خطبه امام سجاد(ع) در مجلس یزید

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خطبه امام سجاد(ع) در مجلس یزید

علاّمه مجلسی رحمه اللّه در (جلاءُ العُیون )فرموده :

یزید حضرت امام زین العابدین (ع) را با خود به مسجد برد و خطیبی را طلبید و بر منبر بالا کرد، آن خطیب ناسزای بسیاری به حضرت امیر المؤ منین و امام حسین علیهماالسّلام گفت و یزید و معاویه علیهما اللعنة را مدح بسیار کرد،

حضرت امام زین العابدین علیه السّلام ندا کرد او را که :وَیلَک اَیهَااْلخاطِبُ اِشْتَرَیتَ مَرْضاةَ اْلمَخْلوُقِ بِسَخَطِ الخالقِ فَتَبَوَّء مَقْعَدُک مِنَ النّارِ؛

یعنی وای بر تو ای خطیب ! که برای خشنودی مخلوق ، خدا را به خشم آوردی ، جای خود را در جهنم مهیا بدان .

پس حضرت علی بن الحسین علیه السّلام فرمود که ای یزید! مرا رخصت ده که بر منبر بروم و کلمه ای چند بگویم که موجب خشنودی خداوند عالمیان و اجر حاضران گردد،

یزید قبول نکرد، اهل مجلس ‍ التماس کردند که او را رخصت بده که ما می خواهیم سخن او را بشنویم ، یزید گفت : اگر بر منبر برآید مرا و آل ابوسفیان را رسوا می کند،

حاضران گفتند: از این کودک چه بر می آید، یزید گفت : او از اهل بیتی است که در شیرخوارگی به علم و کمال آراسته اند،

چون اهل شام بسیار مبالغه کردند یزید رخصت داد تا حضرت بر منبر بالا رفت و حمد و ثنای الهی اداء کرد و صلوات بر حضرت رسالت پناهی و اهل بیت او فرستاد

و خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت ادا کرد که دیده های حاضران را گریان و دلهای ایشان را بریان کرد.

پس فرمود که ایها الناس حقّ تعالی ما اهل بیت رسالت را شش خصلت عطا کرده است و به هفت فضیلت ما را بر سایر خلق زیادتی داده ، و عطا کرده استبه ما علم و بردباری و جوانمردی و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مؤ منان .

و فضیلت داده است ما را به آنکه از ما است نبی مختار محمّدمصطفی (ص)، و از ما است صدّیق اعظم علی مرتضی و از ما است

جعفر طیار که با دو بال خویش در بهشت با ملائکه پرواز می کند،از ما است حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا ، و از ما است

دو سبط این امّت حسن و حسین علیهماالسّلام که دو سید جوانان اهل بهشت اند.

هر که مرا شناسد شناسد و هر که مرا نشناسد من خبر می دهم او را به حسب و نسب خود.

ایها الناس ! منم فرزند مکه و مِنی ، منم فرزند زَمْزَم و صَفا. و پیوسته مفاخر خویش و مدائح آباء و اجداد خود را ذکر کرد تا آنکه فرمود:

منم فرزند فاطمه زهراء علیهاالسّلام ، منم فرزند سیده نساء، منم فرزند خدیجه کبری ، منم فرزند امام مقتول به تیغ اهل جفا، منم فرزند لب تشنه صحرای کربلا، منم فرزند غارت شده اهل جور و عنا،

منم فرزند آنکه بر او نوحه کردند جنّیان زمین و مرغان هوا، منم فرزند آنکه سرش را بر نیزه کردند و گردانیدند در شهرها، منم فرزند آنکه حَرَم او را اسیر کردند اولاد زنا،

مائیم اهل بیت محنت و بلا، مائیم محلّ نزول ملائکه سما، و مهبط علوم حقّ تعالی .

پس چندان مدائح اجداد گرام و مفاخر آباء عِظام خود را یاد کرد که خُروش از مردم برخاست و یزید ترسید که مردم از او برگردند

مؤ ذّن را اشاره کرد که اذان بگو، چون مؤ ذّن اللّهُ اکبرُ گفت ، حضرت فرمود: از خدا چیزی بزرگتر نیست ،

چون مؤ ذّن گفت : اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ الا اللّهُ حضرت فرمود که شهادت می دهند به این کلمه پوست و گوشت و خون من ،

چون مؤ ذن گفت : اَشْهَدُ اَنَّ مُحمداً رَسُولُ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم حضرت فرمود: که ای یزید! بگو این محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم که نامش را به رفعت مذکور می سازی جدّ من است یا جدّ تو؟

اگر می گویی جدّ تواست دروغ گفته باشی و کافر می شوی ، و اگر می گویی جدّ من است پس چرا عترت او را کشتی و فرزندان او را اسیر کردی !؟ آن ملعون جواب نگفت و به نماز ایستاد.(1)

پی نوشت:

1- جلاء العیون - ص 739./ منتهی الامال- ماجرای عاشورا

نويسنده: على نظرى منفرد

حضرت على بن الحسين عليه السلام از يزيد درخواست نمود كه در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، يزيد رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسيد يزيد يكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسين عليهما السلام اهانت نمايد و در ستايش شيخين و يزيد سخن براند، و آن خطيب چنين كرد.
امام سجاد عليه السلام از يزيد خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، يزيد از وعده‏اى كه به امام عليه السلام داده بود پشيمان شد و قبول نكرد .
معاويه پسر يزيد به پدرش گفت: خطبه اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى‏خواهد، بگويد.
يزيد گفت: شما قابليتهاى اين خاندان را نمى‏دانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏برند، از آن مى‏ترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگيزد و وبال آن گريبانگير ما گردد (1) .
به همين جهت يزيد از قبول اين پيشنهاد سرباز زد و مردم از يزيد مصرانه خواستند تا امام سجاد عليه السلام نيز به منبر رود.
يزيد گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد!
به يزيد گفته شد: اين نوجوان چه تواند كرد؟ !
يزيد گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشته‏اند.
بالاخره در اثر پافشارى شاميان، يزيد موافقت كرد كه امام به منبر رود.

آنگاه حضرت سجاد عليه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه‏اى ايراد كرد كه همه مردم گريستند و بيقرار شدند.فرمود:
ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي.
ايها الناس! انا ابن مكة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خير من ائتزر و ارتدى، انا ابن خير من انتعل و احتفى، انا ابن خير من طاف وسعى، انا ابن خير من حج ولبى، انا ابن خير من حمل على البراق في الهواء، انا ابن من اسري به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى، انا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علي المرتضى، انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.
انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، انا ابن المؤيد بجبرئيل، المنصور بميكائيل.
انا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءه الناصبين، و افخر من مشى من قريش اجمعين، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنين، و اول السابقين، و قاصم المعتدين و مبيد المشركين، و سهم من مرامى الله على المنافقين، و لسان حكمة العابدين و ناصر دين الله و ولى امر الله و بستان حكمة الله و عيبة علمه، سمح، سخي، بهى، بهلول، زكي، ابطحي، رضي، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزيمة و اشدهم شكيمة، اسد باسل، يطحنهم في الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الاعنة طحن الرحى، و يذرؤهم فيها ذرو الريح الهشيم، ليث الحجاز و كبش العراق، مكي مدني خيفي عقبي بدري احدي شجري مهاجري . من العرب سيدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين و ابو السبطين: الحسن و الحسين، ذاك جدي علي بن ابى طالب.
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را، و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد (2) . (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى‏شناسانم.
اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاه‏مقام بارى تعالى رسيد، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‏رزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرنده‏اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، كه در همه اين صحنه‏ها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .
ثم قال: انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سيدة النساء.
فلم يزل يقول: انا انا، حتى ضج الناس بالبكاء و النحيب، و خشي يزيد ان يكون فتنة فأمر المؤذن فقطع الكلام، فلما قال المؤذن: الله اكبر الله اكبر، قال علي: لا شي‏ء اكبر من الله، فلما قال المؤذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال علي بن الحسين: شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي، فلما قال المؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى يزيد فقال: محمد هذا جدي ام جدك يا يزيد؟ فان زعمت انه جدك فقد كذبت و كفرت و ان زعمت انه جدي فلم قتلت عترته؟

آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند! ! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟ ! سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را گزارد (5) .
در نقل ديگرى آمده است كه: چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد عليه السلام عمامه خويش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق اين محمد كه لحظه‏اى درنگ كن، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت: اى يزيد! اين پيغمبر، جد من است و يا جد تو؟ اگر گويى جد من است، همه مى‏دانند كه دروغ مى‏گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى؟ ! اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا اين مرد، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد؟ ! آنگاه فرمود : اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز مى‏گويى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله‏مى‏ايستى؟ ! واى بر تو! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس يزيد فرياد زد كه مؤذن اقامه بگويد! در ميان مردم هياهويى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند (6) .
و در نقل ديگرى آمده است كه امام سجاد عليه السلام فرمود:
انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن خديجة الكبرى، انا ابن سدرة المنتهى، انا ابن شجرة طوبى، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بكى عليه الجن في الظلماء، انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء (7) .
من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبايم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند.
بازتاب خطبه امام سجاد عليه السلام
هنگامى كه امام سجاد عليه السلام آن خطبه رسا را ايراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثير قرار داد و انگيزه بيدارى را در آنان برانگيخت و به آنان جرأت و جسارت بخشيد.يكى از علماى بزرگ يهود كه در مجلس يزيد حضور داشت، از يزيد پرسيد: اين نوجوان كيست؟ !
يزيد گفت: على بن الحسين است.سؤال كرد: حسين كيست؟
يزيد گفت: فرزند على بن ابى طالب است.
باز پرسيد: مادر او كيست؟
يزيد گفت: دختر محمد.
يهودى گفت: سبحان الله! ! اين فرزند دختر پيامبر شماست كه او را كشته‏ايد؟ ! شما چه جانشين بدى براى فرزندان رسول خدا بوديد؟ ! بخدا سوگند كه اگر پيامبر ما موسى بن عمران در ميان ما فرزندى مى‏گذاشت، ما گمان مى‏كرديم كه او را تا سر حد پرستش بايد احترام كنيم، و شما ديروز پيامبرتان از دنيا رفت و امروز بر فرزند او شوريده و او را از دم شمشير خود گذرانديد؟ ! واى بر شما امت! !
يزيد در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ يهودى بپاى خاست در حالى كه مى‏گفت: اگر مى‏خواهيد مرا بكشيد، باكى ندارم! من در تورات يافته‏ام كسى كه فرزند پيامبر را مى‏كشد او هميشه ملعون خواهد بود و جايگاه او در آتش جهنم است (8) .
سپس يزيد دستور داد تا سر مقدس امام حسين عليه السلام را بر سر درب كاخ خود بياويزند .
هند ـ دختر عبد الله بن عامر ـ همسر يزيد، چون شنيد كه يزيد سر امام حسين عليه السلام را بر سر در خانه‏اش آويخته است، پرده‏اى كه يزيد را از حرمسراى او جدا مى‏كرد، پاره كرد و بدون روسرى بسوى يزيد دويد، در آن هنگام يزيد در مجلس عمومى نشسته بود، هند به يزيد گفت: اى يزيد! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا بايد بر سر در خانه من آويخته شود؟ ! يزيد از جاى خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آرى براى حسين ناله كن! و بر فرزند دختر پيامبر اشك بريز! كه همه قبيله قريش بر اوگريه مى‏كنند! عبيد الله بن زياد در كشتن او شتاب كرد كه خدا او را بكشد! (9)

پى‏نوشت‏ها:
1.نفس المهموم .450
2.در اين خطبه آمده كه هفت عامل برترى به اهل بيت داده شده، ولى شش خصلت بيشتر ذكر نگرديده است.در نقل كامل بهائى آمده است كه خصلت هفتم: "و المهدي الذي يقتل الدجال""و مهدى كه دجال را مى‏كشد، از ماست" . (نفس المهموم 450) .
3.از شجره رسالت و در بيعت شجره شركت كرد، و از مكه به مدينه هجرت نمود.
4.ممكن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد زيرا مشعر به موضعى گفته مى‏شود كه داراى درخت زيادى باشد، بنابر اين مراد "وارث دو بهشت است" ، و در آيه مباركه آمده است
"و لمن خاف مقام ربه جنتان"
؛ و ممكن است مراد از مشعر، مزدلفه باشد و آن جايى است كه حاجيان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذيحجه در آنجا وقوف مى‏كنند و اين موقف از جمله مكانهاى حرم است، و در اين صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.
5.بحار الانوار 45/137؛ الاحتجاج 2/132 به اختصار نقل كرده است.
6.نفس المهموم .451
7.نفس المهموم .451
8.حياة الامام الحسين 3/ .395
9.بحار الانوار 45/ .142

اينگونه امور باعث گرديد كه يزيد از آن غرور و شادى كه در آغاز كار داشت و بر لبان مبارك امام چوب مى‏زد و شعر مى‏خواند دست بردارد و با نسبت دادن قتل امام حسين عليه السلام به عبيد الله بن زياد خود را تبرئه كند! هم در كتاب تذكره سبط ابن جوزى و هم در كامل ابن اثير نقل شده است كه: چون سر امام را به شام آوردند، نخست يزيد شاد شد و از كار ابن زياد اظهار خشنودى نمود و براى ابن زياد جوايز و هدايايى فرستاد، اندكى كه از ماجرا گذشت، نفرت و خشم مردم را از اين عمل زشت احساس كرد و ديد كه مردم به او دشنام مى‏دهند، از كرده و گفته خود پشيمان شد و مى‏گفت: خداوند پسر مرجانه را لعنت كند كه كار را آنچنان بر حسين سخت گرفت كه راه مرگ را آسانتر شمرد و شهيد گرديد! و مى‏گفت: مگر در ميان من و ابن زياد چه بود كه مرا چنين مورد خشم مردم قرار داد و تخم دشمنى مرا در دل نيكوكار و بزهكار كاشت؟ ! (قمقام زخار 577) .
سيوطى مى‏گويد: "فسر بقتلهم اولا ثم ندم لما مقته المسلمون على ذلك و ابغضه الناس و حق لهم ان يبغضوه!" (تاريخ الخلفاء 208) .
البته اين امر در تاريخ سابقه دارد كه اميران و فرمانروايان و پادشاهان چون عملى انجام مى‏دادند كه مردم را به خشم مى‏آورد، تلاش مى‏كردند كه براى تثبيت اقتدار خود انجام آن عمل زشت را به ديگران نسبت داده و خود را تبرئه كنند! و در همين راستا يزيد پس از خطبه عقيله زينب عليها السلام و خطبه على بن الحسين عليه السلام و اعتراض ابو برزه اسلمى و همسر خود هند دختر عبد الله بن عامر و ديگران، به ناگهان مشى سياسى خود را تغيير داد و قتل امام حسين عليه السلام را به عبيد الله بن زياد نسبت داد! و مى‏گفت: "لعن الله ابن مرجانة!" ، در حالى كه پس از ماجراى عاشورا عبيد الله بن زياد به شام آمد و يزيد به او مال فراوانى بخشيد! و در نزد خود نشانيد و او را به حرمسراى خود برده و شراب خوردند و در حال مستى مى‏گفت:
اسقني شربة تروي مشاشي*ثم مل فاسق مثلها ابن زياد
صاحب السر و الامانة عندي*و لتسديد مغنمي و جهادي
قاتل الخارجي اعني حسينا*و مبيد الاعداء و الاضداد (تذكرة سبط 146) .
طبرى مى‏گويد: "فسر بقتلهم اولا و حسنت بذلك منزلة عبيد الله عنده ثم لم يلبث الا قليلا حتى ندم على قتل الحسين" ، تا آنجا كه مى‏گويد يزيد گفت: "لعن الله ابن مرجانة! فبغضني الى المسلمين و زرع لي في قلوبهم العداوة فبغضني البر والفاجر بما استعظم الناس من قتلي حسينا!" ، از اين نقل واضح است كه تزلزل موقعيت اجتماعى و خشم مردم نسبت به او، يزيد را وادار به تغيير روش كرد. (تاريخ طبرى 5/255) .

منبع: كتاب قصه كربلا، ص 506

[="blue"]معاويه پسر يزيد به پدرش گفت: خطبه اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى‏خواهد، بگويد.
يزيد گفت: شما قابليتهاى اين خاندان را نمى‏دانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى‏برند، از آن مى‏ترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگيزد و وبال آن گريبانگير ما گردد (1) .
ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي.

ا[="darkgreen"]يها الناس! انا ابن مكة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خير من ائتزر و ارتدى، انا ابن خير من انتعل و احتفى، انا ابن خير من طاف وسعى، انا ابن خير من حج ولبى، انا ابن خير من حمل على البراق في الهواء، انا ابن من اسري به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى، انا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علي المرتضى، انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.

انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، انا ابن المؤيد بجبرئيل، المنصور بميكائيل.

انا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءه الناصبين، و افخر من مشى من قريش اجمعين، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنين، و اول السابقين، و قاصم المعتدين و مبيد المشركين، و سهم من مرامى الله على المنافقين، و لسان حكمة العابدين و ناصر دين الله و ولى امر الله و بستان حكمة الله و عيبة علمه، سمح، سخي، بهى، بهلول، زكي، ابطحي، رضي، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزيمة و اشدهم شكيمة، اسد باسل، يطحنهم في الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الاعنة طحن الرحى، و يذرؤهم فيها ذرو الريح الهشيم، ليث الحجاز و كبش العراق، مكي مدني خيفي عقبي بدري احدي شجري مهاجري . من العرب سيدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين و ابو السبطين: الحسن و الحسين، ذاك جدي علي بن ابى طالب.
ثم قال: انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سيدة النساء.
فلم يزل يقول: انا انا، حتى ضج الناس بالبكاء و النحيب، و خشي يزيد ان يكون فتنة فأمر المؤذن فقطع الكلام، فلما قال المؤذن: الله اكبر الله اكبر، قال علي: لا شي‏ء اكبر من الله، فلما قال المؤذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال علي بن الحسين: شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي، فلما قال المؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى يزيد فقال: محمد هذا جدي ام جدك يا يزيد؟ فان زعمت انه جدك فقد كذبت و كفرت و ان زعمت انه جدي فلم قتلت عترته؟
[/]
[="magenta"]ترجمه:[/]

[="purple"]اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را، و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد (2) . (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى‏شناسانم.

اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاه‏مقام بارى تعالى رسيد، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.

من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‏رزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرنده‏اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، كه در همه اين صحنه‏ها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .
آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند! ! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟ ! سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را گزارد (5) .

در نقل ديگرى آمده است كه: چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد عليه السلام عمامه خويش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق اين محمد كه لحظه‏اى درنگ كن، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت: اى يزيد! اين پيغمبر، جد من است و يا جد تو؟ اگر گويى جد من است، همه مى‏دانند كه دروغ مى‏گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى؟ ! اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا اين مرد، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد؟ ! آنگاه فرمود : اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز مى‏گويى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله‏مى‏ايستى؟ ! واى بر تو! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس يزيد فرياد زد كه مؤذن اقامه بگويد! در ميان مردم هياهويى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند (6) .

و در نقل ديگرى آمده است كه امام سجاد عليه السلام فرمود:

انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن خديجة الكبرى، انا ابن سدرة المنتهى، انا ابن شجرة طوبى، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بكى عليه الجن في الظلماء، انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء (7) .

من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبايم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند.[/]
[="magenta"]پی نوشت:[/]
.نفس المهموم .450
2.در اين خطبه آمده كه هفت عامل برترى به اهل بيت داده شده، ولى شش خصلت بيشتر ذكر نگرديده است.در نقل كامل بهائى آمده است كه خصلت هفتم: "و المهدي الذي يقتل الدجال""و مهدى كه دجال را مى‏كشد، از ماست" . (نفس المهموم 450) .
3.از شجره رسالت و در بيعت شجره شركت كرد، و از مكه به مدينه هجرت نمود.
4.ممكن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد زيرا مشعر به موضعى گفته مى‏شود كه داراى درخت زيادى باشد، بنابر اين مراد "وارث دو بهشت است" ، و در آيه مباركه آمده است
"و لمن خاف مقام ربه جنتان"
؛ و ممكن است مراد از مشعر، مزدلفه باشد و آن جايى است كه حاجيان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذيحجه در آنجا وقوف مى‏كنند و اين موقف از جمله مكانهاى حرم است، و در اين صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.
5.بحار الانوار 45/137؛ الاحتجاج 2/132 به اختصار نقل كرده است.
6.نفس المهموم .451
7.نفس المهموم .451[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه خطبه حضرت سجادعلیه الاسام
درشام

ایهاالناس خـدا شــش صـفتی داده بــه مــا از فـضـائل بنـمـوداست به ما هفـــــت عطا
علم وحلم است وجوانمردی ما از اوصـاف هم بلیغیم وشجاعیم نه این اســـــت گزاف
و از فضائل به شما هست ز ما پیغمبر حمزه و جعــفر طیــار و جنـــــاب حیدر
هست از ما حسنینی که بود آل رســول بنمائـید زمــن آنــچه بیان گـــــشته قبول
و آنکه بشناخت مرا از نصبم هست آگاه وآنکه نشـناخت نمـاید بـه بیـــانـات نـگــاه
ایها الناس منـــم زاده مکه و مــــــنا ایها النـاس مـنـم زاده زمــزم وصــــــــفا
ایها النــــاس مـنم زاده آنـکــس که زجــــود بــاعــــبا بـردحــجرتـابـر بـــیت مـــــعبـــود
بهتریـن سـعی وصـــــفا ویژِه احمــــــد باشد بـهترین حــج وحج ولبیک مـــــحمد باشـد
جد مــــن رفته بـــه مــعراج به نـــص قـــرآن آن دنا وفتدلی اســـت به وصـــــــف ایشان
قـاب قـوســــیـن بـــود فـاصــلـه اش تـا ایــزد نیـست کس لایق این وصـــف بغیر ازاحمد
آنـکه کردنــد مـلائک بــه برش عرض سلام جدمن بود که شـــدصاحب این شأن ومقام
مـــصطـفی ختــم رســولان خــدا را پــســـرم مرتــــــضی آیت حـــــق شـیر خدا راپسـرم
پســـــرم من بــه عــلی آنکــه یلـــان راافکند تانــمودند بــه تهـــلیل صــدا خـــصم بــلند
آنـــکه درپیــش نبی بــــا دوسلاحش جنــگید ازدم تیـــغ دوســـر شــیر به شمشیر کشید
آنـــکه ازامــــرخداکـــــرددونوبــت هجــــرت آنکه با ختـــم رســـل کرددونوبــت بــیعــت
همــچنان صــاعقه غریــد چو در بدر وحنین بــــه خدا کــــفر نورزیـــد علی طرفه العین
صــــالح امـــت پیغـــمبر علی جــــدمــن است وارث جـــمله رســـل بعـــدنبی جدمن است
ملـــحدین رابـــه زمـــین کـــرده گرفتـــارعلی مسلمیـــن راکه بود مونـس غمخوار؟علـی
درصـــف جنـگ علــــی بودبه مثل خورشـید کـــس به محراب عبادت چوعلی هیچ ندید
هیـــچ کــــس مثل علی اهل شب وگریه نبود چــــقدربـــرستـــــم اهــــل جـــفاصـبر نمود
قائـــــمین زآل نــــــبی راعلــــــــــی آمد برتـر درتهــــجـــــد بــود ازآل نـــــــبی بــــالاتــر
کــرده تأییــــد علــــــــی رابه جهان جبرائیل زآســــمان آمــده بــر یـــاری اومیکائــــیل
مسلمــــــین راست علـــــی حامی ویارویاور مارقیــــن دردم شمشیـــرعلـــــی شدبی سر
ناکثیــــن کشــت وشدازضربه اوخون جاری قاســــطین رابکشانـــــیدبــه حـــــدخواری
نیست درجمع قریش ازعلـــــی افزونتر کس بیعــت اول اسلام علــــــــــــــی کرده وبس
اولیـــن سابــق علــــــــی بود که اسلام آورد ظالمـان کشته ومشرک صفتان بی سرکرد
تیــغ برچشـــم منـــافــــــق بــود ازسوی خدا بردورویان علــــی ازجانب حق گشته رها
حکمـــت ازچشمه جوشان علــــی می جوشد بهــــریاری حقــــیقت زوفــامــی کـــــوشد
ولـــــــــی امر خداوندمبــــــین بودعلــــــــــی گلــــشن حـــکمت وعلامه دین بود علــــی
جدمن هست سخی هست جوانمردونظــــیف ابطحــــی ورضی وجامع هرخیروشریـــف
درهمه خیرعلــــــــی بـــــــود یقین پیش قدم صابر وصائم وقائم زعـــــــرب تا به عجم
رشته ظلــــــم وستـــم رازدم تیـــغ گسیــخت پیـــکرکفربلـــرزیدو خزان گشته و ریخت
قدمـــش ثابت در عزم چو کوهـــــــــی محکم همچوشیری به خروشید وستم گشت عدم
نیزه هاخـــردشد واسلــــــــــحه ها گشت تباه همــــــچوبـــــادی که برد ازسـرره پره کّاه
به حجاز است چو شیرو به عراق است امیر مدنی، مکی وخیفی وبه بدراست دلـــــیر
احدی وشــــجری است ومهــــــاجرزوطـــــن وارث مشـعر والد به حسین است وحسن
این بـــود جد مــــن وجده مـــــــن زهرااست فاطمـــــــــــــــــه سیده جملگی زنها اســت
جده دیگر من همسر احمــــــــــــــــــــد باشد اوخدیجه است که غمخوار محــــمد باشد
پدرم هست حســـــــــــــــــین کشته ظلم اعدا کـه نمودنــــد جدارأس وی ازتن زقفـــــــا
آنکه ازتشنه لبــــی برلــــب دریــــا جان داد کـربلاپیکراوازســــــــتم عریــــــــتان افتاد
غارت کیـــن بنمودندچوعمـــــــــــــــــامه او بنمودند برون ازتـــــــــــــــن اوجامــه تو
گریه ازبهر غریبـــــیش کند اهل سمــــــــــا نوحه گرجن بزمین مرغ خوشالحان بهوا
تن اوکرب وبــــــــــــلاوسر او روی سنان اهل بــیتش به اسیری به سوی شام روان
شاکرم من به خدا یی که دراین گونه مـحن امتـــحان کــردمـــراباچـــه بلاهای حــــسن
رایت عــــــدل وهدایت زخدادست من است پرچــــم کـــفروضــلالت به بر اهرمن است
گریه برخواست زمـــردم زکــــــلام سجــــاد پسرهنـــد جگـــــرخواربه وحــــشت افتـاد
امرکرداوبه موذن که شده وقت صــــلات گواذان وبـده مــن راتــوازاین غصه نجات
گفــــت تکبیرموذن که کـــند دفــــــع خطر گفـت ســجـاد کــه حق اسـت زهـرچیزاکــبر
گفت تهلیل که خوابیده شود شورش عام گفــت ســجـاد مــوذن بنـــمـا قــطـع کــــلام
به شهادت بـــود اعضــای من ازســرتاپا کــه خداهسـت وجزاونیسـت دگـرهـیـچ الاه
اشــهدان محـــمد به اذان چونکه رســــید رونمـود حضـــرت ســــجاد زبـــالابــه یزیـد
جدمــن هســت ویا جدتــو ای رهــبـرشـام این محـــمد کـه بیان شد به اذان این هنگام
گربه گویی که بود جدمن این است دروغ گربود جدمن این چیست؟ که شدشام شلوغ
ازچه روکشته ای ای ظالم دون عـترت او زچــه رویــی توشکســتی زجــفاحـرمـت او
مجلس شام به هم ریخت ازاین رشته کلام به یـــزید هر کســی ازدورنمــودی دشــنــام
مکــتــب کــــفرمــعاویــه ز رونــق افـــتاد زحمــت وسعـی چهل سـاله اورفت به بــــاد

شعراز:پنج تن


ببخشيد شعر بهم ريخته هردو مصرع دربيت بهم چسبيده خودتان تفكيك كنيد

با سلام و تشكر
با اجازه جناب پنج تن چون متن خيلي ريز و ناخوانا بود درشت تر كردم تا همه ببينند منتهي چون خيلي طولاني بود متن به دو بخش تقسيم كردم .


بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه خطبه حضرت سجادعلیه السلام
درشام

ایهاالناس خـدا شــش صـفتی داده بــه مــا *** از فـضـائل بنـمـوداست به ما هفـــــت عطا

علم وحلم است وجوانمردی ما از اوصـاف *** هم بلیغیم وشجاعیم نه این اســـــت گزاف

و از فضائل به شما هست ز ما پیغمبر *** حمزه و جعــفر طیــار و جنـــــاب حیدر

هست از ما حسنینی که بود آل رســول *** بنمائـید زمــن آنــچه بیان گـــــشته قبول

و آنکه بشناخت مرا از نصبم هست آگاه *** وآنکه نشـناخت نمـاید بـه بیـــانـات نـگــاه

ایها الناس منـــــــــم زاده مکه و مــــــنا *** ایها النـاس مـنـم زاده زمــزم وصــــــــفا

ایها النــــاس مـنم زاده آنـکــس که زجــــود *** بــاعــــبا بـردحــجرتـابـر بـــیت مـــــعبـــود

بهتریـن سـعی وصـــــفا ویژِه احمــــــد باشد *** بـهترین حــج وحج ولبیک مـــــحمد باشـد

جد مــــن رفته بـــه مــعراج به نـــص قـــرآن *** آن دنا وفتدلی اســـت به وصـــــــف ایشان

قـاب قـوســــیـن بـــود فـاصــلـه اش تـا ایــزد *** نیـست کس لایق این وصـــف بغیر ازاحمد

آنـکه کردنــد مـلائک بــه برش عرض سلام ***جد من بود که شـــدصاحب این شأن ومقام

مـــصطـفی ختــم رســولان خــدا را پــســـرم *** مرتــــــضی آیت حـــــق شـیر خدا راپسـرم

پســـــرم من بــه عــلی آنکــه یلـــان راافکند *** تانــمودند بــه تهـــلیل صــدا خـــصم بــلند

آنـــکه درپیــش نبی بــــا دوسلاحش جنــگید *** ازدم تیـــغ دوســـر شــیر به شمشیر کشید

آنـــکه ازامــــرخداکـــــرددونوبت هجــــرت *** آنکه با ختـــم رســـل کرد دونوبــت بــیعــت

همــچنان صــاعقه غریــد چو در بدر وحنین *** بــــه خدا کــــفر نورزیـــد علی طرفه العین

صــــالح امـــت پیغـــمبر علی جــــدمــن است *** وارث جـــمله رســـل بعـــدنبی جدمن است

ملـــحدین رابـــه زمـــین کـــرده گرفتـــارعلی *** مسلمیـــن راکه بود مونـس غمخوار؟علـی

درصـــف جنـگ علــــی بودبه مثل خورشـید *** کـــس به محراب عبادت چوعلی هیچ ندید

هیـــچ کــــس مثل علی اهل شب وگریه نبود *** چــــقدربـــرستـــــم اهــــل جـــفاصـبر نمود

قائـــــمین زآل نــــــبی را علــــــــــی آمد برتـر *** درتهــــجـــــد بــود ازآل نـــــــبی بــــالاتــر

کــرده تأییــــد علــــــــی رابه جهان جبرائیل *** زآســــمان آمــده بــر یـــاری اومیکائــــیل

مسلمــــــین راست علـــــی حامی ویارویاور *** مارقیــــن دردم شمشیـــرعلـــــی شدبی سر

ناکثیــــن کشــت وشدازضربه اوخون جاری *** قاســــطین رابکشانـــــیدبــه حـــــدخواری

نیست درجمع قریش ازعلـــــی افزونتر کس *** بیعــت اول اسلام علــــــــــــــی کرده وبس

اولیـــن سابــق علــــــــی بود که اسلام آورد *** ظالمـان کشته ومشرک صفتان بی سرکرد

تیــغ برچشـــم منـــافــــــق بــود ازسوی خدا *** بردورویان علــــی ازجانب حق گشته رها

حکمـــت ازچشمه جوشان علــــی می جوشد *** بهــــریاری حقــــیقت زوفــامــی کـــــوشد

ولـــــــــی امر خداوندمبــــــین بودعلــــــــــی *** گلــــشن حـــکمت وعلامه دین بود علــــی

جدمن هست سخی هست جوانمردونظــــیف *** ابطحــــی ورضی وجامع هرخیروشریـــف

درهمه خیرعلــــــــی بـــــــود یقین پیش قدم *** صابر وصائم وقائم زعـــــــرب تا به عجم

رشته ظلــــــم وستـــم رازدم تیـــغ گسیــخت *** پیـــکرکفربلـــرزیدو خزان گشته و ریخت

قدمـــش ثابت در عزم چو کوهـــــــــی محکم *** همچوشیری به خروشید وستم گشت عدم

نیزه هاخـــردشد واسلــــــــــحه ها گشت تباه *** همــــــچوبـــــادی که برد ازسـرره پره کّاه

به حجاز است چو شیرو به عراق است امیر *** مدنی، مکی وخیفی وبه بدراست دلـــــیر

احدی وشــــجری است ومهــــــاجرزوطـــــن *** وارث مشـعر والد به حسین است وحسن

[=arial]این بـــود جد مــــن وجده مـــــــن زهرااست *** فاطمـــــــــــــــــه سیده جملگی زنها اســت

[=arial]جده دیگر من همسر احمــــــــــــــــــــد باشد *** اوخدیجه است که غمخوار محــــمد باشد

[=arial]پدرم هست حســـــــــــــــــین کشته ظلم اعدا *** کـه نمودنــــد جدا رأس وی ازتن زقفـــــــا

[=arial]آنکه ازتشنه لبــــی برلــــب دریــــا جان داد *** کـربلاپیکراوازســــــــتم عریــــــــتان افتاد

[=arial]غارت کیـــن بنمودند چوعمـــــــــــــــامه او *** بنمودند برون ازتـــــــــــــــن اوجامــه تو

گریه ازبهر غریبـــــیش کند اهل سمــــــــــا *** نوحه گر جن به زمين مرغ خوش الحان به بهوا

[=arial]تن اوکرب وبــــــــــــلاوسر او روی سنان *** اهل بــیتش به اسیری به سوی شام روان

[=arial]شاکرم من به خدا یی که دراین گونه مـحن *** امتـــحان کــردمـــراباچـــه بلاهای حــــسن

[=arial]رایت عــــــدل وهدایت زخدادست من است *** پرچــــم کـــفروضــلالت به بر اهرمن است

[=arial]گریه برخواست زمـــردم زکــــــلام سجــــاد *** پسرهنـــد جگـــــرخواربه وحــــشت افتـاد

[=arial]امرکرداوبه موذن که شده وقت صــــلات *** گواذان وبـده مــن راتــوازاین غصه نجات

[=arial]گفــــت تکبیرموذن که کـــند دفــــــع خطر *** گفـت ســجـاد کــه حق اسـت زهـرچیزاکــبر

[=arial]گفت تهلیل که خوابیده شود شورش عام *** گفــت ســجـاد مــوذن بنـــمـا قــطـع کــــلام

[=arial]به شهادت بـــود اعضــای من ازســرتاپا *** کــه خداهسـت وجزاونیسـت دگـرهـیـچ الاه

[=arial]اشــهدان محـــمد به اذان چونکه رســــید *** رونمـود حضـــرت ســــجاد زبـــالابــه یزیـد

[=arial]جدمــن هســت ویا جدتــو ای رهــبـرشـام *** این محـــمد کـه بیان شد به اذان این هنگام

[=arial]گربه گویی که بود جدمن این است دروغ *** گربود جدمن این چیست؟ که شدشام شلوغ

[=arial]ازچه روکشته ای ای ظالم دون عـترت او *** زچــه رویــی توشکســتی زجــفاحـرمـت او

[=arial]مجلس شام به هم ریخت ازاین رشته کلام *** به یـــزید هر کســی ازدورنمــودی دشــنــام

[=arial]مکــتــب کــــفرمــعاویــه ز رونــق افـــتاد *** زحمــت وسعـی چهل سـاله اورفت به بــــاد

[=arial]شعراز: پنج تن

با تشكر :Gol:

با سلام و تشكر خدمت جناب پنج تن

ببخشيد فونت شعر رو بزرگ تر كردم تا بهتر خونده بشه

ضمن اينكه اون مصرعي رو كه قرمز كردم متوجه نشدم ؟ اشكالي در متن مصرع نيست ؟

ببخشيد اين شعر رو خودتون سرودين يا از جاي ديگه اي به اينجا منتقلش كردين ؟

با تشكر :Gol:

اگه خدا قبول كنه مال خودمه
واون مصرع كه فرموديد
نوحه گر جن به زمين مرغ خوش الحان به بهوا
ترجمه فرمايش امام سجاد كه فرمودند
انا ابن من بكى عليه الجن في الظلماء، انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء

جناب پنج تن قبول باشه شعر زیبا بود

خطابه های عاشورایی-هر خطبه‌اي مخاطب مكتب نمي‌شود-ویژه نامه
http://www.askdin.com/showthread.php?t=15660

ایام اسارت حضرت سجاد و حضرت زینب تسلیت
پنج تن بسیار زیبا سروده اید دستتان درد نکند

موضوع قفل شده است