رابطه غدیر و کوثر در قرآن

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
رابطه غدیر و کوثر در قرآن

آب و سراب

بسم الله الرحمن الرجيم

... و انسان تشنه آفريده شد "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَد[1]" و ..
خداوند عرشش را بر آب بنا نمود تا ببيند چه كسي بهتر آب مي يابد و سيراب مي گردد؟ "َ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا[2]" و..
احمد در آبگير غدير، هزاران آدم را گرد هم آورد تا به آنها بگويد: بايد براي رفع عطش كاري كرد، نبايد تشنه ماند، وقتي مي شود از زلال رود سيراب شد، چرا نبايد دل به باران سپرد؟!. اگر براي تشنگي فكري نشود، چشمانِ تشنه، سرابها را آب خواهند پنداشت " كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً[3]".
طبيعي است كه اين اتفاق بيافتد. بالاخره انسان با آب زنده است "جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَي[4]‏"، و زنده بودن، يعني پاكيزه بودن و با شيطان نگشتن، و حيران و گم، نبودن و استوار قدم بر داشتن و اين همه به بركت تكريم آبي است كه منسوب به آسمان است "َ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدام‏[5]".
احمد در غدير، ساقي بعد از خود را به مردم معرفي كرد و گفت: خداوند از آسمان آبي پاكيزه فرو فرستاده است "أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُورا[6]"، پر از بركت "َ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكا[7]" تا شما را آبي گوارا بنوشاند "أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتا[8]" و همه چشمه ها و ظرفيت هاي كمالي را پر سازد "فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ[9]" و دلهاي مرده را زنده كند "فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها[10]" و زنده­هاي مانده را رشد دهد و سبز نمايد "فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّة[11]"
و با سبزي دل، چشمها خوب خواهند ديد، و گوشها درست خواهند شنيد، و زبانها صحيح خواهند گفت و انسان از جرگه "صُمٌ بُكمٌ عُميٌ[12]" ها خارج خواهد شد، و اما ...
و امّا آنها كه مشكهايشان را از زلال علي پر نسازند، در مسير ابديت، از تشنگي جان به شيطان خواهند داد و همچون او كه تنها آبِ دريايِ شورِ منيّت را مي نوشد، از آب شيرين ولايت بي بهره خواهند شد "وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه[13]‏" و ...
احمد همچنان در خواص آب زلال مي گفت ...
و چه بسيار بودند كه نگاه هاي معني دار به يكديگر مي كردند، و گاه پوزخند مي زدند و شايد در گوش هم مي گفتند: "خويشش را سقّا مي كند!!" آنها مي دانستند علي منسوب به عالي است همان گونه كه محمد منسوب به حميد است "وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّه[14]‏" ولي آنها بي آنكه آب را بجويند بر خاك تيمم مي كردند، آنهم بر خاك نجس "لَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا[15]".
چه مي­شود كرد؟ وقتي آبي فرو مي­ريزد، خار و خاشاك، خود، مي­نمايد تا بجاي آب، ديده شود ولي آنچه براي مردم نفع مي­بخشد، مي­ماند و ديگران فقط مي­آيند و مي­روند "احْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً ... فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْض‏[16]".
احمد كسي را كه خود سيرابش نموده سقا نموده است. دشتي را كه بيشترين آب را در لايه هاي دروني خود جاي داده است، الگوي سبز نشان داده است. و جانماز عبوديت را با سروي نقش زده است كه افزون از همه بوته­ها، سوي خورشيد قد كشيده است.
احمد وقتي دست علي را بالا برد، مردمانِ آنجا و هر جا و هر زمان، ابري بي­مانند را در آسمان غدير ديدند، ابري كه براي باريدن همه چيز داشت "فَالْحامِلاتِ وِقْرا[17]"، ولي بسياري آن را عقيم ناميدند و گفتند: تنها برقي دارد و رعدي!، آنها علي را "صيِّب"ی دانستند كه "فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْق[18]‏!!"، و بعد انگشتان غفلتشان را در گوش فطرتشان كردند، تا منيت­هاي خويش را همچنان زنده نگه دارند "يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْت[19]‏".
احمد با عصاي «رحمة للعالمين» خود، در آبگير غدير، آنچنان ضربه­اي نواخت كه آنجا پر از چشمه شد، چشمه­هایی پر رود، دوازده چشمه جاري نمود "فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنا[20]" تا ديگر هيچ كس نگويد: «خداوندا اگر آبي فرو مي­فرستادي لبهايمان رنگ كوير نمي­گرفت و در دشت عطش، بيكس، رها نمي­شديم " لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي[21]" و ما مجبور نمي­گشتيم تا اولويت­هاي سقايت و خلافت را به آنچنان سراب­هایي بدهیم كه در خشكي و بي­حاصلي، الوارهاي تكيه بر ديوار را مي­ماندند "كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَة[22]"».
آنها كه پشت به دشت غدير كردند، براي ابديت رو به كوير نمودند، و ديگر راهي براي بازگشت براي خود، باقي نگذاشتند "فَهُمْ لا يَرْجِعُون[23]‏" تا آنجا كه در دشت كوثر، با زبانهاي از دهان بيرون زده، تمنّاي آب مي­نمايند ولي صاحب كوثر سيرابشان نمي­كند، او زماني التماسشان مي­كرد كه سيرابشان كند ولي آنها مي­گفتند: تنها با قرآن سيراب مي­شويم! "حسبُنا كتابَ الله"، دروغ می­گفتند.
تشنگان دشت كوثر، از سيراب شدگان غدير نيز تمناي آب مي­كنند و آنها در پاسخ مي­گويند: «خداوند آن را براي شما حرام نموده است زيرا همه عمر را فرصت داشتيد تا خود را سيراب كنيد "وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرين‏[24]"».
اما آنها كه در برابر اين بارش رحمت تواضع نمودند، طبق ميزان كرنششان، مشمول رحمت حق شدند "أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها[25]" و تا آنجا سبز شدند كه از شوق به رقص آمدند "تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَت‏[26]".
آري همه از آب غدير بايد مي­نوشيدند زيرا كه امامت امام، به رأي مأموم نيست منتها يكي زلال نوشيد و يكي چرك، بسته به نظري كه در باره ساقي داشتند "يُسْقَي‏ مِنْ ماءٍ صَديد[27]".
و در آخر ...
تو اي انسان، از علي روي نتاب! تا رويت را بر تابند " يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوه‏[28]".
از جام ولايت بنوش كه اگر فرصت از كف دهي، ديگر آن را نخواهي يافت "إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعين[29]".
بر طريق علي استوار بمان! تا مدام اوج گيري و بي وقفه مست ولاء شوي "أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا[30]".
و بدان آنجا كه نعمت مي­بارد اگر قدرش را نداني نقمتي مي­شود و تو را بي­نفس مي­سازد "فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِر[31]".
و خوش آن جامعه و شهري كه با نورِ علي نور بگيرد "نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتا[32]".
پاورقی
[1]بلد 4: براستى كه انسان را در رنج آفريده‏ايم‏.

[2]هود 7: عرش او بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كدام‏يك نيكوكارتريد.

[3]نور 39:كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه، آن را آبى مى‏پندارد، تا چون بدان رسد آن را چيزى نيابد.

[4]انبیاء 30: هر چيز زنده‏اى را از آب پديد آورديم‏.

[5]انفال 11: از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند، و وسوسه شيطان را از شما بزدايد و دلهايتان را محكم سازد و گامهايتان را بدان استوار دارد.

[6]فرقان 48: از آسمان، آبى پاك فرود آورديم‏.

[7]ق 50: از آسمان، آبى پر بركت فرود آورديم‏.

[8]مرسلات 27: به شما آبى گوارا نوشانيديم.

[9]زمر 39: پس آن را به چشمه‏هايى كه در [طبقات زيرينِ‏] زمين است راه داد.

[10]نحل 65: با آن زمين را پس از پژمردنش زنده گردانيد.

[11]حج 63: زمين سرسبز گرديد.

[12]بقره 18: كرند، لالند، كورند.

[13]رعد 4: كسانى كه [مشركان‏] جز او مى‏خوانند، هيچ جوابى به آنان نمى‏دهند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [آب‏] به دهانش برسد، در حالى كه [آب‏] به [دهان‏] او نخواهد رسيد.

[14]عنکبوت 63: و اگر از آنان بپرسى: «چه كسى از آسمان، آبى فروفرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن زنده گردانيده است؟» حتماً خواهند گفت: «اللَّه».

[15]نساء 43: آب نيافته‏ايد، پس بر خاكى پاك تيمّم كنيد.

[16]رعد 17: سيل، كفى بلند روى خود برداشت‏....اما كف، بيرون افتاده از ميان مى‏رود، ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمين [باقى‏] مى‏ماند.

[17]ذاریات 2: و ابرهاى گرانبار.

[18]بقره 19:همچون بارانى از آسمان، كه در شب تاريك همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد.

[19]بقره 19: آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى‏گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند.

[20]بقره 60: ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد.

[21]طه 134:چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم!».

[22]منافقون 4: اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده‏اند!

[23]بقره 18: لذا (از راه خطا) بازنمى‏گردند!

[24]اعراف 50: و دوزخيان، بهشتيان را صدا مى‏زنند كه: «(محبّت كنيد) و مقدارى آب، يا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشيد!» آنها (در پاسخ) مى‏گويند: «خداوند اينها را بر كافران حرام كرده است‏!»

[25]رعد 17: خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد.

[26]فصلت 39: زمين را خشك (و بى‏جان) مى‏بينى، امّا هنگامى كه آب (باران) بر آن مى‏فرستيم به جنبش درمى‏آيد و نموّ مى‏كند.

[27]ابراهیم 16: از آب بد بوى متعفّنى نوشانده مى‏شود!

[28]کهف 29: آبى براى آنان مياورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مى‏كند!

[29]ملک 30: اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود، چه كسى مى‏تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!

[30]جن 16: اينكه اگر آنها [جنّ و انس‏] در راه (ايمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سيرابشان مى‏كنيم‏!

[31]قمر 11: در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشوديم‏.

[32]زخرف 11:كه از آسمان آبى فرستاد بمقدار معيّن، و بوسيله آن سرزمين مرده را حيات بخشيديم‏.

****
در این تاپیک از شما استفاده خواهیم کرد:
تجربه تهذیب