جمع بندی چرا خدا دست میذاره روی نقطه ضعف بنده هاش؟؟؟

تب‌های اولیه

128 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خدا دست میذاره روی نقطه ضعف بنده هاش؟؟؟

سلام
خدا با وجود اینکه میدونه اگه بنده مو با فلان موضوع امتحانش کنم از پسش بر نمییاد، پس چرا با این وجود باز هم به امتحانش میکشه؟
میخواد بگه من موجود ضعیفی هستم، اینو که خودم میدونم.
یا میخواد بگه خدای من خدای توانایی ست، خوب اینم میدونم، پس این وسط خدا میخواد چی بگه؟؟؟

کارشناس بحث : استاد

[="Tahoma"][="Navy"]

laila;250146 نوشت:
سلام
خدا با وجود اینکه میدونه اگه بنده مو با فلان موضوع امتحانش کنم از پسش بر نمییاد، پس چرا با این وجود باز هم به امتحانش میکشه؟
میخواد بگه من موجود ضعیفی هستم، اینو که خودم میدونم.
یا میخواد بگه خدای من خدای توانایی ست، خوب اینم میدونم، پس این وسط خدا میخواد چی بگه؟؟؟

کارشناس بحث : استاد


با سلام و عرض ادب
چند نکته خدمتتان عرض می کنم ،إن شاء الله که پاسخ خود را می یابید.
1-خداوند متعال هیچ کس را به بیشتر از توانش آزمایش نمی کند،زیرا اینکار خلاف عقل است و خالق عقل خلاف عقل انجام نمی دهد؛اما اینکه چرا خلاف عقل است:آزمایش و امتحان برنده یا بازنده دارد و اگر بنده در امتحان الهی ببازد و خداوند او را مواخذه کند کار قبیحی انجام داده است چون بنده توان امتحان را نداشته و بالإجبار بازنده شده است؛لذا نتیجه گرفته می شود که خداوند هیچ بنده ای را به بیشتر از توانش آزمایش نمی کند.
2- توان ما را خالق ما بهتر متوجه است.
3- خداوند احتیاج به نشان دادن برتری خود به ما ندارد؛ العیاذ بالله نیاز به ستایش ما که ندارد و یا حس برتری طلبی که ندارد؛ پس این دیدگاه در واقع سوء ظن به خداست.
4- بلا و امتحان به اشکال مختلف برای همه بندگان می باشد حتی انبیاء و اولیاء الهی علیهم السلام.
5- باید دنبال هدف این امتحان گشت یعنی اگر من صبرم ضعیف است ،قرار است با این امتحان تمرین صبر کنم، اگر توکل پائین است همینطور، اگر اعتقاداتم و در رأس آنها توحیدم ضعیف است همینطور.
6- اینکه نقطه ضعف من معلوم شود خوب است یا بد؟و اینکه خدا این ضعف را معلوم می کند برای چیست؟آیا نیازی به گرفتن حال ما دارد ؛اگر اینطور است و می خواهد حال ما را بگیرد ،خب گرفت آخرش که چه؟(ثم ماذا)
این تفکر در مورد ذات غنی و کامل و پاک خداوند غلط اندر غلط است و اصلا چنین موجودی خدا نمی تواند باشد چون همه اش احتیاج است.(احتیاج به سلطه طلبی،احتیاج به گرفتن حال دیگران و کیف کردن و. . . . )اما اینکه ضعف من در این دنیا معلوم شود قطعا عین رحمت و لطف خداست،چرا؟
چون با این کار به من در این دنیا که معرکه اختیار است فرصت داده تا خودم را اصلاح کنم و با این نقص محشور نشوم و این نقص برایم در عالمی که محل ظهور و بروز درونیات است(یوم تبلی السرائر) دردسر ایجاد نکند؛ اگر آن امتحان نبود این نقص نهفته می ماند و در جایگاه بروزش برایم جز دردسر چیزی ایجاد نمی کرد.
امیدوارم پاسخ سوال خوبتان را بیابید.
امری بود در خدمتم.سعی کردم ساده و روان بیان کنم.[/]

استاد;250329 نوشت:
خداوند متعال هیچ کس را به بیشتر از توانش آزمایش نمی کند

وقتی از پس یه امتحانی برنمییایم مردود میشیم آیا به این معنی نیستش که بیش از توانمون بوده؟

[="Tahoma"][="Navy"]

laila;250653 نوشت:
وقتی از پس یه امتحانی برنمییایم مردود میشیم آیا به این معنی نیستش که بیش از توانمون بوده؟

کاربر گرامی و محترم دقیقا منظور همین بود که نمی شود بیش از توانمان باشد و دلیلش هم عرض شد.
بعد هم اینکه شما توقع دارید همه امتحانات را سربلند پشت سر بگذارید تا بگوئید در توانم بوده است،در این صورت که اصلا امتحان معنا ندارد و اختیار ما زیر سوال می رود.
اشکال کار در اینجاست که ما از تمام توان خود استفاده نکرده ایم و شکست خورده ایم،بالاخره خداوند به ما اختیاری داده و ما می توانیم از آن سوء استفاده یا حسن استفاده را بکنیم .پس ایرادی متوجه ذات پاک او نیست.
این دنیا معرکه اختیار انسان و محل آزمایش اوست برای تکامل و ساختن خود.
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. . . . . .

ابهامی بود در خدمتم.[/]

laila;250653 نوشت:
وقتی از پس یه امتحانی برنمییایم مردود میشیم آیا به این معنی نیستش که بیش از توانمون بوده؟

سلام عليكم جميعا و رحمه الله و بركاته

لايكلف نفسا الا وسعها.
خداوند بر كسي حكمي را تحميل نميكند كه از توانش خارج است.

اگر اين احتمال را در نظر بگيريم كه آزمايشي انجام شده و وافعا خارج از توان و عهده بنده بوده.
مثلا مختار ثقفي يا ديگر كساني كه امام حسين را تنها گذاشته اند.
ولي بعد از آن همين افراد آگاه شده و توابين را شكل داده اند.
پس
آيا وقوع همين آزمايش زمينه اي براي تعقل و تدبر و تحقيق بيشتر نمي تواند باشد ؟

يا مثلا در احكام
فرض كنيم نماز اول وقت توصيه خداوند است. ولي گاهي اتفاقاتي مي افتد و شخص آنرا به تعويق مي اندازد.

و بعد همين خطا باعث نگراني شخص شود و ميگويد نماز اول وقت برايمن سخت است چطور ديگران دائم الوضويند و نماز اول وقت ميخوانند.

اگر بجايش بعد از اين آزمايش كه مردود شده كمي تعقل و تدبري كند و شخص درباره نماز اول وقت برود و تحقيق كند تاحدي كه تفاوت بين نماز اول وقت و نماز غير اول وقت را كامل متوجه شود.

آنگاه به نماز اول وقت را نياز حقيقي خود دانسته با وسواس پيگيري كرده و او نيز دائم الوضو و نماز اول وقت خوان ميشود.

لذا به عقيده حقير جنس بعضي آزمايشها چنين است و ايجاد نياز در شخص براي كسب آگاهي ميكند .

ايجاد نياز در شخص براي تعالي بيشتر ميكند.

ياحق

به نظر من که خدا عادل نیست و لااقل با چشم خودم میبینم که فرق بسیار زیادی بین انسانها هست

hadihama1360;250745 نوشت:
به نظر من که خدا عادل نیست و لااقل با چشم خودم میبینم که فرق بسیار زیادی بین انسانها هست

به نام خدا.

باز هم بحث شیرین و دل انگیز عدالت خدا.

تفاوت به معنای عدم وجود عدالت نیست. عدالت بعد از مرگ محقق میشه. اونجایی که با توجه به تفاوت ها پاداش و جزا داده میشه.

با تشکر ، ستایشگر :Gol:

hadihama1360;250745 نوشت:
به نظر من که خدا عادل نیست و لااقل با چشم خودم میبینم که فرق بسیار زیادی بین انسانها هست

انسان ها زارع اعمال خويشند و نتيجه انتخاب و اعمال خود را درو ميكنند.

سلام و عرض ادب
لطفا بحث عدل الهی رو در انجمن کلام پی گیری بفرمائید.
با تشکر

bina88;250769 نوشت:
انسان ها زارع اعمال خويشند و نتيجه انتخاب و اعمال خود را درو ميكنند.

همیشه اینجوری نیست اگر اعمال انسان هم خوب باشه باز ممکنه خیلی گرفتار باشه و مشکلات داشته باشه در کل خدا بین بنده هاش فرق میذاره و به یه عده خیلی چیزها میده با این که شاید بهتر هم نباشه نسبت به بقیه اما به خیلی های دیگه توجهی نمیکنه خوب انسان ناراحت میشه دیگه وقتی میبینه زندگیش سخت میگذره براش سنگین تموم میشه

خداوند جل جلاله روی نقطه ایی دست میزاره که وسع ما همان اندازه است لایکلف الله نفسا الا وسعها

من دیگه از خیلی از چیزها ناامید شدم و خلاصه کلام روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت و دیگه در مورد خیلی از چیزها از خدا هم چیزی نمیخوام یعنی انقدر برام دست نیافتنی شده که دیگه انگار خدا برام وجود نداره

hadihama1360;297558 نوشت:
من دیگه از خیلی از چیزها ناامید شدم و خلاصه کلام روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت و دیگه در مورد خیلی از چیزها از خدا هم چیزی نمیخوام یعنی انقدر برام دست نیافتنی شده که دیگه انگار خدا برام وجود نداره

با سلام
جسارتا عرض می کنم اشتباه امثال ما این هست که خدا رو غول چراغ جادو فرض می کنیم که هرچه که خواستیم برامون بدون چشم به هم زدن فراهم کنه...
یه نگاه به آیه زیر از قرآن کریم بندازیم:

وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلي حَرْفٍفَإِنْ أَصابَهُ خَيرٌ اطمَأَنَّ بِهِوَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَب عَلي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةَذَلِك هُوَ الخُْسرَانُ الْمُبِينُ‏(11) سوره حج
و از جمله مردم كساني هستند كه خدا را به بعضي از شرايط و در بعضي فرضها مي‏پرستند اگر خيري به او برسد آرامش مي‏يابد و اگر شر و فقر به او رسد روي بگرداند ، چنين كساني در دنيا و آخرت زيان مي‏كنند كه زيان آشكار همين است ( 11 ) .

خدا خیلی وقت ها دعا رو مستجاب می کنه خیلی وقتا هم نمی کنه (که همون هم علت داره) ، علت گرفتاری های ما در درجه اول ایراد زندگیمون هست، ایراد تو بندگیمون....
نگید خیلی ها بنده نیستند خدا بهشون همه چیز داده ؟ مگه چیز فقط شامل خونه و زن و ماشین و مدرک و ... میشه خیلی ها برخودار شدند از دنیا اتفاقا چون خدا باهاشون قهر کرده و خیلی ها هم گرفتار شدند چون خدا علاقه به تربیتشون داره....

در راه خدا پا بذارید و نفستون رو اصلاح کنید گرفتاریاتون بر طرف می شه ، مطمئن باشید.

[="DarkSlateGray"]سلام
در احادیث هست که استجابت دعا حتمیه . و سه روش داره. 1-عین خود دعا برآورده بشسه.2-بعضی دعاها برای ما خیر نیست و خداوند عوضش رو می دهد یا در دنیا بلایی رو از ما دور می کند و.... 3- در آخرت عوضش رو می دهد.که گفته شده مومنین وقتی وارد بهشت می شوند و می بینند که خداوند در عوض دعاهایشان چه چیزهایی به آنها داده آرزو می کنند که ای کاش در دنیا هیچکدام از دعاهاشون برآورده نمیشد.[/]

[="DarkSlateGray"]و البته دعا شرایطی داره.
مثل گناه نبودن دعا و بدی دیگران رو نخواستن در دعا و یا ....
برای دعا شما باید اصرار داشته باشی و حتما به خداوند حسن ظن داشته باشی .این شرایط ها خیلی مهم هستند.
و همانطور که دوستمون فرمودند باید بدانید خداوند قرار نیست هر چه ما خواستیم بدهد.[/]

این حرف یعنی چی ما آرزو بکنیم که ای کاش در این دنیا دعاهامون برآورده نمیشد؟ خوب وقتی این دنیا هست که باعث ساختن اون دنیا میشه فقط ناکامی و نرسیدن به ارزوها باشه دیگه اون دنیا هم وجود نداره برای انسان و من به شخصه دیگه هیچ امیدی ندارم به خدا و اصلا وقتی آرزوهام توی این دنیا برآورده نشد دیگه اون دنیا هم برام هیچ اهمیتی نداره و فقط دارم گذران عمر میکنم که آخرش چی میخواد بشه

shahram1363;297994 نوشت:
این حرف یعنی چی ما آرزو بکنیم که ای کاش در این دنیا دعاهامون برآورده نمیشد؟

با سلام این حرف یعنی امثال ما دایره دیدمون طوری هست که وقتی از این جهان به جهان دیگه میریم ، خواسته هایی که در جهان قبل یعنی دنیا داشتیم برامون مسخره میاد. البته می دونم که پذیرشش ممکنه برای هممون مشکل باشه ولی این یه مثال برای نزدیک کردن یه حقیقت به ذهن هست که از منبع وحی گرفته شده ....

shahram1363;297994 نوشت:
خوب وقتی این دنیا هست که باعث ساختن اون دنیا میشه فقط ناکامی و نرسیدن به ارزوها باشه دیگه اون دنیا هم وجود نداره برای انسان و من به شخصه دیگه هیچ امیدی ندارم به خدا و اصلا وقتی آرزوهام توی این دنیا برآورده نشد دیگه اون دنیا هم برام هیچ اهمیتی نداره

هم برای خودم و شما دعا می کنم که خدا امید به خودش رو تو دلمون زنده کنه.

[="arial black"][="blue"]

hadihama1360;297558 نوشت:
من دیگه از خیلی از چیزها ناامید شدم و خلاصه کلام روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت و دیگه در مورد خیلی از چیزها از خدا هم چیزی نمیخوام یعنی انقدر برام دست نیافتنی شده که دیگه انگار خدا برام وجود نداره

قربون خدای غریب و تنها که فکر میکنیم ما با همه اعضا و جوارح و قوای ظاهری و باطنیمون هستیم و زمین و آسمان و ماه و خورشید و فلک و ملک و ابر و باد و باران و دریا و کوه و جنگل و کویر و دشت و حیوان و همه و همه هستند و بعدش میگردیم دنبال خدا و میگوییم حالا خدا کو؟!!!!
می دونی عجیب تر چیه؟! عجیب تر اینه که آخرشم این خدای گم کرده!!!! رو پیدا نمیکنیم و انکارش میکنیم!!!!
دوست خوبم همین الان یه نگاهی به خودت و دو برت بنداز ببین جز خدا میبینی؟
بذار به بیانی بگم که باهاش بیشتر ارتباط برقرار میکنی:
همین الان یک کاغذ و خودکار بذار روبروت وشروع کن به نوشتن آرزوهایی که مستجاب نشدن ببین چند تا از آرزو ها ودعاهات مستجاب نشده، 10 تا 50تا 100 یا 1000 تا؟؟؟
حالا یک کاغذ دیگه بردار و توش هرچی از نعمتهایی که خدا توی این عالم برای سلامت جسمانی و تعالی روحی و لذت زندگی برات فرستاده بنویس البته با تمامی جزییاتش ... چند تا شد؟ 10000 یا 100000 یا 100000 یا 1000000؟! اصلا میتونی به اندازه تعداد نعمتها برای خودت قلم و دفتر بخری که بتونی همشون رو بنویسی؟ اصلا این عدد پایانی داره؟؟
این آیه رو تا حالا خوندی:
قُلْ[="darkgreen"] لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا[/]ً (کهف/109)
بگو: «اگر درياها براى(نوشتن) كلمات (نعمتهای)پروردگارم مركّب شود، درياها پايان مى‏گيرد. پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن(درياها) را كمك آن قرار دهيم!» [/][/]

laila;250146 نوشت:
سلام خدا با وجود اینکه میدونه اگه بنده مو با فلان موضوع امتحانش کنم از پسش بر نمییاد، پس چرا با این وجود باز هم به امتحانش میکشه؟ میخواد بگه من موجود ضعیفی هستم، اینو که خودم میدونم. یا میخواد بگه خدای من خدای توانایی ست، خوب اینم میدونم، پس این وسط خدا میخواد چی بگه؟؟؟

سلام
خدای متعال کمال مطلق است و دوست دارد همه بندگانش کامل شوند لذا ضعف هایشان را به ایشان یادآوری می کند تا درصدد رفع آن برآیند پس این کار نشانه ای از مهر و رحمت الهی است
والله الموفق

طلب آرامش مطلق نکنید، خلق نشده است...


سختی

طلب کردن ناممکن «ناکامی» است. چیزى كه آفریده نشده باشد ، «وجود» ندارد و آنچه وجود ندارد ، «دست نایافتنى» است . همان‏گونه كه پیش از این گفتیم ، ما در منطقه خواسته‏هایمان در بیشتر اوقات ، كارى به امكان و عدم امكان نداریم؛ براى ما مهم ، آن چیزى است كه دوست مى‏داریم و دوست داشتن ، پدیده‏اى روانى است كه هم مى‏تواند به امور ممكن تعلّق یابد و هم به امور ناممكن . بدیهى است دوست داشتن ، به «خواسته» تبدیل مى‏شود و تولید «انتظار» مى ‏كند ؛ اما اگر ناممكن باشد محقَّق نمى‏شود و همین عدم تحقّق ، موجب ناكامى مى‏گردد . امام سجاد علیه‏السلام در ادامه در بیان علل ناكامى مى‏فرماید:

وكَیفَ یَنالُ ما لَم یُخلَق .
و چگونه به دست مى‏ آید آنچه آفریده نشده است؟

كسى كه غنا و مال و توسعه زندگى دنیوى را طلب مى‏كند ، در حقیقت ، این را براى راحتى مى‏خواهد و حال آن‏كه راحتى در دنیا و براى اهل دنیا خلق نشده است . همانا راحتى در بهشت و براى اهل بهشت آفریده شده و رنج و تلاش در دنیا و براى اهل دنیا آفریده شده‏اند
در این قسمت ، حضرت به یك اصل اشاره مى‏كند : اصل «دست نایافتنى بودن آنچه خلق نشده است» . این اصل ، خیلى روشن و بدیهى است و به نظر مى‏رسد كه هیچ‏كس چنین انتظارى نخواهد داشت ؛ لذا بیان آن براى مخاطب امام ، تعجّب برانگیز بوده ، به همین جهت ، سؤال مى‏كند كه : «چگونه كسى آنچه را آفریده نشده، طلب مى‏كند؟» . حضرت در پاسخ وى مى ‏فرماید:

مَن طَلَبَ الغِنى وَالأَموالَ وَالسَّعَةَ فِی الدُّنیا ، فَإِنَّما یَطلُبُ ذلِكَ لِلرّاحَةِ ، وَالرّاحَةُ لَم تُخلَق فِی الدُّنیا ولا لِأَهلِ الدُّنیا ، إنَّما خُلِقَتِ الرّاحَةُ فِی الجَنَّةِ ولِأَهلِ الجَنَّةِ ، وَالتَّعَبُ والنَّصَبُ خُلِقا فِی الدُّنیا ولِأَهلِ الدُّنیا .

بهشت
كسى كه غنا و مال و توسعه زندگى دنیوى را طلب مى‏كند ، در حقیقت ، این را براى راحتى مى‏خواهد و حال آن‏كه راحتى در دنیا و براى اهل دنیا خلق نشده است . همانا راحتى در بهشت و براى اهل بهشت آفریده شده و رنج و تلاش در دنیا و براى اهل دنیا آفریده شده‏اند .
سپس حضرت در تبیین این‏كه چرا حتى مال و ثروت ، موجب آسایش بشر نمى‏شود ، بیان روشنى دارد كه بدون هیچ توضیحى گویاست:

وما أُعطِیَ أحَدٌ مِنها جَفنَةٌ إلاّ اُعطِیَ مِنَ الحِرصِ مِثلَیها ومَن أصابَ مِنَ الدُّنیا أكثَرَ كانَ فیها أشَدَّ فَقرا لِأَنَّهُ یَفتَقِرُ إلَى النّاسِ فى حِفظِ أموالِهِ ، ویَفتَقِرُ إلى كُلِّ آلَةٍ مِن آلاتِ الدُّنیا فَلَیسَ فی غِنَى الدُّنیا راحَةٌ ولكِنَّ الشَّیطانَ یُوسَوِسُ إلَى ابنِ آدَمَ أنَّ لَهُ فى جَمعِ ذلِكَ المالِ راحَةً وإنَّما یَسوقُهُ إلَى التَّعَبِ فِی الدُّنیا وَالحِسابُ عَلَیهِ فِی الآخِرَةِ . 1

و هیچ كس ، اندكى از آن را به دست نیاورد ، مگر آن‏كه دو برابر آن حریص شد . و كسى كه از دنیا بیشتر به دست آورد ، بیشتر نیازمند مى‏گردد ؛ چون وى در حفظ اموال خود به مردم ، نیازمند مى‏شود و به هر ابزارى از ابزار دنیا نیازمند مى‏گردد . پس در ثروت دنیا راحتى و آسایش نیست؛ ولى شیطان ، آدمیزاد را چنین وسوسه مى‏كند كه آسایش او در جمع‏آورى این مال است و بدین طریق ، او را به رنج بیشتر در دنیا سوق مى‏دهد و در آخرت ، حساب خداوند به زیان اوست .

توسعه مال و ثروت ، دامنه حرص و نیازمندى را گسترش مى‏دهد! و این ، نتیجه‏اى جز افزایش رنج ندارد . این ، در حالى است كه مال را مهم‏ترین و بلكه تنها عامل آسایش مى‏دانیم! اگر بدانیم دنیا جاى آسایش نیست ، راحت زندگى مى‏كنیم. تحمّل‏ناپذیرى زندگى ، به خاطر این است كه از آن ، انتظار راحتى و زندگى بدون سختى را داریم . این انتظار، فضا را تنگ و سخت مى‏سازد .
همین واقعیت ، یكى از امورى است كه امام صادق علیه‏السلام به اصحاب خود آموزش مى‏دهد تا زندگى بهترى داشته باشند. روزى حضرت ، خطاب به اصحاب

خود فرمود:
لا تَتَمَنَّوُا المُستَحیلَ .
چیزهاى محال را آرزو نكنید.
اصحاب با تعجب پرسیدند: «چه كسى محال را آرزو مى‏كند؟» . حضرت با صراحت فرمود:

أنتُم ، ألَستُم تَمَنَّونَ الرّاحَةَ فِی الدُّنیا ؟
شما، آیا آرزوى آسودگى [مطلق] در دنیا ندارید؟
اصحاب گفتند : آرى. آن گاه حضرت فرمود:
الرّاحَةُ لِلمُؤمِنِ فِی الدُّنیا مُستَحیلَةٌ . 1
آسودگى [ مطلق] در دنیا براى مؤمن ، محال است.

اگر انسان بداند دنیا جاى راحتى نیست ، راحتْ زندگى مى‏كند و از ناملایمات ، به تنگ نمى‏آید . از این‏رو، بخش مهمى از متون دینى به آشنا كردن مردم با این واقعیت ، اختصاص دارد .
واقعیت ، این است كه سختى‏ها اجتناب ناپذیرند. انتظار زندگىِ بدون سختى، انتظارى غیر واقعى است ؛ سختى‏ها جزئى از زندگى ما هستند و انكار ما چیزى را تغییر نمى‏دهد

2 . سختى‏ ها اجتناب‏ ناپذیرند


این‏كه چه تصوّرى از دنیا و سختى‏هاى آن داشته باشیم ، نقش بسیار مهمّى در مقابله با سختى‏ها دارد . زمانى انسان از وقوع سختى‏ها و ناملایمات ، به شدّت دچار تنیدگى و نارضایتى مى‏گردد كه انتظارش برآورده نشود و آنچه اتّفاق افتاده ، خلاف توقّع او بوده باشد . ما از یك لیوان چاى داغ ، توقّع یك نوشیدنى خنك و گوارا را نداریم و لذا از داغ بودن آن ، نالان و ناراحت نمى‏شویم ؛ بلكه اگر آن را سرد بیابیم ، معترض مى‏شویم ؛ چون انتظارى كه از چاى داریم ، برآورده نشده است .

همین مسئله در مورد یك لیوان شربت خنك نیز صدق مى‏كند . ملاك ، این نیست كه هیچ چیز نباید سرد باشد ، بلكه باید دانست كه سردى و خنكى از چه چیزى انتظار مى‏رود و از چه چیزى انتظار نمى‏رود . همان ویژگى خنك بودن كه در چاى ، ایجاد ناراحتى مى‏كند ، در نوشابه ، مایه گوارایى و دلپذیرى است . پس ، از هر چیزى انتظار خاصى برده مى‏شود و اگر خلاف آن رخ دهد ، مایه عذاب و رنج خواهد شد

در این جا نیز همین نكته وجود دارد . آنچه تعیین‏كننده است ، انتظار ما از دنیاست . انتظار اگر مطابق واقع باشد و با ماهیّت دنیا سازگار ، مایه نارضایتى نمى‏گردد . معمولاً كسانى كه به نارضایتى از زندگى مبتلا هستند ، تصوّر و انتظارشان از دنیا واقعگرایانه نیست . واقعیت ، این است كه سختى‏ها اجتناب ناپذیرند. انتظار زندگىِ بدون سختى، انتظارى غیر واقعى است ؛ سختى‏ها جزئى از زندگى ما هستند و انكار ما چیزى را تغییر نمى‏دهد. پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سلم مى‏فرماید:

مَعَ كُلِّ فَرحَةٍ تَرحَةٌ . 1
با هر خوشى‏اى، رنجى هست.
در آینده ، درباره علّت و فلسفه آن ، سخن خواهیم گفت.
2

صبر یک منش اجتماعی

اكنون ، بحث در اجتناب‏ ناپذیرى سختى‏ ها و نقشى است كه آگاهى از این واقعیت ، در كنترل موقعیّت دارد. قرآن كریم درباره اجتناب ناپذیرى سختى‏ها مى‏فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَـنَ فِى كَبَدٍ . 3
به تحقیق ، ما انسان را در سختى آفریدیم .

شخصى از گرفتارى خود به امام صادق علیه‏السلام پناه مى‏برد. حضرت ، وى را به صبر دعوت مى‏كند . پس از مدتى سكوت ، به وى مى‏فرماید: «از زندان كوفه برایم بگو كه چگونه جایى است؟» . وى گفت: «تنگ و متعفّن با زندانبانانى در بدترین حال!». حضرت به وى فرمود:
فَإِنَّما أنتَ فِی السِّجنِ فَتُریدُ أن تَكونَ فیهِ فی سَعَةٍ ؟ المُؤمِنِ؟ 1

همانا تو اكنون در زندان هستى؛ آیا مى‏خواهى درون آن ، در گشایش باشى؟ آیا نمى‏دانى كه دنیا زندان مؤمن است؟

در این بیان ، به واقعیت زندگى ـ كه همان سختى‏هاى آن است ـ اشاره شده است . حضرت ، با توجّه دادن آن شخص به اجتناب‏ناپذیرى سختى‏هاى زندگى و با تصحیح انتظار وى از زندگى، توان مقاومت وى را بالا مى‏برد و از فشار روانى وى مى‏كاهد.

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده است كه رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله و سلم در توصیه‏هاى آموزنده خود به امیر مؤمنان علیه ‏السلام فرمود :

یا عَلِیُّ ! ما مِن دارٍ فیها فَرحَةٌ إلاّ یَتبَعُها تَرحَةٌ . 2 اى على! هیچ خانه‏اى را خوشى فرا نمى‏گیرد ، مگر رنجى به دنبال خواهد داشت.

كه از ناخوشى‏ ها شاكى و ناراضى مى‏شوند ، در خوشى‏ ها نیز سرمست و مغرور مى‏ گردند و هردو واكنش ، ریشه در شناخت نادرست و ناهماهنگ از نظام هستى دارد . دنیا هم سختى دارد و هم خوشى. فقدان شناخت صحیح ، موجب دو نابه هنجارى مى‏شود : سرمستى در خوشى ‏ها و افسردگى در ناخوشى ‏ها

تحمّل ‏ناپذیرى حوادث ، به خاطر این است كه از زندگى ، انتظار راحتى بدون سختى را داریم و این، ریشه در غیر واقعى بودن شناخت ما از دنیا دارد . آنچه مهارت‏هاى مقابله با سختى‏ها را به وجود مى‏آورد و زندگى را تحمّل‏پذیر مى‏سازد ، پذیرش این واقعیت است كه سختى‏ها اجتناب‏ ناپذیرند . اگر انسان بداند دنیا جاى راحتى نیست ، راحت زندگى مى‏كند و از ناملایمات ، به تنگ نمى‏آید . پیامبر خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله و سلمو سلم در این باره مى‏ فرماید :

أیُّهَا النّاسُ ! هذِهِ دارُ تَرَحٍ لا دارُ فَرَحٍ ودارُ التِواءٍ لا دارُ استِواءٍ ، فَمَن عَرَفَها لَم یَفرَح لِرَجاءٍ ولَم یَحزَن لِشَقاءٍ. 3

هان اى مردم! این [دنیا] ، خانه رنج است ، نه خانه سرور ، و خانه‏اى است پیچیده ، نه خانه‏اى ساده ؛ از این رو، هركس آن را بشناسد ، با برآورده شدن آرزویى مسرور نمى‏شود و با ناكام شدن ، محزون نمى‏گردد .

در این بیان نورانى ، حضرت ، نخست به معرّفى واقعیّت دنیا پرداخته‏اند و سپس به نقش شناخت و آگاهى‏یابى از این واقعیت اشاره كرده ، فرموده‏اند كه هماهنگى شناخت انسان با واقعیّت دنیا ، موجب مى‏گردد كه نه از خوشى‏هایش سرمست شویم و نه از ناخوشى‏هایش غمین و افسرده .

میان این دو واكنش نیز همبستگى وجود دارد . آنان كه از ناخوشى‏ها شاكى و ناراضى مى‏شوند ، در خوشى‏ها نیز سرمست و مغرور مى‏گردند و هردو واكنش ، ریشه در شناخت نادرست و ناهماهنگ از نظام هستى دارد . دنیا هم سختى دارد و هم خوشى. فقدان شناخت صحیح ، موجب دو نابه هنجارى مى‏شود : سرمستى در خوشى‏ها و افسردگى در ناخوشى‏ها.

این حالت ، خود ، عاملى براى افزایش فشار روانى در سختى‏هاست .كسى كه در اوج مستى و غرور قرار دارد و انتظار ناخوشى نیز از دنیا ندارد ، وقتى با سختى‏هاى زندگى مواجه مى‏شود ، رنج او چند برابر مى‏گردد ؛ زیرا سختى ، خود ، رنجى دارد و انتظار ناخوشى نداشتن ، عامل دیگرى براى افزایش فشار روانى است و مواجه شدن با سختى به گاه غرور و سرمستى ، رنج موقعیت را به شدّت افزایش مى‏دهد ؛ ولى اگر انسان بپذیرد كه سختى‏ها جزء اجتناب‏ناپذیر زندگى‏اند، بهتر مى‏تواند با آنها كنار آید و موقعیّت ناخوشایند را مدیریت نماید.

پی نوشتها :
1- الخصال ، ص64 ، ح95 ؛ بحار الأنوار ، ج73 ، ص92 ، ح69.
2- بحار الأنوار، ج78، ص195، ح52.
1- بحار الأنوار، ج77، ص166، ح2 ؛ تاریخ بغداد، ج3، ص116.
2 - ر. ك: بخش سوم، فصل پنجم : «معناشناسى» (ص279).
3 - سوره بلد ، آیه 4 .
1 - الكافى، ج2، ص250، ح6 ؛ المؤمن، ص26، ح43 ؛ مشكاة الأنوار، ص271 ؛ بحار الأنوار، ج68، ص219، ح9.
2 - تفسیر قمّى، ج1، ص364.
3 - بحار الأنوار ، ج77 ، ص187 ، ح35 ؛ أعلام الدین، ص343 .

تبیان

نقل از خادم الزینب

laila;250146 نوشت:
سلام خدا با وجود اینکه میدونه اگه بنده مو با فلان موضوع امتحانش کنم از پسش بر نمییاد، پس چرا با این وجود باز هم به امتحانش میکشه؟ میخواد بگه من موجود ضعیفی هستم، اینو که خودم میدونم. یا میخواد بگه خدای من خدای توانایی ست، خوب اینم میدونم، پس این وسط خدا میخواد چی بگه؟؟؟

یک مثال:
1-معلمی را در نظر بگیرید که از هر دانش آموز یک امتحان خصوصی و فقط از درسهائی که دانش آموز بلد است امتحان بگیرد . مسلماً همه 20 میشن.نظرتون در مورد اون معلم و اون امتحان چیه؟
2-معلمی را در نظر بگیرید که یه امتحان از کل کتاب و از همه بچه ها یه جور میگیره.بعضیها 20 میشن و بعضیها از درس اول ضعیفن و بعضیها از درس دوم و........ و در کل 20 نمیشن. خوب مفهوم این امتحان چیه؟ مسلما منی که از درس اول نمره نگرفتم میفهمم که ضعفم کجاست و دیگری هم ......
3-معلمی را ید نظر بگیرید که در امتحان کلاس سومیها از کتاب کلاس پنجم سوال بده! خوب اون ممکنه ظالم باشه.........
فرض کنید من نسبت به مشروب توان مبارزه با نفس نداشته باشم بعد برم تو یه مهمونی تو جمع دوستان اونجوری بشینم کنارشون بعد اونها بخورن و من نگاه کنم و از اونها اصرار و از من انکار خلاصه اونقدر بگن تا من دیگه تحمل نکنم و.............
بعدش 2 روز دیگه که هوشم بیاد سر جاش بگم ای بابا این چه خدائیه اون که میدونست من جنبه ندارم چرا.......
ولی ممکنه مثلا من در مورد دزدی خیلی محکم باشم و تحت هیچ شرایطی دزدی نکنم (یعنی درس اول رو بلدم ولی درس دوم رو نه...) و حاضر باشم گدائی کنم و دزدی نه.
جمع بندی :
انسان در زندگی در تمام زمینه ها امتحان میشه ولی از بعضی امتحانات بقدری ساده قبول میشه که به چشمش نمیاد و گیرش تو بقیه موارده.
خوب مفهوم این چیه؟ آیا این نیست که انسان باید در نقاط ضعفش متمرکز بشه و مراقبه کنه؟
مثلا اگر من در برابر غیبت کردن تحمل ندارم از اول نباید در جمعی که احتمال میده در اون غیبت کننده و شنونده هست ظاهر بشم وگرنه......
دراینصورت فکر میکنم جلوی خیلی از گناهامون گرفته میشه و توانمون میره بالا.
موفق باشید

استاد;250329 نوشت:

4- بلا و امتحان به اشکال مختلف برای همه بندگان می باشد حتی انبیاء و اولیاء الهی علیهم السلام.

خیلی ببخشید اما من این رو قبول ندارم چون دارم کسایی رو می بینم که از اول تا اخر زندگیشون روی روال و خوشبختی هستند البته ادم های بدی نیستن که بگم خدا خواسته همین دنیا به قول معروف ظرف شون پر بشه نه ادم های معمولی هستن
اینا قراره کی امتحان بشوند؟!!

در ضمن به نظر من هیچ ادم عاقلی از سر خوشی دنبال گناه نمیره به هرحال طاقتش طاق شده که حاضر شده توی راهی که میدونه اشتباه بره....

بعلاوه ادم گاهی اوقات امتحان میشه و حالا به هر دلیلی رد میشه خودش هم در اخر متوجه گناهان و اشتباهات میشه و توبه میکنه و امید به بخشش خدا داره اما چرا این امتحانه تمام نمیشه ؟؟یعنی امتحانی که توی اش رد شدی گاهی دو سه سال ادامه داره!!! :Gig::Gig:

من همه پست ها رو خواندم من نمی دونم چرا دوستان دوست دارند براورده نشدن دعا ها رو بندازند گردن بنده خدا!! یعنی میخواهید منکر این بشوید که همه امور ما حتی امور اختیاری مون دست خداست؟؟!! اگه غیر از این باشه نقص ناتوان بودن به خدا نسبت داده نمیشه؟؟ به خدا خیلی از بندهای خوب خدا نه خواسته ماورایی دارند نه محال می خواهند و نه نعوذبالله قول چراغ جادو والا بعضیاشون نون شب شون رو می خواهند اینم خواسته زیادیه؟؟!!

خیلی دوست داشتم می تونستم خواسته هام رو به یکی بگم میدونم در جوابم میگه : ای بابا این بود خواسته ات!!! اینکه چیزی نیست میلیاردها ادم روی کره زمین از کافر و مومن دارند!! والا منم عاقل ام ارزوی محال نمی کنم رویای و فانتزی زندگی نمیکنم اتفاقا زیاد از حد عاقلانه زندگی میکنم و زیاد از حد هم کم توقع هستم که شاید واسه همینم هست به هیچ جا نرسیدم!!!!!!!:Gig:

بسمه تعالی
ابتدائا در مورد بلا،دیدن این حدیث بسیار باعث تنبه و بیداری انسان در مورد بحث ابتلائات است:
بسندنا المتّصل إلى سلطان المحدّثين، محمّد بن يعقوب الكلينىّ رضوان اللّه عليه، عن علىّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب، عن سماعة، عن أبي عبد اللّه، عليه السّلام، قال إنّ في كتاب علىّ، عليه السّلام:أنّ أشدّ النّاس بلاء النّبيّون، ثمّ الوصيّون، ثمّ الأمثل فالأمثل. و إنّما يبتلى المؤمن على قدر أعماله الحسنة، فمن صحّ دينه و حسن عمله، اشتدّ بلاؤه. و ذلك أنّ اللّه تعالى لم يجعل الدّنيا ثوابا لمؤمن و لا عقوبة لكافر. و من سخف دينه و ضعف عقله قلّ بلاؤه. و إنّ البلاء أسرع إلى المؤمن التّقىّ من المطر إلى قرار الأرض.«»

ترجمه «سماعه از حضرت صادق، عليه السلام، حديث كند كه گفت همانا در كتاب على، عليه السلام، است اينكه «همانا سخت ‏ترين مردم از حيث بلا پيغمبران‏ اند، پس جانشينان آنها، پس نيكوتر پس نيكوتر. و همانا چنين است كه مبتلا مى‏ شود مؤمن به اندازه كارهاى نيكويش، پس كسى كه درست باشد دين او و نيكو باشد كار او، سخت گردد بلاى او. و اين براى آن است كه خداى تعالى قرار نداده است دنيا را ثواب از براى مؤمنى و نه سزا براى كافرى. و كسى كه تنك است دينش و ضعيف است عقلش، كم باشد بلايش. و همانا بلا تندتر است به سوى مؤمن پرهيزگار از باران به سوى آرامگاه زمين». (چهل حدیث/امام خمینی رحمة الله علیه/ص235)

[="Tahoma"][="Navy"]

☀ستوده ☀;299357 نوشت:
خیلی ببخشید اما من این رو قبول ندارم چون دارم کسایی رو می بینم که از اول تا اخر زندگیشون روی روال و خوشبختی هستند البته ادم های بدی نیستن که بگم خدا خواسته همین دنیا به قول معروف ظرف شون پر بشه نه ادم های معمولی هستن اینا قراره کی امتحان بشوند؟!!

بسمه تعالی
با کمال احترام فکر نمی کنم کسی بتواند ادعا کند از تمام زندگی یک نفر اطلاع دارد.مگر یک ولی خدا.
ممکن است کسی مثلا مشکل مادی نداشته باشد ولی حتما در این دنیا گرفتاری برای او نیز پیدا می شود.زیرا این دنیا اساسا جای راحتی و آسایش تام و تمام نیست.یعنی برای چنین چیزی خلق نشده است و اصلا گنجایش چنین امری(آسایش تام و تمام)را ندارد.
که اگر چنین بود باید برای اولیاء خدا چنین آسایشی رخ می داد که آنان سزاوارترین بندگان خدا هستند.
حتی حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه سلام با آنکه سلطنت و شوکتی عجیب داشت.با وجود دعا و تضرع فراوان از داشتن فرزند محروم بود.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

☀ستوده ☀;299357 نوشت:
در ضمن به نظر من هیچ ادم عاقلی از سر خوشی دنبال گناه نمیره به هرحال طاقتش طاق شده که حاضر شده توی راهی که میدونه اشتباه بره....

بسمه تعالی
ممکن است برخی افراد به خاطر فشارهائی دست به خطا بزنند،اما باید خاطر نشان کرد که هیچ عاقلی گناه نمی کند.
زیرا تعریف عقل اینست:«قال رجل له - علیه السلام - ما العقل ؟ قال : ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان . قال : قلت : فالذی كان فی معاویة ؟ فقال : تلك النكراء ، تلك الشیطنة ، وهی شبیهة بالعقل ، و لیست بالعقل . -
امام جعفر صادق (ع) : شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است كه به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست .»(اصول كافی ، ج 1 ، ص 11)

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

☀ستوده ☀;299357 نوشت:
بعلاوه ادم گاهی اوقات امتحان میشه و حالا به هر دلیلی رد میشه خودش هم در اخر متوجه گناهان و اشتباهات میشه و توبه میکنه و امید به بخشش خدا داره اما چرا این امتحانه تمام نمیشه ؟؟یعنی امتحانی که توی اش رد شدی گاهی دو سه سال ادامه داره!!!

بسمه تعالی
اگر مقصود شما مثلا این باشد که کسی مبتلا به گناهی(مثلا گناه جنسی که مربوط به قوه شهوت است و یا مثلا گناه عصبانیت بیجا که مربوط به قوه غضب است)بشود و بعد از پشیمانی از ارتکاب به گناه بگوید که خدایا من در این امتحان رد شدم،پس لطفا دیگر این دو قوه من را اذیت نکنند. چنین چیزی نه تنها درست نیست بلکه نشدنی هم هست.زیرا این دو قوه جزء ساختار انسان می باشند و نمی شود که کار خود را انجام ندهند.برای خلاصی از گناه باید آنان را تربیت کرده و تحت کنترل در آورد.یقینا خداوند هم کسی را که در پی چنین امری باشد را یاری خواهد کرد.
«
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ - و كسانى كه در راه ما كوشيده‏ اند، به يقين راههاى خود را بر آنان مى‏ نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است»(سوره : العنكبوت آیه :69)
امتحان در چنین مواردی اینست که کنترل و راه صحیح ارضاء را پیدا کرده و به کار گیریم.
اگر چنین چیزی هم مقصودتان نبوده است.صریحتر بیان کنید.
[/]

☀ستوده ☀;299357 نوشت:
من همه پست ها رو خواندم من نمی دونم چرا دوستان دوست دارند براورده نشدن دعا ها رو بندازند گردن بنده خدا!! یعنی میخواهید منکر این بشوید که همه امور ما حتی امور اختیاری مون دست خداست؟؟!! اگه غیر از این باشه نقص ناتوان بودن به خدا نسبت داده نمیشه؟؟ به خدا خیلی از بندهای خوب خدا نه خواسته ماورایی دارند نه محال می خواهند و نه نعوذبالله قول چراغ جادو والا بعضیاشون نون شب شون رو می خواهند اینم خواسته زیادیه؟؟!! خیلی دوست داشتم می تونستم خواسته هام رو به یکی بگم میدونم در جوابم میگه : ای بابا این بود خواسته ات!!! اینکه چیزی نیست میلیاردها ادم روی کره زمین از کافر و مومن دارند!! والا منم عاقل ام ارزوی محال نمی کنم رویای و فانتزی زندگی نمیکنم اتفاقا زیاد از حد عاقلانه زندگی میکنم و زیاد از حد هم کم توقع هستم که شاید واسه همینم هست به هیچ جا نرسیدم!!!!!!!

بسمه تعالی
راه نجات خود را در مطالبی که در ذیل می آید خواهید یافت.إن شاء الله.
1-
رسول خدا(ص) فرمود:
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، هر خير و سعادتى كه در دنيا و آخرت به مؤمنی برسد فقط در اثر حسن ظنّ به خدا، اميد و خوش خلقى او و خود دارى از غيبت مؤمنين است.
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، خداوند مؤمن را پس از توبه و استغفار عذاب نمي كند مگر از لحاظ سوء ظنّ او به خدا و در اثر كوتاهى در رجاء و اميدش و بدى اخلاق و غيبت مؤمنين.
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، هر بنده مؤمنى كه حسن ظنّ به خدا داشته باشد مطابق گمان نيكش، لطف و عنايت خدا را خواهد ديد. زيرا خداوند بزرگوار است و تمام خير و خوبى‏ها به دست او است و شرم دارد از اين كه بنده مؤمنش نسبت به او حسن ظنّ داشته باشد و او بر خلاف حسن ظنّ او و بر خلاف اميدش با او رفتار نمايد. بنا بر اين بايد شما به خدا حسن ظنّ داشته و به لطف و كرمش رغبت و اميد داشته باشيد. و نيز فرمود: هيچ بنده‏اى گمان خوب و يا بد نسبت به خدا نمي دارد مگر اين كه خدا و رفتار خدا را مطابق گمان خود مى‏بيند و همين است معناى 23مین آيه شريفه سوره فصّلت " و همين بود گمانتان كه در باره پروردگارتان برديد، شما را هلاك كرد و از زيان كاران شديد." (1)
* ذلِكُمْ ظنّكُمُ الَّذِي ظنّنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (۲۳)

2-عن الرّضا علیه السلام:
"أحسـن الظّن بالله فانّ مَن حسـن ظنّه بالله كان عنـد ظنّه وَ مَن رَضى باْلقَلیل مِنَ الرّزق قُبلَ مِنه الیَسیر مِن العمل وَ مَن رَضى بالیَسیر مِن الحلال خفّت مؤونته و نعم اهله وَ بصّره الله دار الدّنـیا وَ دَواءهـا وَ أخـرَجه منها سـالِماً إلى دارالسّلام."
امام رضا علیه السلام فرمود:
به خداوند خوشبین باش، زیرا هر كه به خدا خوشبین باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است و هر كه به رزق و روزى اندك خشنود باشد، خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبك و خانـواده‌اش در نعمت باشد و خـداوند او را به دنیا و دوایـش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت می‌رساند .(2)

3-(رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلامُ قَالَ:حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ - حسن ظنّ به خدا» اين است كه جز به خدا اميد نداشته باشي و جز از گناه خويش نهراسي)(3).
اين روايت از امام صادق صلوات الله عليه نقل شده است كه حُسن ظنّ و خوش‏گماني به خداوند مركب از دو چيز است. ما اين مطلب را در معارفمان داريم كه هر انساني كه به خداوند ايمان دارد، ‌بايد به خدا، حسن ظنّ هم داشته باشد. يعني نمي شود انسان به خدا، ‌كه مستجمع جميع صفات كماليه است، ايمان داشته باشد ولي حسن ظن به او نداشته باشد. گاهي در باب حسن ظن به خدا اشتباه مي‏شود و اين روايت مي خواهد آن اشتباه را برطرف كند. انسان بايد به خداوند حسن ظن داشته باشد؛ امّا در حسن ظنّ اين‏طور نيست كه فقط جنبه اميد مطرح باشد، بلكه حسن ظن مركب از دو چيز است: هم اميد در آن است و هم بيم. انسان‏ها غالباً اشتباه مي‏كنند و خيال مي‏كنند كه فقط اميد است.
«حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ» بخش اول اين است كه به هيچ موجودي اميد نداشته باشي مگر به خداوند. «أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ» به قول ما انحصار است. در تمام امور، فقط اميدت خدا باشد. حسن ظن به خدا فقط اين است ؟ خير! «وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ». كنارش يك بيم هم هست. خوف و بيم نيز از هيچ چيزي نداشته باش مگر گناه خودت. اين‏طور نيست كه اميد به خدا، براي گناه كردن ميدان باز كند. خوب دقت كنيد كه حضرت چه‏طور جلويش را گرفته است.
بايد بگويي: ما تنها اميدمان در امور مادي و معنوي به خدا است. هم امور مادي و هم معنوي. در هر دوتايش تنها اميدمان بايد خدا باشد. گره‏گشاي ما او است؛ چه در دنيا از نظر مسائل مادي و چه از نظر معنوي و اخروي. تنها اميد ما خدا است. شبهه‏اي هم در آن نيست. اما اين را هم بدان، او ‌گره‏گشا است امّا توجه به اين داشته باش كه خودت مي‏تواني به كارت گره بياندازي. مطلب بعدي‏ اين است كه از گناه خودت بترس. «وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ» بيم نداشته باش مگر از گناه خودت! يعني بفهم كه خودت در كارهاي مادي و معنوي‏ات گره مي‏اندازي.
حسن ظن به خدا مركب از دو چيز است : اميد و بيم . هر دو مورد مطرح است . حواست را جمع كن. كه گناه نكني. بله! اگر غفلتاً گناهي صادر شود گره‏گشا كيست؟ خدا است. اما تعمّد به گناه نعوذ بالله(4)





پی نوشت:
1-بحار الانوار- ترجمه جلد 67 و 68، سيّد ابو الحسن موسوى همدانى‏ /ناشر: كتابخانه مسجد ولى عصر /چاپ: تهران‏ /نوبت چاپ: اول‏ /ج‏1 /صص: 411 – 403.
2-تحف العقول، ص 449 .
3-كافي، ج2، ص72 – وسائل الشيعه، ج15، ص230 – بحارالانوار، ج67، ص367.
4-دفتر اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی

با سلام خدمت همه دوستان و کارشناسان عزیز :Gol:

laila;250653 نوشت:
وقتی از پس یه امتحانی برنمییایم مردود میشیم آیا به این معنی نیستش که بیش از توانمون بوده؟

استاد;250664 نوشت:
کاربر گرامی و محترم دقیقا منظور همین بود که نمی شود بیش از توانمان باشد

با احترام به پاسخ اساتید محترم به این جمله فکر می کنم می توان گفت:
بله. گاهی همینطوره.

موارد زیادی تو تاریخ بوده که انسانها دچار جبر محیط شدن و عملی رو انجام دادن.

برده های افریقایی رو در نظر بگیرید که از شدت زجر و اندوه تو موقعیت مناسب خودشونو از کشتی توی دریا می انداختند تا از ذلت برده داری راحت بشن. فرض کنیم می دونستن خودکشی حرامه (که البته تقریباً یه مسأله عقلیه و یه آدم سالم این کارو نمی کنه). آیا می شه در مورد اینا گفت که امتحانشون در حد تواناییشون بوده و اون دنیا باید پاسخگو باشن؟ به نظر من خیر.

اگه انسانی به هر دلیلی در آزمونی پذیرفته نشه نمی شه گفت قطعاً گناهکاره. ممکنه تو قیامت مؤاخذه هم نشه. بستگی داره توان و سعی و نیتش در چه جهتی بوده.

اما عبارت: لا یکلف الله نفساً الا وسعها
معنای این آیه این نیست که هیچ اتفاقی که خارج از توان شما باشه براتون نمی افته. چون اینطوری اختیار سایر انسانها نقض می شه. شاید بخوان به ما ظلم کنن!
بلکه معناش اینه که خدا بیش از توانتون از شما توقع نداره و بیشتر از توانتون شما رو مؤاخذه نمی کنه.

پس آدم ممکنه به هر دلیلی تو شرایطی قرار بگیره که خارج از توانشه و تو امتحانی رد بشه. اگه خودش با فهم و اراده خودش تو اون شرایط قرار نگرفته باشه تکلیفی نداره و بازخواست هم نمی شه! مثالهای فراوونشو دوستان بهتر از من می دونن.

برخی در مقابل گناه و معصیت بی تقصیرن. برخی تحت فشار دزدی می کنن یا .... اینها حتی در مجازات اسلامی که حکم به ظاهر می کنیم حدشون یکسان نیست چه برسه به دادگاه الهی در آخرت که توان و نیت هر کسی رو بهتر می دونه.

پس یک عمل یکسان در شرایط یکسان می تونه برای فردی گناه محسوب بشه و برای دیگری نشه.

البته این روزنه ای برای ورود شیطان هم هست که ما رو می شناسه که:

بل یرید الانسان لیفجر امامه

پس باید مراقب باشیم.
امیدوارم به رفع ابهام بالا که مدتها برای خود من هم مطرح بود کمکی کرده باشم.:Gol:

استاد;303183 نوشت:
فکر نمی کنم کسی بتواند ادعا کند از تمام زندگی یک نفر اطلاع دارد.مگر یک ولی خدا.

حق با جناب استاد است. ولی همیشه نیازی به علم غیب نیست. افرادی را می شناسم که از شدت خوش اقبالی و رضایت دنیوی دارند بطور نسبی می ترکند و خود هم به آن معترفند! جمعیت این افراد در جامعه اکثریت نیست اما کم هم نیست. مدارکش هم موجود است! :ok:

استاد;303198 نوشت:
و كسانى كه در راه ما كوشيده‏ اند، به يقين راههاى خود را بر آنان مى‏ نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است

هیچ کدام از آیات قرآن را انکار نمی کنم چون خدا دروغ نمی گوید. اما اعتراف می کنم که آیاتی از این قبیل هنوز برای من معنای روشنی ندارند. :Gol:

به شخصه از نکات پستهای زیر خیلی استفاده کردم و از دوستان بخاطرشون تشکر می کنم.

استاد;250664 نوشت:
پس ایرادی متوجه ذات پاک او نیست.

استاد;303178 نوشت:
كسى كه تنك است دينش و ضعيف است عقلش، كم باشد بلايش

hamid40;299353 نوشت:
طلب آرامش مطلق نکنید، خلق نشده است...

☀ستوده ☀;299357 نوشت:
در ضمن به نظر من هیچ ادم عاقلی از سر خوشی دنبال گناه نمیره به هرحال طاقتش طاق شده که حاضر شده توی راهی که میدونه اشتباه بره....

استاد;303198 نوشت:
بعد از پشیمانی از ارتکاب به گناه بگوید که خدایا من در این امتحان رد شدم،پس لطفا دیگر این دو قوه من را اذیت نکنند. چنین چیزی نه تنها درست نیست بلکه نشدنی هم هست.زیرا این دو قوه جزء ساختار انسان می باشند و نمی شود که کار خود را انجام ندهند.برای خلاصی از گناه باید آنان را تربیت کرده و تحت کنترل در آورد.

استاد;303202 نوشت:
نمي شود انسان به خدا، ‌كه مستجمع جميع صفات كماليه است، ايمان داشته باشد ولي حسن ظن به او نداشته باشد.

استاد;303202 نوشت:
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، خداوند مؤمن را پس از توبه و استغفار عذاب نمي كند مگر از لحاظ سوء ظنّ او به خدا و در اثر كوتاهى در رجاء و اميدش و بدى اخلاق و غيبت مؤمنين.

و همین طور از این یکی که البته هنوز تو زندگیم نتونستم کامل هضمش کنم:

استاد;303202 نوشت:
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، هر بنده مؤمنى كه حسن ظنّ به خدا داشته باشد مطابق گمان نيكش، لطف و عنايت خدا را خواهد ديد. زيرا خداوند بزرگوار است و تمام خير و خوبى‏ها به دست او است و شرم دارد از اين كه بنده مؤمنش نسبت به او حسن ظنّ داشته باشد و او بر خلاف حسن ظنّ او و بر خلاف اميدش با او رفتار نمايد. ... به خداوند خوشبین باش، زیرا هر كه به خدا خوشبین باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است و هر كه به رزق و روزى اندك خشنود باشد، خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبك و خانـواده‌اش در نعمت باشد و خـداوند او را به دنیا و دوایـش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت می‌رساند

ولی کلاً قبول دارم. :ok:

استاد;303202 نوشت:

بسمه تعالی
راه نجات خود را در مطالبی که در ذیل می آید خواهید یافت.إن شاء الله.
1-
رسول خدا(ص) فرمود:
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، هر خير و سعادتى كه در دنيا و آخرت به مؤمنی برسد فقط در اثر حسن ظنّ به خدا، اميد و خوش خلقى او و خود دارى از غيبت مؤمنين است.
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، خداوند مؤمن را پس از توبه و استغفار عذاب نمي كند مگر از لحاظ سوء ظنّ او به خدا و در اثر كوتاهى در رجاء و اميدش و بدى اخلاق و غيبت مؤمنين.
قسم به خدائى كه جز او خدائى نيست، هر بنده مؤمنى كه حسن ظنّ به خدا داشته باشد مطابق گمان نيكش، لطف و عنايت خدا را خواهد ديد. زيرا خداوند بزرگوار است و تمام خير و خوبى‏ها به دست او است و شرم دارد از اين كه بنده مؤمنش نسبت به او حسن ظنّ داشته باشد و او بر خلاف حسن ظنّ او و بر خلاف اميدش با او رفتار نمايد. بنا بر اين بايد شما به خدا حسن ظنّ داشته و به لطف و كرمش رغبت و اميد داشته باشيد. و نيز فرمود: هيچ بنده‏اى گمان خوب و يا بد نسبت به خدا نمي دارد مگر اين كه خدا و رفتار خدا را مطابق گمان خود مى‏بيند و همين است معناى 23مین آيه شريفه سوره فصّلت " و همين بود گمانتان كه در باره پروردگارتان برديد، شما را هلاك كرد و از زيان كاران شديد." (1)
* ذلِكُمْ ظنّكُمُ الَّذِي ظنّنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (۲۳)

2-عن الرّضا علیه السلام:
"أحسـن الظّن بالله فانّ مَن حسـن ظنّه بالله كان عنـد ظنّه وَ مَن رَضى باْلقَلیل مِنَ الرّزق قُبلَ مِنه الیَسیر مِن العمل وَ مَن رَضى بالیَسیر مِن الحلال خفّت مؤونته و نعم اهله وَ بصّره الله دار الدّنـیا وَ دَواءهـا وَ أخـرَجه منها سـالِماً إلى دارالسّلام."
امام رضا علیه السلام فرمود:
به خداوند خوشبین باش، زیرا هر كه به خدا خوشبین باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است و هر كه به رزق و روزى اندك خشنود باشد، خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبك و خانـواده‌اش در نعمت باشد و خـداوند او را به دنیا و دوایـش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت می‌رساند .(2)

3-(رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلامُ قَالَ:حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ - حسن ظنّ به خدا» اين است كه جز به خدا اميد نداشته باشي و جز از گناه خويش نهراسي)(3).
اين روايت از امام صادق صلوات الله عليه نقل شده است كه حُسن ظنّ و خوش‏گماني به خداوند مركب از دو چيز است. ما اين مطلب را در معارفمان داريم كه هر انساني كه به خداوند ايمان دارد، ‌بايد به خدا، حسن ظنّ هم داشته باشد. يعني نمي شود انسان به خدا، ‌كه مستجمع جميع صفات كماليه است، ايمان داشته باشد ولي حسن ظن به او نداشته باشد. گاهي در باب حسن ظن به خدا اشتباه مي‏شود و اين روايت مي خواهد آن اشتباه را برطرف كند. انسان بايد به خداوند حسن ظن داشته باشد؛ امّا در حسن ظنّ اين‏طور نيست كه فقط جنبه اميد مطرح باشد، بلكه حسن ظن مركب از دو چيز است: هم اميد در آن است و هم بيم. انسان‏ها غالباً اشتباه مي‏كنند و خيال مي‏كنند كه فقط اميد است.
«حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ» بخش اول اين است كه به هيچ موجودي اميد نداشته باشي مگر به خداوند. «أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ» به قول ما انحصار است. در تمام امور، فقط اميدت خدا باشد. حسن ظن به خدا فقط اين است ؟ خير! «وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ». كنارش يك بيم هم هست. خوف و بيم نيز از هيچ چيزي نداشته باش مگر گناه خودت. اين‏طور نيست كه اميد به خدا، براي گناه كردن ميدان باز كند. خوب دقت كنيد كه حضرت چه‏طور جلويش را گرفته است.
بايد بگويي: ما تنها اميدمان در امور مادي و معنوي به خدا است. هم امور مادي و هم معنوي. در هر دوتايش تنها اميدمان بايد خدا باشد. گره‏گشاي ما او است؛ چه در دنيا از نظر مسائل مادي و چه از نظر معنوي و اخروي. تنها اميد ما خدا است. شبهه‏اي هم در آن نيست. اما اين را هم بدان، او ‌گره‏گشا است امّا توجه به اين داشته باش كه خودت مي‏تواني به كارت گره بياندازي. مطلب بعدي‏ اين است كه از گناه خودت بترس. «وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ» بيم نداشته باش مگر از گناه خودت! يعني بفهم كه خودت در كارهاي مادي و معنوي‏ات گره مي‏اندازي.
حسن ظن به خدا مركب از دو چيز است : اميد و بيم . هر دو مورد مطرح است . حواست را جمع كن. كه گناه نكني. بله! اگر غفلتاً گناهي صادر شود گره‏گشا كيست؟ خدا است. اما تعمّد به گناه نعوذ بالله(4)




وقتی شخصی به مدت مثلا 4 سال از خدا چیز خوبی بخواهد که توی ان مفسده ای نباشد و از نذر و نیاز و دعا و تلاش در حد وسع خود هم کم نگذاشته باشد اما خدا خواسته اش رو بی پاسخ بگذاره ان وقت چه طور می شود به خدا حسن ظن داشت؟؟!! حسن ظن داشتن برای کسی که از ده تا خواسته اش به حداقل 8 تاش رسیده اسانه اما کسی که یه خواسته داشته و به اون یه دانه هم نرسیده خیلی خیلی سخته!!

گناهی هم در اون حد نداشتم که بگم کیفرش هست و توی این خواسته ام هم به احدی به جز خدا امید نداشتم و ندارم و نخواهم داشت...

از به صلاح نبودن و... نگوید چون میدانم به صلاحم هست ......واقعیتش رو بگم برای من هم حسن ظن سخته هم توکل کردن چون چشمم ترسیده

به نام خداوند مهرگستر مهربان


با سلام
این پست را در تاپیک خداوند ما را برای شادی آفریده از قول حاج اسماعیل دولابی نوشتم، دیدم اینجا هم جا دارد تکرار شود:


در دعاهایمان هر چه را که براي ما نافع نیست، خدا می گوید باشد براي فردا و هر چه را که نافع است، بلافاصله می دهد.
خدا زینت و زیور دنیا را براي مؤمنین خیلی دوست ندارد، ولی آخرت را زود به آنها می دهد. کسی که آخرت را دارد، چه سیر باشد و چه گرسنه، بهره ي دنیا را هم می برد. خدا هر چه را خیر محض است، عطا می کند. هر وقت غنا براي مؤمن نافع باشد، غنا می دهد و هر وقت فقر براي او خیر باشد، فقر می دهد.

لذا کسانی که به این حقیقت پی برده اند، هر چه او می کند، هیچ نمی گویند.
ان شاء الله ما هم هر وقت خدا کم و زیاد کرد، با خدا دعوا نکنیم.

[="Tahoma"][="Navy"]

☀ستوده ☀;303430 نوشت:
وقتی شخصی به مدت مثلا 4 سال از خدا چیز خوبی بخواهد که توی ان مفسده ای نباشد و از نذر و نیاز و دعا و تلاش در حد وسع خود هم کم نگذاشته باشد اما خدا خواسته اش رو بی پاسخ بگذاره ان وقت چه طور می شود به خدا حسن ظن داشت؟؟!! حسن ظن داشتن برای کسی که از ده تا خواسته اش به حداقل 8 تاش رسیده اسانه اما کسی که یه خواسته داشته و به اون یه دانه هم نرسیده خیلی خیلی سخته!!

گناهی هم در اون حد نداشتم که بگم کیفرش هست و توی این خواسته ام هم به احدی به جز خدا امید نداشتم و ندارم و نخواهم داشت...

از به صلاح نبودن و... نگوید چون میدانم به صلاحم هست ......واقعیتش رو بگم برای من هم حسن ظن سخته هم توکل کردن چون چشمم ترسیده

سلام علیکم

http://www.askdin.com/thread19445-4.html#post303618[/]

☀ستوده ☀;303430 نوشت:
حسن ظن داشتن برای کسی که از ده تا خواسته اش به حداقل 8 تاش رسیده اسانه اما کسی که یه خواسته داشته و به اون یه دانه هم نرسیده خیلی خیلی سخته!!

پس کسی که از ده تا خواستش به هیچ کدوم نرسیده چی باید بگه؟ :khaneh:
باید بگه خدایا بخاطر هر نعمتی که بهم دادی و ندادی شکرت! :ok:

friend;303434 نوشت:
کسی که آخرت را دارد، چه سیر باشد و چه گرسنه، بهره ي دنیا را هم می برد.

جملات قشنگی هستند. اما آیا کاربردی هم هستن؟ نمی دونم. شاید من متوجه نشدم. به نظرم این جور جملات خیلی سطح بالان. من که فارسی رو تا حدود زیادی بلدم نفهمیدم چطوری یه آدم گرسنه می تونه بهره دنیا رو ببره! :Gig: آدم گرسنه گاهی اسم خودشم یادش نمیاد چه برسه به فرق دنیا و آخرت! ولی در کل اگه منصفانه بگم خیلی از مطالب برام قابل استفاده بود. ممنون. :ok:

[="Tahoma"][="Navy"]

مؤمن;304259 نوشت:
پس کسی که از ده تا خواستش به هیچ کدوم نرسیده چی باید بگه؟

باسلام
مشکله ما بنده های خدا اینجاست که فقط خواسته هامون را می بینیم اون هم خواسته های انگشت شمارمون را، در حالی که خواسته های انسان خیلی بی شمار است که از آنها غافل هستیم، اما بدونِ این که از خدا در خواست کنیم، خدا اونها رو بهمون داده، یعنی ناخواسته هامون که بدون درخواست، خدا بهمون داده، خیلی بی حسابتر از خواسته هامون هست که مرتب از خدا درخواست می کنیم.
اگر ناخواسته های اعطایی را بشمریم که نمی توانیم، قابل مقایسه با خواسته هایی که جلوی چشممونند، نیست.
یک انسانِ خود شناخته از سخنِ بندگانی که می گویند: «خدایا من می دانم که فلان چیز برایم صلاح است، اما نمی دانم که چرا عطا نمی کنی»، خندیشان می گیرد، زیرا این شخص، در حالتِ اول، فلان خواسته را برای خودش، مصلحت می بیند، بعد، به خدا گلایه می کند که چرا به مصلحتِ من عمل نمی کنی؟ای خدا من مصلحتِ خود را می دانم چرا تو نمی دانی؟آخه این خیلی روشنه که مصلحته منه؟ ای خدا، من فهمیده ام، تو نمی فهمی؟ نکنه نعوذبالله، بخیلی؟
خیلی جالبه. اگر ما کمی خداشناسیمان را قوی کنیم و از زاویه خودو خواسته هایمان به کارهای خدا نیندیشیم، این مشکلات پیش نخواهد آمد و راضی به رضای الهی بوده و مصلحت اندیشِ کل را، خودِ خدا می دانستیم. خیلی کار دارد تا بنده ای بخواهد مثل امام سجاد علیه السلام به جایی برسد که به خدا بگوید: «اللهم اغننی بتدبیرک عن تدبیری». خدایا با مصلحت اندیشی و تدبیرِ خودت، مرا از مصلحتی که خودم برای خودم تدبیر می کنم، بی نیازم کن.
یعنی خدایا تویی که مصلحت اندیشی، نه من؛ ما هنوز به این رتبه نرسیده ایم.
مؤمن;304260 نوشت:
جملات قشنگی هستند. اما آیا کاربردی هم هستن؟ نمی دونم. شاید من متوجه نشدم. به نظرم این جور جملات خیلی سطح بالان. من که فارسی رو تا حدود زیادی بلدم نفهمیدم چطوری یه آدم گرسنه می تونه بهره دنیا رو ببره!

منظور اینه که آدمِ آخرتی، یعنی کسی که برای آخرت کار می کند و نعمتهای آخرت را دیده، نعمتهای دنیا، براش نعمت نیستن،به چشمش نمیان، سختی های دنیا هم توی چشمش سختی به حساب نمی یان،بلکه همه ی این سختی ها را سکویِ پرش می بینه، در نعمتها، خدا را شکر می کند، در سختی ها خودش رو آبدیده می کنه، و ارزشِ این سختی ها را می داند. او می داند که انسان با سختی بالا می ره و رشد می کنه و مزد داده می شود.[/]

بصیر;307573 نوشت:

منظور اینه که آدمِ آخرتی، یعنی کسی که برای آخرت کار می کند و نعمتهای آخرت را دیده، نعمتهای دنیا، براش نعمت نیستن،به چشمش نمیان، سختی های دنیا هم توی چشمش سختی به حساب نمی یان،بلکه همه ی این سختی ها را سکویِ پرش می بینه، در نعمتها، خدا را شکر می کند، در سختی ها خودش رو آبدیده می کنه، و ارزشِ این سختی ها را می داند. او می داند که انسان با سختی بالا می ره و رشد می کنه و مزد داده می شود.

من با این حرف شما مخالفم چرا؟ چون انسان یک موجود لذت گرا است یعنی ذاتش اینجور افریده شده که دنبال لذته اگر هم خواسته و حاجتی رو هم داره نمیگم 100 درصد اما درصد بالای اش در جهت همین لذته یعنی فکر میکنه اگه فلان ماشین و خونه وهمسر و.... داشته باشه شاد تره پس خوشبخت تره کدوم انسانی هست بگه من از خوشی و رفاه بدم میاد؟؟

خدا خودش فطرت انسان رو اینجور افریده چه طور میخوایم انسان برخلاف فطرتش عمل کنه ؟؟!!!خدا که نعوذبالله بی خود انسان رو اینجور نیافریده حالا چرا باید از انسان بخوایم نعمت های دنیا رو هیچ نپنداره البته نعمت داریم تا نعمت بعضی نعمت ها اگه نباشه اخرت ادم هم میره انسان به گناه میفته چه طور انتظار دارین یک انسان رو توی انواع فشارها محرومیت ها بگذاریم بعد از دل اون یه انسان شاکر و راضی و با سلامت روان دربیاد

همه حرف من اینه نمیشه خدا یک خورده با بنده های خوبش مهربان تر باشه؟!! به نظر من انسان میتونه هم توی این دنیا خوب زندگی کنه هم اون دنیا منظورم از خوب زندگی کردن زندگی افسانه ای نیست یک زندگی متوسط با نعمت های اساسی یک انسان یک انسان اخرتی میتوانه هر دو دنیا خوب زندگی کنه

بصیر;307573 نوشت:
مشکله ما بنده های خدا اینجاست که فقط خواسته هامون را می بینیم اون هم خواسته های انگشت شمارمون را، در حالی که خواسته های انسان خیلی بی شمار است که از آنها غافل هستیم، اما بدونِ این که از خدا در خواست کنیم، خدا اونها رو بهمون داده، یعنی ناخواسته هامون که بدون درخواست، خدا بهمون داده، خیلی بی حسابتر از خواسته هامون هست که مرتب از خدا درخواست می کنیم. اگر ناخواسته های اعطایی را بشمریم که نمی توانیم، قابل مقایسه با خواسته هایی که جلوی چشممونند، نیست.

با سلام خدمت شما. بله نیازهای ما فراوانند. خودم همیشه سعی می کنم بسیاری از این نیازها یا به تعبیر شما خواسته های پنهانم را یادآوری کنم و شکرگزار باشم.من شکر می کنم تا وظیفه ام را در حد توانم انجام داده باشم. اما آیا عجیب است خدایی که موجودی را آفریده پاسخ نیازهایش را به او بدهد؟ اگر ندهد باید تعجب کرد که چه جور خالق حکیمی است؟
بصیر;307573 نوشت:
یک انسانِ خود شناخته از سخنِ بندگانی که می گویند: «خدایا من می دانم که فلان چیز برایم صلاح است، اما نمی دانم که چرا عطا نمی کنی»، خندیشان می گیرد، زیرا این شخص، در حالتِ اول، فلان خواسته را برای خودش، مصلحت می بیند، بعد، به خدا گلایه می کند که چرا به مصلحتِ من عمل نمی کنی؟ای خدا من مصلحتِ خود را می دانم چرا تو نمی دانی؟آخه این خیلی روشنه که مصلحته منه؟ ای خدا، من فهمیده ام، تو نمی فهمی؟ نکنه نعوذبالله، بخیلی؟

ذهنیت همه این افراد لزوماً چیزی که شما فرمودید نیست. من حرفم این نیست. مدت های مدیدی است دعاهای مختلفی می خوانم. مثلاً از خدا روزی حلال او و بی نیازی از حرام را و بی نیازی از غیر او را تقاضا کرده و برای تحقق آنها تلاش می کنم اما هنوز اجابتی ندیده ام. در این دعاها از خدا همان چیزی را خواسته ام که خودش از ما خواسته. مگر شک داریم که حلال خدا خیر است و حرام خدا شر است؟
بصیر;307573 نوشت:
خیلی کار دارد تا بنده ای بخواهد مثل امام سجاد علیه السلام به جایی برسد که به خدا بگوید: «اللهم اغننی بتدبیرک عن تدبیری».

بله خیلی کار دارد. ...
جالب است. البته بحثم در اصل شخصی نیست اما مدت زیادی است که دعای خودم همین است حداقل در معنا. افرادی مثل من خدا را با تمام ابهاماتشان پذیرفته اند. این که فقط او می تواند حاجت ما را برآورده سازد. اینکه اشتباه نمی کند و بهتر از ما صلاح ما را می داند. اما هنوز مطمئن نیستیم که ما را ذاتاً به اندازه بسیاری از بندگان دیگرش دوست داشته باشد.
قطعاً خدا صاحب اختیار همه ماست. هرکاری بخواهد با ما انجام دهد حق با اوست چون اشتباه نمی کند. اما کوچک ترین کمکی یا اتفاقی یا بشارتی ندیده ایم و حتی در مواردی با دعا کردن وضع بدتر شده. شما را نمی گویم ولی اکثر افرادی که مثل شما اظهار نظر می کنند استثنائاتی مثل بنده را در عمر خود ندیده اند و در زندگی خودشان هم این گونه نبوده اند. شاید شما هم آدمی که از زمین و آسمان بر او شر (نه فقط سختی) ببارد ندیده اید. در این صورت به شما حق می دهم و توقع ندارم کاملاً بنده و امثال بنده را درک کنید. نمی خواهم کفر بگویم زیرابه وحدانیت و وعده های ناپیدای خداوند ایمان دارم. اما مدتی است احتمال می دهم افرادی مثل من از ابتدا برای سعادت آنچنانی آفریده نشده اند و این وسط نخودی اند. با عدالت خدا هم سازگار است چون از دید خداوند هرچیزی سرجای خودش است. احتمالاً با رحمت خداوند هم سازگار است چون رحمت خدا همان طور که جای دیگری فرمودند با تصور ما از مهربانی و عشق متفاوت است. مگر قرار است همه موجودات به سعادت ابدی در کنار پیامبر اسلام برسند؟ مگر قرار است اجنه به قدر انسان ها کمال وجودی داشته باشند؟ مثل خیلی از حیوانات که قرار هم نیست به مقام انسان های وارسته برسند و مثل خیلی از گیاهان که از اول برای همیشه در رتبه پستی از خلقت قرار گرفته اند تا مراتب خلقت کامل باشد و چرخ این جهان بچرخد.
من در نیت خیر شما و دوستان دیگر شکی ندارم و از شما بزرگوار و دیگران نهایت تشکر را دارم اما فکر می کنم زندگی برخی انسان ها به قدری پیچیده است که کمتر کسی می تواند آن را درک کند. همچنانکه رفتار و حالات خضر (ع) به قدری پیچیده بود که حجت خدا حضرت موسی (ع) نیز نمی توانست آنها را هضم کند.
بصیر;307573 نوشت:
او می داند که انسان با سختی بالا می ره و رشد می کنه و مزد داده می شود.

اگر نظر من را بپرسند نه این سختی ها را می خواهم و نه مزد آنها را. ترجیح می دهم اصلاً وجود نداشته باشم که قرار باشد از این الطاف الهی بهره مند شوم. اما به هر حال زندگی جبری است که بر ما تحمیل شده است و اصلاً رضایت یا خوشایند ما در آن مطرح نیست. این احساس و برداشت بنده است. ممکن است شما و بسیاری آن را قبول نداشته باشید یا به آن بخندید. اشکالی ندارد. من ادعای خودشناسی یا خداشناسی ندارم و ظرفیتم فعلاً همین است. شاید فقط برای پروردگار احترام قائلم چون او شایسته احترام است اما مثل شما به خدا عشق و علاقه ندارم و نه خود خلقت و نه دنیا و نه آخرت برایم زیبایی ندارد. شما دعا کنید که خدا امثال من بنده را هدایت فرماید.:Gol:

☀ستوده ☀;307687 نوشت:
همه حرف من اینه نمیشه خدا یک خورده با بنده های خوبش مهربان تر باشه؟!!

من اینجا پرسیدم گفتند مهربانی خدا با اون تصوری که ما تو ذهنمون از محبت و مهربانی داریم متفاوته.

مؤمن;307727 نوشت:

اگر نظر من را بپرسند نه این سختی ها را می خواهم و نه مزد آنها را. ترجیح می دهم اصلاً وجود نداشته باشم که قرار باشد از این الطاف الهی بهره مند شوم. اما به هر حال زندگی جبری است که بر ما تحمیل شده است و اصلاً رضایت یا خوشایند ما در آن مطرح نیست. این احساس و برداشت بنده است. ممکن است شما و بسیاری آن را قبول نداشته باشید یا به آن بخندید. اشکالی ندارد. من ادعای خودشناسی یا خداشناسی ندارم و ظرفیتم فعلاً همین است. شاید فقط برای پروردگار احترام قائلم چون او شایسته احترام است اما مثل شما به خدا عشق و علاقه ندارم و نه خود خلقت و نه دنیا و نه آخرت برایم زیبایی ندارد. شما دعا کنید که خدا امثال من بنده را هدایت فرماید.:gol:

دقیقا عین من جالبه فقط من نیستم ارزوی مرگ دارم

به نظرم امتحان الهی و....هم حدی داره گاهی وقت ها ادم متعالی که نمیشه هیچ نزولی هم میشه به گناه و هزار بدبختی ناشی از گناه میفته هم این دنیاش جهنم میشه هم اون دنیاش....

ظرفیت ها متفاوته شاید حاجت الان من برای خیلی ها خنده دار باشه و حاجت های اونا برای من چون نیازها ، ادم ها وصبرها متفاوته

دیروز یکی از دوستام که خیلی چیزها داره که واسه من ارزو هست میگفت من اهل شکرگذاری خدا نیستم !!!! واقعا حکمت خدا چی هست من نمیدونم؟؟!!

[="Tahoma"][="Navy"]

☀ستوده ☀;307687 نوشت:
من با این حرف شما مخالفم چرا؟ چون انسان یک موجود لذت گرا است یعنی ذاتش اینجور افریده شده که دنبال لذته اگر هم خواسته و حاجتی رو هم داره نمیگم 100 درصد اما درصد بالای اش در جهت همین لذته یعنی فکر میکنه اگه فلان ماشین و خونه وهمسر و.... داشته باشه شاد تره پس خوشبخت تره کدوم انسانی هست بگه من از خوشی و رفاه بدم میاد؟؟

باسلام
لذت گراهای واقعی هم می دانندبرای رسیدن به لذت بیشتر، باید از لذتهای کوتاه و کمتر، دست کشید، مثلا لذت گرای سطحی نگر، می گوید من همین الان می خواهم یه چیز خوشمزه بخورم، بدون این که زحمتی بکشم، و حاضر به ذره ای زحمت و رنج نیستم، به او می گویند، اگر نمی خواهی زحمتی بکشی، بیا همین علفهای جنگل را بخوریایک درخت میوه پیدا کن و از شاخه های نزدیکش بکَن و بخور. اما لذت گرای بلند نظر، می گوید من حاضرم کمی سختی بکشم، صبح تا عصر،دنبال شکار آهو بیفتم، او را شکار کنم، بعد هیزم جمع کنم، آتشی فراهم کنم، آنرا بریان کرده بخورم. به نظر شما کدام لذت بیشتری می برند؟! آیا دومی لذت گرای واقعی نیست؟!
مشکل ما انسانها هم همین است که کوتاه بین هستیم، همه همینطوریم. لذت آنی و لحظه ای را لذت می پنداریم و خدای صبور را، غیر حکیم. حکیم می گوید صبر کن، به لذت می رسی. بنده ی ضعیف می گوید: آخر چقدر صبر کنم، دیگه دارم از تو ناامید می شوم، طاقتم سر آمده. حتی ممکن است این بنده، در اثر فشار، کفر هم بگوید، اما عیبی ندارد، خداوند به قضاوتهای بنده ای که از روی عصبانیت بوده، ترتیب اثر نمی دهد، بعدا که رحمت خدا را دید شرمنده می شود و پشیمان.
می دانید چرا؟ چون بندگان خدا، چیزهایی که در دنیا هست را نعمت می شمارند، در حالی که خدا اینها را نعمت نمی داند و نعمت خطاب نکرده مگر با هزار پرده حجاب، نعمت تلقی بشوند، اگر اینها نعمت بودند، اولین و بهترین افرادی که لایق این نعمتها بودند، انبیاء و اولیای او بودند، در حالی که می بینم، آنها از این چیزهایی که ما به عنوان نعمت، خطاب می کنیم، بی بهره بودندو خدا به آنها نداده، و مدام در فقر و گرسنگی و سختی و بیماری و شکنجه به سر می برند و اکثر آنها را می کشتند و سر از بدنشان جدا می کردند، به جز موارد معدود و زمانهای محدودی. و اگر دنیا نعمت واقعی بود، خداوند متعال ذره ای از آن را به کفار و مشرکین نمی داد. پس پیداست طلبهای ما خیلی از اوقات، از سرِ نادانی است و خدا هم صبور است.
اگر به شما بگویم، خداوند متعال به خاطر سختی هایی که بنده مؤمنش کشیده و حتی ممکن است از روی عصبانیت و جهالت به خدا چیزی گفته باشد، خداوند در روز قیامت به خاطر حقی که ما نداشته ایم، از سختی هایی که کشیده ایم معذرت خواهی کند و او را در جنّات نعیم، الی الابد، قرار دهد، و قلب او را مالامال از عشق به خود و محبینش بکند و او را در جنه اللقاء تا ابد قرار بدهد و مجالست با اهل بیت را نصیب او بکند و رضایت خویش را نصیب او بنماید، آیا شما حاضرید که در این دنیای چند روزه(که در برابر آخرت چند روز بیش نیست) به حاجاتتان نرسید ولو حاجتهای معنوی؟ ولو حاجتهایی که فکر می کردید خیلی خوب هستند و سبب ترقی و پیشرفت معنوی شما می شدند؟حاجتهایی که همه از سنخِ حاجتهای معنوی بودند؟ بنده فکر می کنم هر عاقلی این معامله را قبول کند، حتی اگر الان نفهمد و صدا به گلایه و شکایت بلند کند.
منتهی ما بنده ها، در برابر صبر خدا، کم صبریم. خیلی جالبه که برای خدا هم مصلحت اندیشی می کنیم، می گوییم خدایا چطور چیزی را که عقلم می فهمد و به صلاحم هست، تو صلاح نمی بینی؟ خدایا به من نگو که صلاحت نیست؟ خیلی جالبه! می دانید چرا؟ چون این بنده گمان می کند که همه مصالح دنیا و آخرت را می داند و خدا هم باید طبق فهم و مصلحت او حکم و قضاوت کند. اگر این طور بود که دیگر نیازی به بعثت انبیاء و ارسال رسل و کتب نبود. همه با عقل و مصلحت خود قدم بر می داشتند و صلاحِ آخرتِ خویش را می اندیشیدند.
داستان موسی و خضر علیهما السلام که در قرآن آمده، برای همین موقع است، حضرت موسی هم فکر می کرد عقل کل است، همه مصالح را می داند وقتی در سه مرحله با حضرت خضر، همسفر شد، و به اموری که باعقلش سازگاری نداشت، شکایت نمود، حضرت خضر هم به او فرمودند: تو دیگر صبر و تحملِ همراهی با من را نداری، از این پس از من جدا شد، اما بگذار دلیل کارهایم رابرایت بگویم. وقتی از پشت پرده به او خبرهای غیبی را داد، موسی آگاه و شرمنده شد. خدا این داستان را برای ما گذاشته تا بفهماند که مصلحت،اون چیزی نیست که شما فکر می کنید.(آیات 65 تا 82 سوره کهف را در این رابطه بخوانید)
مؤمن;307727 نوشت:
اما آیا عجیب است خدایی که موجودی را آفریده پاسخ نیازهایش را به او بدهد؟ اگر ندهد باید تعجب کرد که چه جور خالق حکیمی است؟
[/]

بصیر;307998 نوشت:

منتهی ما بنده ها، در برابر صبر خدا، کم صبریم. خیلی جالبه که برای خدا هم مصلحت اندیشی می کنیم، می گوییم خدایا چطور چیزی را که عقلم می فهمد و به صلاحم هست، تو صلاح نمی بینی؟ خدایا به من نگو که صلاحت نیست؟ خیلی جالبه! می دانید چرا؟ چون این بنده گمان می کند که همه مصالح دنیا و آخرت را می داند و خدا هم باید طبق فهم و مصلحت او حکم و قضاوت کند. اگر این طور بود که دیگر نیازی به بعثت انبیاء و ارسال رسل و کتب نبود. همه با عقل و مصلحت خود قدم بر می داشتند و صلاحِ آخرتِ خویش را می اندیشیدند.
داستان موسی و خضر علیهما السلام که در قرآن آمده، برای همین موقع است، حضرت موسی هم فکر می کرد عقل کل است، همه مصالح را می داند وقتی در سه مرحله با حضرت خضر، همسفر شد، و به اموری که باعقلش سازگاری نداشت، شکایت نمود، حضرت خضر هم به او فرمودند: تو دیگر صبر و تحملِ همراهی با من را نداری، از این پس از من جدا شد، اما بگذار دلیل کارهایم رابرایت بگویم. وقتی از پشت پرده به او خبرهای غیبی را داد، موسی آگاه و شرمنده شد. خدا این داستان را برای ما گذاشته تا بفهماند که مصلحت،اون چیزی نیست که شما فکر می کنید.(آیات 65 تا 82 سوره کهف را در این رابطه بخوانید)

قبول کنید که درصد کمی از بندگان خدا این تفکری که شما دارید رو دارند اینکه یه نفر 60 سال با انواع محرومیت ها زندگی کنه و اخرشم شکر گذار و بی لغزش و راضی از دنیا بره خیلی کمه!!

شاید اگه حیات انسان کوتاه بود ادم میتوانست به قول شما از دنیا چشم بپوشه و به اخرت امید داشته باشه اما وقتی عمر انسان قراره مثلا 60 سال باشه چی؟!! به قول یکی صبر کم خدا 40 ساله!!
اینکه همه امتحان میشوند شکی نیست اما اینکه یه نفر باید 8 سال یا بیشتر امتحان بشه و پاش رو کج نگذاره بی انصافیه میدونید قضیه من همون هست که گفتم: از طلا بودن پشیمان گشته ایم/ مرحمت فرموده ما را مس کنید!!!!:Moteajeb!:

ما به کمش هم راضیم اما همونش هم گیرمون نمیاد!!:Gig:

☀ستوده ☀;308266 نوشت:
قبول کنید که درصد کمی از بندگان خدا این تفکری که شما دارید رو دارند اینکه یه نفر 60 سال با انواع محرومیت ها زندگی کنه و اخرشم شکر گذار و بی لغزش و راضی از دنیا بره خیلی کمه!!

باسلام و احترام
این که درصد کمی اهل فکر هستند و اینطور فکر می کنند را قبول دارم، درست می فرمایید. البته بین فکر تا عمل فاصله است. ممکنه من فکر خوبی داشته باشم اما در عمل بلغزم. بماند.
اما این که شخصی 60 سال عمر بکنه و در حال گناه باشه،فقط آخر عمر، متنبه بشه و با توبه از دنیا بره، این نشان دهنده این است که همیشه امید هدایت هست و به این معنا نیست که این شخص با کسی که یک عمر در حال ترک معصیت بوده و با ایمان از دنیا رفته، برابر باشه.
کم بودن، دلیل بر دست نیافتنی بودن نیست، بلکه دلیل بر این است که اکثر انسانها از هوا و هوسشون تبعیت می کنند و کم کسی است که پیرو عقل و منطق و حقیقت باشد. همانطور که می بینید اکثر انسانها مشرکند و عده ای قلیلی مومن واقعی و اولیاء الهی هستند. «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏».(یوسف، آیه106)
☀ستوده ☀;308266 نوشت:
شاید اگه حیات انسان کوتاه بود ادم میتوانست به قول شما از دنیا چشم بپوشه و به اخرت امید داشته باشه اما وقتی عمر انسان قراره مثلا 60 سال باشه چی؟!! به قول یکی صبر کم خدا 40 ساله!!

وقتی انسان، نگاهش دنیایی باشه، و فقط دنیا را نگاه کند، آخرت را نبیند، دنیا براش طولانی میشه. مطمئن باشید اگر دنیا و سختیهای آن برایمون طولانی شده، به خاطراینه که آخرت را فراموش کردیم، وقتی آخرت را با اون مدت بی منتهایش، نگاه کنیم، دنیا به چشممون کم و کوتاه میاد. مشکل اینه که همین جلو رو می بینیم و فکر می کنیم، انتهای همه چیز همین جاست. این وعده الهی است که با تفکر در مرگ و آخرت، شهوتهای انسان کوتاه می شوند. دنیا شهوته دیگه. اگر هم آخرتی به دنیا نگاه کنی و بگی که من از طریق دنیا می خوام به آخرت برسم، اینجا دیگه چرا، اینجاها که شما نمی تونید بگید دنیا شهوته و باید کوتاهش کرد! بنده در جواب عرض می کنم که اگر واقعا کسی به دنیا، به دیدِ آخرتی و الهی نگاه کنه، دیگه خواسته های خودش رو نمی بینه، ولو خواسته هایی باشه که از طریق اونها به کمالاتی دست پیدا می کنه. به خدا عرضه می دارد، خدایا اگر تو با ندادن این خواسته ی معنوی، می خواهی من رو بالا ببری، من هم نمی خواهم. من اون چیزی را می خوام که تو می خواهی. خیلی از اوقات، ما فکر می کنیم،مثلا اگر فلان حاجتمون رو بگیریم، بهتر می تونیم بندگی خدا را بکنیم و به کمال می رسیم، حتی ممکنه خودِ خدا هم به طور عموم همچین چیزی گفته باشه، اما این برای عمومه، گاهی خدا از ندادنِ مقدمه کمال، می خواهد ما را به خودش برسونه و ما بندگان از آن غافلیم و می خواهیم خودمون با فهمِ خودمون مصلحت اندیشی برای خو و خدا بکنیم. ممکنه من از خدا همسری بخوام تا از این طریق به گناه نیفتم، ولی خدا جور نمی کنه، این هم به نظرِ من، اگر مورد شکایت من واقع بشه، که خدایا چرا ندادی، کوتاه نگریست. زیرا قرار شد ما به آنچه که خدا برای تکاملمون می دهد، راضی باشیم و آن را موجب تکامل خودمون بدونیم، نه آن چیزی را که خدمون برای خدا معرفی می کنیم.
بماند که خیلی از اوقات، جور نشدنِ همسری مناسب به خاطر شرایط اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و حتی اعمالِ خودمان است. ولی به خدا می گوییم خدایا من که گناهی نکردم تو با من اینطوری می کنی؟! این خیلی بده که انسان، به اعمال خودش مغرور بشه، خودش را مبّری از هر خطا و مستحق پاداش از طرف خدا بداند.

[="Tahoma"][="Navy"]

☀ستوده ☀;308266 نوشت:
اینکه همه امتحان میشوند شکی نیست اما اینکه یه نفر باید 8 سال یا بیشتر امتحان بشه و پاش رو کج نگذاره بی انصافیه میدونید قضیه من همون هست که گفتم: از طلا بودن پشیمان گشته ایم/ مرحمت فرموده ما را مس کنید!!!!

مشکل اینجاست که ما عباداتهامون به خاطر دریافت مزد و حل شدنِ مشکلات زندگیمونه، لذا از خدا توقع داریم که خدایا چند سال تو رو عبادت کردم، اما خبری نشد، پس پیداست هنوز به حقیقت عبودیت نرسیدیم. دست پدر و مادرمون رو می بوسیم، به خاطر این که روزیمون زیاد بشه، عمرمون طولانی بشه، در دیدگان محبوب بشیم، سخت جون ندیم، دنیامون آباد بشه. آیا کسی هم هست که دست پدر و مادرش رو ببوسه به خاطر این که خدا فرموده؟!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.
که دوست خود روش بنده پروری داند.[/]

بصیر;308498 نوشت:
ممکنه من از خدا همسری بخوام تا از این طریق به گناه نیفتم، ولی خدا جور نمی کنه، این هم به نظرِ من، اگر مورد شکایت من واقع بشه، که خدایا چرا ندادی، کوتاه نگریست. زیرا قرار شد ما به آنچه که خدا برای تکاملمون می دهد، راضی باشیم و آن را موجب تکامل خودمون بدونیم، نه آن چیزی را که خدمون برای خدا معرفی می کنیم.

در توضیح بیشتر این مثال با اجازتون عرض می کنم که مشکل از تضادی هست که بین دستورات الهی و رضایت خدا پیش میاد. طبق مثال شما فردی از خدا همسر شایسته ای تقاضا می کنه تا به گناه نیفته (یعنی می خواد رضایت خدا رو جلب کنه). اما رضایت خدا در اینه که فعلاً یا برای همیشه ازدواج برای این فرد مقدور نیست. بعد این فرد به گناه میفته! نتیجه: رضایت خدا در اینه که فردی به گناه بیفته. اگه این جملات رو بپذیریم باید برای رفع ابهام بگیم فردی که برای ازدواج تمام تلاشش رو به خرج داده و نتونسته ازدواج کنه و به گناه افتاده یا نباید بگیم رضایت خدا در این بوده (که شما فرمودید) یا باید بگیم در حال اضطرار این فرد گناهی مرتکب نشده (چون کوتاهی نکرده). معمولاً این تضاده که افراد معتقد رو اذیت می کنه نه اون زیاده خواهی که شما فرمودید. نمی دونم منظورمو رسوندم یا نه ولی سعی کردم مسأله ملموس تر و کاربردی تر بشه. :Gol:

بصیر;308498 نوشت:
وقتی انسان، نگاهش دنیایی باشه، و فقط دنیا را نگاه کند، آخرت را نبیند، دنیا براش طولانی میشه. مطمئن باشید اگر دنیا و سختیهای آن برایمون طولانی شده، به خاطراینه که آخرت را فراموش کردیم، وقتی آخرت را با اون مدت بی منتهایش، نگاه کنیم، دنیا به چشممون کم و کوتاه میاد.

با سلام. من فکر نمی کنم همیشه این طور باشه. اتفاقاً برعکس. کسی که بهش بد می گذره زمان براش دیر می گذره. کسی که بهش خوش می گذره زمان براش تند می گذره. من آخرت رو فراموش نکردم. اتفاقاً زیاد بهش فکر می کنم و می بینم تقریباً همه دنیا بر ضد آخرت پیش می ره و از دست منم کاری بر نمیاد در نتیجه رجز می کشم و زمان برام دیر می گذره. شما تو هر سفری اگه همش به انتهای مسیر فکر کنین و بگین پس کی می رسم زمان براتون کند می گذره. برعکس اگه اصلاً فراموش کنین کجا قراره تشریف ببرید زمان براتون سریع می گذره. پس بیشتر اوقات همین یادآوری آخرته که باعث می شه زمان کند بگذره (البته تو دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام قضیه برعکسه یعنی زمان برای ما سریع می گذره و برای مخالفین ایشون کند!). این طور نیست؟

[="Tahoma"][="Navy"]

مؤمن;308578 نوشت:
با سلام. من فکر نمی کنم همیشه این طور باشه. اتفاقاً برعکس. کسی که بهش بد می گذره زمان براش دیر می گذره. کسی که بهش خوش می گذره زمان براش تند می گذره. من آخرت رو فراموش نکردم. اتفاقاً زیاد بهش فکر می کنم و می بینم تقریباً همه دنیا بر ضد آخرت پیش می ره و از دست منم کاری بر نمیاد در نتیجه زجر می کشم و زمان برام دیر می گذره. شما تو هر سفری اگه همش به انتهای مسیر فکر کنین و بگین پس کی می رسم زمان براتون کند می گذره. برعکس اگه اصلاً فراموش کنین کجا قراره تشریف ببرید زمان براتون سریع می گذره. پس بیشتر اوقات همین یادآوری آخرته که باعث می شه زمان کند بگذره (البته تو دوران حکومت حضرت مهدی علیه السلام قضیه برعکسه یعنی زمان برای ما سریع می گذره و برای مخالفین ایشون کند!). این طور نیست؟

باسلام و عرض احترام
نه،فکر نمی کنم اینطور باشه که شما می فرمایید، بحث سر تند و کند گذشتن دنیا نیست. بحث سرِ این مطلب است که اگر ما به آخرت بیندیشیم، ثمره این تذکر، بی رغبتی به دنیا خواهد شد، یعنی کمبودها و نقص های این دنیا برایمان آزار دهنده نخواهد بود، اتفاقا کناره گیری از این دنیا و زهد در آن حاصل می شود، لذا امام صادق علیه السلام به اباعبیده فرمودند: أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ‏ فَمَا أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ‏ إِنْسَانٌ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا.(کتاب الزهد، ص 78) زیاد یاد مرگ کن، زیرا کسی زیاد یاد مرگ نکرد جزء این که زهد و بی میلی او نسبت به مادیات و دنیا افزوده شد.
انسان به جایی می رسد که اعطاء و حِرمانِ در این دنیا او را شاد و غمگین نمی کند. «لکیلاتأسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا به ما آتاکم»(حدید، آیه 23)
لذا کسی که در این دنیا به شناخت حقیقی برسد، حقیقت این دنیا را بشناسد، امامِ خود را بشناسد، دیگر برای این شخص، تقدم و تأخر قیامت، یا تقدم و تأخر ظهور حضرت مهدی، او ضرری نمی رساند، ایمانش را به باد نخواهد داد، او شاد و آرام است که در حال انجام وظیفه است، حال هر موقع مرگ او فرا برسد، تسلیم خواهد بود. لذا درحدیث شریفی از امام صادق علیه السلام درباره آیه «یوم ندعوا کل اناس بامامهم»سوال شد، حضرت صادق علیه السلام در جواب به فضیل فرمودند:اعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ إِمَامَكَ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ‏ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر.(کافی، ج 1،ص 371)
امام خود را بشناس، در اینصورت، تقدم و تاخر ظهور به تو آسیبی نخواهد رسانید.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

مؤمن;308570 نوشت:
در توضیح بیشتر این مثال با اجازتون عرض می کنم که مشکل از تضادی هست که بین دستورات الهی و رضایت خدا پیش میاد. طبق مثال شما فردی از خدا همسر شایسته ای تقاضا می کنه تا به گناه نیفته (یعنی می خواد رضایت خدا رو جلب کنه). اما رضایت خدا در اینه که فعلاً یا برای همیشه ازدواج برای این فرد مقدور نیست. بعد این فرد به گناه میفته! نتیجه: رضایت خدا در اینه که فردی به گناه بیفته. اگه این جملات رو بپذیریم باید برای رفع ابهام بگیم فردی که برای ازدواج تمام تلاشش رو به خرج داده و نتونسته ازدواج کنه و به گناه افتاده یا نباید بگیم رضایت خدا در این بوده (که شما فرمودید) یا باید بگیم در حال اضطرار این فرد گناهی مرتکب نشده (چون کوتاهی نکرده). معمولاً این تضاده که افراد معتقد رو اذیت می کنه نه اون زیاده خواهی که شما فرمودید. نمی دونم منظورمو رسوندم یا نه ولی سعی کردم مسأله ملموس تر و کاربردی تر بشه.

بحث سرِ این نیست که تضادی بین دستورات الهی و رضایت خدا پیش می یاد یا نه. بحث سرِ این مطلب بود که گاهی بنده ای از خدا همسری می خواهد و خدا به او نمی دهد، او برای خودش فکر می کند که تنها راه نجات از گناه، ازدواج است، در حالی که خدا چنین نگفته است، بعد خدا به او همسر نمی دهد، در ادامه این بنده خدا دست به شکایت و گلایه از خدا که چرا من همسر ندارم، من فکر می کنم مشکل این شخص، این است که به خواسته اش نرسیده است، یعنی بیشتر از این که بخواهد جلوی گناهش را بگیرد، دنبال رفعِ نیاز خود، یعنی ازدواج است، او همسر می خواهد، حالا بهش فشار اومده، مشکل را گردن خدا می اندازد که خدایا تو می خواهی من را به گناه بیندازی.
البته عرض کنم که جور نشدن ازدواج در این مواقع، به خاطر عدم خواست خدا نیست، بلکه مشکل را باید در خودمان و شرایط اجتماعی و فرهنگیِ اطراف خودمان ببینیم نه در حکمت خدا. بیشتر مشکلات از خودمان است و ما به گردن اطرافیان و خدا می اندازیم و می گوییم خدا نخواسته است. اگر درست فکر کنیم و خوب بیندیشیم، اکثر مشکلات از همین قماش هستند.[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
خوشحال باشیم که خداوند این کار را نسبت به ما انجام میدهد چرا که به بندگان خود نظر میکند و آنها را به حال خود وا نمیدارد.
خداوند بوسیله نور محمد ص به ما فهماند که تنها بی عیب الله است و ما برای نزدیک شدن لحظه لحظه هایمان باید خود را از عیب ها مطلع و از بخواهیم تا عیب هایمان را بپوشاند یا تصحیح نماید اما در نهایت بی عیب خداست!

بصیر;308593 نوشت:

بحث سرِ این نیست که تضادی بین دستورات الهی و رضایت خدا پیش می یاد یا نه. بحث سرِ این مطلب بود که گاهی بنده ای از خدا همسری می خواهد و خدا به او نمی دهد، او برای خودش فکر می کند که تنها راه نجات از گناه، ازدواج است، در حالی که خدا چنین نگفته است، بعد خدا به او همسر نمی دهد، در ادامه این بنده خدا دست به شکایت و گلایه از خدا که چرا من همسر ندارم، من فکر می کنم مشکل این شخص، این است که به خواسته اش نرسیده است، یعنی بیشتر از این که بخواهد جلوی گناهش را بگیرد، دنبال رفعِ نیاز خود، یعنی ازدواج است، او همسر می خواهد، حالا بهش فشار اومده، مشکل را گردن خدا می اندازد که خدایا تو می خواهی من را به گناه بیندازی.
البته عرض کنم که جور نشدن ازدواج در این مواقع، به خاطر عدم خواست خدا نیست، بلکه مشکل را باید در خودمان و شرایط اجتماعی و فرهنگیِ اطراف خودمان ببینیم نه در حکمت خدا. بیشتر مشکلات از خودمان است و ما به گردن اطرافیان و خدا می اندازیم و می گوییم خدا نخواسته است. اگر درست فکر کنیم و خوب بیندیشیم، اکثر مشکلات از همین قماش هستند.

بازم مخالف این مسئله ام به شخصه دخترهای زیادی رو میشناسم که نه سخت گیر بودن نه توقع فوق العاده داشتن به جرم پاکدامن بودن و اهل دوستی با جنس مخالف نبودن تنها موندن سن شون هم از ازدواج گذشته..... خدای این دختر های پاک و عفیف کجاست مگه نمیگه به من توکل کنید !! مگه نمیگه من واسه بنده ام کافیه ام !!! نکنه انتظار دارید همه مریم مقدس باشند؟!!!!

موضوع قفل شده است