جمع بندی چند منزل؟ چند مقام؟

تب‌های اولیه

105 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند منزل؟ چند مقام؟

با سلام و تشکر از اینکه به سوالات زیاد من جواب می دهید
چند منزل یا مقام در سیر سلوک عرفانی وجود دارد؟
اصلا فرق مقام با منزل چیست؟

کارشناس بحث : سمیع

ذکر یونسیه;249801 نوشت:
با سلام و تشکر از اینکه به سوالات زیاد من جواب می دهید
چند منزل یا مقام در سیر سلوک عرفانی وجود دارد؟
اصلا فرق مقام با منزل چیست؟

کارشناس بحث : سمیع


باسمه تعالی
با سلام
رهرو منزل عشقیم وزسر حد عدم/تا به اقلیم وجود این همه راه امده ایم(1)
در برخی از آثار منازل ومقامات را یک قدم دانسته اند و.گفته اند یک قدم بر هوای نفس خود بگذاری به حق تعالی می رسی
در برخی دگر از آثار صحبت از هفت وادی است
هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم(2)
در بعضی دیگر از آثار از چهل منزل سخن به میان امده است مانند اللمع سراج
عده ای هم صحبت از صد منزل کرده اند مانند کتاب منازل السایرین خواجه عبدالله انصاری
بعضی ها هم هزار ویک منزل درست کرده اند مانند ملا عبد الرزاق قاسانی که منازل السایرین را شرح کرده است
از در دوست تا به کعبه دل /سالکان را هزار ویک منزل
البته این اختلافات در منازل در واقع اختلاف در اجمال وتفصیل است
اما درمورد سوال دوم شما باید عرض کنم:


منزل و مقام در اصطلاح عرفان اسلامی معنایی نزدیک به هم دارند و تفاوتشان در واقع به اعتبار است. اگر به سلو ک سالک نظر شودو اینکه او در حال سفر و گذر وسیر است حال و وضع و شرائط و مرتبه او منزل خوانده می شود.و اگر به درنگ و مکث او در ان مرتبه نظر شودبه آن مقام گفته می شود"(3)
پی نوشت:
1- حافظ
2- ملای جامی
3-مقدمه فارسی بر منازل السائرین ص5

با سلام

منزل و مقام یعنی محل اقامت و سکون برای مدت طولانی یا موقت!
مثلا تهذیب نفس یا مقام طلب که سالک چندین سال در این مقام (منزل) در پی تهذیب نفسش هست!

البته بنظر بنده مقام با منزل متفاوت است و به همین دلیل هزار منزل گفتند نه هزار مقام!
مثلا مقام طلب را میتوان به چندین منزل تقسیم کرد مثلا منزل اول توبه و بعد منزل دوم و...

خود عطار هم گفته هفت شهر که میتونیم بگیم خوب در هر شهرش پس منازلی هم هست! وگرنه چرا بگوید هفت شهر و هفت وادی؟!

بنابراین میتوان گفت هفت مقام است که در این هفت مقام، هزار منزل وجود دارد!

یکی از سالکان برایم تعریف میکرد که در خواب سیر مقام طلب را دیده بود به این صورت که : از منزلی به منزل دیگر میرود و چندین منزل است تا اینکه به منزلی میرسد که منزل آخر است و اتفاقی عجیب برایش میفتد و آنجاست که از نفس اماره اش خلاصی میابد! و....

خود این سیر و سلوک به نوع سالک هم بستگی دارد که سالک مجذوب و مجذوب سالک و.. که در لینک زیر هست.

http://www.askdin.com/thread888.html

باسمه تعالی
باسلام:
حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله تعالی در کلمه 968 هزار و یک کلمه بعد از اینکه سی مقام را در سلوک بیان می فرمایند در انتها مطرح می کنند که :
خلاصه این سی مقام در سه مقام :
1- از خلق به حق که سلوک از کثرت به وحدت است
2- سلوک در حق است که سلوک در مقامات شهود است که سلوک در ذات و اسمای حسنی و صفات علیای الهی است
3- سلوک مع الحق است که سلوک در مقام قرب است
و یک سلوک چهارم است از حق به خلق که برای انبیا علیهم السلام است
سلوک اول مقام مومنین است
سلوک دوم مقام عارفین است
سلوک سوم مقام اولیا و مقربین است
سلوک چهارم مقام انبیا و مرسلین
واگر خلاصه ترش کنیم یک قدم بر خویش نه و آن دیگری در کوی دوست

باسمه تعالی
باسلام:
اگر چه در پست دوم اشاره شد که تفاوت منازل ومقام ها در بیانات بزرگان به اجمال وتفصیل است ولی همگی متفقند که اولین منزل در سیر وسلوک الی الله منزل یقظه(بیداری) می باشدو اولین قدم در منزل بیداری توجه است

علمای علم اخلاق و اساتید گرانقدر سیر و سلوک اهمیت فراوانی برای توجه قائل بوده اند حتی علامه طباطبایی هنگام چشم فرو بستن از دنیا چند مرتبه فرمود:توجه ،توجه توجه و رحلت فرمود

مرحوم ایت الله ملکی تبریزی نیز از استاد خود مرحوم آخوند همدانی نقل می کند که ایشان مکرراًمی فرمود :توجه ،توجه ،توجه

حال باید دانست متعلق توجه چیست؟سالک باید دانست به چه موضوعی توجه داشته باشد؟پاسخ این سوال در آیات و روایات فراوانی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بیان شده است
اساتید اخلاق و عرفان نیز با بهره مندی از تعالیم اسلامی متعلقات توجه را مشخص نموده اند که ذیلا به برخی از آن موارد اشاره می شود

توجه به اینکه همه جا محضر خداست و سالک در خلوت و جلوت در محضر ربوبی قرار دارد

آیه مختصری در قرآن است که علمای علم اخلاق همواره توسط این آیه به طالبان معرفت توجه می دهند زیرا توجه جدی به این آیه شریفه مقامات والایی برای سالک رقم خواهد زد می فرماید:
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى(1

یعنی همه جا محضر خداست و همه امور از نظر پروردگار متعال می گذرد توجه به اینکه خداوند بین انسان و قلب او حایل می شود و در واقع از او به خودش نزدیکتر است
أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ (2

پس خدا بر همه جا و همه کس تسلط دارد. بر دل انسانها نیز تسلط وجودی دارد و هر چه در دل می پرورانند میداند
یار نزدیکتر از من به من است / وین عجب بین که من از وی دورم

توجه به اینکه همه جا محضر مقدس حضرت ولی عصر «ارواحنا فداه»و همه در محضر ایشان هستند(3)توجه به اینکه تقویت ارتباط با امام زمان «ارواحنا فداه»زمینه بیداری را فراهم می کند انسان باید خود را در معرض عنایت امام زمان خویش قرار دهد بلکه با یک نظر ولائی بیدار شود و راه را بپیماید

پی نوشت:
1- العلق 14
2- انفال 24
3- التوبه 105 وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

بُشر حافی در زمان امام موسی کاظم علیه السلام زندگی می کرد خانه او محل تجمع و رفت و آمد اراذل و اوباش بود همیشه صدای لهو ولعب و موسیقی از بیرون خانه به گوش می رسید و مومنین را آزار می داد

روزی امام هفتم علیه السلام در حال عبور از مقابل منزل او بودند صدای موسیقی را شنیدند اتفاقا همان موقع خدمتکار بشر حافی برای کاری به درب منزل آمد

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از فرصت استفاده کردند و پرسیدند این خانه متعلق به آزاد است با بنده؟گفت آزاد است

فرمودند آزاد است که چنین می کند و الا اگر بنده خدا بود خانه او چنین نبود همین جمله را فرمودند و رفتند

خدمتکار به داخل خانه برگشت و ماجرا را برای بشر حافی شرح داد


فرمایش امام هفتم علیه السلام مانند جرقه ای در وجود بشر سراسر وجود او را مشتعل کرد او را به مقامی رساند که نه فقط از اولیاء الله شد بلکه از او خرق عادت نقل کرده اند بشر حافی در اثر تذکر امام زمان خویش بیدار شد و در راه افتاد و راه را ادامه داد تا به مقصد رسید(1

پی نوشت:
1- منهاج الکرامة ص 19

توجه به اینکه انسان در حرکت به سوی خداست منتهای سیر او خود خداوند است و باید به حرکت خود ادامه دهد تا به او برسد(1) توقف در مسیر حرکت و عقب افتادن از قافله مسافران الهی منجر به خروج از مسیر می شود و نتیجه ای جز سقوط وتباهی ندارد
و این توقف و سکون سالک را به جهنم رهنمون می شود توجه به اینکه در مسیر حرکت باید صراط مستقیم رعایت شود و سالک منحرف نگردد


توجه به اینکه قیامت در پیش است و عالم برزخ باید طی شود توجه به اینکه وقتی انسان از دنیا می رود شب اول قبر دارد و مراتب هولناکی باید بر او بگذارد ،توجه به اینکه نجات از وحشت قیامت و عذاب قبر و برزخ مرهون عمل صالح است


اگر کسی بیدار نشده باشد عبور او از مراحل بعد از مرگ بسیار مشکل است سختی های جان دادن او را از پای در می آورد

به اندازه ای که قرآن می فرماید :آن بی توجه ها دم مرگ حسرت می خورند و درمانده می شوند لذا چون چاره ای ندارند می گویند:خدایا مرگ را از ما بگیر و ما را به دنیا باز گردان تا برای سفر دور و درازی که پیش رو داریم توشه ای برگیریم


خطاب می شود هرگز برگشت در کار نیست سخن آنان نحقق نمی پذیرد چون دروغ می گویند و اگر دوباره به دنیا برگردند همچنان در غفلت و فراموشی فرو خواهند رفت
حَتَّىٰ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ٱرْجِعُونِ * لَعَلِّيۤ أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَمِن وَرَآئِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(2


پی نوشت:
1- البقره 156 انا لله و انا الیه راجعون ،النجم 49 وان الی ربک المنتهی ، العلق 8 ان الی ربک الرجعی

2- المومنون 100-99

توجه به اینکه مسیر پس از مرگ و عالم برزخ ،زاد و توشه لازم دارد حضرت امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:
آه مِن قِلّة الزّاد وَطول الطّریقوَ بعد السّفر(1
آه از توشه اندک و درازی راه فو دوری منزل و عظمت روز قیامت

توجه به اینکه دنیا مزرعه آخرت است و کاشته های دنیا باید در قیامت رداشت شود هر عملی که انسان انجام داده باشد بدون کم و زیاد می بیند(2

دادگاه عدل الهی از دقت فوق العاده بالایی برخوردار است خداوند به بندگان پیغام داده و فرموده است مواظب باشید که صرافت روز قیامت بینا و دقیق است(3

توجه به اینکه علاوه برعمل صالح ،لطف پروردگار و شفاعت چهارده معصوم علیهم السلام باید به فریاد برسد وگرنه شاهدان فراوانی در دادگاه حضور دارند بر علیه انسان در دادگاه شهادت می دهند و موجب محکومیت او می شوند

کسی که در دنیا توجه نداشته است در آن دادگاه با بی حیائی شهادت شاهدان را تکذیب می کند در آن هنگام قفل به دهانش می زنند و اعضا و جوارح او حقیقت کردار او را بازگو می نمایند

الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (4
امروز بر دهانهاى آنان مهر مى‏نهيم و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان بدانچه فراهم مى‏ساختند گواهى مى‏دهند

توجه به این گونه مطالب آدمی را کنترل و مسئولیت چشم و گوش و زبان و سایر اعضای بدن را به او یادآوری می نماید

پی نوشت:
1- نهج البلاغه حکمت 77
2- الزلزلة 8-7
3- الحدید 4
4- یس 65

ارسال 124 هزار پیامبر از جانب حق تعالی و انزال کتب اسمانی متعدد برای این است که به انسان توجه دهند و آنان را از خواب غفلت بیدار کنند


سفارش فراوان برای به جا آوردن همه عبادات ،رفتن به زیارات ،شرکت در جلسات دینی و استفاده از محضر علمای ربانی برای رستگاری بندگان است وضع ثواب های فوق الهاده برای انجام این اعمال نیز به جهت تشویق و تحریص بندگان برای حرکت در مسیر سعادت است

در واقع خدای سبحان می خواهد آدمی را بیدار کند و به سمت خود بکشاند ولی باز بنده به سوی شیطان می رود و او را می پرستد


توجه به اینکه بهشت یا جهنم از اعمال نیک و بد دنیا ساخته می شود قرآن به جهنمی ها می فرماید:
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ(1
این ( عذاب ها ) به کیفر آن چیزهایی است که خود پیش فرستاده اید و الّا خداوند هرگز ستم کننده به بندگان نیست.


همچنانکه به اهل بهشت می فرماید:
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ(2
بخوريد و بنوشيد گواراتان باد به [پاداش] آنچه در روزهاى گذشته انجام داديد


توجه به اینکه سنگینی بار اعمال و فربگی کوله بار عصیان موجب هلاک انسان می شود


پی نوشت
1- انفال 51
2- الحاقه 24

روزی سلمان فارسی مثل باران گریه می کرد وقتی علت را از او جویا شدند گفت بادم آمد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
نجا المخفّون و هلک المققلون
سبک باران نجات پیدا می کنند و سنگین باران هلاک می شوند(1

و این در حالی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لقب سلمان منا اهل البیت (2) را به وی عطا فرموده بودند و نزد آن حضرت از محبوبیت خاصی برخوردار بود

در آن زمان استاندار مدائن بود و یک پوست گوسفند داشت که روزها فرش او بود و شب ها رختخواب او محسوب می شد یک حجره کوچک اجاره کرده بود به عنوان منزل و دارالاماره .
چند ظرف گلی و یک قلم و دوات برای حکومت ،کل دارائی او را تشکیل می داد ولی با آن مقام معنوی و این وضعیت خدمت و عباداتی که داشت می گفت سنگین بار هستم

موکه چون اشتری قانع به بارم / خورم خاری و خرواری به بارم
با این خرج قلیل و بار سنگین / هنوز در روی صاحب شرمسارم(3

این گونه افراد همواره در مقابل خداوند شرمسار و خجالت زده هستند لذت انان این است که منقمر در عالم وحدت هستند نماز و انفاق بالاترین لذت را نزد آنان دارد چون توجه دارند.

پی نوشت:
1- بحار الانوار ج 74 ص55
2- المناقب ج 1 ص 85
3- بابا طاهر

توجه به اینکه هر انسان معمولی صفت رذیله دارد و صفت رذیله حجاب بین انسان و خدا است سالک باید منازل هفتگانه را بپیماید تا به منزل چهارم برسد و صفات رذیله را زائل کند تا بتواند حرکت نماید
کسی که هنوز بیدار نشده است و توجه به رذائل اخلاقی درون خود ندارد مانند پرنده ای که او را میخ کوب کرده باشند نمی تواند پرواز کند قرآن کریم در این باره می فرمایند:

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ (1
و اگر می خواستیم حتما ( مقام ) او را به وسیله آن آیات ( به اجبار ) بالا می بردیم ، و لکن او به پستی گرایید و دل بر زمین بست و از هوای خود پیروی نمود

و به قول سعدی :
طیران مرغ دیدی ،تو ز پای بند شهوت / به در آی تا ببینی طیران آدمیت

توجه به اینکه در درون انسان بین صفات رذیله و فطرت او جنگی بر پا است و اگر رذائل غالب شوند هویت انسان تغییر می کند و به صورت یک حیوان در می آید

همه منازل سیر و سلوک متوقف بر توجه است و تا توجه و بیداری حاصل نشود پیمودن سایر منازل سیر و سلوک میسر نمی شود افزون بر این خداوند می خواهد بندگان خود را متوجه ببیند و نزد ملائکه به کسانی که توجه دارند مباهات می کند

تَتَجَافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع يَدْعُونَ رَبهُمْ خَوْفاً وَ طمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(2
پهلوهايشان از بسترهای خواب تهی می شود پروردگارشان را در حال بیم و طمع می خوانند و از آنچه روزی آنها کردیم انفاق می کنند

پی نوشت:
1- اعراف 176
2- سجده 16

می فرماید:بنده هایی دارم که در دل شب بیدار می شوند پشت پا به رختخواب می زنند در حالی که صفت جمال و صفت جلال خدا در دل آنان حکم فرما است به عبادت و راز و نیاز می پردازند احدی نمی تواند حال و هوای آنان در دل شب را درک کند جز کسی که خودش اهل معرفت باشد

چنین کسانی ابراهیم وار حاضرند تمام هستی خود را برای شنیدن نام خدا فدا کنند و رسیدن به این مراتب از بیداری سرچشمه می گیرد

توجه به اینکه انسان تجلی گاه اسما و صفات خداوند است(1) و لیاقت دریافت امانت الهی را داشته ،امانتی که دیگر موجودات استعداد دریافت آن را نداشته اند ولی متاسفانه این انسان نسبت به خود خیلی جاهل و ظالم است (2) یعنی قدر خود را نمی داند و موقعیت خود را نمی شناسد

امیر المومنین علیه السلام در شعری که منسوب به ایشان است می فرمایند:
و تحسب انک جرم صغیر /وفیک انطوی العالم الاکبر(3
گمان می کنی یک جسم کوچک هستی ؟ در حالی که در درون تو جهاتی بزرگ پنهان شده است.

اگر انسان تصور کند ارزش او به اندازه امور دنیوی است و برای روزمرگی هایی که مشغول آن است خلق شده سخت در اشتباه است

اگر کسی مرتبه خود را در حد جسم خاکی بداند آمال و آرزوهاو چشم انداز آینده او نیز در جهت تمایلات جسمانی و دنیوی او ترسیم می گردد پس توجه انسان به منزلت خویش موجب بیداری و تلاش در راستای ترسیم دور نمای ربانی برای او می شود

پی نوشت:
1- البقره 31
2- احزاب 72
3- دیوان الامام علی علیه السلام ص 175

توجه به اینکه روح خداوند در کالبد آدمی دمیده شده است. توجه به اینکه روح الله مسجود ملائکه است(1

و نباید بنده شیطان و نفس اماره باشد (2

توجه به اینکه جسم انسان باید وسیله و مرکب برای تکامل روحی او باشد و روح خدا را به خدا برساند در این مرتبه است که جز پروردگار متعال هیچ موجودی در دل انسان راه ندارد و سراسر وجود او خدائی می شود لذا کارهای خدایی می کند(3

توجه به اینکه جوانی که می تواند کارهای خدایی بکند و تجلی «کن رحمانی »حضرت حق شود حیف است فدای شهوت و تمایلات نفسانی و رذائل اخلاقی باشد توجه به اینکه همه می توانند بیدار شوند حتی کسی که مجسمه رذائل اخلاقی باشد

پی نوشت:
1- الحجر 29
2- یس 60
3- ارشاد القلوب ج 1 ص 75

یک روز آخوند همدانی از زیارت حرم مطهر امیر المومنین علیه السلام برمی گشت در راه به جوانی برخوردکه از فاجران و طاغیان آن زمان بود و عبد فرّار نام داشت

مرحوم آخوند همدانی به او گفت تو کیستی ؟گفت من عبد فرار هستم
مرحوم آخوند از این جمله استفاده کرد و همراه با نگاه تندی گفت:
افررت من الله او من رسوله ؟

آیا از خدا فرار کرده ای یا از رسول خدا ؟


همین یک جمله موجب شد جاذبه حق تعالی او را تسخیر کند و توفیق بازگشت به سوی خدا را بیابد جوان در حالی که مرتب جمله مرحوم آخوند را تکرار می کرد به خانه اش رفت و دق کرد و مرد


آن جوان قطعا زمینه بیداری در خود ایجاد کرده بود که مشمول نگاه عتاب آمیز مرحوم آخوند همدانی شد


تذکر و نگاه های عتاب آمیز اولیای الهی از الطاف خفیه خداست و موجب بیداری انسان می گردد.
روز بعد آخوند همدانی به شاگردانش که همه از فضلای زمان و بالغ بر پانصد نفر بودند گفت : یکی از اولیاءالله فوت کرده است و باید امروز به تشییع جنازه او برویم همه به راه افتادند

و وقتی به در خانه عبد فرّار رسیدند فضلا و همراهان تصور کردند مرحوم آخوند اشتباه آمده است ولی با شنیدن صدای شیون و فغان از خانه فهمیدند خودشان در اشتباه بوده اند


یک جرقه ،یک کشش و جذبه از طرف خدا باعث شد که عبد فرار به فاصله چند ساعت جز اولیاء الله شود یک لحظه توجه گاهی انسان را به اینجا می رساند


ولی مهم این بود که عبد فر ار پس از جداشدن از آن ولی خدا توانست توجه و بیداری را در وجود خود حفظ نماید و به سرعت منازل سیر و سلوک را بپیماید


نتیجه دیگری که از این حکایت حاصل می شود لزوم و فوائد بهره مندی سالک از محضر علمای ربانی و فقهای وارسته است سالک باید از موانست و مجالست با بزرگان دین از انفاس قدسی و تذکرات اخلاقی آنان در جهت سلوک معنوی خود استفاده نماید

نکته بسیار مهم در موضوع توجه این است که سالک باید توجه خود را همیشگی کند و دوام توجه داشته باشد

مداومت بر توجه نیاز به مراقبت و کنترل دارد معنای اصلی قانون مراقبه که بیشتر به طور مختصر بیان شد کنترل توجه است

سالک باید همیشه در صدد ارزیابی از میزان توجه خود باشد و اجازه ندهد توجهاتی که برای او حاصل شده است به فراموشی سپرده شود زیرا کمرنگ شدن توجه ،سالک را به ورطه غفلت می کشاند و او را به دره سقوط و تباهی پرتاب خواهد کرد

افراددائم التوجه در طول تاریخ فراوان بوده اند چنین کسانی با مشاهده هر پدیده ای در دنیا بر توجه خود افزوده و از هر فرصتی برای تجدید بیداری استفاده می کرده اند.

یکی از علمای اصفهان نقل می کند که روزی به دیدار بانو مجتهده امین (ره)رفتم بانویی که موجب افتخار عالم اسلام بود

ایشان در حیاط منزل مشغول قدم زدن بود و بعد که برای ملاقات ما به اتاق آمد از دیر آمدن خود عذر خواهی کرد و گفت : این گلها چه زمزمه خوبی دارند یعنی خانم امین زمزمه گل را که می گوید لا اله الا الله و خداوند را تسبیح می نماید می شنید

رسیدن به این مقام در پرتو مداومت بر توجه حاصل می شود.

چرا حرف های علیه عرفان و فلسفه را پاک میکنید؟ چرا؟ از صاحب الدار عج خجالت نمی کشید که شده اید مروج تصوف؟

انسان دائم التوجه وقتی به نماز می ایستد تمام توجهش به محبوب و معبود خویش است و حتی یک لحظه از محضر ربوبی غافل نمی شود گویا صدای خدا را در نماز می شنود و یقین دارد خدا نیز صدای تسبیح و تحمید او را می شنود و نماز او تبدیل به معاشقه می شود چنین نماز گزاری دو رکعت نماز خود را با دنیا و آنچه در دنیا است معاوضه نمی کند(1

توجه در نماز از اهمیت والایی برخوردار است حتی اگر دوام توجه در ابتدای راه برای سالک میسر نباشد لااقل باید سعی کند در نماز توجه داشته باشد تا کم کم توجه او به سایر عبادات و اعمال سرایت کند و بیدار شود

ننگ است برای یک مسلمان که نماز بخواند و از اول تا آخر نماز توجه نداشته باشد

کسب توفیق حضور قلب در نماز مشکل است و برای همه حاصل نمی شود اما توجه به اینکه در نماز هستم در مقابل خداوند متعال هستم با او صحبت می کنم و او با من صحبت می نماید برای سالک ضروری است

اساسا نماز برای بیدار کردن انسان و توجه دادن به اوست پس نباید فکر و توجه نماز گزار از اول تا آخر نماز مثل مرغی از شاخه ای به شاخه دیگر بپرد

پی نوشت:
1- وسائل الشیعه ج 8 ص 156

اهل معرفت از هر صنف و طبقه ای که باشند باید توجه و بیداری را آهسته آهسته در دل رسوخ دهند
و اگر در ابتدای راه در حین انجام وظیفه یا هنگام کسب و کار ،گاهی توجه پیدا کنند و بر آن مداومت داشته باشند پس از کمی دائم التوجه خواهند شد خداوند سبحان دست چنین بندگانی را می گیرد و مرتبه آنان را ارتقا می بخشد

رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ

فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ(1

مردانی که هیچ تجارت و خریدی آنان را از یاد خدا و برپا کردن نماز و پرداختن زکات مشغول نمی کند آنها از روری می ترسند که دلها و دیده ها در آن پریشان و دگرگون است

پی نوشت:
1- نور 37

ر. ک. سیر و سلوک ،منزل اول: یقظه(بیداری)

هوالحق
باعرض سلام خدمت دوستان.
سروران عزیز جناب سمیع
و دیگر کارشناسان اخلاق و عرفان اگه امکانش هست بحث را ادمه دهید...
یاحق

قدس شریف;317734 نوشت:
چرا حرف های علیه عرفان و فلسفه را پاک میکنید؟ چرا؟ از صاحب الدار عج خجالت نمی کشید که شده اید مروج تصوف؟

یعنی چی، یهو وسط یه بحث پارازیت می ندازید، چه ربطی به این بحث دارد. شما از صاحب الدار خجالت نمیکشید، بحث رو خلط می کنید؟

باسمه تعالی

از جمله اصطلاحات پایه در عرفان عملی،دو اصطلاح حال و مقام است.

حال امری روحانی است که بدون کسب و زحمت و از جانب حق تعالی به بنده عنایت می شود و بسیار زود گذر است،که از آن به احوال برقی تعبیر می شود که همچون برق می آید و می رود،مانند حزن،خوف،بسط،قبض،شوق،و غیر اینها.

اما مقام عبارت از حقیقتی روحانی است که سالک با زحمت ،کوشش،مجاهدت و ریاضت به دست می آورد و از این جهت دوام دارد.

یکی از ویژگی های مقام آن است که ورود به یک مقام ،مشروط به ملکه شدن مقام قبل از آن است.

البته این سخن بدان معنا نیست که مقام قبلی را به کمال نهایی اش رسانده باشد،بلکه ممکن است در آن مقام ریزه کاری هایی مانده باشد که در مرحله ها و مقام های پسین تکمیل شود که بحث از این مطلب در ادامه همین تاپیک خواهد آمد.

تنها نکته ای که باید رعایت شود ،آن است که اصل مقان در نفس رسوخ نموده و ملکه شود .

بر این اساس محقق ار جمند ملا عبد الرزاق قاسانی در اصطلاحات الصوفیه بر این معنا تاکید می کند و از باب نمونه می گوید :

(تا وقتی کسی قناعت را ملکه خود نسازد ،توکل از او صحیح نیست و تا زمانی که توکل را در خود پیاده نکند و در نفس راسخ نسازد ،تسلیم معنا نخواهد داشت).[1]

پی نوشت:
[1]ملا عبد الرزاق قاسانی ،اصطلاحات الصوفیه ،ص 66

اما وجه تسمیه حال و مقام آن است که حال و احوال به خاطر آنکه زود گذر و متحول هستند،بدین نام نامیده شدند[1] و مقام به جهت آنکه نفس سالک در آن اقامت می گزیند و ثابت می ماند ،مقام نام گرفته است.
ملا عبد الرزاق قاسانی در این زمینه می گوید:
(فانه انما سمی مقاما لاقامة السالک فیه)2 :مقام از آن جهت مقام نام گذاری شده است که سالک در او اقامت می کند.

بنابراین ،مقام همچون حال متحول و زود گذر نیست،بلکه جای اقامت است.هر چند جای ماندن نبوده و سالک نباید بدان قناعت ورزد ،بلکه می بایست در کسب دیگر مقامات سعی داشته باشد.

پی نوشت:
[1]محمد بن حمزه فناری،مصباح الانس،ص20
[2]ملا عبد الرزاق قاسانی،اصطلاحات الصوفیه ،ص66

در مسئله حال و احوال ،در میان عرفا اختلاف وجود دارد؛چرا که برخی همانند حارث محاسبی که یکی از عرفا است ،در حال دوام را شرط می دانند ،اما بیشتر عرفا ملاک حال را گذرا بودن و عدم دوام می دانند ،همانند جنید بغدادی که می گوید :
الاحوال کالبروق فان بقیت فحدیث النفس:حال ها همچون برق ها [زود گذرند] و اگر باقی باشند [باید دانست که فقط]حدیث نفس است[و واقعیت ندارد]1

پی نوشت:
[1]هجویری،کشف المحجوب،ص275

دو اصطلاح منزل و مکان،همان معنای واژه مقام را دارد،از این رو در تعابیر مختلف به همراه یکدیگر به کار می رود و گفته می شود:منازل و مقامات.

اما ممکن است واژه مکان مقداری با اصطلاح مقام و منزل متفاوت باشد ؛زیرا همچنان که حال گذراست و مقام و منزل ماندگار،مکان از شدت ماندگاری حکایت کند.شیخ روزبهان بقلی شیرازی در شرح شطحیات می گوید:

مکان اهل کمال را بود که مسلط اند بر احوال به نعت تمکین.مکان از مقام عالی تر است؛زیرا که توطن حال است در قلب و تربیت قلب در نور غیب بی تغیر[1]

پی نوشت:
[1]روزبهان بقلی شیرازی،شرح شطحیات،تصحیح هانری کربن،ص 547

منزل ها و مقام های سیر و سلوک:

هر حرکت و سیری از آنجا که دفعی نبوده و تدریجی است ،به سه قسمت کلی تقسیم می شوند که عبارتند از :آغاز،وسط،پایان[1]

سلوک عرفانی نیز بر همین اساس بر همین سه بخش مشتمل خواهد بود که با اقتباس از آموزه های دینی ،همه مقام هایی که به عنوان آغاز سلوک مطرح هستند،مقام های اسلامی و کلیه مقام هایی که در وسط سفر الهی قرار دارند ،مقام های ایمانی و همه مقام های نهایی سیر و سلوک عرفانی ،مقام های احسانی نام گرفته اند.

للتوفیق بدایة و وسط و غایة،فبدایته الاسلام....و وسطه الایمان....و غایته الاحسان علی مراتبه...[2]:توفیق سیر و سلوک دارای آغاز و وسط و نهایت است که آغاز آن اسلام...و میانه آن ایمان...و نهایت آن احسان است با مراتبی که در خود دارد.

پی نوشت:
[1]خواجه نصیر الدین طوسی،شرح الاشارات و التنبیهات،ج4،نمط9،فصل17،ص93
[2]محمد بن حمزه فناری،مصباح الانس،ص17

این سه مرحله کلی در مقام های سلوک بر اساس اطوار وجودی انسان سالک تنظیم یافته است ؛زیرا در وجود آدمی با سه مرتبه کلی(نفس)،(روح)،و (سرّ)بر می خوریم که از لایه ظاهری انسان شروع شده و مرحله به مرحله در لایه های باطنی فرو می رود.

مقامات اسلامی که در ابتدای سلوک مطرح هستند،با نفس سالک متناسب و هماهنگ هستند و پس از آنکه انسان از سفر در نفس خارج شد و مقام های اسلامی را پشت سر گذاشت ،به لایه باطنی تر خود با نام روح می رسد

و از اینجا سفر روحانی در مقام های ایمانی آغاز می شود و با گذر از این مقامات و مرور از لایه روحانی خود ،به باطنی ترین ساحت ؛یعنی سرّ می رسد و سفر در سرّ را با سلوک در مقام های احسانی دنبال می کند

بنابراین اسلام با نفس و ایمان با روح و احسان (که تعریف آن خواهد آمد و مسئله مکاشفه و مشاهده در آن مطرح است)با سرّ سنخیت و تناسب دارد و از این رو می ت.وان از مقامات اسلامی ،ایمانی و احسانی به مقامات نفسانی،روحانی و سرّی تعبیر کرد.

بنابر آنچه ارائه شد ،تمام سیر الی الله به سه بخش عمده اسلامی ،ایمانی و احسانی تقسیم می شود.اما هریک از این بخش ها خود به مراحل مختلفی تفسیم می شوند.

مقام های اسلامی از سه مرحله بدایات،ابواب،معاملات تشکیل یافته است و در پی آن مقام های ایمانی بر دو مرحله اخلاق و اصول مشتمل است و پس از آن مقام های احسانی که عبارتند از:اودیه

،احوال،ولایات،حقایق،و نهایات،قرار می گیرند.

بنابراین تمام سلوک از ده مرحله شکل یافته است که مطابق برداشت خواجه عبدالله انصاری ،هریک از آنها به ده مقام کوچک تر تقسیم می شوند که از ضرب ده مرحله در ده مقام،در مجموع صد مقام و منزل پدید می آید و از این رو از منازل السائرین خواجه با عنوان (صد منزل)یاد می شود ،همچنانکه خود وی پیش تر کتابی با عنوان صد میدان نگاشته است.

از جمله ابداعاتی که ملا عبد الرزاق قاسانی از خود نشان داده،آن است که با الهام از خواجه که بسیاری از مقام ها را به سه درجه کوچک تر تقسیم می کند و آنها را در سه درجه عامه ،خاصه و خاصة الخاصة تبیین می کند ،به طرز زیبا و قابل دقتی هر یک از مقام های صد گانه را در ده درجه کوچک تر ارائه می دهد.

ایشان در این طرح علاوه بر اهداف دقیقی که در تحلیل مقامات سلوک دنبال می کند که بخشی از آنها را در ادامه مطرح خواهیم نمود؛در پی تحقیق هزار مقام که در کلمات قدمای اهل معرفت آمده بود،نیز هست.
ملا عبد الرزاق قاسانی در این مراحل ریزتر یکی را که مخصوص همان مرحله است،اصل قرار داده و از بقیه با عنوان درجات و فروع یاد می کند و در مقدمه بر شرح منازل السائرین این طرح را اعلام می دارد.

مقام های اسلامی:
پس از آنکه انسان به واسطه نوری که در باطنش می درخشد و از آن می توان با عنوان نور فطرت یاد کرد،متوجه نقص های وجودی خود شد و فهمید عمر خود را تباه کرده است ،در تدارک گذشته بر می آید و با رعایت دقیق اوامر و نواهی الهی ،در تلاشی پیگیر در صدد گذر از عادت های نفسانی و لذت های زود گذر طبیعی بر می آید و سلوک خود را در مسیر تعالی آغاز می کند.

از مجموعه این وضعیت که رعایت مولفه های شریعت و احکام عملی دینی در آن محوریت اساسی دارد،با عنوان (مقام اسلام) یا (مقام های اسلامی)یاد می شود.
جناب فناری در مصباح الانس در این باره می گوید:

[اولین امر پر اهمیت برای انسان]شروع در سیر از قرار گا ه های احکام ،عادت های نفسانی و لذت های فانی طبیعی نفس،به واسطه ملازمت با امر و نهی الهی در همه حرکات قولی و فعلی است که این معنا به مقام اسلام متعلق می باشد]1
پی نوشت:
1-فناری/مصباح الانس/ص20

مقام های اسلامی که خود آغاز سیر الی الله محسوب می شوند ،به لحاظ مدارجی که در خود دارند،به سه مرحله:
1-بدایات
2-ابواب
3-معاملات

تقسیم و دسته بندی می شوند.

علت این دسته بندی در رویکرد های نفس نهفته است؛چرا که مقام های اسلامی در پیوند با نفس سالک قرار داشته و چنان که پیشتر متذکر شدیم ،از این جنبه می توان آنها را مقام های نفسانی نام نهاد

نفس پس از بیداری ،در ابتدا با همه توانایی هایش در پی تدبیر و اصلاح بدن خود برآمده و در صدد تحصیل امری است که به نفع زود رس یا دیر رس جسم و ابعاد جسمانی اوست.
به بیان دیگر نفس به دنبال چیزهایی است که در دنیا و آخرت تامین کننده منافع جسمی و بدنی او باشند که به طور طبیعی بر اساس آموزه های شریعت،صورت خواهد پذیرفت.مجموعه مقام ها و درجه ها یی که نفس در این فضا سیر می کند ،بدایات نام دارد و عبارتند از :
1-یقظه
2-توبه
3-محاسبه
4-انابه
5-تفکر
6-تذکر
7-اعتصام
8-فرار
9-ریاضت
10-سماع

پس از مرحله بدایات،نفس در ادامه سیر خود به ذات خویش و اصلاح آن می پردازد و صفت ها و کمال های آن را کانون همت خود قرار می دهد.در این مرحله ،نفس از ظاهر به باطن وارد می شود ،بنابراین همه درجه ها و مقام هایی که در این قسمت مطرح هستند،ابواب نامیده می شوند.این مقامات عبارتند از:
1-حزن
2-خوف
3-اشفاق
4-خشوع
5-اخبات
6-زهد
7-ورع
8-تبتل
9-رجا
10-رغبت

پس از آن ،نفس به باطن خود که روح الهی است ،نزدیک می شود و با روح معامله ها و داد و ستدهایی خواهد داشت،به همین دلیل از مرحله سوم مقام های اسلامی یا نفسانی،به معاملات یاد می شود که عبارتند از:
1-رعایت
2-مراقبت
3-حرمت
4-اخلاص
5-تهذیب
6-استقامت
7-توکل
8-تفویض
9-ثقه
10-تسلیم

همچنانکه گفته شد و بر شمردیم ،هر مرحله بر ده مقام مشتمل است ،بنابراین مقام های اسلامی از سی مقام تشکیل یافته است

مقام ریاضت
در میان سی مقام اسلامی ،از آنجا که مقام ریاضت از مولفه های بنیادین عرفان عملی به شمار می آید،مناسب است در این قسمت از آن توضیحی کامل ارائه شود.

خواجه نصیر الدین طوسی در تحلیل ریاضت می گوید:

ریاضت دادن حیوانات،دارای دو رکن اساسی است:

1-جلوگیری از حرکاتی که مورد پسند و ریاضت مربی و ریاضت دهنده نیست؛زیرا حیوان به اقتضای طبیعت خود ،به انجام حرکات آزادانه تمایل دارد و مربی حیوان او را به اجبار یا به هر وسیله دیگر از انجان این حرکات منع می کند.

2-تحمیل و اجبار کردن حیوان بر حرکاتی است که مورد پسند و ریاضت مربی می باشد.
این دو برنامه به مرور زمان و با تکرار و تمرین موجب رام شدن حیوان وحشی می شود،آن چنان که به طور کامل در اختیار انسان قرار گرفته ،همه حرکات و سکنات او در راستای اهداف صاحب آن قرار می گیرد

قوا و غرایز حیوانی در انسان نیز به منزله حیوانات سرکش و وحشی هستند که انسان را به هر طرف که بخواهند ، می کشانند
ا
لله اکبر الله اکبر /از نفس کافر از نفس کافر
چون گاو سر کش ما را کشاند /گاهی به این ور گاهی به آن ور
در خواب ودر خور دستی نگه دار/تا رام گردد نفس مکدر

جز آه وناله نبود دوایی/بهر جلای جان مکدر
حتی عقل آدمی را نیز به خدمت می گیرند و هر دم او را به سوی رذیله ها حرکت می دهند.نفس انسان در این شرایط ، نفس اماره است.

تربیت این نفس فقط از راه ریاضت میسر است و همچنان که گفته شد ، در ریاضت دو رکن اساتسی وجود دارد،پس انسانی که می خواهد نفس خود را ریاضت بدهدد ، می بایست او را از کارهایی که مورد پسند عقل و شرع نسیت ، به زور و اجبار باز دارد و به کارهایی که از دیدگاه عقل و شریعت شایسته و بایسته است ،وا دارد.

بنابراین ریاضت را باید اینگونه تعریف کرد:

ریاضة النفس نهیها عن هواها و امرها بطاعة مولاها:ریاضت نفس،باز داشتن آن از هواها و واداشتن او به اطاعت از مولاست[1]
پی نوشت:
[1]خواجه نصیر الدین طوسی/شرح الاشارات و التنبیهات/ج4/نمط 9/فصل8/ص80

بر اساس این تحلیل ، در ریاضت دو معنا نهفته است :

1-رنج و مشقت زیرا بر خلاف طبع اولی نفس صورت می گیرد
2- تکرار و تمرین
سالک پس از اندکی که در مسیر ریاضت قدم برداشت،احساس می کند نفس در حال رام شدن است،به صورتی که نفس اماره به تدریج به نفس لوامه و سپس به نفس مطمئنه تبدیل می شود و قوه عقلیه انسان ،نفس و همه قوای حیوانی را در اختیار خود و در خدمت همه اهداف عقلانی و الهی خود می یابد.
ملا عبد الرزاق قاسانی در اصطلاحات الصوفیه خود می نویسد:
ریاضت،رها کردن لذت های نفس و اکتفا بر حقوق واجب آن است ؛به همراه تمرین دادن اعضا و جوارح بر موافقت احکام شریعت و مخالفت خواسته های طبیعت[1]
پی نوشت:
[1]اصطلاحات الصوفیه/ملا عبد الرزاق/ص163

ابن سینا در مقاممات العارفین بیانات زیبایی را در اهداف ریاضت و عوامل پشتیبانی کننده آن در رسیدن به ان اهداف ارائه می کند.
وی می گوید :عارف سالک در ریاضت نفس،در پی سه هدف است :

1-غیر خدا هرچه که باشد را از خود دور کند و به بیان دیگر ،اولین هدف از ریاضت آن است که مانع های بیرونی را از میان بر دارد.به طور طبیعی این هدف در ریاضت با ابزار زهد تقویت و تامین می شود.

2-مطیع ساختن نفس اماره برای خدمت به نفس مطمئنه،به صورتی که همه اعضا و جوارح و غرایز حیوانی که مانع های درونی سلوک به شمار می آیند،نه تنها در مسیر تکامل ممانعتی نداشته باشند ،بلکه نفس مطمئنه را در رسیدن به کمال حقیقی همراه کنند

که برای رسیدن به این هدف اساسی،در ریاضت،ابن سینا استفاده از سه وسیله را پیشنهاد می کند:

الف:عبادت همراه با تفکر و حضور قلب
ب:نغمه های لطیف و خوشی که هم خود در انسان موثر هستند و هم موجب پذیرش کلمات حکیمانه ای می شوند که همراه آن ارائه می شود .

پر واضح است که مراد از نغمه خوش،نغمه های غنایی که در شریعت حرام است و برای روان آدمی مضر می باشد نیست
ج:شنیدن پند و اندرز از واعظی که شرایط لازم را داشته باشد


3-سومین و شاید مهم ترین هدف عارف در ریاضت،تلطیف سرّ می باشد؛زیرا هنگامی که سالک به عوالم علوی که همه لطیف هستند ،دست می یابد که در درون او با آنها مناسبت حاصل شود،بنابراین تا نفس زمخت و قسی باشد ،با ارواح ،ملایکه ،معارف و حقایق مناسبت ذاتی ندارد،پسس عارف در ریاضت خود،در پی تلطیف ضمیر و سرّ خود می باشد
ابن سینا برای تلطیف سرّ که از راه ریاضت حاصل می شود ،دو امر را موثر می شمارد:
الف:فکر لطیف
ب:عشق عفیف
عشق و محبت به مظاهر و جلوه های خداوندی و وابستگی و تعلق شدید روحی به اولیای الهی ،که به شهوات حیوانی آلوده نیست و به به تعبیر خواجه در شرح کلمات ابن سینا، عشق مجازی نفسانی ،نه حیوانی، در ایجاد رقت قلب و نازکی طبع تاثیر فراوانی دارد

Aviny;321344 نوشت:
هوالحق
باعرض سلام خدمت دوستان.
سروران عزیز جناب
Aviny;321344 نوشت:
سمیع
و دیگر کارشناسان اخلاق و عرفان اگه امکانش هست بحث را ادمه دهید...
یاحق

باسمه تعالی
باسلام
مرحله بدایات که خود آغاز سلوک است از مقام های ده گانه شکل گرفته است:

1-یقظه
یقظه در لغت به معنای بیدار شدن از خواب است ،بنابراین از دیدگاه عرفا ،هرکسی از خواب غفلت برخیزد و با نور معرفت به سوی حق گام بر دارد،وارد مقام یقظه شده است.
ملا عبد الرزاق قاسانی در معنای یقظه می گوید:
(هی التنبه عن سنة الغفلة و القومة لله)1
یقظه بیداری از خواب غفلت ،قیام و به پا خواستن برای خداوند است
بنابراین یقظه اولین قدم در مسیر تکامل انسانی است
پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه ،ص 147

2-توبه
توبه به معنای بازگشت است .
جناب قاسانی در معنای اصطلاحی توبه می گوید:
الرجوع عن المعاصی بترکها و الاعراض عنها:توبه بازگشت از گناهان به واسطه ترک آنها و روی گردانی از آنها می باشد(1)

پر واضح است که مقام توبه و بلکه هر یک از مقام هایی که در مراحل ده گانه مطرح خواهند شد ،دارای ظرایف و دقایق علمی و سلوکی است

که به دقت هر چه تمام تر در متون دینی و کلمات و آثار عارفان الهی ارائه شده است ،اما در این مجموعه بنا بر آن است که مقامات سلوک بسیار گذرا و شبیه به فهرست معرفی شوند
پی نوشت:
اصطلاحات الصوفیه/ص149

3- محاسبه
سومین مقام در مرحله بدایات که در تکامل نفس اهمیت فراوان دارد،محاسبه و حسابرسی مداوم از همه رفتارها و گفتارهاست تا با تمهید مقدمه های لازم ،تزکیه لازم صورت گرفته و کفه حسنات بر سیئات غلبه کند
ملا عبد الرزاق در تعریف این مقام می گوید:
و هی......الموازنة بین الحسنات و السیئات :
و محاسبه ....موازنه بین نیکی ها و بدی هاست(1)

مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل خیرا استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه:
کسی که هر روز خود را به محاسبه نکشد ،از ما نیست ،تا ببیند اگر کار شایسته ای به انجام رسانده است ،بر آن بیفزاید و اگر کار ناشایستی مرتکب شده،از آن توبه کند(2)

پی نوشت:
1-اصطلاحات الصوفیه/ص151
2-اصول کافی/ج2 /باب محاسبه العمل ص453

4- انابه
انابه از توبه مرحله ای بالاتر است
زیرا توبه رجوع از معاصی به طاعات است،ولی انابه رجوع به حق تعالی می باشد
قاسانی در تعریف انابه می گوید:
الرجوع الی الحق تعالی بالوفا بعهد التوبة:
انابت،بازگشت به سوی خواوند متعال است،با وفا کردن به پیمان توبه و ترک معاصی(1)
پی نوشت:
11شرح منازل السائرین/ص183

5-تفکر:
تفکر به کارگیری نیروی خرد برای درک هرچه بیشتر هر آن چیزی است که انسان بدو محتاج است و در سعادت انسان موثر می باشد
خواجه عبد الله انصاری در منازل در بیان تفکر می گوید:

....التفکر تلمس البصیرة لاستدراک البغیة(1
یا آنکه جناب قاسانی در اصطلاحات الصوفیه خود به جای (استدراک البغیة)،(ادراک البغیة) آورده است:(2
یعنی تفکر ،تکرار بصیرت و خرد ورزی برای درک مطلوب و هدف است.
خواجه می گوید:

سالک باید در سه امر تفکر کند:
یکی در توحید،دیگری در لطایف و ظرایف صنع پروردگار و سومی در حقایق اعمال و احوال انسان(3

پی نوشت:
1-شرح منازل السائرین،ص183
2-اصطلاحات الصوفیه،ص155
3-شرح منازل السائرین،ص183

6-تذکر

تذکر مقامی پس از تفکر است ؛زیرا تفکر در اموری صورت می گیرد که حاصل نبوده و مجهول اند.اما پس از آنکه با تفکر تحصل یافتند،با تذکر و یاد آوری به طور دائمی آن را در خاطر حاظر نگه می دارد و به عبارت دیگر ،تفکر در مجهولات و تذکر در معلومات می باشد.

جناب ملا عبد الرزاق در تعریف این مقام می گوید:

و هو....الاتعاظ بالمواعظ و استبصار العبر و استحضار ما اقتنص بالفکر
تذکر...پند گرفتن به موعظه ها و بصیرت یافتن از عبرت ها و حاضر نگه داشتن همه چیزهایی است که با فکر هایی پی در پی به دست آمده است[1]

پی نوشت:
[1]اصطلاحات الصوفیه،ص157

7-اعتصام

اعتصام در لغت به معنای پناه بردن است.جناب ملا عبد الرزاق قاسانی در تعریف اصطلاحی آن می گوید:

التمسک بحبل الله و هو الطاعة علی وفق الکتاب الله و السنة [1]:
اعتصام ،چنگ زدن به ریسمان خداوند است که عبارت است از اطاعت و بندگی خدا،مطابق آنچه در کتاب الهی و سنت نبوی آمده است.

عرفا در این مقام به آیه شریفه واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا[2]

ناظر می باشند؛زیرا در روایات ،قرآن به عنوان حبل الهی معرفی شده است[3]

بنابراین تمسک و اطاعت از آن مقام اعتصام است.هر چند در مراحل بالاتر،اعتصام به معنای تمسک به خداوند است که مرتبه ای بالاتر از تمسک به حبل خداوند می باشد که حق تعالی در سوره حج،آیه 87 می فرماید:

واعتصموا بالله هو مولاکم

پی نوشت:
[1]اصطلاحات الصوفیه ص160
[2]آل عمران،3
[3]ر.ک حاشیه محسن بیدار فر در شرح منازل السائرین،ص203

8-فرار
ملا عبدالرزاق در تعریف مقام فرار می گوید:

هو...عما یشغله عن طاعته و یبعثه علی معصیته[1]
فرار.... گریز از هر چیزی است که انسان را از اطاعت خداوند باز می داردو او را بر معصیت بر می انگیزاند
عرفا این مقام را از آیه شریفه
ففروا الی الله اقتباس کرده اند.

9-ریاضت
توضیح این مقام ،پیش تر گذشت

پی نوشت:
[1]اصطلاحات الصوفیه،ص161

10-سماع

سماع به معنای استماع و شنیدن است.عرفا این مقام را با الهام از شریعت ترسیم کرده اند؛زیرا حق تعالی می فرماید:

و اذا قرِئ القرآن فاستمعوا له[1]
بنابراین در عرفان عملی فگوش دادن به وعده و و عیدهای قرآنی از زبان گوینده پرهیزگار و پاکیزه ای که با صدایی آرام وعظ می کند،به گونه ای که در قلب انسان اثر می گذارد،سماع نام دارد.

جناب قاسانی در تعریف سماع می گوید:
سماع الوعد و الوعید من واعظ زکی بصوت رخیم حتی یقع موقع القبول[2]

پی نوشت:
[1]اعراف پ204
[2]اصطلاحات الصوفیه،ص165

چند نکته:
پس از طرح مقام های ده گانه مرحله بدایات،تذکر دو نکته لازم به نظر می رسد:

نکته اول:از جمله شاخصه های عرفان عملی که به طور کامل آن را از اخلاق متمایز می کند،ترتیبی بودن مقام های سلوک است.
ترتیب بین مقام های کلی اسلامی ،ایمانی و احسانی و حتی ترتیب بین مراحل ده گانه کلی،از روشنی زیادی برخوردار است،اما ترتیب بین مقام های ده گانه در هر مرحله،ممکن است در برخی موارد روشن نباشد.

کمال الدین عبدالرزاق قاسانی در مقدمه شرح خود بر منازل السائرین تلاش می کند ارتباط مقام های ده گانه را در هر یک از مراحل و به تبع آن چینش و ترتیب آنها را تبیین کند
ما از باب نمونه کوششی را که وی در ترتیب مقام های ده گانه مرحله بدایات انجام داده است تقریر می کنیم

اگر توفیق نفس را یاری کند ،در آغاز از خواب غفلت بیدار می شود ودر مقام یقظه گام می گذارد ،بنابراین به توبه دست می زند و به این مقام می رسد،پس از آن می بیند اعمال و کردار او مخلوطی از از حسنات و سیئات است،

پس موازنه و محاسبه را در پیش می گیردتا آنجا که حسنات او غلبه یابد.سپس با انابه به حق تعالی رجوع می کند و در پی آن د رهر چه او را در مسیر رجوع به حق کمک می کند،تفکر می کند

تا به تدریج وارد مقام تذکر و عبرت گیری می شود و پس از آن به حول و قوه خدا چنگ می زند و به رتبه اعتصام دست می یابد و از این طریق از کید شیطان فرار می کند.
در ادامه برای تلطیف سرّ به
ریاضت دست می برد

و در نتیجه و به اندازه لطافت سرّ از سماع وعد لذت برده و از نقصان ،بدی و وعید متاثر می شود و اینجاست که از مرحله پسین ؛یعنی ابواب سر در می آورد[1]

پی نوشت:
[1شرح منازل السائرین،ص123

نکته دوم :
برخی از عرفا مانند محقق فناری به تبع فرغانی در منتهی المدارک معتقد است در هریک از مراحل ده گانه،برخی از مقام ها اصل و بقیه به آنها بر می گردند،البته این معنا را خود وی در همه مراحل پیاده نمی کند،اما در مواردی یاد آور شده است،از جمله در مرحله بدایات می گوید:

در این مرحله سه مقام اصل است:

اول:مقام توبه که سه مقام یقظه ،انابه و محاسبه فروع آن می باشند

دوم:اعتصام که تفکر ،تذکر،و سماع فروع آن هستند

سوم:ریاضت است که مقام فرار فرع آن می باشد[1]

پی نوشت:
[1]مصباح الانس ص20

موضوع قفل شده است