چرا خداوند باید صفات خوب داشته باشد !؟

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خداوند باید صفات خوب داشته باشد !؟

فرض می کنیم ما به خدا معتقد شدیم . حالا سوال پیش میاد :

1- چرا خدا باید خدا صفات خوب رو داشته باشه اونم صفاتی که ما دلمون می خواد !؟

مثلا عادل باشه !؟
جواب احتمالی : چون ما دلمون می خواد . تا یه وقت خودمون ضرر نکنیم.

مثلا انتقام گیرنده و مجازات کننده باشه !
جواب احتمالی : چون ما دلمون می خواد کسانی که حقمون رو خوردن و نتونستیم جلوشون رو بگیریم . مجازات کنه .

مثلا کمک کننده باشه !
جواب احتمالی : چون ما بعضی وقتا چیزی دسنمون نیست و احساس ضعف می کنیم پس خدا باید کمک کنه . و باز ما دلمون می خواد .

کار عبث نکنه !
جواب احتمالی :چون نمی خوایم ما بیهوده اومده باشیم . می ترسیم از مرگ .
و ....

سوال دوم : چرا پیامبر بفرسته !؟

خواهش :
در پاسخ به هیچ وجه از احادیث و آیات اسلامی استفاده نکنید . اما اشکال نداره مفهوم رو بیان کنید .

با تشکر :Gol:

کارشناس بحث : صدیق

برچسب: 

limbo;248545 نوشت:
فرض می کنیم ما به خدا معتقد شدیم . حالا سوال پیش میاد :

1- چرا خدا باید خدا صفات خوب رو داشته باشه اونم صفاتی که ما دلمون می خواد !؟

مثلا عادل باشه !؟
جواب احتمالی : چون ما دلمون می خواد . تا یه وقت خودمون ضرر نکنیم.

مثلا انتقام گیرنده و مجازات کننده باشه !
جواب احتمالی : چون ما دلمون می خواد کسانی که حقمون رو خوردن و نتونستیم جلوشون رو بگیریم . مجازات کنه .

مثلا کمک کننده باشه !
جواب احتمالی : چون ما بعضی وقتا چیزی دسنمون نیست و احساس ضعف می کنیم پس خدا باید کمک کنه . و باز ما دلمون می خواد .

کار عبث نکنه !
جواب احتمالی :چون نمی خوایم ما بیهوده اومده باشیم . می ترسیم از مرگ .
و ....

سوال دوم : چرا پیامبر بفرسته !؟

2 خواهش :
1- در پاسخ به هیچ وجه از احادیث و آیات اسلامی استفاده نکنید . اما اشکال نداره مفهوم رو بیان کنید .
2- 2 نفر خاص اصلا جواب ندن : سبوی تشنه و ناصر یوسف نژاد

با تشکر :gol:

چیز هایی که بدست نمیآوریم را تصور میکنیم Smile

limbo;248545 نوشت:
فرض می کنیم ما به خدا معتقد شدیم . حالا سوال پیش میاد :

1- چرا خدا باید خدا صفات خوب رو داشته باشه اونم صفاتی که ما دلمون می خواد !؟

مثلا عادل باشه !؟
جواب احتمالی : چون ما دلمون می خواد . تا یه وقت خودمون ضرر نکنیم.

مثلا انتقام گیرنده و مجازات کننده باشه !
جواب احتمالی : چون ما دلمون می خواد کسانی که حقمون رو خوردن و نتونستیم جلوشون رو بگیریم . مجازات کنه .

مثلا کمک کننده باشه !
جواب احتمالی : چون ما بعضی وقتا چیزی دسنمون نیست و احساس ضعف می کنیم پس خدا باید کمک کنه . و باز ما دلمون می خواد .

کار عبث نکنه !
جواب احتمالی :چون نمی خوایم ما بیهوده اومده باشیم . می ترسیم از مرگ .
و ....

خواهش :

در پاسخ به هیچ وجه از احادیث و آیات اسلامی استفاده نکنید . اما اشکال نداره مفهوم رو بیان کنید .

با تشکر :Gol:

کارشناس بحث : صدیق


با سلام:Gol:

در پاسخ به سؤال شما توجه به چند نكته ضروري است:

اول آنكه؛ خداوند، واجب الوجود بالذات(دارنده همه كمالات)، هستي محض و غني مطلق است، حتي از خودش نيز بي‌نياز است، زيرا اگر محتاج به خود يا صفاتش باشد و با كوشش خود و صفاتش، بخواهد نياز خود را برطرف كند، غنّي بالذات نخواهد بود.(1) از اين رو، حضرت امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ در دعاي عرفه به خدا عرض مي‌كند: «خدايا ! تو به خود بي‌نيازي، از اينكه سودي از خودجويي، چطور از سودجويي من بي‌نياز نيستي»(2)

حال چگونه است كه به غلط تصور كنيم خداوند به صفاتي محتاج است آنهم صفاتي كه انسان سراسر نياز و احتياج براي خدا انتخاب كند؟ تا با آن اسماء و صفات، بخواهد خدا را بخواند و ستايش كند؟

بنابر اين؛ خداوند هيچ‌گونه نيازي به گزينش و انتخاب صفات و ستايش ما ندارد، بلكه اين ما هستيم كه بايد او را بشناسيم و او را ستايش كنيم و براي برطرف كردن نقص خود و رسيدن به كمال مطلوب از او استمداد بطلبيم و از آنجا كه هدف از آفرينش انسان، معرفت و پرستش خداوند متعال است، بدون شناخت كمال و جمال او اين هدف محقق نمي‌شود و ناتواني غير خدا بر ستايش او به دليل ناتواني نسبت به معرفت كامل و احاطه به صفات اوست.(3)

دوم آنكه؛ راه هاي شناخت صفات خدا متعدد است: 1) راه عقلي 2) راه سير در آفاق و انفس 3) آيات و روايات 4) كشف و شهود.

اينطور نيست كه ما صرفاً صفاتي را براي خدا تعريف و بيان كنيم بگونه اي كه دلخواه ما باشد؟؟؟ بلكه عقل، توانائي آن را دارد كه پس از اثبات وجود خدا، برخي صفات كمالي و جلالي خداوند را بشناسد و با سير در آفاق و انفس (آيات و نشانه ها و عظمت و بزرگي عالم) نيز بعضي صفات الهي بدست مي آيد.

چگونه با ديدن يك اثر و پديده ي علمي يا هنري مي توانيد به بعضي صفات و خصوصيات خالق و پديدآورنده آن، پي ببريد.

بعلاوه ستايش خداوند از خودش در آيات الهي و از زبان معصومين (ع)، مي‌تواند دليل و راهي باشد براي آشنا كردن انسان با صفات خداوند، كه خواسته است خود را به شيوه‌اي معرفي نمايد تا همگان با شناخت او، همواره او را كه مستحق و سزاوار ستايش است بستايند.

خلاصه خداوند متعال هر كجا كه از حمد و ثناي خويش سخني به ميان آورده ، انسان‌ها را از دليل آن متوجه ساخته و افزون بر ستايش، تعريف و توصيف جمال و جلال او براي هدايت انسان به مسير سعادت و دستيابي به كمال نهايي است.

در نتيجه، اثبات وجود خدا امري جداي از شناخت صفات خدا نيست. يعني وقتي وجود خدا بعنوان خالق و هستي بخش مطلق ثابت شد صفات كمالي و جلالي خدا نيز داخل در موضوع است. بعبارتي نمي توان خداوند را بدون صفات كمالي و جلالي تصور و اثبات كرد.

در حقيقت، تصور چنين خدائي كه عاري از صفات علم و قدرت و حيات و بينائي و شنوائي و اراده و عدالت و خيرخواهي باشد خلف فرض ماست و اصولاً چنين موجودي، شايسته خداوندي نيست.

موفق باشيد ...:Gol:

براي مطالعه بيشتر ر.ك:

1) آموزش عقائد، مصباح يزدي، انتشارات بين الملل.
2) عقايد استدلالي، رباني گلپايگاني.
3) مبدأ شناسي، شفيعي مازندراني، دفتر انتشارات اسلامي.

پاورقي_____________________________________________
1) جوادي آملي، تفسير تسنيم، قم، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1379 هـ ش، ج1، ص338، با كمي تغيير.
2) «الهي انتشارات الغنيُّ بذاتك ان يصل اليك النّفع منك لاتكون فكيف غنياً عنّي» قمي، شيخ عباسي، مفاتيح الجنان، دعاي عرفه، به نقل از سيد بن طاووس. در كتاب اقبال.
3) امام خميني، روح الله، تفسير سورة حمد، انتشارات حزب جمهوري اسلامي، ص24.

limbo;248545 نوشت:
سوال دوم : چرا پیامبر بفرسته !؟

سلام مجدد:Gol:

پاسخ به سؤال دوم شما(در بيان فلسفه و ضرورت بعثت انبياء) از دو راه درون ديني(نقل) و برون ديني(عقل) قابل بررسي است بنا به درخواست شما راه عقلي را بيان مي كنيم:

فيلسوفان اسلامى، هم چون ابن سينا، با ذكر مقدماتى كه ناظر بر جنبه ى اجتماعى انسان است، بر لزوم بعثت انبيا استدلال كرده اند:

1. انسان به زندگى اجتماعى تمايل دارد; انسان به لحاظ فطرى و طبيعى و شايد به دليل مدنى بالطبع يا مستخدم بالطبع بودن، متمايل به زندگى اجتماعى است; و يا اين كه انسان كمال جو مى باشد و تكامل و ترقى انسان با زندگى اجتماعى امكان پذير است;

2. زندگى اجتماعى و دسته جمعى به قوانين اجتماعى نيازمند است; زيرا هر انسانى به مقتضاى غريزه ى سودجويى، تلاش مى كند تا منافع را براى خود جذب كند و همين امر سبب تعدى به حقوق هم نوعان، و در نهايت، منشأ تزاحم در منافع مى گردد و براى رفع و تعديل اختلاف ها و تزاحم ها بايد قوانين اجتماعى وضع شوند;

3. تنها قوانينى مى توانند سعادت و كمال انسان ها را تضمين و اختلاف هاى آنها را بر طرف كنند كه نيازهاى واقعى و طبيعى بشر را در همه ى جنبه هاى معنوى و مادى، دنيوى و اخروى، و فردى و اجتماعى مورد توجه قرار دهند و منافع و سعادت همه ى انسان ها را در نظر داشته باشند;

4. تنها حق تعالى قادر به وضع چنين قانونى است; زيرا لازمه ى آن، آگاهى به تمام ساختمان وجودى انسان و اسرار و رموز آفرينش اوست و جز خداوند كسى توان كسب اين علم و معرفت را ندارد;

5. قانون گذار بايد با مردم سخن بگويد، تا آنها از وضع قوانين اطلاع يابند;(1) و چون همه ى انسان ها صلاحيت دريافت سخن و وحى الهى را ندارند، پيامبرانى از بين آنان براى ابلاغ وحى مبعوث شدند.

موفق باشيد ...:Gol:

براي مطالعه بيشتر ر.ك:
1) نبوت از ديدگاه امام خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره).
2) رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت، جعفر سبحاني، قم، مكتب اسلام.
3) راهنماشناسي، مصباح يزدي، تهران، انتشارات اميركبير.

پاورقي__________________________________
1) الهيات شفا، ص 441ـ444 و النجاة، ص 303ـ 308.

صدیق;249002 نوشت:
در نتيجه، اثبات وجود خدا امري جداي از شناخت صفات خدا نيست. يعني وقتي وجود خدا بعنوان خالق و هستي بخش مطلق ثابت شد صفات كمالي و جلالي خدا نيز داخل در موضوع است. بعبارتي نمي توان خداوند را بدون صفات كمالي و جلالي تصور و اثبات كرد. در حقيقت، تصور چنين خدائي كه عاري از صفات علم و قدرت و حيات و بينائي و شنوائي و اراده و عدالت و خيرخواهي باشد خلف فرض ماست و اصولاً چنين موجودي، شايسته خداوندي نيست.

1- چه کسی گفته همه صفات خدا جزء جدایی ناپذیر اثبات اون هست . مثلا خب ما دنیا رو می بینیم بزرگه پیچیده است . حیات رو می بینیم پیچیده است . حالا با براهین هر چند ناقص نظم و علت معلول و ... پی می بریم خدایی یا چیزی وجود داره که علم داره و قدرت و همیشگی هست اما این چه ربطی داره که این خدا بخواد ستایشش کنن ، یا ما رو به هدفی آفریده باشه یا عادل باشه بر کافران سخت بگیره و مجازات کننده باشه یا کمک کننده باشه یا هدایتگر باشه !؟

2- این صفات کمالی و جلالی تعریف ماست . چرا خدا باید این صفات رو داشته باشه . مثلا اصلا چه نیازه عادل باشه . اون که ما رو بوجود آورده ما هیچ حقی نسبت بهش نداریم که بخواد حتما عدالت رو بینمون اجرا کنه . از اون طرف اگه بگیم خدا حتما باید کاملا عادل باشه به نوعی اون رو محکوم کردیم که حتما باید یک کار خاص رو که ما می خوایم انجام بده پس خدا رو محدود کنیم !

3 - گفتم که لطفا از احادیث و آیات چشم پوشی کنید این یک بررسی ما قبل دینی هست .

limbo;249110 نوشت:
1- چه کسی گفته همه صفات خدا جزء جدایی ناپذیر اثبات اون هست . مثلا خب ما دنیا رو می بینیم بزرگه پیچیده است . حیات رو می بینیم پیچیده است . حالا با براهین هر چند ناقص نظم و علت معلول و ... پی می بریم خدایی یا چیزی وجود داره که علم داره و قدرت و همیشگی هست اما این چه ربطی داره که این خدا بخواد ستایشش کنن ، یا ما رو به هدفی آفریده باشه یا عادل باشه بر کافران سخت بگیره و مجازات کننده باشه یا کمک کننده باشه یا هدایتگر باشه !؟

2- این صفات کمالی و جلالی تعریف ماست . چرا خدا باید این صفات رو داشته باشه .

3 - گفتم که لطفا از احادیث و آیات چشم پوشی کنید این یک بررسی ما قبل دینی هست .

جناب limbo

با سلام:Gol:

در پست هاي قبل؛ سعي كرديم، مطالب را با بياني ساده و روان، و از منظره عقل، خدمت تان تقديم كنيم. در اين مجال بحث را از نگاه فلسفي مرور مي كنيم:

در فلسفه قاعده اي مطرح است با عنوان: "واجبُ الوجودِ بالذّات، واجبٌ مِنْ جَميعِ الجِهات"؛ يعني: واجب‌الوجود بالذات از همه ي جهت واجب‌الوجود است.(ملاصدرا/اسفار/ج1/122) كه در كتب فلسفي از ان صحبت مي شود. در توضيح اين قاعده گفتني است:

واجب الوجود بالذات، در فلسفه، به معني موجودي است که هستي و وجود او، ناشي از موجود ديگري نيست و از سوي ذاتِ خودِ او، وجودش داراي ضرورت مي­باشد و لذا ذاتش براي موجود بودنش کافي است و نياز به فرضِ موجود ديگري نيست. بدين ترتيب، واجب الوجود بالذات همان خداوند مي­باشد.

از دیدگاه فلاسفه، ضرورتِ چنین موجودی سرمنشاء صفات و خصوصیات کمالی اوست که درسایر موجودات امکانی یافت نمی­ شود. از اينرو نمي توان واجب الوجود بالذات را بدون دارا بودن همه صفات كمالي و جلالي تصور نمود. اگر واجب الوجود بالذاتي(خداوندي) را تصور كنيم كه در بعضي صفات كمالي نيازمند به ديگري باشد و يا در برخي صفات، نقص و كاستي و محدوديت داشته باشد، اين خلاف فرض و برهان ماست، يعني آن موجود ديگر واجب الوجود نيست.

در اینجا به مهمترین این صفات اشاره می­شود كه عقل پس از اثبات واجب بالذات به آنها گواهي مي دهد، در واقع صفات كمالي و جلالي از واجب الوجود بالذات غير قابل انفكاكند:

1)
ماهیت نداشتن واجب. 2) بساطت واجب. 3) عدم تركب. 4) یكی بودن واجب. 5) لاجسم بودن. 6) لامكان بودن. 7) لاجوهر. Dirol لاعرض. 9) در چيزي حلول نمي كند. 10) ديده نمي شود. 11) تغيير نمي كند. 12) حركت نمي كند. 13) و ...

بدون شك،
واجب الوجود بالذات، در بردارنده ي تمام صفات كمالی مانند علم و قدرت و اراده و ... است، زیرا:

1ـ هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب هستند و چون "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ" باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمالي را داشته باشد.

2ـ چنانكه گفته شد واجب بالذات، بسیط محض است و موجود بسیط، كمالات تمامی اشیاء را دارا است.

موفق باشيد ...:Gol:

منابع:
1- طباطبائی، محمدحسین، ‌نهایةالحكمة، ‌تعلیقه غلامرضا فیاضی، قم، موسسه امام خمینی،‌ 1382،‌ چ1، ج4، ‌ص 1075.

2- شیرازی،‌ صدرالدین محمد، الحكمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه،‌ بیروت،‌ دار احیاءالتراث،‌ 1410، چ4، ج6، ص57.

limbo;249110 نوشت:
مثلا اصلا چه نیازه عادل باشه . اون که ما رو بوجود آورده ما هیچ حقی نسبت بهش نداریم که بخواد حتما عدالت رو بینمون اجرا کنه . از اون طرف اگه بگیم خدا حتما باید کاملا عادل باشه به نوعی اون رو محکوم کردیم که حتما باید یک کار خاص رو که ما می خوایم انجام بده پس خدا رو محدود کنیم !

سلام مجدد:Gol:

بنظر اين بخش از سخن شما ريشه در اختلاف بين متكلمان عدليه و معتزله از يكسو و متكلمان اشاعره از سوي ديگر در موضوع عدل الهي دارد و شما بنوعي ديدگاه اشاعره را تأييد مي كنيد.

براي اين منظور لازم است كمي به ريشه ي اين اختلاف بپردازيم و موضوع را براي شما و ديگر كاربران عزيز بيان كنيم:



پـرداختن به اين موضوع، متكلمان مسلمان را به دو دسته تقسيم كرده است. دسته اى مانند شيعه و مـعـتـزله طرفدار عدل الهى اند كه (عدليه) نام دارند و دسته اى در برابر عدليه اند كه (اشـاعـره) خـوانـده مـى شـونـد؛ البـتـه اشـاعـره بـه صـراحـت نـگـفـتـه انـد كـه مـا مـنـكـر عـدل الهـى هستيم، اما در موضوع (حسن و قبح ذاتى و عقلى) و نيز در موضوع (جبر و اختيار) بـه راهـى رفـته اند كه لازمه اش عادل ندانستن خداوند، يا نفى موضوع عدالت و ظلم از خداوند است. كه البته تا حدود زيادي مفهوم عدالت و اصل عدالت خدا مفهومي بديهي و آشكار است.

زيرا از آنجا كه هر انساني بالوجدان و در اعماق وجودش، عدالت را دوست دارد و ظلم را نكوهش مي كند، بنابر اين وجود گرايش به اين صفت كمالي در آحاد انسان ها، كه معلول و مخلوق خالق و علت العلل هستند وجود آن را در خالق و علت العلل ثابت مي كند.

چنانكه گفتيم:

هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب است و چون "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ" باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمالي را داشته باشد.

عـدليـه بـر آنـنـد كـه عـدل حـقـيـقـتـى اسـت در برابر ظلم و پروردگار به حكم اين كه حكيم و عـادل اسـت، كـارهـاى خود را با معيار و مقياس عدل انجام مى دهد. عدليه در توضيح اين مطلب مى گـويـنـد: آن گـاه كـه بـه افـعـال نـظـر مـى كـنـيـم، بـا قطع نظر از اين كه مورد تعلّق اراده تـشـريـعـى ذات خـداونـد بـاشـنـد يـا نـبـاشـنـد، مـى بـيـنـيـم كـه بـرخـى افـعـال بـه خـودى خـود بـا بـرخـى ديـگـر مـتـفـاوت انـد. بـرخـى افعال در ذات خود عدل اند؛ مانند پاداش دادن به نيكوكاران و برخى در ذات خود ظلم ؛ مانند كيفر دادن به نيكوكاران؛ و چون افعال در ذات خود با يكديگر متفاوت اند، ذات مقدّس بارى تعالى، كارهاى خود را با معيار و مقياس عدل برمى گزيند و به انجام مى رساند.

اما اشاعره برآنند كه عدل، خود حقيقتى نيست كه پيشتر بتوان وصفش كرد و آن را مقياس ‍ و معيارى بـراى فـعـل پـروردگـار قـرارداد و اسـاسـاً مـمـكـن نـيـسـت بـراى افـعـال الهـى مـعـيـار و مـقـيـاسـى در نـظـر گـرفـت. مـعـنـاى عـادل بـودن خـدا ايـن نـيـسـت كـه او از قـوانـيـنـى بـه نـام قـوانـيـن عـدل پـيـروى مـى كـنـد، بـلكـه مـنـظـور ايـن اسـت كـه او سـرچـشـمـه عـدل اسـت. آنـچـه او مـى كـنـد، عـيـن عـدل اسـت، نـه ايـن كـه آنـچـه را مـطـابـق عـدل اسـت انـجـام مـى دهـد. (عـدل) مـقـيـاس فـعـل پـروردگـار نـيـسـت، بـلكـه (فـعـل پـروردگـار) مـقـيـاس عـدل اسـت.

بعبارتي اگـر خـدا جـانـيـان و ظالمان تـاريـخ را بـه بـهـشـت بـَرَد، عين عـدل اسـت و اگـر پـيـامـبـران مـعـصـوم خـود را بـه دوزخ فـرسـتـد، بـاز عـدل اسـت و ظـلم نـيـسـت. هـمـيـن اخـتـلاف نـظـر مـيـان عـدليـه و اشـاعـره مـوجـب شده است كه بحث عـدل الهـى در كـتـاب هـاى اصـول عـقـايـد بـه گـونـه اى مـستقل و مشروح مطرح شود و يكى از اصول دين و مذهب به شمار آيد تا صفوف مخالفان مشخص گردد و گرنه عدل نيز مانند ديگر صفات خداوند بايد در بحث صفات الهى جاى گيرد.

عدليه در برابر اشاعره معتقدند كه خداوند عادل است؛ يعنى در قانونگذارى، حكم و قضاوت و پـاداش و كـيـفـر، عـدالت را ارج مـى نـهـد و در صـورت مـتـسـاوى بـودن اسـتـحـقـاق هـا، اصل تساوى را رعايت مى كند و حق هر ذى حقّى را باز مى دهد و هر چيز را در جاى شايسته برمى نـهـد و بـه هـر مـوجودى، هر درجه از وجود و كمال وجود را كه استحقاق دارد، عطا مى كند و سخن كـوتـاه آن كـه خـداونـد عـادل اسـت بـه مـعـنـاى گـسـتـرده آن.

بـراى اثـبـات عدالت خداوند دلايل بسياري شمرده اند كه در اين جا تنها به چند نمونه بسنده مي كنيم:

1 ـ منشاء ظلم و بى عدالتى يا جهل است و يا عجز و نياز و هيچ يك از اين ها در خداى توانا و دانا و بى نياز يافت نمى شود. بنابراين، ممكن نيست ظلم از خدا صادر شود.

2 ـ ظـلم بـه هـمـه مـعـانـى و مـصـاديـقـش، بـه حـكـم و درك عـقـل و وجدان، قـبـيح است و محال است خداوند كار قبيح انجام دهد.

3 ـ آيـات و روايـات بـسـيـاري از عـدالت هـمـه جـانـبـه خـداونـد سـخـن مـى گـويـنـد و حـكـم عقل در اين باره را تاءييد مى كنند.

با اين توضيح، عدالت خداوند كه از جمله صفات كمالي خداوند است ثابت مي شود و اينگونه نيست كه ما با توجه به طبع و ميل خود صفاتي را براي خدا تصور كنيم و يا با توجه به اثبات چنين صفاتي خدا را محدود كرده باشيم.

براي مطالعه بيشتر ر.ك:
1) عدل الهي، استاد شهيد مطهري، قم، انتشارات صدرا.
2)

استاد محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد.
3) خدا و صفات جمال و جلال، جعفر سبحاني.


موفق باشيد ...:Gol:

صدیق;249555 نوشت:
بنظر اين بخش از سخن شما ريشه در اختلاف بين متكلمان عدليه و معتزله از يكسو و متكلمان اشاعره از سوي ديگر در موضوع عدل الهي دارد و شما بنوعي ديدگاه اشاعره را تأييد مي كنيد.

فکر می کنم بحث این دو گروه درون دینی هست . اما من می خوام بدونم در شناخت خدا چه چیز باعث می شود ما فکر کنیم این صفات رو خدا باید داشته باشه .

صدیق;249131 نوشت:
از دیدگاه فلاسفه، ضرورتِ چنین موجودی سرمنشاء صفات و خصوصیات کمالی اوست که درسایر موجودات امکانی یافت نمی­ شود. از اينرو نمي توان واجب الوجود بالذات را بدون دارا بودن همه صفات كمالي و جلالي تصور نمود. اگر واجب الوجود بالذاتي(خداوندي) را تصور كنيم كه در بعضي صفات كمالي نيازمند به ديگري باشد و يا در برخي صفات، نقص و كاستي و محدوديت داشته باشد، اين خلاف فرض و برهان ماست، يعني آن موجود ديگر واجب الوجود نيست.

من زیاد کاری با فلسفه ندارم. می خوام بدونم کی گفته مثلا این ها کمالات اخلاقی هست و خدا باید داشته باشه این ها تعاریف ماست کمال خصوصیت های اخلاقی و ... خب ما نظم جهان رو می بینیم پیچیدگیش رو می بینیم مثلا ، پی می بریم خالق دانا و توانایی وجود داره . اما چطور می شود پی برد اینها را حتما برای هدفی آفریده ، پیامبر می فرستد ، عادل است ، پاداش دهنده و عقاب کننده است .

limbo;252939 نوشت:
فکر می کنم بحث این دو گروه درون دینی هست . اما من می خوام بدونم در شناخت خدا چه چیز باعث می شود ما فکر کنیم این صفات رو خدا باید داشته باشه.

سلام مجدد:Gol:

آنها كه با مباحث اينچنيني آشنائي دارند مي دانند كه اين مباحث كاملاً درون ديني نيست مثلاً در شناخت صفات خدا مانند (عدل و حكمت و ...) يكي از راه هاي شناخت، راه نقلي (آيات و روايات) است. از جمله راههاي ديگر شناخت صفات خدا مي توان به 1) راه تجربي 2) راه عقل 3) كشف و شهود اشاره كرد.

نكته اي كه حائز اهميت است اينكه همه اين راه ها بنوعي به عقل نيازمند و با آن مرتبطند.

مثلاً راه شناخت تجربي و كشف و شهود براي تجزيه و تحليل مشاهدات و تبيين صحت آنها و اقامه برهان به عقل نيازمند است و راه درون ديني يعني مراجعه به آيات و روايات نيز در مرحله ي مقدماتي آن، محتاج عقل است، يعني بايد ابتدا وجود خدا و برخي صفات كمالي و نيز ضرورت ارسال پيامبران، حقانيت پيامبر و بعضي خصوصيات و ويژگيهاي او ثابت شود تا بشود در گام بعدي به منابع درون ديني (آيات و روايات) اعتنا كرد.

بسياري از مباحث و اختلافات مطروحه بين عدليه و اشاعره نيز مبنا و زاويه ي عقلي دارد اينطور نيست كه صرفاً مباحث درون ديني باشد، مثلاً در اختلافي كه در اثبات عدل الهي و مباحث جبر و اختيار بين اين دو گروه مطرح است، عدليه صحبت از حسن و قبح عقلي مي كند، قائلند حقيقت عدل، يعني خوبي عدل و بدي ظلم براي ما روشن است بعبارتي

عـدل حـقـيـقـتـى اسـت در برابر ظلم، و عقل آن را تشخيص مي دهد. بدون شك، پروردگار عالم، كـارهـاى خود را با معيار و مقياس عدل انجام مى دهد. و با اين توصيف عادل است.

بعلاوه عقل اين را هم درك مي كند كه از خداوند كه عالم علي الاطلاق و بي نياز مطلق است بدور است كه در حق كسي ظلم كند و عدالت را رعايت نكند.زيرا چنان كه گفتيم هر كسي كه ظلم و بي عدالتي مي كند به دو دليل است:

1) يا از سر جهل و ناداني است مثلاً نسبت به استعداد و ظرفيت و توانائي و قابليت و حقوق افراد جاهل است لذا بي عدالتي مي كند.
2) يا از سر نياز و احتياج است مثلاً براي رسيدن به منفعت بيشتر و يا رفع نقصان و كاستي در خود و اطرافيان به حقوق ديگران تجاوز مي كند.

در حاليكه به آساني از طريق ساده ترين براهين تجربي - عقلي و نيز ديگر براهين عقلي و فلسفي ثابت كرديم كه خداوند هم داراي علم و قدرت بي مانند است و هم واجب الوجود بالذات، و واجب بالذات؛ وجودي است كه همه صفات كمالي را داراست وجودي كه از همه حتي از خودش بي نياز است. ازلي و ابدي است و ...

ادامه دارد ...:Gol:

limbo;252939 نوشت:
من زیاد کاری با فلسفه ندارم. می خوام بدونم کی گفته مثلا این ها کمالات اخلاقی هست و خدا باید داشته باشه این ها تعاریف ماست کمال خصوصیت های اخلاقی و ... خب ما نظم جهان رو می بینیم پیچیدگیش رو می بینیم مثلا ، پی می بریم خالق دانا و توانایی وجود داره . اما چطور می شود پی برد اینها را حتما برای هدفی آفریده ، پیامبر می فرستد ، عادل است ، پاداش دهنده و عقاب کننده است .

سلام مجدد:Gol:

شما از يك طرف مي گوييد با طرح مباحث درون ديني مخالفم از طرفي مي گوييد با فلسفه (همان مباحث عقلاني) كاري ندارم، با چنين تناقض آشكاري بفرماييد مباحث بايد چگونه پيش برود؟

ضمن اينكه تذكر يك نكته ضروري است و آن اينكه اينگونه مباحث، صرفاً يك گفتمان دوطرفه نيست، لذا مباحث بايد بگونه اي تنظيم شود كه سير منطقي بحث رعايت شده و ديگر مراجعه كنندگان و مخاطبان، با هر سليقه و گرايشي بتوانند حداكثر استفاده را ببرند.


با اين حال، راه اوليه اثبات وجود خدا و شناخت صفات جمالي و جلالي، همان راه عقل و فلسفه است كه بيانش گذشت.

ما در مباحث قبلي گفتيم كه:

بدون شك، واجب الوجود بالذات، در بردارنده ي تمام صفات كمالی مانند علم و قدرت و اراده و ... است، زیرا:

"

هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب هستند و چون "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ" باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمالي را داشته باشد."

بعنوان مثال:

1) انسان ذاتاً عدالت را دوست دارد و ظلم را نكوهش مي كند اين خصوصيت ذاتي در وجود انسان از كجا نشأت گرفته؟ آيا يك امر خودبخودي است؟

2) انسان ذاتاً اهل تدبير و خردورزي و تابع رعايت مصلحت و ترك مفسده، جلب منفعت و دفع ضرر و در يك كلام حسابگر است، منشأ اين خصيصه كجاست؟

3) انسانها عموماً اهل خير و خوبي اند، همه ذاتاً خوبي را دوست داشته و نسبت به زشتي اكراه دارند، حتي گناهكارترين انسان ها نيز انسانهاي نيكوكار و اهل خير را مي ستايند، منشأ اين خصوصيت انساني كجاست؟

4) انسانها همه كمال طلبند و اين سير، تمام شدني نيست مرحله به مرحله اين اشتياق بيشتر مي شود، اين روحيه نشان چيست؟

5) در نهاد انسانها ميل به جاودانگي و ابديت قرار داده شده(دليلي بر تجرد روح) و هيچكس نابودي را دوست ندارد تلاش همه بشريت براي زندگي طولاني تر و باقي گذاردن اثري از خويش، و آشنائي از اتفاقات بعد از مرگ از دلايل همين مطلب است؟ اين روحيه از كجا در نهاد انسان قرار داده شده است؟

6) و مصاديق بسيار ديگري از همين دست ...

وقتي به گزينه هاي بالا مي نگريم نتيجه ي زير حاصل مي شود:

اگر پذيرفته باشيم كه هستي بخش ما و جهان، خداوند است، منشاء همه صفات و خصائص كمالي انسان، كه بيانش گذشت، روشن مي شود، يعني داشته هاي كمالي ما به همان قاعده فلسفي كه گفتيم باز مي گردد.



"هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب هستند و چون "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ" باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمالي را داشته باشد."

يعني وجود خصائصي نظير عدل ورزي، ظلم ستيزي، تدبير و مصلحت جويي، اهل خير و خوبي بودن، دوستدار و جوياي كمال و متمايل به جاودانگي در انسان (بعنوان موجودي امكاني) وجود صفاتي كمالي مانند عدالت، حكمت، فياض و خير علي الاطلاق، واجد همه كمالات و ازلي و ابدي و بي نيازي خداوند را اثبات مي كند.

و اعتراف به صفات حكمت و عدالت، اهل خير بودن و فيض بخشي و جاودانگي و هميشگي بودن خداوند، ضرورت ارسال پيامبران الهي و انزال كتب و تداوم و حفظ دين توسط امامت كه عهد الهي است و نيز ضرورت برپايي معاد و قيامت براي رسيدن انسان به كمال مطلق و ابديت و نيز برپايي عدالت واقعي را اثبات مي كند.(كه در جاي خود بسيار به اين مباحث پرداخته شده است).

البته اگر بخواهيم (به روش مقايسه و شيوه اي كه در برهان فوق آمده) صفات كمالي را براي خدا ثابت كنيم بايد توجه داشته باشيم كه ابتدا جهات نقص و ضعف و كاستي و محدوديت، كه شايسته موجودات امكاني است را برداريم و آن صفات را عاري از همه آن جهات نقصاني براي خدا بيان كنيم.

البته براهيني در فلسفه توسط فلاسفه اسلامي اقامه شده نظير برهان صديقين جناب ملاصدرا (عليه الرحمة) كه بي نياز از براهين ديگر و روشهاي محتاج تبصره و تك ماده، با تأكيد بر حقيقت وجود و وجود صرف، همه ي كمالات جمالي و جلالي را براي خداوند اثبات مي كند.


براي اطلاع بيشتر ر.ك:

1) آموزش فلسفه، آيت الله مصباح يزدي، ج 2، مبحث الهيات و خداشناسي

.
2) آموزش عقائد، آيت الله مصباح يزدي، انتشارات بين الملل
3) عقايد استدلالي، علي رباني گلپايگاني.

موفق باشيد ...:Gol:

صدیق;253345 نوشت:
آنها كه با مباحث اينچنيني آشنائي دارند مي دانند كه اين مباحث كاملاً درون ديني نيست مثلاً در شناخت صفات خدا مانند (عدل و حكمت و ...) يكي از راه هاي شناخت، راه نقلي (آيات و روايات) است. از جمله راههاي ديگر شناخت صفات خدا مي توان به 1) راه تجربي 2) راه عقل 3) كشف و شهود اشاره كرد.

اعتراف می کنم در این زمینه ها با سواد نیستم . اما اون جور که تا بحال خوندیم . این دو گروه بحثشون درون دین بود . اما از روش های بالا روش عقلی مد نظرم هست .

صدیق;253368 نوشت:
شما از يك طرف مي گوييد با طرح مباحث درون ديني مخالفم از طرفي مي گوييد با فلسفه (همان مباحث عقلاني) كاري ندارم، با چنين تناقض آشكاري بفرماييد مباحث بايد چگونه پيش برود؟

نمی دونم واقعا . اما تعریف من از فلسفه مباحث عقلانی نیست . به نظرم بیشتر بازی با مفاهیم و کلمات هست . مثلا این که (( می‌اندیشم، پس هستم. )) این چیزها علاقه ای ندارم . یاد حکایتی افتادم که یکی از کاربران همین سایت بیان کرد . که منتسب هست به ابو علی سینا که شاگرداش رو دور خودش جمع کرد و با کلی منطق و دلیل و برهان بهشون ثابت کرد که حوض پرآبی که کنارشون قرار داشت خالیه . هیچکسم نتونست دلیلی بیاره که اشتباه می کنه. اما خودش بلند شد و رفت در حوض دستی زد و آبی پاشید و گفت اینم رد تمام برهان های من .
من بیشتر دنبال گزاره های عقلی می گردم حالا اسمش هر چی می خواد باشه .

صدیق;253368 نوشت:
ضمن اينكه تذكر يك نكته ضروري است و آن اينكه اينگونه مباحث، صرفاً يك گفتمان دوطرفه نيست، لذا مباحث بايد بگونه اي تنظيم شود كه سير منطقي بحث رعايت شده و ديگر مراجعه كنندگان و مخاطبان، با هر سليقه و گرايشي بتوانند حداكثر استفاده را ببرند.

اگه کسی بیاد که من خیلی خوشحال می شم اما نمی دونم چرا از این مطلب به این مهمی غافل هستن !

صدیق;253368 نوشت:
بدون شك، واجب الوجود بالذات، در بردارنده ي تمام صفات كمالی مانند علم و قدرت و اراده و ... است، زیرا: "هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب هستند و چون "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ" باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمالي را داشته باشد."

این شامل صفات بد هم می شود . ممکنه نتونیم اعا کنیم خدا علم نداره و دارای صفت جهل و یا عدم توانایی است . اما نمی تونیم بگیم خب باید عدل هم داشته باشه و نمی تونه ظلم کنه !
و اینکه این صفات تعاریفی است برای ما انسان ها که خودمون تعریف کردیم . اگه به دنیای سایر موجودات و سایر پدیده ها بنگرید . این صفات توشون وجود نداره .

صدیق;253368 نوشت:
1) انسان ذاتاً عدالت را دوست دارد و ظلم را نكوهش مي كند اين خصوصيت ذاتي در وجود انسان از كجا نشأت گرفته؟ آيا يك امر خودبخودي است؟

مشکل اینه که من احساس می کنم اگه مثلا تعالیم دین نباشه . تا وقتی که مثلا همین ظلم به ضرر انسان نباشه مشکلی باهاش نداره . اما وقتی به حیطه زندگیه خودش وارد می شه چون ضرر داره مخالفت می کنن .
مثلا می بینیم حتی در کشور های و زمانهای مختلف که دین توحیدی هم نبوده باز مردم قیام هایی کردن . و از اون طرف کسانی که دستگاه ظالم به نفعشون باشه اعتراض که نمی کنن هیچ حمایت هم می کنن . حالا شما حتما می گید اونا فطرتشون رو نادیده گرفتن . اما این شاید فقط یک ادعا باشه .

صدیق;253368 نوشت:
2) انسان ذاتاً اهل تدبير و خردورزي و تابع رعايت مصلحت و ترك مفسده، جلب منفعت و دفع ضرر و در يك كلام حسابگر است، منشأ اين خصيصه كجاست؟ 3) انسانها عموماً اهل خير و خوبي اند، همه ذاتاً خوبي را دوست داشته و نسبت به زشتي اكراه دارند، حتي گناهكارترين انسان ها نيز انسانهاي نيكوكار و اهل خير را مي ستايند، منشأ اين خصوصيت انساني كجاست؟

به نظرم این یک انتخابه جمعی هست . چون اگه بخوان بی قانون باشن و هر کاری رو مجاز بدونن جامعه به هرج و مرج کشیده می شه و خیلیا ضرر می کنن . پس می بینید حتی در حکومتهای لاییک هم دزدی یک جرم محسوب می شه .
این انتخاب رو می شه تو حیوانات هم دید وقتی خطری نباشه ، پای جفت وسط نباشه ، غذا کافی باشه ، کسی وارد قلمرو نشه و ... کنار هم میرن و کاری ندارن . جنگ جدل بیخودی نمی بینیم بینشون . یعنی این طور نیست چون اونا حیوونن همی جوری بهم بپرن و همش کشت و کشتار باشه . اما وقتی پای یک چیزی که به سود یکی و به ضرر دیگری باشه . :_loool: بله همه کار می کنن . و بر عکسش وقتی مثلا یک پرنده بخواد حتی دهان تمساح رو تمیز کنه . چون تمساح ضرری نمی کنه بلکه سود می کنه خیلی هم آروم می شینه مثل بچه آدم .
با این وجود می بینیم خیلی از افرادی که حتی سعی می کنن به اصطلاح اخلاق رو رعایت کنن وقتی در موقعیتی قرار می گیرن که براشون نفع داره و احتمال می دن قانون نمی تونه مچشون رو بگیره . همه این قرارداد ها رو زیر پا می ذارن ( دزدی ، اختلاس ، رشوه ، ... ) . اگه هم می بینید ابراز پشیمونی می کنن بخاطر اینه که می خوان برن زندان و گر نه اگه گیر نیوفتن مشکلی ندارن.

در مورد قسمت سوم هم نسبی هست . چون افراد خوب از نظر افراد مختلف هست . مثلا بری توی مغولستان خیلیا چنگیز رو قهرمان ملی می دونن اما همه ما ازش متنفریم . اگه هم در زمینه دینی بگید خیلی افراد هستن از افراد مذهبی خوششون نمیاد و یا حتی نفرت دارن . در کل کسانی که پایبند اخلاق هستن چون ضرری برای کسی ندارن کسی ازشون بدش نمیاد و شاید حتی خوششون بیاد . بجز اینکه بخوان منافعشون رو به خطر بندازن به هر نحوی .

صدیق;253368 نوشت:
4) انسانها همه كمال طلبند و اين سير، تمام شدني نيست مرحله به مرحله اين اشتياق بيشتر مي شود، اين روحيه نشان چيست؟

مسیرهای افراد مختلف و اهدافشون خیلی فرق می کنه .

صدیق;253368 نوشت:
5) در نهاد انسانها ميل به جاودانگي و ابديت قرار داده شده(دليلي بر تجرد روح) و هيچكس نابودي را دوست ندارد تلاش همه بشريت براي زندگي طولاني تر و باقي گذاردن اثري از خويش، و آشنائي از اتفاقات بعد از مرگ از دلايل همين مطلب است؟ اين روحيه از كجا در نهاد انسان قرار داده شده است؟

از روحیه منفعت طلبی . همه ما دلمون می خواد پول کافی داشته باشیم ، اصلا مریض نشیم . بچه ه امون کامل و سالم بدنیا بیان . رویین تن باشه و یا تو جاییی مثل بهشت زندگی کنیم اینا همش آرمانه . عمر دراز همیشه آرمان انسان بوده . مفاهیمی مثل آب حیات و چشمه زندگی .

صدیق;253368 نوشت:
البته براهيني در فلسفه توسط فلاسفه اسلامي اقامه شده نظير برهان صديقين جناب ملاصدرا (عليه الرحمة) كه بي نياز از براهين ديگر و روشهاي محتاج تبصره و تك ماده، با تأكيد بر حقيقت وجود و وجود صرف، همه ي كمالات جمالي و جلالي را براي خداوند اثبات مي كند.

در مورد این برهان مطالعه می کنم .

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و آرزوی موفقیت برای همه حقیقت جویان

- قصد پاسخگویی و شرکت در این بحث را ندارم، اما یک نکته :

- پرسشگر اول باید ببیند خدا را از چه راهی ثابت کرده و به همان راهها مراجعه کند تا صفات او را بیابد.

حتی توی علوم غیروحیانی هم که وقتی به بن بست می رسند و نمی توانند بطور دقیق علت پدیده ای را تشریح کنند و به ناچار فرضیه ای می سازند، همان فرضیه براساس یک سری معلومات است. بعد از بیان فرضیات مورد نظر، دیگران می توانند روی همان فرضیه یا معلومات مزبور استدلال کنند.

و اگر صحبت شما در مورد همان فرضیه رسیدن به خدا هست، پس هنوز صحبت از صفات نیست، و باید درمورد اثبات خدا صحبت شود.

روز خوبی داشته باشید. :Gol:

limbo;254534 نوشت:
این شامل صفات بد هم می شود . ممکنه نتونیم اعا کنیم خدا علم نداره و دارای صفت جهل و یا عدم توانایی است . اما نمی تونیم بگیم خب باید عدل هم داشته باشه و نمی تونه ظلم کنه ! و اینکه این صفات تعاریفی است برای ما انسان ها که خودمون تعریف کردیم . اگه به دنیای سایر موجودات و سایر پدیده ها بنگرید . این صفات توشون وجود نداره .

در فلسفه داریم دو حقیقت ذاتی ضد هم نمی تونه بر یک ذات عارض بشه
ذات عدل و ذات ظلم نمی تونن با هم در یک ذات(واجب الوجود) جمع بشن چون ضد هم هستند همین طور بقیه صفات

نقل قول:
هر كمال وجودی كه در موجودات امكانی دیده می‌شود. معلول ذات واجب هستند و چون "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ" باشد، ‌بنابراین ذات واجب باید تمام آن صفات كمالي را داشته باشد.

سلام
می دانیم که سدیم کلرید (نمک طعام) صفت شور بودن را داراست، اما سدیم و کلر هیچکدام دارای این صفت نیستند. آیا این مثال، اصل "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ باشد" را نقض نمی کند؟

ممنون


سعدی شیرازی;809987 نوشت:
می دانیم که سدیم کلرید (نمک طعام) صفت شور بودن را داراست، اما سدیم و کلر هیچکدام دارای این صفت نیستند. آیا این مثال، اصل "معطی شئ نمی‌تواند فاقد آن شئ باشد" را نقض نمی کند؟

قاعده اين است که «فاقد شيء نمي​تواند معطي شيء باشد» يعني در همان حالي که چيزي را ندارد آن را به ديگري بدهد، اين اصلا معقول نيست.

نه اينکه : فاقد شيء نمي​تواند حائز شيء باشد.

آري فاقد شيء مي​تواند در اثر تغيير و تحوّلاتي حائز و داراي شيء گردد.

[="Navy"]

limbo;254534 نوشت:
من احساس می کنم اگه مثلا تعالیم دین نباشه . تا وقتی که مثلا همین ظلم به ضرر انسان نباشه مشکلی باهاش نداره . اما وقتی به حیطه زندگیه خودش وارد می شه چون ضرر داره مخالفت می کنن

عدل داراي حسن ذاتي و ظلم داراي قبح ذاتي است و عقل مستقلاً اين حسن و قبح را ادراک مي​کند بدون نياز به امر و نهي شارع،

حسن عدل و قبح ظلم يکي از مستقلّات عقليّه است و اگر امر و نهيي هم از سوي شارع در اين زمينه وارد شود ارشاد به همان ادراک عقلي خواهد بود.

چيزي که عقلا و ذاتاً قبيح باشد چگونه به خداوند نسبت داده مي​شود؟

امّا اينکه کسي با ظلم مشکلي نداشته باشد دليل بر اين نمي​شود که ظلم قباحتش را از دست داده و نيکو گردد، چون قبحش ذاتي است.[/]

[="Navy"]

lili2020;316957 نوشت:
ذات عدل و ذات ظلم نمی تونن با هم در یک ذات(واجب الوجود) جمع بشن چون ضد هم هستند همین طور بقیه صفات

در آن واحد نمي​تواند ولي در آنات متعدّد چه؟

کلام شما در مورد صفات ذاتي مي​تواند توجيه شود ولي آيا عدل از صفات ذات است؟[/]

Hadi99g;810012 نوشت:
«فاقد شيء نمي​تواند معطي شيء باشد»

در صورت امکان برای این قانون مثال بزنید.

[="Navy"]

به من بیاموز;814826 نوشت:
در صورت امکان برای این قانون مثال بزنید.

خيلي ساده : فرضاً من از شما صد تومن پول درخواست کنم، اگه شما نداشته باشيد ميتونيد اونو به من بدهيد؟![/]

سلام.من یک سوال درباره ی صفات الهی داشتم.
ببینید همه میدونین که ذات و صفات الهی منحصر به خوده خداست و اون هم از ذات الهی دور نیست همچنین این صفات مقید به چیزه خاصی نیستن.حالا سوال اینه که بعضی صفات یا اصلا تمام صفات الهی با یک چیزه دیگه ای معنا پیدا میکنه.مثلا عالم بودن خداوند زمانی معنا پیدا میکنه که این دنیا رو به وجود آورده باشه.یا خالق بودن خدا زمانیه که خداوند یه موجودی رو خلق کنه آیا این ویژگی که برای اثبات و معلوم شدن صفات الهی ما نیاز به یک موجود داریم باعث نمیشه که خداوند وابسته بشه؟

Hadi99g;815162 نوشت:

خيلي ساده : فرضاً من از شما صد تومن پول درخواست کنم، اگه شما نداشته باشيد ميتونيد اونو به من بدهيد؟!

در این صورت خدا باید مادی باشه! و همینطور تمام صفات بد منشا خدایی داشته باشه!

[="Navy"]

Masood11;815403 نوشت:
در این صورت خدا باید مادی باشه! و همینطور تمام صفات بد منشا خدایی داشته باشه!

ملازمه‌اش را متوجه نشدم، اگر توضیح بفرمایید ممنون می‌شوم.[/]

Hadi99g;815455 نوشت:

ملازمه‌اش را متوجه نشدم، اگر توضیح بفرمایید ممنون می‌شوم.

طبق تعریف، برای خلق ماده، باید ماده داشته باشی! و برای خلق بدی، باید بدی داشته باشی!

[="Navy"]

Masood11;815528 نوشت:
طبق تعریف، برای خلق ماده، باید ماده داشته باشی! و برای خلق بدی، باید بدی داشته باشی!

در مورد اشکال بر داشتن ماده، در اين تاپيک بحث شده : http://www.askdin.com/showthread.php?t=55273

در مورد آفرينش بدي هم بدي (شرّ) از امور عدمي است نه وجودي، يعني از نبودن چيزي، بدي حاصل مي​شود. لذا خلقت به امور عدمي تعلق نميگيرد.

خداوند چيزها را ايجاد مي​کند ولي بدي يک جيز وجودي و قابل ايجاد نيست.

ضمن اينکه اصلا در جهان، شرّ محض وجود ندارد.[/]

Hadi99g;815990 نوشت:

در مورد اشکال بر داشتن ماده، در اين تاپيک بحث شده : http://www.askdin.com/showthread.php?t=55273

در مورد آفرينش بدي هم بدي (شرّ) از امور عدمي است نه وجودي، يعني از نبودن چيزي، بدي حاصل مي​شود. لذا خلقت به امور عدمي تعلق نميگيرد.

خداوند چيزها را ايجاد مي​کند ولي بدي يک جيز وجودي و قابل ايجاد نيست.

ضمن اينکه اصلا در جهان، شرّ محض وجود ندارد.


قبلا تاپیک مشابهی رو خوندم و آخرشم نتیجه ی قابل استنادی خلافش نبود!!

یعنی شما معتقدید که اگه من بگیرم بخوابم، و یکی بره بچه های بیگناهو بکشه، هر دو تو جهنمیم!!؟؟ اصلا اگه بدی عدمیه، پس جهنم دیگه چی میگه!!؟؟ یعنی هرکس هرچی بیشتر کار عدمی(که وجود نداره) انجام بده، بیشتر باید تو جهنم بمونه!!؟ عدمی بودن شر نه توجیه عقلی داره و نه توجیه دینی!

[="Navy"]

Masood11;816239 نوشت:
يعنی هرکس هرچی بیشتر کار عدمی(که وجود نداره) انجام بده، بیشتر باید تو جهنم بمونه!!؟

پس شما پاسخ دوّم را که «شرّ محض وجود ندارد» پذيرفتيد؟ چون به آن اشکالي وارد نکرده​ايد.

در مورد اشکال مربوط به عدمي بودن شرور : ظاهرا شما چنين برداشت مي​کنيد که عدمي بودن يعني آن چيز وجود ندارد،

چنين برداشتي اشتباه است. اگر وجود ندارد پس چطور تصريح مي​کنيد که «انجام مي​دهد»؟

چيزي که وجود ندارد مي​توان انجامش داد؟

کشتن، يک امر وجودي است. همين کشتن در جهان اعتباريّات گاهي متصف به خوبي مي​شود و گاهي بدي.

پس امور اعتباري و قراردادي را نبايد با امور واقعي اشتباه کنيم.

مثالي براي روشن شدن اين تفاوت : قانون به ما مي​گويد: از چراغ قرمز نمي​توانيد رد شويد؛

بعدش شما مي​آييد مي​گوييد: من ديروز از چراغ قرمز رد شدم، پس اين حرف دروغ است که نمي​توانيد رد شويد!!

بحث عدمي بودن شرور هم البته مباحث مفصّلي دارد و اشکالات و پاسخ​هايي که به آن داده شده است.[/]

Hadi99g;816306 نوشت:

پس شما پاسخ دوّم را که «شرّ محض وجود ندارد» پذيرفتيد؟ چون به آن اشکالي وارد نکرده​ايد.

در مورد اشکال مربوط به عدمي بودن شرور : ظاهرا شما چنين برداشت مي​کنيد که عدمي بودن يعني آن چيز وجود ندارد،

چنين برداشتي اشتباه است. اگر وجود ندارد پس چطور تصريح مي​کنيد که «انجام مي​دهد»؟

چيزي که وجود ندارد مي​توان انجامش داد؟

کشتن، يک امر وجودي است. همين کشتن در جهان اعتباريّات گاهي متصف به خوبي مي​شود و گاهي بدي.

پس امور اعتباري و قراردادي را نبايد با امور واقعي اشتباه کنيم.

مثالي براي روشن شدن اين تفاوت : قانون به ما مي​گويد: از چراغ قرمز نمي​توانيد رد شويد؛

بعدش شما مي​آييد مي​گوييد: من ديروز از چراغ قرمز رد شدم، پس اين حرف دروغ است که نمي​توانيد رد شويد!!

بحث عدمي بودن شرور هم البته مباحث مفصّلي دارد و اشکالات و پاسخ​هايي که به آن داده شده است.

در اصل یادم رفت! اگه خیر مطلق وجود داشته باشه، شر مطلقم باید باشه! وگرنه چطور باید بفهمیم که اون خیر مطلقه!؟

در مورد مثالتون، وقتی این قانون بتونه ما رو کنترل کنه، بازم رد شدن از چراغ قرمز یه شر محسوب میشه!؟
اگه بخوایم اینطوری حساب کنیم، خوبی هم عدمیه!!(میتونید تو ذهنتون با این توجیهات بررسیش کنید!)