زیباترین نیایش ها از زبان عاشقان خدا

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زیباترین نیایش ها از زبان عاشقان خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشق خدا نظامی گنجوی می فرماید:

خداوندا شبم را روز گردان

***************** چو روزم بر جهان پيروز گردان

شبي دارم سياه از صبح نوميد*********درين شب رو سپيدم كن چو خورشيد

غمي دارم هلاك شير مردان**************برين غم چون نشاطم چير گردان

ندارم طاقت اين كوره تنگ************* خلاصي ده مرا چون لعل ازين سنگ

توئي ياري رس فرياد هر كس*****************به فرياد من فرياد خوان رس

ندارم طاقت تيمار چندين********************اغثني يا غياث المستغيثين

به آب ديده طفلان محروم**********************بسوز سينه پيران مظلوم

به بالين غريبان بر سر راه********************به تسليم اسيران در بن چاه

به داور داور فرياد خواهان*********************به يارب يارب صاحب گناهان

بدان حجت كه دل را بنده دارد***************** بدان آيت كه جان را زنده دارد

به دامن پاكي دين پرورانت********************به صاحب سري پيغمبرانت

به محتاجان در بر خلق بسته*************به مجروحان خون بر خون نشسته

به دور افتادگان از خان و مانها*****************به واپس ماندگان از كاروانها

به وردي كز نوآموزي بر آيد*******************به آهي كز سر سوزي بر آيد

به ريحان نثار اشكريزان *********************به قرآن و چراغ صبح خيزان

به نوري كز خلايق در حجاب است********به انعامي كه بيرون از حساب است

به تصديقي كه دارد راهب دير**************به توفيقي كه بخشد واهب خير

به مقبولان خلوت برگزيده*********************به معصومان آلايش نديده

به هر طاعت كه نزديكت صواب است*****به هر دعوت كه پيشت مستجاب است

به آن آه پسين كز عرش پيشست**********بدان نام مهين كز شرح بيشست

كه رحمي بر دل پر خونم آور*******************و زين غرقاب غم بيرونم آور

برچسب: 


ای همه هستی ز تو پیدا شده

خاک ضعیف از تو توانا شده

زیرنشین علمت کاینات
ما بتو قائم چو تو قائم بذات

هستی تو صورت پیوند نه
تو بکس و کس بتو مانند نه

آنچه تغییر نپذیرد توئی
وانکه نمرده­ ست ونمیرد توئی

ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست

خاک بفرمان تو دارد سکون
قبة خضرا تو کنی بیستون

هرکه نه گویای تو خاموش به
هرچه نه یاد تو فراموش

ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست

پرده برانداز برون آی فرد
گر منم آن پرده بهم در نورد

عجز فلک را بفلک وانمای
عقد جهان را زجهان واگشای

نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را

حرف زبان را بقلم بازده
وام زمین را بعدم بازده

ظلمتیان را همه بی نور کن
جوهریان را زعرض دور کن

کرسی شش گوشه بهم در شکن
منبر نه پایه بهم در فکن

حقه مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن

دانه کن این عقد شب افروز را
پر بشکن مرغ شب و روز را

آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را

دفتر افلاک شناسان بسوز
دیده خورشید پرستان بسوز

صفرکن این برج زطوق هلال
باز کن این پرده زمشتی خیال

تا بتو اقرار خدائی دهند
بر عدم خویش گواهی دهند

غنچه کمر بسته که ما بنده­ ایم
گل همه تن جان که بتو زنده­ ایم

منزل شب را تو دراز آوری
روز فرو رفته تو بازآوری

گرچه کنی قهر بسی را ز ما
روی شکایت نه کسی را ز ما

روشنی عقل بجان داده ­ای
چاشنی دل بزبان داده ­ای

چرخ روش قطب ثبات از تو یافت
باغ وجود آب حیات از تو یافت

غمزه نسرین نه زباد صباست
کز اثر خاک تواش توتیاست

پرده سوسن که مصابیح تست
جمله زبان از پی تسبیح تست

بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست

خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن

نظامی گنجوی



عاشق و شیفته شمس الحق، مولانا جلال الدین بلخی می فرماید:

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود *********داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

دیده عقل مست تو، چرخه چرخ پست تو ********گوش طرب به دست تو، بی تو به سر نمی شود

جان ز تو جوش میکند، دل ز تو نوش میکند**********عقل خروش میکند، بی تو به سر نمی شود

خمر من و خمار من، باغ من و بهار من************خواب من و قرار من، بی تو به سر نمی شود

جاه و جلال من تویی، ملکت و مال من تویی**********آب زلال من تویی، بی تو به سر نمی شود

گاه سوی وفا روی، گاه سوی جفا روی**************آنِ منی کجا روی؟ بی تو به سر نمی شود

دل بنهند برکنی، توبه کنند بشکنی**********این همه خود تو می کنی، بی تو به سر نمی شود

بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی**********باغ ارم سقر شدی، بی تو به سر نمی شود

گر تو سری قدم شوم، ور تو کفی علم شوم**********ور بروی عدم شوم، بی تو به سر نمی شود

خواب مرا ببسته ای، نقش مرا بشسته ای********وز همه ام گسسته ای، بی تو به سر نمی شود

گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من**********مونس و غمگسار من، بی تو به سر نمی شود

بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم***سر ز غم تو چون کشم؟ بی تو به سر نمی شود

هر چه بگویم ای سند، نیست جدا ز نیک و بد******هم تو بگو به لطف خود، بی تو به سر نمی شود

باسمه تعالی
باسلام:
کجایی ساقیا درده مدامم / که من از جان غلامت را غلامم

می اندرده تهی دستم چه داری /که از خون جگر پر گشت جامم

ز ننگ من نگوید نام من کس/چو من مردی چه جای ننگ و نامم

چو بر جانم زدی شمشیر عشقت/تمامم کن که زنده ناتمامم

گهم زاهد همی‌خوانند و گه رند/من مسکین ندانم تا کدامم

ز من چون شمع تا یک ذره باقی است/نخواهد بود جز آتش مقامم

مرا جز سوختن راه دگر نیست/بیا تا خوش بسوزم زانک خامم
مولوی دیوان شمس

موضوع قفل شده است