بزرگترین شبهه در تشیع

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بزرگترین شبهه در تشیع

[=&quot]من خود شیعه ای اثنی عشری بوده و نیز افتخار میکنم اما خودتان قضاوت کنید:[/]
[=&quot]دوستان و کارشناسان عزیز که راغب به پاسخگویی اند لطف کنند پس از مطالعه کامل متن زیر پاسخ را حتما حتما با ذکر دقیق منبع معتبر ارایه نمایند.[/]
[=&quot]احمد الکاتب(شیعه ای اثنی عشری که علی رغم کتابت کتبی در مورد شیعه برآن است که پاسخ این سوال ذهن خود را بدهد...) در مقدمه یکی از کتابهایش اینگونه می نویسد:[/]

[=&quot]...و بالاخره، پژوهش موضوعی (غیبت صغری) به طرح موضوع وجود واقعی وتاریخی امام مهدی (محمد بن الحسن العسكری) انجامید. برای اولین بار در زندگیم به این نتیجه رسیده بودم كه پیروان شیعه امام حسن عسكری در هنگام وفات ایشان عقیده واضح و یگانه در مورد چگونگی ادامه امامت نداشتند چرا كه امام حسن عسكری بطور ظاهر فرزند ذكوری نداشته اند. از اینروا ابهامات متعددی در پیروان امامت پدید آمده و شیعیان به بیش از چهارده فرقه و اعتقاد گرویدند، و این موضوع مرا بر این امر واداشت كه به بحث واقعی و بی طرفانه ای در موضوع ولادت و غیبت (امام دوازدهم) انجام دهم.[/]
[=&quot]آنچه بیشتر باعث تعجب من شد، این احساس بود كه چگونه من علیرغم اینكه از نوجوانی در میان حوزه های دینی نجف و كربلا پرورش یافتم و همواره و بی وقفه به تبلیغ مذهب شیعه اثنا عشری پرداختم و چندین كتاب نیز در این زمینه تألیف كردم و تعداد انبوهی از كتابهای تخصص را خوانده بودم.. چگونه تا این حد با تاریخ شیعه نا آشنا هستم؟ چرا تا كنون اطلاعی از جزئیات و ابهامات تاریخ رایج در میان شیعیان قرن سوم در مورد تولد امام دوازدهم – كه در متون دست اول بخوبی منعكس است – بی اطلاع هستم. در اینجا بود كه متوجه این موضوع شدم كه در میان برنامه های درسی حوزه ها كه شامل زبان عربی، فقه، اصول، فلسفه و منطق و... است، درس تاریخ اصولاً جائی ندارد، بلی.. حتی یك واحد و یا یك ساعت نیز به تدریس تاریخ اسلامی و یا تاریخ شیعی پرداخته نمی شود.[/]

[=&quot]به هر حال واقعیت این بود كه نتیجه ورود به مبحث امام مهدی با توجه به حساسیت خطیر خود، می توانست تاثیر شگرفی روی اصول پذیرفته شده اعتقادی من و یا گـروه و جامعه ای كه بدان وابسته ام، داشته باشد. اما با وجود چنین حساسیتی خود را ناگزیر دیدم كه سؤالهای مطرح شده را بی پاسخ نگذارم. از آن پس دیگر مسؤولیت دینی و امانت علمی، مرا بر آن می داشت كه بحث را تا پایان آن تجربه ادامه دهم.[/]
[=&quot]در آن هنگام من در ایران بودم و از این بابت خدای را سپاس گـفتم كه امكان دسترسی به منابع دست اول پژوهشی برای من فراهم است. به اكثر كتابخانه های تهران، قم و مشهد رفتم و به كتابهای قدیمی و جدید كه در این زمینه نوشته شده بوده اند دسترسی پیدا كردم... اما هر بار ابهامات جدیدی نیز در این زمینه پدید می آمد. حتی در بسیاری از متون اندیشمندان معتبر و نخستین شیعه تصریح میكردند كه «دلالت های تاریخی كافی و قاطعی در مورد ولادت دوازدهمین امام شیعه وجود ندارد بلكه اعتقاد آنان به مسئله غیبت از طریق اجتهاد، نتیجه گـیری های فلسفی و عقلی و حتی از راه تخمین سر چشمه می گـیرد!» كه ما در متن كتاب به این متون و با ذكر مأخذ رجوع خواهیم كرد. برخی از آنان به صراحت چنین استدلال می كردند كه «ضرورت قبول وجود امام دوازدهم را از آن رو روا می دارند كه در صورت ردّ آن، مسأله استمرار امامت پس از حسن عسكری و كلّ مسئله امامت ابهام بر انگـیز خواهد بود!»...

[/]کارشناس بحث : صدر ا

[="Tahoma"][="Magenta"]

قدس شریف;247120 نوشت:
برای اولین بار در زندگیم به این نتیجه رسیده بودم كه پیروان شیعه امام حسن عسكری در هنگام وفات ایشان عقیده واضح و یگانه در مورد چگونگی ادامه امامت نداشتند چرا كه امام حسن عسكری بطور ظاهر فرزند ذكوری نداشته اند. از اینروا ابهامات متعددی در پیروان امامت پدید آمده و شیعیان به بیش از چهارده فرقه و اعتقاد گرویدند، و این موضوع مرا بر این امر واداشت كه به بحث واقعی و بی طرفانه ای در موضوع ولادت و غیبت (امام دوازدهم) انجام دهم.

:Moteajeb!:

سلام

خوش حال می شوم که دوستان در ادامه پاسخ به مطلب دوستمون

بگند واقعا این فرد روحانی بوده؟

یعنی حدیث اثنی عشر

و همچنین نماز گزاردن امام بر پیکر امام حسن

و همچنین شهادت شهود و معرفی امام حسن در مجالس به یارانشون

رو نخواندند؟

تازه

کجا ی کارند؟

کی شیعه پس از شهادت به اعتقادات مختلف گروید

واقعا راسته؟

یعنی اسماعیلیون و حنفیه و شیعیان تک امامی و شش امامی و...

همه بعد از شهادت امام 11 ام این طوری شدند؟:Moteajeb!::Gol:[/]

احمد الکاتب در اصل یک معاود عراقی به نام عبدالرسول لاری است که از کربلا به ایران آمد و مدتی هم طلبه بود تا این که به خاطر ضعف علمی اش سست و منحرف شد و پس از مدتی منکر امامت حضرت مهدی (ع) شد و به لندن رفت و آن ها هم به او پناهندگی دادند و با کنفرانس های مختلف در استانبول و دیگر جاها بزرگش کردند که این متفکر شیعه است و نظریه جدید دارد. او را به سایت های اینترنت هم کشاندند، اما بعداً که ثابت شد پایه فکری ندارد و شخص دروغگویی است و نقل هایش دقیق نیست، خودشان او را کنار گذاشتند. [1]
وی در سال 1997 میلادی کتابی را با عنوان «تطور الفکر السیاسی من الشوری الی ولایه الفقیه» در لندن منتشر کرده است. نویسنده برای حذف دکترین ولایت فقیه از منشور معرفتی و اعتقادی تشیع، می کوشد تا در این کتاب به تخریب پایه ها و زیر ساخت های کلامی آن بپردازد. «کاتب» پس از طرح مدعیات و ارائه شواهد خود، به این نتیجه گیری در عرصه اندیشه سیاسی اسلام می رسد که ولایت داشتن فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامی براساس انگاره «نیابت عام فقها از امام در عصر غیبت» مبتنی است؛ پس اگر ثابت شود که اساساً «امام عصری» و «غیبتی» در کار نیست، منطقاً مجالی برای طرح «ولایت فقیه» باقی نمی ماند. محقق ارجمند جناب سید ثامر هاشم العمیدی مسئول مرکز تحقیقات ولی عصر دو کتاب در نقد نظریه و اثر «احمد الکاتب» تألیف کرده است:
1. المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، 2. الامامه و المهدی فی تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه. مؤلف کوشیده است این حقیقت را در کمال وضوح باز نماید که سخنان احمد کاتب در مجال «علم الحدیث» و تاریخ سیاسی اجتماعی عصر عباسی، اظهار نظرهایی غیر تخصصی است و از منظر کارشناسی فاقد اعتبار و وجاهت علمی است. [2] لازم به ذکر است که کتاب اول سید ثامر هاشم العمیدی را جناب آقای مهدی علیزاده با عنوان «در انتظار ققنوس» ترجمه کرده است.

[1] نشریه موعود، ش 25، ص 20
[2] در انتظار ققنوس، ص 33

مشاهده لینک زیر نیز خالی از لطف نیست:


[=Century Gothic]چهار روحانی شیعی مورد حمایت وهابیت
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

دلايل ولادت امام مهدي (عج)
روايات خاص:
شیخ صدوق، در کمال الدین، این احادیث را در ابواب زیر، تنظیم کرده است:
1- اخبار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از حضرت مهدی (عج) (45 حدیث) ;
2- اخبار امام علی علیه السلام از امام مهدی (عج) ;
3- اخبار حضرت زهرا علیها السلام از امام مهدی (عج) (4 حدیث) ;
4- اخبار امام حسن علیه السلام از امام مهدی (عج) (2 حدیث) ;
5- اخبار امام حسین علیه السلام از امام مهدی (عج) (5 حدیث) ;
6- اخبار امام سجاد علیه السلام از امام مهدی (عج) (9 حدیث) ;
7- اخبار امام باقر علیه السلام از امام مهدی (عج) (17 حدیث) ;
8- اخبار امام صادق علیه السلام از امام مهدی (عج) (57 حدیث) ;
مجموع روایات موجود در کافی و الغیبة و کمال الدین و دیگر کتب، بیش از هزار حدیث است .

2- ديدن آن حضرت:
حکیمه، دخت گران مایه ی امام جواد علیه السلام هم داستان مشهوری را نقل می کند که به بخشهایی از آن، اشاره می شود:
حسن به علی، کسی را به نزد من فرستاد و فرمود: «عمه جان! امشب که نیمه ی شعبان است، در منزل ما افطار کن; زیرا، خداوند تبارک و تعالی، امشب، تو را با ولی و حجت خود بر خلق اش و جانشین بعد از من، مسرور می کند .» . حکیمه گفت: «به خاطر آن، بسیار مسرور شده و فورا لباس پوشیده و در همان ساعت از منزل خارج شده تا به محضر ابی محمد شرفیاب شدم . او، در صحن خانه اش نشسته بود و کنیزان اش گرداگرد او بودند . گفتم: «فدایت شوم ای آقایم! جانشین تو از چه کسی متولد می شود؟» . امام علیه السلام فرمود: «از سوسن » . (22)
حکیمه گفت:
«وقتی نماز مغرب و عشاء را خواندم، سفره را آوردند و من و سوسن، افطار کردیم . با سوسن، در یک اتاق خوابیدیم . خواب کوتاهی رفتم و بیدار شدم . و پیوسته، در فکر آن چیزی بودم که ابو محمد از امر ولی الله به من وعده داده بود .
قبل از زمانی که هر شب برای نماز شب بیدار می شدم، بیدار شدم و نماز شب را خواندم . تا به نماز وتر رسیدم، سوسن، ترسان از جا پرید و ایستاد و ترسان خارج شد . وضو گرفت و برگشت و نماز شب را خواند تا به نماز وتر رسید، به دلم الهام شد که فجر نزدیک است . بلند شدم تا نگاه کنم دیدم فجر اول طلوع کرده است .
در دلم، نسبت به وعده ی ابی محمد علیه السلام شک و تردید افتاد . امام، از حجره اش به من ندا داد که: «شک نکن که در همین ساعت، تو، به مطلب می رسی .» .
حکیمه گفت:
«از ابی محمد علیه السلام به سبب آن چه در قلب ام خطور کرد، خجل شده و شرم کردم . خواستم برگردم که ناگهان سوسن، نماز را قطع کرده و ترسان خارج شد . نزد او رفتم . به او گفتم: «پدر و مادرم فدایت باد! آیا چیزی درک می کنی؟» . گفت: «بله .» . گفتم: «ان شاء الله، ترسی برای تو نیست .» . بالشی برداشتم و در وسط خانه گذاشتم . و او را به گونه ای که آماده ی زایش باشد، بر روی آن نشاندم . او را فشار دادم، به گونه ای که ناله ی شدیدی کرد . تشهد گفتم، در این حال، ولی خدا را دیدم که سجده کنان بر روی زمین است .» . (23)
شیخ طوسی، حدیثی نقل کرده می گوید:
چهل مرد از شیعیان دارای وجاهت، در خانه ی امام حسن عسکری علیه السلام جمع شدند تا از حجت بعد از امام حسن عسکری سؤال کنند . عثمان بن سعید عمری قیام کرد، گفت: «ای پسر رسول خدا! می خواهم از شما راجع به چیزی سؤال کنم که شما نسبت به آن، از من عالم تر هستی .» . امام به او فرمود: «ای عثمان! بنشین .» .
عثمان، ناراحت شد و خواست که خارج شود . امام فرمود: «هیچ کس خارج نشود .» . پس هیچ کس از ما خارج نشد . پس از لحظاتی، امام عسکری علیه السلام عثمان را صدا کرد . عثمان، روی زانو ایستاد . امام فرمود: «آیا شما را خبر دهم که برای چه آمده اید؟» . گفتند: «ای پسر رسول خدا! بله .» . امام فرمود: «آمده اید تا از حجت بعد از من سؤال کنید؟» . گفتند: «آری .» . در این حال، پسری که مثل قرص ماه بوده و شبیه ترین مردم به ابی محمد علیه السلام بود، وارد شد . امام حسن عسکری فرمود: «این پسر، پس از من، امام شما، و جانشین من بر شما است . از او اطاعت کنید و بعد از من متفرق نشوید که در دین تان هلاک می شوید . آگاه باشید که بعد از این روز، شما، او را نمی بینید تا عمر او تمام شود .
هر چه عثمان می گوید، قبول کنید و در امورتان به او مراجعه کنید . سخن او را بپذیرید که او، جانشین امام شما است و امر به دست او است .» . (24)

عامل سوم: روشن بودن ولادت حضرت نزد شيعه

اعتقاد به ولادت حضرت امام مهدی (عج) نزد آحاد شیعیان، روشن و بدیهی است . بنا به گفته ی تاریخ و روایات، تفکر و اندیشه ی مهدویت و غایب بودن ایشان از دیدگان، از همان اوائل اسلام، متداول و یک امر بدیهی به شمار آمده است .
از همین رو است که فرقه ی ناووسیه، مدعی بودند که امام صادق علیه السلام همان امام پنهان است، ولی پس از وفات امام صادق علیه السلام بطلان این عقیده روشن شد .
نیز فرقه ی واقفیه، ادعا کردند که امام موسی بن جعفر علیه السلام، همان امام مهدی (عج) است . البته سزاوار نیست این دعاوی و یاوه سرایی ها موجب تضعیف مهدی باوری شود بلکه عامل تقویت این ایده می باشد، زیرا این موارد، بر بدیهی بودن اندیشه ی مهدویت نزد تمام آحاد شیعیان، دلالت دارند، و برای همین بود که نسبت های غیر صحیح مهدویت به سایر ائمه علیهم السلام می دادند .
شیخ طوسی، در کتاب الغیبة تعدادی از وکیلان مذموم را نام می برد . از جمله محمد بن نصیر نمیری و احمد بن هلال کرخی و محمد بن علی بن ابی العزاقر شلمغانی و . . . . او، بیش از ده تن از مدعیان دروغین وکالت و سفارت از جانب امام مهدی (عج) را نام می برد که مورد لعن و برائت شیعه واقع شده اند .
این موارد هم موجب تضعیف قضیه مهدویت و ولادت یافتن و پنهان شدن امام علیه السلام از دیدگان نمی شود بلکه در قیقت سبب قوت بخشیدن به مهدی باوری و تولد و غیبت او می باشند زیرا دلالت دارند بر این که این ایده (بین شیعه) ثابت و واضح بوده است و یاوه سرایی ها و ادعاهای دروغین این افراد به دلیل بداهت و ثبوت این عقیده بوده است .

عامل چهارم: سفراء و توقيعات

1- ابوعمرو عثمان بن سعید;
ایشان، فروشنده ی روغن بودند . شیعیان، نامه ها و اموال را به سوی او ارسال می کردند و ایشان هم جهت پنهان کاری، آن ها را در ظرف قرار می داد . و برای امام می فرستاد .
ایشان، وکیل امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام و بعد از آن دو بزرگوار، سفیر امام مهدی (عج) بود .
2- محمد بن عثمان بن سعید;
3- حسین بن روح نوبختی;
4- علی بن محمد سمری .
توقیعات فراوانی از ناحیه ی این سفیران، صادر شد . تعدادی از آن ها در کمال الدین و الغیبة موجود است .
مسئله ی سفیر بودن و توقیعات آن ها، دلیل و شاهدی محکم برای تصدیق مقوله ی مهدویت و ولادت امام علیه السلام و غایب بودن ایشان از دیدگان است .

عامل پنجم: اعتراف تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعي

کلمات تاریخ نگاران و تبارشناسان غیر شیعی در ولادت امام مهدی (عج)، در نهایت وضوح است .
1- ابن خلکان می گوید:
«به اعتقاد امامیه، ابوالقاسم محمد بن حسن العسکری، امام دوازدهم است که به «حجت » شهرت دارد و در روز جمعه، نیمه ی شعبان سال دویست و پنجاه و پنج، متولد شده است .» . (26)
2- ذهبی می گوید:
«شیعیان، معتقدند که پسر امام حسن عسکری علیه السلام یعنی محمد بن الحسن قائم و جانشین و حجت است . ایشان، در سال دویست و پنجاه و هشتم و بنا به قولی، در سال دویست و پنجاه و شش، متولد شده است .» . (27)
3- ابن حجر هیتمی می گوید:
«امام حسن عسکری، غیر از ابی القاسم محمد الحجة، فرزندی به جا نگذاشت و آن هنگام که پدر بزرگوارش وفات یافت، او، نج سال داشت .» . (28)
4- خیر الدین زرکلی می گوید:
«در سامراء متولد شد و در سن پنج سالگی، پدرش وفات کرد .» . (29) و (30)

علی رقم تنفر من از متون زیاد وکپی پیست جا داره از متنتون تشکر کنم اما من اینو میخوام:

ديندار;247253 نوشت:
- اخبار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از حضرت مهدی (عج) (45 حدیث)

ممنون میشم با ذکر منبع درج نمایید
و من الله جل جلاله التوفیق

قدس شریف;247296 نوشت:
علی رقم تنفر من از متون زیاد وکپی پیست جا داره از متنتون تشکر کنم اما من اینو میخوام:

قدس شریف;247296 نوشت:

ممنون میشم با ذکر منبع درج نمایید
و من الله جل جلاله التوفیق

[=B Nazanin]منبع: مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، ص: 273 تا 321
[=B Nazanin]باب ششم آنچه شيعه و سنى از قول خداوند متعال و پيغمبر اكرم (ص) راجع به قائم آل محمد نقل كرده‏اند
[=B Nazanin]روایاتی که شیعیان از پیامبر در رابطه با امام مهدی (علیه­السلام) نقل نموده اند (28 روایت)
[=B Nazanin]1- در غيبت نعمانى از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: پيغمبر اكرم (ص) فرمود: ما اولاد عبد المطلب: رسول خدا، حمزه سيد الشهداء، جعفر طيار، على، فاطمه، حسن، حسين و مهدى سروران اهل بهشت هستيم. در غيبت شيخ طوسى مانند اين حديث را از سعد بن عبد الحميد نيز آورده است.
[=B Nazanin]وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ چه ميدانى، شايد آن وقت نزديك باشد؟! مفضل بن عمر از حضرت صادق (ع) نقل كرده كه منظور وقت ظهور قائم است.
[=B Nazanin]وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ يعنى: بشنو روزى را كه گوينده‏اى از جاى نزديكى صدا زند. روزى كه صداى بحق را ميشنوند. آن روز، روز قيام است!! امام صادق (ع) فرمود: گوينده، اسم قائم و پدرش را ميبرد، و اين صدا صداى آسمانى است، و آن در روز قيام قائم عليه السّلام است
[=B Nazanin]وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ يعنى: قسم بآسمان كه برجها دارد. اصبغ بن نباته از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر فرمود: منظور از آسمان در آيه منم، و برجها امامان اهل بيت و عترت من هستند كه اول آنها على و آخرشان مهدى و آنها دوازده تن ميباشند.
[=B Nazanin]2- صدوق (ره) در عيون اخبار الرضا از حضرت ختمى مرتبت (ص) روايت ميكند كه فرمود: روز قيامت فرا نمى‏رسد، مگر اين كه قائم ما قيام بحق نمايد، و اين موقعى است كه خداوند عز و جل بوى فرمان قيام دهد. هر كس از وى پيروى كند رستگار و آن كس كه سرپيچى نمايد بهلاكت رسد. بندگان خدا! بسوى وى بشتابيد هر چند با راه رفتن از روى برف باشد. چه كه وى سفير الهى و جانشين من است.
[=B Nazanin]3- و هم صدوق در امالى از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود چون در شب معراج مرا بآسمان هفتم و از آنجا بسدرة المنتهى و از آنجا بحجابهاى نور بردند، پروردگارم ندا كرد كه: اى محمد! تو بنده من و من پروردگار توأم.
[=B Nazanin]پس خود را در برابر من كوچك شمار و مرا پرستش كن و بر من توكل نما و بمن اعتماد داشته باش! زيرا من دوست دارم كه تو بنده و حبيب و رسول و پيغمبر من باشى، و برادرت على جانشين، و باب مدينه علم تو باشد او حجت من و پيشواى بندگان من است كه بوسيله او دوستان من از دشمنانم شناخته گردند و هم بوسيله او حزب شيطان از حزب اللَّه تميز داده مى‏شود. دين من بوجود او پايدار، و حدود آن محفوظ، و احكامش جارى ميگردد.
[=B Nazanin]بخاطر تو و او و امامان اولاد تو، بمرد و زن بندگانم ترحّم ميكنم، و بوسيله قائم شما زمين خود را با تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و تمجيد ذات مقدسم، آباد كنم و از وجود دشمنان پاك گردانم و بدوستانم واگذار نمايم. با ظهور او سخنان بيدينان را پست و تعاليم خود را بلند گردانم، و شهرها و بندگانم را از علم خود با خبر كنم و گنجها و اندوخته‏ها را آشكار سازم، و او را باسرار و ما في الضمير هر كس مطلع گردانم و با نيروى فرشتگانم مدد كنم، تا فرمان مرا اجرا كند و دينم را رواج دهد او ولى بحق من و مهدى حقيقى بندگان من است.
[=B Nazanin]مؤلف: بسيارى از اين گونه اخبار را ما در جلد نهم (بحار الانوار) و برخى‏ را در باب دوم همين كتاب نقل كرديم.
[=B Nazanin]4- و نيز در عيون اخبار الرضا از كعب الاحبار نقل كرده كه گفت: امامان دوازده تن ميباشند چون ايام آنها سپرى گردد و طبقه شايسته‏اى بيايند پروردگار عمر آنان را طولانى كند. زيرا خداوند چنين وعده كرده، سپس اين آيه را خواند: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... خداوند در قوم بنى اسرائيل نيز چنين كرد براى خداوند آسان است كه اين امت را در يك روز يا نيم روز گرد آورد. آنگاه اين آيه را خواند: وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ
[=B Nazanin]5- هم در آن كتاب از امام رضا و آن حضرت از امير المؤمنين عليه السّلام روايت نموده كه گفت پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
[=B Nazanin]لا تذهب الدّنيا حتّى يقوم بأمر امّتى رجل من ولد الحسين يملأها عدلا كما ملئت ظلما و جورا
[=B Nazanin]يعنى: دنيا بآخر نميرسد تا اينكه مردى در ميان امت من قيام كند كه از فرزندان حسين است و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد.
[=B Nazanin]6- در امالى شيخ طوسى از ابو ايوب انصارى روايت نموده كه گفت: پيغمبر در بستر بيمارى بدخترش فاطمه زهرا عليها السّلام فرمود: قسم بخدائى كه جان من بدست اوست كه اين امت محتاج بمهدى است و او هم از فرزندان تو است.
[=B Nazanin]7- همچنين در آن كتاب از ابن ابى ليلى و او از پدرش نقل كرده كه گفت پدرم گفت:
[=B Nazanin]در جنگ خيبر پيغمبر پرچم را به على عليه السّلام داد و خداوند لشكر اسلام را فاتح گردانيد آنگاه ماجراى غدير خم و انتصاب حضرت را بمقام خلافت بلا فصل و پاره‏اى از فضائل مولى را ذكر نموده و ميگويد: آنگاه پيغمبر گريست. گفتند يا رسول اللَّه براى چه گريه ميكنيد؟
[=B Nazanin]فرمود: جبرئيل بمن خبر داد كه امتم بر على ستم كنند و او را از حقش باز دارند و شهيد نمايند و فرزندانش را نيز بقتل رسانند و بر آنها ظلم روا دارند جبرئيل از جانب پروردگار اطلاع داده كه اين ستمها بالأخره پايان ميپذيرد و چون قائم آنها ظهور كند و نام آنها بالا گيرد و همه امت دوستدار آنان گردند، دشمنان آنها اندك‏ و بدخواه آنان خوار شود، و مدح گويان آنها افزون گردد و اين در زمانى است كه اوضاع شهرها تغيير كند و مردم ضعيف گردند و از فرج امام زمان مأيوس شوند در آن هنگام قائم در ميان امت آشكار شود.
[=B Nazanin]نام وى مانند نام من و نام پدرش مانند نام فرزند من و خود وى از اولاد دخترم فاطمه است. خداوند حق را با شمشير آنها آشكار گرداند و باطل را از ميان ببرد دسته‏اى از مردم با ميل و گروهى از ترس پيروى آنها را انتخاب ميكنند. سپس گريه پيغمبر فرو نشست. آنگاه فرمود اى جماعت مؤمنين شما را بآمدن مهدى مژده ميدهم چه كه وعده خداوند خلاف پذير نيست و خواسته او برگشت ندارد. خداوند حكيم و خبير است و فتح الهى نزديك ميباشد پروردگارا! آنها اهل بيت من هستند. پليدى را از آنها دور كن و آنها را پاك و پاكيزه گردان و در پناه خودت محفوظ بدار و نصرت و يارى ده و آنها را عزيز گردان و درمانده مكن و آنان را جانشين من قرار ده إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.
[=B Nazanin]8- و نيز در آن كتاب از جبير بن نوف بن ابى الوداك روايت نموده كه گفت:
[=B Nazanin]به ابو سعيد خدرى گفتم: بخدا قسم هر سالى كه بر ما ميگذرد از سال پيش بدتر است و هر اميرى كه بر ما مسلّط ميگردد از امير سابق ظالم‏تر ميباشد.
[=B Nazanin]ابو سعيد گفت: آنچه گفتى من از پيغمبر شنيدم، و هم شنيدم كه ميفرمود:
[=B Nazanin]همواره وضع شما چنين خواهد بود تا گاهى كك كسى متولد گردد كه مردم او را نشناسند، آنگاه زمين پر از ظلم شود تا گاهى كك كسى قدرت ندارد، نام خدا را ببرد. سپس خداوند عزّ و جلّ مردى از من و از اهل بيت من برانگيخته كند و او زمين را پر از عدل نمايد چنان كه ديگران پيش از وى پر از ستم كرده باشند، زمين پاره‏هاى جگر خود را براى او بيرون ميدهد و مال و ثروتى بدست مى‏آورد كه از شماره بيرون است و بدين گونه دين اسلام را پايدار ميدارد.
[=B Nazanin]9- كمال الدين از حضرت رضا عليه السّلام روايت ميكند كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: بخدائى كه مرا براى بشارت اهل عالم براستى مبعوث گردانيد سوگند كه قائم اهل بيت من در موقع معهودى غائب مى‏شود. بطورى كه بسيارى از مردم ميگويند خداوند چه احتياج بآل محمد دارد و گروهى در ولادت وى شك ميكنند. پس هر كس زمان او را درك كند، بدين وى ميگرود و نميگذارد شيطان او را فريب دهد و از دين اسلام بيرون ببرد شيطان پدر و مادر شما را پيش از شما از بهشت بيرون كرد، و لذا خداوند شياطين را دوستان مردم بى‏ايمان خوانده است.
[=B Nazanin]10- و نيز شيخ صدوق در كمال الدين از عبد اللَّه بن عباس روايت ميكند كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود. در شب معراج نداى پروردگار را شنيدم كه ميفرمود:
[=B Nazanin]اى محمد! عرضكردم: بلى اى خداى با عظمت! خداوند وحى فرمود كه:
[=B Nazanin]اى محمد! ساكنان عالم بالا در باره كدام موضوع بود كه گفتگو نمودند؟
[=B Nazanin]عرضكردم: خدايا نميدانم. ندا رسيد: آيا وزير و برادر و جانشين در ميان آدميان براى خود انتخاب كرده‏اى؟ عرضكردم: پروردگارا! چه كسى را انتخاب كنم؟
[=B Nazanin]خودت معين فرما! ندا رسيد من على را انتخاب كردم. عرضكردم: پسر عم مرا جانشين من ميكنى؟!.
[=B Nazanin]آنگاه وحى شد كه: على بعد از تو وارث علم تو و در روز قيامت صاحب لواى حمد است، و هم صاحب حوض تو است كه هر مؤمنى از امت تو بر وى وارد گردد او را سيراب كند.
[=B Nazanin]سپس ندا رسيد: اى محمد! من بذات كبريائى خود قسم ياد ميكنم كه دشمن‏ تو و دشمن اهل بيت و فرزندان تو از آن حوض آب نخواهند آشاميد. تمام امتان تو را جز آن كس كه سر باز زند به بهشت درآورم. عرضكردم: پروردگارا! آيا كسى هست كه از آمدن به بهشت سر باز زند؟ ندا رسيد آرى. عرضكردم: خدايا چگونه است؟ ندا رسيد: اى محمد! من تو را از ميان بندگانم برگزيدم و وزيرى بعد از تو برايت انتخاب كردم تا مانند هارون باشد كه وزير بعد از موسى بود، با اين فرق كه بعد از تو پيغمبرى نيست، محبت او را در دل تو جاى دادم و پدر فرزندان تو گردانيدم، حقى كه او بر امت تو دارد مثل حقى است كه تو در زمان حيات خود بر بندگان من دارى. پس هر كس حق او را پايمال كند حق تو را ضايع كرده است، و هر كس از دوستى وى سر باز زند از دوستى تو سر باز زده و هر كس از دوستى تو سر باز زند، از آمدن به بهشت سر باز زده! پس من بخاك افتادم و بخاطر اين نعمت كه خدا بمن موهبت فرموده سجده شكر نمودم.
[=B Nazanin]سپس ندائى شنيدم كه ميگفت: سر بردار و آنچه خواهى از ما بخواه تا بتو عطا كنيم. عرضكردم: پروردگارا! همه امت مرا دوستدار على بن ابى طالب گردان تا روز قيامت همه سر حوض بر من وارد شوند! ندا رسيد اى محمد! پيش از خلقت بندگانم ميدانستم كه كدام كس راه باطل گيرد و چه كسى هدايت مى‏شود، علم تو را به على بن ابى طالب دادم و او را وزير و خليفه تو نمودم و سرپرست اهل بيت و امت تو گردانيدم.
[=B Nazanin]كسى كه على را دشمن ميدارد و دوستى و مقام ولايت او را بعد از تو قبول ندارد، داخل بهشت نخواهد شد. پس هر كس او را دشمن بدارد تو را دشمن داشته و هر كس تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته. و هر كس او را دوست بدارد تو را دوست داشته و آن كس كه تو را دوست ميدارد دوست من است و او را باين فضيلت مفتخر گردانيدم و اين موهبت را بتو ارزانى داشتم كه يازده مهدى از نسل على بوجود آورم‏ كه همه از دختر دوشيزه تو ميباشند. آخرين مهدى كسى است كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز ميگذارد و زمين را از عدل و داد پر گرداند چنان كه از ظلم و ستم پر باشد.
[=B Nazanin]بوسيله او بندگانم را از هلاكت نجات دهم و از گمراهى هدايت كنم، نابينا را بينا و بيمار را شفا دهم. عرضكردم الهى آنچه فرمودى كى واقع مى‏شود؟ خدا وحى فرستاد: موقعى كه علم از ميان برود و نادانى پديد آيد، قاريان قرآن زياد شوند ولى عمل كم باشد، قتل نفس بسيار شود، فقهاى راهنما قليل، و فقهاى ضلالت پيشه و خيانتكار افزون گردند، و شاعران بسيار باشند! امت تو قبرستانهاى خود را مسجد كنند، و قرآنها را زينت دهند و مسجدها را منقّش گردانند، ظلم و فساد در همه جا شايع، و افعال قبيح در كوى و برزن آشكار شود. امت تو مرتكب قبايح گردند و فضائل اخلاقى را زير پا گذارند، مردها بمردها و زنها بزنها اكتفا كنند، دولتها كافر و اولياء امور فاجر، دستياران آنها ظالم و نمايندگان آنان فاسق گردند!.
[=B Nazanin]در آن هنگام سه خسوف پديد آيد: يكى در مشرق، و يكى در مغرب، و ديگرى در جزيرة العرب. شهر بصره بوسيله شخصى از نسل تو كه پيروان او زنگيان ميباشند، خراب شود. و مردى از اولاد حسين بن على عليه السّلام قيام كند، دجال از سيستان خروج نمايد و سفيانى ظاهر گردد! عرضكردم: الهى! چه فتنه‏ها كه بعد از من پديد آيد! خداوند فجايع بنى- اميه و اولاد عمويم (بنى عباس) را و آنچه تا روز قيامت واقع مى‏شود بمن خبر داد و من هم همه آنها را پس از آنكه بزمين فرود آمدم به پسر عم خود (على بن ابى طالب عليه السّلام) اطلاع دادم و اداء رسالت كردم. خدا را حمد ميكنم آنچنان كه پيش از من ساير پيغمبران و تمام اشياء، او را ستايش كرده‏اند.
[=B Nazanin]مؤلف: در اول اين روايت كه ميفرمايد: اى محمد كدام موضوع بود كه ساكنان عالم بالا در باره آن گفتگو نمودند؟ اشاره باين آيه شريفه است:
[=B Nazanin]ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى‏ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (سوره ص- 67) يعنى من از آنچه ساكنان عالم بالا در باره آن گفتگو كرده‏اند، اطلاع ندارم. ولى مشهور ميان مفسرين اينست كه اين مطلب اشاره بآيه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (سوره بقره- 29) و سؤال فرشتگان از خداوند در باره تعيين خليفه است. شايد خداوند نخست اين ماجرا را از پيغمبر پرسيده باشد و سپس كه پيغمبر اظهار بى‏اطلاعى نموده، گفتگوى فرشتگان را در باره لزوم نماينده خدا (خليفه) در روى زمين و اينكه زمين نميتواند از وجود نماينده خدا خالى بماند، بآن حضرت خبر داده، آنگاه از جانشين آن حضرت سؤال فرموده و از آن پس جانشينان پيغمبر را بطريقى كه در روايت مسطور است، باطلاع پيغمبر رسانده باشد و دور نيست كه فرشتگان نيز در آن موقع در باره جانشين پيغمبر اسلام از خداوند پرسش كرده‏اند و خداوند هم آن موضوع را خبر داده باشد چنان كه در باب معراج (جلد ششم بحار) در اين باره سخن رفت.
[=B Nazanin]همچنين جمله شهر بصره بوسيله شخصى از نسل تو كه پيروان او زنگيان ميباشند، خراب شود اشاره بداستان صاحب الزنج است كه سال 256 يا 255 هجرى در بصره قيام كرد و به بوميان سودان وعده داد كه اگر با وى همراهى كنند آنها را از قيد رقيت و بندگى آزاد نمايد و مورد احترام و اكرام قرار دهد، پس جماعت بسيارى از زنگيان بوى گرويدند و كارش بالا گرفت، و از اين رو ملقب به صاحب الزنج شد.
[=B Nazanin]معروف بود كه وى: على بن محمد بن احمد بن عيسى بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب است. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ميگويد:
[=B Nazanin]بيشتر مردم نسب او را تخطئه ميكردند. مخصوصا سادات و علماء نسب را عقيده بر اين است كه وى از تيره عبد القيس و نامش على بن محمد بن عبد الرحيم و مادرش از بنى اسد دختر اسد بن خزيمه و جد مادرش محمد بن حكيم اسدى از اهل كوفه است.
[=B Nazanin]ابن اثير در كامل و مسعودى در مروج الذهب مينويسند: از روايات‏ استفاده مى‏شود كه نسب وى درست است، ضمنا بايد دانست كه اين علائم لازم نيست، مربوط بوقت ظهور امام زمان عجل اللَّه فرجه باشد. چه مقصود اينست كه پيش از ظهور آن حضرت اين حوادث روى ميدهد، چنان كه اكثر علائم روز قيامت كه شيعه و سنى در كتب خود آورده‏اند سالها و قرنها، پيش از قيامت آشكار ميگردد. از اين رو قيام صاحب الزنج همزمان ولادت با سعادت امام زمان بوده و از همان موقع علائم وجود آن حضرت ظاهر گرديد.
[=B Nazanin]11- شيخ صدوق در كمال الدين از سعيد بن جبير و او از ابن عباس و او از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود: جانشينان من كه بعد از من حجت‏هاى پروردگار بر مردم روى زمين هستند، دوازده تن ميباشند. اول آنها برادرم و آخر آنان فرزندم خواهد بود. عرض كردند: يا رسول اللَّه برادر شما كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب است.
[=B Nazanin]عرضكردند: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى است كه زمين را از عدل و داد پر كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. بخدائى كه مرا براستى بمقام پيغمبرى بر- انگيخته كه اگر يك روز از عمر دنيا باقى باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى گرداند تا فرزندم مهدى در آن روز ظهور كند. پس عيسى روح اللَّه از آسمان فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد.
[=B Nazanin]و تشرق الارض بنور ربّها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب‏ زمين، بنور پروردگارش روشن شود و سلطنتش در شرق و غرب عالم گسترش يابد.
[=B Nazanin]12- و در آن كتاب از جابر جعفى و او از جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت ميكند كه پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود:
[=B Nazanin]المهدىّ من ولدى اسمه اسمى و كنيته كنيتى، اشبه النّاس بى خلقا و خلقا، تكون له غيبة و حيرة تضلّ فيه الامم ثمّ يقبل كالشّهاب الثّاقب فيملؤها عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا
[=B Nazanin]يعنى: مهدى از اولاد من است. نامش نام من و كنيه‏اش كنيه من ميباشد صورت و سيرتش از همه كس بمن شبيه‏تر است، غيبتى كند كه مردم دچار حيرت گردند و بسيارى از فرقه‏ها گمراه شوند آنگاه مانند ستاره تابانى از پرده غيبت بدر آيد و زمين را پر از عدل و داد كند آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد.
[=B Nazanin]13- و نيز در كمال الدين از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام نقل كرده كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خوش بحال كسى كه قائم اهل بيت مرا به بيند و در غيبت و پيش از قيامش از وى پيروى كند و دوستان او را دوست و دشمنانش را دشمن بدارد، اينان دوستان و رفقاى من هستند، و روز قيامت نزد من بسيار گرامى ميباشند!.
[=B Nazanin]14- همچنين در آن كتاب از امام ششم عليه السّلام روايت نموده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
[=B Nazanin]خوش بحال كسى كه قائم اهل بيت مرا به‏بيند در حالى كه قبل از قيامش از وى و امامان پيش از او پيروى نموده و از دشمنان آنها پرهيز كرده باشد. اينان رفقاى من و گرامى‏ترين افراد امت من ميباشند! و هم در آن كتاب از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مهدى از فرزندان من است. نامش نام من و كنيه‏اش كنيه من ميباشد. در صورت و سيرت شبيه‏ترين افراد بمن است. غيبتى دارد كه موجب تحير گردد تا جايى كه مردم از اديان خود منحرف شوند. سپس مانند ستاره تابانى بدرخشد و زمين را پر از عدل و داد كند چونان كه از ظلم و ستم پر باشد.
[=B Nazanin]15- و نيز در كتاب مزبور از امام پنجم روايت كرده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود مهدى‏ از فرزندان من است، غيبت و حيرتى دارد كه فرقه‏ها در آن گمراه شوند. آنچه انبيا ذخيره كرده‏اند با خود بياورد و زمين را از عدل و داد پر كند، چونان كه از ظلم و جور پر شده باشد.
[=B Nazanin]16- و نيز در آن كتاب از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت نموده كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: على بن ابى طالب پيشواى امت من است و بعد از من جانشين من خواهد بود. قائم منتظر كه زمين را از عدل و داد پر گرداند چونان كه از ظلم و جور پر شده، از فرزندان اوست. بخدائى كه مرا براستى به پيغمبرى برانگيخته، كسانى كه در زمان غيبت وى در عقيده بوجود و ظهور او ثابت قدم بمانند، از كبريت احمر كمياب‏تر ميباشند! جابر بن عبد اللَّه انصارى برخاست و عرضكرد: يا رسول اللَّه! قائم كه فرزند شماست غائب مى‏شود؟ فرمود: آرى و اللَّه! و لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ خداوند (بدان وسيله) اهل ايمان را امتحان نموده خالص ميگرداند و كافران را آزمايش كرده از ميان ميبرد.
[=B Nazanin]اى جابر! اين از كارهاى عجيب خداوند و سرى از اسرار الهى است كه بر بندگانش پوشيده است، پس از شك در كار خدا بپرهيز كه كفر است.
[=B Nazanin]17- و هم صدوق عليه الرحمه در آن كتاب از امام جعفر صادق عليه السّلام نقل ميكند و آن حضرت از جدش پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: قائم از فرزندان من است. نامش نام من و كنيه‏اش كنيه من و شمائلش شمائل من و آدابش آداب من ميباشد. مردم را بدين و شريعت من وادارد و آنها را بسوى قرآن مجيد دعوت كند هر كس از وى پيروى نمايد از من پيروى نموده و آن كس كه از فرمان او سر باز زند از فرمان من سرپيچى نموده هر كس در زمان غيبتش منكر وى شود انكار وجود او نموده و هر كس او را تكذيب كند، تكذيب من كرده و آن كس كه تصديق وى كند مرا تصديق كرده و بخدا شكوه ميبرم از كسى كه آنچه من در باره او گفته‏ام تكذيب كند يا منكر شود و يا امت مرا از راه او برگرداند وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ .
[=B Nazanin]18- و نيز در كمال الدين از آن حضرت از جدش رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: هر كس وجود فرزندم قائم را انكار كند، منكر من شده. هم در آن كتاب از آن حضرت از پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) روايت كرده كه فرمود: هر كس قائم ما را در زمان غيبتش انكار كند، چون مردم جاهليت از دنيا ميرود.
[=B Nazanin]شيخ طوسى طاب ثراه در كتاب غيبت از جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت ميكند كه پيغمبر فرمود: مهدى در آخر الزمان قيام ميكند.
[=B Nazanin]19- هم در آن كتاب از ابو سعيد خدرى از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود:
[=B Nazanin]شما را مژده ميدهم به مهدى كه هنگام اختلاف مردم و تزلزل زمانه برانگيخته شود و زمين را از عدل و داد پر كند چونان كه از ظلم و ستم پر شده باشد و ساكنان آسمان و زمين از وى خشنود باشند.
[=B Nazanin]20- نيز شيخ در كتاب غيبت از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه سه بار فرمود: شما را بقيام مهدى مژده ميدهم، هنگامى كه مردم بجان هم افتند و زلزله سختى پديد آيد او ظهور خواهد كرد. زمين را از عدل و داد پر كند چونان كه از ظلم و جور پر شده باشد.
[=B Nazanin]دلهاى بندگان خدا را از عبادت لبريز نمايد و سايه عدلش همه آنها را فرا گيرد.
[=B Nazanin]21- و نيز در آن كتاب از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: شنيدم پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در منبر ميفرمود: مهدى از عترت و اهل بيت من است و در آخر الزمان قيام نمايد.
[=B Nazanin]آسمان براى او باران ببارد و زمين بذرهاى خود را بيرون دهد. او هم زمين را پر از عدل و داد كند چونان كه پر از ظلم و ستم شده باشد.
[=B Nazanin]22- نيز در كتاب غيبت شيخ است كه ابو هريره از رسول خدا (ص) روايت‏ نموده كه فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك روز نماند، خداوند آن روز را چندان طولانى گرداند تا مردى از اهل بيت مرا ظاهر گرداند كه جهان را از عدل و داد پر كند چونان كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
[=B Nazanin]23- هم در آن كتاب از عبد اللَّه بن مسعود روايت ميكند كه پيغمبر (ص) فرمود:
[=B Nazanin]اگر از عمر دنيا جز يك روز نماند، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت مرا برانگيزد كه نامش با نام من و نام پدرش با نام پدر من مطابق‏ باشد. و زمين را از عدل پر كند چونان كه از ظلم پر شده باشد.
[=B Nazanin]24- همچنين در كتاب مزبور از عبد اللَّه بن مسعود از پيغمبر اكرم (ص) روايت نموده كه فرمود: دنيا بپايان نميرسد تا آنكه در ميان امت من شخصى بپادشاهى رسد كه از اهل بيت من و نامش مهدى باشد.
[=B Nazanin]25- هم در آن كتاب از عبد اللَّه بن عمرو بن عاص روايت كرده كه پيغمبر اكرم (ص) ضمن روايتى طولانى فرمود ... در اين هنگام مهدى قيام ميكند و او مردى از اولاد اين است، و با دست مبارك اشاره به على بن ابى طالب فرمود. خداوند بوسيله او دروغ را از لوح دل مردم بزدايد و سختى روزگار را از آنان برطرف گرداند و طوق بندگى را از گردنهاى شما بيرون آورد. آنگاه فرمود: من پيشواى نخستين اين امت هستم و مهدى اوسط و عيسى آخرين ماست و در اثناى اين مدت مردم دچار بلاها گردند.
[=B Nazanin]26- هم در غيبت شيخ (ره) است كه ام السلمه همسر گرامى پيغمبر گفت: از آن حضرت شنيدم ميفرمود: مهدى از عترت و اولاد فاطمه است در كتاب مزبور اين حديث را از راويان ديگر هم نقل كرده است.
[=B Nazanin]در آن كتاب از ابن عباس روايت مى‏كند كه ضمن حديث طولانى بوهب بن منبه گفت: ... اى وهب آنگاه مهدى ظهور ميكند، وهب گفت: او از فرزندان تو است؟ گفت: نه بخدا او از اولاد من نيست بلكه از فرزندان على است خوش بحال كسانى كه در زمان او باشند. خداوند امت پيغمبر را بوسيله او از ناملايمات روزگار آسوده گرداند و او زمين را از عدل و داد پر كند ... و نيز شيخ طوسى در غيبت روايت مفصلى از ابو سعيد خدرى آورده است كه مختصر آن را ما نقل ميكنيم و آن اينكه پيغمبر بفاطمه (ع) فرمود: دخترم! پروردگار جهان هفت فضيلت بما داده است كه پيش از ما بهيچ كس نداده است: اول اينكه پيغمبر اسلام بهترين پيغمبران است و او پدر تو است. دوم: جانشين من بهترين اوصياء است و او شوهر تو است. سوم: شهيد ما بهترين شهيدان است و او عم پدرت حمزه است.
[=B Nazanin]چهارم: پسر عمويت جعفر (طيار) است كه خداوند در بهشت دو بال سرخ فام بوى عطا فرمايد تا در بهشت پرواز كند. پنجم: دو سبط اين امت از ماست كه حسن و حسين دو فرزند تو ميباشند. و بخدائى كه جز او خدائى نيست مهدى اين امت كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز ميگذارد نيز از ماست. سپس دست روى شانه حسين عليه السّلام گذاشت و سه بار فرمود: مهدى از نسل اين بوجود مى‏آيد! در غيبت نعمانى از امام جعفر صادق عليه السّلام از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل ميكند كه فرمود: اهل بيت من مانند ستارگان آسمان ميباشند كه چون ستاره‏اى غروب كند ستاره ديگرى طلوع نمايد تا آنكه چون يكى از آن ستارگان طلوع كند و مورد كينه دشمن قرار گيرد كه با نگاه چشم و اشاره دست او را بهم نشان داده و مورد تعقيب قرار دهند، از نظرها پنهان شود و شما مدت زمانى در پريشانى بسر بريد، و اولاد عبد المطلب (بنى عباس) بسلطنت رسند.
[=B Nazanin]طورى هرج و مرج پديد آيد، كه دوست از دشمن شناخته نشود. آنگاه آن ستاره تابان آشكار گردد و شما خداوند را سپاس گذارده او را پذيره شويد.
[=B Nazanin]27- نيز در غيبت نعمانى از حضرت صادق روايت نموده كه فرمود. وقتى پيغمبر (ص) در بقيع تشريف داشتند و امير المؤمنين (ع) بخدمت وى رسيد و سلام كرد، پيغمبر فرمود: بنشين! سپس او را در سمت راست خود نشانيد. آنگاه جعفر بن ابى طالب آمد و سراغ پيغمبر را گرفت. گفتند در بقيع تشريف دارد او هم آمد و به پيغمبر سلام كرد و حضرت او را در جانب چپ خود جاى داد از آن پس عباس (عموى پيغمبر) سراغ پيغمبر گرفت و در بقيع خدمت حضرت رسيد و سلام كرد و حضرت هم او را در پيش روى خود نشانيدند. سپس رو به على (ع) كرد و فرمود: يا على! تو را مژده ندهم؟ خبرى بتو ندهم؟ عرضكرد: بفرما يا رسول اللَّه! فرمود: همين حالا جبرئيل نزد من بود و بمن اطلاع داد آن قائم ما كه در آخر الزمان قيام ميكند و زمين را پر از عدل ميگرداند چنان كه پر از ظلم و ستم باشد، از نسل تو و فرزندت حسين است.
[=B Nazanin]على عليه السّلام عرضكرد: يا رسول اللَّه هر خبر خوشى كه بما ميرسد فقط بوسيله‏ حضرتت ميرسد. آنگاه پيغمبر متوجه جعفر بن ابى طالب شده فرمود: مژده‏اى بتو ندهم؟ عرضكرد: بفرما! فرمود: جبرئيل اندكى پيش نزد من بود و بمن اطلاع داد آن كس كه پرچم فتح بدست قائم ميدهد از نسل تو است. آيا او را ميشناسى؟
[=B Nazanin]گفت: نه. فرمود: روى او مانند اشرفى سرخ، دندانهايش شمرده و شمشيرش آتشبار است با ذلت بكوه رود و با عزت از آنجا بيرون آيد و در كنف حمايت جبرئيل و ميكائيل باشد.
[=B Nazanin]بعد از آن نظرى بعمويش عباس افكند و فرمود: اى عم! آيا آنچه جبرئيل بمن خبر داده بتو اطلاع ندهم؟ عرضكرد: يا رسول اللَّه بفرمائيد. فرمود: جبرئيل بمن گفت: و اى از آنچه اولاد تو از فرزندان عباس مى‏بينند! عباس گفت يا رسول اللَّه بهتر نيست كه براى جلوگيرى اين امر ديگر با زنان هم بستر نشوم؟ فرمود: آنچه بايد بشود شده است! و نيز در آن كتاب است كه سالم اشل گفت: از امام محمد باقر عليه السّلام شنيدم مى- فرمود: موسى بن عمران عليه السّلام در سفر اول تورات بآنچه خداوند راجع بقائم آل محمد فرموده بود، نگاه ميكرد. آنگاه عرضكرد: پروردگارا مرا قائم آل محمد گردان. ندا رسيد او از نسل احمد است، سپس حضرت موسى نظرى بسفر دوم و سوم انداخت و آنچه در سفر اول بود ديد و همان جواب را شنيد.
[=B Nazanin]28- كلينى (ره) در كافى از معاوية بن عمار از امام ششم عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: روزى پيغمبر را شاد و خندان ديدند، پرسيدند يا رسول اللَّه، خداوند شما را شادمان كند علت مسرت شما چيست؟ فرمود: شب و روزى نيست جز اينكه خدايم ارمغانى ميفرستد، همين امروز خداوند ارمغانى برايم فرستاده كه هيچ تحفه و ارمغانى مانند آن بمن عطا نفرموده بود.
[=B Nazanin]جبرئيل نزد من آمد و از جانب پروردگارم سلام رساند و گفت: اى محمد! خداوند عز و جل از ميان بنى هاشم هفت تن را برگزيده كه در گذشته و آينده نيافريده و نخواهد آفريد. يا رسول اللَّه نخست تو هستى كه سرور انبيا ميباشى. دوم على بن‏ ابى طالب جانشين تو است كه سرور اوصياء است سوم و چهارم حسن و حسين دو سبط تو است كه سرور اسباط هستند. پنجم عمويت حمزه سيد الشهداء است. ششم جعفر پسر عمت ميباشد كه در بهشت با دو بال هر جا خواهد با فرشتگان پرواز ميكند، هفتم قائم شماست كه چون عيسى بن مريم بزمين فرود آيد پشت سر او نماز گذارد و او از نسل على و فاطمه و از اولاد حسين است.
[=B Nazanin](ادامه دارد ...)

بخش دوم
روايات اهل تسنن در باره مهدى موعود (ع)
چهل حديث از طريق اهل تسنن‏
على بن عيسى اربلى در كتاب (كشف الغمه) مينويسد: چهل حديث در باره مهدى موعود عليه السّلام بدست آورده‏ام كه حافظ ابو نعيم اصفهانى آنها را جمع آورى كرده و من هم بترتيبى كه او ذكر نموده مى‏آورم ولى از ميان سلسله سند فقط شخص راوى كه از پيغمبر روايت نموده است نام ميبرم:
1- رفاه مردم در عصر او- ابو سعيد خدرى از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: مهدى از ميان امت من برخاسته شود. مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال ميباشد. همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان مرفه الحال زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ برّ و فاجرى بدان نعمت نرسيده باشند. آسمان باران رحمت خود را بر آنان ميبارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو نميگذارد.
2- عدل مهدى هم ابو سعيد خدرى گفت: پيغمبر فرمود: زمين پر از ظلم و ستم گردد پس مردى از عترت من قيام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد .
3- نيز عدل او نيز ابو سعيد خدرى نقل كرده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
قيامت نخواهد گذشت تا اينكه مردى از اهل بيت من بسلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنتش هفت سال است.
4- مهدى فرزند فاطمه عليها السلام است زهرى از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه پيغمبر بفاطمه زهراء سلام اللَّه عليها فرمود: مهدى از فرزندان تو است.
5- مهدى برگزيده خداست على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض موت پيغمبر بخدمتش رسيدم ديدم فاطمه زهراء عليها السّلام در بالين حضرت نشسته و گريه ميكند. چون صداى گريه‏اش بلند شد، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله سر برداشت و فرمود: فاطمه جان! چرا گريه ميكنى؟ عرضكرد: ميترسم بعد از شما احترام ما از دست برود؟ فرمود: عزيزم مگر نميدانى كه خداوند باهل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب فرمود و بمن وحى نمود.
كه تو را باو تزويج كنم.
فاطمه جان! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عز و جل هفت فضيلت بما عطا فرموده‏ كه بهيچ كس قبل و بعد از ما عطا نفرموده است و آن اينكه: من خاتم انبيا نزد خداوند و بهترين آنها و محبوب‏ترين بندگان ميباشم و با اين امتيازات پدر تو ميباشم. جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوب‏ترين آنها نزد خداوند است و او شوهر تو است.
شهيد ما بهترين شهدا و محبوب‏ترين آنان نزد خداوند است، و او حمزة بن عبد المطلب عموى پدر و شوهرت ميباشد، جعفر بن ابى طالب كه با دو بال هر كجا كه خواهد در بهشت با فرشتگان طيران ميكند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت، از ماست. دو سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت ميباشند از ماست و بخدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.
فاطمه جان! بخداوندى كه مرا براستى برانگيخته مهدى اين امت نيز از ايشان ميباشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوب‏ها پديد آيد و راه‏ها مسدود گردد و اموال يك ديگر را بغارت برند، نه بزرگتر رحم بكوچكتر كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه‏هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار كند، چنان كه من در آخر الزمان (دوره نبوت) پايدار كردم، و زمين را پر از عدل نمايد چونان كه از ظلم پر شده باشد.
فاطمه جان! غمگين مباش و گريه مكن كه خداوند از من نسبت بتو مهربان‏تر است، و اين براى احترامى است كه نزد من دارى و محبتى است كه من بتو دارم. خداوند تو را بشوهرى تزويج كرد كه از لحاظ بزرگى و حسب و منصب و رعيت پرورى و حكومت و قضاوت از همه مردم بزرگتر و گرامى‏تر و مهربانتر و عادلتر و بيناتر است. من از خداوند عز و جل درخواست نمودم كه تو نخستين كس باشى كه از ميان اهل بيت من بمن بپيوندى! على عليه السّلام فرمود: فاطمه بيش از هفتاد و پنج روز بعد از پيغمبر زنده نبود تا آنكه خداوند او را به پيغمبر بپيوست.
6- مهدى حسينى است در آن كتاب از حذيفة بن اليمان روايت ميكند كه گفت: پيغمبر خطبه‏اى ايراد فرمود و آنچه ميبايد اتفاق بيفتد بما اطلاع داد سپس فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگيزد كه همنام من باشد. سلمان برخاست و عرضكرد: يا رسول اللَّه از كدام فرزند شما خواهد بود؟ فرمود: از اين فرزندم، و دست روى شانه حسين عليه السّلام گذاشت.
7- قريه‏اى كه مهدى از آنجا قيام ميكند از عبد اللَّه بن عمر روايت نموده كه گفت: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مهدى از قريه‏اى قيام ميكند كه آن را كرعه ميگويند.
8- رخسار نازنين حضرت هم حذيفه از پيغمبر نقل كرده كه فرمود: مهدى مردى از فرزندان من است كه رويش چون ستاره تابان ميباشد.
9- رنگ و اندام او نيز حذيفه روايت نموده كه فرمود مهدى مردى از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنى اسرائيل است (يعنى: با صلابت و قوى پى ميباشد) در گونه راست وى خالى است كه چون ستاره تابناكى بدرخشد. زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد. ساكنان زمين و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وى خشنود خواهند بود.
10- پيشانى مبارك آن حضرت . ابو سعيد خدرى ميگويد: پيغمبر فرمود:
مهدى ما پيشانيش روشن و وسط بينيش برآمده است.
11- وصف بينى او هم ابو سعيد خدرى از پيغمبر روايت نموده كه فرمود:
مهدى ما اهل بيت مردى از امت من است كه وسط بينيش برآمده و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم باشد.
12- خال رخسار او . ابو امامه باهلى از پيغمبر روايت كرده كه فرمود: ميان شما و روميان چهار صلح است. چهارمين آن بدست مردى از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام مييابد. مردى از طايفه عبد قيس بنام مستورد بن بجيلان عرضكرد: يا رسول اللَّه! در آن روز پيشواى مردم كيست؟ فرمود پيشواى مردم مهدى است كه از فرزندان من ميباشد كه چون ظهور كند بصورت مرد چهل- ساله است. رويش چون ستاره تابان ميدرخشد و در سمت راست رخسارش خال سياهى است. دو عباى قطرى پوشيده (و از لحاظ سلامت بنيه) گوئى از مردان بنى اسرائيل است. ذخائر زمين را استخراج كند و شهرهاى شرك را بگشايد.
13- دندانهاى وى عبد الرحمن بن عوف روايت نموده كه پيغمبر فرمود:
خداوند از عترت من مردى برانگيزد كه ميان دندانهايش باز و رويش روشن باشد زمين را پر از عدل كند و بمردم اموال فراوان بخشد.
14- پيشواى صالح نيز ابو امامه نقل ميكند كه رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله براى ما خطبه‏اى ايراد كرد و در ضمن از دجال نام برد و فرمود: پس شهر مدينه از پليديها پاك شود چنان كه كوره آهنگرى از كثافات فلزات پاك گردد. آن روز اعلام خواهند كرد كه امروز، روز آزادى است. زنى بنام ام شريك عرضكرد: يا رسول اللَّه عرب كجا خواهند بود؟ فرمود: در آن روز آنها اندكى بيش نيستند، بيشتر آنان در بيت المقدس مى‏باشند و پيشواى آنها مهدى است كه مردى صالح ميباشد.
15- خداوند او را بطور آشكار برانگيخته كند ابو سعيد خدرى روايت ميكند كه پيغمبر فرمود: مهدى ميان امت من قيام خواهد كرد و خداوند او را بطور آشكار براى مردم برانگيزد. مردم در رفاه و چهار پايان در آسايش باشند و زمين روئيدنيهاى خود را بيرون دهد و او مال را بطور تساوى ميان مردم تقسيم كند.
16- ابر بر سر او سايه ميافكند عبد اللَّه بن عمر نقل كرده كه پيغمبر (ص) فرمود: مهدى در حالى كه قطعه ابرى بر سر او سايه افكنده قيام مينمايد. در آن وقت گوينده‏اى اعلام خواهد داشت كه اين مهدى خليفة اللَّه است از وى پيروى كنيد.
17- بالاى سر مهدى فرشته‏ايست - هم عبد اللَّه بن عمر ميگويد: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مهدى در حالى قيام ميكند كه فرشته‏اى بالاى سر او قرار دارد و ميگويد: مهدى اينست از وى پيروى نمائيد.
18- مژده پيغمبر (ص) بظهور مهدى (ع) ابو سعيد خدرى از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود: شما را مژده بظهور مهدى ميدهم كه بهنگام انقلاب احوال مردم و اوضاع متزلزل، قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد. ساكنان آسمان و زمين از حكومت او راضى خواهند بود. و على السويه اموال را ميان مردم قسمت كند.
19- نام مهدى (ع) عبد اللَّه عمر از آن حضرت روايت نموده كه فرمود:
پيش از قيامت مردى از اهل بيت من بسلطنت رسد كه نامش مطابق نام من باشد. زمين را پر از عدل و داد كند چونان كه پر از ظلم و جور شده باشد.
20- كنيه مهدى (ع) حذيفه از آن سرور روايت كرده كه فرمود اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى برانگيزد كه نامش نام من و خويش چون خوى من و كنيه‏اش ابو عبد اللَّه ميباشد. 21- نام مهدى (ع) هم عبد اللَّه بن عمر از آن حضرت روايت نموده كه فرمود عمر دنيا بپايان نميرسد تا اينكه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.
22- عدل مهدى (ع) ابو سعيد خدرى از آن سرور روايت كرده كه فرمود چون روزى فرا رسد كه زمين پر از ظلم و ستم شود، خداوند مردى از اهل بيت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد كند.
23- خوى مهدى (ع) - عبد اللَّه عمر روايت نموده كه پيغمبر فرمود:
مردى از اهل بيت من خواهد آمد كه نامش مطابق نام من و خويش چون خوى من‏ مى‏باشد و او جهان را پر از عدل و داد كند.
24- بخشش مهدى (ع) - ابو سعيد خدرى گفت: رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: در آخر الزمان و موقعى كه آشوبها پديد آيد، مردى بسلطنت رسد كه بخشش او گوارا باشد.
25- علم مهدى بسنت پيغمبر (ص) - هم ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر فرمود مردى از اهل بيت من بسلطنت خواهد رسيد كه بسنت من (آن طور كه بايد) عمل نمايد و خداوند از آسمان براى وى روزى فرستد، و زمين آنچه دارد بيرون دهد و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم و ستم باشد. او به بيت المقدس در آيد و هفت سال سلطنت نمايد.
26- آمدن مهدى با پرچمها - ثوبان از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: چون پرچمهاى سياه به‏بينيد كه از خراسان مى‏آيد باستقبال آن بشتابيد هر چند با رفتن از روى برف باشد، چه كه در آن جماعت مهدى خليفة اللَّه است.
27- آمدن وى از جانب مشرق- هم عبد اللَّه عمر گفت روزى در خدمت پيغمبر بوديم كه عده‏اى از جوانان بنى هاشم بيامدند، از مشاهده آنها ديدگان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد اصحاب عرضكردند: يا رسول اللَّه سيماى مباركتان گرفته است، ما نمى‏توانيم شما را بدين حالت به بينيم فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده، بعد از اين اهل بيتم مصيبتها مى‏بينند و از وطن آواره ميگردند، تا آنگاه كه مردمى كه از جانب مشرق با پرچمهاى سياه بطلب حق قيام كنند. اين حق را بآنها نميدهند تا جنگ كنند و پيروزى يابند و حق را بگيرند و آن را بمردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چونان كه از ظلم پر باشد هر كس، آن زمان را درك كند بآنها بپيوندد.
اگر چه برفتن از روى برف باشد.
28- آمدن مهدى و تجديد عظمت اسلام- حذيفه روايت نموده كه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم ميفرمود: واى بر اين امت از سلطه‏اى كه پادشاهان ستمگر بر آنها پيدا ميكنند و آنها را كشته و مؤمنين را بوحشت مياندازند، مگر كسى كه فرمان آنها را گردن نهد شخص با ايمان بزبان با آنها ميسازد ولى قلبا از آنان مى- گريزد. چون خداوند عز و جل اراده نمايد كه عزت اسلام را تجديد كند شوكت هر ستمگر جبارى را در هم بشكند. زيرا خداى توانا قادر است امتى را كه در ميان فساد افتاده‏اند، بساحل صلاح آورد.
سپس فرمود: اى حذيفه اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من بسلطنت رسد كه با بيدينان جنگها كند تا اسلام را آشكار سازد:
لا يخلف وعده و هو سريع الحساب‏
29- رفاه و تنعّم مسلمانان در عصر مهدى ابو سعيد خدرى از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود: امت من در زمان مهدى چنان در فراخى معيشت بسر برند كه هيچ گاه پيش از آن نديده باشند. آسمان پى در پى بركات خود را براى آنان‏ فرو ميريزد و زمين آنچه دارد بيرون ميدهد.
30- مهدى يكى از سروران اهل بهشت است. انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشتيم. يعنى من و برادرم على و عمويم حمزه و جعفر (بن ابى طالب) و حسن و حسين و مهدى.
31- سلطنت مهدى- ابو هريره گفت: پيغمبر (ص) فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، در همان شب مردى از اهل بيت من بسلطنت رسد.
32- خلافت مهدى- ثوبان از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: نزد گنج شما سه نفر بقتل رسند كه هر سه پسران خليفه ميباشند و پس از آن ديگر هيچ يك از آنها خليفه نميشود تا آنكه مردمى با پرچمهاى سياه سر رسند و طورى آنها را بقتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند سپس خليفه خدا مهدى بيايد.
چون بشنويد كه ظهور نموده بسوى او رو آوريد و با او بيعت كنيد زيرا او مهدى خليفه حقيقى خداوند است.
33- با مهدى بيعت كنيد- و هم ثوبان از آن سرور روايت كرده كه فرمود: مردمى با پرچمهاى سياه از جانب شرق پديد آيند كه دلهاى آهنين دارند هر كس از آمدن آنها مطلع گشت بسوى آنها رو آورد و با آنان بيعت كند و لو با رفتن از روى برف باشد.
34- مهدى دلهاى مردم را با هم پيوند دهد- از حضرت امير المؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود به پيغمبر اكرم (ص) عرضكردم: يا رسول اللَّه! مهدى از ما اهل بيت است يا از غير ما؟ پيغمبر فرمود: او از ماست. خداوند دين را بوسيله او ختم كند چنان كه توسط ما گشود. مردم، بوسيله ما از آشوبها نجات يابند چنان كه از منجلاب شرك بيرون آمدند. دلهاى آنها را بهم پيوند دهد و بعد از دشمنيها آنها را با هم برادر كند چنان كه بعد از نجات از شرك آنها را با هم برادر دينى كرد.
35- بعد از مهدى زندگى سودى ندارد - عبد اللَّه مسعود ميگويد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، خداوند آن شب را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من بسلطنت رسد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من ميباشد و او زمين را پر از عدل و داد كند چونان كه پر از ظلم و جور شده باشد.
اموال را بالسويه ميان مردم تقسيم كند و خداوند دلهاى امت مرا بى‏نياز گرداند هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد سپس بعد از مهدى زندگانى سودى ندارد.
36- قسطنطنيه بدست مهدى (ع) فتح شود ابو هريره از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: پيش از آنكه قيامت شود مردى از اهل بيت من بسلطنت رسد و قسطنطنيه و جبال ديلم را فتح كند. اگر يك روز از عمر دنيا باقى باشد خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا آنجا را فتح كند.
37- مهدى بعد از پادشاهان ستمگر خواهد آمد - قيس بن جابر از پدرش و او از جدش از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: بعد از من خلفاء خواهند بود و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بيايند، آنگاه مردى از اهل بيت من خواهد آمد كه زمين را از عدل و داد پر كند چنان كه پر از ظلم باشد.
38- عيسى پشت سر مهدى نماز گذارد ابو سعيد خدرى از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود: آن كس كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز ميگذارد از من است.
39- مهدى با عيسى بن مريم سخن ميگويد - جابر بن عبد اللَّه انصارى از آن حضرت روايت نموده كه فرمود: چون اصحاب مهدى قيام كنند عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد، امير قيام‏كنندگان بعيسى ميگويد بيا تا با تو نماز بگذاريم.
عيسى ميگويد: شما خود از جانب خدا برخى بر برخى ديگر امير هستيد و اين لطف خدا نسبت باين امت است.
40- عبد اللَّه بن عباس از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود امتى كه من در اول آنها و عيسى بن مريم در آخر آنها و مهدى در وسط آنها باشيم، هرگز هلاك نميشوند.
(ادامه دارد ..)

بخش سوم
بيست و پنج باب مشتمل بر روايات اهل تسنن در باره مهدى موعود (ع)
در كشف الغمه مينويسد: شيخ ابو عبد اللَّه محمد بن يوسف بن محمد شافعى كنجى در كتاب كفاية الطالب كه در مناقب حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب‏ عليه السّلام نوشته در قسمت مربوط بمهدى (ع) گفته است: مطالب اين كتاب را فقط از طرق اهل سنت جمع آورى كرده‏ام تا استناد بآن محكمتر باشد. سپس در قسمت مربوط بمهدى (موعود) مينويسد:
باب اول ظهور مهدى در آخر الزمان‏
شيخ مذكور باسناد خود از سنن ابو داود از زر از عبد اللَّه نقل مى‏كند كه پيغمبر فرمود: دنيا بپايان نميرسد مگر اينكه مردى از اهل بيت من در ميان عرب بسلطنت رسد كه نامش مطابق نام من باشد هم ابو داود در سنن آورده است كه على عليه السّلام از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه:
اگر از عمر روزگار جز يك روز نمانده باشد خداوند مردى از اهل بيت من را برانگيزد كه دنيا را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم باشد. و نيز حافظ ابراهيم بن محمد الازهر صيريفينى در دمشق و حافظ محمد بن عبد الواحد مقدسى در مسجد جبل قاسيون باسناد خود از حافظ ابو الحسن محمد ابن حسين بن ابراهيم بن عاصم أبرى براى ما روايت نمودند كه وى در كتاب مناقب شافعى روايت سابق را نقل كرده و اضافه نموده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى گرداند تا مردى را از من و اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من باشد و او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و ستم باشد.
كنجى ميگويد: ترمدى اين حديث را در كتاب جامع خود بدون جمله نام پدرش نام پدر من ميباشد آورده است ولى ابو داود آن را ذكر نموده. در بسيارى از روايات حفاظ و ثقات از ناقلان اخبار فقط جمله نامش نام من است نقل شده، و جمله: نام پدرش نام پدر من ميباشد در حديث (زائدة بن ابى رقاد) زائد است و بر فرض كه صحيح باشد باين معنى است كه نام پدر مهدى حسين است كه كنيه‏اش ابو عبد اللَّه ميباشد و اين نام پدر من (عبد اللَّه) است، كه كنيه ابو عبد اللَّه كنيه از اسم پدر پيغمبر (عبد اللَّه) باشد، تا مردم بدانند كه مهدى از اولاد حسين است نه از فرزندان برادرش‏ حسن. احتمال هم دارد كه (بر فرض صحت) جمله اسم ابى در اصل اسم ابنى يعنى نام پدرش نام فرزند من است، باشد زيرا نام پدر مهدى حسن بوده است. ولى امام احمد بن حنبل با دقتى كه در نقل و حفظ حديث دارد، اين خبر را در چندين جا بهمان لفظ نامش نام من است ذكر كرده است.
مؤلف كشف الغمه (كه خود از علماى شيعه است) بعد از نقل اين مطلب ميگويد:
علماى شيعه اين حديث را صحيح نمى‏دانند، زيرا در نزد ما نام امام زمان و نام پدرش معلوم بوده است ولى چون اهلسنت اين جمله را در حديث زياد ميدانند، ناگزير از آنند كه بنحو مذكور آن را تصحيح كنند، تا بدين گونه ميان اقوال و روايات مختلف را جمع كرده باشند.
باب دوم مهدى از عترت من و فرزندان فاطمه (ع) است.
ابو داود در كتاب سنن از سعيد بن مسيب روايت كرده كه گفت: ام سلمه گفت: از پيغمبر (ص) شنيدم ميفرمود: مهدى از عترت من و فرزندان فاطمه است.
و هم ابن ماجه در سنن از على (ع) نقل كرده كه پيغمبر فرمود: مهدى از ما اهل بيت است. خداوند در يك شب او را آشكار نموده بسلطنت ميرساند
باب سوم مهدى يكى از سروران اهل بهشت است.
ابن ماجه در كتاب صحيح از انس بن‏ مالك روايت نموده كه گفت شنيدم پيغمبر ميفرمود: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستيم: من و حمزه و على و جعفر و حسن و حسين و مهدى
باب چهارم با مهدى بيعت كنيد.
و نيز ابن ماجه از ثوبان روايت كرده كه گفت پيغمبر (ص) فرمود: در نزد گنج شما سه تن كشته ميشوند كه همه فرزندان خليفه ميباشند و بعد از آنها آن منصب بهيچ يك آنان نميرسد، تا آنگاه كه پرچمهاى سياه از سمت مشرق پديد آيد و شما را طورى بقتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند، سپس راوى چيزى گفت كه من حفظ نكردم آنگاه فرمود چون او را به بينيد با وى بيعت كنيد هر چند برفتن از روى برف باشد، چه وى مهدى خليفه خداست و در حديث عبد العزيز بن مختار از خالد حذاء اين مضمون را بدين گونه آورده: پرچمهاى سياه از جانب شرق مى‏آيد كه پرچمداران آن، دلهائى آهنين دارند. هر كس قيام آنها را شنيد، بسوى آنها بشتابد، هر چند با راه رفتن از روى برف باشد، آنها بشهر دمشق مى‏آيند و آن را منهدم ميكنند و پيروان پادشاهان را در آنجا ميكشند
باب پنجم اهل شرق مهدى را يارى ميكنند
همچنين ابن ماجه اين حديث حسن و صحيح را كه ثقات محدثين نقل كرده‏اند در كتاب سنن از عبد اللَّه بن حارث بن جزء زبيدى‏ روايت نموده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مردمى از جانب مشرق قيام نمايند و سلطنت را براى مهدى آماده سازند و از عبد اللَّه مسعود نقل شده كه گفت: روزى در خدمت رسول خدا بوديم كه جمعى از جوانان بنى هاشم آمدند. در كتاب فتوح ابن اعثم كوفى است كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: به به از طالقان.
خدا را در آنجا گنجهائى است كه از طلا و نقره نميباشد، بلكه آن گنجها مردان مؤمنى هستند كه خدا را بخوبى شناخته‏اند. آنها در آخر الزمان از ياران مهدى خواهند بود.
باب ششم مدت سلطنت او
ترمدى از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه گفت ترسيدم مبادا بعد از پيغمبر سوانحى روى دهد، لذا از پيغمبر در اين باره سؤال كرديم، حضرت فرمود: مهدى در ميان امت من ظهور كند و پنج يا هفت يا نه سال زندگى نمايد و بيش از اين هم راوى بطور اختلاف روايت نموده و هم روايت شده كه راوى گفت: مهدى چقدر سلطنت مى‏نمايد؟ فرمود: چند سالى. سپس فرمود: مردم مى‏آيند و از وى طلب مال مى‏كنند و او هم بقدرى كه آنها توانائى بردن دارند بآنان ميدهد. ترمدى در پايان حديث گفته اين حديث حسن است، و از غير ابو سعيد هم روايت شده است و نيز ابو سعيد از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود: مهدى در امت من خواهد بود. چون ظهور كند حد اقل هفت و حد اكثر نه سال سلطنت نمايد. امت من در عصر او چنان متنعّم گردند كه هيچ گاه بمانند آن نديده باشند!، زمين آنچه دارد بيرون ميدهد و هيچ باقى نميگذارد. اموال در آن روز از بسيارى چون دانه‏هائى- است كه زير پا ريخته باشد. چون كسى از مهدى طلب كند (بيدرنگ) مى- گويد: بگير! و هم از ام سلمه زوجه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه گفت: بهنگام مرگ يكى از خلفا اختلافى پديد آيد. پس مردى از اهل مدينه بسوى مكه فرار نمايد.
اهل مكه او را پذيره شوند و با اصرار بيرون آورده در بين ركن و مقام با او بيعت نمايند، آنگاه از جانب شام لشكرى بدفع وى گسيل شود ولى در بيابان مكه و مدينه بزمين فرو رود. چون مردم از اين ماجرا مطلع شوند ابدال شام و عراق آمده با او بيعت نمايند.
سپس مردى از قريش خروج كند كه دائيهاى او از قبيله كلب ميباشند، مرد مدنى اموال آنها را ميان مردم قسمت كند و بسنت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله عمل نمايد و اساس اسلام پايدار بماند آنگاه با مرد كلبى جنگ كند و او را شكست دهد، بيچاره كسى كه موقع تقسيم غنائم آنها حاضر نباشد مرد مدنى هفت سال يا نه سال زندگى ميكند. آنگاه وفات مينمايد و مسلمانان بر وى نماز گزارند.
باب هفتم عيسى بن مريم (ع) با مهدى (ع) نماز ميگذارد
ابو هريره از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: چه حالى خواهيد داشت، زمانى كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و امام شما هم ميان شما باشد؟ اين حديث حسن و صحيح است و صحت آن مورد اتفاق همه محدثين اهل سنت است و از حديث محمد بن شهاب زهرى است كه‏ بخارى و مسلم آن را در صحيح خود آورده‏اند و از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل است كه گفت: شنيدم پيغمبر ميفرمود: پيوسته جماعتى از امت من تا روز رستخيز بخاطر اجراى حق جنگ كنند و پيروزى يابند، پس عيسى بن مريم (ع) فرود آيد. سر كرده آن جماعت ميگويد بيا تا با تو نماز بگذاريم عيسى خواهد گفت: شما خود برخى بر برخى ديگر امير هستيد و اين لطف خدا در حق اين امت است.
كنجى ميگويد: اين حديث نيز حسن و صحيح است و مسلم آن را در صحيح خود نقل كرده است. اگر حديث سابق قابل تأويل باشد، تأويل اين روايت امكان ندارد. زيرا اين حديث صريح در مقصود است. چه كه عيسى عليه السّلام نزد سركرده مسلمين مى‏آيد و او در آن روز مهدى است. بنا بر اين تأويل اين روايت بمعنى ديگر اعتبار ندارد.
سپس كنجى ميگويد: اگر كسى بگويد: چنانچه اين اخبار صحيح باشد كه عيسى عليه السّلام پشت سر مهدى عليه السّلام نماز ميگذارد و در ركاب او جنگ ميكند و دجال را را بقتل ميرساند و اين اخبار از نظر سلسله سند نزد سنى و شيعه صحيح و مورد اتفاق همه علماى اسلام است، زيرا غير از علماى شيعه و سنى اگر كسى چيزى بگويد، از درجه اعتبار ساقط و مردود است، و اين معنى اجماعى علماى اسلام است و با اثبات اين معنى و صحت آن، بايد ديد كه آيا در آن نماز و جهاد، عيسى افضل است يا مهدى (امام يا مأموم)؟
جواب گوئيم كه: عيسى و مهدى هر دو دو پيشوا ميباشند. يكى پيغمبر و ديگرى امام. اگر آنها در محلى اجتماع كنند و امام سمت پيشوائى پيدا كند، قهرا نسبت به‏ بديگرى كه پيغمبر است مقتدا و پيشواست، و ميدانيم كه امام و پيغمبر هر دو از ارتكاب افعال زشت و ريا و نفاق معصوم و پيراسته مى‏باشند و هيچ كدام عملى را كه از حريم شريعت بيرون و مخالف خواسته خدا و رسول باشد براى خود ادعا نمى‏كنند.
چون اين معنى مسلم است ميگوئيم: امام افضل از مأموم يعنى حضرت عيسى است كه پشت سر او نماز ميگذارد. زيرا از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: امام جماعت بايد پيشواى جماعت باشد، اگر دو نفر مساوى بودند آنكه عالم‏تر و چنانچه هر دو در علم مساوى بودند آنكه فقيه‏تر و اگر هر دو فقيه بودند آنكه سابقه دينيش بيش‏تر است.
و چنانچه هر دو از لحاظ سابقه مساوى بودند آن را كه خوش صورت‏تر است بايد مقام داشت، و با او نماز گذارد. پس اگر امام زمان بداند عيسى عليه السّلام از او افضل است، جايز نيست كه بر وى پيشى گيرد. چه امام از هر كس آشناتر بمسائل دين و منزّه‏تر از ارتكاب فعل مكروه است.
همچنين اگر عيسى عليه السّلام بداند كه مهدى عليه السّلام از وى افضل ميباشد، جايز نيست كه در نماز بمهدى اقتداء نمايد، چه كه پيغمبر از عمل ريا و نفاق و نيرنگ پيراسته است. على هذا امام زمان بخوبى ميداند كه از عيسى عليه السّلام افضل ميباشد و لذا بر وى مقدم مى‏شود و عيسى هم ميداند كه مهدى از او افضل است و بهمين جهت او را بر خود مقدم ميدارد و پشت سر او نماز ميگذارد و اگر جز اين بود معنى نداشت كه بوى اقتدا كند. اين بود علت فضيلت امام نسبت بعيسى در نماز گزاردن پشت سر او.
و اما در باره جهاد عيسى بن مريم در ركاب امام زمان، بايد دانست كه جهاد عبارت است از جان دادن در راه خدا بفرمان كسى كه براى خدا مى‏جنگد، و اگر جز اين بود، معنى نداشت كسى بفرمان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله جهاد كند.
دليل بر اين مطلب آيه شريفه: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ. يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. يعنى: خداوند جان و مال مؤمنين را ميخرد تا در عوض بهشت بآنها ارزانى دارد. آنها در راه خدا پيكار ميكنند و ميكشند و كشته ميشوند. اين وعده حق خداوند است كه در تورات و انجيل و قرآن بمؤمنين داده است. كيست كه بهتر از خداوند بعهدش وفا كند پس شما را بآنچه فروخته‏ايد بشارت باد، كه سعادتى بس بزرگ است.
ديگر اينكه امام در ميان امت نماينده پيغمبر است و براى حضرت عيسى جايز نيست كه بر پيغمبر (اسلام كه اشرف مخلوقات و خاتم انبياء است) پيشى گيرد همچنين بر نماينده او نيز نمى‏تواند مقدم باشد. مؤيد اين قول روايت مفصلى است كه حافظ ابن ماجه قزوينى راجع بفرود آمدن عيسى بن مريم عليه السّلام از آسمان نقل كرده است كه قسمتى از آن اينست: ام شريك دختر ابى عكر عرضكرد: يا رسول اللَّه! در آن روز قوم عرب كجا هستند؟
فرمود عرب در آن روز قليلى بيش نيستند. اغلب آنها در بيت المقدس ميباشند.
امام آنها هر صبح با آنها نماز ميگذارد. چون عيسى بن مريم فرود آيد امام آنها بعقب برگشته تا عيسى جلو آمده و با مردم نماز گذارد. ولى عيسى دست روى شانه‏هاى او ميگذارد و ميگويد بايست تا ما با شما نماز گزاريم. اين حديث صحيح و نزد محدثين اهل فن ثابت و ابن ماجه آن را در كتاب خود از ابو امامه باهلى نقل كرده است. .
باب هشتم شمائل مهدى (ع)
ابو سعيد خدرى روايت نموده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مهدى از من است: پيشانيش باز و بينيش باريك ميباشد. زمين را پر از عدل و داد كند، چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، و هفت سال سلطنت نمايد. اين حديث حسن و صحيح است. ابو داود سيستانى در صحيح خود آورده و ديگران و از جمله طبرانى نيز روايت كرده‏اند.
ابن شيرويه ديلمى در كتاب الفردوس باب الف و لام با سند خود از ابن عباس روايت نموده كه پيغمبر فرمود:
المهدىّ طاوس اهل الجنّة
: مهدى طاوس اهل بهشت است. و هم او از حذيفة بن اليمان نقل كرده كه آن حضرت فرمود: مهدى از فرزندان من است. رويش چون ماه تابان، رنگ بدنش عربى و اندامش بنى اسرائيلى زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد. اهل آسمان و زمين و پرندگان هوا از خلافت وى خشنود خواهند بود و بيست سال سلطنت كند.
باب نهم مهدى از اولاد امام حسين (ع) است.
دارقطنى در كتاب الجرح و التعديل از ابو هارون عبدى روايت نموده كه گفت: نزد ابو سعيد خدرى آمدم و پرسيدم آيا در جنگ بدر شركت داشتى؟ گفت: آرى. گفتم: آيا از آنچه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله راجع بعلى و فضل او شنيدى براى من نقل نميكنى؟ گفت چرا ميگويم. وقتى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله سخت بيمار شد، فاطمه زهرا بعيادت آن سرور آمد و من هم در سمت راست حضرت نشسته بودم. چون فاطمه ضعف زياد پيغمبر را مشاهده كرد، چندان گريست كه قطرات اشك بر صورتش فرو ريخت پيغمبر فرمود: فاطمه جان! براى چه گريه ميكنى؟
عرضكرد: ميترسم سانحه‏اى روى دهد. فرمود: نميدانى كه خداوند نظرى باهل زمين كرد و از ميان آنها پدرت را انتخاب نمود و او را بمقام پيغمبرى برگزيد، باز نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد و بمن وحى نمود تو را بوى تزويج كنم و او را جانشين خود نمايم؟
نميدانى خداوند بخاطر پدرت، شوهر تو را عزيزترين امت دانسته و علم و حلم او از همه آنها بيشتر و اسلامش پيشتر است؟ فاطمه مسرور گرديد و پيغمبر خواست همه فضائل و مناقبى را كه خداوند باهل بيت موهبت كرده است براى او بيان فرمايد، پس فرمود: فاطمه جان! على هشت منقبت دارد: 1- ايمان بخدا 2- ايمان برسول خدا 3- علم و حكمت 4- همسرش فاطمه 5- 6- فرزندانش حسن و حسين 7- امر بمعروف كردن و نهى از منكر نمودن وى.
فاطمه جان! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند شش فضيلت بما داده است كه جز ما بيك نفر از پيشينيان نداده است، و يكتن از آيندگان نخواهند يافت و آن اينكه پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و او پدر تو است، و وصى ما بهترين اوصياست و او شوهر تو است. شهيد ما بهترين شهداء است و او عموى پدرت حمزه است.
و دو سبط اين امت از ماست كه حسن و حسين دو فرزند تو ميباشند و از ماست مهدى اين امت كه عيسى پشت سر او نماز ميگذارد. آنگاه دست روى دوش حسين نهاد و فرمود: مهدى از نسل اين ميباشد.
باب دهم جود مهدى عليه السّلام‏
در صحيح مسلم است كه ابو نضره گفت: نزد جابر بن عبد اللَّه انصارى بوديم و او گفت: روزى خواهد آمد كه اهل عراق بيش از يك قفيز خوراكى و يك درهم نداشته باشند گفتيم: چرا چنين خواهد شد؟ گفت: زيرا عجم جلوگيرى ميكنند. سپس گفت: روزى بيايد كه نزد اهل شام بيش از يك دينار و يك مد خوراكى نباشد، گفتيم: چرا؟ گفت: روميان چنين كنند. آنگاه مدتى سكوت نمود، سپس بگفتار خود ادامه داد و گفت: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در آخر الزمان ميان امت من خليفه‏اى است كه چندان مال بمردم دهد كه از شماره بيرون باشد و هم مسلم در صحيح آورده است كه ابو سعيد خدرى گفت: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله‏ فرمود: يكى از خلفاى شما خليفه‏اى است كه چندان مال بمردم ميدهد كه نتوان احصا كرد، و اين حديثى ثابت و صحيح است. و در مسند احمد بن حنبل روايت شده كه ابو سعيد خدرى گفت: پيغمبر فرمود:
بشما مژده ميدهم كه مهدى بهنگامى كه مردم با هم نزاع داشته باشند و اوضاع متزلزل باشد در امت من برانگيخته شود و زمين را پر از عدل و داد كند چونان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. ساكنان آسمان و زمين از او راضى باشند و بالسويه اموال را ميان مردم تقسيم كند.
خداوند دلهاى آنها را بى‏نياز مى‏سازد و سايه عدلش بر سر همه گسترش مييابد تا آنجا كه دستور دهد اعلان كنند كيست كه بمال نياز داشته باشد؟ و در آن ميان فقط يك مرد برخاسته و ميگويد: منم كه نيازمند ميباشم. اعلان‏كننده بوى ميگويد:
برو نزد خزينه‏دار و بگو مهدى عليه السّلام دستور داده كه بمن مال دهى. خزينه‏دار پول بسيارى در دامن او ريخته و ميگويد: بردار! ولى او از حملش عاجز ميماند و پشيمان مى‏شود، و ميگويد: من از لحاظ نيروى بدنى بسيار قوى هستم و با اين وصف از بردن اين پولها ناتوان ميباشم و آن را نميپذيرد. ولى باو گفته مى‏شود: چيزى را كه ما بكسى داديم پس نميگيريم! مهدى هفت يا هشت يا نه سال بدين گونه سلطنت ميكند و بعد از وى ديگر زندگى لذتى ندارد.
كنجى شافعى ميگويد: اين حديث صحيح و حسن است و نزد اهل حديث مسلم ميباشد و شيخ اهل حديث (احمد بن حنبل) در مسند خود آن را نقل كرده است و هم اين روايت كه در مسند احمد حنبل است، همان روايتى است كه اجمال آن در صحيح مسلم نقل شده و هر دو با هم توافق دارد.
و نيز حافظ ابو نعيم از ابو سعيد خدرى نقل كرده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در آخر الزمان و پيدايش آشوبها مردى بسلطنت خواهد رسيد كه بخشش وى براى‏ همه گواراست.
باب يازدهم مهدى (ع) عيسى نيست‏
ابن ماجه از امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله عرضكردم: آيا مهدى از ما آل محمد است يا از نسل ديگران ميباشد؟ پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: او از ماست. خداوند دين خود را بوسيله او ختم كند چنان كه بوسيله ما گشود . مردم بوسيله ما از آشوبها نجات يابند، چنان كه بوسيله ما از شرك و بت‏پرستى رهائى يافتند، و هم بوسيله ما خداوند دلهاى آنها را بعد از دشمنيها و آشوبگريها با هم پيوند دهد چنان كه بوسيله ما دلهاى آنها را پس از عداوت آلوده بشرك پيوند داد و آنها را با هم برادر دينى نمود.
ابن ماجه ميگويد: اين حديث حسن و عالى است. حفاظ محدثين آن را در كتابهاى خود آورده‏اند. طبرانى آن را در معجم اوسط نقل كرده و ابو نعيم در حلية الاولياء روايت نموده ، و عبد الرحمن بن حاتم نيز در عوالى خود آورده است.
و هم ابن ماجه از جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل كرده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
چون عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد، مهدى امير آن عده (كه در آخر الزمان با وى قيام مى‏كنند) بوى ميگويد: بيا پيشنماز ما باش! عيسى ميگويد: شما هر كدام نسبت به ديگرى امير و پيشوا هستيد، و اين كرامت خداوند براى امت پيغمبر اسلام است.
ابن ماجه ميگويد: اين حديث صحيح و حسن است. حارث بن ابى اسامه آن را در مسند خود آورده و حافظ ابو نعيم در (مناقب المهدى) نقل كرده، اين روايت دلالت‏ دارد كه مهدى غير از عيسى بن مريم است. فقط در روايت على بن محمد خالد جندى است كه مهدى همان عيسى بن مريم است! شافعى گفته است: كه وى در حديث سهل انگار بود و من گويم: روايات در باره مهدى بحد تواتر و استفاضه رسيده كه او هفت سال سلطنت مينمايد، و زمين را پر از عدل مى‏كند و با عيسى بن مريم قيام مى‏نمايد و عيسى عليه السّلام بوى در كشتن دجال در باب لدّ فلسطين كمك خواهد كرد. مهدى با مردم نماز ميگذارد و عيسى بوى اقتدا مينمايد.
شافعى اين حديث را در كتاب الرسالة نقل كرده است ولى سندش طولانى است شافعى گفته است: اهل حديث اتفاق دارند، حديثى كه راوى آن در نقلش معروف بسهل- انگارى باشد، مورد قبول نخواهد بود.
باب دوازدهم پيغمبر (ص) اول، عيسى (ع) آخر و مهدى در وسط قرار دارد.
و نيز از ابن- عباس روايت نموده كه پيغمبر (ص) فرمود:
لن تهلك امّة انا في اوّلها و عيسى في آخرها و المهدىّ في وسطها
امتى كه من در اول و عيسى در آخر و مهدى در وسط آنها باشيم، هرگز بهلاكت نمى‏افتند : اين حديث حسن را حافظ ابو نعيم در عوالى خود و احمد بن حنبل در مسند نقل كرده‏اند.
و اينكه ميفرمايد: عيسى در آخر آن است، مقصود اين نيست كه عيسى بعد از مهدى (ع) ميماند، چه بعللى اين درست نيست. اول اينكه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: بعد از مهدى زندگى لذت و خير ندارد. دوم اينكه مهدى امام آخر الزمان است، و در هيچ يك از احاديث، بعد از او امام ديگرى ذكر نشده است و ممكن نيست كه مردم بعد از مهدى بدون امام باشند.
پس اگر گفته شود: بعد از او عيسى امام امت است، با گفته پيغمبر كه‏ ميفرمايد: بعد از مهدى خيرى در زندگى نيست نميسازد.
زيرا اگر عيسى در ميان قومى باشد، معنى ندارد كه خير از ميان آنها برود، و اگر گفته شود عيسى عليه السّلام بعنوان نيابت مهدى ميماند، مقام پيغمبرى وى با نيابت امام وفق نميدهد، و اگر بگويند بالاستقلال بر مردم امامت خواهد كرد، باز صحيح نيست، زيرا اين توهم براى عوام امت اسلام پيش مى‏آيد كه دين اسلام بآئين مسيحيت انتقال يابد، و اين كفر است!.
پس لازم است كه روايت را درست معنى كنيم. بنظر من معنى روايت اينست كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله ميفرمايد: نخستين دعوت‏كننده باسلام من و مهدى در وسط و عيسى در آخر آن خواهد بود. و هم ممكن است مقصود از
و المهدىّ اوسطها
اين باشد كه مهدى بهترين امت اسلام است، زيرا او امام اين امت ميباشد و بعد از ظهور او عيسى از آسمان فرود آمده و او را تصديق كرده و بوى كمك و مساعدت نموده صحت ادعاى امام را براى مردم اثبات ميكند. بنا بر اين مطابق روايت مزبور عيسى آخرين مصدّق مهدى موعود است. مؤلف كشف الغمه مينويسد: اينكه دانشمند مزبور ميگويد: معنى اوسطها يعنى مهدى بهترين امت اسلام است، اين توهم را پيش مى‏آورد كه وى از على عليه السّلام بهتر باشد در صورتى كه اين را هيچ كس نگفته است. آنچه بنظر من ميرسد اينست كه پيغمبر نخستين دعوت‏كننده باسلام است، و چون مهدى پيرو پيغمبر و دين اوست بعلت پيوندى كه با حضرتش دارد در رديف دعوت‏كنندگان، او را نفر وسط قرار داده و عيسى عليه السّلام را كه صاحب دين ديگرى بوده و مع هذا در آخر الزمان مردم را بدين (اسلام) دعوت ميكند، جا دارد كه آخرين داعيان در بين امت خود بخواند و اللَّه اعلم.
باب سيزدهم كنيه مهدى و اينكه خوى مهدى چون خوى پيغمبر است.
حذيفه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى را برانگيزد كه نامش نام من و خويش خوى من و كنيه‏اش ابو عبد اللَّه باشد اين حديث حسن و عالى است. معنى خويش خوى من در عبارت پيغمبر (ص) از بهترين كنايات است و اشاره بانتقام مهدى از كفار ميباشد، چنان كه پيغمبر چنين كرد- و خدا فرموده: إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ
احادیث باب چهاردهم تا باب بیست و چهارم در فصل چها حدیث، ذکر شده است.
باب چهاردهم قريه‏اى كه مهدى از آنجا ظهور كند
ابو نعيم اصفهانى در عوالى آورده است.
باب پانزدهم ابرى كه بر سر مهدى سايه ميافكند .
باب شانزدهم فرشته‏اى كه با مهدى است‏
اين حديث حسن را حفاظ پيشوايان اهل حديث نقل كرده‏اند. مانند ابو نعيم و طبرانى و غيرهم.
باب هفدهم اوصاف مهدى و رنگ وى،
اندام او و خال صورتش بسيارى از علماى حديث‏ آن را روايت كرده‏اند.
باب هيجدهم خال روى او. لباس وى. فتح بلاد شرك بوسيله او. مهدى چهل ساله است
همه را طبرانى در معجم كبير نقل كرده.
باب نوزدهم دندان مهدى‏
حافظ ابو نعيم در عوالى آورده است.
باب بيستم فتح قسطنطنيه بدست مهدى‏
ابو نعيم نقل كرده و گفته است بى‏شك اين فاتح مهدى موعود است.
باب بيست و يكم ظهور مهدى بعد از پادشاهان ظالم است‏
ابو نعيم در فوائد و طبرانى در معجم اكبر آن را روايت كرده است.
باب بيست و دوم مهدى (ع) پيشواى صالح است‏
حافظ ابو نعيم اصفهانى آورده است.
باب بيست و سوم تنعّم امت اسلام در عصر مهدى.
باب بيست و چهارم مهدى خليفة اللَّه است.
باب بيست و پنجم در اينكه مهدى (ع) از زمان غيبتش تا كنون زنده و باقى است و هيچ گونه اشكالى در بودنش نيست‏
بدليل حيات عيسى و خضر و الياس از اولياء اللَّه و زنده بودن دجال و شيطان از دشمنان خداوند، چه اين عده باستناد كتاب و سنت تا كنون زنده ميباشند. اهل حديث در اين مورد اتفاق دارند. ولى بودن مهدى را منكرند! آنها از دو نظر وجود مهدى را انكار كرده‏اند يكى بعلت طول زمان غيبتش و ديگرى بودن وى در سرداب، بدون اينكه كسى آب و غذائى براى او بياورد. و ميگويند كه اين عادتا محال است.
دليل زنده بودن مهدى موعود (ع)
سپس مؤلف كتاب مذكور محمد بن يوسف بن محمد گنجى شافعى ميگويد:
با امداد الهى در حل اين مشكل ميگوئيم: دليل زنده بودن عيسى عليه السّلام از قرآن آيه شريفه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ يعنى: تمام اهل كتاب پيش از مرگ عيسى و قبل از روز قيامت بوى ايمان مى‏آورند و او بر آنها گواه ميباشد، در صورتى كه همه ميدانيم كه نصارى و اهل كتاب از موقع نزول اين آيه تا كنون ايمان باو نياورده‏اند. پس ناچار بايد كه در آخر الزمان باشد و از اخبار پيغمبر (سنت) يكى اينكه مسلم در صحيح ضمن حديث مفصلى در باره خروج دجال ميگويد: پيغمبر فرمود: ... پس عيسى بن مريم در مشرق دمشق جنب مناره سفيد ما بين مهروده در حالى كه دو دست خود را روى شانه دو فرشته نهاده فرود مى‏آيد و قبلا نيز گذشت كه پيغمبر فرمود: چگونه خواهيد بود وقتى كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود مى‏آيد و امام شما نيز ميان شما باشد؟ ... و در باره خضر و الياس نيز محمد بن جرير طبرى ميگويد: آنها در زمين ميگردند.
و نيز مسلم در كتاب صحيح از ابو سعيد خدرى نقل ميكند كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله ضمن حديثى طولانى كه در باره دجال براى ما بيان ميكرد فرمود: او قدم بكوچه‏هاى مدينه نميگذارد. بلكه بشوره زارى نزديك مدينه روى مى‏آورد. در آن موقع مردى كه بهترين خلق است بسوى او ميرود و ميگويد: ميدانم كه تو همان دجال هستى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بما خبر داده است! دجال بمردم ميگويد: اگر من اين مرد را كشتم سپس زنده كردم آيا باز در حقانيت من ترديد خواهيد كرد؟ مردم ميگويند: نه! آنگاه آن مرد را ميكشد و سپس زنده ميگرداند. چون آن مرد (در ظاهر و بنظر مردم) زنده مى‏شود، ميگويد بخدا سوگند من در شناختن تو از خودت بيناترم (يعنى تو را ساحرى بيش نميدانم) دجال دوباره آهنگ كشتن او ميكند ولى كارى از پيش نميبرد.
ابو اسحق ابراهيم بن سعد گفته است: گويند اين مرد (كه دجال بظاهر او را ميكشد) خضر پيغمبر است. روايت مذكور را عينا مسلم در صحيح خود آورده است.
و دليل بر زنده بودن دجال روايت تميم دارى است كه حديثى حسن و صحيح ميباشد و مسلم در صحيح خود آورده و گفته است؟ اين روايت صريح در زنده‏ بودن دجال است.
و دليل بر وجود شيطان آيات قرآن مجيد است مانند اين آيه: قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ. قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ يعنى: شيطان (پس از سرپيچى از فرمان خداوند و غضب پروردگار نسبت بوى) گفت خداوندا! بمن مهلت ده تا روزى كه بندگانت برانگيخته شوند. خدا فرمود: تو از جمله مهلت داده‏شدگانى تا روز و موقع معلومى.

sar1343
تشکر ازشما خصوصا بابت چهل حدیث اهل تسنن.بحث من بیشتر سر مبانی تاریخی هست. آیا منبع معتبری دارید درین عنوان؟

قدس شریف;247530 نوشت:
من خود شیعه ای اثنی عشری بوده و نیز افتخار میکنم اما خودتان قضاوت کنید:

به نام خدا
سلام برادر
برادر وقتی داری این متن رو میخونی به این فکر کن که منی که این متن رو نوشتم واقعا حس مینکم که خیلی باهات صمیمی هستم و حرفم رو واضح میگم چون فکر میکنم به خاطر صمیمیتی که بینمون وجود داره ازم ناراحت نمیشی .
بخدا قسم که من و شما همدردیم , دردی که اسمش رو تو همین متن میگم .
ما یک عالمه مطلب دال بر اثبات وجود امام زمان میخونیم ولی چون مطالبی دال بر رد کردن وجود امام زمان رو هم خوندیم شک تمام افکارمون رو احاطه میکنه . چون به خودمون میگیم هم میتونه حرف موافقان درست باشه هم حرف مخالفان ! رو راست بگم پا در هواییم .

ما دچار درد [="red"]بی لیاقتی [/]هستیم . لیاقت یار امام زمان بودن . لیاقت سرباز امام زمان بودن .
یکی رو میبینی اگر عالم آدم با هزار تا دلیل بهش بگن امام زمان وجود نداره باز وقتی اسم امام زمان میاد خون توی رگاش میجوشه و تمام موی تنش سیخ میشه ! این شخص لیاقت داشته که به خواست خدا یار امام زمان شده .
ما بی لیاقت ها همون هایی هستیم که به ولایت امام علی ع شک کردیم . ما همونایی هستیم که نوه رسول خدا امام حسین ع را توی کربلا شهید کردیم . رو راست بگم ما خیلی ظلم کردیم و الان هم دست بردار نیستیم .
تنها راهمون اینه که دعا کنیم حداقل اگر یار امامت نیستیم دشمن امامت نباشیم و توکل کنیم به کرم خداوند که مارو هم جز لایقان قرار بده . الهی آمین

با تشکر از حسن نیتتون اما اونی که میگید:

vahid_barvarz;247808 نوشت:
یکی رو میبینی اگر عالم آدم با هزار تا دلیل بهش بگن امام زمان وجود نداره باز وقتی اسم امام زمان میاد خون توی رگاش میجوشه و تمام موی تنش سیخ میشه

بدون شناخت هست. چه ارزشی داره؟ من دلیل میخوام میخوام با فکر امامم رو بشناسم دوست عزیز

[="Tahoma"][="Magenta"]

قدس شریف;247810 نوشت:
بدون شناخت هست. چه ارزشی داره؟ من دلیل میخوام میخوام با فکر امامم رو بشناسم دوست عزیز

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

شناخت و معرفت بعد از تفکر است

شما خودتو بشناس وقتی شناختی امام زمان را هم میشناسی

مقدمه شناخت امام زمان خدا شناسی است:Gol:[/]

قدس شریف;247530 نوشت:
sar1343
تشکر ازشما خصوصا بابت چهل حدیث اهل تسنن.بحث من بیشتر سر مبانی تاریخی هست. آیا منبع معتبری دارید درین عنوان؟

با سلام
مگر منابع تاریخی جز حدیث، منبع دیگری دارند؟ تفاوت کتب حدیثی با تاریخی در این است که کتب تاریخی تنها شامل احادیث تاریخی هستند ولی کتب حدیثی علاوه بر تاریخ شامل مسائل مختلفی می باشند!

کبوتر حرم الزهرا;247816 نوشت:
شناخت و معرفت بعد از تفکر است

درس خودشناسی نده... تو خودتو شناختی دم از امامت میزنی؟ این تاپیک جای شعار نیست. حرف حساب داری با گوش جان می شنوم نداری خوش آمدی
sar1343;248282 نوشت:
مگر منابع تاریخی جز حدیث، منبع دیگری دارند؟ تفاوت کتب حدیثی

بسیار متین فرمودین اما قبول دارید که منابع تاریخی مستند تر از حدیث هست؟ که ممکن احادیث خدشه دار باشد یا از راوی صحیحی نقل نشده باشد یا طی این قرون تحریف شده باشد عزیز؟
مدزک دارید بسم الله

بخودش قسم که دوس دارم امام دوازدهمم رو بیشتر بشناسم همین

قدس شریف;248286 نوشت:
درس خودشناسی نده... تو خودتو شناختی دم از امامت میزنی؟ این تاپیک جای شعار نیست. حرف حساب داری با گوش جان می شنوم نداری خوش آمدی

بسیار متین فرمودین اما قبول دارید که منابع تاریخی مستند تر از حدیث هست؟ که ممکن احادیث خدشه دار باشد یا از راوی صحیحی نقل نشده باشد یا طی این قرون تحریف شده باشد عزیز؟
مدزک دارید بسم الله

بخودش قسم که دوس دارم امام دوازدهمم رو بیشتر بشناسم همین


با سلام
من به شما عرض می کنم منابع تاریخی، منبعی جز حدیث ندارند و شما هم سخن من را متین می دانید و بعد می فرمایید منابع تاریخی مستند تر از حدیث است؟!!
اگر سخن من را متین می دانید یعنی قبول کردید که منابع تاریخی منبعی جز حدیث ندارند و اگر احادیث قابل خدشه هستند خب تاریخ نیز که منبعش همان حدیث است قابل خدشه هست.
البته همه احادیث قابل خدشه هستند مگر این که به تواتر برسند. تواتر هم یا لفظی است و یا اجمالی و یا معنوی:
تواتر لفظی به حدیثی می گویند که روایان زیادی آن را با الفاظی مثل هم نقل نموده اند مثل حدیث غدیر (من کنت مولاه فهذا علی مولاه).
تواتر اجمالی یعنی اجمالا علم داریم که یک و یا چند حدیث از احادیثی که در موضوعی خاص رسیده است، بطور قطع از منبع مورد ادعا نقل شده اند!
تواتر معنوی یعنی یقین نداریم الفاظی که در این احادیث مورد نظر وجود دارد، از فرد مورد ادعا صادر شده باشد. ولی باور داریم که مضمون آن، همه از او صادر شده است.
همه اقسام حدیث متواتر موجب قطع صدور است در نتیجه دارای حجت ذاتی است.
احادیثی که در زمینه امام زمان رسیده است اگر ادعا نکنیم از دو نوع نخست متواتر است، قطعا از نوع سوم هست.
شما با مطالعه احادیثی که از بحار نقل نمودم، یقین پیدا می کنید، که مضمون کلی آنها که اذعان به وجود امام مهدی است، از پیامبر و یا دیگر ائمه معصومین صادر شده است. همین بارو، شما را وا می دارد که دیگر در باره وجود حضرت مهدی به خود تردید راه ندهید!
موفق باشید!

اصالت اعتقاد به امام مهدي (عج) نزد علماي اهل سنت


خداوند متعال مي فرمايد: (وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ/(الانبياء(105)
" در « زبور » بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته ام وارث (حکومت) زمين خواهند شد» "
مقصود از اين آيه چيست؟ منظور از اينکه زمين را بندگان صالح خدا ارث مي برند، چيست؟ و اين آيه چه زمان تحقق خواهد يافت؟ چه زمان بندگان صالح خدا زمين را به ارث خواهند برد؟ و آيا چنين چيزي محقق خواهد شد؟ حاشا که سخن خدا دروغ باشد، ممکن نيست خدا قضيه اي را بيان نمايد و محقق نگردد.
پس محققاً زماني خواهد آمد که تمام کره زمين با توجه به نصّ صريح قرآن از آن عباد صالح خداوند شود. امّا چه زماني اين وعده الهي محقق خواهد شد؟ هر زمان که باشد، آنچه که روشن است تحقق اين وعده بدست سيد و مولاي ما امام مهدي (عجل) است.
بايد متذکر شد که اعتقاد به امام مهدي(عج) تنها يک انديشه شيعي نيست، (آنگونه که برخي تصور مي کنند)، بلکه مسأله اي است که همه اديان به آن ايمان دارند، برادران اهل سنت ما نيز به اين انديشه ايمان داشته و کتب متعددي به رشته تحرير در آورده اند که محتوي اخبار مربوط به امام زمان عجل الله تعالي فرجه مي باشد.
اين افکار زاييده خيال عدّه اي نيست تا جايي که بعضي مي گويند و ما را متهم به خيال پردازي مي نمايند، زيرا اين اعتقاد با روايتي از رسول گرامي اسلام رسيده که خداوند در موردش فرموده : لاينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي، رسول الله (ص) فرموده اند: مهدي با آمدنش زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.
آنچه برادران اهل سنت ما در مورد امام منتظر عجل الله فرجه نوشته اند شامل کتابهاي بسياري مي شود که در ذيل به عناوين برخي از اين کتابها اشاره مي کنيم:
1-ابو نعيم اصفهاني(از بزرگان علماي اهل سنت)، سه کتاب به نام هاي مناقب المهدي، صفات مهدي و کتاب چهل حديث را در مورد امام مهدي(عج) نوشته است.
2-جلال الدين سيوطي (صاحب تأليفات متعدد و تفسير معروف) دو کتاب به نام هاي العرف الوردي في اخبار المهدي و علامات مهدي نوشته است.
3-حماد بن يعقوب الرواجني، اخبار مهدي.
4-ابن حجر عسقلاني، القول المختصر في علامات المهدي المنتظر
5-محمد بن يوسف الكنجي الشافعي، البيان في أخبار صاحب الزمان
6-ملا علي المتقي الهندي، صاحب كتاب كنز العمال، که اين کتاب يکي از مهمترين کتب در بحث مورد نظر است، و نيز البرهان في علامات مهدي آخر الزمان
7-علي بن سلطان الهروي الحنفي، المشرب الوردي في أخبار المهدي
8-برادران اهل سنت ما در جواب ابن خلدون که اعتقاد به امام مهدي را انکار نموده، کتابهاي زيادي نوشته اند، مثلاً أحمد بن محمد بن صديق المغربي كتاب «إبراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون» را نوشته که نام ديگر اين کتاب «المرشد المبدي لفساد طعن ابن خلدون في أحاديث المهدي» مي باشد.
9-شهاب الدين الحلاوني الشافعي منظومه اي مشتمل بر پنجاه و پنج بيت حول اوصاف امام مهدي با استفاده از احاديث نبوي شريف به رشته نظم در آورده که آن را "القطر الشهدي في أوصاف المهدي" ناميده است.
10-محمد البلبيس شافعي محدث معروف، در شرح منظومه شهاب الدين الحلاوي کتابي با عنوان "العطر الوردي بشرح القطر الشهدي" نوشته است.
11-شمس الدين سفاريني نابلسي، كتاب لوائح الأنوار البهية وسواطع الأسرار الأخرية، را در شرح أرجوزه اي در موضوع امام مهدي با نام الدرة المضية في عقيدة الفرقة المرضية لشمس الدين السفاريني، نوشته است.
12-شيخ بهائي قصيده اي معروف با نام وسيلة الفوز والأمان في مدح صاحب الزمان دارد که أحمد بن علي حنفي يکي از أحد علماي برادران اهل سنت در شرح آن کتابي با نام "فتح المنان في شرح قصيدة الشيخ البهائي المعروفة بوسيلة الفوز والأمان في مدح صاحب الزمان" تحرير نموده است.
احاديث نبي اکرم(ص)، نزد اهل سنت، در موضوع امام مهدي عجل الله فرجه:
رسول الله (ص) فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي مانده باشد، خداوند آن روز را آنچنان طولاني مي كند تا مردي از اهل بيتم را برانگيزد که همنام من است و او زمين را از قسط و عدل پر خواهد کرد، بعد از اينکه از ظلم و جور پر شده باشد. (1)
هر کدام از کتب حديث يا تفسير يا تاريخ اسلامي شيعه يا سني را باز کنيم احاديث فراواني خواهيم يافت که در موضوع ظهور مهدي و اشارات امام بقيّة الله عجل الله فرجه وارد شده و در آنها دهها حديث پيرامون: چشم، بيني، مو، قد و قامت و حتّي دندانهاي ايشان و ... در اوصاف امام حجت منتظر عجل الله فرجه با دقتي فوق تصور آمده است. (2) و آنچه که از حوادث آخر الزمان روي خواهد داد و اينکه چگونه حکم ايشان به عدل و داد جاري خواهد شد و چگونه خداي سبحان او را بر خواهد انگيخت و حق و اهل آن را توسط او ياري خواهد داد، مثلاً نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: او پول ها را به طور يکسان تقسيم خواهد کرد. (3) و اينها هرگز خيال نيست، بلکه واقعيت است، چرا که سخن رسول الله صلي الله عليه و آله است، همان پيامبري که براي امتش اخبار آسماني مي آورد و به ما از اخبار آخرت و ملل گذشته خبر داده، براي ما از آينده نيز خبر داده، همان که از قضيه امام حسين (ع) (4) و قضاياي مربوط به امام علي (ع) و غصب حق ايشان با دقّت تمام خبر داده(5) و اينکه وي با سه گروه ناکثين و قاسطين و مارقين مي جنگد(6) و چگونه در محراب نماز به شهادت مي رسد(7) همه اين اخبار با همان دقّتي که روايت شده بود واقع شد، و همين گونه نيز اخباري که وي از امام حجت عجل الله تعالي فرجه خبر داده، روي خواهد داد.
بزرگان علماي اهل سنت که درباره امام مهدي (روحي لتراب مقدمه فداء) نوشته اند:
- قديمي ترين مؤلف سني که به عقيده امام مهدي پرداخته، حفاظ نعيم بن مروزي متوفي سال 2227هـ. است که کتاب "الفتن و الملاحم" را نوشته و او از شيوخ بخاري و ديگر کتب صحاح است.
- سخني از امام ابي الحسن علي بن اسماعيل اشعري. متوفي سال 324هـ. در کتابش با عنوان مقالات الاسلاميين نقل شده است و اين اشعري مذهب سني که هيچ ارتباطي با مذهب شيعه دوازده امامي ندارد، (خصوصاً در آن زمان که ممکن نيست تصور کنيم اين فرد براي کسب قدرت يا پول به نفع شيعه، سخني چاپلوسانه و تملق آميز به زبان آورده باشد)، او در کتابش که فرهنگنامه اي کوچک و کم حجم است ، از ملل و نحل سخن مي گويد، در مورد طايفه شيعه مي گويد: "همانا علي بن محمد بن علي بن موسي بر امامت فرزندش حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي تصريح نموده است، او در سامرا زندگي مي کرد و حسن بن علي بر امامت فرزندش محمد بن الحسن بن علي که نزد ايشان غائب منتظر است ادّعا مي کنند روزي ظهور مي کند و زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود بعد از اينکه از ظلم و جور پر شده باشد&quot.
- سخن نسب شناس مشهور (ابو نصر سهل بن عبد الله بن داود بن سلمان بن ابان بن عبد الله بخاري) از علماي اعلام قرن چهارم هجري در کتابش با نام "سرّ السلسلة العلويّة" مي گويد: اماميه به اين خاطر نام پسر امام علي النقي الهادي را جعفر کذاب گذاشته اند که او ادّعا کرد ميراث برادرش حسن (امامت امام حسن عسکري) از آن اوست، نه از قائم حجت (عجل).
- سخن امام الذهبي، امام شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان اذهبي در "سير اعلام النبلاء و تاريخ الاسلام" و نيز در "العبر في خبر من غبر الامام الذهبي" در جلد اول اين کتاب، مؤلف وقائع تاريخي260 سال از آغاز سيره نبوي تا سال 772 و وفيات الاعيان و مراتب آنان را بر حسب ترتيب تاريخي بيان مي کند. و در ضمن آن مي آورد: حسن بن علي الجواد بن محمد بن علي بن علي الرضا بن موسي بن الکاظم بن جعفر الصادق العلوي الحسيني، يکي از ائمه دوازده گانه است که رافضه معتقد به عصمت آنان هستند و او پدر منتظر محمد صاحب سرداب است.
- الذهبي در کتاب خود تاريخ اسلام مي گويد: حسن بن علي بن محمد بن علي الرضا بن موسي بن جعفر الصادق ابو محمد الهاشمي الحسيني يکي از ائمه شيعه که معتقد به عصمت آنان مي باشند. و به او حسن عسکري گفته مي شود زيرا در سامرّاء ساکن بود، و به آنجا عسکر گفته مي شد، و او پدر منتظر رافضه است و مادرش کنيزي بود و امّا پسرش محمد بن الحسن است که رافضه ادّعا مي کنند قائم خلف الحجة است، او در سال پنجاه و هشت يا پنجاه و شش هجري متولد شد و بعد از پدرش دو سال زندگي کرد و سپس ناپديد شد و ادّعا مي کنند که او از چهارصد و پنجاه سال پيش در سرداب باقي است و او صاحب الزمان است و زنده است و علم اولين و آخرين را مي داند و هرگز کسي او را نديده است، ر.ک سير اعلام النبلاء ج12- ص389-391.
- شمس الدين بن خلّکان در "تاريخ ابن خلّکان" و "وفيات الاعيان" مي گويد: ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکري بن علي الهادي بن محمد الجواد دوازدهمين امام شيعه دوازده امامي معروف به حجت مي باشد و اوست که شيعه معتقدند منتظر و قائم و مهدي و ... مي باشد ولادت او در روز جمعه نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج اتفاق افتاد، و آنگاه که پدرش وفات يافت، پنج سال داشت و نام مادرش «نرجس» بود.
- شيخ عبد الله الشبراوي در کتاب "الاتحاف بحبّ الاشراف"به نقل از کتاب «المهدي الموعود المنتظر» از نجم الدين العسکري مي گويد: يازدهمين امام الحسن الخالص به لقب العسکري است که در ربيع الاول سال 232هـ در مدينه(8) متولد شد و در روز جمعه ربيع الاول سال 260 هـ. در بيست و هشت سالگي وفات يافت، همين شرف براي او کافيست که امام مهدي منتظر فرزند اوست.
- امام محمد، "الحجة" پسر امام حسن الخالص در شب نيمه شعبان سال 255هـ. پنج سال قبل از وفات پدرش در سامراء متولد شد، پدرش او را به هنگام تولد مخفي کرد، و اين به خاطر شرايط سخت حاکم و ترس از خلفاي عباسي بود که در آن زمان هاشميان را تعقيب و زنداني مي کردند يا به قتل مي رساندند، چون آنان کساني را که سلطنت ظالمان را نابود مي کنند را به قتل مي رساندند، و او امام مهدي (عج) است، آنطور که او را از خلال احاديثي که از رسول اکرم صلّي الله عليه و آله به آنان رسيده معرفي کرده اند.
-شيخ عبد الوهاب شعراني در کتاب اليولقيت و الجواهر ص145. سال 1307 هـ. مي گويد: مهدي عليه السلام از اولاد امام حسن عسکري عليه السلام است و تولد او در شب نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج بود و او باقي خواهد بود تا آنکه با مسيح ابن مريم عليه السلام جمع شوند...
- -شيخ سلمان حنفي در ينابيع المودّة به نقل از ابن عبّاس مي گويد: شخصي يهودي به نام نعثل نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: اي محمد، از تو درباره چند چيز سؤال مي کنم که از مدّتها پيش دلم را به اضطراب وا داشته است، بگو جانشين تو کيست؟ زيرا هيچ پيامبري نبوده مگر اينکه وصي و جانشيني داشته است و پيامبر ما موسي بن عمران يوشع بن نون را وصي خود قرار داد. پيامبر (ص) فرمود: جانشين من علي بن ابيطالب است و بعد از او، دو نوه ام حسن و حسين و بعد از آنها نه امام از صلب حسين به دنبال هم مي آيند.
آن مرد گفت:اي محمد، نامهاي آنها را به من بگو!
پيامبر (ص) فرمود: بعد از حسين، پسرش علي، و بعد پسرش محمد، و بعد پسرش جعفر، و بعد پسرش موسي، و بعد پسرش علي، و بعد پسرش محمد، و بعد پسرش علي، و بعد پسرش حسن، و بعد پسرش حجت، محمد المهدي، و اينها دوازده تن هستند... تا آخر حديث.
- مسعودي در کتاب مروج الذهب مي گويد: در سال دويست و شصت ابو محمد حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي ابن ابيطالب رضي الله عنهم در زمان خلافت معتمد در سن بيست و نه سالگي درگذشت و او پدر مهدي منتظر (عجل) است.
- ابن القيّم الجوزي در کتاب "المنار المنيف في الصحيح و الضعيف&quot. ج1/ص289 . بعد از ذکر شماري از احاديث در مورد مهدي منتظر (عجل) مي گويد: مردي از اهل بيت نبي صلي الله عليه و آله و از فرزندان حسن بن علي در آخر الزمان خارج مي شود و در آن زمان که زمين از ظلم و جور پر شده باشد، او آن را از عدل و داد پر مي کند و اکثر احاديث بر همين مطلب دلالت دارند...الخ. علاّمه محقق شيخ لطف الله صافي اسامي 65 تن از علماي اهل سنت را که به ولادت مهدي تصريح نموده اند، را ذکر کرده است. (9)
- ابي الفداء در کتاب "المختصر في اخبار البشر" مي گويد: جاسوسان متوکل خبر دادند که نزد علي الهادي که يکي از امامان دوازده گانه اماميه و پسر محمد الجواد است، کتاب و سلاح موجود است، متوکل گروهي از ترکان را به سوي او فرستاد و آنان شبانه و به ناگاه بر او هجوم آوردند و او را در خانه اي دربسته يافتند در حالي که بر او روپوشي از جنس مو بود و رو به قبله نشسته آيات قرآن را در وعد و وعيد قيامت تلاوت مي کرد و فرشي جز رمل و سنگ زمين نداشت. او را نزد متوکل بردند. متوکل در حال نوشيدن جام شراب بود، وقتي او را ديد در چشمش بس بزرگ آمد، پس او را در کنارش نشاند و جام را به او داد: او گفت: اي امير المؤمنين، گوشت و خونم هرگز آلوده به شراب نشده، متوکل او را عفو کرد و گفت: شعري براي ما بخوان. فرمود: شعر کمي از من روايت شده، متوکل گفت: بايد بخواني پس چنين سرود: "بر بالاي کوهها خانه ساختند و مرداني زمخت از آنان نگهباني کردند، امّا اين قله ها آنان را بي نياز نساخت و بعد از آنکه در عزّت قلعه هايشان بودند در حفره هايي پنهان شدند، و چه بد جايگاههايي برگزيدند، بعد از آنکه در قبر قرار داده شوند بر آنان فرياد مي زنند، آن خانواده و تاجها و لباسهاي نيکو کجا رفت؟ قبرشان را بشکاف و ببين که کرمها بر آن چهره ها مي لولند؛ چرا که آنان مدّت زماني طولاني خوردند و نوشيدند و حال خورده مي شوند" آنگاه متوکل گريست و دستور داد بساط شراب را بردارند و او را با احترام به منزلش بازگردانند. او پدر حسن عسکري بن علي الزکي بن محمد الجواد بن علي بن موسي الرضا بن موسي الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن حسين بن علي بن ابيطالب (رضي الله عنهم) و يازدهمين امام از امامان دوازده گانه است. او پدر محمد المنتظر صاحب سرداب است که دوازدهمين امام از امامان دوازده گانه به اعتقاد شيعيان است و آنها مي گويند: او در خانه پدرش در سامراء وارد سرداب شد، در حالي که مادرش منتظر او بود و ديگر به سوي مادرش بازنگشت و در آن زمان نه سال داشت و آن سال دويست و شصت و پنج بود.
اعتقاد به امام بقيّة الله (عج)، در طول روزگاران متوالي پيوسته از عقايد ثابت و مورد توافق علماي سنت و ديگر مذاهب بوده و اگر رأي نادري هم پيدا شده که به انکار يا شک در آن برخاسته، علماء و محققان در مقابل آن ايستاده اند زيرا آن را انکار يکي از عقايد ثابت اسلام دانسته اند که با احاديث متواتر از شخص پيامبر (ص) ثابت گشته است.
بهترين مثال در اين مورد بحث ابن صديق مغربي در ردّ سخن ابن خلدون در کتاب "الوهم المکنون من کلام ابن خلدون" در بيش از صد و پنجاه صفحه است که در اين کتاب قسمت عمده اي از آراي ائمه حديث را در صحّت احاديث مهدي منتظر و تواتر آن ذکر کرده است، سپس مباحث ابن خلدون را يکي يکي با استناد بر بيست و هشت حديث معتبري که ذکر مي کند، مردود مي سازد و احاديث مهدي عليه السلام را با صد حديث ديگر تکميل مي نمايد، هر چند که ابن خلدون اعتقاد به امام مهدي منتظر را به طور جزم نفي ننموده ولي آن را بعيد مي شمارد و تنها با چند حديث، مورد مناقشه قرار مي دهد، علما او را از موارد نادر در تکذيب اين عقيده اسلامي مي دانند، عقيده اي که با ذکر آن در احايث فراوان به حدّ تواتر رسيده و صحّت آن ثابت شده است. به همين سبب از او انتقاد کرده اند که او يک مورّخ است و نه اهل تخصص در حديث، و نمي تواند در اين مورد جرح يا تعديل يا اجتهاد روا نمايد.
نمونه دوم: کتاب "مهدي ينتظر بعد الرسول خير البشر&quot. و مؤلفش شيخ عبد الله قرشي رئيس محاکم شرعي قطر است که در پي جنبش مسجد الحرام چاپ شد و رهبر اين جنبش محمد عبد الله قرشي ادّعا کرد كه او مهدي منتظر است. بدنبال چاپ اين کتاب علماي حجاز در مقابل عبد الله قرشي ايستادند و ادّعاي او را ردّ کردند، از جمله عالم و محدّث شيخ عبد المحسن العباد مدرس دانشگاه اسلامي مدينه منوّره که در ضمن بحث جامعي در بيش از پنجاه صفحه به نام "الردّ علي من کذب بالاحاديث الواردة في المهديّ (عجل)" به او جواب داده است.
منابع:
(1) سنن أبي داوود: 2 / 309 حديث 4282، سنن ترمذي: 3 / 343 حديث 2331 _ 2332، الدر المنثور سيوطي: 6 / 58، كنز العمال: 14 / 264 حديث 38661..
(2) سنن أبي داوود: 2 / 310 حديث 4285، المستدرك على الصحيحين حاكم نيشابوري: 4 / 557، البيان شافعي: 515 باب 19، الفتن ابن حمّاد: 101، و غير ذلك .
(3) المستدرك على الصحيحين: 4 / 558، مسند أحمد: 3 / 37، مجمع الزوائد هيثمي: 7 / 313.
(4) البداية والنهاية ابن كثير: 8 / 217، الإصابة ابن حجر: 1 / 371، تاريخ دمشق: 14 / 223
(5) شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد: 20 / 326، تأريخ بخاري: 2 / 174، تذكرة الحفاظ ذهبي: 3 / 995.
(6) المستدرك على الصحيحين حاكم نيشابوري: 3 / 139.
(7) مجمع الزوائد هيثمي: 9 / 136، كنز العمال متقي هندي: 13 / 192 حديث 36571 .
(8) تاريخ صحيح نزد ما ربيع الثاني است .
(9) منتخب الأثر في الإمام المهدي الثاني عشر، علامه شيخ لطف الله صافي : 327، چاپ دوم ، سال 1403 هجرية / 1983ميلادي،چاپ مؤسسه الوفاء ، بيروت/ لبنان .

ترجمه: سلام شيعه

منبع:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=103

مهدي موعود(عج) و ديدگاه شيعه و سني

[=Franklin Gothic Medium]اهل سنت معتقدند: مهدي نوعي است و هنوز به دنيا نيامده است اما در آينده متولد مي‏شود و بعد از بزرگ شدن قيام مي‏کند و حکومت جهاني واحد تشکيل مي‏دهد.
[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium]يکي از مسائل بحث برانگيز و مورد اختلاف شيعه و سني درباره امام عصر(عج) مهدي شخصي و مهدي نوعي است.
[=Franklin Gothic Medium]اهل سنت معتقدند: مهدي نوعي است و هنوز به دنيا نيامده است اما در آينده متولد مي‌شود و بعد از بزرگ شدن قيام مي‌کند و حکومت جهاني واحد تشکيل مي‌دهد.
[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium]مثلا شبراوي شافعي در الاتحاف در اين باره مي‌گويد: شيعه عقيده دارد مهدي موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکري خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولي صحيح آن است که او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ مي‌شود و او از اشراف آل البيت الکريم است. (1)
[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium]ابن ابي الحديد در شرح نهج‌البلاغه ذيل خطبه ‌16مي‌گويد: اکثر محدثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه(ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصريح کرده‌اند و شيوخ ما به او اعتراف کرده‌اند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد. (2)
[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium]اهل سنت ‌بر اين مدعي دليلي از احاديث ‌يا آيات اقامه نکرده‌اند. فقط شهرتي است که در ميان ايشان به وجود آمده و اين از نتايج منزوي شدن اهل بيت(ع) و برگشتن خلافت اسلامي از آنهاست چرا که در اکثر کتب حديثي اهل سنت احاديث آمده است که: مهدي موعود(ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازده‌گانه و نهمين فرزند امام حسين(ع) و چهارمين فرزند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکري(ع) است و آن حضرت در سال 255 هجري در نيمه‌شعبان در شهر سامرا از مادري به نام نرجس به دنيا آمده است.
[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium]بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدي موعود شکي ندارند و هر دو عقيده به مهدي شخصي دارند. منتها، دورانهاي تاريک و انزواي اهل بيت(ع) و عصر حکومت‌سياه بني‌اميه و بني‌عباس مانع از آن شد که اهل سنت چيزي را که در کتابهاي خود نوشته و نقل کرده‌اند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدي شخصي(ع) باشند. (3)
[=Franklin Gothic Medium]
[=Franklin Gothic Medium]پي نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]1 - بشراوي ، الاتحاف ، باب خامس ص 180 ذيل فصل الثاني عشر من‌الائمه ابوالقاسم محمد
[=Franklin Gothic Medium]2- ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 281
[=Franklin Gothic Medium]3- اتفاق مذاهب در موضوع موعود آخرالزمان، علي اکبر قرش
[=Franklin Gothic Medium]
منبع:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=21

[=Arial Narrow]سؤال:چرا بين شيعه و سني در مورد ولادت حضرت مهدي(عج) اختلاف وجود دارد؟


[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]جواب:

در پرسش دو احتمال وجود دارد:

[=Arial Narrow]1ـ احتمال اوّل آن است كه عالمان شيعي و سني در تولد و عدم تولد امام زمان(عج) اختلاف دارند؛ بدين معنا كه دانشوران شيعي باور دارند امام زمان(ع) متولد شده؛ ولي انديشمندان اهل سنت مي گويند كه حضرت هنوز متولد نشده است. اگر مقصود اين باشد، بايد گفت: اصل ولادت مهدي از واقعيات تاريخ است. به جز ائمه طاهرين، و عالمان و محدّثان شيعه، بسياري از تاريخ نگاران و محدثان اهل سنت نيز بدين معنا تصريح كرده، و آن را يك واقعيت دانسته اند. برخي از نويسندگان، نام بيش از 65 تن از اين عالمان و نام كتب آنان را ذكر نموده اند.(1) آن عِدّه از عالمان اهل سنت كه ولادت امام زمان(ع) را انكار كرده اند، مي گويند حضرت در آينده متولد خواهد شد. از آن رو حكومت عباسي با گسترش اخبار مهدويت، به وحشت افتاده بودند و چاره آن كار را در اين ديدند كه امام هادي و عسكري را در محاصره قرار بدهند تا همانند جريان فرعون و حضرت موسي از ولادت امام مهدي(عج) جلوگيري به عمل آورند، يا در كودكي او را بكشند، براي خنثي سازي اين نقشة شوم، امام عسكري(ع) تصميم گرفت جريان ولادت حضرت مهدي(عج) را مخفي نگه دارد و تنها به شيعيان خاص اطلاع دهد.
اين سياست موجب شد برخي در ولادت حضرت شك و ترديد داشته باشند، ليكن در دورة 69 سالة غيبت صغري با شواهد و قرائن براي شيعيان ولادت حضرت ثابت شد، امّا ديگر عالمان به جهت عدم ارتباط آنان با سازمان وكالت تا حدودي شك و ترديد در بين آنان باقي مانده يا اين كه مسايل ديگر در رويكرد آنان مؤثر بوده اند. مضافاً بر اين كه در خيلي از مسايل تاريخي مورخان و انديشمندان با هم اختلاف نظر دارند. در اين جا به ديدگاه چند تن از عالمان اهل سنت اشاره مي شود كه تصريح كرده اند حضرت حجّت متولد شده است:

1ـ شمس الدين ابن خلكان مي نويسد: ابوالقاسم محمد بن الحسن العسكري بن عليّ الهادي بن محمد الجواد، دوازدهمين امام شيعه است. لقب معروف او حجّت است. شيعيان همو را، منتظر و قائم و مهدي مي دانند.(2)

2ـ شيخ سليمان قندوزي مي نويسد: خبر معلوم و مسلّم، در نزد موثّقان، اين است كه ولادت قائم(ع)، در نيمة شعبان واقع شده است، به سال 255، در شهر سامرا.(3)

3ـ شيخ عبدالوهاب شعراني مي نويسد: مهدي(عج) از اولاد امام حسن عسكري است. در شب نيمة شعبان سال 255 متولد شده و زنده است تا اين كه با عيسي بن مريم ملاقات كند.(4)

2. احتمال دوم آن است كه انديشمندان شيعه و سني در تاريخ تولد امام زمان(ع) اختلاف دارند. اگر مقوصد آن باشد بايد گفت: اختلاف دانشمندان اهل سنت و شيعيان در خصوص تاريخ تولد و تاريخ وفات بزرگان دين اختصاص به امام زمان(ع) ندارد. آنان در خيلي از مسايل ديگر نيز اختلاف دارند، مثلاً دانشمندان اهل سنت عقيده دارند كه پيامبر(ص) در 12 ربيع الاوّل عام الفيل متولد شده و حال آن كه مورخان شيعه بر اين باورند كه حضرت در 17 ربيع الاول چشم به جهان گشوده است. اين گونه اختلافات بان جهت بوده كه در آن زمان، وسايل و ابزار علمي ـ مانند امروز وجود نداشته است كه تاريخ شفاف ظبط گردد، افزون بر اين كه گذشت زمان در ابهام سازي برخي از مسايل تاريخي نقش دارد.

اختلاف در تاريخ ولادت امام زمان(ع) از اين قاعده جدا نبوده و در تاريخ تولد او نيز ناهمگوني جزئي وجود دارد كه اين گونه تفاوت قابل قبول است.

در پايان بيان مي داريم كه اگر مراد شما جز اين است و يا پاسخ سؤال را كافي نيافتيد، براي ما بنويسيد تا پاسخ ديگر دريافت نماييد.

پي نوشت ها:

1. محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب 18؛ محمد كاظم قزويني، الامام المهدي، ص 11 ـ 8.

2. وفبات الاعيان، ج 3، ص 316.

3. اليواقيت و الجواهر، ص 145.

4. ينابيع الموده، ص 452، به نقل از خورشيد مغرب، ص 20.


[=Arial Narrow]منبع:
http://shamim.valiasr-aj.com/page2/showquestion.php?code=917

[=Arial Black]ولادت امام زمان

[=Arial Black]


[=Arial Black]دوازدهمين حجت خداوند ، حضرت صاحب الامر ، امام زمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - است که بنا به برخي از روايات ، در قرآن کريم با عنوان «بقية الله» [1] به آن امام همام اشاره شده است.

درباره ي روز ولادت آن حضرت ، در منابع تاريخي اختلاف چنداني به چشم نمي خورد ؛ زيرا از نظر اکثريت قريب به اتفاق مورخان و اشخاص صاحب نظر ، روز پانزده شعبان به عنوان تولد آن بزرگوار پذيرفته شده است . اما در سال تولد وي اختلاف نظرهايي وجود دارد . بديهي است که اين اختلاف به دليل مخفي نگاه داشتن تولد آن حضرت به وجود آمده است.

شيخ مفيد سال تولد آن حضرت را 255 هجري ذکر کرده است . بنابراين ، آن بزرگوار در زمان رحلت پدر هنوز بيش از پنج سال از عمر پربرکتش را پشت سر نگذاشته بود. [2] ثقةالاسلام کليني نيز همان سال 255 را سال تولد آن حضرت دانسته است . [3] روايتي از حکيمه ، عمه ي امام حسن عسکري عليه السلام نيز حاکي از تولد امام در همان سال مي باشد . [4] در ميان پاره اي از فرق - که اشعري از آنها ياد مي کند - کساني بوده اند که تولد آن حضرت را ، حتي هشت ماه پس از رحلت امام عسکري دانسته اند . [5] اين نظر ، افزون بر آن که با بسياري از روايات منافات دارد ، همچنين با عقيده ي شيعه مبني بر اين که «زمين هرگز از حجت خدا خالي نمي ماند» توافق ندارد .

قول ديگر ، حاکي از آن است که آن حضرت در سال 258 چشم به جهان گشوده است . [6] در اثبات الوصيه سن آن بزرگوار ، در آغاز غيبت صغرا جهار سال و هفت ماه دانسته شده که بنابر آن تولد امام در سال 256 مي باشد. [7] در نقلي ديگر تاريخ تولد امام زمان عليه السلام سال 257 دانسته شده است. [8] .

با اين همه ، روشن است که سال 255 که مبتني بر حديثي مستند از حکيمه (دختر امام جواد عليه السلام) است ، مورد تأييد بيشتر مورخان مي باشد . اين روايت گزارش نسبتا دقيقي درباره ي تولد امام از قول حکيمه ، عمه ي امام عسکري عليه السلام ارائه مي دهد .

حکيمه خاتون مي گويد: امام عسکري عليه السلام با پيکي از من خواست که امشب هنگام افطار پيش ما بيا تا خدا تو را به ديدار حجت خود و خليفه ي پس از من شاد کند . آن شب را به خانه ي امام عسکري عليه السلام رفتم و در آنجا ماندم تا آن فرزند متولد شد. [9] .

حکيمه خاتون در روايت ديگري مي گويد: فرداي آن روز باز به خانه ي برادرزاده ام آمدم ؛ اما آن کودک را نديدم ؛ وقتي سراغ او را از برادرزاده ام گرفتم فرمود : او را به همان کسي سپرديم که مادر موسي فرزندش را به او سپرد . هفت روز بعد به دستور امام به خانه ي او رفتم و برادرزاده ام در حالي که فرزند خود را در آغوش گرفته بود خطاب به وي فرمود : پسرم ! سخن بگو و آن کودک لب به سخن گشود ؛ سپس اين آيه را تلاوت فرمود : و نريد أن نمن علي الذين اسضتعفوا...

[10] .

دکتر جاسم حسين با اشاره به برخي اشارات موجود در روايات مربوط به تولد حضرت بقيةالله عليه السلام چنين استنباط کرده که آن حضرت پس از تولد ، به منظور مخفي ماندن از چشم دشمنان به مدينه برده شده است . [11] .


[=Arial Black]

[=Arial Black]پاورقي
[=Arial Black]

[=Arial Black][1] هود 86:11.

[2] الارشاد ، ص 346.

[3] الکافي ، ج 1 ، ص 514.

[4] الغيبه ، ص 143 ، 141.

[5] المقالات و الفرق ، ص 114.

[6] کشف الغمه ، ج 2 ، ص 437.

[7] اثبات الوصيه ، ص 231.

[8] نک : تاريخ اهل البيت ، پاورقي ، ص 88.

[9] الغيبه ، طوسي ، ص 142-141.

[10] قصص 5:28 و نک : الغيبه ، ص 143.

[11] تاريخ سياس غيبت امام دوازدهم ، ص 124.


[=Arial Black]منبع:

http://shamim.valiasr-aj.com/include/VIEW.php?bankname=LIBLIST&code=201&RADIF=1

[=Arial Black]نرم افزار تحت وب شمیم گل نرگس

[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]آيا نام‌هاى متعدد حضرت نرجس (س) دليل بر عدم تولد حضرت مهدى (عج) است؟

[=Arial Black]طرح شبهه:
[=Arial Black]
[=Arial Black]احسان الهى ظهير، وهابى معاصر پاكستانى و همچنين غالب عواجى يكى ديگر از وهابى‌هاى معاصر، اختلاف در اسم مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف را دليل بر ضعف قضيه ولادت آن حضرت دانسته‌اند.
[=Arial Black]احسان الهى ظهير مى‌نويسد:
[=Arial Black]اختلف في اسم الجارية التي قالوا انّها ولدته، فقال قائلهم: انّ اسمها نرجس، وقيل: اسمها صقيل أو صيقل، وقيل: حكيمة، وقيل غير ذلك.
[=Arial Black]در باره نام كنيزى كه مى‌گويند او را به دنيا آورده است، اختلاف شده است؛ برخى گفته‌اند كه اسم او نرجس بوده، برخى ديگر صقيل، صيقل، حكيمه و... گفته‌اند.
[=Arial Black]الشيعة والتشيع، ص272 ـ 273.
[=Arial Black]غالب عواجي نيز همين مطلب را در كتاب فرق معاصرة، ج1، ص263، تكرار كرده است.
[=Arial Black]نقد و بررسي:
[=Arial Black]
[=Arial Black]اين شبهه از آن دسته شبهاتى است كه واقعا بايد به و هوش و ذكاوت طرح كننده آن آفرين گفت و او را به خاطر اين كشف بزرگ تحسين كرد!!
[=Arial Black]اگر اين اختلافات جزئى بتواند اصل وجود افراد را زير سؤال ببرد، اهل سنت براى اثبات وجود اشخاص زيادى دچار مشكل خواهند شد كه در ادامه به برخى از آن‌ها پرداخته خواهد شد.
[=Arial Black]نام‌ها و القاب مادر امام زمان (عج):
[=Arial Black]
[=Arial Black]حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَلِيلَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ أَسِيدٍ قَالَ: وُلِدَ الْخَلَفُ الْمَهْدِيُّ عليه السلام يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَأُمُّهُ رَيْحَانَةُ وَيُقَالُ لَهَا نَرْجِسُ وَيُقَالُ صَقِيلُ وَيُقَالُ سَوْسَنُ إِلَّا أَنَّهُ قِيلَ لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِيلُ....
[=Arial Black]غياث بن اسيد گفت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف روز جمعه متولد شد، نام مادرش ريحانه بود به او نرجس گفته مى‌شد و بعضى گفته‏اند مادرش صيقل است و گفته‏اند كه سوسن است؛ مگر اين كه برخى گفته‌اند به خاطر فرزندى كه باردار بوده، صقيل (نورانى،‌ روشن و براق) نامگذارى شده است.
[=Arial Black]الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص432، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.
[=Arial Black]علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در شرح جمله «قِيلَ لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِيلُ» گفته است:
[=Arial Black]بيان قوله إلا أنه قيل لسبب الحمل أي إنما سمي صقيلا لما اعتراه من النور و الجلاء بسبب الحمل المنور يقال صقل السيف و غيره أي جلاه فهو صقيل و لا يبعد أن يكون تصحيف الجمال‏.
[=Arial Black]منظور از جمله: «لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِيلُ؛ چون به آن حضرت باردار بود او را صيقل ناميدند» روشنى و نورى بوده كه از آن بانو به دليل حمل نور امامت ساطع مى‌شده است؛ همان‌طور وقتى مى‌گويند «فلانى شمشير را صيقل داد» به علت‏ درخشش آن است، بعيد نيست كه منظور از جمله وصف جمال آن بانو باشد.
[=Arial Black]المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج51، ص15، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
[=Arial Black]در برخى فرهنگ نامه‌ها گفته شده است:
[=Arial Black]الصِّقَالَة. منسوب به جزيره سيسيل در ايتاليا اين كلمه در زبان متداول رايج است.
[=Arial Black]مهيار، رضا (معاصر)، فرهنگ ابجدى، ص556، ماده صقل.
[=Arial Black]طبق اين معنا شايد بتوان گفت كه چون آن بانو از روم و شايد جزيره سيسيل آمده بوده، به او صقيل مى‌گفته‌اند.
[=Arial Black]مناوى، از علماى برجسته اهل سنت، تصريح مى‌كند كه اسم او نرجس بوده است:
[=Arial Black]وأما أمه فاسمها نرجس من أولاد الحواريين.
[=Arial Black]اما اسم مادر آن حضرت نرجس از فرزندان حواريين حضرت عيسى بوده است.
[=Arial Black]المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 6 ص 277، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
[=Arial Black]آيا مادر امام عصر (عج) حكيمه نام داشته است؟
[=Arial Black]
[=Arial Black]حضرت حكيمه خاتون، عمه حضرت امام عسكرى عليه السلام در زمان ولادت امام عصر دايه آن حضرت بوده است؛ اما برخى در بين نام‌هاى مادر ايشان «حكيمه» را نيز اضافه كرده‌اند.
[=Arial Black]محمد بن طلحه شافعى، يكى از علماى اهل سنت در كتاب مطالب السؤول ادعا مى‌كند كه برخى گفته‌اند يكى از نام‌هاى مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف حكيمه بوده است:
[=Arial Black]وأمه: أم ولد تسمى صقيل، وقيل: حكيمة، وقيل: غير ذلك.
[=Arial Black]الشيخ كمال الدين محمد بن طلحة الشافعي (متوفاى652هـ)، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع)، ص481، تحقيق ماجد ابن أحمد العطية.
[=Arial Black]برخى از علماى شيعه نيز همين مطلب را به نقل از او در كتاب‌هاى خود آورده‌اند؛ از جمله مرحوم اربلى در كشف الغمه مى‌نويسد:
[=Arial Black]قال الشيخ كمال الدين بن طلحة رحمه الله الباب الثاني عشر في أبي القاسم محمد الحجة بن الحسن الخالص... أمه أم ولد تسمى صيقل وقيل حكيمة وقيل غير ذلك.
[=Arial Black]الإربلي، أبو الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاى693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج3، ص333 ـ 234، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1405هـ ـ 1985م.
[=Arial Black]سيد هاشم بحرانى در غاية المرام، سيد محسن امين در أعيان الشيعه و... همين مطلب را از محمد بن طلحه شافعى نقل كرده‌اند.
[=Arial Black]البحراني الموسوي، أبو المكارم السيد هاشم بن السيد سليمان بن السيد إسماعيل (متوفاى1107هـ)، غاية المرام وحجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص والعام، ج7، ص135، تحقيق العلامة السيد علي عاشور.
[=Arial Black]الامام السيد محسن الأمين (متوفاى1371هـ)، أعيان الشيعة، تحقيق: حسن الأمين، ج2، ص64، ناشر: دار التعارف للمطبوعات ـ بيروت.
[=Arial Black]همان طور كه ملاحظه شد، مصدر اصلى اين نقل قول، كتاب مطالب السؤول محمد بن طلحه شافعى است و او هم براى اين قول نه قائلى ذكر كرده و نه دليلى آورده است؛ بنابراين ارزش استناد ندارد.
[=Arial Black]به احتمال فراوان او نام عمه امام عسكرى عليه السلام را كه در زمان تولد امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف دايه آن حضرت بوده، در روايات ولادت ديده و بين نام مادر و دايه آن حضرت خلط كرده است.
[=Arial Black]نام‌هاي متعدد زنان در صدر اسلام
[=Arial Black]
[=Arial Black]اختلاف در اسم مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف هرگز نمى‌تواند اصل ولادت آن حضرت را زير سؤال ببرد؛ چرا كه در گذشته،‌ داشتن نام‌هاى متعدد در ميان مردم كاملا مرسوم بوده است. برخى توسط پدر نامگذارى مى‌شدند؛ اما مادران اسم ديگرى را براى او انتخاب مى‌كردند؛ دختران وقتى ازدواج مى‌كردند؛ خانواده شوهر اسم جديدى براى او انتخاب مى‌كردند؛ چنانچه تا امروز اين مسأله در برخى از كشورهاى اسلامى مرسوم است. برخى از افراد علاوه بر نام،‌ القاب متعددى داشتند كه آيندگان به اشتباه اين القاب را اسم‌هاي متعدد آنها فرض كرده‌اند. مثلا حضرت زهرا سلام الله عليها، تنها دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله از كسانى است كه نام‌ها و القاب متعددى داشته است؛ از جمله:
[=Arial Black]زهرا، فاطمه، صديقه، مرضيه، راضيه، زكيه، طاهره، طيبه، مطهرة، ريحانه، محدثه، كامله، فاضله...
[=Arial Black]زنان ديگرى را نيز مى‌توان در صدر اسلام پيدا كرد كه نام‌هاى متعددى داشته‌اند. ابن أثير در اسد الغابه مى‌نويسد:
[=Arial Black]سُهَيمة امرأة رِفاعَةَ القُرَظي. وقد تقدم ذكرها في رِفَاعَةَ، وفي عبد الرحمن بن الزبير. وقيل: اسمها تميمة، وقيل: عائشة.
[=Arial Black]سهميه همسر رفاعه... برخى گفته‌اند كه اسم تميمه و بعضى گفته‌اند كه عائشه بوده.
[=Arial Black]ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة،ج 7 ص 171، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
[=Arial Black]و نيز مى‌نويسد:
[=Arial Black]فَاطِمَةُ بنتُ حَمزة بن عبد المطلب القُرَشية الهَاشِمية ابنة عم النبي. وقيل: اسمها أُمامة. وقيل: عُمارة. قاله أبو نعيم، وتكنى أُم الفضل.
[=Arial Black]فاطمه دختر حمزه بن عبد المطلب عليه السلام دختر عموى پيامبر، بعضى گفته‌اند اسم او امامه بود و ديگر گفته كه عماره بوده. اين سخن را ابو نعيم گفته است.
[=Arial Black]ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة،ج 7 ص 237، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
[=Arial Black]و همچنين در شرح حال أرقم بن أبى الأرقم مى‌نويسد:
[=Arial Black]الأرْقَم بن أبي الأرْقَم: واسم أبي الأرقم عبد مناف بن أسد بن عبد الله ابن عمر ابن مخزوم القرشي المخزومي، وأمه أميمة بنت عبد الحارث، وقيل اسمها: تماضر بنت حُذَيْم من بني سهم، وقيل اسمها: صفية بنت الحارث بن خالد بن عمير بن غُبْشَان الخزاعية...
[=Arial Black]أرقم بن أبى الأرقم... نام مادرش اميمه دختر عبد الحارث بوده. برخى نام مادرش را تماضر بن حذيم، برخى ديگر صفيه بنت الحارث گفته‌اند.
[=Arial Black]ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة،ج 1 ص 94، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
[=Arial Black]اسم ابوبكر، و اسم مادر او چه بود؟
[=Arial Black]
[=Arial Black]علماى اهل سنت در باره نام مادر ابوبكر و اسم خود او دچار اختلاف شده‌اند، ابن أثير جزرى در كتاب اسد الغابة در شرح حال ابوبكر مى‌نويسد:
[=Arial Black]وأُمه أُم الخَيْر سَلْمَى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة، وهي ابنة عَمّ أبي قحافة، وقيل: اسمها: ليلى بنت صخر بن عامر. قاله محمد بن سعد، وقال غيره: اسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تَيْم. وهذا ليس بشيءٍ؛ فإنها تكون ابنةَ أخيه، ولم تكن العربُ تنكح بنات الإخوة. والأول أصح....
[=Arial Black]وقد اختلف في اسمه، فقيل: كان عبدَ الكعبة فسماه رسول الله صلى الله عليه وسلّم عبد الله. وقيل: إن أهله سموه عبد الله. ويقال له: عتيق أيضاً.
[=Arial Black]نام مادر ابوبكر ام الخير دختر صخر بن عامر بن كعب كه دختر عمه ابو قحافه مى‌شده بوده، برخى گفته‌اند كه اسم او ليلى بن صخر بوده، اين مطلب را محمد بن سعد گفته، ديگران گفته‌اند كه اسم مادر ابوبكر سلمى دختر صخر دختر عامر بن عمر بوده؛ ولى اين سخن بى‌ارزشى است؛ چرا كه او دختر برادر ابوقحافه بوده و در عرب رسم نبوده كه كسى با دختر برادرش ازدواج كند، ديدگاه اول صحيح‌تر است.
[=Arial Black]و همچنين در باره نام خود ابوبكر اختلاف شده است؛ برخى گفته‌اند كه اسم او عبد الكعبه بوده؛ پس رسول خدا او را عبد الله ناميد، برخى گفته‌اند كه خانواده‌اش او را عبد الله ناميدند؛ و گفته شده كه اسم او عتيق نيز بوده است.
[=Arial Black]ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة،ج 3 ص 315، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
[=Arial Black]نكته جالب در گفته ابن أثير اين است كه مى‌گويد: برخى گفته‌اند مادر ابوبكر دختر عمويش بوده؛ يعنى ابوقحافه با دختر برادرش ازدواج كرده است؛ اما در ادامه اين نظر را بى‌ارزش دانسته و مى‌گويد كه در عرب چنين چيزى نبوده است؛ ولى اين گفته ابن اثير قانع كننده نيست؛ چرا كه ادعايى است بدون دليل و بلكه دليل بر خلاف آن وجود دارد.
[=Arial Black]طبرانى در معجم الكبير مى‌نويسد:
[=Arial Black]1 حدثنا محمد بن عَمْرِو بن خَالِدٍ الْحَرَّانِيُّ حدثني أبي ثنا بن لَهِيعَةَ عن أبي الأَسْوَدِ عن عُرْوَةَ قال أبو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ اسْمُهُ عبد اللَّهِ بن عُثْمَانَ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن كَعْبِ بن سَعْدِ بن تَيْمِ بن مُرَّةَ شَهِدَ بَدْرًا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم وَأُمُّ أبي بَكْرٍ رضي اللَّهُ عنه أُمُّ الْخَيْرِ سَلْمَى بنتُ صَخْرِ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن كَعْبِ بن سَعْدِ بن تَيْمِ بن مُرَّةَ بن كَعْبِ بن لُؤَيِّ بن غَالِبِ بن فِهْرِ بن مَالِكٍ.
[=Arial Black]از عروه نقل شده است كه اسم ابوبكر، عبد الله بن عثمان بن عامر بن عمرو بود، در جنگ بدر به همراه رسول خدا (ص) حضور داشت، و مادرش سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو... نام داشت.
[=Arial Black]الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج 1 ص 51، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.
[=Arial Black]طبرانى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
[=Arial Black]رواه الطبراني وإسناده حسن.
[=Arial Black]اين روايت را طبرانى نقل كرده و سند آن حسن است.
[=Arial Black]الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9 ص 40، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
[=Arial Black]پس طرفداران خليفه براى اثبات اين مطلب كه مادر ابوبكر دختر عمويش نبوده، به دنبال دليل بهتر و قانع كننده‌ترى باشند.
[=Arial Black]به هر حال طبق اين نقل، مادر ابوبكر و خود او نام‌هاى متعددى داشته‌اند؛ آيا بر اين اساس مى‌توان گفت كه اصلا ابوبكر وجود خارجى نداشته؟
[=Arial Black]نام ابوهريره و نام پدرش چه بود؟
[=Arial Black]
[=Arial Black]يكى از جالب‌ترين و عجيب‌ترين اختلاف در نام‌ها، اختلاف در نام ابوهريره و نام پدر او است كه شايد به بيش از سي نام براى خود او و نام پدرش ذكر كرده‌اند. ما به جهت اختصار فقط اين مطلب را از كتاب تقريب التهذيب ابن حجر عسقلانى نقل مى‌كنيم:
[=Arial Black]أبو هريرة الدوسي الصحابي الجليل حافظ الصحابة اختلف في اسمه واسم أبيه قيل عبد الرحمن بن صخر وقيل بن غنم وقيل عبد الله بن عائذ وقيل بن عامر وقيل بن عمرو وقيل سكين بن ودمة بن هانئ وقيل بن مل وقيل بن صخر وقيل عامر بن عبد شمس وقيل بن عمير وقيل يزيد بن عشرقة وقيل عبد نهم وقيل عبد شمس وقيل غنم وقيل عبيد بن غنم وقيل عمرو بن غنم وقيل بن عامر وقيل سعيد بن الحارث هذا الذي وقفنا عليه من الاختلاف في ذلك...
[=Arial Black]در باره نام ابوهريره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سكين بن ودمة بن هانى؛ 7. سكين بن مل؛ 8. سكين بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمير؛ 11. يزيد عشرقة؛ 12. يزيد بن عبد نهم؛ 13. يزيد بن عبد شمس؛ 14. يزيد بن غنم؛ 15. عبيد بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعيد بن الحارث.
[=Arial Black]اين‌ها اسم‌هايى بودند كه بنده توانستم به آن دسترسى پيدا كنم.
[=Arial Black]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1 ص680، رقم: 8426، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
[=Arial Black]و در ديگر كتاب خود مى‌نويسد:
[=Arial Black]وقد اختلف في اسمه اختلافا كثيرا قال بن عبد البر لم يختلف في اسم في الجاهلية والإسلام مثل ما اختلف في اسمه اختلف فيه على عشرين قولا قلت وسرد بن الجوزي في التلقيح منها ثمانية عشر وقال النووي تبلغ أكثر من ثلاثين قولا قلت وقد جمعتها في ترجمته في تهذيب التهذيب فلم تبلغ ذلك ولكن كلام الشيخ محمول على الاختلاف في اسمه وفي اسم أبيه معا.
[=Arial Black]در باره نام ابوهريره اختلاف شديدى شده است؛ ابن عبد البر گفته: در زمان جاهليت و بعد از اسلام در باره نام هيچ كسى به اندازه نام ابوهريره اختلاف نشده‌؛ تا جائى كه در اين باره بيش از بيست قول نقل شده است، ابن جوزى در كتاب التلقيح هيجده نام را شمرده است، نووى گفته: در باره نام او بيش از سى نظر وجود دارد. من مى‌گويم: من در شرح حال ابوهريره اين نام‌ها را جمع كردم؛ ولى به اين حد نرسيد؛ و لكن ممكن است كه كلام نووى بر اختلاف در باره اسم خود او و اسم پدرش حمل كرد.
[=Arial Black]العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 1 ص 51، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
[=Arial Black]البته اختلافات بسيارى ديگر نيز مى‌توان ليست كرد؛ مثل نام ام المؤمنين ام حبيبه، ام المؤمنين ام سلمه و... كه اختلاف در باره نام آن‌ها در كتاب‌هاى تاريخى و رجالى آمده است؛ ولى ما به جهت اختصار به همين اندازه اكتفا مى‌كنيم.
[=Arial Black]در نتيجه: نام‌هاى متعدد حضرت نرجس خاتون، هرگز نمى‌تواند اصل ولادت فرزند گرامى آن حضرت را خدشه‌دار كند و زير سؤال ببرد، اگر فرضيه درست باشد، اهل سنت نمى‌‌توانند اصل وجود ابوبكر را كه هم در نام مادرش و هم در نام خودش اختلاف وجود دارد ثابت كنند. همين قاعده در باره ابوهريره و ديگران نيز صدق مى‌كند.
[=Arial Black]
[=Arial Black]موفق باشيد

[=Arial Black]

[=Arial Black]گروه پاسخ به شبهات

[=Arial Black]

[=Arial Black]مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج)

[=Arial Black] منبع:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=12038
[=Arial Black]
[=arial]

[=Arial Black]امام حسن عسکري(ع) و نويد از حضرت مهدي(ع)

[=Arial Black]يازدهمين امام معصوم، حضرت عسکري عليه السلام پدر گرانقدر امام عصر عليه السلام است و طبيعي است که بيشتر نويدها در مورد
[=Arial Black]طلوع آن خورشيد جهان افروز،: بايد از آن حضرت و به دست و زبان او به مردم داده شود، چرا که آن گرامي از همه امامان، به ولادت
[=Arial Black]فرزندش نزديکتر بوده و زيبنده مي نمود که مژده به طلوع خورشيد جمال دل آراي او را در گسترده ترين شکل ممکن به همگان بدهد،
[=Arial Black]اما آيا اين کار با آن همه موانع، مشکلات، سختگيريها و فشارهايي که بر جامعه و بويژه پيروان خاندان وحي و رسالت وارد مي شد،
[=Arial Black]ممکن بود؟

[=Arial Black]مي دانيم که اعتقاد به اصل ظهور مهدي نجات بخش و اصلاحگر عصرها و نسلها که پيامبر گرامي و امامان معصوم عليه السلام
[=Arial Black]همگي بشارت آمدن او را داده بودند در ميان همه قشرهاي مسلمانان از همان روزگاران، يک اصل قطعي و معروف بود و باور عمومي و
[=Arial Black]همين اصل اعتماد و انتظار برخاسته از نويدها در مورد مهدي اهل بيت، سوء استفاده کرده و به دروغ و فريب، روايات و بشارتها را
[=Arial Black]به خود تطبيق و تفسير مي کردند.

[=Arial Black]با اين بيان، اعتقاد به ظهور مهدي عليه السلام از امور ترديد ناپذير در آن روزگاران بود بويژه که روايات هم بر اين نکته
[=Arial Black]حساس پافشاري مي کنند که آن گرامي با ظهور خويش ستمکاران و خودکامگان را از ميان برداشته و جهان را از عدالت و دادگري لبريز
[=Arial Black]خواهد نمود.

[=Arial Black]و نيز اين نکته هم روشن است که رژيم سياهکار و حق ستيز بني عباس در صدر دشمنان اين اصلاحگر بزرگي باشد که روايات، بشارت
[=Arial Black]آمدن او را مي داد، جرا که عباسيان خوب مي دانستند که حکومت ظالمانه آنان در صورت ظهور مهدي نجات بخش بدست او نابود گشته و
[=Arial Black]خون پليدشان نيز به کيفر آن همه جنايت و استبدادگري، طعمه شمشير عدالت او خواهد شد.

[=Arial Black]با توجه به اين دو نکته آيا حضرت عسکري عليه السلام باز هم مي توانست ولادت آن اصلاحگر بزرگ تاريخ را بطور گسترده اعلان
[=Arial Black]کند و نويد طلوع خورشيد جمال او را به شيفتگان و دوستداران بدهد؟

[=Arial Black]آيا چنين کاري از نظر عادي به خطر افکندن جان گرامي حضرت مهدي عليه السلام نبود؟ و در صورت اعلان ولادت، آيا دشمن پليد
[=Arial Black]به خانه او يورش نمي برد و همه خاندانش را از دم شمشير نمي گذراند و قتل عام نمي کرد؟

[=Arial Black]از نظر عادي چه چيزي مي توانست مانع اين شقاوت و جنايت رژيم حاکم گردد؟

[=Arial Black]با اين شرايط مرگبار،بايد ديد که حضرت عسکري عليه السلام چه تدبيري انديشيد؟

[=Arial Black]آيا در مورد ولادت حضرت مهدي عليه السلام بطور کلي سياست سکوت در پيش گرفت و ميلاد نور را از همگان حتي از دوستان و
[=Arial Black]مؤمنان به امامت او، مخفي داشت؟

[=Arial Black]اگر چنين بود شيعيان چگونه از ولادت نور آگاه شدند؟ بويژه که حضرت عسکري عليه السلام زندگي خويش را نيز در خطر جدي مي
[=Arial Black]ديد و با علم امامت [=Arial Black]مي دانست که بزودي با سم خيانت در سن 28 سالگي به شهادت مي رسد و فرمان خدا، او را متعهد ساخته است که امام راستين پس [=Arial Black]از خويش را بخاطر نجات امت از تباهي و گمراهي معرفي نمايد، چرا که تمامي مسلمانان بر اين اصل پايبند هستند که پيامبر گرامي [=Arial Black]صلي الله عليه و اله و سلم فرمودند:

[=Arial Black]«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.» [1] .

[=Arial Black]يعني: هر کس از دنيا برود و امام راستين زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.

[=Arial Black]راستي شرايط بسيار پيچيده و مشکل، سخت غير قابل حل مي نمود، جز انديشه والا و درايت امام، انديشه اي توان حل آن را
[=Arial Black]نداشت.

[=Arial Black]تنها انديشه ي بلندي مي توانست آن معماي پيچيده سياسي و اجتماعي و عقيدتي را، حل کند که بينش و حکمت به زيباترين چهره
[=Arial Black]در آن تجلي داشته و آگاهي و تجربه به بهترين شکل در آن آشکار گشته و واقعيت علم امام و تدبير شگفت انگيز آن حضرت جلوه گر شد،
[=Arial Black]تحقق هدفهاي بلند با رعايت همه جوانب و ابعاد را تضمين نمايد.

[=Arial Black]راه حلي که امام عسکري عليه السلام براي آن معما برگزيد اين بود که با تدبير بسيار ظريف و دقيقي، نه ولادت آن خورشيد
[=Arial Black]جهان افروز را آشکار ساخت تا خطرخيز باشد و نه آن گونه سياست پوشيده داشتن بکار گرفت که از دوستداران و شايستگان نيز نهان
[=Arial Black]کند ودستاويزي براي بهانه جويي در آينده باشد.

[=Arial Black]اين تدبير ظريف و حکيمانه در بخش آينده کتاب خواهد آمد، دراينجا تنها به ترسيم دو روايت از آن گرامي بسنده مي کنيم:

[=Arial Black]1- از مرد درست انديشي بنام «عيسي بن صبيح» [2] آورده اند که: من در زندان [=Arial Black]بودم که حضرت عسکري عليه السلام را به زندان آوردند و من او را بخوبي مي شناختم حضرت در اولين برخورد به من فرمود:

[=Arial Black]«عيسي! مي داني که اکنون چند سال از عمرت مي گذرد؟ درست 65 سال و دو روز.»

[=Arial Black]هنگامي که امام عليه السلام اين خبر را داد به کتاب دعايي که همراهم بود و تاريخ ولادتم در آن ثبت شده بود نگاه کردم،
[=Arial Black]ديدم شگفتا همان گونه است که حضرت عسکري عليه السلام فرموده، بدون يک روز کم و زياد.

[=Arial Black]آنگاه فرمود: «آيا پسر داري؟»

[=Arial Black]گفتم: «نه سرورم!»

[=Arial Black]فرمود «بار خدايا! به او فرزندي روزي سازي که پشتوانه و يار و ياور او باشد که فرزند خوب پشتيباني است.»

[=Arial Black]واين شعر را خواند که:

[=Arial Black]من کان ذا ولد يدرک طلامتة

[=Arial Black]ان الذليل الذي ليست له عضد

[=Arial Black]يعني: کسي که داراي فرزندي قهرمان و نسل و تباري شايسته کردار باشد، حقوق بغارت رفته خويش را باز خواهد يافت.

[=Arial Black]و ذلت زده آن کسي است که براي او بازوي توانمند و دادخواه و مدافع دليري نباشد.

[=Arial Black]به آن حضرت گفتم: «سرورم آيا شما پسر داريد؟»

[=Arial Black]حضرت فرمود: «اي والله! سيکون لي ولد يملأ الأرض قسطا، فأما الآن فلا.»

[=Arial Black]يعني: «آري! بخداي سوگند، بزودي صاحب پسري خواهم شد که زمين را از عدل و داد لبريز خواهد نمود، اما الآن که با تو سخن
[=Arial Black]مي گويم، نه.

[=Arial Black]سپس اين شعر را زمزمه کرد:

[=Arial Black]لعلک يوما أن تراني کأنما

[=Arial Black]بني حوالي الأسود اللوابد

[=Arial Black]فان تميما قبل أن يلد الحصا

[=Arial Black]أقام زمانا و هو في الناس واحد [3] .

[=Arial Black]يعني: روزي را ببيني که پسران من همانند شير بچگان بر گرد من آماده انجام فرمان من باشند چرا که «تميم» پيش از آنکه
[=Arial Black]فرزندش «حصا» ديده به جهان گشايد، روزگاري در ميان مردم تنها زيست.

[=Arial Black]2- و نيز «احمد بن اسحاق» که از شايستگان است آورده است که: خود شنيدم ک حضرت عسکري عليه السلام مي فرمود:

[=Arial Black]«الحمدالله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي أراني الخلف من بعدي، أشبه الناس برسول الله صلي الله عليه و اله و سلم خلقا و
[=Arial Black]خلقا، يحفظه الله تبارک و تعالي في غيبته، ثم يظهره فيملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما.» [=Arial Black][4]
[=Arial Black].

[=Arial Black]يعني: خداي را سپاس که مرا از اين جهان بيرون نبرد تا جانشين و امام پس از مرا به من نشان داد. پسرم در چهره، خلق و خوي
[=Arial Black]شبيه ترين مردم به پيامبر خداست. خداوند او را در دوران غيبتش حفظ خواهد کرد و آنگاه او را فرمان ظهور خواهد داد و آن
[=Arial Black]گرانمايه، زمين را لبريز از عدل و داد خواهد ساخت همانگونه که از ستم و بيداد لبريز است.

[=Arial Black][1] کافي، ج 1، ص 377، بحارالانوار، ج 8، ص 362، شرح تفتازاني،ج 2 ص 275، صحيح مسلم ج 6، ص 22،
[=Arial Black]مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 446 و سنن بيهقي،ج 8، ص 156.

[=Arial Black][2] عيسي بن صبيح عرزمي از اصحاب امام صادق عليه السلام است و نجاشي در رجال خود تصريح به
[=Arial Black]وثاقت وي نموده است.رجال نجاشي، ص 296.

[=Arial Black][3] بحارالانوار، ج 50، ص 275.

[=Arial Black][4] اکمال الدين، ج 2، ص 408.
[=Arial Black]منبع:
[=Arial Black]http://shamim.valiasr-aj.com/page2/m9_Zendegani.php

قدس شریف;247120 نوشت:

[=&quot]برای اولین بار در زندگیم به این نتیجه رسیده بودم كه پیروان شیعه امام حسن عسكری در هنگام وفات ایشان عقیده واضح و یگانه در مورد چگونگی ادامه امامت نداشتند چرا كه امام حسن عسكری بطور ظاهر فرزند ذكوری نداشته اند. از اینروا ابهامات متعددی در پیروان امامت پدید آمده و شیعیان به بیش از چهارده فرقه و اعتقاد گرویدند.
[=&quot]... برخی از آنان به صراحت چنین استدلال می كردند كه «ضرورت قبول وجود امام دوازدهم را از آن رو روا می دارند كه در صورت ردّ آن، مسأله استمرار امامت پس از حسن عسكری و كلّ مسئله امامت ابهام بر انگـیز خواهد بود!»...


با سلام و عرض ادب و تشکر از جواب دوستان

مقدمتا عرض می شود:
الف) اعتقادبه مهدویت جزو اعتقادات مسلم اسلامی است که اختصاصی به مذهب خاص نداشته و اعتقاد به اصل آن جزو اصول مشترکه میان تمامی مذاهب اسلامی است.

اختلافی که در موضوع مهدویت میان شیعه و سنی است بحث تولد و عدم تولد آنحضرت است که اکثر اهل سنت معتقد به عدم میلاد آنحضرت اند هر چند گروهی به تولد آنحضرت معتقد بوده اند.

ب) باید از جناب (احمد الکاتب) پرسید آیا اشکال شما به اصل مهدویت است که در این صورت اشکال شما مخالف با اعتقاد مسلم اسلامی است و یا اینکه مشکل ایشان تنها در بحث تولد آنحضرت است و امامت سایر اهل بیت(علیهم السلام) را قبول دارند ودر این فرض سوال این است که ظاهرا جناب ایشان باروایات اثبات کننده امامت اهل بیت (علیهم السلام) آشنایی ندارند زیرا در روایات متعددی نهمین فرزند بلافصل امام حسین، مهدی (علیهما السلام) معرفی شده و حضرت مهدی (عج) فرزند امام یازدهم (علیه السلام) معرفی شده است.

والبته باز در این صورت باید از ایشان پرسید تکلیف حدیث ثقلین که بیانگر عدم جدایی عترت از قرآن تا قیامت است و حدیث وجوب معرفت امام هر زمانی و احادیث دیگر چه خواهد شد؟این روایات دلالت بر حیات امام در هر عصری می نماید؛ لذا بیان شده است هر کس امام خود را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. اما زمانی که امامی در کار نیست مردن به مرگ جاهلی چه جایگاهی خواهد داشت؟

ویا اینکه جناب کاتب از اعتقاد تشیع دست برداشته و سنی شده اند که در این صورت باید از ایشان پرسید بر فرض وجود امام زمان برای شما به اثبات نرسید شما چگونه دست از ولایت سایر ائمه برداشتید؟ و با چه قیمتی آنرا با ولایت شیخین تعویض نمودید؟آیا ولایت و امامت آنها (که گوارای کام جناب کاتب باد) در قرآن و سنت آمده است ؟!یا امری خود ساخته بوده که البته همین امر ساختگی نیز در زمان خلیفه دوم مورد نقد و اعتراض واقع گردید.

احمد کاتب مي‏گويد: «برخي از مورخين نقل کرده‏اند که بعضي از شيعيان قائل به توقف و انقطاع امامت شدند، آن گونه که بين رسل توقف بود. و از برخي روايات نيز استفاده مي‏شود که ممکن است در صورتي که مردم مورد غضب الهي واقع شوند، امامت و امام مرتفع شده و منقطع گردد...».

که در پاسخ او می گوئیم:
1 - همان گونه که از کتب تواريخ و ملل و نحل استفاده مي‏شود اکثر جامعه شيعي در آن زمان، معتقد به ولادت امام زمان‏(عليه السلام) بودند.

2 - آن گونه که شيخ مفيد(رحمه الله) و ديگران اشاره کرده‏اند، گرچه بعد از وفات امام عسکري‏(عليه السلام) شيعيان در ابتدا به چهارده فرقه متفرق شدند ولي بعد از مدتي کوتاه با ارشادات علما و اصحاب، همگي بر اعتقاد به ولادت و وجود امام خود اتفاق نمودند.[1]

3 - در مورد روايتي که ادعا کرده دلالت بر تحقق فترت و انقطاع امامت دارد، با دقت در آن، خلاف آنچه ادعا شده استفاده مي‏شود، زيرا در آن روايت از امام باقر(عليه السلام) نقل است که فرمود: «إذا غضب اللَّه تبارک وتعالي علي خلقه نحّانا عن جوارهم» ؛[2] «هر گاه خداوند تبارک و تعالي بر خلقش غضب کند ما را از جوارشان دور خواهد گرداند.» اين حديث به خوبي دلالت بر وجود و غيبت امام زمان‏عليه السلام دارد نه اینکه زمین خالی از حجت باشد.

ج)جا دارد از جناب احمد الکاتب پرسید اینکه در طول تاریخ و در قرون متمادی مدعیان مهدویت ظهور می نمودندکه تعدادی از آنان در قرون اولیه بوده اند به واسطه چه اصلی بوده است؟و همچنین باید پرسید محبوس نمودن امام هادی و عسکری (علیهما السلام) در سامرا و کنترل شدید آنان به واسطه چه مسائلی بوده است؟

[1]. ر.ک: الفصول المختاره، ص 325.
[2]. کافي، ج 1، ص 343، ح 31.

د)مرحوم کلینی که از بزرگان عصر غیبت صغری است، در کتاب شریف کافی درباره ولادت امام زمان و تعداد ائمه دوازده‌گانه(علیهم السلام) و غیبت آن حضرت و خصوصیات دیگر چندین باب عنوان فرموده است. بدیهی است كلینی یکی از بزرگترین محدثان شیعه در عصر غیبت صغری و همزمان با نواب اربعه آن حضرت هستند. وفات آن بزرگوار به سال 329 و همزمان با وفات آخرین نایب از نواب اربعه، علی بن محمد سمری اتفاق افتاده است. آیا می‌توان گفت موضوع امام عصر(علیه السلام) بعدها درست شده است؟

کتاب‌های دیگر در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم مانند «بصائر الدرجات» شیخ صفار و یا در قرن چهارم «غیبت» شیخ صدوق و «اکمال‌الدین» و یا «غیبت» نعمانی کتاب‌های فراوان دیگری که در قرن چهارم و پنجم به رشته تحریر در آمده. بدیهی است که این بزرگان تمامی احادیث خود را به‌صورت عمده از اصول اربعمأه (و اصول چهارصدگانه اصحاب ائمه(علیهم السلام)) تدوین نموده‌اند. آیا این حقیقت ساختگی است؟! یا شیعه از آن بی‌اطلاع بوده و یا خیر، دوران دیکتاتوری و خفقان در اوج بوده که شیعه از حداقل امکانات نیز برخوردار نبوده تا بتواند عقاید حقه و اسلامی خود را ابراز و از آن دفاع کند.

از دیدگاه شیعه از زمان خود رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) این موضوع مسلم و قطعی است و روایات و آیات قرآن بر آن دلالت دارند. صرفاً در کتاب «منتخب‌الاثر» 148 حدیث درباره تعداد امامان دوازده‌گانه و در باب دوم 162 حدیث و جمعاً در دو باب اول و دوم، 300 حدیث درباره تعداد ایشان و صراحت بر آن بیان فرموده و در پایان باب دوم ملحقاتی را اضافه فرموده و از جمله نوشته‌اند: جمع احادیث مربوط و احیانا با اضافه به 323 حدیث بالغ می‌گردد. و در این رابطه توضیحات مفصل و ارزشمندی ارائه فرموده‌اند که علاقه‌مندان مراجعه نمایند. و آنگاه در آخر به ارزیابی روایات مربوط اشاره فرموده و اینکه در 130 حدیث آمده که آخرین امام از امامان دوازده گانه حضرت مهدی(علیه السلام) است. و در 109 حدیث آمده که اول آنها علی(علیه السلام) و آخر آنها مهدی(علیه السلام) با این لقب یا القاب دیگر ذکر شده و در 160 روایت آمده که 9 نفر ایشان از نسل امام حسین(علیه السلام) است و در 121 حدیث آمده که 9 نفر از آنها صلب امام حسین(علیه السلام) و مهدی(علیه السلام) از آنهاست و در 115 حدیث آمده: «المهدی تاسعهم قائمهم» و در 71 حدیث آمده که اسامی و اوصاف و القاب آن بزرگواران را یکی پس از دیگر تا مهدی (علیه السلام) بیان نموده است. [1][2]

[1]. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب«منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» آیت الله لطف الله صافی.

[2].این پاراگراف برگرفته از مقاله آیت الله دری نجف آبادی است.

در اینجا جا دارد به کتبی که در قرن سوم و چهارم وپنجم هجری پیرامون حوادث آخرالزمان و امام مهدی علیه السلام نگاشته شده است اشاره شود[1]:
1 - ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق احمري نهاوندي: «کتاب الغيبة».[2]
2 - ابو اسحاق ابراهيم بن الأنماطي کوفي اسدي: «کتاب الغيبة».[3]
3 - احمد بن حسين عبداللَّه مهراني آبي: «ترتيب الأدلة فيما يلزم خصوم الامامية دفعه عن الغيبة و الغائب». [4]
4 - ابوالعباس احمد بن علي رازي: «الشفاء و الجلاء عن الغيبة». [5]
5 - ابوالحسن احمد بن محمّد بن عمران بن موسي معروف به ابن الجندي: «الغيبة». [6]
6 - اشرف بن اعز معروف به تالج العُلي علوي حسيني: «الغيبة».[7]
7 - ابو محمّد حسن بن حمزه معروف به طبري: «الغيبة».[8]
8 - ابو محمّد حسن بن محمّد بن يحيي معروف به ابن اخي طاهر: «کتاب الغيبة و ذکر القائم». [9]
9 - ابوالحسن حنظلة بن زکريا تميمي قزويني: «کتاب الغيبة».[10]
10 - ابوالحسن سلامة بن محمّد بن اسماعيل: «کتاب الغيبة و کشف الحيرة».[11]
11 - ابوالفضل عباس بن هشام ناشري اسدي: «کتاب الغيبة». [12]
12 - ابوالعباس عبداللَّه بن جعفر بن حسين حميري قمّي: «کتاب الغيبة و التوقيعات». [13]
13 - ابو محمّد عبدالوهاب مادرائي: «کتاب الغيبة». [14]
14 - شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان: او در زمينه امام زمان‏عليه السلام و موضوعات مربوط به آن حضرت تأليفات متعددي دارد از قبيل: «کتاب الغيبة»، «المسائل العشرة في الغيبة»، «مختصر في الغيبة»، «النقض علي الطلحي في الغيبة»، «جواب الفارقيين في الغيبة».
و نيز در برخي از کتب خود به طور ضمني بحث فراواني از مهدويت نموده است از قبيل: «الايضاح في الامامة و الغيبة»، «الإرشاد في معرفة حجج اللَّه علي العباد»، «العيون و المحاسن»، «الجوابات في خروج الامام المهدي‏عليه السلام».
15 - ابوالقاسم علي بن حسين معروف به شريف مرتضي: «المقنع في الغيبة».[15]
16 - علي بن محمد بن علي بن عمر بن رياح: «کتاب الغيبة».[16]
17 - ابو عبداللَّه کاتب محمّد بن ابراهيم بن جعفر: «کتاب الغيبة».[17]
18 - ابوعلي کاتب اسکافي محمّد بن احمد بن جنيد: «ازالة الران عن قلوب الاخوان في الغيبة».[18]
19 - ابوعبداللَّه محمد بن احمد صفواني: «کتاب الغيبة و کشف الحيرة».[19]
20 - محمد بن زيد بن علي فارسي: «کتاب الغيبة». [20]
21 - ابوالفتح محمّد بن علي بن عثمان کراجکي: «البرهان علي طول عمر صاحب‏الزمان» و «الاستطراف في ذکر ما ورد في الغيبة في الإنصاف».[21]
22 - ابوبکر محمّد بن قاسم بغدادي: «کتاب الغيبة». [22]
23 - ابوالنضر محمّد بن منصور عياشي: «کتاب الغيبة».[23]
24 - ابوالفرج مظفّر بن علي بن حسين همداني: «کتاب الغيبة».[24]
اينها اسامي کتاب‏هايي بود که تا آخر قرن سوم هجري درباره رفع حيرت به طور مستقل نوشته شده است.آیا می توان پذیرفت که این کتب بدون هیچ اصلی وبراساس امیال دنیوی نگاشته شده اند؟!
موفق باشید.

-------------------------------------------

[1].این قسمت برگرفته از کتاب موعود شناسی و پاسخ به شبهات،تالیف آقای علی اصغر رضوانی است.
[2]. رجال نجاشي، ص 19، رقم 21.
[3]. همان، ص 15، رقم 13.
[4]. معالم العلماء، ص 60، رقم 113.
[5]. رجال نجاشي، ص 97، رقم 240.
[6]. همان، ص 85، رقم 206.
[7]. الذريعة، ج 16، ص 75، رقم 375.
[8]. رجال نجاشي، ص 64، رقم 150.
[9]. همان، رقم 149.
[10]. همان، ص 147، رقم 380.
[11]. همان، ص 192، رقم 514.
[12]. همان، ص 380، رقم 741.
[13]. همان، ص 219، رقم 573.
[14]. همان، ص 247، رقم 652.
[15]. همان، ص 270و271، رقم 708.
[16]. همان، ص 259و260، رقم 679.
[17]. همان، ص 383، رقم 1043.
[18]. همان، ص 385، رقم 1047.
[19]. همان، ص 393، رقم 1050.
[20]. فهرست طوسي، ص 159، رقم 699.
[21]. الذريعة، ج 16، ص79و80.
[22]. الذريعة، ج 3، ص 92، رقم 292؛ رجال نجاشي، ص 381، رقم 1035.
[23]. رجال نجاشي، ص 353-350، رقم 944.
[24]. الذريعة، ج 16، ص 82، رقم 406.

آيا حضرت مهدي ديده به جهان گشوده است؟

((برای دیدن مقالات دیگر به نرم افزار تحت و ب شمیم گل نرگس مراجعه کنید))

[=Arial Black]از آغاز بحث تاکنون اين مطالب ترسيم گرديده است:

1- آياتي که از وجود گرانمايه امام مهدي عليه السلام نويد مي دهد.

2- رواياتي که از آن حضرت، ظهور، نام و نسب او بشارت دارد.

و نکات ديگري که پيرامون اين موضوعات مهم و اساسي لازم بنظر مي رسيد.

و لازم به يادآوري است که روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و امامان اهل بيت عليه السلام در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام و ظهور و نقش دگرگونساز او، همه، پيش از ولادت آن گرامي بيان گرديده و بر اين اساس همه آنها به منزله نويدها، بشارتها و اخبار از آينده است، از آينده ي جهان و انسان، از آينده ي جامعه ها و تمدنها، از آينده ي حرکت تاريخ بسوي نور و روشنايي و فلاح و نجات با ظهور حجت خدا.

اينک بحث به ولادت حضرت مهدي عليه السلام مي رسد. ولادت بزرگمردي که قرآن و پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و پيشوايان راستگوي اهل بيت عليه السلام همگي نويد آن را دادند و اينجا نقطه اختلاف و ديدگاههاي متفاوت و ميدان برخورد حق و باطل و رزمگاه واقعيت با دجالگري و دروغ پردازي وحق ستيزي است. و از آنجايي که ما همچنان به دلايل و براهين قطعي و انکار ناپذير و کافي، مسلح و مجهز هستيم، شايسته است که اين بحث را نيز تا سرحد توان، در پرتو خرد و منطق طرح کنيم و آنگاه خواننده
عزيز را با وجدان و خرد و انديشه اش براي تصميم گيري و انتخاب تنها گذاريم، چرا که مسئوليت ما فراتر از اين نيست و خداست که هدايتگر به راه راست و درست است.

همه کساني که به انبوه روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و امامان نور عليه السلام پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام ايمان آورده اند بر آنان لازم است که به ولادت آن گرامي نيز ايمان داشته و بدان اعتراف نمايند، چرا که عاقلانه و منطقي بنظر نمي رسد که از سويي اين روايات انبوه، بشارتها و اخبار بسيار از آينده جهان را، بپذيريم واز دگرسو بر اين پندار بي اساس باشيم که امام مهدي عليه السلام هنوز جهان را به نور وجودش نورباران نساخته است و متولد نشده است.

اينک توضيح و تبيين مطلب:

حقيقت اين است که روايت رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و امامان اهل بيت عليه السلام در مورد آخرين امام معصوم، به شايستگي و بدون هيچ نقطه ابهامي، نسب آن حضرت را ترسيم مي کند و به صراحت باز مي گويد که: «امام مهدي عليه السلام نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است.» بدين معنا که چهارمين امام نور، حضرت سجاد نخستين فرزند امام حسين عليه السلام و حضرت باقر(ع)، دومين فرزند و فرزندزاده آن حضرت و بر اين اساس، حضرت عسکري عليه السلام پدر گرامي امام مهدي عليه السلام، هشتمين فرزند امام حسين عليه السلام و خود حضرت مهدي عليه السلام نهمين فرزند از نسل سرفراز پيشواي شهيدان است.

و نيز روشن است که امام حسن عسکري عليه السلام بوسيله سم خيانت استبداد،زندگي را بدورد گفت و هزاران نفر از مردم پيکر پاک آن حضرت را تا معراج بدرقه و در مرقد پاکش بخاک سپردند. با اين بيان، براي ايمان آوردندگان به انبوه روايات و بشارتهاي پيامبر و امامان نور عليه السلام چه راهي جز ايمان و باور و عميق ولادت دوازدهمين امام نور خواهد بود؟

چرا که نمي توان پذيرفت که پدر گرامي آن حضرت به شهادت رسيده باشد اما خود او، نه ديده به جهان گشوده و نه در عالم رحم باشد، مگر مي توان گفت که انساني از دنيا برود و آنگاه پس از دهها يا صدها سال ديگر، فرزند بي واسطه اش بدنيا بيايد؟

بر اين اساس، تنها همان ديدگاه نخست، منطقي و استوار است که امام مهدي عليه السلام بي هيچ ترديدي در زمان پدر بزرگوارش حضرت عسکري عليه السلام ولادت يافته و اکنون هم در پرتو اراده و قدرت آفريدگار هستي، در همين جهان ما زندگي مي کند و در انتظار دريافت فرمان قيام و ظهور خويش براي اصلاح جهان و جهانيان است.

چرا که طبق انبوه روايات، اين پندار که ممکن است آن حضرت ولادت يافته و از دنيا رفته باشد نيز، بي اساس است. زيرا روايات بيانگر آن است که آن اصلاحگر بزرگ، زمين و زمان را از عدالت و دادگري لبريز مي سازد و نويدها و بشارتها را تحقق مي بخشد، مگر نه اينکه هم اکنون ستم و بيداد، گر چه جهان را لبريز نساخته، اما فراگير شده است؟ و به صراحت صدها روايت، آن حضرت پس از اينکه، جهان لبريز از ستم و بيداد گرديد ظهور خواهد کرد و به فرمان خدا و در پرتو عنايات او، بيداد را نابود و زمين رامملو از عدالت خواهد ساخت.

منبع:
http://shamim.valiasr-aj.com/page2/m9_Zendegani.php

[=Arial Black]ولادت نور در منابع شيعه و اهل سنت


[=Arial Black]بهر حال رواياتي که از ولادت يافتن حضرت مهدي عليه السلام در زمان پدر گرانقدرش نويد مي دهد، بسيار است بطوري که شمارش آنها سخت و دسته بندي آنها نيز مشکل است و همه آنها در کتابهاي شيعه و اهل سنت، موجود مي باشد. بر اين اساس است که پيروان مکتب خاندان وحي و رسالت با ايمان به اين نويدها و بشارتهاي موجود در انبوه روايات، به ولادت حضرت مهدي عليه السلام ايمان عميق و ترديدناپذيري دارند و هيچ شک و شبهه اي را در اين مورد روا نمي شمارند. اينک صدها سال است که در شهرها و تمامي مناطق شيعه
نشين، سالروز ولادت پربرکت آن گرامي مرد عصرها و نسلها، در پانزدهم شعبان با شور و شوق وصف ناپذيري جشن گرفته مي شود و هر ساله در اين روز جاودانه، هزاران محفل ومجلس پرشکوه شادماني در مساجد، مدارس علمي، خانه، حوزه درس علما و متفکران شيعه و ديگر مراکز ديني برپا مي گردد وبه
گراميداشت آن ميلاد خجسته شيريني پخش مي گردد و قصيده هاي مناسب، القا مي شود. سخنوران در اين رابطه سخنراني مي کنند و همه از ولادت آن حضرت سخن مي گويند.

کتابها و آثار قلمي پيروان اهل بيت عليه السلام نيز، ولادت حضرت مهدي عليه السلام را مسلم اعلان نموده و هيچ نقطه اي براي ترديدافکني و چون و چرا، باقي نمي گذارند.

از اينها که بگذريم، اهل سنت نيز به دليل انبوه روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم که در کتابهاي معتبر آنان موجود است و همه نويد از ولادت و ظهور نقش دگرگونساز آن گرامي دارد، اينان نيز به ولادت حضرت مهدي عليه السلام معتقدند و علما، بزرگان، پيشينيان و محدثان آنان نيز، ولادت آن حضرت را قطعي و مسلم مي دانند که اينک به ترسيم برخي از آنها مي پردازيم.


منبع
http://shamim.valiasr-aj.com/page2/m9_Zendegani.php

[=Arial Black]دانشمندان اهل سنت و اعتراف به ولادت امام مهدي(عج)

[=Arial Black]مرحوم «شيخ نجم الدين عسکري» در جلد اول کتاب خويش [1] نام چهل تن از علما و دانشمندان اهل سنت راآورده است که همگي آنان در کتابهاي خويش با ايمان به روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم به ولادت حضرت مهدي عليه السلام اعتراف نموده اند.

[=Arial Black]همانگونه که علامه معاصر «آيت الله العظمي صافي» نيز در کتاب ارزشمند خود، نام و نشان گروه ديگري از آنان را آورده است که شمارشان از 26 نفر مي گذرد و همگي به ولادت دوازدهمين امام نور، تصريح مي کنند و ما در اينجا براي رعايت اختصار برخي از آن منابع اهل سنت را از اين دو کتاب ترسيم مي کنيم.

[=Arial Black]کساني که آگاهي بيشتري در اين موضوع مي خواهند، مي توانند به دو کتاب مورد اشاره و ديگر کتابهايي که در اين مورد نگارش يافته است مراجعه کنند.

[=Arial Black]براي نمونه:

[=Arial Black]1- «محمد بن طلحه حلبي شافعي» در کتاب خود ضمن بحث گسترده اي مي نويسد: «باب دوازدهم در مورد حضرت مهدي عليه السلام است....»

[=Arial Black]و آنگاه ضمن برشمردن نامها و القاب آن حضرت مي نويسد: «او در شهر تاريخي سامرا، ديده به جهان گشود....»
[=Arial Black]2- «محمد بن يوسف کنجي شافعي» از ديگر علماي اهل سنت است. او در کتاب خويش مي نويسد: «حضرت مهدي عليه السلام فرزند جناب
[=Arial Black]حسن عسکري عليه السلام است. آن وجود گرانمايه، زنده و در اوج سلامت و طراوت از زمان غيبت خويش تاکنون دراين جهان زندگي مي
[=Arial Black]کند....» [3] .

[=Arial Black]3- «محمد بن احمد مالکي» معروف به «ابن صباغ» نيز از علماي اهل سنت است و در کتاب خويش در باب دوازدهم مي نويسد:
[=Arial Black]«ابوالقاسم، محمد، حجت، فرزند حضرت حسن عسکري عليه السلام است. او در شهر سامرا و در نيمه شعبان 255 هجري ديده به جهان
[=Arial Black]گشود.» [4] .

[=Arial Black]4- از ديگر علماي آنان «سبط ابن جوزي حنفي» است. او در کتاب خويش در مورد فرزندان حضرت عسکري عليه السلام در بخشي تحت
[=Arial Black]عنوان «فصل في ذکر الحجة المهدي» مي نويسد: «او نام بلند آوازه اش محمد، فرزند حسن عسکري عليه السلام است و کنيه اش
[=Arial Black]ابوالقاسم مي باشد. او را: خلف الحجة، صاحب الزمان، القائم المنتظر نيزخوانده اند و آن حضرت آخرين امامان است...». [5] .

[=Arial Black]5- «احمد بن حجر» عالم ديگري از اهل سنت است او در کتاب خويش به هنگام بحث در مورد شخصيت حضرت عسکري عليه السلام مي نويسد: «او جز فرزندش ابوالقاسم محمد الحجة، فرزندي به يادگار ننهاد و فرزند گرانمايه اش، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله
[=Arial Black]بود، اما خداوند حکمت و بينشي ژرف و اعجازآميز به او ارزاني فرمود....» [6] .

[=Arial Black]6- از علماي ديگر اهل سنت «شبراوي شافعي» است. او در مورد ولادت دوازدهمين امام نور در کتاب خويش مي نويسد: «امام يازدهم، «حسن خالص» [7] که به لقب عسکري معروف است و او را شرافت همين بس که امام مهدي عليه السلام از فرزندان گرانمايه اوست....» [8] .

[=Arial Black]آنگاه مي افزايد: «امام مهدي عليه السلام فرزند حضرت عسکري عليه السلام است و در شهر تاريخي سامرا در پانزدهم شعبان 255هجري ديده به جهان گشود.»

[=Arial Black]7- «عبدالوهاب شعراني» عالم ديگر اهل سنت در کتاب خويش تحت عنوان، «نشانه هاي نزديک شدن رستاخيز»، از جمله قيام و ظهور حضرت مهدي عليه السلام را مي نويسد. آنگاه مي افزايد: «امام مهدي عليه السلام از فرزندان امام عسکري عليه السلام است و در پانزدهم شعبان سال 255 بدنيا آمده و او زنده و باقي است تا طبق روايات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم با حضرت
[=Arial Black]عيسي عليه السلام که به هنگامه ظهور او از آسمانها فرود مي آيد، ديدار کند....» [9] .

[=Arial Black]8- از علماي ديگر اهل سنت «عبدالله بن محمد مطيري شافعي» است.

[=Arial Black]او درکتاب خويش پس از يادآوري نام بلندآوازه امامان معصوم عليه السلام تا حضرت عسکري مي نويسد: «فرزند حضرت عسکري عليه
[=Arial Black]السلام امام مهدي: دوازدهمين امامان است. نام او محمد و قائم است و به مهدي عليه السلام نيز شهرت دارد....»

[=Arial Black]9- «سراج الدين رفاعي» از ديگر دانشمندان اسلامي است. او در کتاب خويش [10] دراين مورد مي
[=Arial Black]نگارد: «اما، يازدهمين امام، حضرت حسن عسکري عليه السلام پس از خويش، فرزندش حضرت مهدي را بر جاي نهاد و او جانشين پدر و دوازدهمين امام است.» [11] .

[=Arial Black]10- استاد «بهجت افندي» در کتاب خويش [12] از جمله مي نويسد: «امام مهدي عليه السلام در
[=Arial Black]پانزدهم شعبان سال 255 هجري ديده به جهان گشود و مادرش نرجس بود....» [13] .

[=Arial Black]11- عالم ديگر اهل سنت «حافظ محمد بن محمد حنفي نقشبندي» در کتاب خويش [14] دراين رابطه مي نويسد: «حضرت عسکري عليه السلام يازدهمين امام است و فرزند گرانمايه اش «محمد» نزد ياران و دوستان راستين خاندان وحي و رسالتمشخص و معلوم بود. او در سال 255 هجري در پانزدهم شعبان ديده به جهان گشود.» [15] .

[=Arial Black]اين مطلب را از جمله بانوي بزرگ و مورد اعتماد «حکيمه» دختر امام جواد عليه السلام آورده است.

[=Arial Black]12- «سليمان قندوزي حنفي» از ديگر دانشمندان اسلامي است. او در کتاب خويش ضمن ترسيم ولادت حضرت مهدي عليه السلام از بانو حکيمه، دخت گرانقدر حضرت جواد عليه السلام به همان صورت که در کتابهاي معتبر شيعه آمده است، مي افزايد: «اين روايت و اين گزارش از ديدگاه علما و شخصيتهاي مورد اعتماد اسلامي، محقق و مسلماست که ولادت «قائم آل محمد» پانزدهم شعبان به سال 255 هجري رخ داد و آن حضرت در شهر تاريخي سامرا و در حيات پدرش ديده به
[=Arial Black]جهان گشود.» [16] .

[=Arial Black]13- «شبلنجي شافعي» دانشمند ديگر اهل سنت در کتاب خويش در اين مورد مي نويسد: «رحلت حضرت عسکري عليه السلام روز جمعه هشتم ربيع الاول به سال 260 هجري بود و از خود، فرزندي گرانمايه بر جاي نهاد که نام او را محمد نهاده بود.» [=Arial Black][17] [=Arial Black].

[=Arial Black]14- دانشمند ديگر اهل سنت «ابن خلکان» است. او در کتاب خود پيرامون امام عصر عليه السلام مي نويسد: «ولادت آن گرانمايه،پانزدهم شعبان به سال 255 هجري بود و هنگامي که پدرش جهان را بدورد گفت، آن حضرت پنج ساله بود و مادرش نرجس نام داشت....» [18] .

[=Arial Black]15- عالم ديگر اهل سنت «ابن الخشاب» در اين مورد مي نويسد: «فرزند و جانشين شايسته کردار حضرت عسکري عليه السلام حضرت مهدي عليه السلام بود که او را «الخلف الصالح» نيز مي گفتند. او همان صاحب الزمان است و به نام مقدس «مهدي» نيز شهرت دارد.» [19] .

[=Arial Black]16- «عبدالحق دهلوي» نيز از دانشمندان اسلامي است. او در کتاب خود، در مورد زندگي امامان نور عليه السلام در اين رابطه مي نويسد: «ابومحمد حضرت حسن عسکري» عليه السلام يازدهمين امام نور است و فرزند گرانمايه اش محمد عليه السلام نزد ياران و دوستداران مورد اعتماد شناخته شده است.»

[=Arial Black]آنگاه مي افزايد: «خلف صالح، از فرزندان حضرت عسکري عليه السلام همان صاحب الزمان است.»

[=Arial Black]17- «محمد امين بغدادي سويدي» در ولادت امام عصر عليه السلام مي نويسد:

[=Arial Black]«حضرت مهدي عليه السلام به هنگامه رحلت پدر گرانمايه اش، پنج سال داشت.» [20] .

[=Arial Black]18- مورخ بزرگ اهل سنت «ابي الوردي» در تاريخ خود [21] آورده است که «محمد، فرزند حضرت عسکري عليه السلام در سال 255 هجري بدنيا آمد....»

[=Arial Black]اينها شماري از منابع و کتابهاي علما و دانشمندان اهل سنت است که همگي آنان به ولادت پربرکت دوازدهمين امام نور حضرت مهدي عليه السلام، تصريح کرده و پانزدهم شعبان به سال 255 هجري را بطور مشخص، سالروز ولادت نور شناخته اند و همگي پدر [=Arial Black]گرانمايه او را حضرت عسکري عليه السلام عنوان ساخته اند.

[=Arial Black]روشن است که اگر بخواهيم اعترافات و تصريحات همه دانشمندان اهل سنت را در اين مورد، ترسيم نماييم کتاب، طولاني و بحث، خسته کننده مي گردد. [22]

[=Arial Black][1] المهدي الموعود المنتظر عند اهل السنة، ج 1، ص 220.

[=Arial Black][2] مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص 88، چاپ ايران در سال 1287.

[=Arial Black][3] البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 336.

[=Arial Black][4] الفصول المهمه، ص 273.

[=Arial Black][5] تذکره الخواص، چاپ جديد، ص 363 و چاپ قديم، ص 88.

[=Arial Black][6] الصواعق المحرقة، ص 127، چاپ مصر، 1308 هجري.

[=Arial Black][7] خالص، از القاب ناشناخته حضرت عسکري عليه السلام است.

[=Arial Black][8] الاتحاف بحب الاشراف، ص 178.

[=Arial Black][9] اليواقيت و الجواهر، ج 2، ص 143 چاپ مصر.

[=Arial Black][10] صحاح الأخبار.

[=Arial Black][11] منتخب الأثر، ص 336 به نقل از صحاح الأخبار.

[=Arial Black][12] محاکمه، در تاريخ آل محمد که از ترکي به فارسي ترجمه شده است.

[=Arial Black][13] منتخب الاثر، ص 337 و دفاع عن الکافي، ج 1، ص 587.

[=Arial Black][14] فصل الخطاب.

[=Arial Black][15] منتخب الاثر، ص 332، به نقل از فصل الخطاب.

[=Arial Black][16] ينابيع المودة، ص 449 - 452، چاپ ايران.

[=Arial Black][17] نور الابصار، ص 185.

[=Arial Black][18] وفيات الاعيان، ج 4، ص 176.

[=Arial Black][19] مهدي منتظر در نهج البلاغه، ص 23 و دفاع عن الکافي، ج 1، ص 571 به نقل از تاريخ
[=Arial Black]مواليدالائمه.

[=Arial Black][20] سبائک الذهب، ص 78.

[=Arial Black][21] نور الابصار، ص 153 به نقل از تاريخ ابن الوردي.

[=Arial Black][22] فقيه عاليقدر حضرت آيت الله صافي در کتاب خويش، منتخب الاثر، ص 320، نام 65 نفر و محقق
[=Arial Black]گرامي، فقيه ايماني در کتاب خود مهدي منتظر در نهج البلاغه، ص 23، نام 102 نفر از بزرگان اهل سنت را که متذکر ولادت حضرت ولي
[=Arial Black]عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف شده اند، ذکر نموده اند. و از کساني که در اين زمينه، بررسي مفصل کرده، محقق توانا و کاوشگر
[=Arial Black]فرزانه و برادر صديق ما، جناب ثامر عميدي هست که نام 128 نفر از علما و بزرگان اهل سنت را آورده که در کتابهاي خود به ولادت
[=Arial Black]حضرت ولي عصر عليه السلام تصريح کرده اند. رجوع شود به: دفاع عن الکافي، ج 1، ص 569 - 592.

[=Arial Black]و همچنين مصدر ياد شده، ص 548، نام 79 نفر را آورده که دوران طفوليت و يا قبل از آغاز غيبت کبري، وجود مقدس حضرت را مشاهده نموده اند.
[=Arial Black]منبع:

با سلام و تشکر از دوستان گرامی
بزرگواران دقت بفرمایند جوابهایشان مکمل جواب دوستان دیگر باشد و از تکرار مطالب پرهیز نمایند زیرا در پایان هنگام جمع بندی کارشناس، پستهای تکراری حذف خواهد گردید علاوه بر اینکه چنین رویه ای هرگز مورد پسند نیست که دوستان بدون توجه به پستهای یکدیگر به صورت جزایر متفرقه عمل نمایند.
موفق باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوست گرامی جناب قدس شریف

مطالعه این لینک هم خالی از لطف نیست :

نظر علمای اهل سنت در مورد تولد حضرت مهدی سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف

http://islamtxt.ir/node/313

باتشکر - یاعلی

ممنون از همتون
در حال بررسی خط بخط پستاتونم اجرتون باخدا

[="Tahoma"][="Magenta"]

قدس شریف;248286 نوشت:
درس خودشناسی نده... تو خودتو شناختی دم از امامت میزنی؟ این تاپیک جای شعار نیست. حرف حساب داری با گوش جان می شنوم نداری خوش آمدی

اینه بشکست و مغرور بگشت
هرچه که بندش بزنی باز نشود اینه:Sham:[/]

کبوتر حرم الزهرا;248936 نوشت:
[="Tahoma"][="Magenta"]

اینه بشکست و مغرور بگشت
هرچه که بندش بزنی باز نشود اینه:Sham:

[/]

صلوات بفرست برادر :ok:

اللهم صل علی محمد و آل محمد

موضوع قفل شده است