فرق روح و جان چیست؟؟؟؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق روح و جان چیست؟؟؟؟

فرق روح و جان چیست؟؟؟؟

کارشناس بحث : اندیشمند

با سلام خدمت شما


بنده در اين تاپيك توضيحي در مورد روح دادم و خلاصه اي از آن را نيز ذكر مي كنم:

http://www.askdin.com/thread20515.html



روح, موجودى غير مادي است و جسم و قابل قسمت نيست و حيات و فعاليت اعضاى بدن, به او متكى است.


علامه سيد محمد حسين طباطبائى(ره) در تفسير ((الميزان)) مى نويسد:


((كلمه روح به طورى كه در لغت معرفى شده, به معناى مبدإ حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس و حركت ارادى مى شود)).[1]


روح عبارت است از نیروئی که به جسم و بدن و به همه اعضاء و جوارح انسان زندگی می دهد و باعث رشد و تکامل انسان میگردد. یک درخت خشکیده را با یک درخت پر شاخ و برگ مقایسه کنید درختی که خشکیده است فاقد همان روح است درست مثل انسان مرده و درختی که تازه و سرسبر است دارای روح است درست مثل انسان زنده و در هر عضوی که روح نباشد همان عضو از کار می افتد.و اما واژه نفس یعنی همان شخصیت هر فردی که معمولا با کلمه فارسی من و منیت به آن اشاره می شود.[2]


جان به معنای نَفْس (روح) هر موجود جاندار می باشد و به روحى که در کالبد جاندار دمیده شده و موجب زنده ماندن او است، جان گویند. حیات جسم آدمى بسته به جان او است.


جان كلمه اي فارسي است و براي اينكه معناي آن را بدانيم بايد به لغتنامه هاي فارسي مراجعه كنيم:


جان به دو معنا آمده است:

1 - روح انسانی . 2 - نفس [1]


در لغتنامه دهخدا در مورد جان چنين آمده است:


در ادبیات فارسی مترادف روان (روح انسانی ) هم آمده :

اگر موری سخن گوید وگر موئی روان دارد

من آن مور سخن گویم من آن مویم که جان دارد.

روح حیوانی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روح . نفس . جهن . (ناظم الاطباء). روح حیوانی چنانکه روان نفس ناطقه است و این معتقد شیخ ابن سینا است و بعضی گفته اند که جان مانند خورشید است و روان روشنی خورشید. (از آنندراج ). بعقیده ٔ گروهی جان با روان دو تا است : بعقیده ٔ قدما جسمی است لطیف و فناپذیر برخلاف روان که جسم نیست و فنا نپذیرد. مظروف و حال روان است . گویا جان ، نفس یا نفس حیوانی و روان روح یا نفس ناطقه باشد. آنچه تن به وی زنده است برخلاف روان که فانی نیست . جان رتبه ٔ ناسوتی دارد و روان از مجردات است و باهم دو باشند، پست تر از روان است یعنی روح حیوانی :

و مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید یکی تن که او را بتازی بدن و جسد خوانند و دیگری جان که او را روح خوانند و سیوم روان که او را نفس خوانند. (از رساله ٔ ابوعلی سینا).

بیجان کردن ؛ کشتن . میراندن : نیک سهل است زنده بیجان کردن . (گلستان ).

سخت جان ؛ کسی که به آسانی جان ندهد. گران جان .


[1] تفسيرالميزان ذيل آيه 85 سوره اسراء


[3]فرهنگ معين ،ماده جان

[4]لغتنامه دهخدا،ماده جان،با تلخيص


[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
بااحترام به شما وتشكرازشما
شمافرموديد همه بدن به روح بسته است و زنده بودن جسم.
سوال؟
اگرروح ضربه بخورد جسم نيزضربه ميخورد ولي اگرجسم ضربه بخورد چي ؟؟
آيا درآنصورت روح ضربه نميخورد؟؟
باتقديروتشكر.
[/]

سوالتون بسيارجاللب بود...

اگراجازه بديد توضيحي بدم:
جسم ميتونه زيرمجموعه روح باشه....اگرروح ضربه بخوره تمام زيرمجموعه هاضربه ميخورن..

طناب ارتباطي اين دونيز به ارتعاش درمياد..

الف(جسم)زيرمجموعه حروف الفباي روح خواهدبود..
اگرجسم به شدت ضربه بخوره وطناب ارتباط روبه تكانش دربياره روح هم دچار ارتعاش ميشه اما به اندازه ضربه جسم ضربه نميخوره...

مثلا اگر يكي ارنيمكره هاي مغزدچار اختلال بشه بعضي ازفاكتورهاي عملي روح دچارمشكل ميشه..
چون روح جامعه وكله برجزاثرداره

مثل زيرمجموعه مستقل...درحيني كه اون رودربرداره به طوركامل درهم نرفته و بسته به هم نيستن...فقط مثل طنابي ضزيف درجهت هايي باهم ارتباط دارند..

[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او و با تشكرازشما..چنين استنباط نمودم كه پاسخ شما آري بود..ممنون[/]

نه به طور مطلق....

آره ميتونه براي جسم باشه....اگرروح ضربه بخوره جسم هم ضرباتي به تناسب ضربه روح ميخوره....

اما اگر جسم ضربه بخوره حالت ارتعاشي روح رو به تكانش واميداره.....اما فقط درصورت ضربه شديدجسم وجاهاي حساس(مثل مغز)بخش هايي ازروح كه با آن از طريق جان با مغزدرارتباطه فاكتور عملي اون(مثل ارتباط ذهن وروح وتكلم.....دچار اختلال ميشه..)

بستگي به روح هم داره كه تاچقدرقوي باشه..اگر روح با عالم بالا متصل بشه واز جسم مستقل بشه....(يعني خودروح زيرمجموعه متافيزيك بشه)

اون وقت اگر تمام نيمكره هم ازكاربيفته ممكنه ارتباط بيروني بادنيا نداشته باشه اما به علت اتصالش با عالم

ماورا مفاهيم رو به صورت حقيقي درك ميكنه.....فقط دروادي عمل مقابل ما به صورت استفاده ازجوارح ممكنه دچار مشكل بشه....

البته بوده انساني كه با قوي كردن روحش ازجسم ناتوانش جداشده ودرعوالم سيركرده...پس روح توانايي داره ازجسم گذركنه..اما جسم نه.

[="Arial"][="RoyalBlue"]ممنون[/]

بسم الله
با تشکر از بزرگوارانی که به سوالات پاسخ فرمودند.بنده هم مطالبی را اضافه خواهم نمود.

روح،نفس،جان،دل،قلب،روان،جام جهان نما، همگی یک حقیقت هستند ولی از آنجایی که هر کسی از ظن خودش برداشت نمود،اسامی متفاوت شد.مثلا از آنجا که بدن تحت تدبیر روح است به این روح می گویند نفس ناطقه
. نفس ناطقه موجودی مجرد از ماده می باشد،زمان و مکان،رنگ اندازه و ... ندارد.بدن مرتبه نازل نفس است.(فهم این مطلب دشوار است و نیاز به سال ها درس خواندن دارد).جسم همین بدن است در صورتی که روح از او جدا شود و دیگر تحت تاثیر نفس یا روح نباشد.تمام امورات بدن تحت تصرف نفس ناطقه است.هضم غذا،دیدن،شنیدن،لامسه و....همه و همه چی.عقل،چشم،گوش،پوست و ...همگی آلت این نفس هستند.و گرنه خود مستقلا هیچ کاره اند.مطلقا چشم نمیبیند عقلم هم نمیبیند و نمیفهمد فقط وسیله هستند.بزرگواری پرسشی داشتند که اگر جسم ضربه بخورد آیا روح نمیخورد؟ اینجا باید روح بخاری را تعریف کنیم.روح بخاری جسم لطیف است بین نفس ناطقه و بدن (زیرا نفس مجرد تام است و بدن مادی است سنخیتی برای ارتباط ندارند) روح بخاری مرتبط این دو می باشد.هر ضربه ای که جسم بخورد قبل آن روح بخاری آن ضربه را خورده است و بعد در جسم اعمال می گردد.روح بخاری مادی است ولی لطیف است و تا حدودی هم قابل دیدن است.این روحی که اطبا می گویند مریض روح از بدنش خارج شد منظورشان همان روح بخاری است نه نفس ناطقه.نفس ناطقه مجرد است و مادی نیست که ضربه و صدمه ببیند.با تشکر

بنام خداوند بخشنده و مهربان

با سلام و احترام
با توجه به تعریف جناب علامه طباطبايي پيرامون روح (نيروی حيات بخش):آيا روح همان عامل زندگي بخش به سلولها در تمام موجودات زنده مي باشد؟
آيا دليل اصلي فلاسفه از افلاطون تا ابن سينا و تا ملاصدرا مبني بر وجود روح، بي جان محسوب دانستن مايع اوليه مرد و زن براي ايجاد نطفه نبود؟ و آن هم بخاطر فقدان دانش ميكروسكوپي از حيات سلولها و اسپرماتوزوئيد و اوول ؟ آيا اين دانش ميتواند ما را به دو مرحله از حدوث حيات رهنمون نمايد: حيات منفصل قبل از حدوث و شكل گيري نطفه هر انسان در سلولهاي مرد و زن - حيات متصل بعد از حدوث و شكل گيري نطفه و ايجاد موجود جديد؟بعبارت ديگرآيا حيات، از انساني به انسان ديگر منتقل نمي شود؟خداوند حيات اولين آدم را از دميدن حيات در گل و تداوم نسل بشر را در انتقال حيات از انساني به انسان ديگر اعلام نمي فرمايند؟

memari;294883 نوشت:
با سلام و احترام با توجه به تعریف جناب علامه طباطبايي پيرامون روح (نيروی حيات بخش):آيا روح همان عامل زندگي بخش به سلولها در تمام موجودات زنده مي باشد؟ آيا دليل اصلي فلاسفه از افلاطون تا ابن سينا و تا ملاصدرا مبني بر وجود روح، بي جان محسوب دانستن مايع اوليه مرد و زن براي ايجاد نطفه نبود؟ و آن هم بخاطر فقدان دانش ميكروسكوپي از حيات سلولها و اسپرماتوزوئيد و اوول ؟ آيا اين دانش ميتواند ما را به دو مرحله از حدوث حيات رهنمون نمايد: حيات منفصل قبل از حدوث و شكل گيري نطفه هر انسان در سلولهاي مرد و زن - حيات متصل بعد از حدوث و شكل گيري نطفه و ايجاد موجود جديد؟بعبارت ديگرآيا حيات، از انساني به انسان ديگر منتقل نمي شود؟خداوند حيات اولين آدم را از دميدن حيات در گل و تداوم نسل بشر را در انتقال حيات از انساني به انسان ديگر اعلام نمي فرمايند؟

با سلام خدمت شما
تعریف علامه مربوط به تعریف لغتی است .سخن ما نیز در مورد روح انسانی است و اینکه در یک برهه زمانی نطفه انسان که خاصیت مادی دارد ، دارای روح انسانی می شود و روح انسان نوعی تعلق با آن جسم پیدا می کند.
دانش انسان در مورد قبل از شکل گیری انسان نمی تواند نظری ارائه دهد زیرا هیچگونه دسترسی علمی به آن ندارد .
روح انسان نیز از انسانی به انسان دیگر منتقل نمی شود زیرا روح هر انسانی مستقل از انسان دیگر است و اراده و حیات جداگانه ای دارد.آنچه منتقل می شود صرفا همین تداوم نسل های مادی است.


موفق باشید

اندیشمند;296149 نوشت:
با سلام خدمت شما
تعریف علامه مربوط به تعریف لغتی است .سخن ما نیز در مورد روح انسانی است و اینکه در یک برهه زمانی نطفه انسان که خاصیت مادی دارد ، دارای روح انسانی می شود و روح انسان نوعی تعلق با آن جسم پیدا می کند.
دانش انسان در مورد قبل از شکل گیری انسان نمی تواند نظری ارائه دهد زیرا هیچگونه دسترسی علمی به آن ندارد .
روح انسان نیز از انسانی به انسان دیگر منتقل نمی شود زیرا روح هر انسانی مستقل از انسان دیگر است و اراده و حیات جداگانه ای دارد.آنچه منتقل می شود صرفا همین تداوم نسل های مادی است.

موفق باشید

بنام خداوند بخشنده مهربان

با سلام و تشکر از پاسخ شما

شما نطفه را دارای خاصيت مادی برشمرده ايد يعني فاقد حيات و يا دارای حيات؟ اگر دارای حيات است که با نگاه ميکروسکوپي کاملاً مشهود و غير قابل انکار است که نطفه انسان از ترکيب موجودات زنده ای از مرد و زن بوجود آمده و از سلولهای زنده ای تشکيل شده است و در فرآيندی که خداوند نيز در قرآن فرموده است تبديل به جنين و سپس متولد ميگردد.بنظر نمي آيد نيازی به موجود جديدی بنام روح برای حيات بخشيدن به انسان باشد.
خداوند برای آفرينش اولين آدم مي فرمايند که از حيات خود،به گل حيات بخشيده و انسانهای بعد از آن، در فرآيندی توليد مثلي به ادامه حيات اقدام مي نمايند.(سوره مومنون آيات 12- 14)
منظور شما از جمله "دانش انسان در مورد قبل از شکل گیری انسان نمی تواند نظری ارائه دهد زیرا هیچگونه دسترسی علمی به آن ندارد " چيست؟ امروزه جنين شناسان و دانشمندان بخش عمده ای از فرآيند و مراحل شکل گيری انسان را در درون مرد و زن و سپس در داخل رحم مي دانند .کدام قسمت با روح ارتباط مي يابد که دانشمندان نمي دانند؟
تداوم نسل مادی يعني چه؟ نسل مادی چه ويژگي هايي دارد؟
تعريف شما از روح نه از کلام الهي قابل استنباط است نه از تعريف جناب علامه. منشا و منبع آن کجاست؟

با تشکر بسيار از راهنمايي شما

memari;296164 نوشت:
بنام خداوند بخشنده مهربان با سلام و تشکر از پاسخ شما شما نطفه را دارای خاصيت مادی برشمرده ايد يعني فاقد حيات و يا دارای حيات؟ اگر دارای حيات است که با نگاه ميکروسکوپي کاملاً مشهود و غير قابل انکار است که نطفه انسان از ترکيب موجودات زنده ای از مرد و زن بوجود آمده و از سلولهای زنده ای تشکيل شده است و در فرآيندی که خداوند نيز در قرآن فرموده است تبديل به جنين و سپس متولد ميگردد.بنظر نمي آيد نيازی به موجود جديدی بنام روح برای حيات بخشيدن به انسان باشد. خداوند برای آفرينش اولين آدم مي فرمايند که از حيات خود،به گل حيات بخشيده و انسانهای بعد از آن، در فرآيندی توليد مثلي به ادامه حيات اقدام مي نمايند.(سوره مومنون آيات 12- 14) منظور شما از جمله "دانش انسان در مورد قبل از شکل گیری انسان نمی تواند نظری ارائه دهد زیرا هیچگونه دسترسی علمی به آن ندارد " چيست؟ امروزه جنين شناسان و دانشمندان بخش عمده ای از فرآيند و مراحل شکل گيری انسان را در درون مرد و زن و سپس در داخل رحم مي دانند .کدام قسمت با روح ارتباط مي يابد که دانشمندان نمي دانند؟ تداوم نسل مادی يعني چه؟ نسل مادی چه ويژگي هايي دارد؟ تعريف شما از روح نه از کلام الهي قابل استنباط است نه از تعريف جناب علامه. منشا و منبع آن کجاست؟ با تشکر بسيار از راهنمايي شما

با سلام خدمت شما


سلول های زنده انسان دارای حیات هستند ولی سخنی که ما در این مبحث بیان کردیم در مورد روح انسانی است.روحی که منشا علم و ادراک و اختیار انسان است و بدن وابسته به آن است.
در این موضوعات به این مباحث و تفاوت روح انسان با سایر موجودات اشاره شده است که امیدوارم به نتیجه برسید ولی اگر سوالی داشتید که مربوط به همین مسئله است در یک موضوع جداگانه بیان فرمایید تا در مورد آن بحث شود.

[=&quot] http://www.askquran.ir/thread31841.html
http://www.askdin.com/thread20515.html

[=&quot]

منظور بنده از عدم دسترسی دانش انسان مربوط به قبل از حدوث انسان است نه قبل از تشکیل این اندام و ...بلکه منظور قبل از همان ماده اولیه تشکیل انسان مد نظر بود.

انسان یک بدن مادی دارد و یک روح دارد. منظور از تداوم نسل مادی همین زاد و ولد های انسان هاست که صرفا بدن مادی انسان از پدر و مادر به وجود می آید ولی روح انسان چنین نیست.


موفق باشید

پرسش:فرق روح و جان چیست؟

پاسخ:


با سلام خدمت شما






روح, موجودى غير مادي است و جسم و قابل قسمت نيست و حيات و فعاليت اعضاى بدن, به او متكى است.


علامه سيد محمد حسين طباطبائى(ره) در تفسير ((الميزان)) مى نويسد:


((كلمه روح به طورى كه در لغت معرفى شده, به معناى مبدإ حيات است كه جاندار به وسيله آن قادر بر احساس و حركت ارادى مى شود)).[1]

در یک برهه زمانی نطفه انسان که خاصیت مادی دارد ، دارای روح انسانی می شود و روح انسان نوعی تعلق با آن جسم پیدا می کند.دانش انسان در مورد قبل از شکل گیری انسان و قبل از حدوث انسان نمی تواند نظری ارائه دهد زیرا هیچگونه دسترسی علمی به آن ندارد .
روح انسان نیز از انسانی به انسان دیگر منتقل نمی شود زیرا روح هر انسانی مستقل از انسان دیگر است و اراده و حیات جداگانه ای دارد.



روح عبارت است از نیروئی که به جسم و بدن و به همه اعضاء و جوارح انسان زندگی می دهد و باعث رشد و تکامل انسان میگردد. یک درخت خشکیده را با یک درخت پر شاخ و برگ مقایسه کنید درختی که خشکیده است فاقد همان روح است درست مثل انسان مرده و درختی که تازه و سرسبر است دارای روح است درست مثل انسان زنده و در هر عضوی که روح نباشد همان عضو از کار می افتد.و اما واژه نفس یعنی همان شخصیت هر فردی که معمولا با کلمه فارسی من و منیت به آن اشاره می شود.[2]

جان به معنای نَفْس (روح) هر موجود جاندار می باشد و به روحى که در کالبد جاندار دمیده شده و موجب زنده ماندن او است، جان گویند. حیات جسم آدمى بسته به جان او است.


جان كلمه اي فارسي است و براي اينكه معناي آن را بدانيم بايد به لغتنامه هاي فارسي مراجعه كنيم:


جان به دو معنا آمده است:

1 - روح انسانی . 2 - نفس [3]


در لغتنامه دهخدا در مورد جان چنين آمده است:


در ادبیات فارسی مترادف روان (روح انسانی ) هم آمده :اگر موری سخن گوید وگر موئی روان دارد

من آن مور سخن گویم من آن مویم که جان دارد.


روح حیوانی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روح . نفس . جهن . (ناظم الاطباء). روح حیوانی چنانکه روان نفس ناطقه است و این معتقد شیخ ابن سینا است و بعضی گفته اند که جان مانند خورشید است و روان روشنی خورشید. (از آنندراج ). بعقیده ٔ گروهی جان با روان دو تا است : بعقیده ٔ قدما جسمی است لطیف و فناپذیر برخلاف روان که جسم نیست و فنا نپذیرد. مظروف و حال روان است . گویا جان ، نفس یا نفس حیوانی و روان روح یا نفس ناطقه باشد. آنچه تن به وی زنده است برخلاف روان که فانی نیست . جان رتبه ٔ ناسوتی دارد و روان از مجردات است و باهم دو باشند، پست تر از روان است یعنی روح حیوانی :

و مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید یکی تن که او را بتازی بدن و جسد خوانند و دیگری جان که او را روح خوانند و سیوم روان که او را نفس خوانند. (از رساله ٔ ابوعلی سینا).

بیجان کردن ؛ کشتن . میراندن : نیک سهل است زنده بیجان کردن . (گلستان ).

سخت جان ؛ کسی که به آسانی جان ندهد. گران جان .[4]


[1] تفسيرالميزان ذيل آيه 85 سوره اسراء


[3]فرهنگ معين ،ماده جان

[4]لغتنامه دهخدا،ماده جان،با تلخيص



موضوع قفل شده است