حل مسئله خدا و سنگ

تب‌های اولیه

85 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حل مسئله خدا و سنگ

بنام خدا

یدالله فوق ایدیهم

پاسخ به شبهه در مورد قدرت مطلق خداوند متعال.

جمله ای که این روزها ذهن خیلی ها را مشغول کرده، و کفار به قصد تضعیف ایمان مؤمنین در جوامع پراکنده کرده اند، این سفسطه است:

آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟!

با نگاهی دقیق به این جمله متوجه می شویم که جمله بی معناست و از ترکیب دو جمله ی معنادار، یک جمله ی بی معنا ساخته شده است.

سفسطه گران، با زیرکی رکن اصلی انجام هر کار، یعنی اراده کردن به انجام کار را از این جمله حذف کرده اند، و با نگاه اول این شبهه در ذهن انسان شکل می گیرد، که هرجوابی به این مسئله داده شود، نعوذ بالله نقض قادر مطلق بودن خداوند است.

نتایج غلط این سفسطه:

اگر شما بگویید بله، به این شکل برداشت می شود که استغفرالله خداوند قادر به بلند کردن سنگی که خود ساخته نیست، پس قادر مطلق نیست.

و اگر بگویید خیر، به این شکل برداشت می شود که استغفرالله خداوند توانایی خلق یک سنگ با ویژگی ذکر شده را ندارد، پس قادر مطلق نیست.

در حالیکه این جمله بی معناست، و از جمله بی معنا نمی شود جواب معنادار خارج کرد.

اما قبل از انجام هرکار، اراده کردن بر انجام آن کار مقدم است، یعنی برای انجام کار باید اول تصمیم گرفته شود، یا خواسته شود، یا اراده شود، بعد آن کار انجام شود.

مثال:

علی دانشجو است.امروز صبح باید به دانشگاه برود:

آیا علی می تواند به دانشگاه برود، و نتواند به دانشگاه برود؟!(سفسطه) این جمله معنا ندارد.

و جمله ی صحیح این است:

آیا علی اراده می کند به دانشگاه برود و اراده کند به دانشگاه نرود؟ پاسخ مثبت است. بله.

علی می تواند اراده کند به دانشگاه برود، بعد تصمیم خود را نقض کرده و اراده کند به دانشگاه نرود.

حال ما اراده بر انجام کار را که از جمله فوق به عمد جا انداخته شده، در جای درست خودش می گذاریم تا ببینیم قضیه به چه شکل می شود:

آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟! (سفسطه)معنا ندارد.

و جمله ی صحیح چنین می شود:

آیا خداوند اراده می کند سنگی را خلق کند که خودش اراده نکند آن را بلند کند؟ پاسخ مثبت است.
خداوند با اراده ی خود سنگی را خلق می کند، بعد اراده نمی کند آن را بلند کند.

ممکن است بگویند نتواند به معنای نخواستن نیست!

بله، درست است، اما زمانی که نتوانستن تنها بیاید، نه وابسته به توانایی ناشی از اراده ی قبل از آن. در این صورت جمله معنا ندارد.

فرض این نتوانستن، از توانایی قبل از خودش گرفته شده و نمی تواند توانایی را که به آن وابسته است نقض کند.

اما اگر نتوانستن جمله دوم را از توانایی جمله اول استخراج کنیم،بعد بوسیله آن توانایی جمله اول را نقض کنیم، جمله بی معنا می شود.

به زبان ساده: براساس الف ، ب را فرض کنیم، بعد براساس ب الف را رد کنیم!

اگر بخواهیم آن جمله را درست بگوییم باید تبدیل به دو جمله شود تا معنادار شود:

آیا خداوند می تواند سنگی خلق کند؟ بله

آیا خداوند نمی تواند آن سنگ را بلند کند؟ خیر ، می تواند.


این بی معناست که از اراده ی خود عدم اراده ی خود را نتیجه بگیریم:

مثل این جمله غلط:

آیا معنا دارد من اراده کنم که نتوانم اراده کنم ؟! خیر.

چون وقوع « اراده نکردن » من به اراده کردن من بستگی دارد.

به محض اینکه همچین اراده ای بکنم، انگار که هیچ اراده ای نکرده ام!

همه چیز دقیقاً مثل اول است و هیچ کیفیتی در من تغییر نکرده است. چون جمله بی معناست.
اگر من توانا به اراده کردن باشم، دیگر اراده نکردن من معنا پیدا نمی کند.

و اگر خداوند قادر به اراده کردن باشد، دیگر « اراده نکردن » او معنا ندارد و جمله غلط است.

به محض اینکه خداوند اراده کند که نتواند اراده کند، انگار که هیچ اراده ای نکرده و همه چیز مثل اول است.

اصلا در حالت عادی که ما هیچ اراده ای نمی کنیم، دقیقا همین قضیه دارد اتفاق می افتد!

شما زمانی که هیچ اراده ای نمی کنید و تصمیمی نمی گیرید، دقیقاً مثل این است که اراده کرده اید که اراده نکنید! هیچ چیز تغییر نمی کند!

در نتیجه:

اراده کردن بر توانستن معنا دارد.

اراده کردن بر نتوانستن معنا ندارد، بلکه اراده کردن بر نخواستن معنا دارد.

به این شکل کفار قرن جدید با استفاده از بازی با کلمات، از اراده ی خداوند قصد بیرون کشیدن ناتوانی خداوند از اراده کردن را داشتند که موفق نشدند. و دست آنها رو شد به فضل خدا و عنایت امام زمان (عج).

یا علی

ناصر یوسف نژاد;245872 نوشت:
سفسطه گران، با زیرکی رکن اصلی انجام هر کار، یعنی اراده کردن به انجام کار را از این جمله حذف کرده اند،

سلام.
فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

magoot;270689 نوشت:
لام. فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم) آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟ مسلما میگویید بله. آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟) میگویید بله آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟ بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است. آیا خدا صدای مرا میشنود؟ بله حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند. پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد! نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

چه مضحک. اون وقت می بایستی به جادوگران و شعبده بازان گفت خدا. چون دستمال را به پرنده و پرنده را به دستمال تبدیل می کند. در ضمن اگر هم این چنین بود که همه ی مردم هم این خواسته را می کردند و خدا می بایستی برای آنان این کار را می کرد. در نتیجه اعتقاد به خدا هم همان طور که با دیدن یه چیز خارق عادت به دست می اومد ، به همون راحتی هم از بین می رفت. در ضمن برا اینکارا هم مثال هست. مثلا برا بنی اسراییل غذا و عسل و ... از آسمان نازل کرد، آنان را از دریا عبور داد عصا را به اژدها تبدیل کرد و ... اما وقتی حضرت موسی مدتی از آنچه که گفته بود تاخیر کرد و در کوه طور ماند فورا گوساله پرست شدند و ...

[

magoot;270689 نوشت:
سلام.
فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

خوب دوست عزیز اون موقع همه به خدا اعتقاد میاوردن و به بهشت میرفتن دیگه چه لزومی بود خداوند بنده هاشو امتحان کنه؟ ایمان واقعی اونه که انسان با تفکر و منطق خودش بهش برسه نه با جادو و اتفاقات غیر طبیعی

magoot;270689 نوشت:
سلام. فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم) آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟ مسلما میگویید بله. آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟) میگویید بله آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟ بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است. آیا خدا صدای مرا میشنود؟ بله حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند. پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد! نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

اولا خداوند در قرآن قسم خورده است كه جهنم را از كفار و مشركين پر كند پس براي عملي كردن قسم خود لازم است يك عده اي كافر از دنيا بروند تا جهنم خالي نماند ،خدا دوست دارد شما به بهشت برويد اما زماني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهيد .ما نيازمندان به خداييم و خداوند غني و حميد است

امیر حسین999;270757 نوشت:
اون وقت می بایستی به جادوگران و شعبده بازان گفت خدا. چون دستمال را به پرنده و پرنده را به دستمال تبدیل می کند.

شعبده باز هم چین کاری نمیکنه.یه جوری حقه میزنه که ما نفهمیم.
امیر حسین999;270757 نوشت:
در ضمن اگر هم این چنین بود که همه ی مردم هم این خواسته را می کردند و خدا می بایستی برای آنان این کار را می کرد.
خب چرا نمیکنه؟
امیر حسین999;270757 نوشت:
در نتیجه اعتقاد به خدا هم همان طور که با دیدن یه چیز خارق عادت به دست می اومد ، به همون راحتی هم از بین می رفت.

اگه خدا قادر مطلق باشه نمیذاره

meysamm;270767 نوشت:
اون موقع همه به خدا اعتقاد میاوردن و به بهشت میرفتن دیگه چه لزومی بود خداوند بنده هاشو امتحان کنه؟

مگه آلان چه لزومی داره؟

عين الحيات;270805 نوشت:
اولا خداوند در قرآن قسم خورده است كه جهنم را از كفار و مشركين پر كند پس براي عملي كردن قسم خود لازم است يك عده اي كافر از دنيا بروند تا جهنم خالي نماند

از این جمله من چیزی به جز ظلم برداشت نمیکنم.خدا عمدا به یک عده کمک نکند که بهشتی شوند در حالی که قادر به هرچیز است.این مصداق ظلم نیست؟

لطفا ایراد پست 2 را بگید.جواب سوالی نه است؟یا نتیجه گیری اشتباه است؟

magoot;270689 نوشت:
سلام.
فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

یا الله

اگر خدا این دعای تو را مستجاب کند و این آیت الله را مشاهده کنی، پس از آن اگر سرسوزنی شک بر دلت راه دهی، یا از ادامه ی مسیر توحید منحرف شده، یا برگردی، یکسر به عدم بازخواهی گشت.

این عدم استجابت دعا، به جهت رحمانیت اوست، زیرا بر ظرفیت مخلوق، فقط خالق آگاه است.


magoot;270827 نوشت:
شعبده باز هم چین کاری نمیکنه.یه جوری حقه میزنه که ما نفهمیم.
خب چرا نمیکنه؟
اگه خدا قادر مطلق باشه نمیذاره


شما به جهت ادعایی که قبل از به دنیا آمدن کرده اید، در این دنیا حضور دارید.

بخدا قسم که به مقام انسان فقط خدا آگاه است و اگر نبود حسادت انسانها به یکدیگر، این بحر آزمون بر بشر گشوده نمی شد و اعمال انسان در این جهان، مُعَیِّن درجات انسان در جهان آخرت است، تا در جهان آخرت هیچکس به جایگاه حقیقی خود معترض نباشد و چنانچه معترض گردد، کارنامه ی اعمال دنیوی او بر او نمایان خواهد گشت تا بداند به چه علت در چه جایگاهی قرار گرفته است.

یا حق

عين الحيات;270805 نوشت:
اولا خداوند در قرآن قسم خورده است كه جهنم را از كفار و مشركين پر كند پس براي عملي كردن قسم خود لازم است يك عده اي كافر از دنيا بروند تا جهنم خالي نماند ،خدا دوست دارد شما به بهشت برويد اما زماني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهيد .ما نيازمندان به خداييم و خداوند غني و حميد است

یا الله

ای برادران و ای اساتید و ای علما

این نتیجه ی این کار اشتباه پیشروان در تفسیر و بدعت است که اینچنین هربنده ای به خود اجازه می دهد تفاسیر باطلی که شیطان به او القا می کند، به جای حقیقت به دیگران انتقال دهد و همین جملات باطل مسیر انسان های دیگر را نیز از صراط مستقیم منحرف خواهد کرد.

شما را به خدا از هول روز قیامت بترسید و دیگران را براثر نادانی خود گرفتار جهل نکنید و از اظهار نظر از آنچه به آن آگاهی ندارید بپرهیزید که بخدا بابت تک تک گفته هایتان مسئولید و اگر هول روز قیامت را درک می کردید، تا پایان عمر زبان در کام می کشیدید و چشم و گوشتان را می بستید و هرگز سر از سجده برنمی داشتید تا مبادا شیطان شما را به سبب جهل، به امر باطلی بکشاند

یا حق

magoot;270689 نوشت:
سلام.

magoot;270689 نوشت:

فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

برای اینکه به خدا برسین باید خدا رو از زندگیتون ابتدا حذفش کنین!!!
بیاین از زاویه ی دیگه ای به این قضیه نگاه کنیم...
ما انسانیم و از حیوانات برتر هستیم
دارای قدرت تفکر و دیگر قدرت ها هستیم...
وجود ما از پدر ومادرمون هست ؟ درسته؟
و وجود پدر و مادرهامون هم از پدر و مادرهاشون و اجدادشون ..
و اما وجود همه برمیگرده به یه پدر و مادر ....
اونا کی بودن ؟
خدا؟؟؟؟؟
در این صورت ما باید فرزند خدا ها باشیم ؟
الان کجا هستن؟
چه جور خدایی بودن که هیچ علم و امکاناتی نداشتن؟
یک مورچه میتونه یک وسیله رو بسازه؟
همه ی این سوال ها رو پاسخ بدین .
شما دستتونو روی گونه هاتون بذارین و لمسش کنین .
چی می فهمین؟
استخوان هست بیاین پایین تر برسین با فک و دهان لمسش کنین..
اینجا ی جمجمه خالی هست! چرا چون دندان قرار داره!
پس یکی کاملا دقیق مهندسیش کرده .
نه؟!
چرا؟!
تا ما بتونیم حرف بزنیم غذا بخوریم ...
چرا غذا بخوریم ؟ به دلایل زیاد
دوست من کسی که میگه خدا سنگی و بیافرینه که خودش هم نتونه برش داره معلومه خودش هم نمی دونه خدا یعنی چی.
خدا قدرت مطلق هست و قدرتش بالاتر از قدرت خلقش قرار داره.
یعنی قدرت خلق کردن خدا زیر مجموعه ی قدرت اصلی یعنی قدرت تمام خداوند هست ( اگه اشتباه نکنم)
در ضمن این حرفا مسخره هست که ماوس و تبدیل کنه یا نه ...
مگه زمان قبل اسلام هست که با ین چیزا ایمان بیارن یعنی شما سطحتون و با انسان های مثلا حضرت صالح یکی میدونین؟
الان عصر علم هست و استدلال و منطق و قرآن بهترین و کاملترین معجزه هست برو و اونو بخون و ایمان بیار.
مطمئن باش اگه می تونستن تا الان قرآن و نقض یا تحریفش میکردن اما قدرتشو ندارن و نداشتن و نخواهند داشت...
خدا چقدر مهربونه که یه همچین معجزه ای برای آزادی انسان ها و سعادتشون فرستاده و همواره مواظبشونه اما ما خودمون داریم با خودمون مبارزه می کنیم .
مسخره است!
این دنیا کوتاه و محل آزمایش هست و خدا هرگز دخالت مستقیم نمیکنه و همه چیز دست خداست که اگر این طور بود امام حسین شهید نمی شدو ....
چه شما بخوای چه نخوای اون دنیا هست و کار سختی هم نست ایمان آوردن به اون با این همه پیشرفت علم و عقل بشر ....

[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او

من ابتدا و بنوبه خودم تشكرميكنم ازناصريوسف نژاد عزيز بخاطرهم طرح شبهه و هم پاسخ منطقي آن كه براطلاعات ناقص من افزود ومن بنوبه خودم احترام ميگذارم به magoot يا مجوس يا چنين كاربر محترمي كه باشجاعت و احترام سوالش رامطرح مينمايد و ترسي هم ازاين ندارد كه مورد هجمه امثال من قرارگيرد..
و متاسفانه بايد عرض كنم كه من نيزمانند خودت ، كاربرمهمان و رهگذر و ناداني ميباشم كه درپي يافتن بهترينها به اين سايت آمدم و درپي يافتن بهترينها نيزدراين سايت ميباشم و فعلابيشترين حواسم راگذاشته ام روي مسائل ديگرازجمله علوم قرآني و اعتبارقرآن وشيعه و متاسفانه حتي نميتوانم به چنين سوالي آنهم دراين هنگام و سال فكرهم نمايم چرا كه پاسخ چنين سوالي براي من شايد اثبات شده و من نميتوانم به نبودخدا حتي فكرهم نمايم و البته اينهاچيزي ازارزشهاي شما كه سوال نموديد كم نخواهد نمود چون تعدادبيشماري ازانسانها در دوره هاي طولاني ازعمرشان احتمالا به اين سوال و عدالت او برخورد خواهندنمود وانشاا... كه كارشناسان محترم يا درهمينجاپاسخ شماراخواهندداد و يا شماراهدايت خواهندنمودبه پستهايي كه جواب اين سوال شما درآنجا قراردارد و البته يك زماني كه من نوجوان بودم دقيقا يادم هست كه يكنفر درمورداين موضوع بمن ميگفت تو ميتواني درنيمه شب خواب خودت را برخودت حرام كني و دردل شب ازخدا بخواهي كه يك معجزه { مثلا تكان دادن يا جابجايي ستاره ها } برايت نشان دهد تا برايت ثابت شود كه او وجود دارد ولي اگرخواسته ات رابرآورده كرد ديگرنميتواني هيچ گناهي مرتكب شوي كه اگر؟؟؟
واين موضوع مربوط ميشودبه خيلي سالهاپيش كه علم ارتباطات به اين اندازه گسترده نبود وحتي گوشي واينترنت نيزوجودنداشتند..
ولي الان دارم چنين برداشتي ميكنم كه شايد انسان بدون گناه يعني خدا وبايد بلافاصله دنياراترك نمايد و شايد يكي ازدلايلي كه انسانهابايد به پيري برسند تا دنياراترك كنند نيزشايد همين باشد كه درآن ايام انسان به كم گناهي بيشترخواهدرسيد تا جواني و شايد؟؟
ولي اگرهم خداخواسته ات رابرآورده ننمود يقين نماكه وقت خداحافظي ات يا گناهان بيشترت نيست و..
و دوست عزيزاگرچه ميگوييم خداوند قادرمطلق است كه هست..ولي هيچ كارش خارج ازعلم ومنطق بشري نبوده ونخواهدبود و اين فقط نظرمن است كه او قوانيني راوضع نموده و دنيا رابشكل يك معماي بزرگ يا پازل بزرگ خلق نموده وراهها و نشانه هارانيزنشان داده و مهم پاكي قلب توست كه ميخواهي او را بايقين پيدانمايي واين شايدنه تقصير امروز تو كه شايد ريشه اين سوال درگذشته هاي تو اززمان قبل ازتولدت حتي نهفته باشد كه فقط زمان پاسخ آنراخواهدداد و يقين داشته باش كه چنين نيزخواهدشد و اگرعشق به دانستن آن باشد و نه عمد و تعمدي .. روزي يا شبي و يا درهرلحظه اي كه وقت و زمانش فرارسد .. او خودش رانشانت خواهدداد..انشاا...

باسپاس..[/]

ناصر یوسف نژاد;270920 نوشت:
این عدم استجابت دعا، به جهت رحمانیت اوست، زیرا بر ظرفیت مخلوق، فقط خالق آگاه است.

اصلا نفهمیدم!!!!
ناصر یوسف نژاد;270920 نوشت:
شما به جهت ادعایی که قبل از به دنیا آمدن کرده اید، در این دنیا حضور دارید.

من این حرف رو قبول ندارم.من هنوز به وجود خدا نرسیدم اونوقت شما میای عقاید اسلامی رو میگی؟؟؟؟؟

kocholo;270924 نوشت:
پس یکی کاملا دقیق مهندسیش کرده . نه؟!
من میگم نه الزاما.
kocholo;270924 نوشت:
الان عصر علم هست و استدلال و منطق و قرآن بهترین و کاملترین معجزه هست برو و اونو بخون و ایمان بیار.
بعضی جاهاش رو خواندم که به وجود خدا شک کردم.
kocholo;270924 نوشت:
چه شما بخوای چه نخوای اون دنیا هست و کار سختی هم نست ایمان آوردن به اون با این همه پیشرفت علم و عقل بشر ....
دلیلی بر اطمینان خاطر نیست.

از نگران شیعه ممنونم.حرفای خوبی زدید.امیدوارم موفق باشید.

magoot;271197 نوشت:
من میگم نه الزاما.
بعضی جاهاش رو خواندم که به وجود خدا شک کردم.
دلیلی بر اطمینان خاطر نیست.

از نگران شیعه ممنونم.حرفای خوبی زدید.امیدوارم موفق باشید.


پس باید یه استدلالی برای خودتون با دلیل و منطق محکم داشه باشین ...
برام توضیح بدین ...
شاید حرف شما درست باشه!؟

ناصر یوسف نژاد;245872 نوشت:
بنام خدا

یدالله فوق ایدیهم
پاسخ به شبهه در مورد قدرت مطلق خداوند متعال.
جمله ای که این روزها ذهن خیلی ها را مشغول کرده، و کفار به قصد تضعیف ایمان مؤمنین در جوامع پراکنده کرده اند، این سفسطه است:
آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟!
با نگاهی دقیق به این جمله متوجه می شویم که جمله بی معناست و از ترکیب دو جمله ی معنادار، یک جمله ی بی معنا ساخته شده است.
سفسطه گران، با زیرکی رکن اصلی انجام هر کار، یعنی اراده کردن به انجام کار را از این جمله حذف کرده اند، و با نگاه اول این شبهه در ذهن انسان شکل می گیرد، که هرجوابی به این مسئله داده شود، نعوذ بالله نقض قادر مطلق بودن خداوند است.
نتایج غلط این سفسطه:
اگر شما بگویید بله، به این شکل برداشت می شود که استغفرالله خداوند قادر به بلند کردن سنگی که خود ساخته نیست، پس قادر مطلق نیست.
و اگر بگویید خیر، به این شکل برداشت می شود که استغفرالله خداوند توانایی خلق یک سنگ با ویژگی ذکر شده را ندارد، پس قادر مطلق نیست.
در حالیکه این جمله بی معناست، و از جمله بی معنا نمی شود جواب معنادار خارج کرد.
اما قبل از انجام هرکار، اراده کردن بر انجام آن کار مقدم است، یعنی برای انجام کار باید اول تصمیم گرفته شود، یا خواسته شود، یا اراده شود، بعد آن کار انجام شود.
مثال:
علی دانشجو است.امروز صبح باید به دانشگاه برود:
آیا علی می تواند به دانشگاه برود، و نتواند به دانشگاه برود؟!(سفسطه) این جمله معنا ندارد.
و جمله ی صحیح این است:
آیا علی اراده می کند به دانشگاه برود و اراده کند به دانشگاه نرود؟ پاسخ مثبت است. بله.
علی می تواند اراده کند به دانشگاه برود، بعد تصمیم خود را نقض کرده و اراده کند به دانشگاه نرود.
حال ما اراده بر انجام کار را که از جمله فوق به عمد جا انداخته شده، در جای درست خودش می گذاریم تا ببینیم قضیه به چه شکل می شود:
آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟! (سفسطه)معنا ندارد.
و جمله ی صحیح چنین می شود:
آیا خداوند اراده می کند سنگی را خلق کند که خودش اراده نکند آن را بلند کند؟ پاسخ مثبت است.
خداوند با اراده ی خود سنگی را خلق می کند، بعد اراده نمی کند آن را بلند کند.
ممکن است بگویند نتواند به معنای نخواستن نیست!
بله، درست است، اما زمانی که نتوانستن تنها بیاید، نه وابسته به توانایی ناشی از اراده ی قبل از آن. در این صورت جمله معنا ندارد.
فرض این نتوانستن، از توانایی قبل از خودش گرفته شده و نمی تواند توانایی را که به آن وابسته است نقض کند.
اما اگر نتوانستن جمله دوم را از توانایی جمله اول استخراج کنیم،بعد بوسیله آن توانایی جمله اول را نقض کنیم، جمله بی معنا می شود.
به زبان ساده: براساس الف ، ب را فرض کنیم، بعد براساس ب الف را رد کنیم!
اگر بخواهیم آن جمله را درست بگوییم باید تبدیل به دو جمله شود تا معنادار شود:
آیا خداوند می تواند سنگی خلق کند؟ بله
آیا خداوند نمی تواند آن سنگ را بلند کند؟ خیر ، می تواند.
این بی معناست که از اراده ی خود عدم اراده ی خود را نتیجه بگیریم:
مثل این جمله غلط:
آیا معنا دارد من اراده کنم که نتوانم اراده کنم ؟! خیر.
چون وقوع « اراده نکردن » من به اراده کردن من بستگی دارد.
به محض اینکه همچین اراده ای بکنم، انگار که هیچ اراده ای نکرده ام!
همه چیز دقیقاً مثل اول است و هیچ کیفیتی در من تغییر نکرده است. چون جمله بی معناست.
اگر من توانا به اراده کردن باشم، دیگر اراده نکردن من معنا پیدا نمی کند.
و اگر خداوند قادر به اراده کردن باشد، دیگر « اراده نکردن » او معنا ندارد و جمله غلط است.
به محض اینکه خداوند اراده کند که نتواند اراده کند، انگار که هیچ اراده ای نکرده و همه چیز مثل اول است.
اصلا در حالت عادی که ما هیچ اراده ای نمی کنیم، دقیقا همین قضیه دارد اتفاق می افتد!
شما زمانی که هیچ اراده ای نمی کنید و تصمیمی نمی گیرید، دقیقاً مثل این است که اراده کرده اید که اراده نکنید! هیچ چیز تغییر نمی کند!
در نتیجه:
اراده کردن بر توانستن معنا دارد.
اراده کردن بر نتوانستن معنا ندارد، بلکه اراده کردن بر نخواستن معنا دارد.
به این شکل کفار قرن جدید با استفاده از بازی با کلمات، از اراده ی خداوند قصد بیرون کشیدن ناتوانی خداوند از اراده کردن را داشتند که موفق نشدند. و دست آنها رو شد به فضل خدا و عنایت امام زمان (عج).یا علی

جناب يوسف نژاد سلام عليكم
اين پست شما منو به ياد داستاني از عالم بزرگوار شريف لاهيجي انداخت كه روزي طلاب را دور حوض مدرسه جمع كرد و به اونها فرمود من با چهل دليل ثابت ميكنم كه اين حوض خالي از آب هست و ثابت هم كرد بعد ميگن با كف دست آبي از حوض گرفت و به بيرون ريخت و فرمود آب در حوض هست
حالا جناب ناصر نژاد فرمايش حضرتعالي هم بيشتر شبيه اين مسائل هست بحث شما اسمش اراده و مشيت خداست كه انشاالله در چند پست از تفسير اطيب البيان آن را براي تنوير افكار كاربران محترم مياورم

در معناى مشيّت و اينكه آيا مشيّت و اراده در خدا يكى است يا دو مفهوم مغايرند و آيا اراده چنان كه حكما و عده‏اى از محققين گفته‏اند از صفات ذات است يا چنان كه متكلّمين پنداشته‏اند از صفات فعل ميباشد و روى همين بيان است كه حكما عالم را قديم زمانى دانسته زيرا اراده از صفات ذات است و چون بنا بر قول طرفين اراده از مراد منفك نيست پس بايد عالم قدم زمانى داشته باشد ولى ذاتا حادث است چون معلول علّت است ولى متكلّمين عالم را هم ذاتا و هم زمانا حادث دانسته‏اند و مسبوق بعدم زيرا بعقيده آنان اراده از صفات فعل خداى تعالى است و تحقيق كلام اينست كه افعال اختياريه كه از عبد صادر ميشود مترتّب
بر 7 امر است:
1- تصور فعل كه خطور قلبى است
2- تصور فائده فعل
3- تصديق به اينكه اين فايده بر اين فعل مترتب است
4- تصديق به اينكه اين فعل براى فاعل از تركش نافع‏تر است
5- عزم بر ايجاد فعل براى ترتب فائده بر آن
6- حركت عضلات و جوارح براى انجام فعل
7- ايجاد بمعناى مصدرى كه امر ربطى است ما بين فاعل كه موجد فعل و فعل كه موجد ميباشد

و همين كه اين هفت امر محقق شد فعل از عبد صادر ميشود و امّا در مورد افعال خدا اكثر امور فوق الذكر براى ايجاد فعل از طرف خدا لازم نيست بلكه محال است يعنى در افعال خدا تصور، تصديق، جزم، عزم، و حركت عضلات نيست چون همه اينها حوادث است و حق محل حوادث نيست ولى در افعال خدا 2 امر معتبر است:
__________________________________________
أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 430

ادامه ...

1- علم بصلاح فعل كه اين فعل بخصوصيات زمانيه و مكانيه و شخصيه داراى مصلحت است كه اين علم عين ذات است 2- ايجاد بمعناى مصدرى كه امر ربطى بين فاعل و فعل ميباشد چنان كه گذشت و پس از تحقق اين دو تحقّق فعل (بمعناى اسم مصدرى پيدا ميكند) كسانى كه اراده را از صفات ذات دانسته ‏اند ميگويند همان علم بصلاح فعل از طرف خدا اراده نام دارد و كسانى كه اراده را از صفات فعل شمرده‏اند ايجاد را اراده پنداشته‏اند و ميتوان گفت كه نزاع اين دو دسته لفظى است و الّا حقيقت ايجاد هم علم بصلاح لازم دارد چنان كه خبر معروف‏
«خلقت الاشياء بالمشيئة و خلقت المشيئة بنفسها» «1»
يعنى موجودات را بواسطه ايجاد آفريدم ولى ايجاد را خود بخود



يعنى براى خلقت ايجاد احتياج بايجاد ديگرى نبوده كه تسلسل لازم آيد و بنا بر اين تحقيق حق مطلب اينست كه چون ايجاد امرى اختيارى است و بايد از روى اراده موجود شود علم بصلاح را اراده و ايجاد را مشيّت ميناميم‏

و امّا قول حكماء كه چون اراده را از صفات ذات دانسته‏اند و با توجه باصل (عدم انفكاك اراده از مراد) مجبور شده‏ اند عالم را قديم زمانى بدانند فاسد است زيرا اشكالى ندارد كه خدا علم بصلاح فعلى در زمان مخصوصى داشته باشد يعنى آن فعل در اين زمان مصلحت دارد و بايد تحقق پيدا كند نميتوان گفت اراده از مراد منفكّ گرديده است بلى اگر فرض شود فعل قبل از زمان مخصوص يا بعد از آن زمان متحقق شده انفكاك مذكور لازم آمده است‏
********************
1- كفاية الموحدين جلد اول‏
_________________________________

أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 431

«مقام دوم»
در معناى شي‏ء است كه در كلمه «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ» گذشت اينجا هم بر حسب تذكر يادآور ميشويم عدّه‏اى گفته‏اند كه شي‏ء مساوق وجود است مفهوما و اين دسته ميگويند شي‏ء همان موجود است دسته دوم گويند شي‏ء مفهوما عدم و معدوم است و اينكه گفته شده است خدا بر هر شي‏ء تواناست مراد اينست كه خدا ميتواند معدوم را موجود كند دسته ديگر شي‏ء را حال دانسته‏اند (حال واسطه بين وجود و عدم يا موجود و معدوم است بنا بر قولين) و هر سه قول خالى از اشكال نيست امّا قول دسته اول از دو جهت باطل است:
1- وجود و موجود اعمّ از واجب و ممكن است در صورتى كه وجود واجب متعلّق قدرت قرار نميگيرد پس نميتوان شي‏ء را موجود دانست
2- در صورتى كه مراد از شي‏ء وجود باشد قدرت بر ايجاد وجود تحصيل حاصل و محال است.
و امّا قول دسته دوم نيز از دو جهت فاسد است
1- چون عدم اعمّ از ممتنع و ممكن است و ممتنع متعلّق قدرت قرار نميگيرد
2- چون عدم بوصف عدميّت نقيض وجود است بنا بر اين قابل اينكه وجود شود نيست زيرا اگر عدم وجود شود اجتماع نقيضين لازم ميآيد و باطل است و روى همين اصل گفته‏ اند در عدم تأثير و تأثّر نيست و امّا قول سوم كه شي‏ء را واسطه بين وجود و عدم دانسته ‏اند فساد اين قول بديهى است زيرا با توجه به اينكه عدم و وجود نقيض يكديگرند واسطه ‏اى بين اين دو معقول نيست زيرا اين واسطه يا اجتماع عدم و وجود است يا ارتفاع آنها و هر دو باطل است بلكه تمام قضاياى باطله مثل اجتماع ضدّين دور و تسلسل و خلف و اجتماع مثلين چون برگشت آنها به اجتماع نقيضين يا ارتفاع آن مي ‏باشد باطل است
و امّا تحقيق كلام اينست كه مراد از شي‏ء ممكن الوجود است كه نسبتش بوجود و عدم مساوى است يعنى خدا ميتواند ممكن را هم موجود نمايد و هم معدوم زيرا ممكن نه واجب است و نه ممتنع كه متعلّق قدرت قرار نگيرد و امّا اطلاق شي‏ء بر خدا مجازى است و لذا گفته ‏اند كه هو شي‏ء لا كالاشياء يعنى خدا شي‏ء است نه مانند اشياء و منطبق بر همين بيان است قول سبزوارى كه گفته است الشي‏ء ما يشي‏ء وجوده كه كلمه ما در اين جمله بمعناى ممكن است كه اگر خواسته شود موجود ميشود.
__________________________________________

أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 432

ادامه ...

«مقام سوم»
در معناى قدرت و قدير است: قدرت گاهى تعبير شده است بتساوى فعل و ترك آن و گاهى هم تعبير شده است به اينكه اگر بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد انجام ندهد و در مقام توضيح كلام بايد دانست كه فاعل منتسب بفعل داراى اقسامى است:
1- فاعل بالطبع مانند احراق آتش و رطوبت آب
2- فاعل بالجبر مانند اكراه شخصى براى ايجاد فعلى بدون اختيار
3- فاعل بالقسر مثل حركت جسمى بطرف مخالف جاذبه خود مانند سنگى بطرف بالا يعنى بر خلاف طبع
4- فاعل بالقهر مانند سقوط جسم ثقيلى بر زمين
5- فاعل بالتجلّى كه علم بفعل دارد و سابق بر فعل هم هست و علم او عين ذات فاعل ميباشد مانند استعمال نفس قواى نفسانيه را
6- فاعل بالعناية كه علم سابق بر فعل و زائد بر ذات فاعل ميباشد مانند سقوط از مكان مرتفعى بمجرد تخيّل و توهم
7- فاعل بالرضا كه علم عين فعل و عين ذات فاعل است مانند انشاء نفس صور خياليّه را 8- فاعل بالقصد كه علاوه بر علم بفعل داعى و قصد لازم است مانند تكلّم و رفت و آمد انسان

و امّا در افعال الهى عدّه‏ اى خدا را فاعل بالرضا دانسته مانند عرفاء و بعضى فاعل بالتجلّى گمان كرده‏ اند مانند اشراقيين و برخى فاعل بالعناية پنداشته‏ اند مثل مشّائين و دسته‏ اى فاعل بالقصد مانند متكلّمين و حق اينست كه افعال الهى از روى حكمت و مصلحت و تابع مصالح نفس الامريه و از روى علم و اختيار است و معناى قدرت نيز همين است لذا گفته ايم كه اختيار صفتى مغاير قدرت نيست بلكه در مفهوم قدرت اختيار مأخوذ است بنا بر اين خدا نه فاعل بالرضا است كه علم عين فعلش باشد و نه بالتجلّى است و نه بالعناية كه اراده در او مأخوذ نباشد و نه فاعل بالقصد است كه احتياج بتصور و تصديق داشته باشد بلكه فاعل بالاراده است و اينجا است كه متذكر شده‏ ايم اطلاق علّت تامه بر خدا صحيح نيست زيرا تأثير علّت در معلول خود بدون اختيار و قهرى است و علّت قدرت بر عدم تأثير در معلول ندارد

بلى او علّت فاعلى است كه در افعالش مصلحت در ايجاد و قابليت در موجود ملحوظ است و لذا دو قاعده مسلّمة بين حكماء كه: الواحد لا يصدر عنه الّا الواحد و الواحد لا يصدر الا عن الواحد يعني از علت واحد فقط معلول واحد صادر مي ‏شود و معلول واحد فقط داراى يك علت است‏ مخصوص علت تامه ميباشد و در حق خداى تعالى جارى نيست زيرا منشأ اختلاف در افعال خدا اختلاف حكم و مصالح است و به بساطت ذات فاعل لطمه‏ اى نميزند
_________________________________________

أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 434

پايان

kocholo;271214 نوشت:
برام توضیح بدین ...

یکی از تاپیکایی که من شرکت کردم:
http://www.askdin.com/thread17545.html

با سلام به جناب رحیق مختوم
نثر شما بسیار پیچیده بود که من تقریبا هیچیش حالیم نشد.:Gig:

magoot;271259 نوشت:
با سلام به جناب رحیق مختوم
نثر شما بسیار پیچیده بود که من تقریبا هیچیش حالیم نشد.:Gig:

با سلام خدمت حضرتعالي
شما به تفسير قرآن ميگوئيد نثر ؟؟؟!!!!!!!!!!!!
انصافا كه دستمريزاد
نميدونم اين مسئله رو كه برگشت به اراده و مشيت ذات احديت هست رو چطوري بايد توضيح داد كه شما تشخيص بديد نثر هست يا تفسير
اتفاقا ميخواستم يه كم كلمات غامض باشن كه فقط و فقط به شما بگويم كه اگر از افعال خداوند و اراده ذات احديت سر در نمياريم و بدون تحقيق و مطالعه بدنبال شبه افكني هستيم باعثش نقص و نقض فعل خالق نيست بلكه مطمئنا نقص و نقض در فهم ماست (درحاليكه ميتوانستم آنها را شرح بدهم )
واقعا ما كه در فهم كلمات مخلوق كه چند تا اصطلاح رايج كلامي و فلسفي در اون هست دچار ترديد و شك هستيم و به استهزاء تفسير را نثر مي انگاريم ، چطور مي توانيم از كار خالق سر در بياوريم مطمئنا اراده و فعل خداوند متعال در حد فهم و عقل ما نخواهد بود و اين كلمات غامض فقط و فقط بخاطر تقريب بذهن ما براي آگاهي و تعالي روح ما نسبت به خداوند متعال هست

خداوند متعال افعال و اراده اش بر اساس مصالح امور است نه به مصلحت تقريبي و سليقه ايي كه اگر اينطور بود پس مردم در هر جايي هر اراده يي ميكردن كه ميبايست همان محقق ميشد و چون آنها به مصالح كلي اراده و احاطه ايي ندارند و فقط حال را نگاه ميكنند باعث شد كه بعضي افعال تشبيه به غير مصحلت شود دون بعضي ديگر

جالب اينجاست كه خودتان در پست 99 همان تايپيكي كه لنيكش رو گذاشتيد فرموديد


نقل قول:
شما درست میگی.علم ما کمه.
اما اگه نشد که هیچ وقت به این علم برسیم چی؟بازم ما ناقصیم یا اون استثناست؟
كه البته عدم فهم ما از فعل خدا دليلي بر نقص عقل ما محسوب نميشه بلكه فاعل بالذات چنين مصلحت ديد كه انساني با چنين درجه از علم و آگاهي بيافريند و باب علم را هم بر او گشود تا در درياي بيكرانش به غوص بپردازد و از قعرش لوءلوء و مرجان استخراج كند كه در اصطلاح به آن مي گويند معرفت به ذات احديت

انشاالله كمي ديدگاهتان را بالا برده و بيشتر مطالعه بفرمائيد متوجه خواهيد شد كه اين تفسير قرآن است نه نثر :ok::ok:
وفقكم الله في الدارين :Gol:

رحیق مختوم;271272 نوشت:
با سلام خدمت حضرتعالي شما به تفسير قرآن ميگوئيد نثر ؟؟؟!!!!!!!!!!!!

من قصد اهانت نداشتم.این که فرق تفسیر و نثر رو نفهمیدم رو فقط به پای این بذارید که واقعا چیزی نفهمیدم.
بازم اگه ناخواسته بی ادبی کردم شرمنده.

سلام جناب رحیق مختوم

یک سؤال از شما بپرسم؟

با تمام احترامی که برای شما قائلم، اما آیا با جوابی که به این بنده ی خدا دادید، آیا او را به خداوند نزدیکتر کردید، یا دورتر؟

ناصر یوسف نژاد;271278 نوشت:
سلام جناب رحیق مختوم

یک سؤال از شما بپرسم؟

با تمام احترامی که برای شما قائلم، اما آیا با جوابی که به این بنده ی خدا دادید، آیا او را به خداوند نزدیکتر کردید، یا دورتر؟

جناب يوسف نژاد سلام بر شما

بنده مثل شما نه لفظ قلم حرف ميزنم و نه اصلا بلدم كه حرف بزنم چون هر چي كه تفحص و جستجو ميكنم مي بينم علمم باندازه قطره ايي در اقيانوس بيكران معرفت شناسي الهي است ولي محض اطلاع حضرتعالي بگم اگر ايشون به كنه حرفهاي من غوض و غوص كنند و در مرائي سباع نفساني قرار نگيرند و آنچه مسبوق به سبق ذهني حقير هست را به تيول نفس اماره نبندند و به نواعقش نيز ذهن مباركشون رو مشتغل نكنند و همچنين رجحان عمل به تذكار نفس لوامه را بر ساير نفوس ارجحيت ببخشند انشالله مرجو به هدايت و مماثلت با فرشتگان خواهند بود و ايصالا الي المطلوب مويد من عند الله خواهند شد انشاالله :ok::ok::ok::ok:

خدا آخر و عاقبت ما ره به خير ختم كنه :khaneh::khaneh:

[="arial"][="royalblue"]بنام او

باتشكرازتعريف وتمجيدتان كه آنچنان لياقتش را نداشتم اما مطمئن باشيد كه تاثيرخودش را خواهدگذاشت..بازم ممنون..

magoot;271197 نوشت:

بعضی جاهاش رو خواندم که به وجود خدا شک کردم.

تنها وتنها بخاطر علاقه و برطرف نمودن حس كنجكاوي ام .. { چون اساتيد عزيزو فهيم و كارشناسان محترم .. مطمئنا پاسخهايشان علمي تراز امثال من خواهند بود و شما را از محبت ومعرفت او بهرمند خواهند نمود } .. ميتوانم سوال نمايم كه آيا؟؟
1 اين آيه يا آيات .. سبب شك شما يا ترس و وحشت و درنهايت .. رنجش ودلسردي و دوري شما شده اند؟؟ يا قبل از آن چنين پنداري درذهنتان بود كه اين آيات نيز به آن دامن زدند؟؟
و آيا؟؟
2 اين دوري .. فقط ازقرآن و نه { خدا } و يا فقط خدا و نه { قرآن } بوده يا ميباشد؟؟ ..
يا خير و هردو باهم و يعني هم ازقرآن وهم ازخدا دلسرد شده يا به وجود آنهاشك نموده ايد..
و در آخر و تنها بدليل همان كه گفتم و براطلاعات خودم كمي اضافه شود ونه فعلا كه منظورخاص يا پاسخ دادن داشته باشم كه همانگونه كه درابتدا عرض نمودم .. اساتيد محترم وگرامي اين مهم را بهترازمن انجام خواهند داد ..ازاينرو علاقمندشدم بدانم كه ؟؟
3 كدام آيه يا آيات اين تاثير منفي را برشما گذاشته اند؟؟
واگرخود مايل شديد .. فقط ميتوانيد ترجمه آنهارابنويسيد و يا شماره آيه و سوره رابدهيد من خودم پيداميكنم..و اگرهم كه خاطرتان نيستند ميتوانيد حداقل علت را از چگونه برداشت نمودن خود را بيان نماييد كه مثلا بگوييد .. من ازخواندن ترجمه چند آيه چنين برداشتي نمودم كه مثلا خدا ؟؟ يا قرآن ؟؟ يا پيامبراسلام {ص} ؟؟

و تشكربيشتر ازشما اگراين كار را بجاي تشكرازمن انجام دهيد .. چون من قصد دنبال نمودن اين موضوع رانداشتم اما بصورت اتفاقي آمدم و بعدازخواندن همان متن شما { شك شما } و چون خيلي سالها قبل مشابهه چنين شك و ترديدي نيزبراي من بوجودآمده بود كه بگونه اي باورنكردني وغيرمنتظره رفع گرديد .. مايل شدم علت شك و دوري شمارانيزبدانم و مطمئن باشيد كه با اين اقدام خود { پاسخ دقيق به همه سوالات و درصورت تمايل خودتان } مرا خوشحال خواهيد نمود..

ودراينجا لازم ميدانم كه ازهمه عزيزان و مخصوصا كارشناس گرامي وخستگي ناپذير و صبور كه بيشترين بارمسئوليتها درواقع بدوش آنان خواهدبود تشكروقدرداني نموده و آنان را دراين ماموريت بس سنگين و بس دشوار بدست او بسپارم..

باسپاس..[/][/]

رحیق مختوم;271296 نوشت:
جناب يوسف نژاد سلام بر شما

بنده مثل شما نه لفظ قلم حرف ميزنم و نه اصلا بلدم كه حرف بزنم چون هر چي كه تفحص و جستجو ميكنم مي بينم علمم باندازه قطره ايي در اقيانوس بيكران معرفت شناسي الهي است ولي محض اطلاع حضرتعالي بگم اگر ايشون به كنه حرفهاي من غوض و غوص كنند و در مرائي سباع نفساني قرار نگيرند و آنچه مسبوق به سبق ذهني حقير هست را به تيول نفس اماره نبندند و به نواعقش نيز ذهن مباركشون رو مشتغل نكنند و همچنين رجحان عمل به تذكار نفس لوامه را بر ساير نفوس ارجحيت ببخشند انشالله مرجو به هدايت و مماثلت با فرشتگان خواهند بود و ايصالا الي المطلوب مويد من عند الله خواهند شد انشاالله :ok::ok::ok::ok:

خدا آخر و عاقبت ما ره به خير ختم كنه :khaneh::khaneh:


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

علیکم السلام

جناب رحیق مختوم. این بنده ی خدا به در خانه ی خدا آمده، البته با شک. خداوند خود بهترین دلیل بر هر بنده ایست و حق تعالی عاجز از اثبات خود نیست.

شما را می بینم که بر در خانه ی خدا نشسته اید و سائل بی خبر را به چوب خودساخته ای از این درگاه می رانید.

آیا خداوند به شما وحی کرده که بندگانش را از درگاهش برانید؟

آیا حق تعالی شما را به این امر موظف کرده؟

اگر نکرده به چه حقی شرط هدایت یافتن این بنده ی خدا را درک کلمات غامض خود عنوان می کنید و بخدا قسم من هم با یکبار خواندن متنی که شما قرار داده اید، چیز زیادی دستگیرم نشد. و اگر بخواهم آنرا درک کنم، باید وقت زیادی بگذارم و با دقت بیشتری بخوانم.

در کلام این بنده ی خدا نگاه کنید، نه اثری از تکبر است نه تمسخر و وهن آیات، او تنها در شک است و بس.

اما برادر من، بیا و در کلام خود دقیق شو!

آیا این گردنبند تکبر که بر گردن آویخته ای، و بندگان سائل خدا را به سبب عدم درک کلمات دشوار خود از درگاه خدا می رانی، هدیه ی شیطان به شما نیست؟!

بخدا قسم بیشتر از شیطان نماز نگذارده ای و عبادت نکرده ای که او 6000 سال که هر روزش برابر با 50000 سال بود خدا را عبادت کرد، اما در نهایت خداوند به او فرمود به انسانی که حتی یک رکعت هم نماز نخوانده سجده کن.
این کثرت عبادات، شیطان را متکبر ساخت و به انسان سجده نکرد و از رانده شدگان شد.

ای برادر خفته، بخدا قسم من و شما و آن بنده ی سائل خدا در برابر حقیقت بی نهایت حق تعالی به یک اندازه ناچیزیم و از موضع برتر در او منگر و او را کمتر از خود مدان که تنها و تنها حضرت احدیت بر شأن و جایگاه بندگان عالم است و لاغیر.

من دیگر این بحث را ادامه نمی دهم و آنچه وظیفه ام بود به شما گفتم. بخدا اگر بعد از خواندن این متن، گردنبند تکبری که شیطان به تو هدیه داده از گردن خود باز کنی و آنرا دور بیندازی و بگویی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و از این بنده ی خدا دلجویی کنی و به زبانی ساده و همه فهم او را ارشاد کنی، خدا از تو راضی تر خواهد بود.

و هو علی کل شیء قدیر

بسم الله الرحیمن الرحیم.
سلام.

ناصر یوسف نژاد;271443 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم علیکم السلام جناب رحیق مختوم. این بنده ی خدا به در خانه ی خدا آمده، البته با شک. خداوند خود بهترین دلیل بر هر بنده ایست و حق تعالی عاجز از اثبات خود نیست. شما را می بینم که بر در خانه ی خدا نشسته اید و سائل بی خبر را به چوب خودساخته ای از این درگاه می رانید. آیا خداوند به شما وحی کرده که بندگانش را از درگاهش برانید؟ آیا حق تعالی شما را به این امر موظف کرده؟ اگر نکرده به چه حقی شرط هدایت یافتن این بنده ی خدا را درک کلمات غامض خود عنوان می کنید و بخدا قسم من هم با یکبار خواندن متنی که شما قرار داده اید، چیز زیادی دستگیرم نشد. و اگر بخواهم آنرا درک کنم، باید وقت زیادی بگذارم و با دقت بیشتری بخوانم. در کلام این بنده ی خدا نگاه کنید، نه اثری از تکبر است نه تمسخر و وهن آیات، او تنها در شک است و بس. اما برادر من، بیا و در کلام خود دقیق شو! آیا این گردنبند تکبر که بر گردن آویخته ای، و بندگان سائل خدا را به سبب عدم درک کلمات دشوار خود از درگاه خدا می رانی، هدیه ی شیطان به شما نیست؟! بخدا قسم بیشتر از شیطان نماز نگذارده ای و عبادت نکرده ای که او 6000 سال که هر روزش برابر با 50000 سال بود خدا را عبادت کرد، اما در نهایت خداوند به او فرمود به انسانی که حتی یک رکعت هم نماز نخوانده سجده کن. این کثرت عبادات، شیطان را متکبر ساخت و به انسان سجده نکرد و از رانده شدگان شد. ای برادر خفته، بخدا قسم من و شما و آن بنده ی سائل خدا در برابر حقیقت بی نهایت حق تعالی به یک اندازه ناچیزیم و از موضع برتر در او منگر و او را کمتر از خود مدان که تنها و تنها حضرت احدیت بر شأن و جایگاه بندگان عالم است و لاغیر. من دیگر این بحث را ادامه نمی دهم و آنچه وظیفه ام بود به شما گفتم. بخدا اگر بعد از خواندن این متن، گردنبند تکبری که شیطان به تو هدیه داده از گردن خود باز کنی و آنرا دور بیندازی و بگویی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و از این بنده ی خدا دلجویی کنی و به زبانی ساده و همه فهم او را ارشاد کنی، خدا از تو راضی تر خواهد بود. و هو علی کل شیء قدیر

دیگ به دیگ میگه روت سیاه!!!
جناب ناصر اگه هیچکس توی اسکدین کسی رو یادش رفته باشه یا نشناسه.بنده آدم فراموش کاری نیستم.
کاری نکنید تمام پست های شما اعم از اهانت و توهین و تمسخر کردن به بنده های خدا را اینجا به نمایش بگذارم.
پس لطف کنید که در مقابل هر پستی جبهه نگیرید.
عجب....!!!!!!!!!!
ویرایش:
هر پستی که ارسال میشه مفهومش رو خوب میرسونه و ارسال کننده مطلب خودش متوجه هست که چی ارسال میکنه.اگر بحثی دارید و میخواهید ارشاد کنید شخصی رو خصوصی یا در پروفایلشون مطرح کنید.
یا علی...

عــــلی;271445 نوشت:
بسم الله الرحیمن الرحیم.
سلام.

دیگ به دیگ میگه روت سیاه!!!
جناب ناصر اگه هیچکس توی اسکدین کسی رو یادش رفته باشه یا نشناسه.بنده آدم فراموش کاری نیستم.
کاری نکنید تمام پست های شما اعم از اهانت و توهین و تمسخر کردن به بنده های خدا را اینجا به نمایش بگذارم.
پس لطف کنید که در مقابل هر پستی جبهه نگیرید.
عجب....!!!!!!!!!!
ویرایش:
هر پستی که ارسال میشه مفهومش رو خوب میرسونه و ارسال کننده مطلب خودش متوجه هست که چی ارسال میکنه.اگر بحثی دارید و میخواهید ارشاد کنید شخصی رو خصوصی یا در پروفایلشون مطرح کنید.
یا علی...

سلام

اگر می توانی یک کلام مرا بیاور که به سؤال کننده به جهت سؤال توهین کرده باشم وگرنه بخدا قسم از این اتهامی که به من بستی در روز قیامت به خدا شکایتت را خواهم کرد.این بار دومیست که بی جهت دخالت می کنی و بینش لازم برای تشخیص حق از باطل را نداری، و دوستی تو دوستی خاله خرسه است.
من قبلا گفته ام باز هم می گویم: اگر کافری یا منافقی یا مشرکی یا ملحدی، ببینم که قبل از اینکه تحقیق را تمام کند، به تبلیغ علیه خداوند و حق تعالی و مقدسات مشغول شود، بخدا قسم در وهن او هیچ تردید به خودم راه نخواهم داد و این دستور امیرالمؤمنین (ع) است و با غلظت و شدت با آنان برخورد خواهم کرد که دستور خداست.

اما در مورد ارشاد خصوصی؛ برادر بزرگوارمان بصورت خصوصی بر این بنده ی خدا ایراد نگرفتند که بنده در پیام خصوصی تذکر بدهم. ایشان در جمع به این بنده ی خدا ایراد گرفتند و بنده هم چون حقی را دیدم که ضایع شده، باید در جمع این تذکر را می دادم.

یا حق

magoot;270689 نوشت:
سلام.
فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

magoot عزيز سلام.
در جواب سوال شما در مورد انجام نشدن خواسته ات از طرف خدا يك موضوع مطرح مي شود و آن اينكه شرايط اجابت خواسته بندگان متفاوت است و انجام آن يا رد آن فقط در اراده خداست.
اما در مورد ايمان به وجود خدا تنها راه شما رجوع به قلبتان است . چون تمامي نشانه هاي آشكار و پنهان در مورد شما فعلا" بي اثر بوده است . البته آنچه شما خواسته ايد هم جزو نشانه هاي آشكاري است كه در كنار بقيه نشانه ها قرار خواهد گرفت . پس به قلبتان مراجعه فرماييد
ممنون

یكی از مسائل عمیق و پیچیده فلسفی، كه از یك سو با خداشناسی و از سوی دیگر با انسان‌شناسی پیوند می‌یابد، مسأله سازگاری علم الهی با اختیار انسان است. علم الهی، در نظر غالب متألّهان، علمی نامحدود است و خداوند ذاتی است آگاه به همه امور كه نه تنها به امور گذشته و حال، ‌بلكه بر تمام حوادثی كه در آینده نیز رخ می‌دهند واقف است. در نتیجه، ‌خدا از پیش، تمام افعالی را كه آدمیان در آینده انجام خواهند داد، می‌داند. حال، این پرسش بنیادین رخ می‌نماید كه آیا باور به علم پیشین الهی با اعتقاد به اختیار و آزادی انسان سازگار است؟
در پاسخ به پرسش بالا گروهی چنین پنداشته‌اند كه اگر خدا از پیش بداند كه شخص خاصی عمل معینی را در آینده انجام خواهد داد، انجام آن عمل ضرورت می‌یابد و خودداری از آن ناممكن می‌گردد و این معنایی جز مجبور بودن آن شخص در انجام آن عمل نخواهد داشت. بدین ترتیب، اعتقاد به علم پیشین الهی، از دورانهای كهن، یكی از مبانی جبرگرایی بوده است. (1)
آشتی‌پذیری دانایی خداوند با آزادی آدمی، هنوز مسأله‌ای زنده و جدّی است و امروزه به ویژه در حوزه فلسفه دین ـ صورتهای نوینی از آن مورد بحث و گفت‌وگو است؛ گروهی از فیلسوفان دین غربی باور به علم پیشین الهی را منافی اعتقاد به اختیار انسان دانسته‌اند و جماعتی دیگر، بر سازگاری این دو احتجاج ورزیده‌اند. نوشته حاضر نگاهی گذرا به دیدگاههای برخی از این فیلسوفان خواهد داشت.
[=&quot]
[/]_____________________________________
1- پرسش از سازگاری علم الهی با اختیار آدمی، در تاریخ فلسفه و كلام اسلامی، سابقه‌ای دیرینه دارد و یكی از مهمترین ادله اشاعره بر جبرگرایی همانا ناسازگار دیدنِ این دو با یكدیگر بوده است. پاسخ نهایی دانشمندان مسلمان برای این مسأله به اجمال آن است كه علم خداوند به رفتارهای اختیاری انسان، با وصف اختیاری بودن تعلق می‌پذیرد؛ یعنی خداوند می‌داند كه رفتار خاصی از شخص معینی در زمان خاصی (در آینده)، به صورت اختیاری، سر می‌زند و چنین علمی نه تنها منافی اختیار نیست، بلكه آن را تأكید می‌كند.
[=&quot][=&quot]

[/][/]اين بحث ادامه دارد [=&quot][=&quot]
[/]
[/]

ویژگی‌های علم الهی
پیش از آغاز بحث، لازم است كه مقصود از دو مفهوم اساسی «علم الهی» و «اختیار» روشن گردد. امّا ارائه تعریفی دقیق و جامع از این دو مفهوم كاری بس دشوار است، به ویژه آنكه در هر دو مورد دیدگاههای فلسفی متنوع و گاه متعارضی، وجود دارد. آنچه كه در این مجال محدود گفتنی است، اشاره‌ای مختصر به پاره‌ای از ویژگی‌های علم الهی است كه تقریباً مورد اتفاقند و پذیرفتن آنها برای شكل‌گیری بحث حاضر ضرورت دارد. این ویژگی‌ها عبارتند از:
1. نامحدودیت (اطلاق). دانایی خداوند نامحدود و مطلق است و از هرگونه محدودیت زمانی و مكانی مبرّا است؛ گذشته، حال و آینده، از جهت آنكه معلوم خداوندند، یكسانند.

2. تعلق به جزئیات. حوزه آگاهی خداوند نه تنها شامل كلیات می‌شود، كه جزئیات را نیز در بر می‌گیرد. بنابراین، حوادث خاص در عالم و همچنین رفتارهای خاص آدمیان همگی در حوزه علم الهی قرار دارند.
3. خطاناپذیری. وقوع خطا در علم خداوند و عدم تطابق آن با واقعیت، عقلاً محال است. بنابراین، محال است علم خدا با متعلق آن، مثلاً یك رفتار خاص كه در زمان معینی رخ می‌دهد، سازگار نباشد.
شایان ذكر است كه در فلسفه دین معاصر، علم خداوند نوعی معرفت(به معنای مصطلح آن) تلقی می‌شود. معرفت، در معرفت‌شناسی معاصر، عبارت است از باور درست و موجّه. نتیجه قابل توجه این دیدگاه آن است كه علم خداوند متضمن باور (اعتقاد) او به قضایای درست می‌باشد. البته نسبت دادن مفاهیمی همچون «اعتقاد» و «باور» به خداوند، در زبان فارسی، امری نامأنوس و غریب می‌نماید، ولی در فلسفه دین معاصر غرب كاربردی مأنوس و رایج دارد.
از آنجا كه هدف اصلی مقاله حاضر ارائه گزارشی فشرده از دیدگاه فیلسوفان دین معاصرِ غربی است، چاره‌ای جز آن نیست كه تا حدّ امكان از ادبیات و اصطلاح‌شناسی مورد استفاده این فیلسوفان بهره بریم. با این حال، از این پس، در نقل دیدگاه آنان، به جای تعبیر «اعتقاد یا باور خدا» از همان عبارتِ «علم خدا» استفاده خواهیم كرد، امّا بر این نكته می‌ورزیم كه مقصود از این تعبیر همان مفهومی است كه فیلسوفان غربی از واژه «باور» اراده می‌كنند.
اختیار
«اختیار» نیز به گونه‌های مختلفی تعریف شده است. برپایه یك تعریف نسبتاً رایج در میان فیلسوفان غربی، اختیار عبارت است از: توانِ انتخاب یكی از دو یا چند كار بدیل.در هر موردی كه انسان قادر باشد كاری غیر از آنچه كه فی الواقع انجام می‌دهد، انجام دهد، به معنای یاد شده در بالا، مختار است؛ به عبارت دیگر، شخص a در صورتی در انجام دادن عمل x مختار است كه بتواند با انتخاب انجام ندادن آن، از انجام آن خودداری كند.
[=&quot]

ادامه دارد [=&quot]

سلام جواب ها در نقل قول خودتون:

magoot;270689 نوشت:
سلام.

magoot;270689 نوشت:

فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
اگر فرض کردید خدایی هست باید تمام صفات خدا را باهم فرض کنید
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
بله اما این را در اختیار خودت گذاشته!
مثلا من دوست دارم فرزندم کار و تلاش کند و یک بنز برای خودش بخرد! اگر هم اراده کنم میتوانم خودم با پول خودم همین الان براش این بنز رو بخرم! اما چرا نمیخرم؟؟؟
مگر هر دوست داشنتی دلیل بر اراده کردن است؟
چون دوست دارم فرزندم خودش تلاش کنه و بنز رو بخره ! اونوقته که قدرشو میدونه و مواظبه به در و دیوار نخوره! اونوقته که وقتی یک خش روش میفته اعصابش خورد میشه! اما اگر من براش بنز رو بخرم قدرش رو نمیدونه ! پارکش میکنه توی کوچه و میان میدزدنش!
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
من میگم نه! اراده کرده است که انسان را در ورطه ی دنیا قرار دهد تا خود انسان تلاش کند و معتقد و با ایمان شود! آن وقت قدر ایمانش را میداند!
ایمانی که قوم بنی اسرائیل کسب کردند سریع بر باد رفت! چون با دیدن عصا و دریا کسب شده بود در نتیجه با یک گوساله بر باد رفت! اما ایمانی که قوم یوسف کسب کردند این چنین نبود! آنها به عینه برتری فکری یوسف را از کاهنان معبد میدیدند! در نتیجه دنبال منشا این برتری رفتند و ایمان قویی کسب کردند که بر باد نرفت!
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
شما اگر دوست دارید ایمان قویی کسب کنید دنبال معجزه نباشید! برید یکی یکی دستورات اسلام رو از نظر علمی بررسی کنید! برتری اسلام رو از سایر ادیان ببینید! به دنبال منشا این برتری باشید! و فکر کنید و بفهمید که چطور 1400سال پیش اسلام همچین دستوراتی داده است! کدام دانشمندی که در همان 1400سال میزیست نظریه های به این دقیقی در مورد ریزترین امور زندگی داده است؟
دنبال اینها که باشید به این میرسید که غیر ممکن است این نظریه ها از مغز انسان سرچشمه گرفته باشد! پس حتما کار خداست! این ایمان ایمان قویی خواهد بود که با هیچ چیز نمیشکند!
چون با تحقیق کسب شده است! نه با دیدن موسی که به کتاب تبدیل شد!
ممکن است خدا به شیطان این قابلیت را بدهد که بتواند موسی را به کتاب تبدیل کند! خب با این اوصاف شما به شیطان هم باید ایمان بیارید!
اما شیوه ای که به شما عرض کردم هیچ راهی به غیر خدا ندارد!
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!!!

http://www.askdin.com/thread22250.html#post268212

مقوت جان شما اون آدرسی که داده بودید رفتمبه قول خودتون چیزی حالیم نشد..
خوب شما یه تفسیری باید در مورد نظم و خدا و هرچیز که شک دارین داشته باشین که اونقدر محکم باشه که این تفاسیر و نپذیرین .
پس در صورت تمایل من منتظرم:

سلام.
یه نکته مهم: من اصلا دوست ندارم که به هر شکل باعث ایجاد کدورت بین اعضا بشم.همه برای من به یک اندازه محترمن چه موافق چه مخالف.

asad;271489 نوشت:
بله اما این را در اختیار خودت گذاشته! مثلا من دوست دارم فرزندم کار و تلاش کند و یک بنز برای خودش بخرد! اگر هم اراده کنم میتوانم خودم با پول خودم همین الان براش این بنز رو بخرم! اما چرا نمیخرم؟؟؟ مگر هر دوست داشنتی دلیل بر اراده کردن است؟ چون دوست دارم فرزندم خودش تلاش کنه و بنز رو بخره ! اونوقته که قدرشو میدونه و مواظبه به در و دیوار نخوره! اونوقته که وقتی یک خش روش میفته اعصابش خورد میشه! اما اگر من براش بنز رو بخرم قدرش رو نمیدونه ! پارکش میکنه توی کوچه و میان میدزدنش!
مثال جالبی زدید اما یه نکته رو ازش غافل شدید.
اگه بچه ی من (یا شما) بنز بخره یا نخره مشکل بزرگی پیش نمیاد.چند وقت بعد از یادش میره و تو زندگیش اثری نداره.اما اگه من ایمان بیارم یا نیارم (و اگه خدایی باشه) من بهشت یا جهنم رفتنم کلا عوض میشه که خیلی مهمه.
به نظرم مثال شما خوب نبود.
asad;271489 نوشت:
من میگم نه! اراده کرده است که انسان را در ورطه ی دنیا قرار دهد تا خود انسان تلاش کند و معتقد و با ایمان شود! آن وقت قدر ایمانش را میداند!

اگر تلاش کرد و نرسید چه؟ ولش میکنه تا بعدا تو جهنم به حسابش برسه؟؟؟؟؟؟؟؟این که ظلمه.
asad;271489 نوشت:
شما اگر دوست دارید ایمان قویی کسب کنید دنبال معجزه نباشید! برید یکی یکی دستورات اسلام رو از نظر علمی بررسی کنید! برتری اسلام رو از سایر ادیان ببینید! به دنبال منشا این برتری باشید!

بله حق با شماست من به دنبال معجزه نیستم.سعی داشتم ایراد مساله خدا و سنگ رو درست کنم و دوباره بپرسم.
asad;271489 نوشت:
برید یکی یکی دستورات اسلام رو از نظر علمی بررسی کنید!

خوب خیلیاش باهم متناقضن.

kocholo;271559 نوشت:
مقوت جان شما اون آدرسی که داده بودید رفتمبه قول خودتون چیزی حالیم نشد.. خوب شما یه تفسیری باید در مورد نظم و خدا و هرچیز که شک دارین داشته باشین که اونقدر محکم باشه که این تفاسیر و نپذیرین . پس در صورت تمایل من منتظرم:

سلام به شما.
اگه بخوام خلاصه کنم(چون کلش انقدر زیاده که توضیحش 10،11 صفحه ای در میاد)
به نظر من نظم اصلا وجود ندارد چون نظم را باید نسبت به مبدایی سنجید.
در این دنیا هرچیزی را میتوان به نحوی منظم دانست چون مبدا سنجش همین جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم و بدیهی است با این حساب همه چیز منظم میشود و این کار ما مسخره است.
نظر کلی دیگری هم که دارم اینه که همه چیز نسبیه و چیز مطلقی نداریم پس نمیشه راجع به هیچ چیز نظر قطعی بدیم.
.
در ضمن ممنون که وقت گذاشتید و تاپیکی که دادم رو مطالعه کردید چون 10 صفحه ای بود

magoot;271942 نوشت:
سلام به شما.
اگه بخوام خلاصه کنم(چون کلش انقدر زیاده که توضیحش 10،11 صفحه ای در میاد)
به نظر من نظم اصلا وجود ندارد چون نظم را باید نسبت به مبدایی سنجید.
در این دنیا هرچیزی را میتوان به نحوی منظم دانست چون مبدا سنجش همین جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم و بدیهی است با این حساب همه چیز منظم میشود و این کار ما مسخره است.
نظر کلی دیگری هم که دارم اینه که همه چیز نسبیه و چیز مطلقی نداریم پس نمیشه راجع به هیچ چیز نظر قطعی بدیم.
.
در ضمن ممنون که وقت گذاشتید و تاپیکی که دادم رو مطالعه کردید چون 10 صفحه ای بود

سلام
من یه جواب درم اگه درست درنیاد من چیزی نمیدونم :
توی دنیا همه چیز با متضاد خودش خلق شده..
روز و شب
غم و شادی
لبخند و گریه
فقر و ثروت
سیاهی و سپیدی ( که تمثیلی از روز و سب هست)
سردی و گرما
وجود و عدم
زن و مرد
خدا خودش هم توی قرآن می فرمایند که همه چیز را جفت آفریدیم.
معیار درک عدم، وجود هست یعنی اگر وجود نبود ما نمیفهمیدیم عدم چیه..
پس معیار درک نظم بی نظمی هایی هست که میبینیم و از اونجا پی میبریم که دنیا منظم هست...
دنیا طوری نیست که همه چیزش یکی و واحد باشه همه چیزش مختلفه در غیر این صورت اگه بی نظمی نبود و جبر نظم وجود داشت ما نمیتونستیم حتی توی ذهنمون هم تصور کنیم نظم هم هست و وجود داره..
در واقع کلید هستی اختلاف ها ش هست...
بله همه چیز قراردای هست اما در نام گزاری...
خواهش میکنم دوست من

[="Teal"]دوست عزیز یک بار دیگر مثال را از (زبان یک بچه نسبت به پدر) بر نوشته هایت تطبیق میدهم خوب دقت کن!
در ضمن این مقدمه رو هم داشته باش:
(داشتن اتومیبیل موجب میشود انسان زندگی راحت تری داشته باشد و نداشتن آن باعث زندگی سختتری است)
واما مثال :

magoot;270689 نوشت:
سلام.
فرض کنیم خدایی باشد (که هنوز من به آن نرسیدم)
فرض کنیم پدر و مادری باشند
آیا خدا دوست دارد من معتقد و با ایمان شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله.
آیا پدرم دوست دارد من دارای اتومبیل شوم یا نه؟
مسلما میگویید بله
آیا این امر را میخواهد؟(منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا این امر را میخواهد؟ (منظورم این است برای این کار حاضر است اراده کند؟)
میگویید بله
آیا خدا می تواند موس جلوی دست من را به کتاب تبدیل کند؟
بازهم میگویید بله میتواند.او قادر مطلق است.
آیا پدرم میتواند همین الان برای من اتومبیل بخرد؟
بازهم میگویید بله او میلیاردر است.
آیا خدا صدای مرا میشنود؟
بله
آیا پدرم صدای مرا میشنود
بله
حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد!
حال اگر میشنود من از پدرم میخواهم برای اینکه من زندگی راحت تری داشته باشم همین الان چنین کاری بکند! پس چرا نکرد؟ اراده نمیکند؟ چرا اراده نمیکند؟؟؟؟ نکند دوست دارد من زندگی سخت تری داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!!
نکند پاسخ یکی از سوالاتم نه باشد و به عدم وجود او برسم؟؟؟؟!!

magoot;271938 نوشت:
مثال جالبی زدید اما یه نکته رو ازش غافل شدید. اگه بچه ی من (یا شما) بنز بخره یا نخره مشکل بزرگی پیش نمیاد.چند وقت بعد از یادش میره و تو زندگیش اثری نداره.اما اگه من ایمان بیارم یا نیارم (و اگه خدایی باشه) من بهشت یا جهنم رفتنم کلا عوض میشه که خیلی مهمه. به نظرم مثال شما خوب نبود.

حالا که با منطق مشکل شما حل شد و قضیه روشن شد مثال را مخدوش نکنید! شما اصل قضیه رو ول کردید و به فرع آن چسبیدید!
مگر مشکل شما این نبود:

"حال اگر میشنود ، من از خدا میخواهم برای اینکه من به او ایمان آرم همین آلان چنین کند.
پس چرا نکرد؟اراده نمیکند؟چرا اراده نمیکند؟؟؟؟؟؟نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد؟؟؟"

بنده این مثال را زدم تا چراییه قضیه برای شما روشن شود!
شما پرسیده بودید:
چرا خدا اراده نمیکند؟؟؟ نکند دوست دارد من را به جهنم ببرد؟؟؟؟

حالا که جواب را با مثال گرفتید و فهمیدید که:

علت اینکه پدربرای فرزندش ماشین نمیخرد این نیست که دوست دارد فرزندش زندگی سختتری داشته باشدو علتش چیز دیگری است

چرا دنبال جزئیات مثال رفته اید؟؟؟؟ چرا دنبال مقایسه ی عقوبت بی ماشینی و عقوبت بی ایمانی رفته اید! اگر قرار باشد برای نقض یک مثال تمام جزئیات مثال را با هم مقایسه کنیم که دیگر مثال زدن معنا ندارد! باید ببینید مثال ازچه بابی زده شده است و از همان باب نتیجه ی صحیح را استخراج کنید! این روشی که شما برای نقض مثال پیش گرفته اید این است :

مثلا من میگویم علی مثل شیر قوی است
شما میگید این مثال اشتباه است چون شیر دم دارد علی دم ندارد! شیر دندانهایش یک 5سانت است علی یک سانت است . وهزاران تفاوت دیگر که هیچ کدام باعث نقض مثال نمیشوند چرا که این مثال به خاطر قدرت علی و قدرت شیر زده شده است نه چیز دیگر!

مثال من هم به خاطر چراییه قضیه زده شد! و در عین حال دیدیم که هردو عواقب بدی دارد اما قابل مقایسه نیست! همانطور که پدر با خدا قابل مقایسه نیست!
بنابراین همانطور که پدر دوست ندارد فرزندش زندگی سختتری داشته باشد باید بپذیرید که خدا هم دوست ندارد بنده اش را به جهنم ببرد!

والسلام[/]

عــــلی;271445 نوشت:
بسم الله الرحیمن الرحیم.
سلام.

دیگ به دیگ میگه روت سیاه!!!
جناب ناصر اگه هیچکس توی اسکدین کسی رو یادش رفته باشه یا نشناسه.بنده آدم فراموش کاری نیستم.
کاری نکنید تمام پست های شما اعم از اهانت و توهین و تمسخر کردن به بنده های خدا را اینجا به نمایش بگذارم.
پس لطف کنید که در مقابل هر پستی جبهه نگیرید.

یا علی...

برادر عزیز. کدام بندگان خدا؟!!!!!!! آنانکه هم به زبان و هم در عمل صراحتاً اعلام کردند که خدا را قبول ندارند و بنده ی او نیستند!!!! آنها به بردگی شیطان اعتراف کرده اند خودشان، اما شما باز هم آنان را بنده ی خدا می نامی؟!!!! بعضی از آنها به بنده پیام خصوصی دادند و از بنده معذرت خواستند و اقرار به اشتباه کردند، حالا شما بعد از یک مدت آمده ای وکیل آنان شده ای و می گویی اشتباه نکردند؟! شما بهتر می دانی که آنها اشتباه کردند یا نکردند، یا خودشان؟!!!!!!!!

عــــلی نوشت:
بسم الله الزحمن الرحیم.
سلام.
بنده دفعه بعدی مراعات حال تو را نمیکنم.
تو هنوز یاد نگرفتی که باید با دشمن مدارا کنی.تو خودت نیاز به ارشاد داری آنگاه مرا نادان میخوانی؟درچه درجه ای هستی که در مورد عقل و جهل و آگاهی دیگران قضاوت میکنی؟
مگر در تاپیک اعتراضات دیگران را در مورد پست های خود نمیبینی؟
شما بیجا میکنی که با آنها با غلظت شدید برخورد میکنی و به نام دین مارا محکوم و انها را فراری میدهی.شما مگر مجتهد هستی که بخود اجازه میدهی در مورد هرکسی و هرچه گفت تصمیم بگیری و برخورد کنی؟
این سایت خودش کارشناس دارد.کی دیدی کارشناسان به کافران بپرند و هرچه از دهنشان در میاید به انان بگویند؟
اگر میخواهی نظر شخصیت را به دیگران تحمیل کنی.در مورد آنان قضاوت نکن.
بای.

می شود بفرمایید چه کسی گفته باید با دشمنی که تمام مقدسات را به مسخره گرفته و علیه آن تبلیغ می کند مدارا کرد؟! دلایلتان را نشان بدهید تا به شما اثبات کنم خلاف آیات قرآن حرف می زنید.
اگر منظورتان این شعر است که می گوید:

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است*با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

باز هم خوب تفکر نکردید و اشتباه برداشت کردید عزیز من. این شاعر دشمنان و دوستان شخصی را مدنظر داشته، نه دوستان و دشمنان خدا و رسول و قرآن و اهل بیت و ... . بقول بعضی بندگان خدا: فافهم!

از اعتراضات چه کسانی حرف می زنی؟شما چگونه خودت را شیعه می نامی و در جنگ کفار و ملحدین با شیعیانی که از اهل بیت (ع) و الله دفاع می کنند، مدافع کفار مسخره کننده و ملحدین مسخره کننده شیعیان و مقدسات می شوی.همان کسی که سنگ او را به سینه می زنی در یک ارسال خصوصی به من، به ساحت امیرالمؤنین (ع) جسارت کرد و ایشان را مسخره کرد. شما شیعه ای؟!
چرا شما وکیل یک عده کفار و ملحد شده اید و باینگونه از کلمات شیطانی آنان به دفاع بلند شده اید؟شما از کسانی دفاع کردید که خودشان به کفر و الحاد در عمل و کلام اعتراف کردند و مکرر تمام مقدسات را به تمسخر و استهزا گرفتند و از هیچ توهینی به مسلمین و تشیع کوتاهی نکردند. (ارسالهایشان همه موجود است)

چه شما باشی یا هر شخص دیگری هرکس به مقدسات توهین کند من در مقابلش می ایستم و اگر شکایتی داری به مدیریت شکایت کن و دیگر به من پیام نده. این دوبار است که به شما می گویم به من پیام نده.

این را هم بدان که اگر اسمی از کسی به میان بیاوری، به هیچ عنوان از خودم دفاع نمی کنم در برابر گفته هایم، زیرا اگر بخواهم خود را تبرئه کنم، ناچار باید آنان را محکوم کنم (که می توانم)، اما چون آنان اینجا حاضر نیستند که از خود دفاع کنند، این عادلانه نیست که بدون حضور آنان، آنان را محکوم کنم، حتی به دلیل تبرئه خودم.

یا حق

مقوت عزيز .
به نظرم مياد براي خدا اين مهم باشه كه شما به يادش باشي و چون هستي باكي نداشته باش .
همين كه دائما" در فكر ايني كه او هست يا نيست در عمل بهتر از من و امثال مني كه فكر ميكنيم هست ولي دائما" غافل از اوييم .
يك موضوع ديگر : شنيدي ميگن دير و زود داره سوخت و سوز نداره ؟ يكي مثل حضرت ابالفضله يكي مثل حر . حضرت حر فقط چند روز آخر عمرش ايمان داشت . مهم اينه كه اون شعله بيفته به خرمنت و چون خواستي مطمئن باش ميفته . فعلا" خرمنت و داشته باش.
:Sham:

سلام دوباره.
حرفای کوچولو و اسد جای تامل داره.
من باید کمی فکرکنم.

[="Teal"]

magoot;272178 نوشت:
سلام دوباره. حرفای کوچولو و اسد جای تامل داره. من باید کمی فکرکنم.

ممنون که حق پذیر هستید[/]

magoot;271938 نوشت:
سلام.
یه نکته مهم: من اصلا دوست ندارم که به هر شکل باعث ایجاد کدورت بین اعضا بشم.همه برای من به یک اندازه محترمن چه موافق چه مخالف.
.

magoot;271942 نوشت:
سلام به شما.

به نظر من نظم اصلا وجود ندارد چون نظم را باید نسبت به مبدایی سنجید.

سلام

به ارسال اول خودتون نگاه کنید: این ندای نفس لوامه ی شماست که دیده یک نظمی که اینجا وجود داشته، داره به هم میخوره و احساس می کنه بهم خوردن این نظم، می تونه به شما مربوط باشه.

ببینید نفس لوامه ی شما چطور از زبان شما حرف زد تا همه چیز رو به مبدأ اون و همون نظمی که اول بوده (بدون خصومت) برگردونه! اون دقیقا متوجه شده که قبل از اینکه خصومتی به وجود بیاد، چه حالتی بوده و اون حالت همون مبدأیی هست که این جمله ی شما، ما رو به اون نصیحت و هدایت می کنه.
یه کم دقت کنید متوجه می شید.

اما چیزی که دریافت خودتون از دنیا بوده در مجموع تحقیقاتتون تا به زمان نوشتن جمله ی دوم، این بوده که نظمی وجود نداره.

حالا از دو جمله ی بالا که هر دو از طرف شما بوده چه نتیجه ای می گیریم؟

من نتیجه گرفتم که نفس لوامه همیشه به ما آدرس می ده و مسیر رو مشخص می کنه که از کدوم طرف باید بریم، اما ما گاهی بهش توجه می کنیم گاهی نمی کنیم. و شاید اصلا متوجهش نشیم تا بخوایم بهش توجه کنیم.

فکر کن!

[="Tahoma"][="Green"]بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

ناصر یوسف نژاد;272089 نوشت:
برادر عزیز. کدام بندگان خدا؟!!!!!!! آنانکه هم به زبان و هم در عمل صراحتاً اعلام کردند که خدا را قبول ندارند و بنده ی او نیستند!!!! آنها به بردگی شیطان اعتراف کرده اند خودشان، اما شما باز هم آنان را بنده ی خدا می نامی؟!!!! بعضی از آنها به بنده پیام خصوصی دادند و از بنده معذرت خواستند و اقرار به اشتباه کردند، حالا شما بعد از یک مدت آمده ای وکیل آنان شده ای و می گویی اشتباه نکردند؟! شما بهتر می دانی که آنها اشتباه کردند یا نکردند، یا خودشان؟!!!!!!!!

شما باید قبول کنید آنها بندگان خدا هستند یا خود خداوند؟
چطور خودتو جای اون مقام والا قرار میدی و میگی اونا بندگان خدا نیستند چون کفر میگن؟از کجا این حرفا ها رو در میاری؟
پیغام خصوصی رو نقل قول کردن و نمایش به عموم دادن نشان از ضعف عقلی و دینی شماست بزرگوار.میتونستی خصوصی جواب بدی اما من نمیخواستم جلوی عموم بهت بد بگذره.اما این اتفاق خواهد افتاد.
ناصر یوسف نژاد;271447 نوشت:
اگر می توانی یک کلام مرا بیاور که به سؤال کننده به جهت سؤال توهین کرده باشم وگرنه بخدا قسم از این اتهامی که به من بستی در روز قیامت به خدا شکایتت را خواهم کرد.این بار دومیست که بی جهت دخالت می کنی و بینش لازم برای تشخیص حق از باطل را نداری، و دوستی تو دوستی خاله خرسه است.

پستی از شما که به وسیله مدیر اجرایی به دلیل توهین به کاربران ویرایش شده:
http://www.askdin.com/post254388.html#post254388
باز هم کبر و توهین:
http://www.askdin.com/post243231-251.html

اینو دیگه میذارم تا خود کاربران بزرگوار قضاوت کنند:
آدرس اصلی پست:
http://www.askdin.com/post243070-237.html

شما به نقل قول نگاه کن اصلاض هیچ اهانتی به شما نگفته اما شما هرچی از دهنت در اومده به کاربران گفتی.
متن اصلی:

ناصر یوسف نژاد;243070 نوشت:
خوب بی شعور، احمق، ابله، خرفت، من بیشتر از 10 تا پست بدون اینکه بی احترامی به شما بکنم، به سؤالات شما جواب دادم، دلایل غیر قابل رد آوردم، توضیح دادم. بعد از شما پرسیدم روی هر کدام از آنها که قانع نشدی و مایل به بحث هستی بیا بحث کنیم، شما من را قانع کن که نادرست است، یادت می آید یا نه؟! 3 پست فقط ارسال کردم و از شما خواستم که بیا روی جوابهایی که به شما داده ام بحث کنیم و بگو چرا نادرست است، با دلیل و منطق. اصلا جواب ندادی. جناب قنبر به شما با شدت برخورد کرد، من مخالفت کردم و از برخورد تند با شما ناراحت شدم. اما بعد دیدم که خیلی احمقی. بی شعور، تو که دم از منطق می زنی، این بحث وارد صفحه بیست و چهارم شد و هنوز جواب صفحه ده را به من ندادی! برو دلایلی را که برایت آوردم، بخوان در حضور جمع بحث کنیم، هرچه جمع تصمیم گرفت، اگر گفتند دلایل بنده اشکال دارد، هرچه تو بگویی من هستم، اگر گفتند که دلایل محکم است و تو سفسطه می کنی، آنوقت چکار کنیم؟! اگر برای گرفتن جواب آمده ای، بسم الله. برگرد به 15 صفحه قبل، جواب شما را داده ام، هرکدام را ناصحیح می دانی، بیا روی آن بحث کنیم، شاید توانستی من را قانع کنی و من هم دست از دین خود کشیدم! اما اینکه در مقابل استدلال و برهان بنده فقط پشت سر هم ادعا می کنی و اعتراف می کنی که: من دلم نمی آید قبول کنم!!! آقا قضاوت با اعضای انجمن: آیا در بحث یا مجادله، این دلیل می شود که من بگویم دلم نمی آید قبول کنم! خودت را به خریت زدی و مظلوم نمایی می کنی، در صفوف مسلمین و برادران دینی تفرقه انداختی، روی شیطان را سفید کردی. اگر وارد بحث منطقی شدی ، شدی اگر به چرند گویی بدون سند و مدرک ادامه بدهی اوضاع را برایت سخت تر می کنم.

-------------
بنده فقط به خاطر خدا باهات بحث کردم.هر پستت رو به اندازه 5 مرتبه ویرایش میکنی.مگر خوب فکر نمیکنی که چی مینویسی؟
پس یه نفر رو در رو باهاتون حرف بزنه چیکار میکنید؟میتونید حرفایی که زدید رو ویرایش کنید؟

ناصر یوسف نژاد;272089 نوشت:
می شود بفرمایید چه کسی گفته باید با دشمنی که تمام مقدسات را به مسخره گرفته و علیه آن تبلیغ می کند مدارا کرد؟! دلایلتان را نشان بدهید تا به شما اثبات کنم خلاف آیات قرآن حرف می زنید. اگر منظورتان این شعر است که می گوید: آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است*با دوستان مروت، با دشمنان مدارا باز هم خوب تفکر نکردید و اشتباه برداشت کردید عزیز من. این شاعر دشمنان و دوستان شخصی را مدنظر داشته، نه دوستان و دشمنان خدا و رسول و قرآن و اهل بیت و ... . بقول بعضی بندگان خدا: فافهم!

شما از که الگو میگیرید؟کدام طلبه ای حاضر هست بیاد اینجا حرفای شمارو تایید کنه و بگه پیامبر به کافران و مشکران فحش داده و احانت میکرده؟
کجای اسلام معصومین علیه سلام به مسلمان و کافر توهین کرده اند؟
ناصر یوسف نژاد;272089 نوشت:
از اعتراضات چه کسانی حرف می زنی؟شما چگونه خودت را شیعه می نامی و در جنگ کفار و ملحدین با شیعیانی که از اهل بیت (ع) و الله دفاع می کنند، مدافع کفار مسخره کننده و ملحدین مسخره کننده شیعیان و مقدسات می شوی.همان کسی که سنگ او را به سینه می زنی در یک ارسال خصوصی به من، به ساحت امیرالمؤنین (ع) جسارت کرد و ایشان را مسخره کرد. شما شیعه ای؟!

عزیز من وقتی دهنت رو باز میکنی و فکر نمیکنی چی داری میگی معلومه که توهین میکنه به معصومین ما.چرا نباید این پیغام رو برای من ارسال کنه در صورتی که من هم در همون تاپیک شرکت داشتم؟
در اصل شما حرمت امام ع رو پایین اوردی که با توهین و اهانت هایی که به شخص مورد نظر کردی باعث شدی که ایشون به مقدسات ما توهین کنه.
خدا شاهده من حاضرم دو تا قاضی شیعه و عالم برن توی اون تاپیک و طرز برخورد من رو با ایشون و طرز برخورد شما با ایشون ببینن و تفکیک کنن.
ناصر یوسف نژاد;272089 نوشت:
چرا شما وکیل یک عده کفار و ملحد شده اید و باینگونه از کلمات شیطانی آنان به دفاع بلند شده اید؟شما از کسانی دفاع کردید که خودشان به کفر و الحاد در عمل و کلام اعتراف کردند و مکرر تمام مقدسات را به تمسخر و استهزا گرفتند و از هیچ توهینی به مسلمین و تشیع کوتاهی نکردند. (ارسالهایشان همه موجود است)

بنده هیچ اهانتی ندیدم.اگر اهانت کرده بود پستش توسط مدیران ویرایش میشد.شما داری تهمت میزنی...در صورتی که من هم در بحث ایشون حضور داشتم.و هیچ توهینی به معصومین ندیدم.
انسان عقل داره و فکر میکنه و حرف میزنه.اگر شما به مقدسات و شخصیت کسی توهین کنی ایشان هم همینکار را خواهد کرد.
ناصر یوسف نژاد;272089 نوشت:
چه شما باشی یا هر شخص دیگری هرکس به مقدسات توهین کند من در مقابلش می ایستم و اگر شکایتی داری به مدیریت شکایت کن و دیگر به من پیام نده. این دوبار است که به شما می گویم به من پیام نده.

دعا کن که کار به دفعه بعدی نکشد.چون این دومین بار است که در سایت دارم به شما تذکر میدم.
آنرا خصوصی میکنم اما شما بدون شرم و حیا آنرا به عموم نشان میدهی.
ناصر یوسف نژاد;272089 نوشت:
این را هم بدان که اگر اسمی از کسی به میان بیاوری، به هیچ عنوان از خودم دفاع نمی کنم در برابر گفته هایم، زیرا اگر بخواهم خود را تبرئه کنم، ناچار باید آنان را محکوم کنم (که می توانم)، اما چون آنان اینجا حاضر نیستند که از خود دفاع کنند، این عادلانه نیست که بدون حضور آنان، آنان را محکوم کنم، حتی به دلیل تبرئه خودم.

بنده دنبال حق میگردم.کسی که پی حق باشد.خود متوجه بر حق بودن میشود.شما هم زیاد خودت را دسته بالا نگیر.
چونکه الان کمی آیات قران برایت می اورم یکم روشن شوی و اینقدر دیگران را نادان و خود را اگاه نخوانی:
بسم الله الرحمن الرحیم

الانعام 108

وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴿١٠٨﴾؛و معبودانى را كه كافران به جاى خدا مى‏ پرستند ، دشنام ندهيد ، كه آنان هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام خواهند داد . اين گونه براى هر امتى عملشان را آراستيم [تا به كيفر لجاجت و عنادشان گمان كنندكه آنچه انجام مى‏ دهند نيكوست ،] سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود ، نهايتاً آنان را به اعمالى كه همواره انجام مى‏ دادند ، آگاه مى‏ كند.

پیامبر ما نسبت به کافران مهربان بود و این دلیل بر هدایت انان شد:
1. فردي از آن حضرت براي قوم خود صله و انفاق خواست. از آنجا که پول و مال در دست نداشت، به ناچار از يک يهودي پول قرض گرفت تا به جاي پول به آن يهودي مقداري خرماي سُلف23 بفروشد. زماني که موعد اداي قرض فرا رسيد، يهودي به نزد پيامبر اعظم(ص) آمد و بدهي خود را طلب کرد. پيامبر(ص) که نتوانسته بود محصول خرما را فراهم سازد، از يهودي فرصتي مجدّد خواست، ولي مرد يهودي با گستاخي تمام گفت: "اي پسر عبدالمطّلب! شما را دير پرداخت نمي‌دانستم". يکي از حاضران مجلس از سخن توهين آميز اين مرد خشمگين شد و آماده اقدام عملي عليه آن يهودي گرديد. رسول خد(ص) با مهرباني خود خطاب به آن صحابي فرمود: "به جاي خشمگين شدن و عکس العمل نشان دادن، مرا به حُسن ادا و او را به حُسن مطالبه دعوت کن. حالا برو و خرماي او را بده و بيست صاع اضافه‌تر بده؛ زيرا او را ترساندي". مرد يهودي که اين رأفت و مهرورزي را از پيامبر اعظم(ص) ديد، همان لحظه شهادتين گفت و مسلمان شد.24
2. روزي يک يهودي نزد پيامبر(ص) آمد و با کمال جسارت و گستاخي به آن حضرت گفت: "السّام عليک؛ مرگ بر تو"، عايشه که شاهد اين ماجرا بود، خشمگين شد و شروع به دشنام و ناسزاگويي به آن شخص کرد، ولي آن رسول رحمت(ص) مانع از ادامه ناسزاگويي عايشه گرديد و خطاب به وي فرمود: "... اي عايشه! اگر مي‌توانستي صورت حقيقي دشنام را ببيني، آن‌گاه متوجّه زشتي آن مي‌شدي".25
3. وقتي از بيماري خدمت‌گزار خود که از قضا جواني يهودي بود، اطّلاع يافت، سريع به عيادت او رفت و چون او را در بستر در انتظار مرگ ديد، آن جوان را دعوت به اسلام کرد و جوان يهودي دعوت او را پذيرفت و از دنيا رفت. پيامبر اعظم(ص) خطاب به اصحاب فرمود: "جمع شويد تا به برادر مسلمان خود نماز بگزاريم".

پيامبر اعظم(ص) نه تنها در حق بدگويان و دشمنان ظاهري و باطني خويش رئوف و مهربان بود، بلکه در حق تروريست‌ها و افرادي که قصد کشتن آن حضرت را داشتند نيز با رأفت و مهرباني رفتار مي‌کرد، تا جايي که ابوسفيان، تروريستي را از مکّه به مدينه فرستاد تا پيامبر اعظم(ص) را ترور کند. زماني که آن فرد به مدينه آمد و مکان پيامبر(ص) را جستجو کرد، در جواب به وي مي‌گويند که آن حضرت در محلّه‌بني عبدالاشهل است. وقتي آن فرد به آنجا مي‌رود، پيامبر اعظم(ص) را مشغول وعظ و موعظه مي‌بيند. همين که چشم پيامبر اعظم(ص) به او مي‌افتد، خطاب به حاضران مي‌فرمايد: "اين مرد، صاحب شرّ است". فرد جلو مي‌آيد و مي‌گويد: "کدام يک از شما فرزند عبدالمطّلب است". پيامبر اعظم(ص) در جواب مي‌فرمايد: "منم فرزند عبدالمطّلب". آن فرد به بهانه صحبت در گوش حضرت نزديک‌تر مي‌آيد که يکي از اصحاب متوجّه حرکات غير عادي او مي‌گردد و او را بازرسي مي‌کند و از وي يک خنجر به دست مي‌آورد و او نيز به عمل شوم خود اعتراف مي‌کند. روز بعد که آن فرد را براي محاکمه نزد پيامبر(ص) مي‌آورند، آن حضرت نگاهي به او مي‌کند و در حالي که آن فرد گمان مي‌کرد که پيامبر(ص) دستور قتل او را صادر خواهد کرد، در کمال بهت و ناباوري با بخشش حضرتش مواجه مي‌شود. پيامبر اعظم(ص) وي را به اسلام آوردن و مسلمان شدن دعوت مي‌کند؛ آن مرد نيز با مشاهده رأفت و مهرباني عظيم او، همان لحظه مسلمان مي‌شود.

پيامبر صلى الله عليه و آله:
لا تَسُبُّوا الناسَ فَـتَـكتَسِبُوا العَداوَةَ بَينَهُم؛
به مردم ناسزا نگوييد، كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد.

امام صادق عليه السلام:
الفُحشُ والبَذاءُ والسَّلاطَةُ مِن النِّفاقِ؛
دشـنـامـگويى و بـد زبانى و دريـدگـى از (نشانه هاى) نفاق است.

امام على عليه السلام:
ثَمَرَةُ التَّواضُعِ الَمحَبّةُ، ثَمَرَةُ الكِبرِ المَسَبَّةُ.
ثمره فروتنى دوستى است، ثمره تكبّر ناسزا (شنيدن) است.

امام على عليه السلام:
مَن عابَ عِيبَ، ومَن شَتَمَ اُجيبَ، ومَن غَرَسَ أشجارَ التُّقى اجتَنى ثِمارَ المُنى.
هر كه عيبجويى كند، عيبجويى شود و هر كه ناسزا گويد، پاسخ (ناسزا) شنود و هر كه درختهاى تقوا بنشاند، ميوه هاى آرزوها را بچيند.

امام على عليه السلام:
لِقَنْبرٍ وقد رامَ أن يَشتِمَ شاتِمَهُ: مَهْلاً يا قَنبرُ! دَعْ شاتِمَكَ مُهانا تُرْضِ الرَّحمنَ وتُسخِطِ الشَّيطانَ وتُعاقِبْ عَدُوَّكَ، فَوَالذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأ النَّسَمَةَ ما أرضَى المؤمنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلْمِ، ولا أسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ، ولا عُوقِبَ الأحمَقُ بمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ.
- خطاب به قنبر- كه مى خواست به كسى كه بدو ناسزا گفته بود، ناسزا گويد - : آرام باش قنبر ! دشنامگوى خود را خوار و سرشكسته بگذار تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را ناخشنود كرده و دشمنت را كيفر داده باشى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را بيافريد، مؤمن پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد و شيطان را با حربه اى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق را چيزى مانند سكوت در مقابل او كيفر نداد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم:
إنّ اللّه حَرَّمَ الجَنَّةَ على كُلِّ فَحّاشٍ بَذِيءٍ، قَليلِ الحَياءِ، لا يُبالِي ما قالَ ولا ما قيلَ لَهُ؛
خداوند بهشت را بر هر فحّاش بد زبان بى شرمى كه باكى ندارد چه گويد و چه شنود، حرام كرده است.

پيامبر خدا(صلی الله عليه و آله):
إنّ مِن شَرِّ عِبادِ اللَّهِ مَن تُكرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحشِهِ؛

بدترين بندگان خدا كسى است كه از ترس فحش او، هم‏نشينى با او را خوش ندارند.

موفق و سربلند باشید.
یا علی.[/]

آخر آدم نادان! من کی به آنها گفتم کافر قبل از اینکه خود به کفر خود اعتراف کنند و گفتند به خدا و قرآن و رسول و هیچ کدام از مقدسات اعتقاد ندارند و شروع کردند به مسخره کرده آنها! آیا کسی با این مشخصات کافر است یا خیر؟! این بنده ی خداست؟ یا برده ی شیطان؟!

آخر آدم نادان! طرف خودش به صراحت در چند جا اعتراف می کند ملحد است! آیا معنای ملحد را می دانی یا خیر؟!!!!!!! بی شعور! ملحد یعنی کسی که خدا را قبول ندارد! او خودش اقرار به این کرده! آنوقت تو می گویی نگفته!!! این آقای ملحد چکار به امیرالمؤمنین دارد؟! چرا باید به او جسارت کند؟! اهل سنت هم نیست که بگویم تعصب مذهبی دارد؟! آخر چرا از شعوری که خدا به تو داده استفاده نمی کنی؟!

از تو می پرسم! اگر کسی مانند تو شعور داشت و از آن استفاده نکرد! آیا سزاوار نیست به او بیشعور بگوییم؟! خود قضاوت کن!

من هیچ چیز نمی گویم که نوشته هایم خود دلیل روشنی بر حقانیت گفته هایم است و اگر آدرس هایی که داده اید را مخاطبانتان دنبال کنند، خود به حقیقت خواهند رسید.

باور کن تا کنون نادان تر از تو ندیده ام. تمام پستهایی که از من بعنوان شاهد آوردی، همه دلیل برائت من است. آیاتی را که به آن استدلال می کنی، هیچ ارتباطی به ماجرایی که اتفاق افتاده ندارد.

اگر قرآن یا رسول خدا مسلمین را به دوری از دشمنی دعوت می کنند، منظور آنها دشمنی شخصی است، نه آن دشمنی که با خدا و رسول او و قرآن و دین و اهل بیت باشد که جنگهایی که در صدر اسلام اتفاق افتاد، تماماً دلایل آن هجمه ی مشرکین و کفار و منافقین به مقدسات اسلام بود و پیامبر (ص) از جانب خدا مأمور به جهاد با آنان شد و آنها را به هلاکت رساند، وهن که جای خود دارد.

تو در صفت از شتر هیچ کم نداری و کینه ی تو دلیل آن. کار و زندگیت را تعطیل کرده ای چند روز رفته ای پست های مرا زیر و رو کرده ای و منافقانه سعی در جمع آوری یک سری مطالب بی ربط به موضوعات کرده ای و حجم آنها را زیاد کرده ای و با پرونده سازی! و قطور کردن این پرونده کاملا ابلهانه سعی در محکوم کردن من داری که این از نقص عقل توست. من تو را برادر خود نمی دانم که بخدا قسم از منافقانی چون تو تبری می جویم و 3 ماه است که در این انجمن حضور دارم و رفتار بیشتر کاربران از جمله تو در ذهنم می باشد.

یکبار ندیدم در یک مباحثه ای که شیعیان در آن شرکت کرده اند و در مقابلشان کفار و ملحدین قرار گرفته اند و به مقدسات می تازند وارد شوی. به حمایت از شیعه وارد نشدی که هیچ، لعنت خدا بر تو که هر زمان شیطان بر تو غالب شد، به کمک کفار و منافقین و ملحدین هم می آمدی و یا پای ارسال های کفرآمیز آنان تشکر می گذاشتی، یا به شیعیان مجاهد در راه حق و حقیقت حمله می کردی و با کفار همصدا می شدی.

اگر بدانی با اینکاری که کردی خودت را چقدر به من مدیون کردی بخدا قسم می گردی و مرا پیدا می کنی و التماس می کنی تا از این اشتباهت درگذرم. اما بخدا قسم که من از کفار و مشرکین و ملحدین و توهینات و اتهاماتی که به من بسته اند خواهم گذشت، به سبب صداقت آنان در گفتار و عملشان، اما بخدا قسم از هیچ منافق دورویی نمی گذرم و چنانچه حقی از من ضایع کند باید در پیشگاه خداوند متعال جوابگو باشد.

بدان که به اسماجلاله ی الله قسم خورده ام از هیچ منافقی گذشت نکنم و تو اولین منافقی هستی که از او نمی گذرم.

اما خدمت کاربرانی که در ارسال این فرد نام آنها برده شده، اگر اینجا حاضر شوید و از خود دفاع کنید، حاضرم از شما نام برده و از خودم دفاع کنم و در صورت عدم حضور شما در برابر هیچ کدام از اتهاماتی که به من وارد شده است جوابی نخواهم داد و شخص غایب را محکوم نمی کنم زیرا که نمی تواند از خود دفاع کند.

این همان چیزیست که مرا با آن متهم می کنی، و نوشته های قرمز داخل همان پست، دلیل برائت من:

خوب بی شعور، احمق، ابله، خرفت، من بیشتر از 10 تا پست بدون اینکه بی احترامی به شما بکنم، به سؤالات شما جواب دادم، دلایل غیر قابل رد آوردم، توضیح دادم. بعد از شما پرسیدم روی هر کدام از آنها که قانع نشدی و مایل به بحث هستی بیا بحث کنیم، شما من را قانع کن که نادرست است، یادت می آید یا نه؟! 3 پست فقط ارسال کردم و از شما خواستم که بیا روی جوابهایی که به شما داده ام بحث کنیم و بگو چرا نادرست است، با دلیل و منطق. اصلا جواب ندادی. جناب قنبر به شما با شدت برخورد کرد، من مخالفت کردم و از برخورد تند با شما ناراحت شدم. اما بعد دیدم که خیلی احمقی. بی شعور، تو که دم از منطق می زنی، این بحث وارد صفحه بیست و چهارم شد و هنوز جواب صفحه ده را به من ندادی! برو دلایلی را که برایت آوردم، بخوان در حضور جمع بحث کنیم، هرچه جمع تصمیم گرفت، اگر گفتند دلایل بنده اشکال دارد، هرچه تو بگویی من هستم، اگر گفتند که دلایل محکم است و تو سفسطه می کنی، آنوقت چکار کنیم؟! اگر برای گرفتن جواب آمده ای، بسم الله. برگرد به 15 صفحه قبل، جواب شما را داده ام، هرکدام را ناصحیح می دانی، بیا روی آن بحث کنیم، شاید توانستی من را قانع کنی و من هم دست از دین خود کشیدم! اما اینکه در مقابل استدلال و برهان بنده فقط پشت سر هم ادعا می کنی و اعتراف می کنی که: من دلم نمی آید قبول کنم!!! آقا قضاوت با اعضای انجمن: آیا در بحث یا مجادله، این دلیل می شود که من بگویم دلم نمی آید قبول کنم! خودت را به خریت زدی و مظلوم نمایی می کنی، در صفوف مسلمین و برادران دینی تفرقه انداختی، روی شیطان را سفید کردی. اگر وارد بحث منطقی شدی ، شدی اگر به چرند گویی بدون سند و مدرک ادامه بدهی اوضاع را برایت سخت تر می کنم.

[="Teal"]علی آقا و ناصر خان جون مادرتون بیخیال! اینجا یک بنده ی خدایی اومده سوالاشو بپرسه و به ایمان برسه بعد شما دوتا اومدید اینجا دارید بحث های شخصی میکنید؟؟؟ اونم سر اینکه کی بهتر انسانها رو هدایت میکنه؟ بیخیال بابا یک صلوات بفرستید و تمومش کنید! اینجا که جای این حرفا نیست! ایمیل همدیگرو بگیرید و اونقدر لیچار بار هم کنید که خسته بشید! اما اینجا کار هیچ کدومتون درست نیست!
خواهشا ادامه ندید و آبروی شیعیان رو حفظ کنید!
[/]

داخل ارسال خودت و با رنگ قرمز جواب می دهم:

عــــلی;272355 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

شما باید قبول کنید آنها بندگان خدا هستند یا خود خداوند؟
چطور خودتو جای اون مقام والا قرار میدی و میگی اونا بندگان خدا نیستند چون کفر میگن؟از کجا این حرفا ها رو در میاری؟

وقتی حاضر به بحث و تحقیق نیستند و خود اعتراف می کنند خدا وجود ندارد و تمام مقدسات را مسخره می کنند، اگر من یا تو یا هر کس دیگری آنان را بنده ی خدا بنامد، احمق است! آنها بردگان شیطانند.

پیغام خصوصی رو نقل قول کردن و نمایش به عموم دادن نشان از ضعف عقلی و دینی شماست بزرگوار.میتونستی خصوصی جواب بدی اما من نمیخواستم جلوی عموم بهت بد بگذره.اما این اتفاق خواهد افتاد.

«اگر بالاتر از سطح شعور کسی صحبت کنی، تو را دیوانه فرض خواهد کرد!» (مطمئن نباش که عقل من ضعیف است!به عقل خودت شک کن!)

شما به نقل قول نگاه کن اصلا هیچ اهانتی به شما نگفته اما شما هرچی از دهنت در اومده به کاربران گفتی.

این را به حساب مغلطه نمی گذارم، چون به این اندازه فهمت نمی رسد، به پای نفهمی ات می گذارم! آیا ندیدی و نشنیدی که گفتم دعوای شخصی با کسی ندارم؟! ندیدی که هرچه به من توهین کردند و فحش ناموس دادند! جواب ندادم؟! اما گفتم در مقابل توهین به مقدسات، ساکت نمی نشینم.

-------------
بنده فقط به خاطر خدا باهات بحث کردم.هر پستت رو به اندازه 5 مرتبه ویرایش میکنی.مگر خوب فکر نمیکنی که چی مینویسی؟

با کمال احترام! در کاری که هیچ ارتباطی به شما ندارد دخالت نکنید! ویرایش حق من است و من در ویرایش هرچه بخواهم به ارسالهایم اضافه می کنم و هیچ اشکالی ندارد.

پس یه نفر رو در رو باهاتون حرف بزنه چیکار میکنید؟میتونید حرفایی که زدید رو ویرایش کنید؟

نه . اما در ادامه اگر مطالبی به ذهنم برسد اضافه می کنم. پیرو مطالب قبلی. این کجایش اشکال دارد آدم نادان؟! به این می گویند ایراد بنی اسرائیلی!

شما از که الگو میگیرید؟کدام طلبه ای حاضر هست بیاد اینجا حرفای شمارو تایید کنه و بگه پیامبر به کافران و مشکران فحش داده و احانت میکرده؟

مگر من بنده ی طلبه ها هستم نعوذ بالله؟! قرآن خدا و احادیث معصومین (ع) در مقابل من است . من بنده ی خدا هستم و فردا اگر خدا بخواهد مرا در مورد گفته هایم داوری کند، قرآنش را پیش می کشم و می گویم خودت اینگونه در کتابت که تحریف نشده است، دستور داده ای و تبرئه می شوم. این چرندیات دیگر چه چیز است که از خودت درآوردی؟! مگر قرار است هرکس از قرآن مطلبی آورد، تأیید دیگران را بگیرد و بعد آن را بیان کند؟! آیا این معنای تسلیم در برابر خداست از نظر شما؟!! این که شد تسلیم در برابر طلبه ها!!! (جسارت نشود به برادران طلبه، مجبورم جواب ایشان را بدهم).

کجای اسلام معصومین علیه سلام به مسلمان و کافر توهین کرده اند؟

خدا به کفار و منافقین و مشرکین توهین کرده و آنان را مورد وهن قرار داده. یکبار نهج البلاغه را خوانده ای یا نه؟! با این برداشتی که از تشیع به دست آوردی. چه کسی به مسلمان توهین کرد؟! اصلا مسلمان می دانی یعنی چه؟!!!!!!

عزیز من وقتی دهنت رو باز میکنی و فکر نمیکنی چی داری میگی معلومه که توهین میکنه به معصومین ما.چرا نباید این پیغام رو برای من ارسال کنه در صورتی که من هم در همون تاپیک شرکت داشتم؟

من اول فکر می کنم بعد حرف می زنم تا بتوانم از آنچه گفته ام دفاع کنم. بیاور به من نشان بده که کجا ابتدا من شروع کردم به توهین به کفار و ملحدین. اگر آنها به مقدسات من توهین نمی کردند و آنرا به تمسخر نمی گرفتند که کاری به آنان نداشتم. چطور توقع داری در مقابل تمسخر و توهین به مقدسات ساکت باشم؟! من مثل تو بی غیرت نیستم.

در اصل شما حرمت امام ع رو پایین اوردی که با توهین و اهانت هایی که به شخص مورد نظر کردی باعث شدی که ایشون به مقدسات ما توهین کنه.

تو دیدی که من اول شروع کردم به توهین؟!خوب ثابت کن.

خدا شاهده من حاضرم دو تا قاضی شیعه و عالم برن توی اون تاپیک و طرز برخورد من رو با ایشون و طرز برخورد شما با ایشون ببینن و تفکیک کنن.

با این حذف هایی که در ارسالها صورت گرفته حتما هم هرکس برود تحقیق کند به نتیجه ی درستی خواهد رسید!!!

بنده هیچ اهانتی ندیدم.اگر اهانت کرده بود پستش توسط مدیران ویرایش میشد.شما داری تهمت میزنی...در صورتی که من هم در بحث ایشون حضور داشتم.و هیچ توهینی به معصومین ندیدم.

آفرین! پس این گفته ات را نگه می دارم تا اگر آنها آمدند و خواستند از خودشان دفاع کنند، پست های آنان را بیاورم و نشانت بدهم . آنوقت مشخص می شود. یا معنای توهین به مقدسات را نمی دانی یا منافقی. از این دو حالت خارج نیست.

انسان عقل داره و فکر میکنه و حرف میزنه.اگر شما به مقدسات و شخصیت کسی توهین کنی ایشان هم همینکار را خواهد کرد.

اگر کسی به مقدسات من توهین کرد چه؟! آنوقت باید ساکت بنشینم؟! تا هرچه دلش می خواهد بگوید؟! تا مبادا که یک ... مثل تو پیدا شود و بخواهد مرا متهم کند؟!

دعا کن که کار به دفعه بعدی نکشد.چون این دومین بار است که در سایت دارم به شما تذکر میدم.

«دلی که به یاد خدا آرام گرفت، از غیر خدا نمی هراسد»

آنرا خصوصی میکنم اما شما بدون شرم و حیا آنرا به عموم نشان میدهی.

من در جهان آخرت در مقابل امیرالمؤمنین علی (ع) روسفیدم به جهت دفاع از اهل بیت (ع). تو روسیاه خواهی شد. حالا باش تا صبح دولتت بدمد!

بنده دنبال حق میگردم.کسی که پی حق باشد.خود متوجه بر حق بودن میشود.شما هم زیاد خودت را دسته بالا نگیر.

بخدا قسم که دنبال باطل گشتی و شیطان هم به تو کمک کرد. قرار من و تو در روز قیامت تا خدا بر اساس قرآن بین من و تو قضاوت کند.

چونکه الان کمی آیات قران برایت می اورم یکم روشن شوی و اینقدر دیگران را نادان و خود را اگاه نخوانی:
بسم الله الرحمن الرحیم

الانعام 108

وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴿١٠٨﴾؛و معبودانى را كه كافران به جاى خدا مى‏ پرستند ، دشنام ندهيد ، كه آنان هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام خواهند داد . اين گونه براى هر امتى عملشان را آراستيم [تا به كيفر لجاجت و عنادشان گمان كنندكه آنچه انجام مى‏ دهند نيكوست ،] سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود ، نهايتاً آنان را به اعمالى كه همواره انجام مى‏ دادند ، آگاه مى‏ كند.

اینجا آیه اشاره دارد که ابتدا دشنام ندهید، که ما هم ندادیم. اما نگفته که اگر دشنام دادند سکوت کنید و اگر دشمنی کردند هیچ نگویید و اگر به مقدسات هجمه ای وارد شد با بی غیرتی خود را به ندیدن بزنید! پس پیامبر (ص) و ائمه ی معصومین (ع) چرا وارد جنگ می شدند؟!

پیامبر ما نسبت به کافران مهربان بود و این دلیل بر هدایت انان شد:
1. فردي از آن حضرت براي قوم خود صله و انفاق خواست. از آنجا که پول و مال در دست نداشت، به ناچار از يک يهودي پول قرض گرفت تا به جاي پول به آن يهودي مقداري خرماي سُلف23 بفروشد. زماني که موعد اداي قرض فرا رسيد، يهودي به نزد پيامبر اعظم(ص) آمد و بدهي خود را طلب کرد. پيامبر(ص) که نتوانسته بود محصول خرما را فراهم سازد، از يهودي فرصتي مجدّد خواست، ولي مرد يهودي با گستاخي تمام گفت: "اي پسر عبدالمطّلب! شما را دير پرداخت نمي‌دانستم". يکي از حاضران مجلس از سخن توهين آميز اين مرد خشمگين شد و آماده اقدام عملي عليه آن يهودي گرديد. رسول خد(ص) با مهرباني خود خطاب به آن صحابي فرمود: "به جاي خشمگين شدن و عکس العمل نشان دادن، مرا به حُسن ادا و او را به حُسن مطالبه دعوت کن. حالا برو و خرماي او را بده و بيست صاع اضافه‌تر بده؛ زيرا او را ترساندي". مرد يهودي که اين رأفت و مهرورزي را از پيامبر اعظم(ص) ديد، همان لحظه شهادتين گفت و مسلمان شد.24

خدا در قرآن خطاب به پیامبر (ص)فرموده با کفار و منافقین به غلظت برخورد کن، تو می گویی پیامبر (ص) با آنان مهربان بود؟! مهربانی مال زمانیست که کفار و منافقین ساکت نشسته اند و کاری به کار اسلام ندارند. اما زمانی که به میان دینداران بیایند و تبلیغ ضد دینی کنند و به مقدسات توهین کنند، باید مسلمین شلوار آنها را دربیاورند، اگر غیرت دارند.
اما در مورد حدیث، خوب این کاملا حق است. آن مرد چیز بدی نگفت. حقش را خواست. گفت پیامبر تو که بدقول نبودی، این که حرف بدی نیست. آن مرد خیلی اشتباه کرد که خواست با این مرد که به طلب حقش آمده برخورد کند.

2. روزي يک يهودي نزد پيامبر(ص) آمد و با کمال جسارت و گستاخي به آن حضرت گفت: "السّام عليک؛ مرگ بر تو"، عايشه که شاهد اين ماجرا بود، خشمگين شد و شروع به دشنام و ناسزاگويي به آن شخص کرد، ولي آن رسول رحمت(ص) مانع از ادامه ناسزاگويي عايشه گرديد و خطاب به وي فرمود: "... اي عايشه! اگر مي‌توانستي صورت حقيقي دشنام را ببيني، آن‌گاه متوجّه زشتي آن مي‌شدي".25

چرا تحریف می کنی؟! چرا کم می کنی از حدیث؟! آیا پیامبر (ص) به او نگفت: « وعلیکم» ؟! یعنی بر خودت! گفت یا نگفت؟! نامرد چرا دیگر کلام رسول خدا را تحریف می کنی؟! تو با پیامبر (ص) چرا به جنگ بلند شدی؟! بخاطر بغض و کینه ی بی خودی که به من داری، دست در حدیث برده ای و آنرا به نفع خود جعل می کنی؟!

3. وقتي از بيماري خدمت‌گزار خود که از قضا جواني يهودي بود، اطّلاع يافت، سريع به عيادت او رفت و چون او را در بستر در انتظار مرگ ديد، آن جوان را دعوت به اسلام کرد و جوان يهودي دعوت او را پذيرفت و از دنيا رفت. پيامبر اعظم(ص) خطاب به اصحاب فرمود: "جمع شويد تا به برادر مسلمان خود نماز بگزاريم".

خوب این یعنی چه؟! چه چیز این حدیث اینجا علیه من است؟! چه چیز این حدیث را علیه من دیدی؟!

پيامبر اعظم(ص) نه تنها در حق بدگويان و دشمنان ظاهري و باطني خويش رئوف و مهربان بود، بلکه در حق تروريست‌ها و افرادي که قصد کشتن آن حضرت را داشتند نيز با رأفت و مهرباني رفتار مي‌کرد، تا جايي که ابوسفيان، تروريستي را از مکّه به مدينه فرستاد تا پيامبر اعظم(ص) را ترور کند. زماني که آن فرد به مدينه آمد و مکان پيامبر(ص) را جستجو کرد، در جواب به وي مي‌گويند که آن حضرت در محلّه‌بني عبدالاشهل است. وقتي آن فرد به آنجا مي‌رود، پيامبر اعظم(ص) را مشغول وعظ و موعظه مي‌بيند. همين که چشم پيامبر اعظم(ص) به او مي‌افتد، خطاب به حاضران مي‌فرمايد: "اين مرد، صاحب شرّ است". فرد جلو مي‌آيد و مي‌گويد: "کدام يک از شما فرزند عبدالمطّلب است". پيامبر اعظم(ص) در جواب مي‌فرمايد: "منم فرزند عبدالمطّلب". آن فرد به بهانه صحبت در گوش حضرت نزديک‌تر مي‌آيد که يکي از اصحاب متوجّه حرکات غير عادي او مي‌گردد و او را بازرسي مي‌کند و از وي يک خنجر به دست مي‌آورد و او نيز به عمل شوم خود اعتراف مي‌کند. روز بعد که آن فرد را براي محاکمه نزد پيامبر(ص) مي‌آورند، آن حضرت نگاهي به او مي‌کند و در حالي که آن فرد گمان مي‌کرد که پيامبر(ص) دستور قتل او را صادر خواهد کرد، در کمال بهت و ناباوري با بخشش حضرتش مواجه مي‌شود. پيامبر اعظم(ص) وي را به اسلام آوردن و مسلمان شدن دعوت مي‌کند؛ آن مرد نيز با مشاهده رأفت و مهرباني عظيم او، همان لحظه مسلمان مي‌شود.

من نه پیامبرم، نه امام نه معصوم. یک شیعه مرتضی علی (ع) و از مسلمین امت محمد (ص) هستم. والسلام. احادیث معصومین (ع) و آیات قرآن مرا به غلظت و وهن دشمنان خدا و قرآن و رسول (ص) و اهل بیت (ع)، آنها که ابتدا به مقدسات توهین کنند، می خواند. من فرامین آنها را نمی گذارم که به دستور منافقی چون تو عمل کنم. مطمئن باش.

پيامبر صلى الله عليه و آله:
لا تَسُبُّوا الناسَ فَـتَـكتَسِبُوا العَداوَةَ بَينَهُم؛
به مردم ناسزا نگوييد، كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد.

این حدیث در مورد دعوای شخصی است. اگر اینگونه باشد، این اصحاب شیطان که با ساختن فیلم به پیامبر (ص) توهین کردند، تبرئه هستند از نظر تو! عجب مسلمانی هستی!!!!

امام صادق عليه السلام:
الفُحشُ والبَذاءُ والسَّلاطَةُ مِن النِّفاقِ؛
دشـنـامـگويى و بـد زبانى و دريـدگـى از (نشانه هاى) نفاق است.

امام حسن مجتبی (ع) روحی فداه فرموده است: کسی که دشمن ما اهل بیت (ع) باشد، شیطان در نطفه اش با پدر او شریک شده است (بر اساس آیات قرآن صحیح است). خوب این به این معنا نیست که او حرامزاده است؟! هست یا نه؟!!! این دشنام است؟! آیا از دشمنی با حقایق گفته های من به دشمنی با اهل بیت (ع) نرسیدی؟!!!

امام على عليه السلام:
ثَمَرَةُ التَّواضُعِ الَمحَبّةُ، ثَمَرَةُ الكِبرِ المَسَبَّةُ.
ثمره فروتنى دوستى است، ثمره تكبّر ناسزا (شنيدن) است.

فروتنی بیشتر از این که کسانی که به خودم توهین کردند و فحش ناموس دادند از آنها هیچ کینه ای نگرفتم و از آنها گذشتم؟!دیگر چکار باید می کردم؟!

امام على عليه السلام:
مَن عابَ عِيبَ، ومَن شَتَمَ اُجيبَ، ومَن غَرَسَ أشجارَ التُّقى اجتَنى ثِمارَ المُنى.
هر كه عيبجويى كند، عيبجويى شود و هر كه ناسزا گويد، پاسخ (ناسزا) شنود و هر كه درختهاى تقوا بنشاند، ميوه هاى آرزوها را بچيند.

عیبجویی یعنی اینکه از دماغ کسی ایراد بگیرد که چرا بزرگ است، یا چرا کسی می لنگد، یا به بندگان خدا ناسزا بگوید. چون این معایب هیچ کدام اکتسابی نیست و کسی که دماغش بزرگ است، به اختیار خود او نبوده، یا کسی که فلج مادرزاد است، به اختیار خود این عیب را اختیار نکرده، اما کسی که دچار این عیب بزرگ دشمنی خدا و رسول (ص) و اهل بیت (ع) است، آیا نباید عیب او را گرفت؟! پس به کار امام حسین (ع) ایراد می گیری؟!! آیا دشمنی با حقایقی که می گویم تو را به دشمنی با اهل بیت (ع) نکشانده؟!!!

امام على عليه السلام:
لِقَنْبرٍ وقد رامَ أن يَشتِمَ شاتِمَهُ: مَهْلاً يا قَنبرُ! دَعْ شاتِمَكَ مُهانا تُرْضِ الرَّحمنَ وتُسخِطِ الشَّيطانَ وتُعاقِبْ عَدُوَّكَ، فَوَالذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأ النَّسَمَةَ ما أرضَى المؤمنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلْمِ، ولا أسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ، ولا عُوقِبَ الأحمَقُ بمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ.
- خطاب به قنبر- كه مى خواست به كسى كه بدو ناسزا گفته بود، ناسزا گويد - : آرام باش قنبر ! دشنامگوى خود را خوار و سرشكسته بگذار تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را ناخشنود كرده و دشمنت را كيفر داده باشى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را بيافريد، مؤمن پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد و شيطان را با حربه اى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق را چيزى مانند سكوت در مقابل او كيفر نداد.

دشنام و ناسزا یعنی اینکه چیزی به کسی نسبت بدهی که در او نباشد. اگر کسی نادان باشد و به او بگویی نادان، به او دشنام نداده ای، بلکه «صفت» او را برشمرده ای. الی آخر... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم:
إنّ اللّه حَرَّمَ الجَنَّةَ على كُلِّ فَحّاشٍ بَذِيءٍ، قَليلِ الحَياءِ، لا يُبالِي ما قالَ ولا ما قيلَ لَهُ؛
خداوند بهشت را بر هر فحّاش بد زبان بى شرمى كه باكى ندارد چه گويد و چه شنود، حرام كرده است.

درست است. اما کسی که فحاشی کند، نه کسی که به درستی به صفات اشخاص اشاره کند. فافهم!

پيامبر خدا(صلی الله عليه و آله):
إنّ مِن شَرِّ عِبادِ اللَّهِ مَن تُكرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحشِهِ؛

بدترين بندگان خدا كسى است كه از ترس فحش او، هم‏نشينى با او را خوش ندارند.

کاملا صحیح است. چنانچه کسی دهان به ناسزا (ناسزا یعنی که صفتی سزاوار کسی نباشد و به او نسبت داده شود) باز کند، هم دشمن خدا و هم دشمن رسول (ص) است. اما الدلیل علی المدعی: بنده دلایلم را آوردم که آن صفاتی را که بر آنها برشمردم، به درستی در آنها وجود دارد. شما می گویید وجود ندارد، خیلی خوب، اثبات کنید.

یا علی.

asad;272435 نوشت:
علی آقا و ناصر خان جون مادرتون بیخیال! اینجا یک بنده ی خدایی اومده سوالاشو بپرسه و به ایمان برسه بعد شما دوتا اومدید اینجا دارید بحث های شخصی میکنید؟؟؟ اونم سر اینکه کی بهتر انسانها رو هدایت میکنه؟ بیخیال بابا یک صلوات بفرستید و تمومش کنید! اینجا که جای این حرفا نیست! ایمیل همدیگرو بگیرید و اونقدر لیچار بار هم کنید که خسته بشید! اما اینجا کار هیچ کدومتون درست نیست!
خواهشا ادامه ندید و آبروی شیعیان رو حفظ کنید!

ببخشید برادر من! این دعوای شخصی نیست اتفاقا! دعوا بین دو تفکر است. باید مشخص شود که کدام تفکر درست یا کدام نادرست، یا کدام تا چه حد درست و تا چه حد نادرست است.

باور کن همینجا جای این بحث است. باید تکلیف مشخص شود که آیا یک شیعه اگر دید شخصی به مقدسات توهین کرد، باید ساکت بماند یا نه؟ باید مشخص شود که اگر یک مسلمان شیعه دید فیلمی علیه پیامبر (ص) ساخته شده و در آن به رسول خدا (ص) اهانت شده، باید سکوت کند!!! یا باید صدایش را بلند کند و مقابله کند؟؟؟

چه کسی گفته با این بحث آبروی شیعه می رود؟! چرا از روشن شدن حقیقت گریزانید؟! این کاربر ادعا می کند که اگر به مقدسات توهین شد، یک مسلمان شیعه باید سکوت مطلق کند تا بیشتر توهین نشنود!!!

بنده ادعا دارم که هرجا هرکس شروع به توهین به مقدسات کرد، متناسب با توهینی که کرده باید پاسخ دندان شکنی دریافت کند که درس عبرت برای سایرین گردد.

باید مشخص شود که اشتباه از طرز تفکر بنده است یا ایشان.

تا مشخص نشود باید روی همین مسئله ی مهم بحث شود. این که مسئله ی کوچکی نیست. الان مسلمین دو فرقه شدند روی همین موضوع در سطح جهان. یک دسته می گویند سکوت!!! یک دسته می گویند فریاد. بنده مدافع فریاد هستم نه سکوت. ایشان مدافع سکوت است. باید مشخص شود کدام یک حق است. بخدا نمی شود هردو حق باشند. یکی باطل است. اگر بر من ثابت شود که گفته ام باطل است، دیگر نباید هیچ بگویم چون با این فرض، امکان دارد دریافت های دیگرم از دین هم به همین نحو باطل باشد و باید بروم تحقیق بیشتر بکنم. اما اگر من در موضع حق باشم آنوقت چه؟! چرا نباید حق و باطل مشخص شود؟؟

اسد جان عجله کردی . کمی صبر می کردی بهتر بود .

یا حق

[="Teal"]

ناصر یوسف نژاد;272441 نوشت:
اسد جان عجله کردی . کمی صبر می کردی بهتر بود .

من منظورم این بود که این تاپیک برای چیز دیگری ساخته شده! آیا غیر از این است؟
نگفتم این سایت جای این حرفها نیست منظورم این بود که این تاپیک جای این بحث نیست![/]

بحث شرایطی داره که باید رعایت بشه تا به نتیجه برسه.

asad;272447 نوشت:

من منظورم این بود که این تاپیک برای چیز دیگری ساخته شده! آیا غیر از این است؟
نگفتم این سایت جای این حرفها نیست منظورم این بود که این تاپیک جای این بحث نیست!

kocholo;272455 نوشت:
بحث شرایطی داره که باید رعایت بشه تا به نتیجه برسه.

سلام

شما توجه نکردید. این تاپیک را بنده ایجاد کردم. کسی که آنرا منحرف کرد، بنده نبودم و مدیران باید زحمت می کشیدند و ارسالهای نامربوط به بحث را حذف می کردند، چون بنده همچین توانی ندارم. (که ارسال های نامربوط را حذف کنم)

اگر کاربر «علی» آمده و گذشته ی افرادی را شخم می زند و می خواهد مرا هم به این اشتباه مهلک دچار کند که شریک او در این کار شیطانی بشوم، بنده مقصر نیستم. اما در توانم هست کسانی را که از ذهنیت فعلی آنان اطلاع جدیدی ندارم، یعنی نمی دانم که هنوز بر تفکر سابق خود هستند یا به حقانیت اهل بیت (ع) پی برده اند را محکوم نکنم. شاید آنان هدایت یافته باشند. کسی چه می داند. در اینصورت خداوند بخشاینده است و ستار العیوب. در اینصورت خداوند گذشته ی آنان را پوشیده می خواهد و سیئات آنان را به حسنات مبدل می کند، اگر از عقاید باطل گذشته ی خود دست کشیده باشند.

حالا شیطان آمده و کاربر «علی» را فریب داده. به دست خودش هیزم جمع کرده و او را در وسط هیزم نشانده و آن را آتش زده. او مرا هم به آن آتش خودساخته دعوت می کند. اما من به آتش وارد نمی شوم و شیطان توان فریب مرا در این بحث ندارد و او را هربار شکست می دهم، تنها و تنها با توکل به خدا و یاری خواستن از قرآن و اهل بیت (ع).

شما شاهدید، بنده او را از این کار برحذر داشتم و به او تذکر دادم که گذشته ی دیگرانی را که خبر از حال فعلی آنان ندارد بی خود جستجو نکند، اما او فریب شیطان را خورد و این کار را کرد.

آیا همین درس، برای ما، هدیه ای از جانب حق تعالی نیست که همه ی ما را به واسطه ی این مسائل با این حقایق آشنا می کند.

بالاخره خیریت این مسائل هم نمایان شد و حق راه خود را باز می کند و باطل رفتنیست به امید خدا.

برای آن کاربر (علی) هم آرزوی هدایت می کنم و دشمنی شخصی با ایشان ندارم.

یا حق

موضوع قفل شده است