جمع بندی تعریف اخلاق با جهان بینی های مختلف

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعریف اخلاق با جهان بینی های مختلف

ضمن عرض سلام
لطفا تعاریف متفاوت اخلاق را با توجه به نگرشهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی بیان کنید و اندکی راجع به آنها توضیح دهید. ممنون

کارشناس بحث بصیر

[="tahoma"][="navy"]با عرض سلام و ادب
برای سوال مذکور، کتابهای مختلفی نوشته شده است چه به زبان فارسی و چه به زبانهای دیگر از جمله بهترین کتابها برای پاسخ به سوال مذکور، کتاب نقد مکاتب اخلاقی اثر استاد علامه مصباح یزدی است، همچنین می توان به کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مکارم شیرازی نیز اشاره کرد. البته برای این منظور، دسته بندی های متفاوتی از مکاتب اخلاقی انجام شده است که البته همه آنها یک پیام را می رسانند: اما برای نمونه بدین مکاتب و تعاریف آنها از اخلاق اشاره خواهیم کرد:
[="darkolivegreen"]1- اخلاق در مكتب خداپرستان‏[/]
از اين ديدگاه، آفريننده همه آثار خداست. ما از سوى او هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم و هدف آفرينش تكامل انسان در جنبه‏هاى معنوى است و پيشرفتهاى مادّى تا آنجا كه راه را براى وصول به تكامل معنوى هموار مى‏سازد نيز هدف معنوى محسوب مى‏شود.
تكامل معنوى را مى‏شود بدينسان معنى كرد: «قرب به خداوند و پيمودن راهى كه انسان را به صفات كمال او نزديك مى‏سازد».
بنابراين معيار، اخلاق از اين ديدگاه تمام صفات افعالى است كه انسان را براى پيمودن اين راه آماده مى‏سازد و نظام ارزش‏گذارى در اين مكتب نيز بر محور ارزشهاى والاى انسانى و كمال معنوى و قرب به خداست.
[/][/]

[="Tahoma"][="Navy"][="darkolivegreen"]2- اخلاق مادّيگرى‏[/]
مى‏دانيم مادّيها شعبى دارند كه يك شعبه معروف آن مادّيگرى كمونيستى است. از ديدگاه اين مكتب كه همه چيز را از دريچه مادّه مى‏نگرد و به خدا و مسائل معنوى، ايمان ندارد، و اصالت را براى اقتصاد قائل است و براى تاريخ نيز ماهيّت مادّى و اقتصادى قائل مى‏باشد، هر چيز كه جامعه را به سوى اقتصاد كمونيستى سوق دهد اخلاق است، و يا به تعبير خودشان «آنچه انقلاب كمونيسم را تسريع كند، اخلاق محسوب مى‏شود.» مثلًا اين كه راست گفتن يا دروغ گفتن كدام اخلاقى و يا غير اخلاقى است با توجّه به تأثير آنها در انقلاب ارزيابى مى‏شود، اگر دروغ به انقلاب سرعت ببخشد، يك امر اخلاقى است و اگر راست تأثير منفى بگذارد يك امر غير اخلاقى محسوب مى‏شود!
شاخه‏هاى ديگر مادّيگرى نيز هر كدام طبق مسلك خود اخلاق را تفسير مى‏كنند؛ آنها كه اصل را بر لذّت و كام گرفتن از لذائذ مادّى نهاده‏اند چيزى به نام اخلاق قبول ندارند و يا به تعبير ديگر، اخلاق را در صفات و افعالى مى‏دانند كه راه را براى وصول به لذّت هموار سازد.
و آنها كه اصل را بر منافع شخصى و فردى نهاده‏اند و حتَّى جامعه بشرى را تا آن‏ اندازه محترم مى‏شمرند كه در مسير منافع شخصى آنها باشد (همان گونه كه در مكتبهاى سرمايه دارى غرب ديده مى‏شود) اخلاق را به امورى تفسير مى‏كنند كه آنها را به منافع مادّى و شخصى آنها برساند و همه چيز را در پاى آن قربانى مى‏كنند!
[/]

[="Tahoma"][="Navy"][="#556b2f"]3- اخلاق از ديدگاه فلاسفه عقلى‏[/]
آن گروه از فلاسفه كه اصالت را براى عقل قائلند و مى‏گويند غايت فلسفه اين است كه در وجود انسان يك عالَم عقلى بسازد همانند عالم عينى خارجى (صَيْرُورةُ الْانْسانِ عالَماً عَقْلِيّاً مُضاهِياً لِلْعالَمِ الْعَيْنى‏)، در مباحث اخلاقى- اخلاق را به صفات و اعمالى تفسير مى‏كنند كه به انسان كمك كند تا عقل بر وجود او حاكم باشد نه طبايع حيوانى و خواسته‏هاى نفسانى.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"][="#556b2f"]4- اخلاق در مكتب غيرگرايان![/]
گروه ديگر از فلاسفه كه بيشتر به جامعه مى‏انديشند و اصالت را براى جمع قائلند نه افراد، فعل اخلاقى را به افعالى تفسير مى‏كنند كه هدف غير باشد؛ بنابراين، هر كارى كه نتيجه‏اش تنها به خود انسان برگردد غير اخلاقى است و كارهائى كه هدفش ديگران باشد اخلاقى است.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"][="#556b2f"]5- اخلاق از ديدگاه وجدان گرايان‏[/]
گروهى از فلاسفه كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، كه مى‏توان از آنها به «وجدان‏گرا» تعبير كرد و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى» كه در واقع منظور از آن عقل عملى است نه عقل نظرى، آنها مسائل اخلاقى را يك سلسله امور وجدانى مى‏دانند نه عقلانى كه انسان بدون نياز به منطق و استدلال آنها را درك مى‏كند؛ مثلًا، انسان عدالت را خوب مى‏شمرد و ظلم را بد، ايثار و فداكارى و شجاعت را خوب مى‏داند و خودپرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مى‏بيند بى آن‏كه نيازى به استدلال عقلانى و تأثير آنها در فرد و جامعه داشته باشد.
بنابراين، بايد وجدان‏اخلاقى را زنده‏كرد و آنچه را موجب‏تضعيف وجدان مى‏شوداز ميان برداشت؛ سپس وجدان قاضى خوبى براى تشخيص اخلاق خوب از بد خواهد بود.
طرفداران «حسن و قبح عقلى» گر چه دم از عقل مى‏زنند ولى پيداست كه منظور آنها عقل وجدانى است و نه عقل استدلالى، آنها مى‏گويند حسن احسان و قبح ظلم كه دو فعل اخلاقى مى‏باشد بدون هيچ گونه نياز به دليل و برهان براى انسان سليم‏النّفس آشكار است، و به اين ترتيب اصالت را براى وجدان قائلند.
برای مطالب فوق می توانید به کتاب آیت الله مکارم شیرازی«اخلاق در قرآن» جلد اول ، فصل سوم مراجعه فرمایید.
[/]

اخلاق از دید پراگماتیسم و وجدان گرایی قاطی شده. اینجا جدایشان می کنم.

5- وجدان گرایی

نقل قول:
گروهى از فلاسفه كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، كه مى‏توان از آنها به «وجدان‏گرا» تعبير كرد
نقل قول:
و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى» كه در واقع منظور از آن عقل عملى است نه عقل نظرى،
نقل قول:
آنها مسائل اخلاقى را يك سلسله امور وجدانى مى‏دانند نه عقلانى كه انسان بدون نياز به منطق و استدلال آنها را درك مى‏كند؛ مثلًا، انسان عدالت را خوب مى‏شمرد و ظلم را بد، ايثار و فداكارى و شجاعت را خوب مى‏داند و خودپرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مى‏بيند بى آن‏كه نيازى به استدلال عقلانى و تأثير آنها در فرد و جامعه داشته باشد.

البته این مصال ها صحت ندارند. زیرا

  1. وجدان با لغات کلی و مصادیقشان کار نمی کند. اینکه به یک کاری بگوییم خود آزاری یا فداکاری خودش یک سری تجرید و تعمیم و فعالیت عقلانی می خواهد. وجدان فقط وقتی حوادث را می فهمد باعث می شود یک سری حس خوب و بد به فرد دست بدهد.
  2. وجدان خوب و بد را تشخیص نمی دهد. این ها لغت اند و وجدان فقط یک حس است.
نقل قول:
بايد وجدان‏اخلاقى را زنده ‏كرد و آنچه را موجب‏ت ضعيف وجدان مى‏شوداز ميان برداشت؛ سپس وجدان قاضى خوبى براى تشخيص اخلاق خوب از بد خواهد بود.
بله این شد وجدان گرایی. این است که باعث می شود ما به یک عمل واحد بگوییم خشونت یا شجاعت. خودآزاری یا ایثار و فداکاری، ظلم یا عدل. وگرنه اعمال به خودی خود نمی گویند که اسمشان چیست. مثلاً کشتن کشتن است. این ماییم که پس از یک روند تفکر اسمش را قتل(بد) یا اعدام(خوب) می گزاریم. اراده هم اراده است. ما هستیم که به آن اسم لجاجت(بد) یا پشتکار(خوب) می دهیم.

صد البته این فرایند نامگذاری وجدان گرایی نیست. زیرا اگر ناخودآگاه باشد اصلاً مکتب نیست و اگر خودآگاه باشد ترکیب عقل نظری و عملی ست.

توجّه: وجدان گرایان با طرفداران عقل عملی یکی نیستند. گرچه شبیه هم اند.

6- پراگماتیسم

نقل قول:
طرفداران «حسن و قبح عقلى» ...

برای نتیجه اصالت قائلند. عقل عملی هم ابزار انسان برای رسیدن به هدف و نتیجه است. خیلی مهم است که هدف چه باشد. اگر تقویت وجدان یا اطاعت از وجدان یکی باشد این دو مکتب یکی می شوند. وگرنه متفاوت اند.

نکته این که عقل عملی و نظری از دو جنس نیستند. دو شیوه فعالیت ذهن اند. عقل عملی فکر کردن با هدفی خاص است. عقل نظری فکر کردن بدون مد نظر قرار داردن هدفی خاص است.

[="Tahoma"][="Black"]7- خودگرایی
این در قسمت مادی گرایی آورده شده. ولی ربطی ندارد. خودگرایی مادر نیمی از مکاتب اخلاقی ست.

اساسا دو قطب دیدگاه در بررسی پدیده های جهان وجود دارد. یکی دیدگاهی که به پدیده خیلی بها می دهد و کلّا توجهی به ناظر پدیده ندارد. دومی دیدگاهی که به ناظر خیلی بها می‌دهد و پدیده‌ای که دیده نشود را موجود نمی‌داند. طوری که می گوید هر پدیده با دیده شدن به وجود می آید. دیدگاه های دیگر بین این دو قطب است.

کلاً هر قدر در یک دیدگاه مطالعه، توجه به ناظر بیشتر باشد در اخلاق حاصل از آن مطالعه فردگرایی شدیدتر می شود. شاید چون ناظر (خود) اساس جهان بینی ست.

وسط این دو دیدگاه دیدگاهی ست که ناظر و موضوع مطالعه را یک مقدار مهم می داند و برایش خودخواهی اساس نیمی از اخلاق است. نیمه دیگر اخلاق به موقعیت بستگی دارد. مثلاً اگر فرد بتواند کاری کند که هم برای خود و هم برای دیگران مفید باشد بهتر است. ولی همیشه کار برای «ما» به کار برای «آنها» برتری دارد.[/]

سلام
والا من اینقدر بلد نیستم فوق دیپلم حرف بزنم ولی
اون چیزی که تو واقعیت و اطرافم میبینم
اخلاق مجموعه ارزش های یک جامعه است.باید و نبایدهایی که عده ای بر انها توافق کردند
و ضد اخلاق کاری ست خلاف این ارزش ها
شاید بپرسید اینگونه که اخلاق نسبی میشه! از جامعه ای به جامعه دیگه ممکنه ارزش ها متغیر باشند و از زمانی تا زماندیگه ممکنه ارزشها عوض بشند.
اینجاست که باید پرسید
اخلاق را جامعه می سازند؟
یا اخلاق، جامعه ساز است؟
از طرف دیگه عوامل ایجاد یک ارزش و ضد ارزش چیست؟
مذهب؟ اقتصاد؟ فرهنگ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

s.a.j;268689 نوشت:
اخلاق را جامعه می سازند؟ یا اخلاق، جامعه ساز است؟ از طرف دیگه عوامل ایجاد یک ارزش و ضد ارزش چیست؟ مذهب؟ اقتصاد؟ فرهنگ؟

باسلام و احترام
می توان گفت که مکتب های مختلف اخلاقی، به علت داشتن جهان بینی های متفاوت، ملاکات مختلفی را برای ارزشمندی امور اخلاقی، اوامر و نواهی اخلاقی مدّنظر دارند، بعضی برای اوامر و نواهی،اصلا واقعیتی قائل نیستند،بلکه این امور را قراردادی، توافقی، دستوری یا اعتباری می دانند، یعنی می گویند فعل اخلاقی موقعی ارزش دارد که فلان شخص یا حاکم یا عرف جامعه و زمان، چنین گفته باشند و چنین بپسندند، نه این که در واقع و نفس الامر هم،این عمل پسندیده باشد و همه جا و در همه شرایط، حکم یکسانی داشته باشد.
با توجه به منشآ ارزشهای اخلاقی، مکتبهای مختلف اخلاقی پدید می آید در اینصورت دو مکتب واقعگرایی و غیر واقعگرایی پدید می آید،
واقعگراها، خود شامل چندین مکتب می شوند.
مکتب اسلام نیز واقعگراست.
اما از نظر مکتب اسلام که کاملترین این مکاتب اخلاقی است، اوامر و ونواهی را تابع مصالح و مفاسدی واقعی می داند و تمام این باید و نبایدها را به هست ها و نیست ها و امور حقیقی برمی گرداند.

لذا منشاء ارزشمندی امور اخلاقی، نسبت با هدفی که از زنگی و خلقت تعریف می شود، متفاوت خواهد بود.[/]

[="Times New Roman"]سلام عليكم

armandaneshjoo;262528 نوشت:
اینکه به یک کاری بگوییم خود آزاری یا فداکاری خودش یک سری تجرید و تعمیم و فعالیت عقلانی می خواهد.

جهان بيني است كه بين اين دو تعئين كننده است.

در جهان بيني الحادي مثلا در اومانيسم محوريت بر انسان و خواسته هاي نفساني او شكل ميگيرد.

خب هر بد و خوب آن گروه در راستا و بر اساس منافعي است كه يك اومانيسم براي خود مي انديشد كه خوب است. كه البته بخاطر تعدد سلايق اين مكتب شيوع چنداني ندارد چون هركسي چيزي را ميپسندد و بر اساس منافع خويش بد و خوب را قبول دارد.

يا جهان بيني در مكتب كمونيسم بر عكس آن
بر اساس منافع جمع با كمترين اهميت به منفعت فرد در نظر گرفته ميشود

و..
پس
بر اساس هر نگرش و جهان بيني اي ارزش و ضد ارزش و نهايتا اخلاق نيز تبئين ميشود .
در نتيجه آنچه كه براي يك تفكر غير توحيدي ارزش است ممكن است براي موحدين
دون شان انسان تلقي گردد و آنچه كه در عقايد توحيد ارزش است براي مثلا اومانيستها شكنجه بحساب آيد.

موفق باشيد

ياحق

سوال:
لطفا تعاریف متفاوت اخلاق را با توجه به نگرشهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی بیان کنید؟

پاسخ :
با عرض سلام و ادب
برای سوال مذکور، کتابهای مختلفی نوشته شده است چه به زبان فارسی و چه به زبانهای دیگر از جمله بهترین کتابها برای پاسخ به سوال مذکور، کتاب نقد مکاتب اخلاقی اثر استاد علامه مصباح یزدی است، همچنین می توان به کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مکارم شیرازی نیز اشاره کرد. البته برای این منظور، دسته بندی های متفاوتی از مکاتب اخلاقی انجام شده است که البته همه آنها یک پیام را می رسانند: اما برای نمونه بدین مکاتب و تعاریف آنها از اخلاق اشاره خواهیم کرد:

1. اخلاق در مكتب خداپرستان‏
از اين ديدگاه، آفريننده همه آثار خداست. ما از سوى او هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم و هدف آفرينش تكامل انسان در جنبه‏ هاى معنوى است و پيشرفتهاى مادّى تا آنجا كه راه را براى وصول به تكامل معنوى هموار مى‏سازد نيز هدف معنوى محسوب مى‏شود.
تكامل معنوى را مى‏شود بدين سان معنى كرد: «قرب به خداوند و پيمودن راهى كه انسان را به صفات كمال او نزديك مى‏سازد».
بنابراين معيار، اخلاق از اين ديدگاه تمام صفات افعالى است كه انسان را براى پيمودن اين راه آماده مى‏سازد و نظام ارزش‏گذارى در اين مكتب نيز بر محور ارزشهاى والاى انسانى و كمال معنوى و قرب به خداست.

2. اخلاق مادّيگرى‏
مى‏دانيم مادّيها شعبى دارند كه يك شعبه معروف آن مادّيگرى كمونيستى است. از ديدگاه اين مكتب كه همه چيز را از دريچه مادّه مى‏ نگرد و به خدا و مسائل معنوى، ايمان ندارد، و اصالت را براى اقتصاد قائل است و براى تاريخ نيز ماهيّت مادّى و اقتصادى قائل مى‏باشد، هر چيز كه جامعه را به سوى اقتصاد كمونيستى سوق دهد اخلاق است، و يا به تعبير خودشان «آنچه انقلاب كمونيسم را تسريع كند، اخلاق محسوب مى‏شود.» مثلًا اين كه راست گفتن يا دروغ گفتن كدام اخلاقى و يا غير اخلاقى است با توجّه به تأثير آنها در انقلاب ارزيابى مى‏شود، اگر دروغ به انقلاب سرعت ببخشد، يك امر اخلاقى است و اگر راست تأثير منفى بگذارد يك امر غير اخلاقى محسوب مى‏شود!

شاخه‏ هاى ديگر مادّيگرى نيز هر كدام طبق مسلك خود اخلاق را تفسير مى‏كنند؛ آنها كه اصل را بر لذّت و كام گرفتن از لذائذ مادّى نهاده ‏اند چيزى به نام اخلاق قبول ندارند و يا به تعبير ديگر، اخلاق را در صفات و افعالى مى‏دانند كه راه را براى وصول به لذّت هموار سازد.
و آنها كه اصل را بر منافع شخصى و فردى نهاده‏اند و حتَّى جامعه بشرى را تا آن‏ اندازه محترم مى‏شمرند كه در مسير منافع شخصى آنها باشد (همان گونه كه در مكتبهاى سرمايه دارى غرب ديده مى‏شود) اخلاق را به امورى تفسير مى‏كنند كه آنها را به منافع مادّى و شخصى آنها برساند و همه چيز را در پاى آن قربانى مى‏كنند!

3. اخلاق از ديدگاه فلاسفه عقلى‏
آن گروه از فلاسفه كه اصالت را براى عقل قائلند و مى‏گويند غايت فلسفه اين است كه در وجود انسان يك عالَم عقلى بسازد همانند عالم عينى خارجى (صَيْرُورةُ الْانْسانِ عالَماً عَقْلِيّاً مُضاهِياً لِلْعالَمِ الْعَيْنى‏)، در مباحث اخلاقى- اخلاق را به صفات و اعمالى تفسير مى‏كنند كه به انسان كمك كند تا عقل بر وجود او حاكم باشد نه طبايع حيوانى و خواسته‏هاى نفسانى.

4. اخلاق در مكتب غيرگرايان!
گروه ديگر از فلاسفه كه بيشتر به جامعه مى‏انديشند و اصالت را براى جمع قائلند نه افراد، فعل اخلاقى را به افعالى تفسير مى‏كنند كه هدف غير باشد؛ بنابراين، هر كارى كه نتيجه اش تنها به خود انسان برگردد غير اخلاقى است و كارهائى كه هدفش ديگران باشد اخلاقى است.

5. اخلاق از ديدگاه وجدان گرايان‏
گروهى از فلاسفه كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، كه مى‏توان از آنها به «وجدان‏گرا» تعبير كرد و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى» كه در واقع منظور از آن عقل عملى است نه عقل نظرى، آنها مسائل اخلاقى را يك سلسله امور وجدانى مى‏دانند نه عقلانى كه انسان بدون نياز به منطق و استدلال آنها را درك مى‏كند؛ مثلًا، انسان عدالت را خوب مى‏شمرد و ظلم را بد، ايثار و فداكارى و شجاعت را خوب مى‏داند و خودپرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مى‏بيند بى آن‏كه نيازى به استدلال عقلانى و تأثير آنها در فرد و جامعه داشته باشد.

بنابراين، بايد وجدان ‏اخلاقى را زنده‏كرد و آنچه را موجب‏ تضعيف وجدان مى‏شوداز ميان برداشت؛ سپس وجدان قاضى خوبى براى تشخيص اخلاق خوب از بد خواهد بود.
طرفداران «حسن و قبح عقلى» گر چه دم از عقل مى‏زنند ولى پيداست كه منظور آنها عقل وجدانى است و نه عقل استدلالى، آنها مى‏گويند حسن احسان و قبح ظلم كه دو فعل اخلاقى مى‏باشد بدون هيچ گونه نياز به دليل و برهان براى انسان سليم‏ النّفس آشكار است، و به اين ترتيب اصالت را براى وجدان قائلند.
برای مطالب فوق می توانید به کتاب آیت الله مکارم شیرازی«اخلاق در قرآن» جلد اول ، فصل سوم مراجعه فرمایید.

اخلاق را جامعه می سازند؟ یا اخلاق، جامعه ساز است؟ از طرف دیگه عوامل ایجاد یک ارزش و ضد ارزش چیست؟ مذهب؟ اقتصاد؟ فرهنگ؟

پاسخ:
باسلام و احترام
می توان گفت که مکتب های مختلف اخلاقی، به علت داشتن جهان بینی های متفاوت، ملاکات مختلفی را برای ارزشمندی امور اخلاقی، اوامر و نواهی اخلاقی مدّنظر دارند، بعضی برای اوامر و نواهی،اصلا واقعیتی قائل نیستند،بلکه این امور را قراردادی، توافقی، دستوری یا اعتباری می دانند، یعنی می گویند فعل اخلاقی موقعی ارزش دارد که فلان شخص یا حاکم یا عرف جامعه و زمان، چنین گفته باشند و چنین بپسندند، نه این که در واقع و نفس الامر هم،این عمل پسندیده باشد و همه جا و در همه شرایط، حکم یکسانی داشته باشد.
با توجه به منشآ ارزشهای اخلاقی، مکتبهای مختلف اخلاقی پدید می آید در اینصورت دو مکتب واقعگرایی و غیر واقعگرایی پدید می آید،
واقعگراها، خود شامل چندین مکتب می شوند.
مکتب اسلام نیز واقعگراست.
اما از نظر مکتب اسلام که کاملترین این مکاتب اخلاقی است، اوامر و ونواهی را تابع مصالح و مفاسدی واقعی می داند و تمام این باید و نبایدها را به هست ها و نیست ها و امور حقیقی برمی گرداند.
لذا منشاء ارزشمندی امور اخلاقی، نسبت با هدفی که از زنگی و خلقت تعریف می شود، متفاوت خواهد بود.

موضوع قفل شده است