نگاه به زیر ساختهای حجاب (29 پرسش)

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاه به زیر ساختهای حجاب (29 پرسش)

زیر ساختهای حجاب

29 پرسش

مقدمه :Gol:

حجاب را می خواهیم از منظری دیگر مورد بررسی قرار می دهیم، منظری که خود به مناظر مختلفی تقسیم شده و تابلوهای متعدد و زیبا و قابل تأملی را از موضوع حجاب به نمایش می گذارد.
موضوعات مطرح شده در این مناظر به طور کامل مورد بررسی قرار نمی گیرد. بلکه تنها بر نیروی تفکر، تلنگری می زند تا خواننده خود بیاندیشد و موضوع را در ذهنش بپرواند و به نتیجه برسد. شاید او به نتیجه ای متفاوت بگیرد. مهم آن است که تفکر او، او را به این نتیجه رسانده است. و این ارمغانی مبارک است.

29 پرسش عبارتند از:

1. آیا شما تا به حال مرده اید؟!
2. آیا هر تجربه ای سودمند است؟
3. آیا در جوانی باید جوانی کرد؟
4. چه رابطه ای بین جوانی و پیری انسان وجود دارد؟
5. چه تفاوتی بین سایه خوشی و حقیقت آن وجود دارد؟
6. عشقی ترین آموزه دینی چیست؟
7. چرا والدین جوانی خود را فراموش می کنند؟
8. دنیای نوجوانی چرا پیچیده است؟
9. آیا «دیده شدن» یک نیاز است؟
10. ملاک زیبایی چیست؟
11. مد پرستی به کجا می انجامد؟
12. فمینیسم به دنبال چیست؟
13. شهوت جنسی چگونه مهار می شود؟
14. لذت از چه قانونی تبعیت می کند؟
15. آیا مبارزه با محیط امکان پذیر است؟
16. آیا خنّاس را می شناسید؟
17. آیا بهداشت روح، اهمیتی کمتر از بهداشت جسم و روان دارد؟
18. چه تفاوتی بین زن و مرد وجود دارد؟
19. آیا تساوی حقوق زنان و مردان، سخنی درست است؟
20. مربی کیست؟
21. چه تفاوتی بین اسلام و دیگر ادیان در «حرام» وجود دارد؟
22. محیط تا چه اندازه تأثیر گذار است؟
23. چه تفاوتی بین آراستگی و خودنمایی وجود دارد؟
24. آیا حجاب اختصاص به زنان دارد؟
25. چرا مردان و زنان باید از یکدیگر در هراس باشند؟
26. آیا حجاب تنها به پوشش است؟
27. زنان مظلوم ترند یا مردان!
28. آیا حجاب حرص مردان را بیشتر نمی کند؟
29. آیا حجاب اسارت زنان نیست؟

[=B Nazanin](29/1) آیا شما تا به حال مرده اید؟!:Gol:

[=B Nazanin]اینجا جای مردگان است و من تازه به این جمع پیوسته ام. از بس به سختی، زندگی کردم که در آخر مُردم. قبل از مُردن خیلی دوست داشتم بمیرم. اصلا دوست نداشتم زندگی کنم. این اواخر از زنده بودن خودم شرم داشتم و متنفر بودم. اصلا از خودم خشمگین بودم. با خودم می گفتم: «اینقدر که زندگی کردی، که چی؟ خوردی و رفتی و آمدی و دیگر هیچ». آنقدر از خودم بیزار بودم که بالاخره یک روز تصمیم گرفتم خودم را از یک جای بلندی پایین بیاندازم. خودم را که پایین انداختم کمی به درد و بیهوشی و اطاق عمل و اینطور چیزها گذشت ولی در نهایت مُردم.
[=B Nazanin]حالا که مردم پشیمانم! کاشک هنوز زنده بودم. اینجا چیزهایی را متوجه شدم که قبل از مردن، به گوشم خورده بود ولی خیلی جدی اشان نمی گرفتم. کاشک هنوز زنده بودم. به خداوند گفتم: «من را برگردان!» گفت: «نمی شود». گفتم: «فقط چند روز» گفت: «اصلا بگو چند ثانیه، باز هم نمی شود» گفتم: «پس بگذار به خواب یکی بروم و به او چیزهایی بگویم» او قبول کرد. قرار شد خودم انتخاب کنم که به خواب چه کسی بروم. بالاخره به خواب همین آقای نویسنده آمدم. از او خواستم حرفهای من را از زبان خودم بنویسد و او گفت: «خوب موقعی به خوابم آمدی چون من دارم کتابی درباره حجاب می نویسم» و من گفتم: «چه جالب! من هم درباره همین موضوع حرف داشتم» خلاصه قرار شد من برایش بگویم و او هم گوش دهد.
[=B Nazanin]وقتی همه حرفهایم را به او گفتم او گفت: «حرفهایت خیلی هم جدید نیست. جدید که نیست تکرار هم هست». به او گفتم: «خودم هم می دانم تکراری است خودم هم وقتی هنوز نمرده بودم خیلی از این حرفها را شنیده بودم ولی متوجه آنها نبودم الان که مرده ام تازه متوجه عمقشان شده ام».
[=B Nazanin]از او خواستم که حرفهایم را بنویسد و چاپ کند. ولی او قبول نمی کرد و می گفت: «این چیزها خواهان ندارد. اصلا کسی پول به این جور کتابها نمی دهد. مردم گوششان پر از همین حرفهاست. اگر قرار بود کسی به این حرفها توجه کند تو خودت هم وقتی هنوز نمرده بودی، توجه می کردی. ولی توجه نکردی. دیگران هم توجه نمی کنند».
[=B Nazanin]من هر چی اصرار کردم که این حرفها را بنویس و او قبول نمی کرد حتی به او گفتم: «در اول یا آخر کتاب بنویس این ها حرفهای یک مرده است». ولی او گفت: «اگر من بنویسم، مردم خیال می کنند برای بازار گرمی این را نوشتم کسی باور نمی کند که واقعا تو به خوابم آمده ای و این حرفها را گفته ای. نه نه هیچ کس باور نمی کند».
[=B Nazanin]خلاصه من نتوانستم او را قانع کنم که حرفهایم را بنویسد وقتی که دیگر ناامید شدم به او گفتم: «می خواهی ننویسی ننویس، ولی همین که «من به تو اصرار کردم ولی تو قبول نکردی که بنویسی» را، بنویس! این را دیگر رد نکن!» و او گفت: «خب ببینم چه می شود شاید یکی از چند مطلبی را که قصد دارم در کتاب اخیرم بنویسم به گزارشی از این خواب اختصاص دادم ولی قول نمی دهم، اول می نویسم و به چند نفر می دهم بخوانند اگر گفتند جالب است آنوقت می نویسم. در ضمن شاید مجبور شوم چیزهایی از آن را عوض کنم» گفتم: «مثلا چه چیزهایی را» گفت: «این که چه کارهایی زشتی را قبل از مردنت انجام می دادی». گفتم: «چرا؟!» گفت: «آخر این حرفها بدآموزی دارد اصلا شاید اجازه نشر هم ندهند». گفتم: «اگر ننویسی خواننده از کجا بداند چقدر مثل من است یا نیست و اگر این را نفهیمد چطور می خواهد بفهمد که تا نمرده است خودش را از این منجلاب بیرون بکشد؟» او گفت: «اگر بخواهد کسی با خواندن این حرفها خودش را نجات دهد با همین مقدارش هم نجات پیدا می کند» و من قبول کردم و نمی دانم او بالاخره به قولش عمل کرد یا نه.
[=B Nazanin]خواننده عزیز، من به قولم عمل کردم. ولی فکر نمی کنم زیاد سود داشته باشد. توی بعضی گوشها آنقدر پنبه است که ... خب بالاخره ما به قول خودمان عمل کردیم باقی اش ربطی به ما ندارد.

[=B Nazanin](29/2) آیا هر تجربه ای سودمند است؟:Gol:

[=B Nazanin]دختران فریبا و پسران گرم، مرغان عشقی هستند که روی هر شاخه ای در همه فصول سال، مشغول طنّازی می باشند. همه جای دنیا می شود آنها را دید. حتی می شود آنها را حس کرد. شاید زمانی هم گرمی یک پسر و فریبایی یک دختر را من و تو هم تجربه کرده باشیم.
[=B Nazanin]البته من شاد از این تجربه نیستم. زیرا معتقدم «تجربه»، با همه برتری که نسبت به علم دارد، حرف زور هم زیاد می زند! «تجربه»، سکّاندار زندگی می شود. چه بسیار از تجربه ها که مسیر یک زندگی را عوض نموده اند. شاید صاحب آن زندگی، برنامه دیگری برای خودش داشته است ولی تجربه و حوادثی که پیش می آید، برنامه زندگی را از نو می سازد و جاده آن را در جایی دیگر می کشد.
[=B Nazanin]قبل از هر کاری باید به تجربه بعد از آن اندیشید. تجربه ها مثل معلومات نیستند که به راحتی بشود آنها را فراموش نمود و اثرش را در ذهن و واقعیت از بین برد! تجربه ها می مانند و بسیار هم می مانند.
[=B Nazanin]لحظه های خوش، شاید فقط تنها مال زمانی، خوش باشند و اگر قرار باشد این لحظه ها - که حال خاطره شده اند - در زمانهای دیگر هم باشند، بیشتر خود را تحمیل خواهند نمود، هرچه بخواهی از آنها فاصله بگیری، بیشتر آنها به تو می چسبند.
[=B Nazanin]درختهایی که در ایام نهالی، بازیچه کودکان گشتند، حال نمی توانند از تنه­ی کجشان نزد کسی شکایت کنند و یا در پی درمانش باشند. هر چه باید شکل می گرفت، دیگر شکل گرفته است. گِل آدمی مثل گل سفال تا وقتی شکل پذیر است که وارد کوره زندگی نشده باشد و اما وقتی شد، دیگر تغییر پذیر نیست.
[=B Nazanin]هر چند توبه­ی هر کسی که بخواهد خود را تغییر اساسی دهد پذیرفته می شود. ولی توبه و تغییر شخصیت برخلاف اصول علمی بوده و یک معجزه محسوب می شود. البته توبه اتفاق می افتد و خداوند مهربان این معجزه را انجام می دهد ولی کسی نمی تواند به امید معجزه، خود را دچار درد بی درمان نماید.
[=B Nazanin]به تجربه های آغاز زندگی، انتهای نوجوانی و آغاز جوانی، باید بیشتر از دیگر تجربیات زندگی توجه نمود.
[=B Nazanin]جوان چون امید به تغییر دارد، از تغییرهای نامطلوب نیز استقبال می کند، زیرا مطمئن و یا لااقل امیدوار است که این «تغییر» هم، تغییر خواهد کرد. تغییرها مدام می آیند و هر کدام در وجود فرد پرسه ای می زنند و چند زمانی چند جایی از قلب و اندیشه را اشغال می کنند و بعد می روند. وقتی می روند جای خودشان را به مسافرانی دیگر می دهند. آنها هم هنوز جای نگرفته، باید بروند.
[=B Nazanin]جوان اگر سرشار از امید تغییر است. از تغییرات منفی هراس ندارد! از طرفی تغییرات مثبت را نیز غیر قابل تغییر می داند. این رویکرد دو حادثه غمبار را در پی دارد: اول این که جوان خود را از زمینه های منفی باز نمی دارد. آنها را برای خودش تجربه می داند. فکر می کند با رو دادن به هوس، بالاخره هوس از رو می رود. فکر می کند هوس هم محدودیتی دارد و زمانی که به اندازه کافی سیر شد دیگر قانع می شود. جوان فکر می کند آب دریا می تواند تشنگی را فرونشاند.
[=B Nazanin]دوم این که وقتی احساسها و تغییراتِ مثبت، سراغ او آمد، مطمئن می شود که دیگر همه چیز درست شده است. تغییرات مثبت را تغییر پذیر نمی داند. او فکر می کند دیگر شب، جایش را به روز داده است و شیطان کلا او را ترک نموده است و حال آن که عقب نشینی شیطان جزء نقشه و قسمتی از جنگ و مکر اوست.
[=B Nazanin]اطمینان از تغییر نپذیرفتن مثبت ها و تغییر پذیر بودن منفی ها، همه فرصتهای جوان را می سوزاند.

[=B Nazanin](29/3) آیا در جوانی باید جوانی کرد؟ :Gol:

[=B Nazanin]زندگی پر از لحظه های بی نظیر است مانند نسیم های شبهای گرم تابستان که بیخبر می آیند و بیخبر می روند. لحظه هایی در زندگی است که تصمیم درست و کار مقبول در آن لحظه ها، می تواند به همه زندگی رنگ بپاشد، رنگ زندگی؛ که اگر از دست برود، دریغش تا ابد می ماند.
[=B Nazanin]دخترانِ فریبا و پسرانِ گرم، در اوج شور جوانی، انرژی های بسیار قوی را از خود ساطع می کنند. هریک با «موی» و «بوی» و «نگاه» و «تن»، آن دیگری را به سوی خود فرا می خواند. همه تلاش می کنند تا دیده شوند و ببینند.
[=B Nazanin]تجربه­ی ارتباط «یواشکی»، تجربه­ای شیرین و پر هیجان است که همه هرمونهای درون ریز را در دورن انسان می ریزد و به همه زوایای روح و روان سرک می کشد و هیج لحظه ای را برای دیگر کارهای زندگی خالی نمی گذارد.
[=B Nazanin]انرژیهای جوانی مانند رودهای سرگردان و بی سرانجامی است که به دور هر درختی و باغی و مردابی و کویری سرک می کشد و کم هستند آنها که خود را پشت سدی محبوس کنند تا از نیرویشان برقی تولید شود و به نظم و قاعده در مسیری روان شود و محصولی بروید.
[=B Nazanin]در کوی و برزن به دنبال نگاه می گردند، نگاهی که به آنها نگاه کند، نگاهی که به او بگوید من تو را می بینم، اگر هیچ کس تو را نبیند، من تو را می بینم.
[=B Nazanin]هیجانات، روز و شب جوانان را در تسخیر خود دارد. هیجانات، لذتهای سطحی و گذرایی است که بهایی سنگین باید در قبالشان پرداخت نمود. بهایی به از بین رفتن فرصتهای طلایی عمر و لحظه های بی نظیر و پر دریغ جوانی.
[=B Nazanin]چقدر بی مسؤولیت حرف می زنند آنانی که به جوان حق می دهند برای هیجاناتش، مدام «طلای عمر» بپردازد. اینان که شاید در قالب سخنان روانشناسانه و یا حتی دینی هم سخن بگویند، «هوس» را در جوان به رسمیت می شناسند. هوس را در گروه سنی از جامعه رسمیت می دهند که بیشترین نیاز را برای مقابله با هوس دارد! زیرا شالوده آینده جوان، همینک در حال پی ریزی است.
[=B Nazanin]ببینید جوانان چقدر عمر در دیدن ورزشها و بازیهای رایانه ای و فیلمهای بی ارزش و موسیقیهای مبتذل هدر می دهند. البته ورزش کردن بسیار خوب است و ورزش قهرمانی تبلیغ خوبی برای ایران اسلامی است و همچنین بعضی بازیهای رایانه ای مغز افراد را رشد می دهد و می توان فرهنگی دگر زیستی را تعمیق کند و یا فیلم های ارزشمند کار چند کتاب و ساعتها موعظه را انجام می دهد و همچنین موسیقیهای فاخر ارزش خودش را دارد ولی آنچه اکنون قابل مشاهده است چیز دیگری است. عمر به رایگان می رود.
[=B Nazanin]«شابّ عابد»، یعنی جوانی که اختیار خویش را به خداوند و عقل سپرده است. خداوند «شاب عابد» را به شدت دوست دارد. در مقابل، «شابّ اسیر» عنان خود را به دست شیطان و هوس داده است، او از چشم خداوند افتاده است. افتادن از چشم خداوند و یا برعکس، منزلت پیدا نمودن نزد او، اموری جعلی، قرار دادی و بی ربط به علل های واقعی نیست. زیرا «شاب عابد» که در عین طغیان هوس، عنان به دست او نسپرده است، گام در مسیری گذاشته است که در آینده بیشترین خدمات را به خود و به پیرامون خود و حتی شهر و کشور و جهان خواهد نمود. و این چنین انسانهایی جایگاهی رفیع نزد خداوند خواهند داشت.

[=B Nazanin](29/4) چه رابطه ای بین جوانی و پیری انسان وجود دارد؟:Gol:

[=B Nazanin]در فصل بهارِ زندگی، هم باید کاشت و هم نباید برداشت. اگر به برداشت فکر کنی افق را نخواهی دید و به دیگر فصول زندگی نخواهی اندیشید. ولی خاصیت «شتابزرگی» مگر خواهد گذاشت که انسان در فصل کاشتن فقط بکارد و به نتیجه های سریع و آنی نیاندیشد و لذتهای نزدیک را به هیچ انگارد تا انگاره­ی فرداهای روشن را واقعیت دهد؟!
[=B Nazanin]این همه زلفهایی که چنگ می اندازد، بو های خوشی که مسموم می کند، چشمان پر نازی که امان می برد، اندام ژله ای با لباسهای تنگ و کوتاه که هوس را می خوراشاند، مگر بهاری برای زندگی می گذارد؟! پس کشتی هم صورت نمی گیرد و امید به برداشت را نیز از بین می برد.
[=B Nazanin]دختران و پسران در گذر از کنار هم، به بوس و کنار می اندیشند و بارانی از «تیرِ مژه» را روی قلب خود تجربه می کنند و به دهلیزهای قلبشان هر ابرو کمندی را راه می دهند و به نامش و به یادش جرعه های غصه و رؤیا را سر می کشند و «اکنونهای فرصت» را همچنان به «دیروزهای حسرت» بدل می سازند و «آینده های دلگیر» را به انتظار می نشینند.
[=B Nazanin]پیرهایی هستند که از تجربه های جاهلی جوانی خود به مستی و خوشی یاد می کنند! آنها می گویند: «جوانها باید جوانی کنند و خوش باشند که وقتی به سن ما رسیدند کمتر حسرت روزهای از دست رفته را بخورند!!» این جور پیرها از لذت بردن جوانها، سرکیف می شوند و با «دیدن» ارضاء می شوند.
[=B Nazanin]پیرهای ناکام، وقتی از بد روزگار پرفسور می شوند، برای زندگی فلسفه می سازند که بله: «زندگی همه اش لذت است. اگر می خواهی در پیری غمگین نباشی تا می توانی در جوانی لذت ببر! و الا عقده های جنسی، تولیدِ مِثل نموده و انواع توله هایی از عقده های دیگر را می زاید آنوقت تو می مانی و دنیایی از حسرت و آه و اندوه و شاید هم، آنقدر رویت فشار بیاید که وقتی از جایی پرت شدی و مُردی، بگویند: «با این همه «علم» و «موقعیت»، درست نبود خود را بکشد!»
[=B Nazanin]حتی اگر آخرتی هم نباشد و زندگی در همین دنیا تمام شود، باز باید هوس را کنترل نمود تا شیب لذت را ملایم شود و بتوان عمر بیشتری را لذت برد و جامعه آرام داشت تا امنیت به انسانها برگردد. فلسفه بعضی از پیرهای ناکام، امنیت دنیا را بیشتر به خاطره می اندازد.
[=B Nazanin]فلسفه ای دیگر می گوید: دنیا دو فصل دارد: جوانی و جهل، پیری و عجز. آنگاه که می توانست ندانست و وقتی دانست دیگر نتوانست. این فلسفه هر چند راضی به جهل جوان و عجز پیر نیست، ولی ایندو را لازمه زندگی انسان در دنیا می داند.
[=B Nazanin]به نظر می رسد فسفه درست این باشد که: زندگی یک فصل بیش ندارد: بهار یا پاییز! اگر تِرَن زندگی بر ریل هدف و برنامه پیش رود، جوانی، پشت پوست چروکیده هم نبض می زند و اگر قطار بر ریل پیش نرود، پیری، زیر پوست جوانی، خمیازه می کشد. بهاری که پاییز را در خود مخفی نموده است و یا پاییزی که بهار در آن دمیده شده است.
[=B Nazanin]زندگی، شاید دو «تن» داشته باشد ولی یک «روح» دارد و آن بهار یا پاییز است. لذا آدمها را می شود در چهار قاب دید:
[=B Nazanin]جوانان هوسی: تنِ بهاری، روانِ پاییزی.
[=B Nazanin]جوانان عقلی: تنِ بهاری، روانِ بهاری.
[=B Nazanin]پیران عقلی: تنِ پاییزی، روانِ بهاری.
[=B Nazanin]پیران هوسی: تنِ پاییزی، روانِ پاییزی.

[=B Nazanin](29/5) [=B Nazanin]چه تفاوتی بین سایه خوشی و حقیقت آن وجود دارد؟:Gol:


[=B Nazanin]دوست من! خوش باش! ولی برای بدست آوردنش، نه عجله کن و نه وقتی به دست آوردی، حرص بزن! خوشیِ زیاد و سریع، سریع تمام می شود و بقیه زندگی، تو می مانی و ناخوشی.
[=B Nazanin]هر چیزی سایه دارد، بدل دارد، هر حقیقتی مَجاز دارد، چیزی شبیه خودش دارد، عکسی دارد روی کاغذ، توی آینه، توی برکه، خودی دارد که خودش نیست. برای هر چیزی مثلی است.
[=B Nazanin]چشمه ای که ریشه در ناکجا آباد دارد، بدلش، اقیانوسی است به عمق یک وجب!
[=B Nazanin]خوشی و ناخوشی هم، هم اصل دارد و هم سایه.
[=B Nazanin]اصل خوشی، کم و دیر، ولی عمیق و ماندگار است و سایه خوشی، زیاد و زود، ولی سطحی و فرّار است.
[=B Nazanin]سایه، همیشه فریبنده است؛ زیرا زود می آید، زیاد هم می آید، و به انگار، آینده را پر از امید می سازد! و بازهم به انگار، همه چیز را تحت کنترل می داند!
[=B Nazanin]سایه، خودش را سایه نمی داند. اصل می داند. همه چیزهای بدلی اینطور هستند. خودشان را دقیقا شبیه اصل می سازند. ولی حرفه ای ها می دانند که آنها بدل هستند. در عالم معنا و معنویت، این حرفه ایها، همان «حکیمان» هستند.
[=B Nazanin]لذتهای سایه ای، خوشیهای بدلی، مستیهای مجازی، عشقهای شهوی و همه­ی چیزهای الکی، اگر کنار روند، پس زده شوند، راه داده نشوند، به آنها پشت شود، روی از آنها برگردد ... آنگاه است که شب به پایان می رسد، آسمان آبی از ابرهای سیاه رها می گردد، سگهای دریوزه­ی هوس، آرام می گیرند، جغدهای خرابه، که خراب انسان را به انتظار نشسته اند، نومید می گردند و بعد همه چیز، واقعی، اصیل، عمیق و جاودانه می شود.
[=B Nazanin]آنگاه لبخندی می ماند که هیچ گاه جایش را به چروک ابرو نمی دهد و ابرویی که هیچ گاه کمانش را به لبانت نمی بخشد. تنها سرور می ماند بی هیچ اندوهی.
[=B Nazanin]باید با چیزهای الکی گلاویز شد. باید با آنها ستیزه نمود، جهاد کرد و در این جهاد هم نباید کشته شد و حتی نباید صدمه دید! این جهاد، با دشمن درون است. کشته آن هلاک است. اگر جهاد با دشمن بیرون بود، کشته اش شهید بود. می رفت آسمان و از دست خدا شراب می نوشید (سقاهم ربهم). ولی کشته­ی هوس، باید از پستان شیطان، شیر غلیظ بنوشد و بعد که شیطان بزرگش کرد، بشود عمله اش، کارگزارش، مزدورش، خلیفه اش. بشود خود او (من الجنة و الناس).
[=B Nazanin]اکبرترین جهاد، مبارزه با هوسهایی است که ادعا دارند می خواهند مشکل انسان را حل کنند! به انسان آرامش ببخشند! او را در نیل به اهدافش موفق نمایند! بی زحمت، او را به بهشت رسانده و بی فرار، او را از دوزخ دور کنند! کمکش کنند که بی رنج، گنج به دست آورد! از یک سوراخ برای هزارمین بار گزیده شود با این تلقین که: «این بار فرق می کند!»، کمکش کنند برای پر ساختن چاله هایش چاه بکند!
[=B Nazanin]جهاد اکبر در مبارزه با «هوسِ عقل» نماست! جهاد اصغر در مبارزه با «دشمنِ معلوم» است و جهاد اکبر در مبارزه با «دشمن مجهول» یعنی منافق است. هوس نیز، کافر و منافق دارد. هوسِ کافر، روشن است که هوس است همه مردم دنیا می گویند: «این هوس است و نباید». هوس منافق، اهمیت ندادن به شریعت است. در مبارزه با این نوع از هوس، انسان تنها است. مثلا مبارزه با اعتیاد را همه تأیید می کنند و جدی می گیرند. پس اعتیاد، هوس کافر است؛ زیرا زشت بودنش آشکار است. ولی مبارزه با بی حجابی و بد حجابی، مبارزه با هوس منافق است زیرا خیلی ها، هوس تماشا کردن و یا به تماشا گذاشتن زیباییهای تن را اصلا هوس نمی دانند و اگر هم بدانند آن را هوسِ مؤمن! می شمارند یعنی هوسی که زشت نیست و اگر هم زشت باشد برای جوان زشت نیست و اگر باز هم زشت باشد، آنقدرها زشت نیست و اگر بازهم آنقدر زشت باشد، چاره ای نیست!
[=B Nazanin]هوس، هوس است، کافر و منافق و مؤمنش یکسان است. ارضاء هوس، هیچ نفعی را نمی آورد و هیچ ضرری را دفع نمی سازد. ادعای غیر این، توهم است. انسان خیال می کند نفعی حاصل شده و حال آن که نشده و اگر شده نفعی بیشتر از دست رفته و اگر از دست نرفته ضرری بیشتر واقع شده است.

[=B Nazanin](29/6) [=B Nazanin]عشقی ترین آموزه دینی چیست؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]لا اله الا الله، هر دوازده حرفش تکرار سه حرف است: «ل»، «ا» و «ه». «لاه» یعنی کسی که هرکس او را بشناسد واله و شیدای و مست او می شود. یعنی کسی که همه در شناخت عمیقش حیران و سرگردانند. تنها «الله» - که همه نامهای نیکو مال اوست - لایق اینهمه شدایی و عشق است. ولی انسان، سایه پرست است. آنچه را در آینه می بیند بیشتر از بیرون آن می ستاید. گل را بر خالق گل و باغ را بر باغبان ترجیح می دهد. آبِ رود را زلالتر از آب چشمه می داند و آفتاب را روشن تر از خورشید می پندارد و ماه برکه را زیباتر از مهتاب می انگارد.
[=B Nazanin]لا اله الا الله، هنگامی که تلفظ می شود لبها تکان نمی خورد، وقتی این سخن را می گویی هیچ کس نمی تواند لب خوانی کند. می توانی در سکوت هم زبانت به این کلمه بگردد. زیرا سخن از دلدادگی است و سخن از کلامی است که این حقیقت را برساند. لذا حروف آن نیز باید همانقدر دلداده و آرام و ساکت باشد. اظهارِ عشق است و اظهار عشق، هرچه لطیف­تر، صادق­تر و هر چه صادق­تر، ماندگارتر.
[=B Nazanin]لا اله الا الله، می گوید: آیا چند ارباب داشتن بهتر است یا بنده یک ارباب بودن؟! آیا هر زمان بر آستانی جُبّه ساییدن بهتر است یا تنها بر آستان یک شوکت، رکوع و سجده نمودن؟! آیا آواره هر کوی و برزن بودن بهتر است یا معتکف یک کوی بودن؟! انسان چاره ی ندارد جز این که استمداد کند، و وقتی به او کمک شد، ستایش کند؛ کلمه توحید می گوید: از یک نفر استمداد کن! تا مجبور نشوی افراد زیادی را ستایش کنی! اگر هم قرار شد کسی غیر او را بستایی، به فرمان همو این کار را انجام بده!
[=B Nazanin]لا اله الا الله، با نفی شروع می شود و با حصر پایان می یابد. نفیِ همه چیز و اثباتِ تنها یک چیز. تنها یک حقیقت است که بودِ من بخواست اوست. و هرآنچه که «غیر» اوست، نه خواستنش به بودِ من مرتبط است و نه نخواستنش. همه جهان اگر بخواهند من عزیز باشم، اگر او نخواهد هیچ تلاشی سرانجامی ندارد و اگر همانها که عزتم را می خواستند، اینبار ذلتم را بخواهند و برای ذلیل کردنم از هیچ تلاشی مضایقه نکنند، باز تا او نخواهد من ذلیل نخواهم شد.
[=B Nazanin]امیدم به اوست، ترسم از اوست، اشکم برای اوست، قلبم مال اوست. تنها اوست که در عین قدرت، من را می بخشد و در عین مهربانی، مصلحتم را از یاد نمی برد.
[=B Nazanin]الا اله الا الله را در ابتدایی که به دنیا آمدی در گوشِ راست و چپت نجوا نمودند و با جملات دیگرِ اذان و اقامه، آن را تفسیر نمودند و در آخر هم که داری می روی با همین کلام، بدرقه ات می کنند؛ با این فرق که وقتی آمدی نگفتند: «بگو!» بیشتر قرار بود بشنوی یا لااقل به گوشت بخورد ولی وقتی می روی به تو می گویند: «بگو!» و تو اگر نگویی، نتوانی بگویی، ندانی چه بگویی، یا اصلا نخواهی که بگویی، آنوقت به تو خواهند گفت: «پس در این همه روز و شب عمر، چه می گفتی؟ چه می خواندی؟ چه می اندیشیدی؟ چه می شنیدی؟ چه می نوشتی؟ ...» آنوقت به تو خواهند گفت، نه نخواهند گفت، هیچ نخواهند گفت، دیگر کاری به کارت ندارند، هرچه التماس هم کنی دیگر کاری به کارت ندارند. وقتی زنده بودی آنها التماس می کردند و ثمری نداشت و اینک تو التماس می کنی و فائده ای ندارد. ای کاش دوباره زنده می شدی و قلبت را حریم او می دانستی و هرکس که با او نمی ساخت، به حریم کبریائیش راه نمی دادی، ای کاش دوباره به تو فرصت می دادند!

[=B Nazanin](29/7) [=B Nazanin]چرا والدین جوانی خود را فراموش می کنند؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]وقتی به خانه بر می گشت، انگار که مرخصی ساعتی اش از زندان قصر، تمام شده بود و حال باید دوباره بر می گشت به قصر، آنهم چه قصری؟! قبل از ورود از درب بزرگ، نگاهی به دیوارهای بلند زندان می انداخت و منتظر بود تا پاسخ زندان بانی که اتفاقا پدرش بود و مأمور سلولی که او هم اتفاقا مادرش بود را بدهد که: تا حالا کجا بوده است؟ چرا بوده است؟ با که بوده است؟ و این که دیگر نباید باشد. و او هم چیزهایی با خشم و خستگی و بیزاری می گفت و راهی اتاقش می شد و آنها دوباره و صدباره سوزن گرامافونشان گیر می کرد و حرفهای تکراری از پس هم در فضای خانه بیجهت پخش می شد. انگار این حرفها، ذکر بود که برای گفتنش نیاز به شنونده نداشت!
[=B Nazanin]او پناه به آهنگی که صمیم تنهایی اش بود می برد، انیس بغضها و بعد اشکهایش و گاهی هم، کار به هق هق می کشید و اینبار نوبت مادرش بود که آرام درب اتاقش را باز کند و همان حرفهای باد هوا را، کنار تختش بزند. با این فرق که این بار بنشیند و شمرده شمرده با ترحم و کمی توبیخِ نرم بگوید. و او همچنان رویش به دیوار بود و اشک می ریخت و شاید هم نمی ریخت این اواخر که اصلا چیزی از چشمش نمی آمد حتی خشمگین هم نمی شد. از دو ماه پیش تصمیم گرفته بود فقط لبخند بزند آنهم از نوع نیشخند و ریشخند.
[=B Nazanin]زمان گذشت و گذشت تا این که در آخر ازدواج کرد، مهم نبود با همونی که می خواست و یا همونی که برایش می خواستند، مهم آن بود که بعد از مدتی صاحب فرزند گشت، و فرزندش بزرگ و بزرگ تر شد و برای بار اول که فرزندش دیر به خانه آمده بود، او و همسرش آماده شدند تا به بگویند: تا حالا کجا بوده است؟ چرا بوده است؟ با که بوده است؟ و این که دیگر نباید باشد.
[=B Nazanin]در این دنیای گِرد، باید همه چیز اینچنین بگردد و کسی تا خود، والدین نشود، حرف والدین را نفهمد و وقتی والدین شد، سخن فرزند را درک نکند.
[=B Nazanin]خیلی ها بودند که می گفتند: اگر من پدر شوم، مادرم شوم، با فرزندم این کنم و آن کنم، این نکنم و آن نکنم! ولی وقتی نوبت به آنها رسید نه این کردند و نه آن کردند و هم این کردند و آن کردند!
[=B Nazanin]دنیا موجود گردی است. آنها که بیرون گودند مدام غر می زنند و ایراد می گیرد. ولی وقتی خودشان وارد گود می شوند [=Times New Roman]–[=B Nazanin] حال هر گودی: سیاست، تربیت، ورزش ... [=Times New Roman]–[=B Nazanin] می بییند انگار آنها حق داشتند و نباید خیلی ایراد گرفت.
[=B Nazanin]منِ نویسنده هم یکی از همان نوجوانها و یکی از همین پدرها هستم. البته خیلی سعی می کنم اینگونه نباشم و مقداری هم موفق بودم ولی گرفتاریهای زندگی نمی گذارد آنطور که در شأن فرزند نوجوان و جوانم هست با آنها برخورد داشته باشم. امیدوارم من را ببخشند. امیدوارم خیلی به من ایراد نگیرند زیرا ایرادهای غیر منصفانه، بر سر ایراد گیرنده آوار می شود.

[=B Nazanin](29/8) [=B Nazanin]دنیای نوجوانی چرا پیچید ه است؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]هر انسانی دوبار به دنیا می آید. یکبار به دنیای کودکی، باری دیگر به دنیای نوجوانی. وقتی به دنیای کودکی وارد می شوی همه انتظارت را می کشند و از قبل همه چیز را آماده نموده اند و اگر بچه­ی اول باشی، خانواده­ی عروس، یعنی خانواده­ی مادرت، سیسمونی برایت آماده ساخته و حتی لباسهای چند سال بعدت را هم فراهم نموده اند. مادرت حسابی از طرف مادر بزرگت و خاله هایت پر شده تا بتواند به درستی تو را مادری کند و پدرت چند کتاب روانشناسی خریده که شاید وقت کند آنها را بخواند تا بخوبی بتواند تو را تربیت کند. هرکس که به خانه شما می آید اول سراغ تو را می گیرد و تو را می بوید و می بوسد و نوازش می کند و بالا می اندازد و دهنش را کج و کوله می کند و صداهای عجیب و غریب از خودش در می آورد تا تو بخندی! و تو هم می خندی!
[=B Nazanin]اما همین تو، وقتی به سیزده، چهارده می رسی کم کم آماده می شوی دوباره به دنیا بیایی، به دنیای نوجوانی. اینبار کسی منتظر تو نیست، حتی خودت هم نمی دانی دوباره به دنیا آمدی، کم کم احساس می کنی از دنیای کودکی خبری نیست:
[=B Nazanin]دنیای کودکی حرفها به راحتی شنیده می شد و بحثی نبود ولی حالا همه اش بحث و جدل است.
[=B Nazanin]دنیای کودکی همبازی داشتی از دختر و پسر، ولی حالا اصرار دارند فقط با همجنست بازی کنی! تو هم احساس می کنی بازی با غیر همجنس بیشتر جدی است تا بازی.
[=B Nazanin]دنیای کودکی پر از نوازش است ولی الان بیخود و بیجهت مدام توبیخ میشوی و تحقیر می گردی.
[=B Nazanin]دنیای کودکی اصلا معلوم نبود چی بود ولی الان کلمات نقطه پیدا کرده و حقائقی رخ نموده و چشمها در حال بازشدن و گوشها در حال تیز شدن است.
[=B Nazanin]دنیای کودکی نماز و ادب، چند رفتار و کلام بود که معلوم نبود چه بود ولی حالا باید انتخاب کرد، زمانِ تقلید دارد به پایان می رسد.
[=B Nazanin]دنیای کودکی نیازهایی بود مثل گرسنگی و خواب و حالا نیازی مبهم، کم کم آشکار می شود به نام «نیاز جنسی».
[=B Nazanin]از دنیای کودکی بیرونت کرده اند و به دنیای بزرگی راهت نمی دهند، از آنجا رانده از اینجا مانده، برزخی که همه در تحلیلش وامانده اند. بیشترین کتابها مال کودکان و بزرگان است، بیشترین فیلمها مال کودکان و بزرگان است. بیشترین سخنان از کودکان و بزرگان است. و این وسط تو مانده ای که پس من چی؟ هیچی! به جرم نوجوانی باید بسوزی و بسازی و فعلا زمان بگذارنی تا بعد ببینی چه می شود.
[=B Nazanin]نه کسی نوجوان را می شناسد و نه می تواند به خوبی با او ارتبط بر قرار کند و نه خودش می تواند بفهمد که چه می خواهد.
[=B Nazanin]دنیای نوجوانی آغاز دنیای اصیل است. دنیای اصیل همه اش آرزوهای تعریف نشده و تأیید نگشته است.
[=B Nazanin]من میخواهم بیاد بیاورم نوجوانی ام را، شاید بتوانم بدانم که بودم؟ و چه می خواستم؟ شاید بتوانم بفهمانم که کیستی و چه می خواهی. دستم را رها نکن!

[=B Nazanin](29/9) [=B Nazanin]آیا «دیده شدن» یک نیاز است؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]دیده شدن نیاز است. شاید هم نباشد. اصلا مهم نیست که نیاز است یا نیاز نیست. مهم آن است که همه برای دیده شدن تلاش می کنند. همه می خواهند دیده شوند و شنیده گردند و مورد توجه باشند و به آنچه دارند بقیه هم اعتراف کنند. همه می خواهند نداشته هایشان کمتر دیده شود و مردم از نقصهایشان کمتر بگویند. ولی عجیب است که زیبائیهای دیگران را نمی بینند و به دنبال زشتی های آنهایند.
[=B Nazanin]دیده شدن برای هر سن و سال و رتبه و درجه ای، یک جور نیست. دیده شدن برای جوان، قبول «توان» او و دیدن «تن» اوست.
[=B Nazanin]«توان» و «تن»، بزرگترین دارایی جوان است که اگر از او بگیرند و به او بگویند تو هیچ کدام را نداری و او هم باور کند، از بین خواهد رفت. چندی بعد او را به جای «در هاله نور»، «در هاله دود» خواهی یافت که به قلقلکی بلند می خندد و بعد هم می گرید، شایدهم بلند بلند بگرید. از اندوه، از پوچی، از هیچی.
[=B Nazanin]«توان» را کمتر می توان نشان داد. باید آن را اثبات نمود و برای اثباتش شرایطی لازم است که آن شرایط را هم باید فراهم نمود و برای فراهم کردنش باید کوشید و ناامید نشد و این همه، از همه بر نمی آید. و وقتی برنیامد حرف دیگران ثابت می شود، دیگرانی که می گفتند: «تو نمی توانی!» و جوان همچنان مدعی هست که می تواند و شاید هم دیگر مدعی نباشد و بعد از کمی و یا بیشتری آن «هاله دود» اتفاق بیافتد.
[=B Nazanin]«تن» را می توان نشان داد. اگر نتوان «توان» را اثبات کرد، «تن» را به راحتی می توان اثبات نمود. مویی که چپ و راست می شود، و عطری که خالی می گردد و ابرویی که برداشته می شود، عضلاتی که به فرم می آید، برجسته های بدن - با تنگ و کوتاهی که پوشیده می شود - بیرون می زند. موبایلی که بهترش خریده و یا به عاریه گرفته می شود، چند اسم که نشان از با خبر بودن از دنیای مدرن مصرف و یا هنر باشد حفظ می گردد و آن وقت جوان در کوی و برزن پلاس می شود. این چنین است که «تن»، در خیابان، در نمایشگاه دائمی و بین المللی «تن»، به نمایش گذاشته می شود. «بازدید برای عموم آزاد و رایگان است.»
[=B Nazanin]جوانی که بتواند «توان» خود را ثابت کند به اثبات «تن» نیازی ندارد. و کسی که در پی اثبات «تن» است نتوانسته است «توان» خود را به اثبات برساند.
[=B Nazanin]البته همیشه کمی از «توان» به اثبات نمی رسد و کمی از «تن» باید اثبات شود. نباید از آن کلا ناامید شد و از این کلا منصرف گشت. مهم تلاش برای بکارگیری «توان» برای ریختن شالوده زندگی است، شالوده ای که سازه آینده بر آن سوار می شود. در سایه «توان»، «تن» هم به نوایی خواهد رسید و در محدوده ای دیده خواهد شد.

[=B Nazanin](29/10) [=B Nazanin]ملاک زیبایی چیست؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]گل زیبا است، آسمانِ پر ستاره هم زیبا است. گل وقتی چلانده می شود زشت است، آسمان وقتی دود می گیرد هم زشت است. تا اینجایش را همه قبول دارند. کسی با کسی بحثی ندارد. بحث از آنجا شروع می شود که از مخلوق خدا می رسیم به مخلوق بشر: این لباس، این غذا، این عطر، این آرایش، این رنگ، این ماشین، این خانه، این طرح، این صدا، این سخن، این آهنگ، این ترکیب، این مزه، این ... این مُد.
[=B Nazanin]مخلوقهای بشری پر است از دعوا و اختلاف. زشت ترین ها و زیباترین ها، کنار هم روی یک موضوع قرار می گیرند. کسی به شدت جذب آن می شود و دیگری به همان شدت، از آن می گریزد. آن که جذب شده است خود را انسان متعادلی می داند و احساس می کند چقدر حس زیباشناختی اش خوب کار می کند و دیگری که دفع شده است هم، خود را این چنین می پندارد. او می خواهد انسان معتدل بماند، حس زیبا شناختی اش را احترام بگذارد، لذا می گریزد.
[=B Nazanin]انسانها، یکدیگر را متهم به زشت خویی و زشت پسندی می کنند و خود را زیبا خو و سخت پسند می دانند و می نامند.
[=B Nazanin]آنچه گفتیم دعوای همیشه است. ولی باید ملاک و یا ملاکهایی وجود داشته باشد تا بتوان بر اساس آن قضاوتی کرد و به حد وسطی رسید و دعوایی را فیصله داد. شاید آدم با انصافی پیدا شود که بخواهد واقعا بفهمد درست و غلط این مسئله کجاست!
[=B Nazanin]زشت، هر چیز ناقصی است و زیبا، هر پدیده کاملی است. برای زیبایی باید دو کار کرد: نقص را بر طرف نمود، کمال را رشد داد.
[=B Nazanin]گاهی رنگی پریده است، و از حداقل زیبایی نیز برخوردار نیست، با آرایش، پریدگیِ رنگ از بین می رود و صورت زیبا می شود. گاهی رنگِ صورت، حداقلِ رنگ طبیعی را دارد، با آرایش این حداقل به حداکثر می رسد و صورت این بار نیز زیبا می شود. ولی گاهی آرایش، رشد دادن حالت طبیعی نیست، مثلا لب به جای کمی سرخ، خیلی سرخ و یا کبود آرایش می شود، این برخلاف رشد و کمال وضعیت طبیعی آن است. این طبیعت است که می گوید: چه چیزی زیبا و کمال است و چه چیز زشت و نقص است و چه چیز زیبایی موهوم و یا زشتی موهوم دارد.
[=B Nazanin]زیبایی و زشتی را طبیعت تعریف میکند.

ان شاء الله 19 پرسش بعدی را در فرصتی دیگر خدمت شما تقدیم می کنم!

sar1343;244730 نوشت:
زیر ساختهای حجاب

29 پرسش

مقدمه :gol:

حجاب را می خواهیم از منظری دیگر مورد بررسی قرار می دهیم، منظری که خود به مناظر مختلفی تقسیم شده و تابلوهای متعدد و زیبا و قابل تأملی را از موضوع حجاب به نمایش می گذارد.
موضوعات مطرح شده در این مناظر به طور کامل مورد بررسی قرار نمی گیرد. بلکه تنها بر نیروی تفکر، تلنگری می زند تا خواننده خود بیاندیشد و موضوع را در ذهنش بپرواند و به نتیجه برسد. شاید او به نتیجه ای متفاوت بگیرد. مهم آن است که تفکر او، او را به این نتیجه رسانده است. و این ارمغانی مبارک است.

29 پرسش عبارتند از:

1. آیا شما تا به حال مرده اید؟!
2. آیا هر تجربه ای سودمند است؟
3. آیا در جوانی باید جوانی کرد؟
4. چه رابطه ای بین جوانی و پیری انسان وجود دارد؟
5. چه تفاوتی بین سایه خوشی و حقیقت آن وجود دارد؟
6. عشقی ترین آموزه دینی چیست؟
7. چرا والدین جوانی خود را فراموش می کنند؟
8. دنیای نوجوانی چرا پیچیده است؟
9. آیا «دیده شدن» یک نیاز است؟
10. ملاک زیبایی چیست؟
11. مد پرستی به کجا می انجامد؟
12. فمینیسم به دنبال چیست؟
13. شهوت جنسی چگونه مهار می شود؟
14. لذت از چه قانونی تبعیت می کند؟
15. آیا مبارزه با محیط امکان پذیر است؟
16. آیا خنّاس را می شناسید؟
17. آیا بهداشت روح، اهمیتی کمتر از بهداشت جسم و روان دارد؟
18. چه تفاوتی بین زن و مرد وجود دارد؟
19. آیا تساوی حقوق زنان و مردان، سخنی درست است؟
20. مربی کیست؟
21. چه تفاوتی بین اسلام و دیگر ادیان در «حرام» وجود دارد؟
22. محیط تا چه اندازه تأثیر گذار است؟
23. چه تفاوتی بین آراستگی و خودنمایی وجود دارد؟
24. آیا حجاب اختصاص به زنان دارد؟
25. چرا مردان و زنان باید از یکدیگر در هراس باشند؟
26. آیا حجاب تنها به پوشش است؟
27. زنان مظلوم ترند یا مردان!
28. آیا حجاب حرص مردان را بیشتر نمی کند؟
29. آیا حجاب اسارت زنان نیست؟


ببخشید اکثر این سوالات تکراری وچندان قادر به حل مشکل بی حجابی وبی عفتی که امروز گریباگیر کل مملکت شده است ...........نیست؟
وضع وحشتناک افتضاح است
گویی این مکلکت صاحب ندارد

یاس من;244759 نوشت:
ببخشید اکثر این سوالات تکراری وچندان قادر به حل مشکل بی حجابی وبی عفتی که امروز گریباگیر کل مملکت شده است ...........نیست؟
وضع وحشتناک افتضاح است
گویی این مکلکت صاحب ندارد

سلام علیکم
با تشکر از اظهار نظر شما
قصد طرح این سؤالات و سؤالات مشابه و اصولا همه مباحث در این حوزه و دیگر حوزه های معرفتی انجام همان رسالت «ما علینا الا البلاغ المبین» است.
مبین بودن بلاغ و رسا بودن آنچه گفته می شود راه را برای آنها که به دنبال راه هستند روشن می کند. ولی روشنی راه، جای پیمودن راه را نمی گیرد.
اما در باره وضعیت موجود:
اولا باید توجه داشته باشید ایران اسلامی در رودخانه ای شنا می کند که همه چیز برخلاف او در جریان است! با این وجود دارد شنا می کند و همین که طبق انتظار دشمنانش عقب نیم رود، پس رو به پیش رفت است.
ثانیا بسیاری از آنان که ظاهری زننده دارند، دارای اعتقادات خووبی نسبت به مبانی دینی هستند و این ظاهر تنها برای همراهی با جمع و امان ماندن از آزار دیگران است. البته این به معنای توجیه کار آنها و درست انگاشتن آنچه انجام می دهند نیست بلکه توجه دادن به این نکته است که نباید زشتی این رفتارها را حجیم دید و آن را نشانه ای از زشتیهای بیشتر دانست. یک دکتر حاذق نشانه های بیماری را می شناسد و هر نشانه ای را به اندازه ای که نشانه بیماری مهمی هست، مهم می داند.
مرجع ارزیابی چامعه ما، مقام معظم رهبری است و ما دغدغه هایمان را با دغدغه های ایشان میران نموده ایم. هر ساعتی که با ساعت ایشان تنظیم نشده باشد، یا جلو می رود و یا عقب می ماند.

[=B Nazanin](29/11) مد پرستی به کجا می انجامد؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]کسی را دیدند لباسی زنانه خریده و می دود، گفتند چرا می دوی، گفت: «می ترسم تا به خانه برسم از مد بیافتد!»
[=B Nazanin]برای بعضی، از مد افتادن، افتادن و سقوط کردن است. حداقل، نصفِ قیمت یک محصول به مد آن است. و مد یعنی چیزی که «بقیه» انجام می دهند و وقتی از «بقیه»، دلیل انجامِ کارِ طبقِ مدشان را می پرسی، می گویند: «چون بقیه انجام می دهند!» این «بقیه» چه کسانی هستند؟! به نظر می رسد برای رونق بازار، این «بقیه» را درست کرده اند. اول که می خواهد چیزی «مد» شود، «بقیه» ای وجود ندارد. به دروغ پای «بقیه» را وسط می آورند. بعد که عده ای مد پرست از دیگران، به استنادِ «بقیه»، خریدهایشان را کردند، آنوقت «بقیه» به وجود می آید و دیگران هم آن را می خرند. ولی این «بقیه» عمری کوتاهی دارد. زیرا قانونِ فریب بازار، محصول جدیدی را تولید می کند و دوباره پای مد را وسط می کشد. یعنی پای «بقیه»ای که این محصول را مصرف می کند. «بقیه» ای که هنوز وجود ندارد؛ ولی به وجود خواهد آمد.
[=B Nazanin]مُد، مُد، مُد، مُد، مُد، مُد ... تا کی باید مُد مُد کرد. مرغ وقتی «قد قد» می کند، معلوم است می خواهد تخم بگذارد و سودی برساند ولی «مد مد»، سودی که نمی رساند بماند، اولِ ضررِ دوباره و جدال و نزاع در خانوده برای تأمین هزینه آن است.
[=B Nazanin]در این زمان مد، از پوشک بچه تا جا قبر میت را تحت سیطره خود دارد و حتی «عرفان» را نیز در قبضه گرفته است. راستی شما می دانید الان چه عرفانی مد است؟!
[=B Nazanin]مد را پولدارها برای اثبات برتری خود اختراع می کنند و وقتی فقرا نیز از آنها یاد گرفتند، مد را عوض می کنند. پولدارها، هم برتری خودشان را با مد حفظ می کنند و هم راهی برای پول خرج کردن می یابند. یکی از معضلات پوادارها همین است که نمی دانند با پولهای زیادی که دارند چه کنند!!
[=B Nazanin]فقرا با تقلید از اغنیا و استفاده از مدهای آنها، زندگی را برای آنها سرگرم کننده می سازند. اغنیا در این رقابت، مدام جولان می دهند و حسابی کیف می کنند! ولی بیچاره این «فقرا» هستند که «مد»، سرمایه اندک آنها را به باد داده است.
[=B Nazanin]مدپرستی هیچ با روحیه «عزت منشانه» انسان سازگاری ندارد! چون «غولِ مد» انسان را به هر طرف که می خواهد می کشاند. و انسان هم، بخاطر «تمجیدهای موهوم» و جلوگیری از «توبیخ های باز هم موهوم»، مدام با نقابِ مد، برای خودش شخصیت سازی می کند.
[=B Nazanin]موهوم بودن توبیخ ها و تمجیدها بخاطر این است که موضوعِ آنها ارزشهای واقعی نیست. انسان در میان همین توبیخ ها و تمجیدها رشد می کند، ولی رشد در دنیای «مد»، کاملاً ذهنی، غیر واقعی، خیالی، پوچ و هیچ است. واژگانی مثل: «با کلاس»، «خوش تیپ» و «امروزی» و در مقابل «امّل»، «بی کلاس»، «سنتی» بارها و بارها نثار می شود و با خود انگیزه های زیادی را تحریک نموده و یا تعطیل می نماید.
[=B Nazanin]چرا باید چند واژه اینقدر در تحریک و تعطیل رفتارها مؤثر باشد؟! ولی در عوض واژگانی دیگر مثل: «کوشا»، «مؤدب»، «باحیا»، «فهیم»، «متدین» و در مقابل «تنبل»، «بی ادب»، «بی شرم»، «بی بصیرت»، «بی دین»، جایگاهی در این تحریک و تعطیل نداشته باشد. و خطرناکتر این که تأثیر عکس داشته باشد. مثلا «بی شرمی» افتخار باشد و «مؤدب بودن» یک نقص شمرده شود.
[=B Nazanin]دنیای «مد» چون اختابوسی همه ارزشهای اصیل جوامع بشری را در چنگال خود اسیر می کند و ارزشهای موهوم را جایگزین آن می سازد.

[=B Nazanin](29/12) فمینیسم به دنبال چیست؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]جهانِ پر فساد کشورهای پیشرفته (غرب)، و به تَبَع آن کشورهای در حال پیشرفت (شرق) و نمود این فساد در فلسفه و هنر و دین و حرص شدید مصرف، همه بخاطر سیطره شهوت بر غالب انسانهای این کشورهاست.
[=B Nazanin]برای شهوت، فلسفه می بافند و آن را در قالب دین و هنر عرضه می کنند و کالاهای مناسب آن را عرضه می کنند و در این میان به جنس لطیف یعنی «زن»، نقش «تار» این «پودِ» نامقدس را می دهند و «فمینیسم» این چنین زاده می شود.
[=B Nazanin]آوردن زن به جامعه به اسم آزاد ساختن او از زندان خانه، نه برای بیکار نماندن نیروی نیمی از جامعه است؛ بلکه بخاطر این است که مردان در محیط خانه نمی توانند بیش از یک زن داشته باشند ولی در بیرون از خانه، می توانند هرچه بخواهند «زن» داشته باشند و از آنها نیرو بگیرند و خوش باشند و وقتی به خانه برگشتند، دیگر حوصله همسر خود را نداشته باشند. ممکن است زنِ خانه نیز از این بازارِ تن فروشی، بی بهره نمانده باشد و لذا او هم وقتی به خانه بر می گردد دیگر حوصله مرد خود را نداشته باشد. در این میان فرزندانِ بالغ شده­ی خانه نیز ممکن است به صید هم جنس و ناجنس خود مشغول باشند و آنها نیز حوصله والدین خود را نداشته باشند.
[=B Nazanin]فمینیسم سبب می شود تا شیرازه خانه از هم بپاشد و آدمهای یک خانه، تنها به خاطر ضرورت، زیر یک سقف دور هم جمع شده باشند. ضرورتی که هر وقت به پایان برسد هر کدام فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد و خانه خواهد ماند با مردی بی زن و زنی بی شوهر و والدینی بی فرزند و فرزندانی بی والدین و انسانهایی بی انسانیت و دیندارانی بی دین و عاقلانی بی عقل و خوشی های ناخوش و قهقه های بی لذت و بعد از چندی پاییز شدن همه ارزشهای انسانی و دینی و ریزش برگهایشان و عور شدن شاخه هایشان و خشکیدن آنها در فصل سرور شیطان.
[=B Nazanin]در این میان، بازار سخنرانی برای حفظ نهاد خانواده همچنان داغ است. روحانی حدیث می خواند، شاعر شعر می گوید، جامعه شناس و روانشناس هی می گوید: «ثابت شده است که ...»، سیاستمدار هم که یکی به نعل می زند، یکی به میخ: یک بار از آزادی زن از «خانِ خانه» می گوید و یک بار از حفظ ارزشهای خانواده و بعد که رأی آورد، دیگر می رود دنبال عیاشی خودش.
[=B Nazanin]فمینیسم که زن را در خانه بیکار و عاطل و باطل می داند، جایگاه رفیع زن را جایی بیرون از خانه جستجو می کند. خانه داری را: بچه داری و شوهر داری را، واژه گانی کهنه و سنتی می داند که نشان از امّل بودن و مغز خشکی و توحش و بی تمدنی و بدویّ بودن دارد. حتی به تازگی، خانه داری تنها، نشان بی دینی و نداشتن فهم صحیح از دین نیز معرفی شده است!!
[=B Nazanin]فمینیسم، که زاده­ی شهوت جنسیِ طغیان کرده­ی زنان و مردان است، جز خراب نمودن همه سازه­های هزاران ساله­ی تمدنِ بشری، وظیفه ای بر دوش ندارد. همه را خراب می کند تا بهترش را بسازد ولی نه معماری می داند و نه کارگری؛ لذا کودک بازگوشی را می ماند که در ساحل، بنای شنی می سازد، خانه ای که با موجکی به گل می نشیند. و باز دوباره سعی می کند و باز دوباره، ولی هر بار ناموفق تر از قبل.
[=B Nazanin]فمینیسم ابتدا که آمد، آمد تا زن را از اسارت خارج نموده و حقوق حقه او را به او بازگرداند ولی تنها غل و زنجیر او را نو نمود و جای زندانش را مدرن کرد و او را بیشتر در دسترس هوسِ مردان قرار داد.
[=B Nazanin]اگر جنبش فمینیسم می خواهد کاری برای زنان انجام دهد، باید مرد را از «الگوی» رشد حذف نماید و ملاکهای «رشد» را با توجه به محدودیتها و توامندیهای ویژه زنان تعریف نماید و آنگاه زنان را به سوی همین ملاکها ترغیب نماید.
[=B Nazanin]البته رویکرد جهان، به سوی بازگشت به طبیعت و شریعت است. زنان آرام آرام در می یابند که آنها را از پوشش خارج نساختند مگر بخاطر ارضاء هوسشان. زنان به مرور در خواهند یافت که رشد را باید با پوشش عفاف تمرین کنند.

[=B Nazanin](29/13) شهوت جنسی چگونه مهار می شود :Gol:؟[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]«شهوت» یعنی اشتها، «جنسی» یعنی جنس مخالف. «شهوت جنسی» یعنی اشتها به جنس مخالف. اشتها به همان چیزی که دو جنس را از یکدیگر متمایز می کند. از زمانی که تفاوت زن و مرد را کسی تمیز می دهد (یعنی به سن تمیز می رسد)، این اشتها نیز آغاز می شود. منتها خیز ندارد. آرام و طبیعی است. اگر به درستی کنترل شود هیچ وقت خیز بر نمی دارد. که اگر خیز برداشت کنترل او مشکل می شود؛ آنقدر مشکل که، کنترل معکوس می شود. یعنی این شهوت است که صاحبش را کنترل می کند و بر بسیاری از تصمیم ها و نگرشهایش اثر می گذارد.
[=B Nazanin]دوستانی را دوست دارد که مدام از شهوت بگویند و در کار شهوت باشند.
[=B Nazanin]دانشگاهی می رود که ارتباط نامشروع در آن خیلی هم نامشروع نباشد! دانشگاه، آزاد باشد.
[=B Nazanin]در آرزوی مقیم شدن در خارج از کشور، زندگی در کشورش را با افسوس می گذراند.
[=B Nazanin]خاله اش را بخاطر دختر خاله اش و عمه اش را بخاطر پسر عمه اش دوست دارد.
[=B Nazanin]شعر را بخاطر غزل و ترانه و نقاشی را بخاطر کشیدن چشم و ابرو، بسیار می پسندد.
[=B Nazanin]به شدت شیفته «مد» است زیرا «مد» «کلاس» می آورد و آدمِ با «کلاس» به چشم می آید. چشمان طنّازی که خیس شهوت است.
[=B Nazanin]خلوتهایش پر از تخیلات رنگارنگ جنسی است، آنقدر که دیگر نمی تواند در خلوتش آرام باشد و آرامش داشته باشد.
[=B Nazanin]عرفانهایی را قبول دارد که یکی از اصولش، لولیدن زن و مرد در یکدیگر باشد. بدون شهوت که نمی شود سیر در آفاق داشت!!
[=B Nazanin]رمانهایی که می خواند، مقالاتی را که مطالعه می کند، جوکهایی را که به آن می خندد، عکسهایی را که برایش جذاب تر است، فیلمهایی را که بیشتر تحسین می کند، ترانه هایی را که به دنبالشان می گردد، آدمهایی را که جذاب تر می داند، ... همه بخاطر همان اشتهای لجام گسیخته و شوم و بخاطر شهوت است.
[=B Nazanin]انسانِ دیروز، و کمی امروز و کمتری فردا، برده شهوت است! فردا و فرداهای دیگر انسان خواهد دانست که برای لذت و آرامش باید از عقل و طبع و فطرت و دین و تجربه استفاده کند و به تقوا و پرهیز روی آورد و بر شهوتش افسار زند. اگر لذت کنترل نشود و در محدوده در نیاید، اصلا به وجود نمی آید. لذت بعد از رنج و محرومیت است که معنی دارد. آنها که همیشه از همه چیز بهره مند هستند، زندگی اشان اندوهبار است. خستگی و گرسنگی و تشنگی و هجران است که خواب، و غذا و آب و وصال را معنی می بخشد.
[=B Nazanin]لذت با محدودیت به وجود می آید. مگر این همه پدیده خلقت، خود را محدود به حدود علمی نکردند تا بتوانند به وجود آیند؟! مگر می توانستند بدون رعایت قوانین زیستی، از تاریک عدم پا به روشنی وجود بگذارند؟!

[=B Nazanin](29/14) لذت از چه قانونی تبعیت می کند؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]لذت، پدیده پیچیده ای است! شاید پیچیده تر از همه چیزهایی باشد که پدید آمده است و یا پدید خواهد آمد. لذت، به سختی قانون مند است. البته همه مخلوقات جهان قانون مندند. یک گل که به دنیا می آید و یا دانه برفی که شکل می گیرد و یا موجی که به ساحل می رسد و یا ... هیچ کدام گُرته ای و همینجوری نیست. در این میان «لذت» بیشتر از هر پدیده دیگر «همینجوری» نیست.
[=B Nazanin]اگر لذت به درستی بیاید، افسردگی جایی برای ابراز وجود ندارد. افسردگی از مدیریتِ بدِ لذت، به وجود می آید. افسردگی شب است که وقتی زمین پشت به خورشید می کند، این چنین مجازات می شود و هر زمان که توبه کند و بر گردد و رو به نور کند، تاریکی رختش ر امی بندد. افسردگی، نبودِ لذت است.
[=B Nazanin]هر کسی که می خواهد برای کسی کاری کند، کاری می کند که او را شاد کند تا کامش لذیذ شود. هر کسی، هر دینی، هر عرفانی، هر هنری، هر مادری ... هر خیر خواهی این چنین است.
[=B Nazanin]کامِ لذیذ، همیشه در حال لذت بردن است. لذت طعمی نیست که حتما باید چیزی بخوری تا طعمش را بچشی و بعد هم که قورتش دادی دیگر جز خاطره از آن چیزی نماند. کسی از بودنش لذت می برد، لذت در او پایدار است. لذت عمیق، یک پدیده روحی ماندگار است که وقتی بیاید، دیگر نمی رود. اگر برود معلوم است ز اول هم نیامده است. معلوم است از اول هم وجود نداشته است. لذتهای گذرا مجازند، سایه اند، تنها شباهتی با لذت دارند.
[=B Nazanin]لذت قانومند است. باید قانون تولیدش را یاد گرفت. لذت پدیده ای به شدت علمی است. هیچ مقدارش ذهنی نیست. واقعی ترین پدیده است. لذت اگر به ذهن بود، همینی بود که الان هست. همینی که تنها اسمی از لذت دارد. کوتاه و کم عمق و مخلوط. مخلوط با اندوه و تیرگی. لذتِ ذهنی کار جهل و شیطان است. کار علم و خدا نیست. علم و خدا واقعیت دارند، در ذهنِ کسی بافته نشده اند. چون نمی داند چه بر سرش خواهد آمد لذت می برد. چون شیطان مدام رفتارش برای آرایش می کند و زینت می می کند، لذت می برد. لذتهای ذهنی غیر واقعی، معلول نادانی و ناهوشیاری و وسوسه است و لذاست که اهالی این لذت، از ناصحان و پند دهندگان خوششان نمی آید زیرا آنها باعث هوشیاریند و هوشیاری همه خماری لذت را از بین می برد.
[=B Nazanin]قانونِ لذت را باید شناخت و آن را بکار بست. اصل رسالت همه دینها این است که کام انسان را لذیذ کنند. دینهای دروغ تنها ادعا دارند و دین راست، این ادعا را ثابت نموده است. اصلا دیندار واقعی کسی است که واقعیت لذت را درک کرده باشد. دیندار واقعی افسردگی نمی شناسد. روانشناسانِ بی دین، خود، بیشترین افسردگی را دارند؛ آنوقت می خواهند افسردگی دیگران را از بین ببرند! چیزی را که دارند می خواهند در دیگران از بین ببرند! «کَل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!»
[=B Nazanin]لذت با همه قانونمندیش تنها یک قانون دارد و آن پرهیز است. پرهیز همان سختی است که آسانی را به دنبال دارد. پرهیز همان زمینی است که هر لذتی ریشه در آن دارد. هر چه ریشه سخت تر و پرهیز افزون تر، لذت، راست قامت تر و پر ثمرتر.
[=B Nazanin]پرهیز، تقوا و ریاضت، واژگانی آشنا برای همه مکتبهایی است که داعیه نجات انسان را دارند. اما ادعا باید اثبات شود. هر ریاضتی و هر پرهیزی و هر تقوایی و هر تَرکی و هر زجری، بستر لذت نیست. در این وادی، بدعت بسیار است بسیار.
[=B Nazanin]«از هر آنچه یقین داری زشت است، پرهیز کن!» این کلیدی ترین توصیه است اسلام است. اگر به باورهایت احترام بگذاری، آنها رشد خواهند نمود و موضوعات بیشتری را فرا خواهد گرفت و تو هدایت خواهی شد و آدرس خیلی جاها را به تو خواهند داد. خیلی از راه ها مثل روز روشن می شود. تو به خورشید برخواهی گشت تو غرق در لذت و شور و نشاط خواهی شد. تنها از آنچه می دانی زشت است پرهیز کن! همین نه بیشتر.

[=B Nazanin](29/15) آیا مبارزه با محیط امکان پذیر است؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]وقتی تازه جوان شده بودم، گلدانی داشتم که برگهای خوبی داشت، ولی خیلی زود پاییزش از راه رسید و جز دو برگ، همه را با خود برد. یک برگِ دیگر هم رفت و من ماندنم و گلدانی با یگ برگ.
[=B Nazanin]روزها می گذشت ولی آن یک برگ، همچنان به شاخه اش چسبیده بود. حتی یک بار، گلدان از روی میز افتاد و کمی از خاکش بیرون ریخت ولی آن یک برگ همچنان به شاخه اش چنگ انداخته بود.
[=B Nazanin]برگ، تنها بود. در لابلای چند شاخک عور و یک تنه­ی کج، نمی دانم به امید چه، مانده بود. یعنی میخواست درس ماندن به من بدهد؟! فکر نکنم واعظ بود! از طرفی من احساس واماندگی نمی کردم که بخواهد درس ماندگی به من بدهد. موافق نیستم هر مسئله­ی سریع فلسفی شود و سر از عرفان و آسمان درآورد. گلدانی بود که یک برگش روبروی پاییز ایستاده بود، همین. «ایستادگی در مقابل پاییز». این هم که شد فلسفه! مثل این که چاره ای نیست؛ فلسفه دست از سر هیچ جای و هیچ چیز زندگی بر نمی دارند.
[=B Nazanin]آن برگِ تنها، تنها در مقابل پاییز ایستاده بود، پاییز، همه دوستانش را از اصلشان جدا ساخته بود و بر صورتشان رنگ نگذاشته بود. دوستانش را به طمع رقصِ با باد، فریب داده بود و وقتی دستشان را از اصلشان جدا کرد، نه بادی بود و نه هایی و نه هویی و تنها می افتادند و همین. و وقتی می افتادند آرام آرام در خود مچاله می شدند، همه طراوتشان می رفت و این چنین دستشان از دنیا کوتاه می شد.
[=B Nazanin]هر چه می خواستم به این گلدان و این تک برگ، نیاندیشم، نمی توانستم. خوشحال می شدم اگر روزی می دیدم دیگر هیچ شاخه ای هیچ برگی ندارد! تک برگ، آزارم می داد. چند باری تصمیم گرفته بودم خودم جانش را بگیرم، حتی یک بار با نوک انگشتم به او زده بودم ولی نتواستم به صورت جدی تصمیمم را عملی کنم.
[=B Nazanin]من اهل مبارزه و این جور حرفها نبودم. مبارزه را حرفی می دانستم که به درد مقاله و سخنرانی می خورد و بیشتر برایم شعار بود تا عمل. اصلا مگر می شد در جامعه ای پر از کشش، بتوانی خودت باشی و آرامانهایت! آرامانگرایی در این عصر شده بود حرف سنتی و املّی. رودی بود که روز به روز به عرض و عمق آن اضافه می شد و باید در آن از خود بیخود می شدی تا هرجا که او می خواهد، بروی. نباید «خودی» باشد و تصمیمی و مبارزه ای. و این برگ، همه­ی این واقعیتها را به سُخره گرفته بود. انگار شده بود پیامبری که مبارزه کردن را می آموخت.
[=B Nazanin]شنیده بودم خیلی از امتها، پیامبرانشان را کشته بودند. شنیده بودم یک روز صبح جمعیتی از بنی اسرائیل هفتاد پیامبر را یکجا جمع کردند و سرشان را قطع کردند و بعد در چاهی انداختند و بعد هم رفتند سرکارشان؛ انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بود. عجب آدمهای خبیثی. عجب موجودات کثیفی. عجب ... مگر می شود. حتما داستانش دروغ است حتماً.
[=B Nazanin]یک روز که پدرم حسابی به من گیر داده بود درباره یکی از دوستانم که حتما باید از او جدا شوم، با عصبانیت، انگشتانم را به دور برگ حلقه کردم و او را فشار دادم و از بیخ کندم.
[=B Nazanin]آخیش راحت شدم!

[=B Nazanin](29/16) آیا خنّاس را می شناسید؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]یکی از نامهای قیامت، تغابُن است. روزی که احساس غَبن و خسران، همه را فرا می گیرد، خوبها را و بدها را: خوبها می گویند: «ای کاش بیشتر خوب بودیم» و بدها می گویند: «ای کاش بد نبودیم و اگر قرار بود بد باشیم همان بهتر که خاک بودیم و مسؤولیت انسان بودن را بر دوش نداشتیم و امروز دستان خود را از حسرت نمی گزیدیم.»
[=B Nazanin]واقعا این چه زندگی است که انسانها دارند؟! صبح که از خواب بیدار می شوند، به خوابی دیگر فرو می روند. چه فرق است بین چشمانی که باز است و چشمانی که بسته است؟! چه تفاوتی است بین جسمی که حرکت می کند و تنی که آرمیده است؟! خواب در خواب، بیداری در خواب، خواب در بیداری. همه اش خیال، همه اش ذهن، همه اش رؤیا. پس واقعیت کجاست؟ حقیقت چیست؟ آنان که بیدارند در خواب هم، خواب نمی بینند، همه اش الهام و وحی و واقعیت است. بیداری در بیداری.
[=B Nazanin]انسان در رؤیاهایش، شاد یا ناراحت است. امیدوار، یا ناامید است. موفق، یا شکست خورده است. یا حادثه ای هولناک را انتظار می کشد و یا می گوید: «خبری خوشایند خواهم شنید.» در ذهنش وصالی را انتظار می کشد و یا هجرانی او را تهدید می کند. روزی به کاری شوق دارد و فردایش از همان کار نفرت دارد. از کسی روزی خوشش می آید و روزی دیگر او را ناخوش می دارد.
[=B Nazanin]ذهن انسان مثل مد است! موضوعات، مدام در ذهنش کهنه و نو می شوند.
[=B Nazanin]کاشک انسان هدفی در دوردست می داشت که برای رسیدن به آن تلاش می کرد و از تلاشش خسته نمی شد و همه خستگی ها را تنها با یک خواب ساده برطرف می ساخت و روزی دیگر پر انرژی و پر نشاط به کارش ادامه می داد و سالها و سالها این چنین می بود و حتی گامی به عقب بر نمی گشت.
[=B Nazanin]کاشک انسان می دانست که دین، مسؤولیت بزرگی بر دوش دارد. دین می خواهد او را بیدار کند تا خواب نماند تا آن قدر، ذهنی نباشد. اینقدر «من» نداشته باشد. هی نگوید: «من» خیال می کنم که ... «من» احساس می کنم که ... «من» دوست ندارم که ... «من» می ترسم که ...
[=B Nazanin]بین اینهمه «من» و «خیال» کمی هم به واقعیتی خارج از «من»ش می اندیشید و تلاش می کرد تا به آن برسد. زمان می گذرد و فرصتها رو به پایان است و حادثه ای هولناک به نام مرگ در پیش است و وقتی مرگ آمد دیگر هیچ امیدی به بهتر بودن نیست. هرچند بعضی انسانها فریب شیطان را خوردند و معتقد شدند که انسان وقتی می میرد دوباره در پوستی دیگر و جسمی متفاوت به دنیا برخواهد گشت! و او در تولد دوباره اش می تواند زندگی قبلی خودش را جبران کند! و اگر جبران نکرد باز می تواند امیدوار باشد تا در تولد بعدی این کار را بکند!! این یعنی «تناسخ».
[=B Nazanin]تناسخ با فریب شیطان زاده شده است تا انسان دل نگران کوتاهی هایش نباشد. دلش، جوش کسریهایش را نزند. دستی بر زانو نزد و برنخیزد و امروز و فردایش را نسازد. همچنان خواب بماند و در زیور و جلوه، وقت بکشد و در لذت و خنده، عمر به رایگان دهد و بگذارد تا شیطان همچنان از فرصتهای او بدزدد و در نهایت او را همچون خودش با دستانی خالی و کوله باری پر از گناه به آخر خط برساند.
[=B Nazanin]ای انسان! هیچ برگشتی نیست! به قصد برگشت راه تاریک را نرو! راهی برای برگشت نیست! نه بعد از جوانی و نه بعد از مرگ و نه بعد از فلان گناه و نه بعد از فلان مدت. راه برگشت تنها برای آنهایی است که برای این که روزی برگردند راه اشتباه را نرفتند، بلکه خیال می کردند راه درست را می روند، و تا دانستند که اشتباه می روند سریع برگشتند آری برای آنها راه برگشت هست. چون نمی دانستند.
[=B Nazanin]«تناسخ» در همه صورتهای ظاهر و پنهانش، نتیجه ای جز «تغابن» و خسران نخواهد داشت.
[=B Nazanin]انسانها فرصتها را از دست می دهند چون خیال می کنند، هنوز فرصت هست! وقتی به او می گویی، نه هنوز چیزی نگفته ای او خودش حدس می زند چه می خواهی بگویی لذا پیش دستی می کند و می گوید: «باشه! چشم! حالا چه عجله ای؟! حرف شما درست، دیر نمیشه! فعلا حالمونو خراب نکن! دم را بچسب! بالاخره فردا یک طوری میشه! اینقدر سخت نگیر! تا جوانی حالت را بکن!»
[=B Nazanin]«خنّاس» همان شیطانی است که در سوره ناس از وسوسه او به خدا پناه برده شده است. من شر الوسواس الخناس. وسوسه­ی خنّاس «تسویف» است. یعنی «سوف أفعل». یعنی «به زودی انجام خواهم داد» یعنی: باشه! چشم! حالا چه عجله ای؟! ...
[=B Nazanin]خنّاس با تناسخ و تسویف، قیامت را «روز تغابن» می کند. باید از شرش به اسلام پناهنده شد و به توصیه های نورانی اش گوش کرد؛ تا روز قیامت دستت را بگیرند و بگویند: «آنقدر کفّه­ی خوبیهایت را سنگین می کنیم که دیگر احساس تغابُن نکنی، تو هرچه گفتیم گوش کردی و حال هرچه بگویی و بخواهی گوش خواهیم کرد!»

[=B Nazanin](29/17) آیا بهداشت روح، اهمیتی کمتر از بهداشت جسم و روان دارد؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]قسمِ حضرتِ عبّاس را باور کنیم یا دم خروس را؟
[=B Nazanin]1) در مکانهای عمومی نباید سیگار کشید و حتی در خانه هم نباید حق استفاده از هوای بی دود را از دیگر اعضاء خانواده سلب نمود.
[=B Nazanin]1) دختران و پسران جوان می توانند با هر آرایش و مد لباسی که خواستند در معابر و مکانهای عمومی حضور یابند و فضای معنوی را آلوده سازند!
[=B Nazanin]2) کسی نباید با ریختن زباله در معابر، محیط را آلوده کند.
[=B Nazanin]2) می توان به راحتی انواع سی دی هایی که حاوی زباله های فرهنگی است را خرید، فروخت و تبلیغ نمود!
[=B Nazanin]3) نصب نوشته و یا غیر آن پشت ماشین که باعث حواس پرتی راننده ماشین پشت سر شود ممنوع است.
[=B Nazanin]3) هر کسی آزاد است تا هر طور خواست لباس بپوشد و خود را بیاراید. اصلا مهم نیست حواس کی آن هم به چی، پرت می شود!
[=B Nazanin]4) عابران پیاده باید از پل استفاده کنند تا مانع عبور ماشین ها نشوند.
[=B Nazanin]4) مانکن ها می توانند مانع حضور و عبور کسانی باشند که نمی خواهند وسوسه شوند و تحریک گردند. آنها که این وضع را نمی پسندند می توانند در خانه های خود بمانند!
[=B Nazanin]5) فروش مواد غذایی که تاریخ مصرفشان گذشته است جرم محسوب می شود زیرا موجب مسمومیت می شود.
[=B Nazanin]5) هرگونه مسموم نمودن روح انسانها توسط شیاطین انسی، آزاد است!
[=B Nazanin]6) همه کارکنانی که مستقیما با مواد غذایی ارتباط دارند باید هر چند وقت یکبار معاینه پزشکی شوند تا بیماری مسری نداشته باشند.
[=B Nazanin]6) استخدام هر فردی با هر گرایش ضد دینی و اخلاقی در نهادهای فرهنگی آزاد است هر چند هم بیماری روحی خود را به دیگران سرایت دهد!
[=B Nazanin]7) وارد نمودن کالای قاچاق، تولیدات داخلی را به شدت تحت تأثیر منفی قرار می دهد لذا باید به سختی با آن مبارزه کرد.
[=B Nazanin]7) ورود انواع مدها و مدلها و فرهنگهای بیگانه آزاد بوده و اصلا مهم نیست چقدر کارِ تولید گران فرهنگ اسلامی، بی نتیجه می ماند!
[=B Nazanin]8) هیچ رسانه ای حق ندارد از عکس زن به عنوان تیزر تبلیغاتی استفاده کند.
[=B Nazanin]8) می توان انواع زنها و مردهایی که فرهنگ بیگانه را تبلیغ می کنند، به صورت تیزرها جاندار در همه جای شهر دید!
[=B Nazanin]9) زن در نماز باید همه بدن خود را به جز گردی صورت و دو دست و دو پا از مچ به پایین بپوشاند.
[=B Nazanin]9) زن می تواند جلوی مرد بیگانه قسمت زیادی از بدنش را نپوشاند چون «فقط خدا نامحرم است!!»
[=B Nazanin]10) مردان نباید زنان را آزار داده و آنها را در خانه محبوس کنند.
[=B Nazanin]10) زنان می توانند با طنازی در خیابان، مردان را آزار داده و باعث شوند آنها در خانه های خود محبوس شده و به خیابان نیایند!
[=B Nazanin]11) عقل می گوید: «دو دو تا می شود چهار تا» و «نمی شود الان هم روز باشد و هم شب.»
[=B Nazanin]11) هوس می گوید: «این که دو دو تا می شود چند تا و یا آیا می شود الان هم روز باشد و هم شب، بستگی دارد به این که تو دلت چه بخواهد!»
[=B Nazanin]12) طلا و نقره را باید در پوششهای مطمئن نگهداری نمود تا کسی به آنها دستبرد نزد ولی هویچ و شلغم نیاز به پوشش ندارد.
[=B Nazanin]12) زن یکی از با ارزش ترین مخلوقات خداوند است لذا باید او را در معرض قرار داد تا هر کس می خواهد از آن بهره ببرد!
[=B Nazanin]13) باید به جنس لطیف، کارهای اساسی ولی لطیف را سپرد تا به درستی از پس آنها برآید.
[=B Nazanin]13) زن به عنوان جنس لطیف باید دوش به دوش مردان همه کارهای آنها را انجام دهد تا موقعیت اجتماعی خود را باز یابد!
[=B Nazanin]14)
[=B Nazanin]14)
[=B Nazanin]...
[=B Nazanin]...
[=B Nazanin]شما تا چند شماره دیگر می توانید در باره «دم خروس» بنویسید؟

[=B Nazanin](29/18) چه تفاوتی بین زن و مرد وجود دارد؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]مگر مرد چه حُسنی دارد که بعضی زنها می خواهند مثل مرد باشند؟! خب مثل زن باشند! مگر زن چه عیبی دارد؟! عیب و حُسن مربوط به انسانیت انسانها است نه مال جنسیت آنها.
[=B Nazanin]نه نخل حُسنی دارد که تاک ندارد و نه تاک عیبی دارد که نخل ندارد. ممکن است نخلی پر طراوت باشد و تاکی خشکیده. آیا نخل چون نخل است پر طراوت است؟! و تاک چون تاک است خشکیده است؟! نخل خشکیده وجود ندارد؟! تاک پر طروات را اصلا نمی شود یافت کرد؟!
[=B Nazanin]اگر نخل راست قامت و پر شکوه است، تاک نیز به دور تنه خشن او می پیچد و در میان نخلستانی سایبانی پر صفا می سازد. مهم آن است خرما و انگور هر دو ماده شراب است.
[=B Nazanin]زن و مرد آنچه از خوبیهای اختصاصی که دارند تنها برای خود آنها حسن است. اگر قاطعیت مرد را زن داشته باشد و عطوفت زن را مرد، آنوقت مرد ذلیل می شود و زن متکبر. ذلت و کبر محصول جابجا نمودن حُسنها و خوبیهاست! زنان متکبر بیشتر اخلاق مردانه دارند و مردان ذلیل اخلاقهای زنانه را به ارث برده اند!
[=B Nazanin]مرد کوسه به همان مقدار زشت است که زن ریشدار! مردی با صدای ظریف به همان مقدار بد صداست که زنی با صدایی کلفت! مردی با اندامی ظریف به همان میزان بد فرم است که زنی با اندامی عضلانی!
[=B Nazanin]نامردی و نازنی هر کدام در جای خودش ناسزا محسوب می شود. ولی جالب است که دختران هم وقتی می خواهند به یکدیگر ناسزا بگویند، می گویند: «خیلی نامردی!» نامردی برای زن افتخار است. تاکی را تصور کن که کمی از خصوصیات نخل را دارا شده است مثلا قامتش صفت و ضمخت گشته است! و حال به نخلی بیاندیش که برگهایش مثل تاک به کف دستی می ماند.
[=B Nazanin]«نخیل» - جمع نَخل یعنی درخت خرما - و «اعناب» - جمع عِنَب یعنی انگوی - دو واژه ای که بارها در قرآن کنار یکدیگر آمده اند. و بهشت پر است از نخلهایی که اعناب در آنها چنگ انداخته است. تنه خشک نخل را اعناب باید بپوشاند و ساقه نرم اعناب را نخل باید استوانه گردد. عیب هرکدام با حسن دیگری برطرف می شود و این چنین زن و مرد مکمل یکدیگر می گردند. بدون آن که جنسی، حسرت جنس دیگری را بخورد و یا به جنس خود ببالد. حسرت خوردن و بالیدن اصلا به تن نیست. به روح است و تکلیف روح نیز تا قیامت نشود و حساب و کتاب برقرار نشود مشخص نمی گردد. در این دنیا جایی برای بالیدن نیست و حسرتهای ناامیدانه نیز نباید خورد.
[=B Nazanin]به نخل و تاک بیشتر بیاندیش!

[=B Nazanin](29/19) آیا تساوی حقوق زنان و مردان، سخنی درست است؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]زن و مرد دارای حقوق مساوی نیستند! اصلا هیچ انسانی با انسان دیگر دارای حقوق مساوی نیست! حقوق هر انسانی باید با تکالیفی که به دوشش گذاشته شده است تعادل داشته باشد.
[=B Nazanin]حق و تکلیف دو طرف یک سکه است. به هر میزان بار، بر دوش کسی باشد، مزایا خواهد داشت. به هر مقدار برای کسی بار ببری، او هم باید برای تو بار ببرد. حق و تکلیف، هیچ فرقی با کار و مزد ندارد.
[=B Nazanin]تساوی حقوق مثل تساوی مزد، حرف غیر معقولی است. برای این که مشخص شود عدالتی وجود دارد، باید دید، مزد طبق کار است یا خیر. اگر در یک کارخانه ای بین مزدها تفاوت بود، نمی توان گفت در آنجا ظلم وجود دارد. ممکن است تساوی مزد و حقوق، ظلم باشد.
[=B Nazanin]زن و مرد هر کدام وظائف و تکالیفی دارند. برای انجام درست این تکالیف باید امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار آنها باشد. این فرصتها همان حقوق هستند. اگر این حقوق وجود نداشته باشند، تکالیف «مالایطاق» می شود. یعنی «فوق توان».
[=B Nazanin]انسانها دارای تفاوتهای زیادی در «اصل» و «نوع» توانمندیها هستند، به همین خاطر وظائف متفاوتی بر عهده آنها گذاشته شده است. انسانها باید تلاش کنند تا وظائف محوله را بخوبی انجام دهند. این که کدام وظیفه و تکلیف، از چه میزان هیا هو و شهرت برخوردار است ملاک ارزشمندی یک کار نیست. چیزی که کاری را ارزشمند می کند، انتخاب صحیح آن و بعد تلاش برای انجام درست آن است. چیزی که برای انسان می ماند همین انتخاب و تلاش است: لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏.[=Times New Roman][i]
[=B Nazanin]اگر زنها تلاش کنند تا کارهای پر هیاهوی مردان را انجام دهند و از کارهای خاموش منزل روی گردانند، یقینا به آرامش درونی نمی رسند زیرا ملاکشان در انتخاب کار، توامندیهای جسمی و روانی و ضرورتهای واقعی نبوده است بلکه آنها به ناحق، مردان را الگوی خود قرار داده اند. آنها تصور کرده اند اگر کارهایی که مردان انجام می دهند آنها هم انجام دهند، دیگر به حقوق خود رسیده و کمبودی ندارند!!
[=B Nazanin]آیا زن وقتی مثل مرد شود، دیگر کامل می گردد؟!
[=B Nazanin]آیا همه مشکلات زن بخاطر زن بودن او و مرد نبودنش هست؟!
[=B Nazanin]آیا مرد، سمبل کمال و رشد و تعالی است؟!
[=B Nazanin]آیا برتری به «مرد بودن» و پستی به «زن بودن» است؟!
[=B Nazanin]آیا تلاش مردانه زنان، تحقیر مضاعفی را بر زنان تحمیل نمی کند؟!
[=B Nazanin]متأسفانه برای انسان، شهرتهای کاذب، بیش از اصالت و درستی کار اهمیت دارد! کارهای پر هیاهو، به خاطر «دیده شدن» بر کارهای خاموش ترجیح دارد؛ بدون این که به ارزشمندی کار از زاویه میزان تأثیر گذاری توجه شود.
[=B Nazanin]ارزش هر کاری بسته به میزان «محوریت» کارگر است. اگر برای یک کار، هزاران نفر آمادگی دارند و توی صف هستند، دیگر آن کار خیلی با ارزش نیست. البته بد هم نیست ولی نمی شود به آن کار افتخار کرد. انسانِ کامل وقتی می میرد، شکافی در جامعه ایجاد می شود که چیزی آن را پر نمی سازد. دیگران نمی توانند به سادگی جای را را پر سازنند.
[=B Nazanin]چه کسی می تواند نقش یک مادر را بر عهده بگیرد؟! چه کسی می تواند مثل مادر در تربیت یک انسان، مؤثر باشد؟! چه کسی مانند یک همسر می تواند برای یک مرد آرامش ایجاد کند؟! همه سخنرانان و نویسنده گان و تولیدکنندگان آثار هنری دنیا نمی توانند به اندازه ای که زنان برای شوهرانشان، مادران برای فرزندانشان آرامش می آورند، مؤثر باشند.

[=B Nazanin][=Times New Roman][=Times New Roman][=B Nazanin] [=B Nazanin] نجم: 39

[=B Nazanin](29/20) مربی کیست؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]مربی کسی است که:
[=B Nazanin]هدفش تنها و تنها خیر ما باشد. خودش نیازی نداشته باشد که توسط تربیت ما بخواهد تأمین نماید.
[=B Nazanin]نسبت به نادانی و حماقت ما صبور باشد و هیچ گاه خسته از تربیت ما نشود.
[=B Nazanin]ناراحتی ها و عصبانیتهای ما مانع از سختگیریهای مصلحانه اش نشود.
[=B Nazanin]برنامه «رشد ما» را متوازن با همه نیازمندیهای جسمی و روانی و همچنین طبق توان ما تنظیم نموده باشد.
[=B Nazanin]از پیچ و خم روح ما با خبر بوده و برنامه های «رشدِ ما» را طبق این آگاهی تنظیم نماید.
[=B Nazanin]آگاهی اش بر اساس تجربه و خطا نباشد زیرا ممکن است اینبار هم اشتباهی رخ دهد.
[=B Nazanin]برای تربیت، قائل به سقف نباشد. مسیر کمال را بی پایان بداند و ما را قانع به مرتبه ای نکند.
[=B Nazanin]از تشویق و تهدید به اندازه کافی برای ترغیب و پرهیز ما استفاده کند.
[=B Nazanin]بعد از هر توبیخ و یا تشویقی متوجه تبعات منفی آن بوده و بر حفظ تعادل روانی مواظبت کند.
[=B Nazanin]لغزشهایمان را ببخشد؛ ولی زمانی این کار را بکند که ما متوجه اشتباه خود شده و به آن اعتراف کنیم.
[=B Nazanin]توبه و برگشت را برای همه انسانها ممکن بشمارد.
[=B Nazanin]برای راهنمایی تنها از پند استفاده نکند بلکه اهل برهان و استدلال بوده و بیشتر گفتگو کند.
[=B Nazanin]به آنچه می گوید خود عمل کند. تجسّمی از همه ارزشها باشد.
[=B Nazanin]درباره رفتارهای به ظاهر خوب و یا بد، به نیت این رفتارها بخوبی توجه کند تا بتواند به درستی قضاوت نماید.
[=B Nazanin]دشمن وسوسه گر را بخوبی شناخته و نسبت به انواع راه های نفوذ او بصیرت داشته باشد.
[=B Nazanin]در مواقع تصمیم گیری، خصوصا زمانی که زمینه های انحراف و فتنه فراهم است، بیشترین کمک را به ما نماید.
[=B Nazanin]در عین سختگیری و یا حتی تنبیه، بازهم بیشترین علاقه را به ما داشته باشد.
[=B Nazanin]آبروی ما را آنقدر مهم بداند که برای آنانی که حیثیت ما را خدشه دار می کنند مجازات سختی را در نظر بگیرد.
[=B Nazanin]با خوبیهای ما معامله یک به ده و حتی بیشتر بنماید ولی با بدیهایمان برخورد یک به یک را داشته باشد.
[=B Nazanin]بدیهایمان را از دیگران مخفی داشته و در عوض خوبیهایمان را نزد دیگران بزرگ نشان دهد.
[=B Nazanin]...
[=B Nazanin]چه کسی است که همه این خصوصیات را در بالاترین و بارزترین مصداق آن داشته باشد؟ جز خداوندی که «رب العالمین» است؟ خداوند مربی نمونه است. همه آنها که داعیه تربیت دارند، باید تربیت الهی را سرمشق خود قرار دهند.

[=B Nazanin](29/21) چه تفاوتی بین اسلام و دیگر ادیان در «حرام» وجود دارد؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]دین اسلام تنها دینی است که کم و زیاد حرام را - به صورت یکسان - حرام می داند:
[=B Nazanin]نوشیدن مقدار کمی از شراب نیز حرام است.
[=B Nazanin]مقداری کمی از موی سر نیز نباید در معرض نگاه مرد نامحرم قرار گیرد.
[=B Nazanin]مقدار اندکی قمار نیز خلاف شرع است.
[=B Nazanin]به میزان دانه گندمی هم نباید به مال دیکران تعرض نمود.
[=B Nazanin]ذره ای از ادرار و یا دیگر نجاسات نیز نجس بوده و باید از آن پرهیز شود.
[=B Nazanin]یک اشتباه کوچک عمدی نیز، نماز را باطل می کند.
[=B Nazanin]آزار انسانی حتی در حد ایجاد آلودگی صوتی نیز حرام است.
[=B Nazanin]کمترین اسراف، مانند نبستن شیر آب بین شستن اعضاء وضو نیز حرام است.
[=B Nazanin]کوتاه ترین نگاهِ با لذت به جنس مخالف نیز شرعا ممنوع است.
[=B Nazanin]...
[=B Nazanin]کوچکترین دروغ، غیبت، تمسخر و ... نیز حرام است.
[=B Nazanin]چرا اسلام اینقدر سخت گیر است؟ و حال آن که در هیچ مکتبی این سختگیریها وجود ندارد؟
[=B Nazanin]اسلام مجموعه سخنان خداوند و دغدغه های اوست. او به درستی می داند که چگونه وسوسه به قلب انسان راه می یابد و همه زوایای روان او را در می نوردد. او می داند شیطان با گامهایش انسانها را می فریبد نه با پرشهایش! انحراف از کم شروع می شود و به زیاد می انجامد. انسان در هر بار خلافی که مرتکب می شود تنها مقدار کمی نسبت به دفعه قبل پیش روی می کند. انسان انحراف خودش را با نقطه صفر مقایسه نمی کند بلکه همیشه وضعیت پیشین را محک قرار می دهد و خود را با آن می سنجد و بعد نتیجه می گیرد که: «این که چیزی نیست؟»
[=B Nazanin]اسلام انسان را می شناسد، شیطان را می شناسد، با ملاکهای سعادت و شقاوت در جهان پس از مرگ بخوبی آشناست. نسبت به سعادت انسان به سختی فعال است و در این راه هیچ کوتاه نمی آید. در نتیجه کم و زیاد حرام را، یکسان حرام می داند و بالصراحه می گوید: از گناهان کوچک به سختی پرهیز کنید زیرا آنها شما را به گناهان بزرگتر خواهند کشاند.

[=B Nazanin](29/22) محیط تا چه اندازه تأثیر گذار است؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]اگر من هم پدر و مادری مثل تو می داشتم، پدر و مادری خوب و مؤمن، خب من هم مثل تو می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم خواهر و برادری مثل تو می داشتم، درس خوان و مؤدب و مهربان، چرا مثل تو نمی شدم؟
[=B Nazanin]اگر من هم در محله ای مثل محله شما می نشستم، پر از آدمهای مثبت، بهتر از تو می شدم!
[=B Nazanin]اگر من هم دوستانی مثل تو می داشتم، همه با وفا و با ایمان، من هم یکی بهتر از آنها می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم مدرسه ای مثل مدرسه تو می رفتم، معلمینی دلسوز و همکلاسیانی با شخصیت، من هم مثل تو، که بهتر از تو می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم همسری مثل تو می داشتم، با تقوا و با خدا، خب من هم همسری مناسب و ایده آل می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم شغلی مثل تو می داشتم، ارتباطم با جنس مخالفم کمتر بود و یا اصلا نبود، خب من هم مثل تو اهل زندگی می شدم.
[=B Nazanin]اکر من هم همکارانی مثل تو می داشتم، اهل کار و تلاش و امانتدار، از کارم اخراج نمی شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم مربی مثل تو می داشتم، سختگیر و مهربان و اهل دین، من هم مثل تو آدم می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم استعدادهای تو را می داشتم، خوش فهم، خوش اخلاق، من هم مثل تو در زندگی موفق می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم آشناهایی مثل تو می داشتم، وکیل و رئیس و وزیر، از موقعیتهای خوبی برخوردار می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم زندگی مثل تو می داشتم، هر چه می خواستم برایم فراهم بود، راضی به کاری نمی شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم از کوچکی راه به مسجد و هیئت می داشتم، اهل نماز و امام حسین بودم، و به هر راهی، راهی نمی شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم در محیطی از هر نظر عالی و بی نظیر مثل تو زندگی می کردم، دیگر چه غم داشتم، خب من هم مثل تو می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم خدایی مثل تو می داشتم، خدایی که مدام هوایم را داشته باشد و در مشکلات یاریم کند، من هم خداپرست می شدم.
[=B Nazanin]اگر من هم ...
[=B Nazanin]اگر ...
[=B Nazanin]قرآن حرف قشنگی دارد، می گوید: انسان می خواهد جلویش باز باشد، بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ[=Times New Roman][i]. او خودش را به خوبی می شناسد؛ هرچند مدام عذر تراشی می کند. بَلِ الْانسَانُ عَلىَ‏ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ، وَ لَوْ أَلْقَى‏ مَعَاذِيرَهُ.[=Times New Roman][ii]
[=B Nazanin]چه بسیار از والدین خوبی که فرزندانی بد و ناخلف داشتند!
[=B Nazanin]چه بسیار خواهران و برادرانی که هیچ شباهتی به خواهران و برادران خود نداشتند!
[=B Nazanin]چه بسیار از آنها که دغدغه دین خود را داشتند که مجبور شدند از محله و یا شهری به جایی دیگر کوچ کنند!
[=B Nazanin]چه بسیار کسانی که دوستان بد خود را طرد نمودند و دوستانی خوب نصیبشان شد!
[=B Nazanin]چه بسیار مدرسه های خوبی که دانش آموزانی الواط تحویل جامعه دادند!
[=B Nazanin]چه بسیار همسران عاقلی که همسرانی بوالهوس دارند!
[=B Nazanin]چه بسیار کسانی که شغل های پر درآمد را با شغلهایی کم درآمد ولی سالمتر عوض نمودند!
[=B Nazanin]چه بسیار افرادی که در مقابل وسوسه های همکرانشان مقاوت کردند و روح خود به خیانت آلوده نکردند!
[=B Nazanin]چه بسیار مربیان ارزشمندی که شاگردانشان، ابو حنیفه شدند!
[=B Nazanin]چه بسیار افرادی که استعداهایشان آنها را بالا نبرد و یا پایین نگه نداشت!
[=B Nazanin]چه بسیار کسانی که با پارتی هایی که داشتند بالا رفتند و با همانها هم به پایین سقوط کردند!
[=B Nazanin]چه بسیار افرادی که از همه چیز به هیچ و از هیچ به همه چیز رسیدند!
[=B Nazanin]چه بسیار از مسجدیها که از مسجد بریدند و از مسجد بریده هایی که توبه کردند و کبوتر حرم شدند!
[=B Nazanin]چه بسیار از آنها که بهترین محیط ها را داشتند، مثل شیطان در میان ملائک سالیان درازی سپری نمودند و در سایه عرش خدا آسودند و یا پدرشان پیامبر و امام بود و یا یار غار پیامبر گشتند ولی در نهایت معلوم شد که از درون خود را نساخته بودند و لذا به سختی رسوا شدند و طشت رسواییشان از بام آسمان فرو افتاد.
[=B Nazanin]و خداوند، خدای همه آنهایی است که او را به خدایی بپذیرند و اگر هم نپذیرند هر وقت کارش داشته باشند و از همه جا ناامید گشته باشند باز یاریشان می کند.

[=B Nazanin][=Times New Roman][=Times New Roman][=B Nazanin] [=B Nazanin] قیامت: 5

[=B Nazanin][=Times New Roman][ii][=Times New Roman][=B Nazanin] [=B Nazanin] فجر: 14 و 15

[=B Nazanin](29/23) چه تفاوتی بین آراستگی و خودنمایی وجود دارد؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]به اسم «آراستگی» به کام «خود نمایی». همیشه زشتیها، اسمهای زیبا را غصب می کنند. همیشه باطل خود را پشت نقاب حق مخفی می سازد. همیشه تاریکی با باریکه هایی از نور خود را قابل تحمل می کند.
[=B Nazanin]«آراستگی»، مرد و زن ندارد، فرد و جامعه ندارد، اصلا انسان و حیوان هم ندارد. در دنیای طبیعت همه چیز آراسته است. حتی کرکسها از هوا و کفتارها از زمین، با خوی لاشه خوری که دارند، سطح زمین را از لاشه های حیوانات تمییز نموده و آراستگی زمین را حفظ می کنند.
[=B Nazanin]در طبیعت همه چیز زیبا است. هیچ تلاش مضاعفی هم برای حفظ این زیبایی نمی شود. هیچ حیوانی بخاطر متفاوت بودنِ شکل و یا اندازه و یا رنگ و یا هر چیز دیگری، نه شکوه ای می کند و نه غمباد می گیرد و نه فخر می فروشد و نه غبطه می خورد و نه حسادت می ورزد و نه خوش بحالش می شود و نه افسردگی می گیرد و نه و نه ... و نه مثل انسان، اینقدر احمق است.
[=B Nazanin]طبیعت، به اسم آراستگی، خودنمایی نمی کند. طبیعت دریافته است، برای آراستگی تنها کافی است کمی خود را مرتب نماید. طبیعت به زیباییهای درونی خود پی برده است. زیباییهای که گاهی روی آن غبار می نشیند که تنها با دمی، غبار می رود و او آراسته به نظر می رسد.
[=B Nazanin]آراستگی، پس زدن غبار از روی یک تابلو زیبا است! ولی خودنمایی تلاش برای خلق این تابلو است. تلاشی که هیچ گاه به نتیجه نمی رسد. هر کس که می خواهد خود را بنمایاند، می خواهد خودی را بیافریند و الا هر چیزی که آفریده شده است، «نما»یش را هم با خود دارد؛ نیازی به نمایاندن آن نیست. خداوند که انسان را آفرید خودش نیز کار معرفی زیباییهای او را بر عهده گرفته است.
[=B Nazanin]زیبایی را باید شناخت؛ نباید در پی خلق آن بود. هر موجودی زیبا است. خداوند موجود زشت نیافریده است. هر موجودی را باید با خودش مقایسه کرد تا پی به زیباییها او برد. خب البته بعضی از زیباییهای ظاهری خیره کننده است. بسیاری از ستارگان سینما بسیار جذاب هستند! ولی تا حال از خود سؤال کرده اید چرا اینها اینقدر همسر عوض می کنند؟! من و شما تنها پرهای زیبای طاووس را می بینیم ولی پاهای زشتش را نمی بینیم. بعضی زشتیها در زندگی خصوصی دیده می شود. بسیاری از آنها که زیباییهای خیره کننده دارند، خودخواه و متکبر هستند. و یا احمق و ساده لوح اند. بسیاری از آدمهایی که زیبایی خاصی ندارند و حتی شاید چیزهایی آنها را زشت نیز نموده باشد، مهربان و متواضع اند. هوشمند و زیرکند. زندگی آرامتری را انسان با آنها تجربه می کند. زندگی بادوامتر و با تنشی کمتر.
[=B Nazanin]طبیعت، خودش را می شناسد، و محدودیتهایش را کنار توامندیهایش قرار می دهد و از آن معدلی می سازد. این معدل، نمره قابل قبولی است که به آن، هم امیدوار است و هم از آن هراسان دارد. این امید و هراس، راه را برای تلاش و دستیابی به استعداهای درونی هموار می سازد. اگر امیدِِ تنها و یا هراسِ تنها بود، حرکتی صورت نمی گرفت. اگر تنها به توانمندیها توجه داشت و یا فقط محدودیتها را می دید، آنوقت موجودی وهمی می شد که بهره ای از واقعیت نبرده است.

[=B Nazanin](29/24) آیا حجاب اختصاص به زنان دارد؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]زنانه نمودن موضوع حجاب، مانعی بزرگ سر راه عملیاتی شدن آن است. تهاجم فرهنگی از دیر باز حجاب را از زن و مرد گرفت و بسیاری از پوششهای هر دو را از بین برد تا به این وسیله شرم را از آنها بگیرد و بعد دیگر هر چیزی دیگری را به راحتی بتواند از آنها به یغما ببرد که به یغما هم برد.
[=B Nazanin]با انقلاب اسلامی، حجاب به زنان برگشت ولی به مردان برنگشت. و این چنین شد که جامعه ایرانی نامتوازن شد. جامعه ای که زن و مرد، هر دو پوشش دارند و یا هیچ کدام پوشش ندارند، جامعه ای متوازن هستند؛ ولی وقتی پوشش برای زن اجباری و ارزشی ضروری تبلیغ شود ولی برای مرد، این چنین نباشد، این جامعه نامتوازن است. فرهنگ سازی حجاب، به تسری دادن حجاب به مردان است.
[=B Nazanin]بعضی از جوانان پسر ایرانی، لباسهای تنگ می پوشند. بازوها و سینه خود را عریان می سازند. موهای خود را مدام طبق مد روز تغییر می دهند و به نمایش می گذرند. ابروهایشان را بر داشته و صورتشان را بند می اندازند. انواع نقش و نگارها را روی لباس خود دارند. هرگونه هیجانی را با موتورها و ماشینهای خود تجربه می کنند. انواع آزینهای شیطان پرستی و غیر آن را به خود آویز می کنند. کفش و شلوار و کمربند و تی شرت و دیگر پوششهایشان نیز مدام مد عوض می کند و ... در تلوزیون کشتی مردان و یا شنای آنها را به خوبی نشان دهند.
[=B Nazanin]حال در این بین به جوانان دختر ایرانی گفته می شود: «پوشش کامل اسلامی داشته باشید. سعی کنید بیشتر از رنگهای تیره استفاده کنید. کفشهایتان ساق بلند و یا پاشنه بلند و یا هر چه طبق مد روز است نباشد، موهای آرایش کرده خود را بیرون نیاندازید. زر و زیور خود را بپوشانید. آنچه می پوشید، کوتاه و چسب نباشد و ...»
[=B Nazanin]از طرفی دیگر نیز مدام تبلیغ می شود [=Times New Roman]–[=B Nazanin] که البته درست هم هست [=Times New Roman]–[=B Nazanin] که خداوند بین زن و مرد فرق نگذاشته است. یعنی اینگونه نیست که سختگیری بیجهتی روی زنان داشته باشد. زنان را اسیر و مردان را آزاد بداند.
[=B Nazanin]ماه مبارک رمضان آدم بهتر روزه می گیرد زیرا همه روزه اند. در سفر زیارت خانه خدا و یا قبور ائمه آنهایی هم که به نمازشان خیلی اهمیت نمی دادند، نمازخوان می شوند زیرا در آنجا همه نماز می خوانند.
[=B Nazanin]در غرب، زن و مرد به یک میزان پوشش دارند در کشور عربستان هم این چنین است. مردان لباسهای بلند پوشیده و سرخود را نیز با پارچه ای می پوشانند. زنانشان نیز همین پوشش را دارند بعلاوه از نقاب هم استفاده می کنند. تنها نقاب، تفاوت پوششی بین زن و مرد در این کشور است. زنان این میزان از تفاوت را منصفانه می دانند.
[=B Nazanin]در غرب حتی مردان پوششی بیشتر از زنان دارند خصوصا در جشنها این چنین است. در ایران قضیه بر عکس است. این نابسامانی باید چگونه رفع شود؟ آیا باید زنان نیز مانند مردان پوشش نامناسب داشته باشند؟ این که برخلاف دین و طبیعت انسان است، پس این مردان هستند که باید پوششان را کامل کنند.
[=B Nazanin]مردان اگر نگران حجاب بانوان هستند، خود اهل حجاب باشند. اگر محدودیت را برای زنان ضروری می دانند، خود را نیز در این محدودیت شریک بدانند. اگر قرار است روزه بگیرند همه بگیرند تا راحت بتوان گرسنگی و تشنگی را تحمل نمود.

[=B Nazanin](29/25) چرا مردان و زنان باید از یکدیگر در هراس باشند؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]زن و مرد باید از هم بترسند! اگر زن و مرد بیشترین آرامشها و رشدها را برای هم می آورند، بیشترین ضررها و ضربه ها را نیز به هم می زنند. هر سکویی که استعداد کمال دارد، زمینه سقوط را هم دارد. اصلا بدون داشتن زمینه سقوط، نمی توان استعداد کمال داشت. کارد آشپزخانه اگر بادمجان را خوب پوست می کند، با انگشت آشپز هم این گونه عمل می کند. تیزی کارد، شعور ندارد، فرقی بین انگشت و بادمجان نمی گذارد. مثل همه نیروهای در طبیعت. انسان باید این نیروها را در تسخیر خودش در بیاورد و اگر اینکار را نکرد، این نیروها هستند که انسان را در تسخیر خود خواهند داشت. جذب و انجذاب بین زن و مرد نیز از همین نیروها بلکه قوی ترین این نیروها است.
[=B Nazanin]انسان باید از غذا بترسد و از آب و از خواب و از حرف زدن و از علم آموختن و از عبادت نمودن و از خدمت به دیگران و از شهرت و از مقام و از ... انسانی که اهل خشیت و هراس است مدام از این که پدیده های دنیا بر او غالب شود و او را مغلوب خود کنند و در تسخیر خود درآورند مدام در هراس است. پدال ترمز کنار پدال گاز قرار دارد و هر دو به یک اندازه در اختیار راننده است. هرچه قدرت موتور بیشتر باشد باید قدرت ترمز نیز بیشتر باشد. تقوا و پرهیز و احتیاط و مواظبت را همیشه با خود دارد.
[=B Nazanin]اگر قرار باشد ماشینی فقط بگازد، دیگر راننده نیست که ماشین را می راند بلکه این ماشین است که او را می برد.
[=B Nazanin]زن و مرد اگر در رابطه با هم این هراس و تقوا و ترمز و مرز را رعایت نکنند، قدرتِ طبیعیِ قدرتمندی که در وجود آنها برای جذب وجود دارد، آنها را به سختی به یکدیگر می کوبد، مثل جاذبه زمین، که اگر کسی مواظبش نباشد، به سختی به زمین کوبیده می شود ولی اگر زمین جاذبه نمی داشت، انسان روی هوا معلق بود. آنها که جاذبه اشان ضعیف است و نمی توانند، با دیگران رابطه برقرار کنند، معلق در هوایند. افسرده و بی هدفند. بی انگیزه و خشکند. یک طرف، این معلّقین در فضایند و در طرف دیگر به زمین خورده های شکسته اند. هیچ کدام از ایندو حاذبه زمین را جدی نگرفتند!
[=B Nazanin]طغیان، معصیت، گردنکشی، تجاوز، ستم و در یک کلمه «عدم رعایت حدود» علت اصلی عدم بهره وری از نعمتها، فرصتها، زمینه ها و قدرتهای موجود است. انسان در انتخاب «رعایت حدود» و یا «عدم رعایت حدود» آزاد است ولی نمی تواند خود را از شر و یا خیر آنچه در دنیاست خلاص کند. اگر انسان بر نعمتی و داشته ای و قدرتی، سوار شد و آن را در تسخیر خود داشت، آنوقت آن قدرت می شود مرکب و سکوی کمال و اگر این کار را نکرد، قدرت بر او سوار می شود و چون شعور ندارد، برای انسان مصاحبی احمق را می ماند که هر چند هم بخواهد به انسان خیری برساند، ولی بیشترین ضربه را به او می زند. نعمتها برای پرهیزکاران مصاحب عاقلند ولی برای معصیتکاران رفیقی احمق می باشند.
[=B Nazanin] بیشترین خیر و شر مردان و زنان، از ناحیه جنس مخالفشان می آید. لذا باید بیشتر احتیاط ها در رابطه با، رابطه­ی زن و مرد رعایت شود.
[=B Nazanin]وقتی سخن از احتیاط در روابط می شود، لزوما محصور در مسائل جنسی نیست بلکه سخن از احتیاط بین زن و شوهر، مادر و فرزند، خواهر و برادر و دیگر خویشان محرم است. اصولا زن و مرد دارای تفاوتهای زیادی از نظر جسمی و روانی هستند و هر کدام روانشناسی خودشان را دارند. توجه نداشتن به این روانشناسی، موجب اختلافات زیادی بین زنان و مردان است اعم از این که نامحرم باشند یا محرم باشند یا خیلی محرم باشند.
[=B Nazanin] توجه نکردن به این تفاوتها و عدم رعایت حدود و حریم بین ایندو جنس، موجب اینهمه آشفتگی در حوزه خانواده و اجتماع شده است. مشاجره ها، دعواها، طلاق ها، حتی خودکشی ها و قتلها و انواع دیگر بزهکاربها.

[=B Nazanin](29/26) آیا حجاب تنها به پوشش است؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]حجاب به معنای ایجاد حائل بین زن و مرد است. محرم و نامحرم، زن و شوهر هم باید بین خود حائل داشه باشند. داشتن حائل و حجاب یعنی با یکدیگر عریان و بدون پوشش برخورد نکنند. طرف مقابلشان را بشناسند، ضعفها و قوتهای او را بدانند. شیطان را در کمین ببینند. برخورد عریان، یعنی برخورد عاری از عقل و مصلحت و دانش و آینده نگری. یعنی برخوردی سطحی.
[=B Nazanin]حیوان همانطور که خودش عریان است، برخوردهایش نیز عریان و طبیعی و غریزی است. او فقط به منفعت خودش فکر می کند. هرکاری هر وقت که بخواهد انجام می دهد. چیزی به نام «خویشتن داری» ندارد. کاری را که نمی تواند انجام دهد را اصلا نمی خواهد. آنچه را هم که می خواهد پس می تواند انجام دهد. حالا ممکن است در پی شکار حیوانی باشد که معمولا می تواند بر او غالب شود ولی بعضی وقتها، شکار می گریزد ولی هیچ وقت به حیوانی که تا بحال حیوانی به قد و قواره او نتوانسته شکارش کند نمی رود. در جفت گیری هایش نیز این چنین عمل می کند. حیوان خودش را می شناسد. توجه به توانها و ضعفهایش دارد. سلامت و مرضش را می شناسد. چیزی را که مانع سلامتی اوست و یا برای او خطرناک است اصلا نمی خواهد. خواستی خلاف مصلحت ندارد که مجبور شود جلوی خواستش را بگیرد.
[=B Nazanin]انسان پر از خواستهای داخل و خارج از محدوده است. خود شناسی، همان «خواست شناسی» است. شناخت «خواست»، و این که آیا مجوزی برای این «خواست» وجود دارد یا خیر، کلید طلایی برخورد صحیح با همه پدیده هاست. مرجع های مختلفی این مجوز را صادر می کنند: قوانین جاری در جهان، عقل، عرف و در نهایت شرع. این مراجع، انسان را هماهنگ با دیگر پدیده های جهان می کنند. محصول این هماهنگی، طبیعی شدن زندگی انسان است.
[=B Nazanin]برخوردِ صحیح با پدیده ها، یعنی شناخت خداوند! شناخت خداوند در یک سری مباحث نظریِ خدا شناسی، محدود نمی شود. اصلا این مباحث تنها به درد رفع شبهه ها می خورد و الا به طور طبیعی انسان نیاز به این بحث ها ندارد. خدا شناسی، یعنی شناخت جهان زیرا جهان همه آیات و نشانه های اسماء و خصوصیات اوست. شناخت پدیده های پیرامون و برخورد مناسب با آنها و پیروی نمودن از واقعیت، بجای پیروی از خواست، رمز عرفان و معرفت و دین و شریعت و یک زندگی خدایی است. همه­ی باید و نبایدهای شریعت نیز بر همین اصول دور می زند. آیا کسی با «باید و نباید»های بهداشتی و پزشکی مشکل دارد؟ با قوانین مهندسی ساختمان مشکل دارد؟ با دیگر قوانین چه؟ قوانین، محدوده ها را مشخص می کند و می آموزاند که بین خود و دیگر پدیده های پیرامون، باید با حجاب و حائل و قانون و علم برخورد کرد. نمی توان آنقدر صمیمی شد که دیگر هیچ چیز را رعایت نکرد.
[=B Nazanin]زندگی پر از آداب و شیوه برخورد است. بدون شیوه و روش نمی شود زندگی کرد. هنجار شکنی و برخورد سلیقه ای با شیوه ها، جامعه ای پر از آشفتگی بوجود می آورد.
[=B Nazanin]انسان تنها موجودی است که لباس می پوشد. لباس او بیان کننده اندوه و یا سرور اوست. نشانگر شغل و طبقه اجتماعی اوست. توضیح دهنده بینش او در امور مختلف است. و چون بینش های انسانها بیشتر غیر منطقی، سطحی، تقلیدی و خلاصه غیر علمی است، لباس او نیز این چنین است. اگر روزی برسد که مردم، علمی بیاندیشند و علمی بپسندند و سلیقه هایشان علمی باشد، آنوقت همه لباسها، غذاها، خانه ها، آداب، تفکرات، همه اینها یک سان می شود. همانطور که پزشکی در همه جای دنیا یکسان است. اصول علمی ساختمان سازی یکسان است. اصول تولیدات صنعتی یکسان است. خب باید اصول زندگی نیز یکسان باشد و دلبخواه نباشد.
[=B Nazanin]خستگی از اینهمه تفاوتها و عریان برخورد کردن با پدیده های پیرامون، و نبودن حجاب و پوشش عقلانی در وارسی امور زندگی، زمینه ساز ظهور امام زمان خواهد بود. خستگی وقتی بیاید، بیزاری از اینهمه اختلاف وقتی ظهور کند، تشنگی برای رسیدن به یک روش واحد وقتی پدید آید، آنوقت بشریت لایق می شود که نجایت یابد و کسی زمام یک حکومت جهانی را در دست گیرد که فطری ترین و واقعی ترین انسان است. او مجسمه اسلام است زیرا اسلام، فطری ترین، طبیعی ترین، عقلانی ترین و در نتیجه پذیرا ترین دین است.

[=B Nazanin](29/27) زنان مظلوم ترند یا مردان!:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]قبول نیست که زنان مظلوم تر از مردان باشند. نه مرد ظالم است و نه زن. اصلا بحث ظلم زن به مرد یا مرد به زن نیست. اینگونه اگر بحث شود، بحث، زنانه و یا مردانه خواهد شد. کسی به غرضی، طرف این را می گیرد و کسی طرف دیگری را. نمی شود سؤال کرد: «مردان بی تقواترند یا زنان؟». نمی شود پرسید: «زنان به خداوند نزدیک تر هستند یا مردان؟».
[=B Nazanin]اصلا در حوزه معنویت و کمال و قرب، «جنسی»، «تر» از جنسی دیگر نیست. اگر لازم است قضاوتی صورت گیرد، درباره افراد باید باشد، هیچ گاه نباید جنسی را محاکمه نمود و جنسی را تکریم کرد و الا این الاکلنگِ مرد سالاری و زن سالاری، همچنان به پایین و بالا رفتن خود ادامه می دهد. «سالار» همیشه «حقیقت» است و زنان و مردان به یک میزان حقیقت را می ستایند و یا ناسزا می گویند. به آن روی می کنند و یا به آن پشت می نمایند. آیا بیشترِ اهالی بهشت را زنان تشکیل می دهند یا مردان؟!، زنان بیشر به دوزخ می روند یا مردان؟! قرآن در این باره چه می گوید؟ همه این سؤالات انحرافی، جدل بی پایانی را برای موضوع رابطه زن و مرد ایجاد نموده است. رابطه بین زن و مرد از حدودی برخودار است که این حدود در کنار هزاران حدود دیگر، هم رعایت می شود و هم رعایت نمی شود و عللِ همه تخطی از حدود، یا جهل نسبت به این حدود است و یا غلبه هوس بر عقل است. مباحث این چنینی نباید جنسی و صنفی شود.
[=B Nazanin]مرد، جایگاهی دارد و زن جایگاهی. هر کدام در جایگاه خود باید وزنه باشند. اگر وزنه نباشند، کشتی زندگی نامتوازن می شود، آنقدر نامتوازن که ممکن است سرنگون شود و مسافران خود را غرق کند. مگر در جوامع انسانی اکنون بسیار نیستند آنها که غرق شده اند و از خانواده ای مستحکم بی بهره بوده و کشتیِ زندگی اشان آنها را بیرون انداخته است.
[=B Nazanin]بچه های فراری، زنان و مردان طلاق گرفته، پیر دخترانی که چشمشان هنوز به انتظار خواستگار است. نزاعهای پیوسته در میان اعضاء خانواده، خصوصا میان پدر و مادر، اعتیادِ دین و دنیا سوز، شکستهای دائم اقتصادی و در نتیجه بیکاری روز افزون و ... همه بخاطر این است که زن و مرد در جایگاه خودشان، وزنه نیستند.
[=B Nazanin]زنان بجای درخشیدن در حباب خود، به حباب مرد، چشم دوخته و می خواهند جای او باشند. می خواهند کار او را در خارج خانه داشته باشند. می خواهند برای مردانِ بیرون خانه جذاب باشند، می خواهند خود را آدم ندانند و مخلوق گِل زائدی بدانند که از سرناچاری آفریده شده است. در نتیجه عمر خود را عجیب به بطالت و زر و زیور و خرید و مد و آرایش و طنازی و غیبت و حرف و حرف و حرف می گذرانند. دانش را برای بیرون خانه بودن می آموزند، شغل را برای استقلال مالی و در نتیجه ایستادن در مقابل شوهر دوست دارند و ...
[=B Nazanin]اگر زنان مظلومتر باشند، ظالم آنها مردان نیستند، خودِ آنهایند. هیچ کس جز به خویش ستم نمی کند و هر مظلومی، خود، ظالم خود است. فرصت ظلم را به دیگری، خود مظلوم است که می دهد. چوب، خود می خشکد، آنوقت هیزمش می کنند، آتشش می زنند، خاکسترش می کنند و در نهایت بربادش می دهند.

[=B Nazanin](29/28) آیا حجاب حرص مردان را بیشتر نمی کند؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]مهمترین اشکالی که به حجاب وارد می کنند حرص برانگیری آن است. این اشکال را حتی به حجابهای نیم بند زنان غیر مسلمانان نیز وارد می دانند. می گویند، زن، هر چه پوشیده تر باشد مردان نسبت به او حریص تر می شوند، اگر زنان بدن خود را در معرض دید مردان قرار دهند، بعد از مدتی زنان دیگر جذابیتی نخواهند داشت و آن وقت مرد و زن می توانند زندگی عادی خود را داشته باشند.
[=B Nazanin]می گویند: حجاب به معنای عام خود، (اعم از حجاب اسلامی و غیر آن) موجب حرص و ولع بیشتر مرد است. این حرص و خواهش نفسانی، یا کنترل می شود و یا طغیان می کند. اگر کنترل شود، موجب عقده های جنسی شده و برای فرد مشکلات عدیده جسمی و روانی به وجود می آورد. اصلا ممکن است غالب اختلات روانی انسانها، مربوط به همین عقده جنسی و خواهشهای کوبیده شده نفسانی و حرصهای شهوی کنترل شده باشد!
[=B Nazanin]و اما اگر طغیان کند انواع تجاوزها و خشونتها به وقوع می پیوندد. خلاصه هریک از «کنترل» و «عدم کنترل» موجب آشفتگی اجتماعی می شود! بنابرین می توان نتیجه گرفت که حجاب در همه مراتب آن، موجب آشفتگی اجتماعی و اختلالات فردی است!
[=B Nazanin]پاسخ این است که:
[=B Nazanin]1- اگر قرار باشد، منع و پوشش حرص بیاورد و بذل و بخشش، حرص را از بین ببرد، پس چرا مسئله را مختص به داراییها و زیباییهای زنانه می دانید. باید آن را شامل همه داراییهای انسان بدانید:
[=B Nazanin]مگر اینهمه دزدیها که می شود و بر اساس آن قتلها که صورت می پذیرد،
[=B Nazanin]مگر اینهمه جنگها که می شود و به خاک کشوری دیگر طمع ورزیده می شود،
[=B Nazanin]مگر اینهمه دروغها و فریبها که در عالم سیاست به کار می رود تا حرصِ مقام خواهی عده ای دیگر تأمین شود و پُستی از کسی گرفته شده و به پَستی دیگر داده شود،
[=B Nazanin]آیا اینها همه مصداق حرص نیست؟ چه پیشنهاد می کنید؟ می گویید مالکیت خصوصی برود کنار؟! می گویید همه صاحب مقام بشنود؟
[=B Nazanin]جالب است که آزادی جنسی را دقیقا کشورهایی بیشتر مطرح می کنند که نظام سرمایداری بر آنها حاکم است؛ نظامی که دولت در آن بسیار کوچک است و بیشتر سرمایه دارن هستند که حکومت می کنند و حتی دولت را نیز آنها به وجود می آورند. آنها اینقدر به مالکیت خصوصی افراد بیشترین بها را می دهند ولی وقتی به زن می رسند، او را مالک تن خودش ندانسته بلکه تشویقش می کنند تا خود را در معرض نگاه و معاشقه و بهره کشی مردان قرار دهد! با این حساب آیا قانون غرب، مردانه نوشته است یا قانون اسلام؟!
[=B Nazanin]2- وقتی انسان هرچه بخواهد را می تواند به راحتی به دست بیاورد، دیگر خواسته هایش تمام می شود و آرزوهایش به پایان می رسد و از طلب و جوشش و انتظار باز می ایستد و عشق و امید و تلاش برای فرداهایی بهتر و آفتابی تر در او می میرد. بی انگیزه گی مهمترین عامل خودکشی است. «خودِ ارضاء شده» دیگر به دنبال چه باشد و چرا شبی را به صبح برساند؟!
[=B Nazanin]بنابرین حرص، طلب، امید، آرزو، تلاش، تدبیر، شکست، رنج، لذت و ... همه الفبای زندگی است و زندگی بدون الفبا گنگ و مبهم بوده و اصلا قابل زیست نیست.
[=B Nazanin]3- در کشورهایی که آزادی جنسی به وفور یافت می شود، آیا تجاوز وجود ندارد؟! آیا حرصِ انسانها تعدیل شده است؟! آیا کنجکاوی کودکان و این که مدام بپرسند: «مادر! پدر! زیر این لباسی که پوشیده ای چیست؟» دیگر تمام شده و حالا مشغول کارهای مفید فردی و اجتماعی خود هستند؟! آیا عریانی و برهنگی برایشان عادی شده است و دیگر جذابیتی ندارد؟! پس انواع کالاهای خود را چگونه با چاشنی جذابیتهای جنسی به فروش می رسانند؟ فیلمسازان چگونه مردم را به تماشای اثر هنری خود فرامی خوانند؟ ادبیات در همه سطوح، چگونه به زندگی خود ادامه می دهد؟ آیا در غرب همه چیز عادی شده است؟! یا شاید هنوز چون غربیها چند تکه لباسی دارند، مردمانش حریص هستند؟! می خواهید اصلا همه بشویم اهالی جزیره لختی ها تا ببینیم بالاخره روش خودسازی این فیلسوفان جواب می دهد یا نه؟!
[=B Nazanin]وقتی انسان از آنچه خداوند برایش خیر خواهی می کند سرباز می زند، این چنین یاوه گو می شود و انسانهای بیشماری را مانند خود سرگردان می سازد.
[=B Nazanin]«آهای انسان چه چیز تو را در مقابل پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟»[=Times New Roman][i]

[=B Nazanin][=Times New Roman][=Times New Roman][=B Nazanin] [=B Nazanin] انفطار: 6

[=B Nazanin](29/29) آیا حجاب اسارت زنان نیست؟:Gol:[=B Nazanin]

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]آیا حجاب محدودیت است؟ اسارت است؟ به بند کشیدن زن است؟ آیا حجاب با آزادی زن نمی سازد؟
[=B Nazanin]«آزادی» پر قِصّه ترین واژگان قاموس همه زبانهاست. آن که می خواهد آزاد باشد، آن که می خواهد در بند باشد، آن که می خواهد در بند کشد، آن که می خواهد آزاد کند، همه می گویند: «درود بر آزادی!». آزادی پر غصه ترین واژگان در میان انسانهاست.
[=B Nazanin]من فکر می کنم باید کمی از آزادی را دربند کشید تا بقیه اش بتواند واقعا آزاد باشد! آزادی، قرص نانی است میان اینهمه انسانهای گرسنه؛ به هر کدام فقط سهمی می رسد. اگر قرار باشد هر کسی آزاد باشد تا هر مقدار که خواست از آن بخورد، باید هزینه آزادی یک یا چند نفر را بقیه با گرسنگی خود بپردازند.
[=B Nazanin]قانون، آزادی را عادلانه تقسیم می کند. قبول محدودیت از طرف همه انسانها، تضمین کننده عدالت است. عدالت، آزادی را محدود می کند تا بماند. آن را کنترل می نماید تا از بین نرود.
[=B Nazanin]خداوند انسان را آزاد آفریده است تا به اختیار خودش، خودش را در بند قانون قرار دهد و اگر هم خواست می تواند با قانون درافتد و هزینه اش را پرداخت نماید. انسان آزاد است که آزادی اش را محدود کند و یا رها سازد.
[=B Nazanin]انسان در اسیر بودن آزاد است. او آزاد است که اربابش را انتخاب کند. ارباش هوس باشد یا عقل. خدا باشد یا شیطان. هیچ کس نیست که زیر هیچ بیرقی سینه نزند. در آستان هیچ کس سجده نکند. در مقابل هیچ کس تعظیم نکند. به هیچ کس «چشم» نگوید. «خودی» وجود ندارد. «خودِ» انسان در خدا یا شیطان حل شده است. انسانها یک هواخواه و عضو «حزب الله» هستند یا «حزب شیطان». نه حزب سومی وجود دارد و نه می توان بدون حزب بود.
[=B Nazanin]انسان آزاد است تا یا چند ارباب متفرق داشته باشد و یا یک ارباب پر قدرت.
[=B Nazanin]حضرت یوسف به رفیق زندانی اش می گفت: ای هم زندانی! آیا اربابهای متفرق بهتر است یا خدای یگانه پرقدرت؟! يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار.[=Times New Roman][i]
[=B Nazanin]هر کسی که داد از آزادی می زند در واقع می گوید: «بیا در بند من شو! در بند آن دیگری نباش! بیا زندانت را عوض کن! لباس راه راه عمودیت را افقی کن! مُهری دیگر بر بازویت بزن! جای مخاطب «مرده باد» و «زنده باد»ت را تغییر بده!»
[=B Nazanin]آنها که می گویند حجاب محدودیت است، برای خودشان محدودیت است. برای آنها که می خواهند هی ببیند و به نمایش بگذارند. می خواهند دلهای بی هوس را پر هوس کنند. می خواهند قلبها را در بندِ چشم و زلف نمایند. می خواهند خیال راحت را پر از تخیل آلوده سازند. می خواهند بنای خانواده را ویرانه ای سازند. می خواهند خاطرِ جمعی را آشفته کنند. می خواهند فراغتی را مشغول سازند. در نتیجه، وقتی و رمقی برای کار و تحصیل و خلوت و عبادت و همچنین محبت - به آنها که لایقش هستند - نگذارند.
[=B Nazanin]حجاب مصونیت است. مصونیت از آنهایی که دزدند؛ دزدِ تن.
[=B Nazanin]هر مصونیتی محدودیت می آورد. مثل مروارید، در دل صدف، مهتاب، در اوج آسمان، آب، در سفره زمین، غنچه، در آغوش گلبرگ، دانه، در عمق خاک.

[=B Nazanin][=Times New Roman][=Times New Roman][=B Nazanin] [=B Nazanin] یوسف: 39

با تشکر از دوستانی که پاسخهای 29 سؤال را در بحث زیر ساختهای حجاب مطالعه نمودند.
خواهش می کنم اگر در تأیید و یا نقد محتوا و یا قالب پاسخها و ادبیات بکار رفته در آن مطلبی دارند دریغ نکنند!
:Gol: نثارتان

[=B Nazanin]برای دانلود مباحث این تاپیک:
[=B Nazanin]http://www.askdin.com/downloads.php?do=file&id=1002

موضوع قفل شده است