تازه حجاب یافتگان

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تازه حجاب یافتگان

گفتگو با خانم هایکی اقتصادان آلمانی

به نقل از نشريه :پيام زن
خانم Heike «هايكي» از شهر Oldenbury«اولدنبورگ» آلمان فارغ‏التحصيل رشته اقتصاد و علوم اجتماعي از دانشگاه Oldenbury مي‏باشد. در جلسه هفتگي خواهران اروپايي مسلمان در شهر برمن كه اعضاي جمعيت راه اسلامي مي‏باشند، با او آشنا مي‏شوم و از او خواهش مي‏كنم تا چگونگي مسلمان شدن خويش را برايم بازگو مي‏كند و او اين طور شروع مي‏كند:
در طول دوران دانشگاه و دوران تحصيل يك سري پروژه‏هاي درسي و تحقيقي در خصوص مسايل زنان و اسلام با كشور تركيه داشتيم. البته در واقع اين پروژه‏ها رشته كاري من نبودند. اما از آنجايي كه يك تعداد از اين پروژه‏ها به صورت گروهي انجام مي‏شد، باعث ارتباط با اين موضوعات شد و اين اولين تجربه و آگاهي من از اسلام و مسلمين بود. البته من با اين مطلب صرفا از جنبه كاري برخورد كرده و احساسم نيز نسبت به اسلام دقيقا به يك پروژه كاري ختم مي‏شد. در اين زمان تصويري كه از اسلام داشتم، همان تصويري بود كه اكثر اروپاييها و غربيها از اسلام دارند. تصويري كاملاً منفي از مذهبي كه خصوصا زنان در آن بسيار تحت ستم و حقير مي‏باشند و از حق انساني برخوردار نمي‏باشند! البته ناگفته نماند كه كلاً از نظر مذهبي من نيز همانند بسياري از غربيها بودم. يعني غسل تعميد شده بودم و در كوچكي به كليسا نيز مي‏رفتم، اما رفته رفته كه بزرگتر شدم، احساسم نسبت به كليسا و مذهب تغيير كرد و وقتي بزرگ شدم ديگر اصلاً به كليسا نرفتم. البته در باطن اعتقاد به خدا داشتم آن هم به دليل اينكه مي‏ترسيدم اگر وجود او را انكار كنم و بعد ببينم كه او وجود داشته است، چه خواهد شد و به همين خاطر سعي مي‏كردم اصلاً به او فكر نكنم. ضمن اينكه بايستي اقرار كنم هميشه احساس مي‏كردم گمشده‏اي دارم و همين حس مرا وا مي‏داشت كه به مسايل كنجكاوانه نگاه كنم و بعضا نيز نقادانه نسبت به مسايل اجتماعي و محيط اطراف خود برخورد كنم. به طور مثال پدر من يك انساني است كه شديدا بر ضد خارجيها است و هميشه با لحني توهين‏آميز و با بي‏احترامي از آنان حرف مي‏زند. من هميشه از اين حالت او متنفر بودم و اعتراض خود را نيز نسبت به اين حالت او ابراز مي‏كردم. ادب و مهرباني انسانها هميشه مرا تحت تأثير قرار مي‏داد و انسانهاي مهربان و باادب را بسيار دوست مي‏داشتم. بعدها كه متوجه شدم مهرباني يكي از صفات خداست مهرباني انسانها را نيز با اين صفت خداوند ارتباط دادم، كه انسانهاي مهربان در واقع صفتي از خداوند را در خود دارند.
به هر صورت اين حس جستجوگري به دنبال گمشده‏اي نامعلوم، مرا بر آن داشت تا مطالعات وسيعي را شروع كنم، هرچند كه نمي‏دانستم به دنبال چه چيز بايستي بگردم، لذا هر مطلبي كه با تفكر و عقل انسان مرتبط مي‏خواندم از كتابهايي همانند «هنر دوست داشتن» اثر «اريك فرم» يا كتابهاي «روش تمركز حواس Meditation» تا كتب مذاهب مختلف. از سوي ديگر علاقه من به طبيعت باعث مي‏شد كه به مسايل خيلي عميق‏تر فكر كرده و كلاً راجع به همه چيز تفكر كنم. حتي در دوران كودكي و نوجواني نيز هرگاه مسأله‏اي مرا ناراحت مي‏كرد، به جنگل و پارك پناه مي‏بردم و بالاي يك درخت به مسايل فكر مي‏كردم و اين كار آرامش عجيبي به من مي‏داد. درست در همين دوران كه شديدا به دنبال گمشده‏ام مي‏گشتم و انواع و اقسام كتابها را مطالعه مي‏كردم، مجبور شدم به خاطر تأمين هزينه‏هاي دانشگاه و زندگي‏ام مشغول به كاري نيم وقت شوم. و بدين صورت در رستوران «مك دونالد» كه بيشتر از دانشجويان استفاده مي‏كند، مشغول به كار شدم. در اينجا بود كه اولين بار با همسرم آشنا شدم. او نيز دانشجو بود و در همانجا مشغول به كار بود. پس از مدتي به علت اينكه در درس انگليسي ضعيف بود قرار شد كه برايش كلاس تقويتي بگذارم. يكي از روزها به طور اتفاقي او را سر سجاده نماز و در حال نماز خواندن ديدم. حالت او و اين نماز كه براي اولين بار در زندگي مي‏ديدم شديدا مرا تحت تأثير قرار داد و بدين ترتيب احساس كردم از او مي‏توانم شبهات و سؤالهايي كه در ذهن دارم ببرم. حس عجيبي داشتم، گويي به پيدا كردن گمشده‏ام نزديك مي‏شدم. من و همسرم در مورد مسايل مختلف زيادي با هم صحبت مي‏كرديم. از مسايل اجتماعي سياسي تا مسايل مذهبي. و من خوشحال بودم از اينكه بالاخره مي‏توانستم با شخصي راجع به اين مسايل صحبت كنم. طبيعتا ديدن حالت همكارم در آن زمان مرا به سوي مباحث اسلامي نيز كشاند. تا آنجا كه ساعتها بحث و گفتگو مي‏كردم و من براي شما بايد در نظر داشته باشيدكه يك تازه مسلمانبه دنبال صحيح انجام دادنكارهايش استو بعد در اين كثرت اختلافاتانسان كاملاً گيج مي‏شودكه چه كسي درست مي‏گويدو صحيح‏ترين عمل كدام است.
صحبتي كه با او مي‏كردم اول سند حرف را از او درخواست مي‏كردم. من هميشه عادت داشتم كه در مورد هر مسأله‏اي كه مي‏شنوم اول تحقيق كنم. سندش را بيابم و بعد آن را بپذيرم و بدين ترتيب مدتها به اين نحو سپري شد كه من سؤال مي‏كردم و او كه حالا همسرم است با دليل و منطق و ارائه سند در صدد پاسخگويي برمي‏آمد. لازم به ذكر است كه نقش زن در اسلام يكي از داغترين بحثهاي ما بود.
من هرچه مي‏گذشت احساس مي‏كردم به گمشده‏ام نزديك‏تر شدم، تا يك روز كه احساس كردم كاملاً اشباع شده‏ام و در ميان تمام مطالعاتم راجع به مذاهب و گروههاي مختلف عرفاني و مذهبي از هند تا آفريقاي جنوبي، اسلام تنها مكتب و مذهبي بود كه با كليه مسايل با ديد بسيار منطقي برخورد كرده بود و شايد بتوان گفت برخورد علمي اسلام نسبت به يك سري از مسايل براي شخصي مثل من كه همه چيز را از بعد علوم اجتماعي نگاه مي‏كرد، عاملي قوي براي مسلمان شدن بود. و بدين شكل من اسلام آوردم و وقتي خبر مسلمان شدن خود را به او دادم او بلافاصله از من خواستگاري كرد. من خيلي سريع شروع به انجام فرايض ديني از قبيل نماز و روزه كردم و از آنجايي كه هنوز در «مك دونالد» كار مي‏كردم، زندگي‏ام كاملاً دستخوش تغييرات شد. وقتي شروع به نماز مي‏كردم، اتاق استراحت ما فضاي خدايي به خود مي‏گرفت، و من كاملاً احساس رضايت و خوشحالي مي‏كردم، علي‏رغم اينكه رفته رفته دوستانم را از دست مي‏دادم، اگرچه هنوز نيز حجاب نداشتم، اما عدم برخوردهاي سطحي و مادي با
مسايل و تغيير حالت انسانهاي متحول شده، خود ظاهرا فاصله‏اي را به وجود مي‏آورد. من تلاش مي‏كردم كه در خصوص اسلام با تمام فاميل، آشنايان و دوستانم كاملاً منطقي صحبت كنم، اما آنها نمي‏توانستند مسايل را درك كنند. شايد يكي از دلايلي كه من راحت‏تر مسايل را درك كرده و مسلمان شدم، ارتباط به رشته تحصيلي‏ام كه اقتصاد در جهان سوم بود، نيز داشته باشد. من بدين وسيله قبل از مسلمان شدنم با خيلي از مسايل و مشكلات جامعه سرمايه‏داري آشنا شده بودم و مي‏دانستم نتيجه زندگي سرمايه‏داري خلاصه شدن همه چيز در پول بود. به طور كلي ارزش انسانها در پول خلاصه مي‏شد و من هميشه با اين تفكر مبارزه مي‏كردم. پيش از اين بر اين باور بودم كه انسانهاي تحصيلكرده، انسانهايي با خلق نيكو و پاي‏بند به ارزشها هستند، اما متأسفانه به واسطه كارهاي متعدد و مسافرتهاي زياد به هنگام تحصيل دريافتم كه تصوري كاملاً غلط داشته‏ام. و چه بسيار انسانهايي كه تحصيلكرده هستند، اما بويي از ارزشهاي اخلاقي نبرده‏اند. و تمسك به ارزشهاي اخلاقي براي من حتي پيش از مسلمان شدنم نيز بسيار اهميت داشت و همان طوري كه گفتم مسايلي مانند مصرف‏گرايي، سرمايه‏داري، نژادپرستي و غيره شديدا مرا ناراحت مي‏كرد و من هميشه راجع به اين مسايل با اطرافيانم بحث و جدل داشتم.

سؤال: به نظر شما اشخاص تازه مسلمان با چه مشكلاتي مي‏بايستي دست و پنجه نرم كنند؟

وقتي يك اروپايي به اسلام روي مي‏آورد در واقع به اسلام پناه مي‏آورد و تصويري كاملاً مثبت دارد. متأسفانه مسلماناني كه از كشورهاي ديگر مي‏آيند، بيشترين آنها يا پناهنده سياسي يا مهاجرند كه غالبا نيز اطلاعات خاصي راجع به اسلام ندارند. تعدد گروههاي مختلف مذهبي و عدم اتحاد بين گروههاي مسلمان در خصوص مسايل مذهبي نيز از جمله مسايلي است كه مشكلات عديده‏اي را براي تازه مسلمانان به همراه دارد. به طور مثال عقايد مختلف راجع به نوع گرفتن وضو و يا نگرشهايي كه راجع به مسايل وجود دارد، شديدا باعث سردرگمي و سرگرداني تازه مسلمانها مي‏شود. شما بايد در نظر داشته باشيد كه يك تازه مسلمان به دنبال صحيح انجام دادن كارهايش است و بعد در اين كثرت اختلافات، انسان كاملاً گيج مي‏شود كه چه كسي درست مي‏گويد و صحيح‏ترين عمل كدام است. از سوي ديگر وجود كتب مختلف در مورد اسلام كه از ديدهاي مختلف مطرح شده است و يا كتبي كه از سوي تازه مسلمانها نوشته مي‏شود و بعضا مسايل غلط از دين را انتقال مي‏دهند نيز از جمله اين مشكلات است. و از تمامي اين مسايل مي‏شود اين نتيجه را گرفت كه عدم رهبري واحد و وجود گروههاي مختلف و قرائتهاي متعدد جو ناخوشايندي را به وجود آورده است و اي كاش ما از دشمنان خويش مي‏آموختيم كه در يك سري از مسايل با يكديگر متحد شويم و چقدر زيبا بود كه رهبري واحد برمي‏گزيديم كه به نفع خودمان بود.

سؤال: به نظر شما اين رهبري واحد مي‏بايد چه خصوصياتي دارا باشد و كلاً چه كسي مي‏تواند نقش رهبري واحد را به عهده داشته باشد؟

به نظر من ما بايستي از دشمنان خود بياموزيم. ببينيد آنها ممكن است در خيلي از مسايل با يكديگر اختلاف داشته باشند، اما در يك سري از مسايل كه به نفع آنها است اتفاق نظر دارند. تازه بايستي در نظر داشت كه الگوهاي آنها چه كساني هستند. به طور مثال شما بياييد تمامي رهبران سياسي غرب و اروپا را در نظر بگيريد، كدام يك داراي خصوصيات اخلاقي انساني هستند؟ كلينتون يا كهل، انسانهايي كه خود دچار هزاران مشكل اخلاقي، خانوادگي و غيره هستند و هر روز سر و صداي يك كار خلافشان بلند مي‏شود. انسانهايي مي‏توانند الگويي واحد براي ديگران باشند كه در درجه اول از بعد اخلاقي سالم باشند و بعد هم دانش همه چيز را داشته باشند و خود با وجود تمامي امكانات، زندگي ساده‏اي داشته و آنچه را كه مي‏گويند در درجه اول خود پياده كنند، به طور مثال بياييد زندگي امام خميني و يا آيت‏اللّه‏ خامنه‏اي را با اين افراد مقايسه كنيم، خود به اين نتيجه مي‏رسيم كه تنها افرادي مثل امام خميني و آيت‏اللّه‏ خامنه‏اي مي‏توانند اين نقش را دارا باشند. اين خيلي مهم است كه يك الگو به لحاظ ارزشهاي اخلاقي و معنوي كامل باشد.

سؤال: شما گفتيد اوايل بدون حجاب بوده‏ايد، چه شد كه قانون حجاب را نيز در اسلام پذيرفتيد؟

همان طور كه گفتم من مطالعات زيادي داشتم. در اين خصوص با مطالعات دوره‏اي به اين نتيجه رسيدم كه سلامت خانواده و جامعه در گرو پيدا شدن قانون يا اصل حجاب است. ترويج مصرف‏گرايي و مسايل جنسي و سكسي و عرضه زيباييهاي زن در اين راستا منجر به انحراف انسان از مسير اصلي زندگي‏اش مي‏شود. در جوامع به اصطلاح آزاد كه تبليغات مداوم، زنان را به سوي جلوه‏گري و عرضه و نمايش خويش مي‏كشد و زيباييهاي زن مرتب از طريق رسانه‏ها به جامعه عرضه مي‏شود، در مردان كه از احساس جنسي قوي‏تر برخوردار هستند يك نوع احساس عدم رضايت نسبت به همسر خودشان به وجود مي‏آورد و همسرشان نمي‏تواند آنان را ارضا كند. عرضه انواع مختلف جلوه‏هاي زنان، آنان را از همسران خويش سير كرده و در نتيجه به دنبال شخص ديگري مي‏روند. حجاب محدوديتي در زمينه سلامت رواني جامعه و خانواده بوجود مي‏آورد. البته حجاب، هم بايستي در لباس باشد و هم در رفتار. تغيير صفات بد گذشته و يادگيري صفات اسلامي و ارزشهاي اخلاقي و انسان ‏دوستي، كمك به ديگران و هزاران نكته اخلاقي ديگر از اين قبيل هستند.

سؤال: ضمن تشكر در خاتمه اگر پيامي براي خوانندگان ما داريد بفرماييد.

به نظر من اسلام و خصوصا تشيّع مظلوم واقع شده است. ما مسلمان هستيم اما به اسلام عمل نمي‏كنيم، ما شايد بيش از ديگراني كه نام مسلمان ندارند در قبال اين مذهب بايستي پاسخگو باشيم. اين نعمت مسلمان بودن و اسلام را بايستي شاكر بوده و نسبت به آن با عملكردهايي كه مخالف روح اسلام است، جفا نكنيم. ايرانيان خصوصا قدر رهبراني چون امام خميني و آيت‏اللّه‏ خامنه‏اي را بدانند و با پاي‏بندي هرچه بيشتر به انقلاب اسلامي و رهبران اين انقلاب شاكر اين نعمت باشند. اميد ما اين نظام است. از خداوند پيروزي هميشگي را براي همه مسلمانان،

فونت را تغيير دهيد خوانا نيست
با تشكر

سلام
تغيير انجام شد، اميد وارم مشكل حل شده باشه
براي اينكه اگر متن كوچيكه و ميخواهيئ بزرگتر بشه هم ميتونيد از پايين بروزرتون اگر اينترنت اكسپلورر است بزرگ كنيد و يا دكمه ctrl‌روي كيبور را بگيريد و با اسكرولر موس اندازه را بزرگ و كوچك كنيد.

گفتگو با خانم شهیره، آوازه خوان مصری

مجله عربى زبان ((سيدتى)) با هنرپيشگان مصاحبه هايى را به طور جداگانه انجام داده است. مجله ((الوطن العربى)) نيز جداگانه با خانم ((شهيره)) به گفتگو نشسته است كه در ترجمه, به آنچه مجله ((سيدتى)) انجام داده است بسنده نموديم. با تذكر اين نكته كه مصاحبه با اين هنرپيشگان, غير از آن چيزى است كه قبلا در بعضى مطبوعات انتشار يافت و اينها جز آخرين كسانى هستند كه به اين جمع پيوسته اند, توجه شما را به ترجمه پيام زن از اين گفتگوها جلب مى كنيم. گفتگويى كه مطمئنا براى شما نيز جالب و خواندنى خواهد بود.
حجاب, پيامى روشنى بخش بود كه به قلبم الهام شد
[محمود ياسين كه خود نيز هنرمند است از تصميم همسر و شريك زندگى اش خرسند است و در شرايطى كه بعضى از هنرمندان در عرصه هنر حضور دارند و بعضى ديگر در خارج صحنه, از تصميم همسرش آگاه مى شود ولى اين تصميم براى او غير منتظره نبود]:
((من منتظر اين تصميم بودم ولى دخالتى نكردم و تنها از دور مراقب اوضاع بودم. متوجه شدم كه او بسيارى از نقشهايى را كه براى بازى به او عرضه مى شود نمى پذيرد. اين نقشها عموما نقشهاى خوبى بودند كه تنها نياز به تغييراتى جزيى داشتند. او بسيارى از تاترها را نيز نمى پذيرفت. با همان قدرتى كه اين نقشها و بازيها را رد مى كرد به درون نفس خود متوجه مى شد, يك نوع توجه ايمانى. اينها نه تنها براى من بلكه براى فرزندانمان ((رانيا)) و ((عمرو)) و براى همه دوستان صميمى كه ما را از نزديك مى شناختند نيز رفتار روشن و بارزى بود. با علاقه بسيار شروع به قرائت قرآن كريم و تفسيرهاى مختلف آن نمود و در فهم احاديث دينى شروع به تعمق و تفكر كرد. به طور مرتب در اجتماعات دينى و دروس فقهى در دانشگاه ((حصرى)) و دانشگاه ((مصطفى محمود)) حضور پيدا مى كرد.
در حقيقت من در قبال همه اين امور, توقف فعاليتهاى هنرى و كناره گيرى و حجابش را انتظار داشتم, اما نمى دانستم چه موقع؟ يقينا خود او هم نفر دومى بود كه اين لحظه را نمى دانست, چرا كه زمان اين لحظه را فقط خداى من مى دانست. تا اينكه آن لحظه فرا رسيد. من در استوديو موسيقى بعضى از كارها را دنبال مى كردم كه ناگهان با ((رانيا)) و ((عمرو)) مواجه شدم كه به من خبر مى دهند مادر تصميم گرفته است باحجاب شود و از هنر كناره گيرى كند و وقت خود را تنها مصروف عبادت و كارهاى خانه و بچه ها نمايد! و من چيزى جز ((الحمدلله)) نگفتم و به خود او هم گفتم مبارك است!
محمود ياسين اين گونه از تصميم همسرش استقبال كرد و اما بچه ها؟ مادر پاسخ مى دهد:
رانيا غمگين است چرا كه او هنر را خيلى دوست دارد و اگر بنا بود كه كارها مطابق ميل او باشد تاكنون بيش از اينها در سينما و تلويزيون بازى مى كرد اما پدرش به او گفته است, نه. اول بايد درسهاى دانشگاهى ات را به آخر برسانى پس از آن هر راهى را كه براى خود مناسب مى بينى انتخاب كن.
[در اينجا محمود ياسين با گفتن اين مطلب به بحث پيوست]:
او اول بايد ليسانس بگيرد و سپس اگر مايل بود به كار هنر بپردازد.
((شهيره)) اطراف بحث را جمع مى كند و مى گويد:
از زمان آمادگى من براى ايفاى شخصيتى غم انگيز و دلخراش در يك فيلم, رانيا با من همراهى مى كرد. شخصيت يك بانوى عقب مانده و معلول و چگونگى رفتارش با مردم و رفتار انسان و زندگى با او. مى خواستم بگويم كه چنين فردى نيز حق طبيعى و عادلانه زندگى دارد و بايد كه به اين حق برسد و در اجتماع به عنوان يك شهروند درجه دو يا سه مطرح نباشد. خود را براى ارائه و ابراز اين شخصيت آماده كرده بودم ولى آن لحظه اى كه با هيچ لحظه ديگرى برابرى نمى كند از راه رسيد, لحظه دورى از همه مظاهر دنيوى.

سوال: و ايفاى نقش شخصيت درام چه مى شود؟

نه امروز ديگر شخصيت درام وجود ندارد و من در چنين نقشى بازى نخواهم كرد.
تحقيقا من محجبه شده ام و يك كناره گيرى كامل هنرى را برگزيده ام و هرگز اقدام به گرفتن راهى ميانه و يك بام و دو هوا نخواهم كرد, چون من بازى گل وسط را دوست ندارم! كناره گيرى يعنى كناره گيرى.
حجاب يعنى حجاب و اگر بحث بر سر شخصيتهاى دراماتيك باشد به نظر من در كارنامه ام بسيارى از شخصيتهاى خوب و دل پسند درام وجود دارد كه اين شخصيتها در زمانى طولانى در آينده نيز زندگى خواهند كرد.

سوال: سابقه هنرى گذشته را مطرح كردى, اكنون چگونه به آن نگاه مى كنى؟ بى درنگ پاسخ داد:

به آن, با همه ارزش, دوستى و افتخار نگاه مى كنم, چرا كه آن سابقه, من هستم و من آن.
من به گذشته با خشم و درد نگاه نمى كنم بلكه با عشق و روى باز به پشت سرم نگاه خواهم كرد. هرگز نمى گويم كه من از حالا آغاز شده ام بلكه خواهم گفت من از زمانهاى گذشته بوده ام و سعى كردم هنر باارزشى را عرضه كنم. هنرى كه دوست داشتم و عاشقش بودم. گاهى اوقات موفق مى شدم و گاهى نيز ناموفق. اين ديگر مساله اى است كه در دست خداوند سبحان و متعال است. مهم اين است كه من در حد امكانات خودم سعى كردم اما اينكه امكانات ديگرى نيز در اطراف من بود كه با خواسته هاى من هميارى نكرد و اينكه اجراى بعضى از كارها در سطح مطلوب نيست اين ديگر به اراده من نبود, مهم اين است كه من تلاش كردم. من به عنوان و لقب هنرپيشه و دوران هنرپيشگى و نقشهايى كه ايفا كرده ام افتخار مى كنم, من حتى تا آخرين لحظات قبل از تصميم, در پى يكى از كارهاى هنرى بودم كه به آن اشاره كردم. بنابراين من به اين مرحله از عمرم افتخار مى كنم و به آن پشت نمى كنم, اين دوران يك روز از زندگى من نبوده است, بلكه قسمتى از شيرين ترين لحظات را تشكيل مى دهد, لحظات بردبارى و قدرت براى ايجاد آن دوره و اگر مرحله هنرپيشگى در زندگى من وجود نداشت من در موقعيت و مقامى كه الان قرار دارم نبودم.
سوال: از صحبت شما برمىآيد كه كناره گيرى شما يك تصميم ناگهانى بود, على رغم اينكه بعضى معتقد بودند شما به قدم گذاشتن به اين مرحله خيلى نزديك بوديد پس چرا ناگهانى؟
اگر بعضى چنين عقيده دارند, خوب اجازه بدهيد كه با تمام توان از آنان سپاسگزارى نمايم, زيرا اينها افراد روشن و آگاهى هستند ولى حقيقت اين است آنچه كه اتفاق افتاد براى خودم ناگهانى بود. يعنى در زمانى كه يك نقش و شخصيت درام غم انگيز را براى كار كردن در دست داشتم و در پيش روى من مجموعه اى بزرگ از سناريوها و نمايشنامه ها وجود داشت, اما من به همه اينها پشت كردم و فقط متوجه كتاب خدا شدم و اقدام به حضورى دائم در اجتماعات دينى نمودم و در اين بين آن تصميم و انتخاب اتفاق افتاد, چگونه؟ خدا بهتر مى داند و آن لحظه اى قطعى بود كه در آن, تصميم خود را گرفتم كه از زندگى هنرى دورى بجويم و آن لحظه اى بود كه به هيچ وجه امكان ندارد فراموش شود و يا از ذهن و قلب محو گردد, به خاطر اينكه آن يك لحظه نورانى بود با همه مفهومى كه اين كلمه دارد. لحظه اى كه توصيف آن با كلمات ممكن نيست و كلماتى كه بتواند آن لحظه را بازگو كند يافت نمى شود.

سوال: آيا زندگى هنرى, نقشى در اين تصميم شما نداشت؟ زمانى طولانى قبل از پاسخ به فكر فرو مى رود:

حتما نقش داشته است, اما آن همه سبب نبوده است. درست است كه زندگى هنرى آن گونه كه در گذشته بوده است بازنمى گردد و كارها از نظر هنرى با توجه به ايرادات و ديدگاه بينندگان آن گونه كه هست به شمار نمى رود و درست است كه كارهايى كه به من عرضه مى شد مرا راضى نمى كرد لكن همه اين موارد فقط عوامل كمك كننده محسوب مى شوند ولى عامل اساسى كه نقش اول را دارد از قلب و عقل سرچشمه مى گيرد. از آسمان مىآيد و هيچ ارتباطى به طور كلى به زمين ندارد, علاوه اينكه فكر و تصميم براى كناره گيرى مثل تصميم براى ايفاى يك نقش هنرى يا رد يك نقش قهرمانى نيست, بلكه تصميمى سخت و مشكل است, مشكل به تمام معنى, هميشه نسبت به اين تصميم در هراس و ترس بودم, اما اين لحظه اى است كه اگر خداوند بخواهد كارى در نهايت ساده و آسان است.

سوال: اولين كسى كه از تصميم شما آگاه شد كه بود؟

اولين كسى كه از تصميم من آگاه شد, دوستم ((هنا ثروت)) بود. حتى قبل از اينكه به همسر و فرزندانم اطلاع دهم, او را در جريان گذاشتم به خاطر اينكه او واقعا با فضل و بصيرت است. او پيش از اين آگاه شده بود كه من به اين مرحله خواهم رسيد. برايم اين مطلب را در سال قبل گفت و آن زمانى بود كه شعور دينى در وجود من شروع به رشد كرده بود. من راجع به اين مطلب با توجه به رابطه دوستانه و همراه با دركى كه قبل از كناره گيرىاش از كار هنرى و روى آوردن به حجاب, بين ما وجود داشت با او تماس گرفتم و او احساس كرد كه من در طريق خدا گام برمى دارم و تدريجا از عرصه هنرى خارج مى شوم و نمى دانم كه اين احساس براى او از كجا پيدا شد, چرا كه در آن زمان من هنوز كار مى كردم و در صحنه هنر با قدرت حضور داشتم. مهم اين است كه او آنچه را كه مى خواست در آينده اتفاق بيفتد قبل از وقوع حس كرده بود و آنچه را كه حس كرده بود به اطلاع من رساند, من به او گفتم: حجاب و كناره گيرى؟ نه فكر نمى كنم چرا كه من هنر را خيلى دوست دارم. در اين مورد با من مجادله نكرد بلكه فقط گفت: قول بده من اولين كسى باشم كه از نيت تو آگاه مى شوم. رشته گفتگو بين من و او قطع نشد و ادامه پيدا كرد. ما دائما همديگر را در جلسات دينى و درس و نماز جماعت ملاقات مى كرديم و شعور دينى در من با گسترش بيشتر رشد مى كرد. و احساس ((هنا)) نيز قوت مى گرفت تا اينكه عصر جمعه اى كه تصميمم را گرفتم فرا رسيد, به ياد ((هنا ثروت)) افتادم. خوشحالى او اصلا قابل توصيف نيست.

سوال: اولين كسى كه در خانه مطلع شد؟

پسرم عمرو, چرا كه او در آن لحظه نزديكترين فرد به من بود.

سوال: احساس پسرت چه بود؟ خصوصا اينكه كناره گيرى و حجاب شما يعنى ايستادن در مقابل او البته اگر فعاليت هنرى را دوست داشته باشد. پدرش مى گفت كه او هم عاشق هنرپيشگى است.

عمرو بسيار خوشحال بود, خوشحالى اى كه حدى بر آن وجود ندارد. درست است او هنرپيشگى را دوست دارد ولى مرا بيشتر دوست دارد. او با خوشحالى در جلسات دينى همراه من بود و بعد از اينكه از تصميم من آگاه شد گفت: الحمدلله, مادر!

سوال: در مطالعات دينى بارزترين كتابى كه در آن فكر مى كردى چه بود؟

قرآن كريم و آيا روشن تر از كتاب خدا, كتاب ديگرى وجود دارد؟ آن كتاب باعظمت خداوند است.

سوال: آيا اولين بارى كه قرآن خواندى و معانى آن را احساس كردى و آخرين قرائت را به ياد دارى چه بود؟

بحثى نيست كه بين اولين خواندن و تاثير آن و آخرين آنها تفاوت زيادى وجود دارد. اولين قرائت عبارت از جستجو و كشف اين كتاب عظيم بود. همان گونه كه بسيارى از زنان و مردان آن را مى خوانند من نيز خواندم. من در مقابل معانى آن بسيار توقف مى كردم و بسيارى از آيات آن را مى فهميدم بعد از آن بارها و بارها قرآن را خواندم.
آخرين بار آن, امكان توصيفش براى من وجود ندارد و تعبيرات نمى توانند آن را بيان كنند, چيزهايى وجود دارند كه عبارات از بيان آنها عاجزند. در حالى كه قرآن را مى گرفتم و شروع به تلاوت آيات بينات آن مى نمودم, احساس شادمانى زيادى به من دست مى داد.
بدرستى كه در اين قرآن, اين كتاب معجز, جواب همه سوالات موجود و سرگردان وجود دارد. هيچ موضوعى وجود ندارد كه قرآن آن را به حساب نياورده باشد و تفسير و تبيين نكرده باشد و اگر ما بر هدايت قرآن كريم حركت مى كرديم و آن را به عنوان يك قانون اساسى گرفته بوديم, بسيار بزرگتر و دلنشين تر از قوانين موضوعه اى است كه امروزه از آن تبعيت مى كنيم.

سوال: هنرپيشه هايى كه محجبه شده اند امروز گروه قوى و بزرگى را تشكيل مى دهند. شمس بارودى, نورا, هنا ثروت, مديحه كامل, قبلا مدتى اين بحث مطرح بود كه هنر اسلامى عرضه و ارائه شود. نظر شما چيست؟

نظر من با اين موافق نيست, براى اينكه من حجاب را انتخاب كرده ام و كناره گيرى نمودم و كار پايان پذيرفته است, اينكه بعضى با اين كار موافق هستند, خوب آنها آزادند. من نقشهاى زيادى را بازى كرده ام ولى در نقشهاى تاريخى و دينى مشاركتى نداشته ام پس چرا الان در مقابل اين نقشها, فقط توقف كنم. من الحمدلله كناره گيرى كرده ام و به طور كلى هيچ بازگشتى براى من نسبت به هنرپيشگى وجود ندارد.

سوال: در سالهاى اخير حضور تلويزيونى شما قويتر از حضور سينمايى بود. بعد از فيلم ((جلسه مخفى است)) و فيلم ((پرها)) ديگر شما را روى پرده بزرگ مشاهده نكرده ايم, با وجود اينكه كارهاى زيادى به شما عرضه مى شد ولى نقشى كه آن را ايفا كنى وجود نداشت. چرا؟

هرگز نمى گويم كه نمى توانستم خودم را در اين نقشها پيدا كنم ولى همه آن نقشهايى كه به من عرضه مى شد با برداشت من از هنر متعارض بود.
من فقط شده بودم چشم همه مردم روى پنجره! همه مى خواهند امپراطورى را راضى كنند كه اسمش ((مردم)) است و آقاى امپراطور از هيچ چيز راضى نمى شود و به چيزى رضايت نمى دهد. هر چه كه تجار سينمايى به او مى دهند, او چيز اضافه اى را طلب مى كند. وقتى مى گويى اين كار, هنر نيست, پاسخ مى شنوى: ((مردم نيازمند و سختگير هستند.)) مردم آزاد هستند و من نيز آزادم, به همين دليل از زمان ايفاى نقش در آن دو فيلم تصميم به فاصله گرفتن از سينما گرفتم.
در تلويزيون خودم را در مجموعه اى از كارهاى خوب مثل سريال ((مخلوقى كه اسم آن زن است)) و فيلم تلويزيونى ((دوستى بين دو كمان)) يافتم. اين انتخابهاى من داراى هدف بودند و آن مطرح كردن مشكلات زن و بيان آنها بود و فكر مى كنم بحمدالله من در اين كار تا حد زيادى موفق شدم.

سوال: مردم بسيارى از كارهاى خوب سينمايى و نيز كارهاى تلويزيونى شما را ياد خواهند كرد اما حافظه, بسيارى از كارهاى نمايشى شما را به خاطر نمىآورد. چرا؟

آن چيزى كه بسيارى آن را نمى دانند اين است كه من اساسا هنرمند تاتر هستم و عضو تاتر ملى ((عتيد)) مى باشم. ولى از زمانهاى خيلى دور در صحنه تاتر نبوده ام, در اين اواخر نيز با تاتر ويژه قطع رابطه كردم به اين دليل كه احساس كردم آنچه كه به آن اقدام مى كنند هيچ ارتباطى با تاتر ندارد, نه ارتباطى نزديك و نه دور, بلكه به ابتذال شبيه تر است.
در شروع فصل تابستانى, نمايشنامه هاى زيادى به من پيشنهاد شد و من از همه آنها عذر خواستم به اين دليل كه واقعا در بين آنها آنقدرى كه كارهاى بى ارتباط با تاتر وجود داشت, يك نمايش واقعى نيافتم.
در حال حاضر احساس راحتى زيادى مى كنم. درگيريم با دنيا و با نقشها و با موفقيت و باناكامى پايان پذيرفته است و هيچ يك از آن درگيريها باز نخواهد گشت. بعضى مى پرسند كه چگونه همه اين موفقيتها را ترك نموده و به آنها پشت مى كنى؟ و من مى خندم و تبسم مى كنم و جوابى نمى دهم چرا كه آنها نمى دانند اين موفقيت تاوان سنگين و كمرشكنى دارد. عرصه هنرى يك عرصه تنگ است. موفقيت در آن دشوار است و خداى ناكرده ناكامى در آن با دشوارى بيشتر همراه است. همه اينها به حساب هنرمند و اعصاب اوست. و اين نقطه اى است كه متاسفانه بسيارى از كسانى كه در هنر و هنرمند, تنها شهرت و ستاره بودن را مى بينند, اطلاعى از آن ندارند. الحمدلله من در حالى صحنه را ترك كردم كه موفق بودم. عكس العمل آخرين نقش تلويزيونى ام در فيلم ((دوستى بين دو كمان)) كار ((اشرف فهمى)) با توجه به تماسهاى تلفنى و سخنان مشتاقان, همچنان قوى و گسترده است. و اين چيزى است كه خدا را به خاطر آن خيلى خيلى سپاس مى گويم.
گفتگو با ستاره اى بزرگ پايان مى يابد كه با همه وجود, دورى از هنر و بسنده كردن به پيروزيهاى بزرگى كه بر جاى گذاشته است را برگزيده است.

موضوع قفل شده است