تخلیه روح چگونه؟

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تخلیه روح چگونه؟

برای تخلیه رو چی کار باید بکنیم
تخلیه روح همونی هست که مثلا یه مدتی روحمون رو به اختیار از بدنمون جدا میکنیم و به اینور و اونور میبریم بعدش که کارمون تموم شد میام تو جسممون ؟
حالا اگه یه مدت زیادی تو جسممون نبودیم بعدش جشم نابود شد بعد میمیریم؟
اون موقع که از جسممون جدا میشیم میتونیم اشیا رو هم با خودمون حمل کنیم؟


کارشناس بحث : بصیر

[="tahoma"][="navy"]

be name khoda;240948 نوشت:
برای تخلیه رو چی کار باید بکنیم
تخلیه روح همونی هست که مثلا یه مدتی روحمون رو به اختیار از بدنمون جدا میکنیم و به اینور و اونور میبریم بعدش که کارمون تموم شد میام تو جسممون ؟
حالا اگه یه مدت زیادی تو جسممون نبودیم بعدش جشم نابود شد بعد میمیریم؟
اون موقع که از جسممون جدا میشیم میتونیم اشیا رو هم با خودمون حمل کنیم؟


کارشناس بحث : بصیر

باسلام و عرض ادب
آنچه که به تخلیه روح، معروف هست، بعضی تعبیر به طی الارض می کنند که جسم و روح، باهم جابه جا می شوند، اما تخلیه ی روح، توجه ویژه به روح، و عدم التفات به جسم است که روح در قالب جسمی مثالی، سفری روحانی انجام داده و در عالم سیر می کند.
لیکن اگر بدین معنا باشد که روح به طور کلی از بدن خارج شود،این امر جز به هنگام مرگ محقق نخواهد شد، بلکه گاهی حالتی است مثل خواب، منتهی شخص، متوجه این مطلب هست که حقیقتِ او غیر از بدن مادی اش است، که روح می باشد.
برای رسیدن به این حالت، دو روش وجود دارد.
که حاصل این دو روش، گاهی اختیاری است و گاهی به صورت غییر اختیاری صورت می پذیرد.
اما این دو روش، روش الهی و روش شیطانی هستند.
روش الهی از طریق التزام واقعی به واجبات و ترک محرمات است که در این حالت روح آدمی قوی شده و می تواند تسلطی بر جسم خویش داشته باشد و به اذن الله روح خویش را تسخیر کند، یا سفری روحانی داشته باشد در حالی که جسم وی ثابت و حرکتی ندارد.
اما روش شیطانی آن است که با کمک از شیطان بعضی انسانها مانند مرتاضین، قدرتی پیدا می کنند که می توانند حتی از دیوار رد بشوند، اشیاء را جابه جا کنند و کارهای خارق العاده انجام دهند.[/][/]

be name khoda;240948 نوشت:
برای تخلیه رو چی کار باید بکنیم
تخلیه روح همونی هست که مثلا یه مدتی روحمون رو به اختیار از بدنمون جدا میکنیم و به اینور و اونور میبریم بعدش که کارمون تموم شد میام تو جسممون ؟
حالا اگه یه مدت زیادی تو جسممون نبودیم بعدش جشم نابود شد بعد میمیریم؟
اون موقع که از جسممون جدا میشیم میتونیم اشیا رو هم با خودمون حمل کنیم؟

کارشناس بحث : بصیر


باسلام و اجازه از کارشناس بحث و اساتید

بنظر بنده حقیر و تا جایی که اطلاع دارم! دو نوع تخلیه وجود دارد:

1-تخلیه کالبد شخص
2- تخلیه روح

مورد اول خروج روح نیست خروج کالبد شخص است! و این کالبد هم از جنس روح است هم از جنس جسم!
این عمل خطراتی را هم دارد از جمله مرگ،حمله قلبی، حمله اجنه و شیاطین و ورود به جسم شخص و....
بعضی افراد ممکن است توانایی این عمل را داشته باشند!

بعضی مواقع بی اختیار رخ میدهد مثلا کسی فوت میکند در حالیکه زنده است! ولی چون نمیتواند به جسم خود برگردد همه فکر میکنند مرده! وقتی به جسمش بازگشت! زنده میشود!
یا میشنوید مرتاضی زیر خاک خوابیده تا چندین روز بدون غذا و بدون هر گونه تنفسی!!!
این مرتاض از این توانایی استفاده کرده!

مورد دوم هم طی الارض نیست چون طی الارض جسم را هم جابجا میکند اما میتوان گفت طی الارض روحی است!
اما به چون روح چیزی نیست که در این عالم بخواد ظهور کنه پس طی الارض روحی تنها به مورد اول که تخلیه کالبد شخص است میتوان اطلاق کرد نه به تخلیه روح!

این تخلیه روح هم مختص عرفاست! و حتی بنده شنیدم یکی از شرایط مرجعیت اینست که
موقع جراحی مرجع تقلید را نباید بیهوش کرد و باید در هوشیاری وی را جراحی کرد!
که مواردی مانند جراحی های امام و برخی عرفا بوده که برای جراحی، روح خود را از بدنشان خارج میکردند!

بقیه عجایب و تواناییهای ناشناخته انسان بماند!!!!!!!

با سلام؛

1 - مرگ تنها به اذن خداست و خروج روح لزوما باعث مرگ نخواهد شد.

2 - امکان لمس اشیا وجود ندارد. البته ذهن در چنان حالتی ممکن هست برحسب عادت نوعی احساس لمسی هنگام دست زدن به اشیا برایتان تلقین کند که موقتی است.

بنام او
باسلام وصلوات برپيام آوران عشق وعلم
درهمين رابطه سوالي داشتم كه خود پاسخش را نميدانم وهم نميدانم از چه جايي بهترازاين مكان ميشود آنرا يافت.
1 اندازه روح؟؟آيا هيچكس ميداند روح انسان داراي چه ابعادي ست و آيا دركتب الهي يا كتابهاي علمي يا كتاب مقدس قرآن به اين موضوع اشاره شده يا خير..و دركل اگركسي درمورد اندازه روح اطلاعاتي دارد حتي و درنهايت درحد حدس وگمان هم اگرباشد بازهم خوشحال ميشوم بدانم...
2 و آيا روح مختص انسانهاست.. وآيا حيوانات يا سايرموجودات داراي روح ميباشند ياخير؟؟
باتقديروباتشكر..

tondar;241482 نوشت:
با سلام؛

1 - مرگ تنها به اذن خداست و خروج روح لزوما باعث مرگ نخواهد شد.

2 - امکان لمس اشیا وجود ندارد. البته ذهن در چنان حالتی ممکن هست برحسب عادت نوعی احساس لمسی هنگام دست زدن به اشیا برایتان تلقین کند که موقتی است.



در نوع اولی که گفتم امکان حرکت دادن اشیا برای افراد خاص وجود دارد!
در نوع دوم تجربه اش نکردم ولی بنظرم اگر هم باشد از عالم دیگر میتواند! چون روح در این عالم ترکیب و حس نیست که بخواهد شی مرکب و مادی را حرکت دهد!

کسی نگفت خروج روح باعث مرگ میشود! اما در خروج کالبد امکانش هست!

آرينه بابا;241553 نوشت:
بنام او
باسلام وصلوات برپيام آوران عشق وعلم
درهمين رابطه سوالي داشتم كه خود پاسخش را نميدانم وهم نميدانم از چه جايي بهترازاين مكان ميشود آنرا يافت.
1 اندازه روح؟؟آيا هيچكس ميداند روح انسان داراي چه ابعادي ست و آيا دركتب الهي يا كتابهاي علمي يا كتاب مقدس قرآن به اين موضوع اشاره شده يا خير..و دركل اگركسي درمورد اندازه روح اطلاعاتي دارد حتي و درنهايت درحد حدس وگمان هم اگرباشد بازهم خوشحال ميشوم بدانم...
2 و آيا روح مختص انسانهاست.. وآيا حيوانات يا سايرموجودات داراي روح ميباشند ياخير؟؟
باتقديروباتشكر..

1- روح ماده نیست که دارای بعد و اندازه باشد! روح غیر مادی و بسیط است!
حتی اینکه میگویند جلسه احضار ارواح! این هم غلط است! این کار احضار ارواح نیست احضار کالبد شخص است!

همه مخلوقات دارای روح میباشند اما روحشان متفاوت است!

عارف بالله سعد الدین حمویه میفرماید:

بدان که حور، عکس روح است.
و آن که گفته اند : "هر حوری را هشتاد حلّه (زیور) پوشانیده اند در لطافت،
چنان باشد که مغزشان در استخوان دیده شود"،
مغز، معنی سخن است. کلمه، پوست.
اگر چنان که هفتاد کسوت در معنی پوشد،
مدرک معنی دان آن را ببیند و صورت حرف آن کلمه بشنود.
در اول مقدمه آنچه مراد متکلم است، در یابد و به اصل برسد.
پس مغز در استخوان دیده باشد.

عاشق خدا عزیز الدین نسفی درکتاب انسان کامل میفرماید:

در بیان تربیت نطفه

بدان که نطفه چون در رحم می​افتد، مدّتی نطفه است، و مدّتی علقه است، و مدّتی مضغه است، و در میان مضغه عظام و عروق و اعصاب پیدا می​​آید، تا مدّت سه ماه بگذرد؛ آنگاه در اوّل ماه چهارم که نوبت آفتاب است آغاز حیوة می​شود و بتدریج حس و حرکت ارادی در وی پیدا می​آید تا چهار ماه بگذرد. و چون چهار ماه گذشت جسم و روح حاصل شد و خلقت اعضا و جوارح تمام گشت و خونی که در رحم مادر جمع شده بود، غذای فرزند می​شود و از راه ناف بفرزند می​رسد و جسم و روح و اعضاء فرزند بتدریج بکمال می​رسد تا هشت ماه بگذرد. در ماه نهم، که نوبت باز بمشتری می​رسد از رحم مادر باین عالم می​زاید. چنین می​دانم که تمام فهم نکردی، روشنتر ازین بنوعی دیگر بگویم.

در بیان روح نباتی

چون اعضا تمام شدند و معادن تمام گشتند، آنگاه در هر عضوی از اعضا بیرونی و اندرونی قوّتها پیدا آمدند: قوّۀ جاذبه و قوّۀ ماسکه و قوّۀ هاضمه و قوة دافعه و قوّة مغیّره و قوّة غاذیه و قوّة نامیه. و این قوّتها را ملایکه می​خوانند. چون اعضا و جوارح و قوّتها تمام شدند آنگاه فرزند طلب غذا آغاز کرد و از راه ناف خونی که در رحم مادر جمع شده بود بخود کشید چون آن خون در معدۀ فرزند درآمد و یکبار دیگر هضم شد و نضج یافت جگر آن کیموس را از راه ماساریقا بخود کشید و چون در جگر درآمد و یک بار دیگر هضم و نضج یافت، آنچه زبده و خلاصۀ آن کیموس بود که درجگر است روح نباتی شد، و آنچه باقی ماند بعضی صفرا و بعضی خون و بعضی بلغم و بعضی سودا گشت. آنچه صفرا بود زهره آن را بخود کشید و آنچه سودا بود سپرز آن را بخود کشید و آنچه بلغم بود روح نباتی آن را بر جملۀ بدن قسمت کرد از برای چند حکمت، و آنچه خون بود روح نباتی آن را از راه آورده بجملۀ اعضا فرستاد تا غذای اعضا شد؛ و قسّام غذا در بدن این روح نباتی است، و موضع این روح نباتی جگر است و جگر در پهلوی راست است. چون غذا بجملۀ اعضا رسد نشو و نما ظاهر شد و حقیقت نبات این است. و این جمله در یک ماه دیگر بود.

در بیان روح حیوانی

چون نشو و نما ظاهر شد و نبات تمام گشت و روح نباتی قوّت گرفت و معده و جگر قوی گشتند و بر هضم غذا قادر شدند، آنگاه آنچه زبده و خلاصۀ این روح نباتی بود، دل آن را جذب کرد و چون در دل درآمد و یک بار دیگر هضم و نضج یافت، همه حیوة شد. آنچه زبده و خلاصۀ آن حیوة بود که در دل است، روح حیوانی شد؛ و آنچه از روح حیوانی باقی ماند، روح حیوانی آن را از راه شرائین بجملۀ اعضا فرستاد تا حیوة اعضا شد؛ و همه اعضا بواسطۀ روح حیوانی زنده شدند. و قسّام حیوة در بدن این روح حیوانی است و موضع این روح حیوانی دل است و دل در پهلوی چپ است.
و چون روح حیوانی قوت گرفت، آنچه زبده و خلاصۀ این روح حیوانی بود، دماغ آن را جذب کرد، و چون در دماغ درآمد و یکبار دیگر هضم و نضج یافت، آنچه زبده و خلاصه آن بود که در دماغ است، روح نفسانی شد؛ و آنچه ازروح نفسانی باقی ماند، روح نفسانی آن را، از راه اعصاب بجملۀ اعضا فرستاد تا حسّ و حرکت ارادی در جملۀ اعضا پدید آمد، و حقیقت حیوان این است و این جمله در یک ماه دیگر بود. عناصر و طبایع و معدن و نبات و حیوان در چهار ماه تمام شدند، هر یک در ماهی. و بعد از حیوان چیزی دیگر نیست، حیوان در آخرتست. «وانّ الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون».

در بیان روح انسانی

بدان که تا بدینجا که گفته شد آدمی با دیگر حیوانات شریک است، يعنی درین سه روح که گفته شد، روح نباتی و روح حیوانی و روح نفسانی. و آدمی که ممتاز می​شود از دیگر حیوانات بروح انسانی ممتاز می​شود و روح انسانی نه از قبیل این سه روح است از جهت آنکه روح انسانی از عالم علوی است، و روح نباتی و روح حیوانی و روح نفسانی از عالم سفلی​اند.

و در روح انسانی اختلاف کرده​اند که داخل بدن است یا داخل بدن نیست.
اهل شریعت می​گویند که داخل بدن است چنانکه روغن در شیر؛ و
اهل حکمت می​گویند که داخل نیست و خارج بدن هم نیست، از جهت آنکه نفس ناطقه در مکان نیست و محتاج مکان نیست. چون در مکان نیست نتوان گفتن که داخل بدن است یا خارج بدن است. ودیگر آنکه داخلی و خارجی صفات اجسام​اند و نفس ناطقه جسم و جسمانی نیست. اما جمله اتفاق کرده​اند که روح نباتی و روح حیوانی و روح نفسانی داخل بدن​اند و زبده و خلاصۀ غذااند. غذا بتربیت و پرورش ایشان عروج کرده است و بمراتب برآمده و دانا و شنوا و بینا شده.

ای درویش! اگر گویند که غذاست که عروج کرده است و بمراتب برآمده و دانا و بینا و شنوا شده، راست باشد، و اگر گویند که نور است که با غذا همراه است آن نور عروج کرده است و بمراتب برآمده و دانا و بینا و شنوا شده، هم راست باشد. چنین می​دانم که تمام فهم نکردی، روشن​تر ازین بگویم که دانستن این سخن از مهمّات است، و ریاضات و مجاهدات اهل هند جمله بنا برین سخن است؛ یعنی سخنی بغایت خوب است و بسیار مشکلات ازدانستن این سخن گشاده می​شود و حلّ می​گردد.

در بیان آنکه روح چیست

بدان که روح نباتی جوهر است و مکمّل و محرّک جسم است بالطبع،
و روح حیوانی جوهر است و مکمّل و محرّک جسم است بالاختیار
، و روح انسانی جوهر بسیط است و مکمّل و محرّک جسم است بالاختیار و العقل.
و اگر این عبارت را فهم نمی​کنی بعبارت دیگر بگویم.
بدان که روح حیوانی مدرک جزئیات است و
روح انسانی مدرک جزئیات و کلیات،
و روح حیوانی دریابندۀ نفع و ضرّ است
و روح انسانی دریابندۀ نفع و ضرّ است و انفع و اضرّ است.

ای درویش! روح انسانی حیّ و عالم و مرید وقادر و سمیع و بصیر و متکلّم است، ونه چنان است که از موضعی می​بیند و ازموضعی دیگر می​شنود و از موضعی دیگر می​گوید چنانکه قالب که این چنین متجزّی و قابل قسمت باشد، و روح انسانی متجزّی و قابل قسمت نیست روح انسانی در وقت دانش همه داناست و در وقت دیدن همه بیناست و در وقت شنیدن همه شنواست و در وقت گفتن همه گویاست ودر همه صفات هم چنین می​دان و بسایط هم چنین باشد.

در بیان ترقی روح انسانی

بدان که اهل شریعت می​گویند که انسان چون تصدیق انبیا کرد و مقلّد انبیا شد، بمقام ایمان رسید و نام او مؤمن گشت و چون با وجود تصدیق و تقلید انبیا عبادت بسیار کرد و اوقات شب و روز را قسمت کرد و بیشتر بعبادت گذرانید، بمقام عبادت رسید و نام او عابد شد و تمام گشت. و چون با وجود عبادت بسیار روی از دنیا بکلّی گردانید و ترک مال و جاه کرد و از لذّات و شهوات بدنی آزاد شد، بمقام زهد رسید و نام او زاهد گشت؛ و چون با وجود زهد اشیا را کماهی و حکمت اشیا را کماهی دانست ودید چنانکه در ملک و ملکوت و جبروت هیچ چیز بر وی پوشیده نماند، و خود را و پروردگار خود را شناخت، بمقام معرفت رسید و نام او عارف گشت. و این مقام عالی است و از سالکان اندکی بدین مقام رسند که سرحد ولایت است. و چون با وجود معرفت او را خدای تعالی بمحبت و الهام خود مخصوص گردانید بمقام ولایت رسید و نام او ولی گشت. و چون با وجود محبت و الهام او را حق تعالی بوحی و معجزۀ خود مخصوص گردانید و بر پیغام بخلق فرستاد تا خلق را بحق دعوت کند، بمقام نبوت رسید ونام وی نبی گشت. و چون با وجود وحی ومعجزه او را حق تعالی بکتاب خود مخصوص گردانید، بمقام رسالت رسید و نام او رسول گشت. و چون با وجود کتاب شریعت اوّل را منسوخ گردانید و شریعتی دیگر نهاد بمقام اولوالعزم رسید ونام او اولوالعزم گشت. و چون با وجود آنکه شریعت اوّل را منسوخ گردانید و شریعتی دیگر نهاد، او را خدای تعالی ختم نبوّت گردانید و بمقام ختم رسید ونام او خاتم گشت. این بود ترقی روح انسانی.

ای درویش! روح مؤمن یک مرتبه ترّقی کرد و روح خاتم نه مرتبه ترّقی کرد. چون اول و آخر را دانستی اکنون باقی را همچنین می​دان. چون ترقی روح انسانی معلوم کردی اکنون بدان که اهل شریعت می​گویند که ترقی روح انسانی همین نه مرتبه بیش نیست، و این هر نه مرتبه اهل تقوی و علم​اند. امّا هر کدام مرتبه​ئی که بالاتر است و آخرتر، علم و تقوی او بیشتر است چنانکه علم و تقوی هیچکس بعلم وتقوی خاتم نرسد و هر کدام آخرتر بالاتر است، مقام او که بعد از مفارقت قالب بازگشت اوبدان خواهد بود عالی​تر و شریف​تر است. چنانکه مقام هیچ کس بمقام خاتم نرسد، عرش خاص مقام خاتم انبیاست. و بنزدیک اهل شریعت این هر نه مرتبه عطائی​اند و هر یک را مقامی معلوم است و بسعی و کوشش از مقام معلوم خود درنتوانند گذشت، از جهت آنکه بنزدیک اهل شریعت ارواح را پیش از اجساد آفریده​اند، هر یک را در مقام معلوم، هم از روی مکان هم از روی مکانت. چون بقالب آیند و عمر خود ضایع نکند و بسعی و کوشش مشغول باشند بمقام خود رسند، و از مقام معلوم خود درنتوانند گذشت. و اهل حکمت هم می​گویند که ترقی روح انسانی همین نه مرتبه بیش نیست و این هر نه مرتبۀ اهل علم و طهارت​اند، و هر کدام مرتبه که بالاتر است علم وطهارت وی بیشتر است، و مقامی که بعد از مفارقت قالب بازگشت وی بآن خواهد بود عالی تر و شریف تر است، امّا اهل حکمت می​گویند که این هر نه مرتبه کسبی​اند وهیچ کس را مقام معلوم نیست، مقام هرکس جزاء علم و عمل وی است، هر که علم و طهارت بیشتر کسب می کند مرتبۀ وی بالاتر می​شود و مقامی که بازگشت وی بدان خواهد بود عالی​تر و شریف​تر می​گردد، از جهت آنکه نزدیک اهل حکمت ارواح را پیش از اجساد نیافریده​اند ارواح را با اجساد آفریده​اند؛ پس هیچ کس را مقام معلوم نبوده باشد، هر یک مقام خود را اکنون پیدا می​کند و دیگر اهل حکمت می​گویند که هیچ چیز را ختم نیست و اگر همه چیز را ختم هست باز آغاز هست، یعنی در آخر دور قمر همه چیز بکمال خود رسد و هر چیز که بکمال خود رسید ختم آن چیز شد، باز در اول دور دیگر همه چیز را ابتدا باشد تا باز بتدریج بکمال خود رسند. و اهل وحدت می​گویند که ترقی روح انسانی را حدّی پیدا نیست از جهت آنکه اگر آدمی مستعد را هزار سال عمر باشد و درین هزار سال بتحصیل و تکرار و مجاهدات و اذکار مشغول بود هر روز چیزی داند و چیزی یابد، که پیش از آن روز ندانسته باشد و نیافته بود از حکمت، از جهت آنکه علم و حکمت خدای نهایت ندارد و دیگر اهل وحدت می​گویند که هیچ مقامی شریف​تر از وجود آدمی نیست تا بعد از مفارقت قالب بازگشت روح آدمی بآن مقام باشد. جمله افراد موجودات در سیر و سفراند تا بآدمی رسند. چون بآدمی رسیدند بکمال رسیدند و معراج همه تمام شد و آدمی هم در سیر و سفر است تا بکمال خود رسد چون بکمال خود رسید معراج آدمی هم تمام شد، و میوۀ موجودات بکمال خود رسید و بنزدیک اهل وحدت کمال آدمی وجود ندارد، از جهت آنکه آدمی بهر کمالی که برسد نسبت باستعداد وی و نسبت بعلم و حکمت خدای هنوز ناقص باشد. پس آدمی را که کامل گفته می​شود بنسبت گفته می​شود، و بنزدیک اهل شریعت و اهل حکمت کمال وجود دارد. کمال آدمی در چهارچیز است: اقوال نیک، افعال نیک و اخلاق نیک و معارف. و مراد از معارف معرفت چهارچیز است، معرفت دنیا، و معرفت آخرت و معرفت خود و معرفت پروردگار خود.

در بیان آنکه یک آدمی چند روح دارد

بدان که اهل شریعت و اهل حکمت می​گویند که بعضی از آدمیان سه روح دارند، و اینها ناقصان​اند، و بعضی از آدمیان چهار روح دارند و اینها مقتصدان​اند، و بعضی از آدمیان پنج روح دارند و اینها کاملان​اند، و این پنج روح هر یک غیر یکدیگراند، قالب بمثابه مشکوة است. روح نباتی که در جگر است بمثابه زجاجه است، و روح حیوانی که در دل است بمثابۀ فتیله است و روح نفسانی که در دماغ است بمثابه روغن است؛ و این روغن از غایت لطافت و صفا می​خواست که اشیا را و حکمت اشیا را کماهی بداند و به بیند بیش از آنکه نار بوی پیوندد: «یکاد زیتها یضیء و لو لم تَمَسسهُ نارً». پس این روغن نور باشد و چون نار که روح انسانی است بروغن پیوست «نور علی نور» باشد و چون نوراللّه بروح انسانی پیوست نور نور نور شد: «یهدی اللّه لِنوره مَن یَشاء».

ای درویش! بدان که بنزدیک این ضعیف آن است که هر آدمی که هست از کامل و ناقص یک روح بیش ندارد؛ اما آن یک روح مراتب دارد و در هر مرتبه نامی دارد از اسامی بسیار مردم می​پندارند که مگر روح هم بسیار است و نه چنین است؛ روح یکی بیش نیست و جسم یکی بیش نیست، امّا جسم و روح مراتب دارد و در هر مرتبه​ئی نامی دارد.
ای درویش! جسم و روح هر دو در ترقی و عروج​اند و بمراتب برمی​آیند تا بحدّ خود رسند، اگر آفتی بایشان نرسد. و چون بحدّ خود رسیدند، باز هر دو روی در نقصان می​نهند. هر چیز که در زیر فلک قمر است عروجی دارد، و آن عروج را حدّی و مقداری معلوم است و نزولی دارد و آن نزول را حدّی و مقداری معلوم است و در میان عروج و نزول استوائی دارد و آن استوارا هم حدّی و مقداری معلوم است، گوئیا صراط این است؛ و برین صراط چندین گاه ببالا می​باید رفت، و چندین گاه راست می​باید رفت، و چندین گاه بزیر می​باید رفت. و این صراط بر روی دوزخ کشیده است،و آن بایست است و بایست دوزخی سخت و درهای بسیار دارد. و جملۀ خلق را گذر برین دوزخ است از نبی و ولی و پادشاه و رعیت و توانگر و دوریش و بزرگ و کوچک چیزها که نبود خواهند که بود و چیزها که بود خواهند که نبود و هر دو دوزخ است. و بعضی کس برین صراط خوش و آسان بگذرند از جهت آنکه سخن دانایان قبول کنند و بدنیا مشغول نشوند و حریص و طامع نباشند و ترک بایست کنند و کارهای دنیا را سهل و آسان برگیرند و بعضی کس افتان و خیزان بگذرند و بعضی کس بغایت در زحمت باشند و ناخوش و دشوار بگذرند از جهت آنکه سخن دانایان قبول نکنند و بدنیا مشغول شوند و بآتش حرص و طمع می​سوزند و بآتش حسد گدازند. و هر که ازین صراط گذشت از دوزخ گذشت و ببهشت رسید، همان بهشت که اوّل در آن بوده است. هرچند می​خواهیم که سخن دراز نشود بی اختیار من دراز می​شود، غرض آن بود که روح یکی بیش نیست و جسم یکی بیش نیست. و این سخن وقتی بر تو روشن شود که بدانی که مبداء جسم چیست و از چه پیدا آمد و مبداء روح چیست و از چه پیدا آمد.

مطالب دیگری هم در این کتاب شریف هست که میتوانید این کتاب را از لینک زیر دانلود کنید


http://ensanekamel.ir/cms/images/stories/book/enasanekamel-nasafi.zip

در ضمن بجای تخلیه روح بهتر است بگوییم عروج روح!

تخلیه برای خروج کالبد صحیحتر است!

اهل خدا;241406 نوشت:

باسلام و اجازه از کارشناس بحث و اساتید

بنظر بنده حقیر و تا جایی که اطلاع دارم! دو نوع تخلیه وجود دارد:

1-تخلیه کالبد شخص
2- تخلیه روح

مورد اول خروج روح نیست خروج کالبد شخص است! و این کالبد هم از جنس روح است هم از جنس جسم!
این عمل خطراتی را هم دارد از جمله مرگ،حمله قلبی، حمله اجنه و شیاطین و ورود به جسم شخص و....
بعضی افراد ممکن است توانایی این عمل را داشته باشند!


بسم الله الرحمن الرحیم

آیا در متون اسلام جائی داریم که در آن بر ورود اجنه و شیاطین به کالبد انسان پرداخته باشد؟ آیا کسی را میشناسید که مرتکب خروج کالبد شده باشد و جان خود را از دست داده باشد؟

با سپاس

امیرعلی عبدالمجید;262511 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

آیا در متون اسلام جائی داریم که در آن بر ورود اجنه و شیاطین به کالبد انسان پرداخته باشد؟ آیا کسی را میشناسید که مرتکب خروج کالبد شده باشد و جان خود را از دست داده باشد؟

با سپاس

با سلام

در متون علوم سرّی اسلام میباشد! چون این خروج و مسائل مربوط به جن بیشتر در حیطه متافیزیک و این قبیل علوم قرار میگیرد!

در خصوص مرگ و حمله جن در اثر این نوع خروج، این رو کارشناسان متافیزیک و فرا روانشناسی براساس تحقیقات شون در عوارض این عمل گفتند!
که البته در متافیزیک به جای جن و شیاطین میگویند موجودات غیر ارگانیک به شخص حمله ور میشوند! که منظور همان جن هست

اهل خدا;262800 نوشت:
با سلام

در متون علوم سرّی اسلام میباشد! چون این خروج و مسائل مربوط به جن بیشتر در حیطه متافیزیک و این قبیل علوم قرار میگیرد!

در خصوص مرگ و حمله جن در اثر این نوع خروج، این رو کارشناسان متافیزیک و فرا روانشناسی براساس تحقیقات شون در عوارض این عمل گفتند!
که البته در متافیزیک به جای جن و شیاطین میگویند موجودات غیر ارگانیک به شخص حمله ور میشوند! که منظور همان جن هست


اهل خدا;262800 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

در اینترنت سایتهایی هستند که به صورت کپی از یکدیگر مراحلی را برای خروج از کالبد نقل کرده اند که به عنوان مثال با کلید واژه پرواز روح در گوگل میتوانید پیدا کنید. مایل هستم نظر دوستان و کارشناسان را در مورد این مراتب بدانم آیا کسی تجربه این کار را داشته است؟

باسپاس

امیرعلی عبدالمجید;262930 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

در اینترنت سایتهایی هستند که به صورت کپی از یکدیگر مراحلی را برای خروج از کالبد نقل کرده اند که به عنوان مثال با کلید واژه پرواز روح در گوگل میتوانید پیدا کنید. مایل هستم نظر دوستان و کارشناسان را در مورد این مراتب بدانم آیا کسی تجربه این کار را داشته است؟

باسپاس

باسلام

پرواز روح که نیست پراوز کالبد صحیح است. کتب و سایتهایی بله هست با روشهای مختلف!

اگر دقت کرده باشید در خود همان سایتها و بخش قوانین و... گفته شده هر گونه خطر یا مشکلی که در اثر تمرینات موجود در سایت برای مخاطب آن سایت رخ دهد، سایت پاسخگو نخواهد بود!

متافیزیک بدون استاد خطراتی هم دارد مثلا شخصی بود که میخواست چشم سومش را باز کند ولی دچار سردردی شده بود که مسکن هم بر درد تاثیری نداشت! خودش عصبی هم بود و وضعش بدتر شده بود!

بعضی مواقع دستوراتی هست که انجام میدهید ولی پیش نیاز آن که تمرینات دیگری هست را انجام نمی دهید و در نتیجه به چاکراها(مخازن انرژی) آسیب وارد میکنید

یا مثلا میگویند از تاثیر امواج روی مغز استفاده میکنند در حالیکه همین موج روی دیگر اعضای بدن هم تاثیر میگذارد و دچار بیخوابی و... ممکن است بشود

بعضی میگویند این خروج کالبد استعدادی است و هر کسی نمیتواند آنرا انجام دهد!

اهل خدا;262970 نوشت:
باسلام

پرواز روح که نیست پراوز کالبد صحیح است. کتب و سایتهایی بله هست با روشهای مختلف!

اگر دقت کرده باشید در خود همان سایتها و بخش قوانین و... گفته شده هر گونه خطر یا مشکلی که در اثر تمرینات موجود در سایت برای مخاطب آن سایت رخ دهد، سایت پاسخگو نخواهد بود!

متافیزیک بدون استاد خطراتی هم دارد مثلا شخصی بود که میخواست چشم سومش را باز کند ولی دچار سردردی شده بود که مسکن هم بر درد تاثیری نداشت! خودش عصبی هم بود و وضعش بدتر شده بود!

بعضی مواقع دستوراتی هست که انجام میدهید ولی پیش نیاز آن که تمرینات دیگری هست را انجام نمی دهید و در نتیجه به چاکراها(مخازن انرژی) آسیب وارد میکنید

یا مثلا میگویند از تاثیر امواج روی مغز استفاده میکنند در حالیکه همین موج روی دیگر اعضای بدن هم تاثیر میگذارد و دچار بیخوابی و... ممکن است بشود

بعضی میگویند این خروج کالبد استعدادی است و هر کسی نمیتواند آنرا انجام دهد!


اهل خدا;262970 نوشت:

با تشکر از پاسخ شما ، دوست من آیا شما کسی رو میشناسید که این کار را انجام داده باشد ، من به این سایتهایی که نقل قول میکنند کاری ندارم ، چون کپی کردن آسان است اما آنچه من به جستجوی آن هستم چیز دیگری است.

ببینید در مورد چاکرا و مدیتیشن یک بحثی است و تخلیه کالبد ً نقل از شما َ بحث دیگری ، اولی حضور ذهن را افزایش میدهد و دیگری پرواز ذهن را در واقع در تجربه ای که من داشته ام این دو با هم سازگاری ندارند یعنی نوبت پرواز که برسد اراده مانند سدی در این را عمل میکند. آیا از علما حوزه یا دیگرانی که معتمد باشند کسی را میشناسید که به این مساله اگاهی داشته باشد؟
با سپاس

be name khoda;240948 نوشت:
برای تخلیه رو چی کار باید بکنیم
تخلیه روح همونی هست که مثلا یه مدتی روحمون رو به اختیار از بدنمون جدا میکنیم و به اینور و اونور میبریم بعدش که کارمون تموم شد میام تو جسممون ؟
حالا اگه یه مدت زیادی تو جسممون نبودیم بعدش جشم نابود شد بعد میمیریم؟
اون موقع که از جسممون جدا میشیم میتونیم اشیا رو هم با خودمون حمل کنیم؟

کارشناس بحث : بصیر

با احترام به نظر و بیانات کارشناس عزیز

باید بگم منظور از تخلیه روح
پاکسازی روح یا همان طهارت نفس از الودگی و امیال منفی ست !

ساده ترین روش :
چند دقیقه چشم ببندید و به انوار الهی فکر کنید ! و در صورت تمایل برای تمرکز بیشتر روی خدا و نور خدا ذکر بگید
ذکری مانند یا نور و ...

ضمنا به مطالبی که ظاهر علمی دارند و اعمال تجربه نشده بها ندید !! که ممکنه باعث بیماری و گرفتاری بیشتر روح شما بشه !
پرده های روزنه ی کاشانه ی دل را برای دریافت انوار الهی کنار بزنید تا گل وجود شما به اذن و خواست و نور خدا به هر رنگ و شکلی که مقدر هست شکوفا بشه و رشد کنه !!!
اگر قسمت باشه روح شما هم به اصطلاح پرواز کنه و ... !!!

[="Tahoma"][="Indigo"]تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن. که دوست خود روش بنده پروری داند.

در پرانتز عرض کنم،به عنوان کسی که بی مطالعه نیستم؛انسان های به کمال رسیده
که به این مقامات بالا میرسند و رسیدند،هیچ گاه مطلوب بالذاتشان را این امور قرار نداده
اند.شاید مثل من و امثال من هم به دنبال این نبوده اند که تخلیه روح چیست؟ طی الارض
چیست؟ چشم برزخی چیست؟ بلکه حرکت کرده اند و به فراخور ادب و سعه وجودی،اموری
اینچنینی را برای "آزمایش شدن" و "استفاده به اذن الله" دریافت کرده اند

برخلاف مرتاضان.ما اگر به حقّ آمده ایم بشنویم ندا را که فرمود "جان به لب رسید،تا جام
به لب رسید" و دائم الذکر باشیم ذکر "حسبن الله" را.پس بکوشیم در واجبات و ترک محرمات.
بعد مستحبات و مکروهات[/]

شیریتی و شور و نور اسلام و راه خدا بعد از تلخی های بسیار نمایان میشه ! این نور مرهم بر تمامی زخمها و پاسخ به تمام سوالات و خواسته های مشروع شماست ! در این مسیر اگر مایل باشی هر زمان که لیاقت پرواز پیدا کنی پرواز میکنی ! اگر لایق نباشی و اصرار کنی و از راه دیگری وارد بشی مطمعنا در قبال رسیدن به خواسته ها چیز دیگری را از دست خواهید داد . !
فراموش نکنید نا گفته های اسلام در کتاب ها نیست !بلکه در وجود شما حک میشه و اگر ایینه دل و وجود پاک و شفاف باشه درس و مشق در ایینه دل نوشته میشه ...

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان عزیز همه موارد مورد ذکر در مورد تذکیه و تصفیه روح را به جان دل قبول داریم و انشاالله خدا ما را همگی رستگار بفرماید ، این مبحث اساسا بر این سئوال که تصفیه روح چگونه مقدور است شروع شده و مایلیم که از تجربیات صحبت کنیم.
اگر از من سوال بفرمائید عرض میکنم مقدور است من نوعی از این تجربه را داشتم که با توجه به پبشینه و روش تحقیق خودم مایلم اطلاعات بیشتری به دست بیاورم تا از صحت و اصالت آن آگاه بشوم. اگر دوستان عزیز بخصوص ساکنین حوزه کسی را میشناسند که به بنده راهنمائی برساند کمال امتنان را دارم.

با سپاس

[="tahoma"][="navy"]

mohammad2db;263139 نوشت:
شیریتی و شور و نور اسلام و راه خدا بعد از تلخی های بسیار نمایان میشه ! این نور مرهم بر تمامی زخمها و پاسخ به تمام سوالات و خواسته های مشروع شماست ! در این مسیر اگر مایل باشی هر زمان که لیاقت پرواز پیدا کنی پرواز میکنی ! اگر لایق نباشی و اصرار کنی و از راه دیگری وارد بشی مطمعنا در قبال رسیدن به خواسته ها چیز دیگری را از دست خواهید داد . ! فراموش نکنید نا گفته های اسلام در کتاب ها نیست !بلکه در وجود شما حک میشه و اگر ایینه دل و وجود پاک و شفاف باشه درس و مشق در ایینه دل نوشته میشه ...

باسلام و عرض ادب
دوستان عزیز توجه داشته باشید که پیدا کردن حالات عرفانی، بازشدن چشم دل یا چشم برزخی، تخلیه کالبد یا پرواز روح یا هر چه که شما اسمش را بگذارید، همه اینگونه موارد، از هدف غایی دین اسلام نیست و حتی هدف متوسط هم نیستند، هدف نهایی، رسیدن به خدا، الهی شدن، تکامل پیدا کردن و قرب به خداوند متعال است، که در این مسیر ممکن است به بعضی از افراد به خاطر حاصل کردن برخی شرایط، چشم برزخی یا تسلط بر روح عنایت شود،اما هدف یک عارف و سالک، رسیدن به این مقامات نیست.
بله، می تواند با رعایت برخی نکات، گفتن برخی از اذکار، اجتناب عملی از برخی اعمال و کشیدن بعضی از ریاضتهای شرعی، به این مقامات رسید، ولی هیچکدام از اینها هدف اسلام نیستند و حتی ضمانت بر این که این فرد،انسان به حقی است و افکار و عقیده ی درستی داشته که به این مقام رسیده است، وجود ندارد.
بسیار دیده ایم، افرادی که امور را رعایت کرده اند، به مکاشفاتی هم دست پیدا کرده اند،اما از آنجایی که هدفشان، فقط رسیدن به همین امور بوده، لذا بصیرت کافی نداشته و حتی برخی از عقائد آنها مشکل داشته است.
هدف، فقط تمرکز گرفتن و دیدن نور و حالات عجیب و غریب پیدا کردن نیست، هدف رسیدن به قرب الهی با تفکر در آیات الهی، آفاق و انفس است
[="black"] آل‏عمران : 190 إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏.
آل‏عمران : 191 الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار[/]
همانا در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز نشانه ای برای دانشمندان و اهل علم است،
کسانی که در هر حال یاد خدا می کنند و در خلقت آسمانها و زمین، تفکر می نمایند{و به این نتیجه می رسند که} پروردگارا این امور را بیهوده و باطل خلق نکرده ای، و تو از هر خطایی منزهی، پس ما را از عذاب آتش نجات بده.
به این نکته هم دقت داشته باشید که اسلام ناگفته ای ندارد. هر آنچه که برای رسیدن به کمال و قرب الهی لازم بوده است، ذکر نموده است.
اما اگر منظورتان از ناگفته، نادیده باشد، بلی، اسلام دستوراتی دارد که با عمل با آنها اموری برای انسان حاصل می شود که نه هیچ گوشی شنیده و نه هیچ جانی درک کرده است.
اما برای تخلیه روح یا کالبد، یا تمرکز و تسلط بر روح و قدرت پیداکردن بر آن، روشهایی وجود دارد که این امر، بحث دیگری است و نیاز به مراحلی دارد.[/][/]

با تشکر از کارشناس محترم و سایر برادران زحمت کش اسک دین لطفا مراحل ریاضت های شرعی رو تو همین تاپیک یا تاپیک های دیگه قرار بدید.

یک حدیث هست که یکی از اهل بیت (ع) میفرمایند : "نبین تا ببینی" این هم جزو ریاضت های شرعی برای باز شدن چشم برزخی هستش؟

بدهی هست که هدف از تعبد خداوند باید خالص و نباید آلوده به این نیات باشد ولی دونستنش هم خالی از لطف نیست.

[="Tahoma"][="Navy"]

mehranzo313;263406 نوشت:
با تشکر از کارشناس محترم و سایر برادران زحمت کش اسک دین لطفا مراحل ریاضت های شرعی رو تو همین تاپیک یا تاپیک های دیگه قرار بدید.
یک حدیث هست که یکی از اهل بیت (ع) میفرمایند : "نبین تا ببینی" این هم جزو ریاضت های شرعی برای باز شدن چشم برزخی هستش؟
بدهی هست که هدف از تعبد خداوند باید خالص و نباید آلوده به این نیات باشد ولی دونستنش هم خالی از لطف نیست.

باسلام و عرض ادب
بعضی وقتها دانستن بعضی علوم هم خوب نیست، نه تنها علم آور نیست،بلکه حجاب آور است وقتی به آن عمل نشود.
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند دهانش دوختند
اما می توان گفت اولین مرحله برای ریاضتهای شرعی، انجام واجبات و ترک محرمات است. باقی مراحل هم در برنامه های سیر وسلوکی گفته شده است.
اما اکثرا در پله اول مانده اند.[/]

بصیر;263909 نوشت:

باسلام و عرض ادب
بعضی وقتها دانستن بعضی علوم هم خوب نیست، نه تنها علم آور نیست،بلکه حجاب آور است وقتی به آن عمل نشود.
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند دهانش دوختند
اما می توان گفت اولین مرحله برای ریاضتهای شرعی، انجام واجبات و ترک محرمات است. باقی مراحل هم در برنامه های سیر وسلوکی گفته شده است.
اما اکثرا در پله اول مانده اند.

دوست عزیز با دیدگاه شما در مورد علم حجاب آور مخالفم، این دیدگاه فقهی‌ هیچگونه سند دینی ندارد، با اینکه عقیده دارم برخی‌ مراتب عرفانی را نمی‌شود به اهل دنیا گفت چون حاشا میکنند، با این وجود بنا بر سخن حقّهٔ قران
الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ ؛(1) همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
پي نوشت:
1. زمر(39) آيه 18.

سخنان را بشنوید و از بین آنها بهترین را انتخاب کنیم و عمل کنیم از طرف دیگر زکات علم آموختن آن است پس علمی که با تلاش به دست میاوریم باید به دیگران نیاز بیاموزیم و اگر جامعه ما اینچنین بود چه بسا پیشرفت علمی قابل توجهی داشتیم
پس حقی‌ را که خداوند به ما داده محفوظ بشمریم و نگذاریم دستخوش دیدگاههای صلب وهابی شود

هشدار: برخی‌ مطالب اینچنینی مانند مبحث این تاپیک ،برای انجام شخصی‌ مضر می‌باشد، هیچ سایت یا شخصی‌ نمی‌تواند به شما این مطلب را آموزش بدهد، انجام تمرینات اینچنینی و با این هدف ممکن است منجر به سایکوسیس1 و بیماریهای روانی‌ شود، این تجربیات کاملا شخصی‌ بوده و از امتداد این به دیگران خودداری بفرمایید.

1- http://en.wikipedia.org/wiki/Kundalini_Syndrome

با سپاس

با تشکر از رسیدگی کارشناس محترم ولی تا اونجایی که من میدونم علومی مثل احضار جن و زهد منفی علومی هستند که کنجکاوی در اون ها نهی شده ولی من تا به حال نشنیدم که مثلا اطلاعات راجع به سیر و سلوک عرفانی حجاب آور باشه.مثلا همون حدیثی که گفتم "نبین تا ببینی" که مارو از نگاه های حرام بازداشته در حیقیقت یک دستورالعمل حجاب بردار هستش نه حجاب گذار.

اگر اشتباه میکنم لطفا راهنمایی فرمایید.

بعد از ترک محرمات و انجام واجبات وارد کدوم مرحله میشیم؟

تجربه خروج از کالبد برای یک پروفسور آتئیست (کافر ) آمریکائی هووارد استورم (Howard Storm)

این تجربه شاید معروف ترین تجربه خروج از کالبد برای جهانبینی سطحی گرای غرب باشد . این تجربه همچنین معروف ترین و کامل ترین تجربه فردی علمی-آکادمیک نسبت به وجود دوزخ را در جامعه غرب نشان میدهد
وی که پیش از ایست قلبی پروفسور و هیئت علمی دانشکده هنر دانشگاه کنتاکی بود در جریان سفر علمی به پاریس به همراه دانشجویان در ساعت 11:00 در هتل دچار پارگی روده کوچک شده که سریعا به بیمارستان منتقل میشود و در نهایت تا قبل از ساعت 21:00 عمل جراحی بر روی او صورت نمیگیرد. در این مدت او ناگهان خود را در خارج از بدن میبیند که به حالت ایستاده به بدن خود نگاه میکند. در این حالت وی صدای مهربانی را شنیده که اسم او را صدا میزند و زمانی که بر میگیردد موجوداتی سیاه را میبیند که به او حمله میکنند و با درد بسیار او را به سمت فضائی تاریک میکشانند. در این حالت ندائی درون او میگوید به خدا پناخ ببر و او را بخوان و دعا کن. این دعا ها به تدریج (فرشتگان تاریک) را از او دور میکند و با استغاثه از پیامبر (عیسی ع)خود طلب کمک میکند. در این حالت افرادی نورانی به او نزدیک میشوند و سوالاتی از او میپرسند و به او اجازه میدهند که سئوالاتی بپرسد که در اینجا شرح داده نشده و اما یکی از سوالاتی که او از آنان میپرسد سرنوشت کشور آمریکاست که میگویند اگر آمریکا رویه خود را عوض نکند به زودی نابود خواهد شد ( رجوع به متن اصلی) پیغام اصلی که این تجربه او برای جهانیان میاورد اهمیت بخشش و صلح و ایمان به خداست.
He states that the deepest desire of these beings is only to serve "the One" (which humans refer to as "God"), and part of their acts of service include assisting humanity to "return to the One".
او تاکید میکند که تمام هدف این موجودات خدمت به ذات واحدی است که انسان خدا میخواند و بخشی از عمل آنها کمک به بشر برای برگشتن به سوی خداست.
او اکنون کشیشی در کووینگتون ایالت اوهایو است و مصاحبه هایی با برنامه های تلویزیونی مانند اوپرا و .. انجام داده.

یا مجید

سلام
فرصت نشد همه پست های دوستان را دقیق مطالعه کنم فقط مطلبی هست که لازم دیدم عرض کنم ...

برادرانه التماس میکنم ! به سمت اعمالی مثل تخلیه کالبد اختری نروید ...به هر شکلی خصوصا روش هایی که بروی اینترنت وجود دارد اعم از اینکه ریشه در ائین هندو دارند یا شمنیزیم ...

به جد میگم این دست از مقولات ماورالطبیعه خصوصا برون فکنی کالبد اختری که پیش قراول و به نوعی دروازه ان محسوب میشه جزء دام های خطرناک شیطان هستند زنهار ! ...فرقی نمیکند از سر کنجکاوی یا به هر دلیل دیگری ...
و امان از وقتی که دریچه های ورود شیاطین به دست خود انسان باز بشه ...با اگاهی انسان بازی میکنند خیال را حقیقت جلوه میدهند ...و نهایتا میشود انچه نباید بشود
اگر از نظر جسمی هم سالم بمانید ...از نظر روحی نابود میشود و صد البته ایمان خودتان را بر باد خواهید داد ...

[="Tahoma"][="Navy"]

امیرعلی عبدالمجید;263944 نوشت:
. زمر(39) آيه 18.
سخنان را بشنوید و از بین آنها بهترین را انتخاب کنیم و عمل کنیم از طرف دیگر زکات علم آموختن آن است پس علمی که با تلاش به دست میاوریم باید به دیگران نیاز بیاموزیم و اگر جامعه ما اینچنین بود چه بسا پیشرفت علمی قابل توجهی داشتیم
پس حقی‌ را که خداوند به ما داده محفوظ بشمریم و نگذاریم دستخوش دیدگاههای صلب وهابی شود

باسلام و احترام خدمت شما دوست گرامی
باید توجه داشت که منظور از آیه مذکور، انتخاب سخن حق از بین سخن مخلوط به حق و باطل است نه سخنی که همه اش حق است، آنجا دیگر جای «فیتبعون احسنه» نیست، سخنی باطل وجود ندارد که بخواهیم خوبش را از بدش جدا کنیم.
اما منظور ما از علم حجاب آور، علومی هستند که همه آن حق بوده اما دانستن آن برای شخصی که عامل به آن نخواهد بود و فقط می خواهد بداند، چیزی جز وبال گردن نخواهد شد. بلکه گاهی برای قلب قساوت ایجاد می کند.
سخن در این بود که بعضی از علوم و معارف را، تا مرحله قبلیش را طی نکردیم، لازم نیست به طور تفصیل از مراحل بعدیه آن آگاه شویم، زیرا یا به خاطر عدم درکِ آن معارفِ بالا، توانایی فهم آن را نخواهیم داشت و سردرگم می شویم، یا خدایی ناکرده انکار می کنیم و یا با شنیدن آن(به خاطر این که اهل عمل نیستیم) وظیفه ای برگردنمان خواهد افتاد که با عمل نکردنِ به آن، ظلمت و تاریکی برایمان حاصل می شود. بلکه باید معارف را پله پله طی کرد، آنقدر معارف هست که ما نمی دانیم و باید آگاه شویم تا بدان علم کنیم که نوبت به معارف سطح بالاتر و امور غیبی نمی رسد.
البته بحث در علوم تفصیلی است و الا علم اجمالی به آن معارف و این که علومی هستند که عرفا و بزرگان بدان واقفند، اشکالی ندارد بلکه لازم است و انسان را امیدوار خواهد کرد. منظور ما از علم، این قبیل علوم بود.[/]

بسم الله الرّحمن الرّحیم
من با هشدار شما کاملا موافقم،
اطلاعاتی‌ در مورد این طریقتهایی که نام بردید به دوستان بدهم بد نیست،
در آیین هندو اصول چند خدایی حکم است و با مفاهیم اسلام تضاد اساسی‌ دارد
برخی‌ از مناسک ایشان عبارت از جشنها، ورد‌ها و مدیتیشن می‌باشد، که بعدها با ظهور
طریقت بودا این آیین هندی با اخلاف خود نیز تضّاد‌هایی‌ پیدا کرد، بنابر برخی‌ متون
هندویسم در ابتدا یگانه پرست بوده و تنها تا ۴ قرن بعد از پیدایش این آیین سانسکریت
اولین متون چند خدایی در آنها تولید شده، پیغمبر و ایجاد کنندهٔ این طریقت معلوم نیست.
شمنیسم آیین سرخپوستی مبتنی‌ بر نوعی جادوگری با استفاده از مواد روانگردان به نام
دمت می‌باشد که در گیاه ایهوسکا یافت میشود، در ایران متاسفانه گرایش به این طریقت برای
جوانان باعث ایجاد اعتیاد مضاعف شده از ( علاوه بر اعتیاد کلاسیک) .

یا مجید

[="Tahoma"][="Navy"]

امیرعلی عبدالمجید;263944 نوشت:
این دیدگاه فقهی‌ هیچگونه سند دینی ندارد، با اینکه عقیده دارم برخی‌ مراتب عرفانی را نمی‌شود به اهل دنیا گفت چون حاشا میکنند

اما شاهد ما بر این که، آگاهی بعضی از علوم، برای ما خطرناک و حجاب آور است و خداوند متعال، دسترسی به آن را از ما مستور داشته، امثال حکایت سلمان و ابوذر است که امام سجاد علیه السلام فرمودند: اگر ابوذر به آنچه از علم، در قلب سلمان، آگاهی می یافت، او را می کشت یا در عبارتی دیگر هست که کافر می شد.
این نشان از این دارد که بعضی از معارف الهی، برای برخی افراد طاقت فرسا است و هنوز به درجه درک و فهم آن نرسیده اند.
لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه‏.(کافی ج 2، ص 332)
در شرح این حدیث در کتاب وافی می خوانیم که می فرماید: و این بخاطر آن است که این علوم، بسیار سخت و سنگین است و که حتی بزرگان از اهل علم و فحول، از درک آن قاصرند تا چه برسد به ضعفا و مبتدیان راه، لذا عامّه مردم به ظاهر شرع و تبعیت از علوم اجمالی از اسرار، تکلیف شده اند، نه این که به اسرار و باطن آن آگاه شوند به خاطر کوتاهی فهم و درک آنها و این که بین ظاهر و باطن را نمی توانند جمع کنند، لذا ممکن است بین آن امور تنافی و تخالف ببینند، سپس حق را انکار کنند و کافر شوند و یا دست به قتل بزنند.
«و ذلك لأنّ مكنون العلم عزيز المنال، دقيق المدرك، صعب الوصول، يقصر عن بلوغه الفحول‏من العلماء، فضلًا عن الضعفاء؛ و لهذا إنّما يخاطب الجمهور بظواهر الشرع و مجملاته، دون أسراره و أغواره؛ لقصور أفهامهم عن إدراكها و ضيق حواصلهم عن احتمالها؛ لايسعهم الجمع بين الظاهر و الباطن، فيظنّون تخالفهما و تنافيهما، فينكرون فينكرون، و يكفّرون و يقتلون»(الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جيلانى)، ج‏2، ص: 15)
حال اگر کسی طی طریق کرده باشد و با مقدمات این علوم آشنایی داشته باشد و بتوان بین ظاهر و باطن این معارف جمع کند، خیلی پسندیده است که در این وادی بیفتد و به این علوم دسترسی پیدا کند.
از این مطلب غفلت نشود که منظور ما علم تفصیلی به این علوم بود که مشکل ساز برای انسان مبتدی است و این جمله (هرآنکه اسرار حق آموختند، دهانش مهر زدند و دوختند) برای آنهاست، و الا علم اجمالی به آن خیلی هم پسندیده است و تقویت کننده و امید بخش.
خطبه ای از سلمان نقل شده می گوید: علم کثیری به من داده شده است که اگر شما را به همه آنها واقف کنم، گروهی از شما خواهید گفت سلما دیوانه شده است، و گروهی دیگرتان خواهد گفت، خدا قاتل سلمان را رحمت کند و بیامرزد.
روى خطبة لسلمان رضي الله عنه قال فيها: فقد أوتيت العلم كثيرا، و لو أخبرتكم بكل ما أعلم لقالت طائفة لمجنون، و قالت طائفة أخرى اللهم اغفر لقاتل سلمان.(مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 4، ص 316)
لذا امام سجاد علیه السلام فرمودند: علوم ما، سخنان ما امری است بسیار سخت و سنگین است که جز چهار گروه توانایی تحمل و درک آن را ندارند، 1. ملک مقرب، 2. نبی مرسل، 3. مومنی که خداوند متعال، قلب او را به ایمان امتحان کرده باشد.
4. يا شهرى كه برج نفوذ ناپذير دارد، عمرو شاگرد شعيب گويد: به او گفتم: اى أبو الحسن، این شهر كدام است؟ گويد: در پاسخم گفت: من خود معنى آن را از امام صادق عليه السّلام پرسيدم به من فرمود: منظور دلى است كه پريشان نيست و خاطر جمع مى‏باشد.
ُ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏ ِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ قَالَ عَمْرٌو فَقُلْتُ لِشُعَيْبٍ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ الْمَدِينَةُ الْحَصِينَةُ قَالَ فَقَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْهَا فَقَالَ لِي الْقَلْبُ الْمُجْتَمِعُ.( معاني الأخبار، النص، ص: 189)[/]

با تشکر از توضیح تفصیلی شما دوست عزیزم از قم، اولا مارو مهمان یک دعا در حرم حضرت معصومه بفرمایید، انشا‌الله که دلمان برای عطر حرمش تنگ شده است

در مورد توضیحات شما کاملا صحیح بوده و یک نکته در مورد حال حاضر باید گفته شود، در مفهوم عامه مردم اولا، طبیعت عامه این است که اگر چیزی از آنها دریغ شود، به جای صبر دنبال جایگزین میروند، این که ما این بحث رو می‌خواهیم باز کنیم انشالله این است که اگر کسی‌ اطلاعاتی‌ لازم دارد از مجرای اسلامی و با توضیحات مفهوم بدهیم، تا جذب جایی‌ نشود که فردی غیر علمی‌ و شاید و با اطلاعات ناقص موجب انحراف شود، پس مصلحت این است که همهٔ علوم گفته شود و در قبال آان هشدار داده شود که کجایش خطر ناک است.
از منی‌ یا شمایی که ۴ تا پیرهن پاره کرده یم تا اسلام را برگزیده ایم و در راهش پیش می‌رویم بهتر است تا کسی‌ که بر اساس کنجکاوی جذب عرفان و طریقتی شده که نکات منفی‌ را نمیداند.
پس بگذاریم همهٔ حرفها روشن شود، مردم می‌فهمند در حد لزوم، اگر من مایل به تجربه و دانستن هستم چون می‌خواهم از اصالت آنچه بر من اتفاق افتاده یقین حاصل کنم تا مبنای آرامش روح من باشد. این یک مساله شخصیست و هیچکس را دعوت به هیچ چیز نکنیم ولی‌ بشنویم، به بهانه اینکه بچه گمراه میشود نمی‌شود او را در خانه حبس کرد.

یا مجید

جمع بندی:
برای تخلیه روح چی کار باید بکنیم
تخلیه روح همونی هست که مثلا یه مدتی روحمون رو به اختیار از بدنمون جدا میکنیم و به اینور و اونور میبریم بعدش که کارمون تموم شد میام تو جسممون ؟
حالا اگه یه مدت زیادی تو جسممون نبودیم بعدش جشم نابود شد بعد میمیریم؟
اون موقع که از جسممون جدا میشیم میتونیم اشیا رو هم با خودمون حمل کنیم؟

باسلام و عرض ادب
تخلیه روح، توجه ویژه به روح، و عدم التفات به جسم است که روح در قالب جسمی مثالی، سفری روحانی انجام داده و در عالم سیر می کند.
لیکن اگر بدین معنا باشد که روح به طور کلی از بدن خارج شود،این امر جز به هنگام مرگ محقق نخواهد شد، بلکه گاهی حالتی است مثل خواب، منتهی شخص، متوجه این مطلب هست که حقیقتِ او غیر از بدن مادی اش است، که روح می باشد.
برای رسیدن به این حالت، دو روش وجود دارد.
که حاصل این دو روش، گاهی اختیاری است و گاهی به صورت غیر اختیاری صورت می پذیرد.
اما این دو روش، روش الهی و روش شیطانی هستند.
روش الهی از طریق التزام واقعی به واجبات و ترک محرمات است که در این حالت روح آدمی قوی شده و می تواند تسلطی بر جسم خویش داشته باشد و به اذن الله روح خویش را تسخیر کند، یا سفری روحانی داشته باشد در حالی که جسم وی ثابت و حرکتی ندارد.
اما روش شیطانی آن است که با کمک از شیطان بعضی انسانها مانند مرتاضین، قدرتی پیدا می کنند که می توانند حتی از دیوار رد بشوند، اشیاء را جابه جا کنند و کارهای خارق العاده انجام دهند.
به هنگام برون فکنی روح (یا خارج شدن روح از جسم فیزیکی)، روح در بدن یا قالب مثالی خود قرار می گیرد، به همان شکلی که ما در خواب آن را می بینیم؛ و از این رو، روح هرگز بی بدن نیست و در هر مرحله و در هر عالمی بدن مناسب خود را دارد. این بدن از ساخته های خود روح است؛ نه مفارق و جدای از آن و هر کجا که بخواهد آن را با خود می برد و محال است که روح در هر زمانی بی بدن باشد.[1]


[/HR][1] ر.ک: دروس معرفت نفس، حسن زاده آملی، حسن، دفتر سوم، درس 141، ص 489.
موضوع قفل شده است