اصول افزایش بصیرت نسبت به خواندن قرآن چیست ؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصول افزایش بصیرت نسبت به خواندن قرآن چیست ؟

به نام خدا
سلام و عرض ادب خدمت تمامی خوانندگان این مطلب

بارها برای من پیش امده که کارشناسان آیه ای از قرآن کریم را در پست هاشون میزارن که من قبلا این آیه را خوندم ولی متوجه منظور واقعی اون نشده بودم یا حتی فکر نمیکردم بار معنوی و علمی به این سنگینی را در خودش داشته باشه.
به همین خاطر از کارشناسان محترم خواهش میکنم در رابطه با افزایش بصیرت نسبت به آیات قرآن من و مشتاقان دیگر را راهنمایی نمایند تا نسبت به قرآن کریم بصیرتی بایسته کسب نماییم.

امید وارم این مبحث مورد استفاده تمامی کاربران قرار گیرد انشاالله

با تشکر

کارشناس بحث : رسا

برچسب: 

vahid_barvarz;238123 نوشت:
به نام خدا
سلام و عرض ادب خدمت تمامی خوانندگان این مطلب
بارها برای من پیش امده که کارشناسان آیه ای از قرآن کریم را در پست هاشون میزارن که من قبلا این آیه را خوندم ولی متوجه منظور واقعی اون نشده بودم یا حتی فکر نمیکردم بار معنوی و علمی به این سنگینی را در خودش داشته باشه.
به همین خاطر از کارشناسان محترم خواهش میکنم در رابطه با افزایش بصیرت نسبت به آیات قرآن من و مشتاقان دیگر را راهنمایی نمایند تا نسبت به قرآن کریم بصیرتی بایسته کسب نماییم.
امید وارم این مبحث مورد استفاده تمامی کاربران قرار گیرد انشاالله با تشکر

با سلام و درود خدمت جناب vahid_barvarz :Gol:

سوال حضرتعالی بسیار کلی است و جوابی بسیار مفصل دارد که انشاالله در پستهای متعدد جواب آنرا عرض میکنم

به تیتر مباحثی که در طول چندین پست پرداخته میشود توجه فرمائید

مسائل قرآن-
1- ضرورت تدبر كردن در قرآن
2- قرآن و تفسير به رأى
3- قرآن در ميان تزكيه و تعليم
4- قرآن حكيم ميان ظاهر و باطن
5- قرآن حكيم ميان محكم و متشابه
6- قرآن حكيم و حروف يا قرائتهاى هفتگانه
7- قرآن حكيم و اثبات معانى آن

بعد از ذکر فهرست مباحث به طرح یکا یک آن خواهیم پرداخت

1- ضرورت تدبر كردن در قرآن‏
تدبر در قرآن تنها وسيله براى امكان عمل كردن به آن است. چه خداوند تبارك و تعالى در كتاب كريم خود نورى به وديعت نهاده است كه آدمى را به پروردگار بزرگ او رهبرى می ‏كند، و در نتيجه به او ايمان می ‏آورد، و سپس به عملى كردن شرايع او می ‏پردازد بنا بر اين بر آدمى تنها انجام دادن يك كار ناگزيرى و ضرورى است و آن باز نگاه داشتن دل خود بر قرآن و آماده بودن و شدن براى فهميدن آن است. و اين از راه تدبر حاصل می ‏شود.
خداوند سبحانه و تعالى مى‏گويد:
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (16/ 5) قرآن خود نور است، و بر ما در برابر نور كارى جز آن باقى نمی ‏ماند كه چشمان خود را براى ديدن روشنى باز كنيم و به مدد اين روشنى همه چيزها را ببينيم.
تدبّر در قرآن به معنى تحميل كردن آراء و افكارى اضافى بر آنها نيست، بلكه تسليم شدن به علوم قرآنى و تأمّل در معانى آيات آن و نگريستن به زندگى به ميانجيگرى آنها و كوشش براى فهم حقايق طبيعى و آفاق درونى جان به وسيله آنها است.
و در اين جا تفاوت ميان تفسير و تأويل قرآن به رأى شخصى كه دين سخت آن را نهى كرده و ميان تدبر در قرآن كه دين شديدا به تأكيد درباره آن پرداخته، نهفته است.
بر بعضى از كسان اين دو امر با يكديگر مشتبه شد، و به همين جهت نور قرآن را به گمان اين كه برتر از سطح فهم و ادراك ايشان است از خود پوشيده نگاه داشته‏ اند.
البتّه آدمى نمی ‏تواند به بلندى سطح قرآن ارتقا پيدا كند، ولى شعاع آن همچون خورشيد پيوسته به چشمهاى بينا می ‏تابد. پس هر كس به پيروى هواى نفس يا تفسير به رأى و نظر شخصى خود را از اين شعاع محروم سازد، گمراه است، و هر كس به آن تسليم شود و دل خود را از هر انديشه پيشين در هنگام تلاوت قرآن تهى كند، خدا او را به راه راست هدايت خواهد كرد.
_______________________
تفسير هدايت، ج‏1، ص: 42

ادامه ...

علامه طبرسى در تفاوت ميان تفسير به رأى و تدبّر در قرآن چنين می ‏گويد:
و بدان كه در خبر صحيح از پيغمبر (ص) و امامان قائم مقام او (ع) آمده است كه: تفسير قرآن جز با اثر و حديث صحيح و نصّ واضح و آشكار جايز نيست، و علماى اهل سنت نيز از پيغمبر (ص) روايت كرده ‏اند كه گفت: هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند و به حق برسد، خطا كرده است. و گفته‏ اند كه گروهى از تابعان گفتار به رأى را درباره قرآن مكروه دانسته ‏اند، همچون سعيد بن مسيّب و عبيدة السلمانى و نافع و سالم بن عبد اللَّه و جز ايشان.



گفتار در اين باره آن است كه خداوند سبحانه و تعالى مردمان را به استنباط آيات تشويق كرد و راه آن را نشان داد و كسانى را كه به اين كار پرداخته بودند ستود و گفت: كسانى كه آن را استنباط كنند آن را می دانند، و بعضى ديگر را براى ترك تدبّر در قرآن و خود دارى از تفكر در آن نكوهش كرد و گفت: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها- آيا در قرآن تدبّر نمی كنند، يا اين است كه بر دلهايشان قفل زده شده است»



و به ياد آورد كه قرآن به زبان عربى نازل شده و گفت: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا- آن را قرآنى عربى قرار داديم». و پيغمبر (ص) گفت: «اگر حديثى از من به شما رسيد، آن را بر كتاب خدا عرضه كنيد و اگر با آن موافق بود آن را بپذيريد و اگر مخالف بود آن را به ديوار بكوبيد» و بدين ترتيب آشكار شد كه كتاب خدا حجت است و بايد همه چيز به آن عرضه شود، و چگونه ممكن است كه با نامفهوم بودن معنى چنين عرضه ‏اى بتواند صورت بگيرد؟ اين گفته و نظاير آن دليل اين است كه خبر مورد نظر را نبايد به ظاهر آن ترجمه كرد، و معنى آن چنين است: اگر اين مطلب صحيح باشد كه آن كس كه قرآن را حمل بر رأى خود كند و به گواهيهاى الفاظ آن عمل نكند به حق رسيده است، استدلال غلط بوده است. و از پيغمبر (ص) روايت شده است كه گفت: قرآن هموار و رام و مشتمل بر وجوه مختلف است، پس آن را بر بهترين وجه حمل كنيد.



و از عبد اللَّه بن عباس روايت شده است كه وى گونه ‏هاى مختلف تفسير را چهار دانسته است: تفسيرى كه هيچ كس عذرى براى ندانستن آن ندارد، و تفسيرى كه عرب از راه كلام خود می ‏داند، و تفسيرى كه علما آن را می ‏دانند، و آخرى آنكه جز خدا كسى آن را نداند. امّا آنكه عذر هيچ كس براى ندانستن آن پذيرفته نيست، چيزى است كه از همه شرايع قرآن و مجموع دلايل توحيد به دست می ‏آيد و آنچه اعراب به سبب زبان خود می ‏دانند حقايق لغت و موضوع سخن ايشان است و آنچه علما از آن آگاهند، تأويل متشابه و فروع احكام است و اما آنچه جز خدا كسى نمی ‏داند چيزى است كه به معارف غيبى و قيام ساعت قيامت مربوط می ‏شود! «1»
***************************************
1- مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 13.
__________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 44

ادامه .....

2- قرآن و تفسير به رأى‏
گروهى از مسلمانان چنان تصور می ‏كنند كه تدبّر در قرآن، جز براى كسى كه بهره وافرى از علم داشته باشد، روا نيست، و گواه اين پندار خود را بعضى از روايات می ‏دانند كه در آنها از تفسير قرآن به رأى نهى شده است.
ولى اين گمان كاملا غير منطقى است، بدان سبب كه خداى متعال، در آن هنگام كه بندگان خود را به تدبر در قرآن فرمان داده، و بلكه هر انسان را در هر زمان و هر سرزمينى مخاطب قرار داده، بر كتاب خود و آفريده‏ هاى خويش دانا بوده است.
خداوند سبحانه و تعالى در كتاب خود چنين گفته است:
«هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ- اين گفتار و بيانى براى مردم، و راهنما و پندى براى پرهيزگاران است». (138/ 3)
و آيا ممكن است كه خدا بيانى براى همه مردم فراهم آورد و آن گاه ايشان را از كوشش براى فهميدن آن يعنى تدبّر در آيات قرآن حكيم منع كند؟ در اين صورت فايده آن چه می ‏توانسته است بوده باشد؟
خطاب هاى قرآن كه در آنها با «يا أَيُّهَا النَّاسُ» عموم مردم، يا با «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» همه مؤمنان مخاطب كلام خدا واقع می ‏شوند، براى آن است كه همگان كلام خدا را بشنوند و آن را بفهمند. آيا با اين حال می ‏توان تصور كرد كه تدبر در كلام خدا روا نيست؟
ممكن نيست گفته شود كه روايات از تدبرى كه خدا به آن فرمان داده است نهى كرده‏ اند. بلكه گفتار منطقي تر آن است كه بگوييم روايات چيزى را نهى كرده‏ اند و آيه قرآن به چيز ديگرى فرمان داده است. يا اين كه روايات حدودى از تدبر را بيان كرده‏ اند كه تجاوز از آن جايز نيست.


پس آيا روايات چه چيز را نهى كرده ‏اند؟
واقع امر آن است كه انسان می ‏بايستى از حقى كه از آن آگاهى دارد پيروى كند، و آنچه را كه بر آن علم ندارد فروگذارد. خداوند سبحانه و تعالى مى‏گويد:
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا- از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، كه گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش و مؤاخذه قرار مى‏گيرند». (36/ 17)
به همين گونه بر انسان، در شريعت اسلام، روا نيست كه چيزى بگويد كه به آن علم ندارد. خداوند متعال مى‏گويد:
«وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (169/ 2).
و قرآن گفتن چيزى را كه شخص به آن علم ندارد، گناهى می ‏داند كه خدا آن را بزرگ می ‏شمارد و مردمان آن را كوچك می ‏شمارند:
«وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ- با دهنهاتان چيزهايى می ‏گوييد كه به آنها علم نداريد و آن را آسان و روا می ‏شماريد، در صورتى كه در نزد خدا بزرگ است» (15/ 24).


بنا بر اين جايز نيست كه انديشه يا كارى را به كسى نسبت دهيم مگر اين كه يقين داشته باشيم كه از او است. و به همين گونه تفسير كردن سخن كسى به گونه خاصى كه قصد وى آن نبوده است، تا در اين باره يقين قطعى نداشته باشيم، روا نيست، و اگر چنين كنيم سخن او را تحريف كرده و به او نسبت نادرست داده‏ ايم.

___________________
تفسير هدايت، ج‏1، ص: 46

ادامه ...

و عظمت اين نهى در آنچه به خداى بزرگ نسبت داده شود بيشتر آشكار است، و بنا بر اين هر گفتارى را كه به خدا نسبت می ‏دهيم، با علم يقينى بايد بدانيم كه گفته خدا است، و چون جز اين شود، دروغى را بر خدا بسته، و به او نسبت داده‏ ايم.
«إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ- كسانى كه دروغى را بر خدا ببندند، رستگار نخواهند شد». (116/ 16)
به همين گونه هر تفسير كلام خدا كه از مطابقت آن با حقيقت واقع يقين نداشته باشيم، نوعى از دروغ بستن به خدا محسوب می ‏شود.
در ميان مسلمانان كسانى بوده‏ اند- و هنوز هم هستند- كه از دين براى مصالح شخصى خويش بهره‏ بردارى می كردند- يا از آن براى اثبات هواهاى نفس زيانبخش خويش مدد می ‏گرفتند- و بدين ترتيب به تفسير آيات قرآنى بر حسب آراء شخصى خود می ‏پرداختند. اين گونه كسان می ‏خواهند كتاب خدا را پيرو افكار خويش قرار دهند و بر آن چيزهايى تحميل می ‏كنند كه نمی ‏تواند آنها را تحمل كند.


آنچه مقصود اسلام بوده آراء اين گروه است، و در قرآن چنين آمده است:
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ. وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ. يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ-

او است آنكه به تو كتاب فرو فرستاد: آيه‏هايى از آن محكم است و آيه‏هايى ديگر متشابه، پس كسانى كه در دلهاى ايشان شك است، پيروى از آيات متشابه آن مى‏كنند تا از اين راه فتنه برانگيزند و به تأويل قرآن بپردازند. و تأويل آن را كسى جز خدا و استواران در علم كسى نمى‏داند. اينان مى‏گويند كه ما به آن ايمان داريم و همه آن از جانب پروردگار ما رسيده و جز خردمندان كسى پند نمى‏گيرد». (7/ 3) «1»
و قرآن بدين گونه مقاصد اين گروه فاسد را آشكار ساخته و- به صورتی ‏قاطع- از تأويل قرآن براى رسيدن به هدفهاى نادرست نهى كرده است.

رواياتى در دست است كه در آنها نيز آنچه در قرآن نهى شده به همان‏گونه نهى شده است. ولى اين نهى به تعبير ديگر نهى از تفسير به رأى است كه به معنى پيروى از هواى نفس و ميل شخصى است، كه در مقابل تفسير بر وفق حقيقت و واقعيت است. و با وجود آنكه تفسير هر سخن منسوب به كسى به رأى حرام است، اين حرمت در مورد كلام خدا شديدتر است، و از همين رو در روايات اين مطلب به صورتى خاص بيان شده و از قواعد عمومى خارج نيست.

و اينك بعضى از اين گونه روايات:
از امام صادق (ع) است كه گفت: «هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر به حق برسد پاداشى به او داده نمى‏شود، و اگر خطا كند سقوط كرده و از آسمان دور شده است».(2)


و از پيغمبر (ص) روايت شده است كه گفت: «هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند و به حق برسد، خطا كرده است». «4»
و نيز از او است كه گفت: «هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند، جاى نشستن او در آتش است».
پس حقيقتى كه در آن شكى نيست اين است كه گفتار به رأى شخصى- مخصوصا در تفسير قرآن حكيم- حرام است و حرمتى شديد دارد.
ولى اين مطلب ربطى به تدبّر در قرآن ندارد، چه تدبر به معنى انديشيدن تمركز يافته در آيه به منظور دست يافتن به شناخت حقيقت بيان شده در آن آيه است.
پس تدبّر براى به دست آوردن علم به قرآن است، تا چنان شود كه آدمى در تفسير قرآن از روى رأى و هواى نفس تفسير نكند، بلكه اين كار از روى علم و دانش صورت پذير شود.

***************************************
1- به خواست خدا، در بعضى از صفحات آينده درباره محكم و متشابه سخن خواهيم گفت.
2- تفسير صافى، ج 1، ص 21.
3- همان جا.
_________________________
تفسير هدايت، ج‏1، ص: 48

ادامه ...

قرآن ميان تزكيه و تعليم‏
قرآن حكيم را دو هدف اساسى است كه اگر از آنها آگاه شويم، به شناختن بعضى از دشواريهاى آن معرفت پيدا خواهيم كرد، و آن دو تزكيه و پاكيزه كردن مردم و تعليم و آموزش دادن به ايشان است. و خداوند سبحانه و تعالى در آيه‏اى كه پس از اين می ‏آيد به اين هر دو هدف اشاره كرده است:
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ- او است آنكه در ميان درس ناخواندگان فرستاده‏اى از خود ايشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكيزه‏شان سازد و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد، هر چند پيش از آن در گمراهى آشكار بوده ‏اند». (الجمعة/ 2) هدف آيات قرآنى كه بر بيسوادان خوانده می ‏شود، تزكيه آنان و سپس تعليم و آموختن كتاب و حكمت به ايشان است.
پس فرق ميان «تزكيه» و «تعليم» چيست و چگونه است كه قرآن آن دو را با هم يك بار جمع كرده است؟
1- تزكيه عبارت از پاك و پاكيزه كردن نفس بشرى از رسوبات جاهليّت است، خواه از گونه افكار و انديشه ‏هاى باطل بوده باشد، و خواه از گونه اعتقادات نادرست و فاسد، يا اخلاق زشت و نكوهيده.
تزكيه عبارت از پرورش انسان در حال تكاملى است كه نيروهاى عقلى و بدنى او همگى در حال شكفتگى براى رسيدن به خير و نيكى و حق و راستى است.
و كلمه «تزكيه» مشتق از كلمه زكات يعنى طهارت و پاك بودن است. و اساس و شالوده تزكيه تقويت اراده آدمى و محكم كردن حس آزاد شدن از قيد هواها و شهوت هاى نفسانى و محكم كردن روش زندگى و خلق و خوى آدمى است. و هدف تزكيه چيزى بيش از پاك و پاكيزه كردن بشر نيست.
در صورتى كه هدف تعليم افزودن «شناختها» ى تازه به انسان است تا چرخ حركت او به پيش آدمى سرعت بيشتر پيدا كند، و متكى بر نيروى عقلى است كه در جان آدمى نهفته است.
پس ارتباط ميان تزكيه و تعليم، تا حدى به ارتباط ميان پاك كردن موتور يك ماشين و ريختن سوخت در آن است. چه، با پاك كردن مواد زيانبخش از ماشين دور مى‏شود، و سوخت وسيله افزوده شدن موادى تازه بر آن است.
پس سوخت بشرى در پيشرفت تمدن علم و دانش است. ولى اين سوخت بدون تنظيف و پاكيزه كردن ماشين آدمى از اخلاق فاسد و انديشه‏ هاى باطل سودى ندارد.
و بنا بر اين عمل تزكيه مكمل و تمام كننده عمل تعليم است، و يكى از آن دو متمم ديگرى به شمار می ‏رود.
________________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 49

ادامه ...

ادامه از پست قبل

اما اين كه قرآن چگونه تزكيه و تعليم را با يكديگر جمع می ‏كند، امرى است كه از چند لحاظ به بحث درباره آن خواهيم پرداخت.
الف: قرآن حكيم، به ميانجيگرى خود حق، مردمان را به حق متوجه مى‏سازد، و باطل را وسيله دعوت كردن انسان به حق قرار نمى‏دهد، چنان كه بعضى از كتابهاى تربيتى كمتر به وسيله‏اى كه با آن مى‏خواهند به هدف تربيتى تحقق بخشند توجه مى‏كنند و به همين جهت قرآن حكيم سنّتهاى جهانى و قوانين فطرى را كه بر زندگى فرمان مى‏راند بيان مى‏كند و مردمان را به شناختن آنها متوجه مى‏سازد تا از اين راه بتوانند خود را پاك و پاكيزه كنند.
و از راهنمايى قرآن به اين سنّتها و هدفها دو امر مورد نظر است:
اول: راهنمايى كردن مردم به راه اصلاح خودشان كه عبارت است از ايجاد هماهنگى ميان زندگى خودشان و آنچه سنتهاى كلّى و عمومى خواستار آن است.


دوم: آموختن اين سنتها به مردم. و طبيعى است كه هدف دوم از ظاهر قرآن پنهان بماند، چه سياق و راهنمايى كتاب آسمانى كه در جهت تزكيه است از آن خبر می ‏دهد كه اين تزكيه هدف يگانه‏ اى است كه قرآن خواستار آن است، ولى، با وجود اين، با ديدى جستجوگرانه، بيانات عالمانه ‏اى كه آيات قرآن از آنها حكايت می ‏كند، بر ما آشكار مىی شود مثلا در سوره الرعد چنين می ‏خوانيم:
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (11/ 13)- خدا وضع و حال يك قوم را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه خودشان آنچه را كه با خود دارند تغيير دهند.
و اين حقيقتى تربيتى است كه كتاب آسمانى ما براى تثبيت مسئوليت شخصى افراد جامعه به آن اشاره می ‏كند.
و پيش از اين آيه و پس از آن يادآوريهايى به اين حقيقت آمده است.
ولى نظرى جستجوگرانه ما را به وجود چيزى فراگير و با دلالت بيشتر در اين آيه رهبرى می ‏كند. و آن عبارت از قانونى اجتماعى است كه تمدّن و تطوّر و تكامل صفات نفسانى را به يكديگر ارتباط می ‏دهد. می ‏گويد هر اندازه سازندگى قومى بر ويرانگرى آن فزونى داشته باشد، تمدن ايشان پيشرفته ‏تر است، و در تراز واقعيت، افزونى آبادى بر ويرانى جز پس از آن حاصل نمی ‏شود كه شايستگى نفسانى مناسبى در تراز ذات و نفس فراهم آمده باشد.
اين قانون علمى در اين آيه به صورت وسيله ‏اى براى تزكيه انسان و تحميل مسئوليت كامل بر عهده وى درباره تطورهاى خارجى درآمده است.
و وجود نقطه عطفى را در سياق بعضى از آيات مشاهده می ‏كنيم كه هدف آن بيان حقيقتى علمى است كه ارتباط با واقعيت تزكيه‏ اى دارد كه ظاهر آيه به آن اشاره می ‏كند.
مثلا خداوند متعال می ‏گويد:
«وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ» (الشورى/ 26- 28)- و اجابت می ‏كند آنان را كه ايمان آوردند و به كارهاى شايسته برخاستند، و فضل خود را بر ايشان افزون مى‏كند و براى كافران عذابى سخت آماده است و اگر خدا روزى را براى بندگان خود فراخ كرده بود، هرآينه در زمين ستم مى‏كردند و به همين سبب به اندازه‏اى كه بخواهد فرومى‏فرستد و او از بندگان خود آگاه و نسبت به آنان بصير است. و او است آنكه پس از نوميد شدن ايشان باران مى‏فرستد و رحمت خود را گسترش مى‏دهد و او سرور ستوده است.
در سياق نقطه عطفى آشكار در اين گفته خداوند متعال مشاهده می ‏كنيم:
«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ» كه ظاهرا ارتباط با گفته پيش از آن خداى تعالى يعنى:
«وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و نيز گفته بعدى او ندارد:
«وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا» و قرار دادن اين نقطه عطف براى بيان سنتى فطرى در بندگان است كه عبارت است از به هم خوردن تعادل در صورت سنگينى كردن نعمتها بر ايشان، بدان جهت كه نعمت نيازمند مقدارى تحمل و خوددارى است كه به اندازه مقدار تحمل لازم براى سختى و بدبختى و شايد بيش از آن است.
به وجود آوردن اين نقطه عطف در سياق آيه كه بدون آن مستقيم می ‏نمايد، براى بيان حقيقت علمى در ضمن توجيه نفسى، نه فقط براى قرار دادن آن در خدمت تزكيه است، بلكه نيز به منظور بيان كردن آن براى همه مردم است.
__________________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 52

ادامه ...

تتمه پست قبلی

ب: و اسلوب تربيتى و پرورشى كه قرآن از آن در تزكيه نفس پيروى می ‏كند، به خودى خود روش و اسلوبى علمى است، و مشتمل بر مراحلى است كه با مراحل تزكيه و آنچه به آن مربوط می ‏شود، از انگيختن عاطفه و توجيه فكرى و مقدار حركت ايمانى ارتباط دارد كه با حكمت بالغه‏ اى انديشه موظف كننده را با هدف مورد نظر به يكديگر پيوند می ‏دهد.
در يك كلمه بايد گفت كه: بشريت قرنها است كه در صدد وضع روشها و برنامه‏ هايى علمى براى آموزش و پرورش تلاش می ‏كند، و قرآن در استخدام همه اين روشها و جز آنها كه بيان آنها به تفصيل می ‏انجامد، بر بشريت پيشى داشته است.

و اين مطلب ما را به دو حقيقت رهبرى می ‏كند:
1- می ‏توانيم از راه پيگيرى روشهاى آيه به آيه و موضوع به موضوع قرآنى، به شايسته ترين روشها و برنامه‏ هاى علمى دسترس پيدا كنيم.

2- می ‏توانيم با شروع حركت از يك نقطه در مطالعه اين روشها به قاعده‏ اى فراگير پس از ملاحظه تمامى قرآن حكيم دسترس پيدا كنيم، به همان‏گونه كه يك مهندس شايسته از نگريستن به يك بنا می ‏تواند قاعده‏ اى را پيدا كند كه بر وفق آن قاعده بناى مورد نظر ساخته شده بوده است. و نيز همچون تشخيص پزشكى است كه با حذاقت خود می ‏تواند از روى يك نسخه پزشكى آن قاعده علمى را كه به استناد آن اين نسخه نوشته شده، باز شناسد- و نظاير اينها.
پس شناخت روشها و برنامه‏ ها ما را به آن سنتهاى فطرى هدايت می ‏كند كه در هنگام وضع اين روشها و برنامه ‏ها مراعات شد و در نتيجه می ‏توانيم به فهم آن سنتها دسترس پيدا كنيم.
______________________________
تفسير هدايت، ج‏1، ص: 53

ادامه ...

به نام خدا
سلام

ضمن تشکر از جناب رحیق مختوم خواهشمندم در صورت امکان مبحث را تکمیل نمایید تا بیشتر استفاده نماییم .
همچنین از دیگر همکاران و کارشناسان نیز خواهش میکنم اگر مطلبی در باب [="red"]تجربیات [/]خود نیز میتوانند ارائه کنند دریغ نفرمایند .

با تشکر

با سلام و درود بر جناب وحید گرانمقدار در یادآوری موضوع
به ادامه بحث توجه فرمائید

قرآن حكيم ميان ظاهر و باطن‏
پس از آشنا شدن با دو خط با هم آميخته تزكيه و تعليم، و دريافتن اين كه هدف مهمتر قرآن كه از سياق آيات برمی ‏آيد تزكيه است، اكنون می ‏توانيم به بيان ظاهر و باطن قرآن بپردازيم.
پس می ‏گوييم كه ظاهر همان تزكيه است، و باطن همان تعليم.
و در حديث مأثور آمده است كه «ظاهر قرآن حكم است و باطن آن علم» و حكم عبارت است از شريعت و وسايل به جريان انداختن آن از تشويق و بيم دادن و قصه‏ ها و مثلها. در صورتى كه علم عبارت از آن سنتهاى فطرى است كه قرآن مجيد آنها را به بيان آورده، و قوانينى علمى كه به آنها اشاره كرده است.
و حديثى ديگر چنين است: «پشت و ظاهر قرآن چيزى است كه در آن نازل شده و بطن آن كسانى است كه كارى همچون كارهاى ايشان كرده‏ اند» «1».
و معروف است كه داستان كسانى كه قرآن درباره ايشان نازل شده، جنبه پرورشى آن محسوب می ‏شود، ولى در آن هنگام كه قرآن از داستانها روشها و سنتهاى عامّى را انتزاع می ‏كند، و شامل كسانى می ‏شود كه درباره آنان نازل شده و در عين حال كسانى را كه كارى همچون عمل ايشان كرده ‏اند دربر می ‏گيرد، در اين‏صورت آن سنتها صورت علم و معرفتى از تاريخ و اجتماع و مانند اينها پيدا می ‏كند.
در حديث ديگر آمده است كه مردى گفت: از امام درباره معنى اين جمله كه قرآن ظهرى و بطنى دارد پرسش كردم و او گفت: «ظهر آن تنزيل آن است و بطن آن تاويل آن بعضى از آن گذشته و بعضى هنوز به جريان نيفتاده است، همچون گردش خورشيد و ماه، كه هر چه از آن آمد صورت وقوع پيدا كرده است».
اين حديث تأكيدى براى معنى حديث اول است، و روى هم رفته از آن حكايت می ‏كنند كه تنزيل قرآن همان ظاهر است كه دلالت بر لفظ می كند، در حالى كه تأويل كه آن نيز بطن قرآن است، عبارت از آن واقعيت علمى است كه ظاهر به آن راهنمايى می ‏كند و منطبق بر همه كسانى می ‏شود كه با اشخاص مورد نظر مربوط به ظاهر آيه مشاركت دارند.
در بعضى از احاديث از علوم قرآن به نام «بطن» ياد شده، بدان جهت كه بر عامه مردم پوشيده است، و سپس از طريق تدبر آشكار می ‏شود، و بر حسب اختلاف مردمان با يكديگر، درجات پنهان بودن از لحاظ عقلى و علمى مختلف می ‏شود.
حتى يك واقعيت واحد، نسبت به گروهى عنوان ظهر دارد، و براى گروهى ديگر عنوان بطن، و از همين روست كه به شماره تعدّد درجات مردم در عقل و علم، بطنها و ظهرها نيز تعدّد پيدا كرده است. در حديث آمده است كه مردى گفت از ابو جعفر (ع) در خصوص امرى مربوط به تفسير قرآن پرسش كردم، و او پاسخ مرا داد.
سپس بار ديگر همان پرسش را تكرار كردم و اين بار پاسخ ديگرى به من داد. پس گفتم: فدايت شوم، پيش از اين به همين پرسش پاسخى ديگر داده بودى؟ و او گفت: «اى جابر: قرآن را بطن است و بطن را بطنى، و ظهرى و ظهر را ظهرى».
و بدين گونه امام (ع) يك آيه را بر حسب درجات دانش پرسنده چندگونه تفسير می ‏كرده است، چه ممكن است در آن حال كه كسى از تفسيرى آگاه است كه ظاهر قرآن را شرح می ‏كند، از لحاظ علمى آمادگى معرفت تفسيرى را داشته باشد كه بطن قرآن را شرح می ‏دهد.
بدين گونه معنى عده‏ اى از احاديث مأثور كه می ‏گويد قرآن هفت بطن يا هفتاد بطن دارد، بر ما آشكار می ‏شود. و نيز از همين راه ارزش تدبر به اعتبار اين كه بطون قرآن را كشف می ‏كند و هر چه تدبر افزونتر شود علم نيز افزايش پيدا می كند، بر ما معلوم خواهد شد.

***************************************
1- تفسير صافى، ج 1، ص 17.
_________________________
تفسير هدايت، ج‏1، ص: 55

ادامه ...

قرآن حكيم، در ميان محكم و متشابه‏


از آنجا كه قرآن مجيد خطاب مستقيم از خداى آفريننده هر انسان و به هر انسان است، ناگزير می ‏بايستى قابل فهم همه انسانها بوده باشد. به همان اندازه كه بر ايشان مسلّط باشد مفهوم است، از آن رو كه خطاب است، و بدين سبب مسلّط است كه از خدا است، و چون مردمان از لحاظ علم و ايمان با يكديگر اختلاف دارند، ناگزير آيات قرآن درجات گوناگون دارد، و دشوارى از همين جا پيش می ‏آيد، بدان جهت كه درجه عالى براى كسانى كه درجه پايين دارند نامفهوم است.
و در اين جا خود قرآن براى حل كردن مشكل دخالت می ‏كند، و آن بدين گونه است كه مردمان را در مرزهاشان نگاه می ‏دارد و به آنان فرمان می ‏دهد كه آيه نامفهوم را كنار گذارند. آن را براى كسانى كنار گذارند كه درجات دانش ايشان با آن متناسب است، و خودشان از آياتى پند و دستور گيرند كه در حدّ و مرز افكارشان است و با تراز پختگى عقلى ايشان می ‏خواند. و قرآن حكيم آيه قابل فهم را به نام «محكم» می ‏خواند، و آن را كه درجه‏ اى برتر از سطح فهم خواننده دارد «متشابه»، و به مردمان فرمان می دهد كه از محكم پيروى و متشابه را ترك كنند.
و از اين جا درمی ‏يابيم كه مردمان در تفاوت گذاشتن ميان محكم و متشابه با يكديگر برابر نيستند. محكمى كه در نزديك فرد مسلمان آشكار می ‏نمايد و با سطح فكرى او سازگار است، نسبت به فرد ديگر كه سطح فكرى پايينترى داشته باشد، عنوان متشابه پيدا می ‏كند.
و به همين سبب است كه در حديث، در تفسير متشابه آمده كه «چيزى است كه بر شخص نادان نسبت به آن سبب ايجاد اشتباه می ‏شود»، و بنا بر اين بر كسى كه فهم قرآن بهره او نشده، دو كار ضرورت دارد:
1- اين كه در كنار چنين آيه توقف كند، و گرفتار غرور نشود و چنان تصور نكند كه بر فهم آن توانا است و به تفسير آن نپردازد و ديگران را گمراه نسازد.
2- اين كه از شخصى با درجه فهم بالاتر بخواهد كه معنى آيه را به او بياموزد، و اگر حتى با اين آموزش هم نفهمد، لازم است كه دانا شدن بر آن را به اهلش واگذارد.
به همين حقايق در آيه ذيل اشاره شده است:
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ- هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ- وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ، فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ» (7/ 3)- او است آنكه بر تو كتاب فرو فرستاد: آياتى از آن محكم است كه مادر و اساس كتاب است، و آيات ديگرى متشابه، اما كسانى كه در دلهاشان شك است، براى فتنه‏ جويى و تأويل كردن آن به پيروى از متشابه ‏ها می ‏پردازند.
و در حديث از امام صادق (ع) چنين آمده است: «در قرآن محكم و متشابه است به محكم ايمان داريم و به آن عمل می ‏كنيم، و اما به متشابه ايمان داريم ولى به آن عمل نمی ‏كنيم» «1».
*********************************
1 - تفسير صافى، ج 2، ص 18.
__________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 58

ادامه ...

قرآن حكيم و حروف هفتگانه‏


در حديث شريف آمده است: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است: امر كردن و نهى كردن و تشويق كردن و ترساندن و جدل و داستان و مثل» «1».
و در حديث ديگر چنين آمده است: «خداى تبارك و تعالى قرآن را بر هفت‏گونه فرو فرستاده است كه هر يك از آنها بسنده و شفا دهنده است و آنها عبارتند از: امر كردن و نهى كردن و تشويق كردن و ترساندن و جدل و مثل و داستان» «2».
احاديثى كه از نزول قرآن بر هفت حرف سخن می ‏گويد، مؤيد يكديگر است، و گروهى از مسلمانان براى اين كلمه تفاسير دورى آورده ‏اند، چنان كه بعضى از آنان گفته ‏اند: خدا هفت بار وحى كرد، يا هفت كتاب فرستاد كه همه آنها قرآن است.
چيزى كه هست آن جنبه تربيتى كه هدف سياق ظاهر قرآن همان است، به اين حروف هفتگانه نيازمند است، چنان كه بخشى از آن فرمان دادن به نيكى است و بخشى ديگر بازداشتن از بدى، و دو بخش از آن مربوط است به ترغيب و تشويق كسانى كه كار نيكو می ‏كنند و به آنان وعده بهشت و رستگارى می ‏دهد، و تهديد و ترساندن كسانى كه به كارهاى بد می ‏پردازند و به ايشان وعيد آتش دوزخ و شقاوت و بدبختى می ‏دهد. و اين همه براى آن است كه يك نيروى اجرايى از خود آيه قرآن سرچشمه بگيرد.
آنچه باقى می ‏ماند، جدل است كه براى كتابى كه نشان از اعتقاد دارد ضرورى است، چه در دلهاى مردمان ساده دل شبهه‏ هايى وجود دارد كه می ‏بايستى پيش از تزكيه نفس به پالودن آنها بپردازند، و راه تصفيه و پالودن جدل و مناقشه است.
و قرآن نشانه مهمى دارد كه همه جوانب آن را فرا می ‏گيرد، و آن نشانه حيويت و زنده بودنى است كه هر انديشه را به صورت واقعيتى درمی ‏آورد كه در برابر چشم مردمان حركت می ‏كند، و اين نشانه و خصوصيت با يكى از دو چيز تحقق پيدا می ‏كند: يا قصه‏ هاى تاريخى است كه حقيقت داشته و پيش از اين به وقوع پيوسته است، و يا امثالى است كه حقيقت خارجى ندارد و تنها به عنوان مثل آورده شده است.
و اين تقسيم بندى در قرآن كريم فرصتى براى فهم كتاب خدا در اختيار ما قرار می ‏دهد، چه خود تقسيم يك نص- هر چه می ‏خواهد باشد- به شخص قدرتى فراوان براى اكتشاف پوشيدگي هاى آن عطا می ‏كند.

*******************************
1- تفسير صافى، ج 1، ص 39.
2- همان جا.
________________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 60

ادامه ...

قرآن حكيم و اثبات معانى آن‏


آيا وسايل اثبات لغوى كه می توانيم براى فهم قرآن حكيم به آنها اعتماد كنيم، چگونه است؟ سه اثبات اساسى براى معنى قرآن در اختيار داريم: لغت و زبان، سياق، و تفسير مضمون.


الف: لغت و زبان‏
على رغم اين كه زبان عربى، از آن رو كه براى بيان هر حقيقت لفظى نزديك در اختيار ما قرار می ‏دهد كه با آن مناسبت تمام دارد، و اين كه اعراب براى هر تطوّر و تكاملى كه در يك چيز به وجود می ‏آيد لفظى ويژه آن برگزيده ‏اند كه آن حقيقت را در آن حال تطور و تكامل آشكار می ‏سازد، كلمات عربى همراه با يك پيچيدگى و پوشيدگى است، كه سبب از بين رفتن راهنمايى لفظ و سايه‏ هاى آن می ‏شود، و اعراب كنونى آن حدت احساسى را ندارند كه پيش از اين مايه تميز دادن ميان دو لفظ «قرب- نزديك شد» و «اقترب» يا ميان «فكر- انديشيد» و «افتكر» می ‏شد، و حتى اكنون از تفاوت ميان معانى دو كلمه «سار» و «سارب» يا «دلك» و «اولج» و نظاير اينها عاجزيم.


و سبب اين امر:
- اولا: كثرت به كار گرفتن الفاظ در جز معانى ادبى آنها، پس در آن هنگام كه يك عرب كلمه «قرب» را در ميدان مخصوص «اقترب» به كار می برد، يا حتى كلمه «سار» را به جاى «سارب» مورد استفاده قرار می ‏دهد، سايه‏ هاى دو كلمه با يكديگر آميخته می ‏شود و الهام بخشي هاى خاص آن از ميان می ‏رود.


- ثانيا: چنان در اذهان ما جايگزين شده است كه الفاظ عربى معانى جامد و محدود شده دارند، و احساس ما نسبت به محور شعاع كلمه از ميان رفته است. هنگامى كه كلمه «جنّ» را به كار می بريم، آفريده عجيب و غريبى در ذهن ما جلوه‏ گر م ‏شود، بدون آنكه لحظه ‏اى به اين انديشه بيفتيم كه ميان اين آفريده و كلمه «ج ن ن» چه ارتباطى وجود دارد. كلمه «جنين» را به كار می ‏بريم، بدون اين كه بدانيم در اين نامگذارى ارتباطى با معنى موجود بودن فرزند در شكم مادرش وجود دارد: «جنين» و «جنّ» هر دو از چشم مردمان پوشيده‏ اند.
و به همين گونه لفظ «خمر» را براى شراب مستی ‏آور، و لفظ «خمار» را براى روپوش زنان به كار می ‏بريم، بی ‏آنكه توجه داشته باشيم كه وجه مشترك در اين هر دو لفظ كيفيت «پوشاندن» است كه يكى از آنها عقل را می ‏پوشاند و ديگرى چهره را.
و بدين گونه الهام بخشي هاى لفظ عربى تداخل پيدا می ‏كند و از اين راه فهم مهمترين خصوصيت از خصوصيات لغت عربى از دست می ‏رود كه اگر از دست نرفته بود فهم قرآن براى ما بسيار آسان می ‏شد.
بنا بر اين بر ما واجب است كه از فهم تقليدى الفاظ عربى خود را كنار بكشيم و به افق برترى برسيم كه معنى الهامى كلى از آن استشمام می ‏شود.
و اين كناركشيدن و بيرون آمدن براى فهم قرآن كريم ضرورى است، چه در قله بلاغتى قرار دارد كه به صورت رعايت تناسب فراگير ميان موضوع و لفظ و ميان واقعيت و تعبير از آن خلاصه می ‏شود. و بنا بر اين كشف منحني هاى تعبيرى و الهام بخشي هاى لفظى، در فهم قرآن بيش از هر كتاب ديگر، حايز اهميت خاص است، چه در اين كتاب اساسى همين امر به صورتى خاص و توصيف ناپذير مورد نظر بوده است. آنچه باقى مى‏ماند پرسش از كيفيت بيرون آمدن است.
________________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 62

ادامه ...

ادامه از پست قبل



و پاسخ آن چنين است: بر فرد لازم است كه:
1- خود را از زير نفوذ بودن آن محيط فكرى كه براى لفظ معتقد به داشتن معنى جامد است خارج كند.


2- و سپس به آن ماده درسى رجوع كنيد كه همه تغيير شكلهاى حاصل از صرف شدن كلمه را جمع می كند، و در انديشه يافتن معنايى مناسب براى ارتباط دادن اين مجموعه با لفظ مورد نظر بيفتد. مثلا، معانى يعرشون، عرشا، را جمع‏ آورى كند، و به تصريفات لفظ ديگر، عريش و عرش و نظاير اينها بازگردد و از همه آنها معنى بنا و ساختمان فوقانى را استخراج كند كه همه معانى تخت سلطنت و بنا و رفيع و داربست درخت مو و خيمه چوبى عرب يعنى همه معانى را كه اعراب براى اين الفاظ دارند فرا می ‏گيرد.


3- مقايسه كردن موارد استعمال الفاظ با يكديگر، تا از اين راه معنى مشتركى كه مى‏تواند همچون معنى جامد ميان موارد مختلف تصور شود، به دست آيد. و طبيعى است كه در استعمال بايد آن چيز معتبر شمرده شود كه اشخاص متوجه به بلاغت در نظر دارند.
اديبان امروز، براى پيدا كردن سايه روشن ها و الهام بخشي هاى كلمات، بيش از آنكه از مراجعه به كتابهاى لغت مدد گيرند، از موارد استعمال كلمه در گفتار بلغا بهره ‏بردارى می ‏كنند، و اين بدان جهت است كه آنچه در كتابهاى لغت آمده، چيزى پيش از ثبت مرده‏ اى از موارد استعمال نيست، يا استنباط معناى مشتركى از آنها كه مؤلفان كتب به آن پرداخته‏ اند، و بنا بر اين اگر خود شخص به يافتن اين موارد استعمال و استنباط معنى مشترك و جامع از آنها برخيزد، شايسته‏ تر از آن است كه از كتابهاى لغت تقليد كند.
و هر كس با تمرين براى يافتن موارد استعمال به يك حس ادبى عالى می رسد كه به وسيله آن می ‏تواند به صورتى دقيق تمايز ميان دو كلمه مترادف را باز شناسد، هر چند نتواند كه اين تشخيص را به صورت دقيق بيان كند. و اگر مقايسه كردن موارد استعمال با يكديگر بهترين راه براى شناختن معنى حقيقى يك لفظ باشد، بايد بگوييم كه بهترين مقايسه از اين گونه سنجيدن موارد استعمال در خود قرآن با يكديگر است، چه اين كتاب، بدون شك، در اوج بلاغت عربى جاى دارد كه بليغ ترين فصحاى عرب از معارضه با آن عاجز مانده ‏اند.
بنا بر اين، براى كسى كه قصد تدبّر در خود قرآن دارد، شايسته است كه به جستجوى معنى تحديد شده براى كلمه در خود قرآن برخيزد تا بتواند، از سنجيدن و مقايسه موارد استعمال كلمه با يكديگر، به معناى دقيقى كه قرآن از آن در نظر داشته است دسترس پيدا كند.
____________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 63

ادامه ...

ب: سياق‏
اگر در انديشه نخستين روزى بيفتيم كه در آن به آموختن لغت پرداختيم، خواهيم دانست كه سياق يا اسلوب، نخستين راه اين تعليم است. پدر در آن حال كه از كتك زدن سخن می ‏گفت، لفظ عصا را به كار برد و از آنجا دانستيم كه عصا وسيله ‏اى براى زدن است، و از لفظ «ولاعة» كه مادر در ضمن گفتگو از پختن غذا به كار می ‏برد، دانستيم كه اين كلمه به معنى وسيله ايجاد حرارت است.
و در اين شك نيست كه وجود لفظ در چارچوب متناسب، شايد پيش از تفسير آن بدون سياقى كه آن را محدود كند، سبب الهام بخش شدن براى معنى آن است.
و قرآن حكيم كتاب بليغى است كه تناسب ميان مفردات را در چارچوب سياق به‏ گونه‏ اى فراهم می ‏آورد كه بدل كردن يك لفظ به لفظى ديگر، بدون آنكه زيانى به تناسب كلمات برسد، دشوار است.
به همين سبب، خود عامل سوق دهنده ما را به معانى دقيق كلمات سوق می ‏دهد، بدان جهت كه در جايگاهى كاملا متناسب با آن معانى قرار گرفته است پس اگر خواسته باشيم با دقت تمام به معنى لفظ برسيم، می ‏بايستى به پيش و پس آن مراجعه كنيم تا معلوم شود كه چه معنايى از اين كلمه با آنها مناسبت دارد مثلا، اگر بخواهيم معنى كلمه «قصد» را در آيه ذيل كشف كنيم:
«وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ» (النحل/ 9) از مقارنه ميان «قصد» و «جائر» و «هداية» به معنى قصد می ‏رسيم، چه در مقابل جائر كه به معنى مايل و كج آمده، و بنا بر اين قصد به معنى مستقيم است، و چون جائر به معنى ستمگر است، پس قصد به معنى دادگر خواهد بود.
يا اگر بخواهيم معنى «نفش» را در اين آيه بدانيم:
«وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ، وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ» (النساء/ 78) كارى جز آن نداريم كه كلمه «نفشت» را با «حرث» و «غنم» و «حكم» مقايسه كنيم و معنى تلف كردن كشت و مزرعه را از آن به دست آوريم.
مردى به ديدار يكى از اصحاب پيغمبر (ص) رفت و از معنى كلمه «أبّ» در آيه كريمه‏ اى از قرآن پرسش كرد و آن صحابى آن را ندانست. على عليه السلام از در درآمد و گفت: معنى اين لفظ در خود آيه موجود است كه خداوند متعال گفته است:
«وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ» (عبس/ 31- 32) كه فاكهة يعنى ميوه براى خود شما است و ابّ يعنى علوفه براى چارپايان شما.
___________________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 64

ادامه ...

ج: تفسير
شناخت چارچوب تاريخى كه شاهد نزول وحى بوده، و شناخت مورد خاص كه آيه در آن نازل شده، و ايستار اجتماعى كه آيه با آن رو به رو شد، در فهميدن معنى دقيق آيه تأثير فراوان دارد.
شناختن تفاسير ائمه وحى (ع) در مورد آيه، از شناخت معانى آن قاطعيت دارد. چيزى كه هست، تفاسير امامان (ع) گاه با يكديگر اختلاف دارد، يا تنها تطبيق واحدى از آيه را بيان مى‏كند، كه در اين صورت مى‏بايستى راهى را برگزينيم تا از آن راه به فهم معنى عامى برسيم كه، از يك سو، مشكل اختلاف را حل می ‏كند و، از سوى ديگر تطبيقهاى فراگيرترى براى آيه فراهم می ‏آورد. و از همين رو نبايد در نصّهاى وارد شده در تفسير آيات جمود داشته باشيم و آنها را معانى يگانه‏اى كه آيه می ‏تواند تحمل كند بدانيم، بلكه می ‏بايستى آنها را وسيله‏ اى براى معنى فراگيرتر آيه قرار دهيم. و بايد در اين باره به تحقيق بپردازيم كه چگونه و چرا آيه در حالت خاصى مورد تطبيق قرار گرفته كه در تفسير مورد نظر آمده است، تا از اين جا بر ما معلوم شود كه آيا تطبيق آيه بر مورد متشابهى امكان دارد يا نه.
مثلا در بعضى از نصّهاى تفسيرى آمده است كه آيه:
«إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» (106/ 66) درباره عمّار بن ياسر نازل شده بسيار خوب، آيا ممكن است آيه را در عمار ببنديم و به او منحصر سازيم؟ هرگز. بلكه لازم است در اين انديشه بيفتيم كه چگونه آيه در حالت عمار مورد تطبيق قرار گرفت. آيا از آن جهت نبوده است كه او مجبور به شرك شد و لذا به زبان خود چيزى را به ايشان داد كه خواستار آن بودند و آيا چنان نيست كه اگر نظير اين حادثه براى شخص ديگرى تكرار شود و او كارى همچون عمار كند بر او نيز قابل تطبيق است؟
اين روش انديشيدن در قرآن، اين كتاب را در اذهان ما زنده نگاه می ‏دارد.
و دين به آن فرمان داده چنان كه در حديث آمده است: «اگر چنان بود كه قرآن با مرگ كسانى كه درباره آنان نازل شده بود از ميان برود، همه آن را می ‏بايستى از ميان رفته بدانيم، ولى مثل آن همچون خورشيد است كه هر روز تازه است».
از اين جا ضرورت بهره‏ گيرى از تفسير صحيح با فهم فراگير براى دسترس پيدا كردن به مرزهاى تطبيق تفسير براى همه آيه آشكار می ‏شود.
______________________

تفسير هدايت، ج‏1، ص: 67

والسلام علی جمیع عباد الله الصالحین

پایان

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
بنده كارشناس نيستم وقرار گذاشته بودم در اسك دين ديگه دراز گويي نكنم اما در اين موضوع درگير بودم بنابراين حيفم اومد نگم اگرم فقط بايد كارشناسان پاسخ بدهند مدير محترم پيامم را حذف كنند.البته اينها نتيجه تحقيق وپرس وجو از اساتيد است وكمي اش نتايج شخصي.
1.كافي است فقط بخواهيم وچندي فقط قران را بخوانيم وعميقا به هر ايه اي كه پيش رويمان(اختياري يا بر حسب اتفاق) قرار ميگيرد انس بگيريم وفكر كنيم.
2. قرآن خود كتاب هدايت است وخودش ميگويد چگونه ميتوان در حد ظرف به آن دريافت درصورت تلاش مستمر فرد.
3.از همان بسم الله الرحمن الرحيم سوره حمد اغاز كرده وابتدا الفاظ را در فرهنگهاي لغات يافته وبعد با مطالعه تفاسير وتوضيحات آنان وبه خصوص روايات از عبارت مثلآ بسم الله ... آنچه به قلب خودتان مينشيند را برگزينيد بايد دانست كه هرمفسري هرچند بزرگ برداشت خود را بيان داشته وميتوان برداشت ديگري هم داشت ولطيفه اي يافت كه نه در روايات از آن نهي شده باشد ونه مغاير با فرمان الهي باشدبلكه بنا بر الفاظ وبه كمك همان روايات وتوضيح مفسرين آن باب برايمان باز شده.روش تفسير قران به قرآن علامه طباطبائي رضي الله عنه هم خيلي نيكو وبه جاست(در اينترنت ومقدمه جلد اول تفسير الميزان اين روش توضيح داده شده است)
4.برخي ميگويند هرعلمي حجاب ميتواند بشود وقران هم؛اما علم قران در تمام سطوح وابسته به فهم بسم الله الرحمن الرحيم ابتداي سوره است اگر ان يافت شود غروري وحجابي واصلا خودي باقي نميماند ان شاء الله .بسيار دعاهايي همچون كميل نيكو است البته هرگاه وهرميزان حالي باشد.
5.عجله اصلا نداشته باشيم چون تصميم داريم كلام وحي را بفهميم كه حتي يك ذره اش تكان دهنده است(البته نه با فهم پايين همچون مني ديگه هركس هرچقدر خداوند نصيبش دهد)
6.مفسر حقيقي وحي حضرت حجت ارواحنا فداه هستند اگر ايشان ووساطتشان باذن الله نباشد هيچ... بايد متوسل شد
7.اگر كسي موفق شد در مسير فهم قران ،حقير را بسيار دعا كند اگر جنبه اي بودوصلاح بود ماهم چيزي دريابيم

با سلام


براي استفاده ي بهينه از مفاهيم، معاني و معارف قرآن كريم، مقدماتي لازم است كه بعضي جنبه ي اعتقادي و برخي جنبه ي اخلاقي و دسته‌اي نيز ابعاد عملي و فكري و... دارند و هر اندازه انسان بتواند با اين مقدمات آشنا شود و به آن‌ها عمل كند بديهي است كه بهره‌مندي او از قرآن بيشتر مي‌شود.
برخي از اين مقدمات عبارتند از:


1ـ مقدّمات علمي: مثل فراگيري زبان قرآن كريم و آشنايي با ادبيات عرب، معاني، بيان، و علوم مختلف قرآني و شناخت تفاسير عربي و فارسي و بهره‌گيري از آن ها.


2ـ تحقيق و تفحّص: از نظر تحقيق و تفحّص نيز بايد توانايي خود را بالا برد تا با نظرات دانشمندان اسلامي و روايات پيشوايان معصوم ـ عليهم السّلام ـ آشنا شد و از آن‌ها بهره برد.



3ـ شناخت و باورمندي: شناخت پيدا كردن به عظمت كلام خدا و ايمان به آن و اين كه از چه مقام با عظمتي صادر شده و در بردارنده ي تمام برنامه‌هاي سعادت آفرين دنيا و آخرت است، بسيار مهمّ است. به دنبال يك چنين باورمندي است كه: تعبّد و ايمان به غيب و… حاصل مي‌شود. بدون شناخت قرآن كريم ممكن نيست انسان به بلنداي آن دست يابد. خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد: ... هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًي وَشِفَاءٌ ...(1) اين قرآن براي مؤمنان، مايه ي هدايت و شفا است.


4ـ اخلاق محوري: داشتن اخلاص و صداقت در عرصه ي تلاوت و اين كه تلاوت قرآن كريم تنها به قصد نزديك شدن به خداوند تبارك و تعالي و موجب رضايت او باشد، بسيار مهمّ است. نه اين كه هر وقت گرفتار شد به قرآن كريم پناه بياورد و در مواقع فراغت و گشاده دستي، اهميّتي به قرآن ندهد.! حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: « از اين كتاب بزرگ آسماني براي بيمارهاي خود شفا بخواهيد و براي حلّ مشكلاتتان از آن ياري بطلبيد. چون در اين كتاب درمان بزرگترين دردها وجود دارد. درد كفر و نفاق و گمراهي و ضلالت و ... »(2)


5ـ رعايت تقوا و پرهيزكاري: انجام كارهاي خير و عمل به آيات قرآن كريم . چنان كه خداوند مي‌فرمايد: ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ(3) اين كتاب (با عظمتي) است كه شك در آن راه ندارد و مايه ي هدايت پرهيزكاران است.


6ـ استعاذه و پناه بردن به خدا: از شر وسوسه ي ابليس خبيث و شياطن رجيم بايد به خدا پناه برد. خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ(4) هنگامي كه قرآن مي خواني از شرّ شيطان مطرود شده به خدا پناه ببر.
هم چنين تلاوت قرآن كريم بايد هدف‌دار باشد و قاري قرآن كريم هنگام تلاوت، خود را با آيات و خطاب‌هاي قرآن كريم ، بسنجد و سعي كند كه طوري عمل و رفتار كند كه خطاب‌هاي مدح آميز شامل او شود و در واقع از مصاديق آيات بشارت‌آميز قرآن كريم قرار بگيرد. خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ هُدًي وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ(5) اين آيات كتاب حكيم است، مايه ي هدايت و رحمت براي نيكوكاران است.(6)

7ـ استمداد و توسّل: توسّل به پيشوايان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و فرمايشات و سخنان سودمند آنان درباره ي معارف و علوم قرآني بسيار مهمّ است. خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد: « ... در حالي كه تفسير آن‌ها ( آيات قرآن) را جز خدا و راسخان در علم نمي دانند..(7)»
براساس روايات اسلامي «راسخون في العلم» به پيامبر و امامان معصوم و اهل‌بيت پيامبر اكرم ـ عليهم السّلام ـ تفسير شده است.(8)


8ـ تفكّر، تأمّل و تدبّر در آيات قرآن كريم: خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد:
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ…(9) يعني آيا آن‌ها در قرآن تدبّر نمي‌كنند ... قرآن كريم، تنها براي تلاوت نيست. بلكه هدف نهايي آن تذكّر و يادآوري و خارج ساختن انسان‌ها از تاريكي‌ها به سوي نور و شفا‌ء رحمت و هدايت است.(10)


پاورقی:
1. - ر. ك: فصلت: 41: 44.

2. - ر.ك: امام علي عليه‌السلام ـ نهج البلاغه، ترجمه: جعفر شهيدي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، خطبه 176، ص 182.
3. - ر.ك: بقره: 2: 2.
4. - نحل: 16: 98.
5. - لقمان: 31: 2 و3 .
6. - ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب السلاميه، چاپ چهارم، ج 1-7، صص 9- 11 .
7. - نساء: 4: 162.
8. - ر.ك: الجمعة العروسي الحويزي، نور الثقلين، قم: نشر اسماعيليان، ج 1، ص 315 .
9. - محمد: 47:24.
10. - ر.ك: تفسير نمونه، همان، ج 21، ص 467-470.


رسا;239247 نوشت:
با سلام


براي استفاده ي بهينه از مفاهيم، معاني و معارف قرآن كريم، مقدماتي لازم است كه بعضي جنبه ي اعتقادي و برخي جنبه ي اخلاقي و دسته‌اي نيز ابعاد عملي و فكري و... دارند و هر اندازه انسان بتواند با اين مقدمات آشنا شود و به آن‌ها عمل كند بديهي است كه بهره‌مندي او از قرآن بيشتر مي‌شود.

[/]

به نام خدا
سلام و عرض ادب خدمت کارشناس پاسخگوی قرآنی جناب رسا گرامی

از مطالب ارزنده شما استفاده کردم .
آیا باب 3 یعنی شناخت و باور مندی میتواند نقطه آغاز و گام اولیه برای من محسوب بشه ؟ هر روز قرآن میخونم ولی در انبوه اطلاعات آن گم میشم و نمیدونم چطوری باید توی ذهنم قرآن را دسته بندی کنم .
من قلبن و عقلن باور دارم که قرآن بسیار عظیم هست ولی اگر کسی از من بپرسه که چند تا مثال در باب عظمت قرآن بزن از آن عاجز هستم . در صورت امکان در باب 3 یعنی شناخت و باورمندی عظمت قرآن کریم بیشتر راهنمایی نمایید تا استفاده کنیم .

با تشکر فراوان

vahid_barvarz;239596 نوشت:
آیا باب 3 یعنی شناخت و باور مندی میتواند نقطه آغاز و گام اولیه برای من محسوب بشه ؟

با سلام
برای استفاده مطلوب از قرآن کریم شناخت مقدماتی لازم است که شامل شناخت سندى ؛شناخت تحليلى و شناخت ریشه ای می شود.علامه طباطبایی در کتاب خود این سه نوع شناخت را توضیح داده اند:http://www.andisheqom.com/Files/quranshenasi.php?idVeiw=3840&level=4&subid=3840&page=1

برای شناخت قرآن کریم توصیه می شود کتاب شناخت قرآن علامه طباطبایی و کتاب قرآن در قرآن آیه الله جوادی آملی را مطالعه کنید:http://www.ghadeer.org/site/thekr/sh_qran/Q_dr_ASL/q_aslam.html

vahid_barvarz;239596 نوشت:
هر روز قرآن میخونم ولی در انبوه اطلاعات آن گم میشم و نمیدونم چطوری باید توی ذهنم قرآن را دسته بندی کنم .
شاید برای این منظور بهتر باشد در کنار خواندن قرآن از تفاسیر موضوعی استفاده کنید و همه آیات مرتبط به یک موضوع را یکجا ببینید.

تفسيرهاي موضوعي:

1ـ پيام قرآن، اثر حضرت آيت الله ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات نسل جوان، در13 مجلّد).
2ـ منشور جاويد، اثر استاد جعفر سبحاني، قم: انتشارات مؤسسه ي سيّد الشهداء، در 12 مجلّد).
3ـ تفسير موضوعي قرآن، اثرحضرت آيت الله عبدالله جوادي آملي، قم: انتشارات اسراء، در 10 مجلّد).


موضوع قفل شده است