تفویض و غلو از دیدگاه علمای امامیه

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفویض و غلو از دیدگاه علمای امامیه

به نام خدا

ضمن عرض سلام ادب
خواهشمندم مراد از تفویض امور به اهل بیت علیهم السلام را توضیح دهید .

همچنین به کارشناس محترم جناب صدرا گرامی تقاضای شرکت در این تایپیک را تقدیم مینماییم تا انشاالله تمامی ابعاد بحث هرچه بهتر مورد برسی قرار گیرد .
شایان ذکر است الگو این تایپیک بر گرفته از تایپیک [="DeepSkyBlue"][="Blue"]تفویض امر خلقت به ائمه با استفاده از روایاتی همچون: خطبة البیان[/][/] میباشد که به همت جناب صدرا گرامی و دیگر عزیزان جاری میباشد اما انشاالله شالوده مبحث تفویض امور به اهل بیت علیهم السلام این تایپیک خواهد بود .

شایسته است کاربران محترم در حد امکان نقد و سوالات خود را پس تکمیل شدن بیانات کارشناس محترم تحریر نمایند .

والسّلام عليكم و رحمةاللّه‌ و بركاته

با سلام و عرض ادب
قبل از ورود به بحث «تفویض » و دیدگاه علمای امامیه در رابطه با آن لازم است مقدمه ای که در بردارنده مباحث غلو است بیان شود .

الف) تعریف غلو
واژه غلوّ در مقابل تقصير است، و در لغت به معناى تجاوز از حد و افراط در شى‏ءاست؛[1]يعنى فرد يا چيزى بيش از آنچه در او هست، توصيف شود. اين واژه در اصطلاح شرع، به تجاوز و مبالغه نمودن در حق پيامبران و اولياى الهى و اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت آنان اطلاق مى‏شود.

قرآن كريم اهل كتاب را از غلوّ در حقّ مسيح(عليه السلام) بر حذر داشته و مى‏فرمايد:قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ؛[2]بگو اى اهل كتاب در دين خود به ناحقّ غلو نكنيد .

غلوّ اهل كتاب (نصارى) اين بود كه به الوهيت حضرت مسيح (عليه السلام) اعتقاد داشتند؛ چنان كه در جاى ديگر مى‏فرمايد:لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ؛[3] آنان كه به خدايىِ مسيح پسر مريم قائل‏اند به راستى كافر شدند.

------------------------------

[=Calibri][1]. لسان العرب، ج 15، ص 132.
[=Calibri][2].مائده (5) آيه 77.
[=Calibri][3]. همان (5) آيه 72.

ب) پديده غلوّ در جهان اسلام‏

يکي از پديده هاي انحرافي که در حوزه ي اعتقادات ديني در جهان اسلام رخ داده است، پديده ي غلو و ظهور غاليان است. آنان کساني بوده اند که در حق پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) يا امام علي بن ابيطالب (عليه السلام) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) يا افراد ديگر به الوهيت، و حلول خداوند در آنان، و يا اتحاد خداوند با آنان قايل شده اند. طبق گزارش هاي تاريخي، بيشترين غلو در جهان اسلام در مورد امام علي (عليه السلام) و در حق او صورت گرفته است.

شيخ مفيد در مورد غُلات گفته است: «عدّه اي از متظاهران به دين اسلامند که در حقّ اميرالمؤمنين(علیه السلام) و امامان از ذريه ي او قايل به الوهيت و نبوت شدند. آنان گمراه و کافرند، اميرالمؤمنين (علیه السلام) به قتل آنان دستور داده است، و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) آنان را کافر و خارج از دين دانسته اند.[1]

ج)نشانه هاي غلو

غاليان در جهان اسلام عقايدي داشتند که برخي از آنها با عقايد مذاهب اسلامي همانند بود. ولي، عقايدي که از ويژگي هاي آنان بود و نشانه هاي غلو به شمار مي روند عبارتند از:

1 ـ اعتقاد به الوهيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا يکي از ائمه ي اهل بيت (عليهم السلام) ، يا فردي ديگري.

شيخ مفيد در مورد نشانه هاي غلو گفته است: «در علامت غلو همين کافي است که فردي نشانه هاي مخلوق بودن را در پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نفي کند و به الوهيت آنان قايل شود».[2]

2 ـ اعتقاد به اين که تدبير جهان به پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا ائمه اهل بيت (عليهم السلام) يا افرادي ديگر واگذار شده باشد.

3 ـ اعتقاد به نبوت اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا ائمه ي ديگر، يا فردي از امت اسلامي.

4- عقیده به تشبیه خداوند به موجودات.

5- عقیده به حلول.

6- عقیده به تناسخ.

7- عقیده به تفویض.

-------------------------------------------------------
[1] . تصحيح الاعتقاد، ص131. «فصل في الغلو و التفويض...و الغلاة من المتظاهرين بالإسلام هم الذين نسبوا أمير المؤمنين و الأئمة من ذريته علیهم السلام إلى الألوهية و النبوة و وصفوهم من الفضل في الدين و الدنيا إلى ما تجاوزوا فيه الحد و خرجوا عن القصد و هم ضلال كفار حكم فيهم أمير المؤمنين علیه السلام بالقتل و التحريق بالنار و قضت الأئمة علیهم السلام عليهم بالإكفار و الخروج عن الإسلام...».‏

[2] . تصحيح اعتقادات الإمامية ،ص 136، «و يكفي في علامة الغلو نفي القائل به عن الأئمة سمات الحدوث و حكمه لهم بالإلهية و القدم ».

صدرا;237065 نوشت:
1ـ اعتقاد به الوهيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا يکي از ائمه ي اهل بيت (عليهم السلام) ، يا فردي ديگري. شيخ مفيد در مورد نشانه هاي غلو گفته است: «در علامت غلو همين کافي است که فردي نشانه هاي مخلوق بودن را در پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نفي کند و به الوهيت آنان قايل شود».[2] 2ـ اعتقاد به اين که تدبير جهان به پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا ائمه اهل بيت (عليهم السلام) يا افرادي ديگر واگذار شده باشد. 3ـ اعتقاد به نبوت اميرالمؤمنين (عليه السلام) يا ائمه ي ديگر، يا فردي از امت اسلامي. 4- عقیده به تشبیه خداوند به موجودات. 5- عقیده به حلول. 6- عقیده به تناسخ. 7- عقیده به تفویض.

خدا لعنت كند غاليان را كه غلو ميكنند و حقيقت را انكار ميكنند.
ائمه اطهار بندگان خدايند و هر چه دارند همه از خدا و براي خداست .
رسول خدا(ص) به حضرت علي (ع) فرمود: انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي

يعني حضرت علي تمام خصوصيات و امتيازات پيامبر (ص) را داشت جز اين كه پيامبر نبود.
سوال من از كارشناس محترم اين است: آيا ميتوان از حديث منزلت نتيجه گرفت كه پيامبر تمام خصوصيات خدا را داشته است جز اين كه خدا نبوده است ؟همان طور كه حضرت علي (ع) تمام امتيازات پيامبر را داشته ولي پيامبر نبوده است؟

د) غلو در روایات

1- اهل سنت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل نموده اند:«ایاکم و الغلو فی الدین، فانما هلک من کان قبلکم بالغلو فی الدین»؛[1]بپرهیزید از غلو در دین خود؛ زیرا آنان که قبل از شما بودند، به علت غلو در دین خود نابود شدند.

2- حضرت امیر (علیه السلام) در نهج البلاغه در بارۀ «آل محمد صلی الله علیه و آله» می فرمایند:«هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفیء الغالی و بهم یلحق التالی»؛[2] آل محمد (صلی الله علیه و آله) اساس و پایه دین و ستون یقین هستند.از حدتجاوز کنندگان به ایشان رجوع می کنند و واماندگان به آنها ملحق می شوند.

3- همچنین آنحضرت در بارۀ خود و اهل بیت (علیهم السلام) چنین می فرمایند:
«نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى‏، بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي، وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي»؛[3]ما اهل بیت (علیه السلام) چون پشتی هستیم در میانه(که از دو جانب به آن تکیه می دهند)، آنکه وامانده خود را به آن می رساند و آنکه تجاوز نموده به جانب آن بازگردد.

4- همچنین در مورد خو د می فرمایند:«هلک فی رجلان محب غال و مبغض قال»؛[4] دو مرد(دو طرز تفکر) دربارۀ من تباه و نابود شدند؛ یکی دوستی که زیاده روی و از حد تجاوز کندو دیگری دشمنی که در دشمنی زیاده روی کند.

5- حضرت علی(علیه السلام) دربارۀ خود و خاندانش می فرماید:«ایاکم و الغلو فینا...»؛[5] ازغلو و زیاده روی دربارۀ ما اهل بیت بپرهیزید.

6- در وسائل الشیعه به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آل) آمده است:«صنففان من امتی لا نصیب لهم فی الاسام:الناصب لاهل بیتی حربا و غال فی الدین مارق منه»؛[6]دو گروه از امت من، نصیبی از اسلام ندارند.یکی کسانی که با اهل بیت من علم جنگ برافرازند و دیگری، گروهی که در دین از حد تجاوز کنند و بیرون روند.

7- در کتاب شریف اصول کافی به نقل از امام باقر(علیه اسلام) آمده که حضرت به یاران خود سفارش نمودند:«...کونوا النمرقة الوسطی یرجع الیکم الغالی و یلحق بکم التالی»؛[7]چون پشتی در میانه باشید که از حد درگذرنده به سوی شما بازگردد و وامانده به شما ملحق گردد.

ادامه دارد.

--------------------------------

[1].مسند احمد، ج1،ص215، دارالفکر.

[2]. نهج البلاغة، صبحی صالح، خطبۀ 2، فقرۀ 13.

[3].نهج البلاغة،صبحی صالح، حکمت شمارۀ 109.

[4].همن حکمت شمارۀ117.

[5].غرالحکم ودررالکلم، ج2،ص324.

[6].وسائل الشیعه، ج14،ص426.

[7].اصول کافی، ج2، ص75.

موضع ائمه اهل بيت (عليهم السلام) در برابر غاليان‏

احاديث فراوانى از ائمه (عليهم السلام) در نكوهش غاليان صادر شده و مفاد آنها حاكى از اين است كه ائمه (عليهم السلام) از جهت صفات كمال در رتبه بسيار بلندى قرار دارند.
تكيه‏گاه آن احاديث بر اين است كه نبايد درباره صفات كمال ائمه غلو كرده و آنان را از مخلوق بودن خارج كنيم و به خدايى يا صفات خدايى رسانده و لباس استقلال بر آنان بپوشانيم‏. که ما در اینجا به تعدادی از این روایات اشاره می کنیم:

1- حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: «بر جوانان خود از خطر غاليان بيمناك باشيد، مبادا عقايد آنان را تباه سازند، زيرا غلات بدترين خلقِ خدايند. عظمتِ خدا را كوچك دانسته و براى بندگان خدا قائل به ربوبيّت اند».[1]

2- حضرت امیر (عليه السلام) از غلات به درگاه خدا تبرّى جسته و مى‏فرمايد: «بار خدايا من از غلات تبرى مى‏جويم، همان گونه كه عيسى بن مريم از نصارى تبرّى جست. بار خدايا آنان را تا ابد خوار و ذليل گردان و هيچ يك از آنان را يارى مكن».[2]

3- حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) فرمودند: «خدا لعنت كند كسى را كه بما دروغ ببندد من وقتى يادم از عبد اللَّه بن سبا مى‏افتد تمام موهاى بدنم راست مى‏شود ادعاى بس بزرگى را كرد خدا لعنتش كند.علي(عليه السّلام) بنده‏اى صالح براى خدا و برادر پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم)بود و به اين مقام نرسيد مگر به واسطه فرمانبردارى از خدا و پيامبرش و پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به اين مقام نرسيد مگر به واسطه فرمانبردارى از خدا ».[3]

4- حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمودند:«ما خاندانى صديق و راستگو هستيم ولى از افترازنان در امان نيستيم راستگوئى ما در نظر مردم از بين مي رود به واسطه دروغى كه بر ما مى‏بندند.پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) راستگوترين مردم بود و از تمام جهانيان صادق‏تر بود ولى مسيلمه بر او دروغ مى‏بست امير المؤمنين(عليه السّلام) نيز راستگوترين افراد بود از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) كسى كه به او دروغ مى‏بست و با دروغ خود در راستگوئى خدشه وارد ميكرد و افترا بر خدا مى‏بست عبد اللَّه بن سبا بود».[4]

5- رجال كشى: ابن مسكان از ضريس نقل مي كند كه ابو خالد كابلى به من گفت من جريانى را براى شما نقل مي كنم كه اگر در حال حيات من آن را مشاهده كنيد پيشانى مرا به احترام خواهيد بوسيد و اگر قبل از آن من بميرم برايم‏ طلب رحمت مي كنيد و دعايم ميكنيد. از حضرت زين العابدين(عليه السّلام) شنيدم که فرمودند: يهودیان عزير را دوست داشتند تا جايى که در باره او آن اعتقاد را پيدا كردند که عزير از آنها بي زار است و آنها با عزير نسبتى ندارند نصرانيان نيز به واسطه شدت علاقه به عيسى در باره او معتقد به اين مقام شدند عيسى از آنها بيزار است و آنها جزء پيروان عيسى نيستند.

ما نيز پيرو همان كاريم. گروهى از شيعيان ما در آينده ما را بقدرى دوست دارند تا بالاخره معتقد مي شوند در باره ما مانند اعتقاد يهوديان در باره عزير و نصارى در باره عيسى بن مريم. آنها با ما نسبتى ندارند و ما نيز با آنها ارتباطى نخواهيم داشت.[5]

6- عبدالرحمان بن كثير مى‏گويد امام صادق (عليه السلام )به اصحابش مى‏فرمود:
خدا مغيره را لعنت كند و لعنت كند آن زن يهودى را كه وى نزد او مى‏رفت و سحر و شعبده‏بازى را از او ياد مى‏گرفت. همانا مغيره بر پدرم دروغ مى‏بست و خداوند ايمان را از او سلب نمود ... سوگند به خدا، ما بنده آن كسى هستيم كه ما را آفريده و برگزيده است. توانايى نداريم (بى‏اذن او) ضررى را از خود دفع كرده يا سودى به دست آوريم .[6]

7- سُدَير مى‏گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم عده‏اى گمان مى‏كنند شما خدا هستيد ... فرمود: اى سدير! گوشم، چشمم، مو و پوستم، گوشت و خونم از اين‏گونه افراد بي زار است. خدا و رسولش از آنان بي زار باشند، اينان بر دين من و پدرانم نيستند ....
سدير مى‏گويد: گفتم: فدايت شوم شما چه مقامى داريد؟ فرمود: ما خزينه‏هاى علم الهى و بيانگر وحى هستيم. ما افراد معصوميم. خداوند به اطاعت ما فرمان داده و از نافرمانى ما نهى كرده‏است. ما حجت رساى‏الهى در روى زمين هستيم. [7]

:Gol:--------------------------------------------------------:Gol:

[1].الامالی، شیخ طوسی،ص56 عن فضيل بن يسار ، قال : قال الصادق ( عليه السلام ) : احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدونهم ، فإن الغلاة شر خلق الله ، يصغرون عظمة الله ، ويدعون الربوبية لعباد الله ، والله إن الغلاة شر من اليهود والنصارى والمجوس والذين أشركوا ».

[2].همانعن الأصبغ بن نباتة ، قال : قال أمير المؤمنين ( عليه السلام ) : اللهم إني برئ من الغلاة كبراءة عيسى بن مريم من النصارى ، اللهم اخذلهم أبدا ، ولا تنصر منهم أحدا ».

[3].بحار الانوار، ج25،ص287.« ...عن هشام بن سالم عن الثمالي قال : قال علي بن الحسين عليه السلام : لعن الله من كذب علينا ، إني ذكرت عبد الله بن سبا فقامت كل شعرة في جسدي لقد ادعى أمرا عظيما ، ماله لعنه الله . كان علي عليه السلام والله عبدا لله صالحا أخو رسول الله صلى الله عليه وآله ما نال الكرامة من الله إلا بطاعته لله ولرسوله ، وما نال رسول الله صلى الله عليه وآله الكرامة من الله إلا بطاعته لله».

[4].بحار الانوار،ج25،ص287.« رجال الكشي : بهذا الاسناد عن محمد بن خالد الطيالسي عن ابن أبي نجران عن عبد الله قال : قال أبو عبد الله عليه السلام : إنا أهل بيت صديقون لا نخلو من كذاب يكذب علينا ويسقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس . كان رسول الله صلى الله عليه وآله أصدق الناس لهجة وأصدق البرية كلها ، وكان مسيلمة يكذب عليه ، وكان أمير المؤمنين عليه السلام أصدق من برأ الله بعد رسول الله وكان الذي يكذب عليه ويعمل في تكذيب صدقه ويفتري على الله الكذب عبد الله بن سباء ».

[5].بحار الانوار، ج25،ص288.« رجال الكشي : محمد بن مسعود عن الحسين بن أشكيب عن محمد بن أورمة عن الحسين بن سعيد عن علي بن النعمان عن ابن مسكان عن ضريس قال : قال لي أبو خالد الكابلي : أما إني سأحدثك بحديث إن رأيتموه وأنا حي قبلت صلعتي وإن مت قبل أن تراه ترحمت علي ودعوت لي ، سمعت علي بن الحسين صلوات الله عليهما يقول : إن اليهود أحبوا عزيرا حتى قالوا فيه ما قالوا ، فلا عزير مهم ولا هم من عزير ، وإن النصارى أحبوا عيسى حتى قالوا فيه ما قالوا ، فلا عيسى منهم ولا هم من عيسى . وإنا على سنة من ذلك ، إن قوما من شيعتنا سيحبونا حتى يقولوا فينا ما قالت اليهود في عزير وما قالت النصارى في عيسى بن مريم ، فلا هم منا ولا نحن منهم».

[6]. اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشى، شيخ طوسى، ص 225، انتشارات دانشگاه مشهد با تصحيح حسن مصطفوى.« فوالله ما نحن إلا عبيد الذي خلقنا واصطفانا ، ما نقدر على ضر ولا نفع ، وإن رحمنا فبرحمته ، وإن عذبنا فبذنوبنا».

[7]. رجال كشى، ص 306.بحار الانوار،ج25،ص298.«عن حنان بن سدير عن أبيه قال : قالت لأبي عبد الله عليه السلام : إن قوما يزعمون أنكم آلهة ، يتلون علينا بذلك قرآنا : " يا أيها الرسل كلوا من الطيبات واعملوا صالحا إني بما تعملون عليم " قال : يا سدير سمعي وبصري وشعري وبشري ولحمي ودمي من هؤلاء براء ، برئ الله منهم ورسوله ، ما هؤلاء على ديني ودين آبائي ، والله يجمعني وإياهم يوم القيامة إلا وهو عليهم ساخط . قال : قلت : فما أنتم جعلت فداك ؟ قال : خزان علم الله وتراجمة وحي الله ونحن قوم معصومون ، أمر الله بطاعتنا ونهى عن معصيتنا ، نحن الحجة البالغة على من دون السماء وفوق الأرض ».

بیان یک نکته:
ضرورى است به اين مطلب توجه كنيم كه فضايل و كمالات ائمه(عليهم السلام) آن‏گونه كه‏ ميان متأخرين از علماى شيعه با دلايل نقلى و عقلى تثبيت و تبيين شده در اعصار قبل مورد اختلاف بوده و عده‏اى از بزرگان شيعه در عصر شيخ صدوق و قبل از ايشان، با استنباط شخصى خود مقام معينى براى ائمه (عليهم السلام) قائل بودند به‏گونه‏اى كه اعتقاد به فراتر از آن را غلو مى‏شمردند. و آن را عقايد افراطى و غلوآميز مى‏دانستند؛ چنانكه شيخ صدوق و استادش ابن وليد صدور سهو [1] را از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام ممكن دانسته و در نتيجه عقيده به نفى سهو را غلو مى‏شمرده‏اند.
اين مطلب تأثير به‏سزايى نيز در علم رجال داشت، زيرا رجال‏نويسانى مانند ابن غضائرى بعضى از راويان حديث را به جعل حديث و دروغگويى متهم نموده‏اند و ريشه‏اش اين بوده كه راوى مزبور، امورى را درباره ائمه(عليهم السلام) نقل كرده كه از ديدگاه وى غلو شمرده مى‏شده است. [2]

[1]. البته منظور آنان اسهاء است يعنى خداوند( در غير موارد تبليغ و بيان احكام) براى مصالحى امام يا پيامبر را به سهو ونسيان مى‏اندازد و سهو ناشى از تصرفات شيطانى منظور آنان نيست.

[2]. ر. ك: كليات فى علم الرجال، جعفر سبحانى، ص 419- 421؛ بحارالانوار، ج 25، ص 345- 346.

با سلام و عرض ادب

ائمه اطهار (علیهم السلام) در برخورد با غلات حساسیت خاصی داشتند و همواره خطر آنان را به جامعه اسلامی گوشزد می نمودند. اما به صورت خلاصه برخورد ائمه (علیهم السلام) را می توان در این موارد جستجو نمود:

1- رد عقاید غلات و بیان عقیده صحیح؛
2- بیان علل غلو و نتیجه آن؛
3- بیان توطعه های غلات؛
4- اعلام انزجار از غلات و لعن آنها؛
5- صدور فرمان محاصرۀ همه جانبۀ غلات؛
6- صدور فرمان کشتن آنها؛

جهت اطلاع بیشتر می توانید به کتاب(غالیان، کاوشی در جریان ها و برایندها تا پایان سدۀ سوم، دکتر نعمت الله صفری فروشانی، نشر آستان قدس رضوی) و...و لینکهای زیر مراجعه فرمائید:

http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=47027&MagazineNumberID=5151
http://www.hawzah.net/FA/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=0&MagazineArticleID=32743
http://www.hawzah.net/fa/ArticleView.html?ArticleID=6410
http://www.al-shia.org/html/far/books/maqalat/adyan/53.htm
http://hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx?bookId=722&pageId=2635
http://www.ensani.ir/fa/content/80981/default.aspx
http://ahlulbaytclub.com/HtmlFiles/Art0001410_Content.htm

با سلام و عرض ادب

اگر دوستان گرامی در تکمیل بحث مطالبی دارند و یا اشکالی برای طرح دارند بیان بفرمایند تا وارد بحث تفویض و معانی آن شویم.

موفق باشید.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

با سپاس از استاد صدرای گرامی دو مطلب و یک سوال

اول اینکه موضوع غلو قابل اغماض و چشم پوشی نیست (در ادامه شرح داده خواهد شد و قبلا بزرگان خیلی بهتر از ما شرح داده اند ) سهل انگاری در این موضع به قیمت زندگی کردن جاهلی و مردن در مرگ جاهلیت یا در شرک و کفر ممکن است بیانجامد.
پس هر آنچراکه اینجا ذکر میشود از روی حفظ حریم شریعت الهی و اصولش و نتیجتا دفاع از حریم پیامبر و اهل بیت است و چشم پوشی از مفاهیم و عدم صداقت در هنگام پرداختن به آن کار خوبی نیست.

دوم اینکه
تفویضات در دو شکل تفویضات تشریعی و غیر تشریعی در اسلام و درامامیه مطرح است که شعب و شکل تشریعی آن موضوع بحث نیست و با آیات مطابقت دارد و حقیر مختصر این موضوع را نقل میکنم مازاد بر اینکه آنچراکه در مورد نبی اکرم و حدود اختیارات ایشان در این کلام ذکر میشود در مورد ائمه بیشتر از این قابل تصور نیست .


- از تأمل و دقت در اين روايات ( منظور روایاتی است که در أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص: 9 آمده است در این رابطه که حقیر خلاصه کردم )

استفاده مى‏شود كه
چون خداى تعالى پيغمبرش را تربيت كرد و پرورش داد و حقايق را باو فهمانيد، آن حضرت بدرجه ‏اى رسيد كه جز حق و صواب اختيار نميكرد و در هيچ موضوعى بر خلاف خواست خدا چيزى بخاطرش نمى‏آمد، از اين جهت خداى تعالى وضع و تعيين بعضى از امور دين را باو تفويض كرد، مانند
افزايش ركعتهاى نماز و وضع نماز و روزه مستحب و تعيين ارث جد و خونبهاى انسان و چشم او، بعلاوه خداى تعالى تعيين و وضع او را بوسيله وحى تأكيد و امضا ميفرموده است و اعطاء چنين اختيارى بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مانع عقلى ندارد و روايات بسيارى هم شاهد آنست
(مضمون كلام علامه مجلسى (ره) مرآت ص 192).



موضوعی که میخواهیم ان شاء الله به آن بپردازیم موضوع تفویضات غیر تشریعی در عقاید تشیع امروزی است و تشخیص حدود تفویضات درست و صحیح از تفویضات غلوآمیز است.

سوم سوال :
در کلامی که از استاد شیخ جعفر سبحانی نقل فرمودید حقیر در مورد شیخ دوق متنی را نیافتم و لذا منظور این کلام را درست نفهمیدم که آیا منظور این است که شیخ صدوق نیز از آن جمله کسانی بوده که روایات را حذف میکرده یا خیر در آن زمان میزیسته.

یاحق

با سلام و عرض ادب
تفویض[1] در احادیث شیعه در معانی مختلفی وارد شده است که مرحوم علامه مجلسی آنها را اینچنین جمع بندی نموده اند.

1- تفویض در امر آفرینش:
بدین معنا که بگوئیم خداوند، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) را آفرید و خلقت و روزی رساندن و تربیت و میراندن و زنده کردن بندگان را به آنان واگذار نموده است.

این امر ممکن است به یکی از دو معنا ارده شود:
الف) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام)، همه ی این کارها را با قدرت و ارادۀ خودشان بدون هیچ دخالتی از سوی خداوند انجام می دهند، که این امر کفری آشکار است و مخالف توحید خالقی و ربوبی و افعالی است.

ب) خداوند متعال این کارها را مقارن با اردۀ ایشان انجام می دهد، از قبیل اینکه موسی(علیه السلام) اراده می کند و مقارن آن، خداوند عصا را تبدیل به مار می کند، تا بدین وسیله صدق و راستگویی آنان را به اثبات برساند.
این معنا اگر چه عقلا محال نیست، اما روایات رد تفویض، با این معنا مخالفت دارند مگر در هنگام بروز معجزه و یا کرامت.

2- تفویض در امر دین:
این نیز دارای دو معنا است:
الف) این که بگوئیم خداوند کلا امر دین را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) واگذار نموده، تا هر چه بخواهند حلال کنند و هر چه بخواهند حرام، بدون اینکه این حلال و حرامها را وحی و یا اسلام بیان نموده باشد.
این معنا باطل است زیرا قرآن می فرماید:« و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی».[2]پیامبر(صلی الله علیه و آله) از روی هوی و هوس سخن نمی گوید و هرچه می گوید وحی الهی است.

ب) بگوئیم خداوند چون پیامبرش را به بالاترین درجات ممکن از کمال رسانیده، و در آن مقام، اختیار جز به حق و صواب تعلق نمی گیرد که همان اختیار«الله جل جلاله» است. پس اختیار بعضی از امور مثل تعیین وتبیین مسائل شرعی به تائید و امضای خدای متعال است که چنین معنایی منطبق بر روایات معصومین (عیلهم السلام) است.


[1]. در این مقام ما در صدد بیان مساله به صورت کلامی هستیم و نه به صورت فلسفی و یا عرفانی.

[2]. النجم، 3و4.

3- تفویض در اداره جامعه:
این که بگوئیم خداوند، امور اجتماعی بندگان خود مانند امور سیاسی؛ تعلیم و تربیت و امثال آن را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه واگذار نموده و به بندگان فرمان اطاعت از آنها را داده است.
این معنایی صحیح است؛ زیرا خداوند متعال می فرماید:«ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»؛[1] آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.
غیر از این آیات و روایات دیگری نیز دلالت بر صحت این معنا دارند.

4- تفویض بیان علوم و احکام:
به این معنا که هرگاه صلاح دانستند، احکام را برای بندگان بیان کنند و هر چه را مصلحت ندانستند بیان نکنند تا وقت آن فرا رسد.

5- تفویض در کیفیت حکم:
به این معنا که این اختیار به آنان واگذار شده که در مسائل مختلف، طبق ظاهر شرع حکم نمایند، یا این که از علم خود در حکم استفاده کنند، یا آنچه را که خداوند به آنان الهام کرده در حکم لحاظ کنند.

6- تفویض در بخشش:
سرپرستی امر خمس، انفال و بعضی دیگر از امور مالی حکومتی به آنان واگذار شده است و این اختیار نیز به آنان داده شده است که در موارد مختلف هر چه را صلاح دیدند به دیگران ببخشند، یا این که آنان را از بخشش محروم کنند.[2]
از معانی گفته شده معنای مناسب با بحث معنای اول تفویض است که غلات در مورد اهل بیت (علیهم السلام) قائل به آن شدند.

[1]. حشر/7.

[2]. بحار الانوار، ج25، ص350-326.

bina88;237857 نوشت:

[=times new roman]در کلامی که از استاد شیخ جعفر سبحانی نقل فرمودید حقیر در مورد شیخ صدوق متنی را نیافتم و لذا منظور این کلام را درست نفهمیدم که آیا منظور این است که شیخ صدوق نیز از آن جمله کسانی بوده که روایات را حذف میکرده یا خیر در آن زمان میزیسته.

[=times new roman]یاحق


با سلام و عرض ادب

مراد حقیر این بود که در طول تاریخ در تبیین حدود غلو اختلاف نظر بوده است و چه بسا اعتقادات حتمی ای که در دوران گذشته مورد اختلاف بوده و از طرف محدثین سبب غلو شمرده می شده؛ همچون مساله «سهو النبی» که بزرگان متکلمین امامیه از شیخ مفید به بعد آنرا نفی نموده اند. اما با این حال شیخ صدوق با تفسیری قائل به سهو النبی بوده و منکرین آنرا به غلو متهم می نموده اند وهمین امر سبب طرد روایات معتقدین به عدم سهو النبی(صلی الله علیه و آله) بوده است.

شیخ صدوق و استادش محمد بن حسن اولین کسانی بودند که قائل به جواز سهو النبی شدند و معتقد شدند که قول به عدم سهو النبی از شعار مفوضه و غلات است.

ایشان در کتاب«من لا يحضره الفقيه» می نویسندإنّ الغلاة والمفوّضة لعنهم الله ينكرون سهو النبي- صلَّى الله عليه وآله وسلَّم-، ويقولون: لو جاز أن يسهو في الصلاة لجاز أن يسهو في التبليغ، لأنّ الصلاة عليه فريضة كما أنّ التبليغ عليه فريضة»[1]؛ غلات و مفوضه منکر سهو النبی (صلی الله علیه و آله) اند و می گویند: اگر برای معصوم جایز باشد سهو در نماز؛ پس جایز است که در امر تبلیغ نیز دچار سهو شود؛ زیرا نماز بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) امری واجب بوده همانطور که تبلیغ بر آن حضرت واجب بوده است.

البته این نکته مهم قابل توجه است که شیخ صدوق قائل به سهو النبی به صورت مطلق نبوده بلکه معتقد بوده برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حالاتی است که بعضی از آن حالات مختص به آنحضرت است و بعضی دیگر مشترک میان آنحضرت و سایر مکلفین است.

پس آن حالتی که مختص به آنحضرت است حالت نبوت و تبلیغ است که سهو در آنجا جایز نمی باشد، اما حالات مشترکه مثل عبادات سهو در آنها جایز است.

شیخ صدوق سپس در حالات مشترکه تفاوتی قائل می شوند و آن اینکه سهو صادره از مردم عادی نتیجه سیطره و تسلط شیطان است ولی سهو پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین(علیهم السلام) ناشی از اراده الهی است واین خداست که پیامبر و امام (علیهم السلام) را به فراموشی مبتلا می سازد.[2]
موفق باشید.

[=Calibri][1].من لا یحضره الفقیه، ج1، ص359.

[=Calibri][2]. الفكر الخالد،جعفر سبحانی، ج‏1 ، 337.« انّ الشيخ الصدوق (المتوفّى 381 ه) وأُستاذه محمد بن الحسن بن الوليد (المتوفّى 343 ه) هما أوّل من ذهب إلى جواز سهو النبي، واعتبر القول بعدم سهو النبي بأنّه من شعار الغلاة والمفوّضة، ولكن لابدّ من الالتفات إلى نكتة مهمة، وهي أنّ الشيخ الصدوق لا يقول بجواز سهو النبي مطلقاً، بل انّه يرى أنّ للنبيّ الأكرم حالات بعضها خاصة به و الأُخرى مشتركة بينه و بين سائر المكلّفين، فالحالة التي اختصّ بها هي النبوة والتبليغ لا يجوز فيها السهو، وأمّا الحالات المشتركة كالعبادات فالسهو فيها جائز. ثمّ إنّهرحمه اللَّه يفصل بين سهو النبي والسهو الصادر من الناس العاديين حيث يعتبره عند الناس العاديين نتيجة نفوذ وسيطرة الشيطان، ولكنّ سهو النبي والمعصومين ناتج من الإرادة الإلهية «إنساء اللَّه».

َقال مولانا صاحب الزمان - روحی فداه- : نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا


ما صنعت پروردگارمانیم و خلائق صنعت مایند

اسناد :


بحارالأنوار 53 178 باب 31- ما خرج من توقيعاته ع .....

وبحارالأنوار 53 178 باب 31- ما خرج من توقيعاته ع .....

الاحتجاج 2 466 احتجاج الحجة القائم المنتظر المهدي

الغيبةللطوسي 285 4- فصل ..... ص : 281

منتخب‏الأنوارالمضيئة 118 الفصل التاسع في ذكر توقيعاته على ي

قنبر حیدر;241001 نوشت:
َقال مولانا صاحب الزمان - روحی فداه- : نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا

ما صنعت پروردگارمانیم و خلائق صنعت مایند

اسناد :


بحارالأنوار 53 178 باب 31- ما خرج من توقيعاته ع .....

وبحارالأنوار 53 178 باب 31- ما خرج من توقيعاته ع .....

الاحتجاج 2 466 احتجاج الحجة القائم المنتظر المهدي

الغيبةللطوسي 285 4- فصل ..... ص : 281

منتخب‏الأنوارالمضيئة 118 الفصل التاسع في ذكر توقيعاته على ي


سلام علیکم جمیعا

جناب قنبر حیدر بنده این روایت رو هنوز ندیدم - برداشت خودتان که این روایات چه بوده ؟ آیا معنایش این است که خداوند ائمه را خلق کرده و ائمه مخلوقات رو ؟

ضمنا مساله ای هم در این رابطه هست
و آن اینکه آیا عالمی هست که این روایت را مورد استناد قرار داده باشد سندا بپذیرد یا از نظر مضمون آنرا تائید کرده باشد ؟

اگر هست آن مورد را ذکر بفرمائید.

مطلبی هم هست حقیر اضافه میکنم و آن اینکه
در زیارت جامعه کبیره تصریح شده که ائمه علیهم السلام ملجاء و مرجع یوم الحساب هستند و ایشانند که به حساب اعمال شیعیانی که آنها را دوست دارند رسیدگی میکنند.

وَمیراثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ،
و میراث نبوت نزد شماست

وَ اِیابُ الْخَلْقِ

و بازگشت خلق خدا

اِلَیْکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ،
بسوى شماست و حسابشان با شماست
و کلام آخر نزد شماست

وَ آیاتُ اللهِ لَدَیْکُمْ،
و آیات خدا پیش شماست

وَ عَزآئِمُهُ فیکُمْ،
و تصمیمات قطعى او ( تصمیمات قطعی خدا درباره خلق الله ) در شماست

وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکُمْ،
و نور و دلیل روشنش نزد شما است

وَ اَمْرُهُ اِلَیْکُمْ
، مَنْ والاکُمْ فَقَدْ

و امرش محول به شما است، هر که شما را دوست دارد

یاحق

موضوع قفل شده است