عقل و شناخت دین
تبهای اولیه
اگر کسی در مورد تحقیق کرد و به نتیجه نرسید . چرا باید عقاب شود . ما در اسلام می گوییم باید اصول دین را خود انسان مطالعه کند و به نتیجه برسد . اگر کسی با تمام تلاش جواب های قانع کننده ای پیدا نکرد تقصیر او چیست !؟
جالب اینجاست که عقلی که باید مسائل سنگینی مانند اصول دین را استدلال کند . در زمینه های دیگر بسیار ضعیف در نظر گرفته شده و گفته می شود به عقل انسان نمی رسد این چیزها و زمینه توجیه را باز می کنند! مثلا در زمینه برخی احکام و یا مسائل دین و یا برخی سخنان فرآن .
جالب اینجاست که عقلی که باید مسائل سنگینی مانند اصول دین را استدلال کند . در زمینه های دیگر بسیار ضعیف در نظر گرفته شده و گفته می شود به عقل انسان نمی رسد این چیزها و زمینه توجیه را باز می کنند! مثلا در زمینه برخی احکام و یا مسائل دین و یا برخی سخنان فرآن .
با سلام و عرض ادب
عقل در دين اسلام از جايگاه بسيار بلندى برخوردار است تا جايى كه اساساً اسلام را «دين عقل و فطرت» مىگويند. گواه روشن بر عقل گرايى آيين اسلام، وجود صدها آيه از قرآن كريم و صدها حديث از پيشوايان معصوم (علیهم السلام) درباره عقل و نقشها و كاربردهاى گوناگون آن در اصول و فروع دين اسلام است؛ زيرا گذشته از اين كه روح آيات قرآن را استدلالها و براهين عقلى تشكيل مىدهد، ماده علم، عقل، فكر و مانند آن نزديك به 1000 بار به صورتهاى مختلف در قرآن آمده و بر آن تصريح شده است.[1]
در اهميت عقل در دين اسلام همين بس كه در نخستين بخش از جوامع روايى ما نظير اصول كافى و بحارالانوار «كتاب عقل و جهل» و «كتاب علم» آمده و احاديث مربوط به آنها جمعآورى گرديده است. در اينجا به عنوان نمونه، برخى از آن احاديث ذكر مىشود:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
انَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ.[2]
همانا خير و نيكى به تمام مراتب خود، با عقل درك مىشود و كسى كه عقل ندارد دين ندارد.
امير مؤمنان على (علیه السلام) فرمود:
الْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ داخِلٍ وَ الشَّرْعُ عَقْلٌ مِنْ خارِجٍ.[3]
عقل براى بشر دين داخلى است و دين (نيز) براى او عقل خارجى است.
همين مطلب در سخنان هفتمين پيشواى مكتب اهل بيت (علیهم السلام)، امام موسى كاظم (علیه السلام) به صورت روشنترى به شرح زير آمده است:
انَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَامَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْانْبِياءُ وَ الْائِمَّةُ وَ امَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.[4]
همانا خداوند براى مردم دو حجت و رسول قرار داده است: حجت ظاهرى و آشكار و حجت باطنى و پنهان. حجت ظاهر و آشكار، رسولان، پيامبران و امامان (علیهم السلام) هستند حجت باطن و پنهان، عقلها.
همچنین امام على (علیه السلام) در حديث ديگرى، هدف بعثت پيامبران الهى را از اساس براى شكوفاسازى عقل و فطرت بشر اعلام داشته و فرمود:
فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَيْهِمْ انْبِياءَهُ لِيَسْتَاْدوُهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ وَ يَذكُرُوُهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغِ وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ.[5]
پيامبرانش را در ميان آنها (مردم) مبعوث ساخت و پى در پى رسولان خود را به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرت- فطرت خداجويى و دينخواهى- را از آنان خواستار شود و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آنها آورد و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام كند و گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار و شكوفا سازد.
----------------------------------------------------
[2]. تحف العقول، حسن بن على شعبه حرانى، ص 44. نشر مؤسسه اعلمى للمطبوعات، بيروت.
[3]. مجمع البحرين، شيخ فخرالدين طريحى، ج 2، ماده( ع ق ل)، ص 224.
[4]. اصول كافى، ج 1، ص 16؛ قسمتى از حديث مفصل شماره 12.
[5]. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 1، ص 43.
همچنين بنابر بيان پيشوايان معصوم دينى (علیهم السلام)، برخى ديگر از نقشها و كاربردهاى مهم و تعيين كننده عقل در دين و در سرنوشت مؤمنان، عبارت است از:
عقل ملاك برترى افراد، عقل وسيله شناخت خدا و اثبات او، عقل وسيله درك ضرورت دين و دين دارى و شناخت دين برتر و كاملتر، عقل معيار شناخت حق از باطل، عقل وسيله بندگى خدا و كسب بهشت، عقل وسيله درك مصالح و مفاسد و نيز حسن و قبح افعال، عقل ضابط تكليف در دنيا و ملاك حسابرسى و پاداش و كيفر در آخرت، عقل معيار قبولى اعمال، عقل منبع مطمئن درك و كشف بسيارى از احكام و معيار و محك استنباطهاى فقهى و .... [1]
بنابراین عقل به عنوان يك منبع مستقل كشف احكام الهى در كنار نقل يعنى كتاب و سنت مطرح است. در تبيين بيشتر نقش و جايگاه عقل در دين بايد گفت، برخى از معرفتهاى دينى مانند اثبات وجود خدا و برخى صفات جمال و جلال او، ضرورت پذيرش اصيل دين، دلالت معجزه بر راستگويى پيامبر (صلی الله علیه و آله) و غير آن از جمله معارف اسلامى است كه جز از طريق عقل ناب قابل اثبات نيستند و اگر دين در زمينههاى مزبور سخنى دارد در واقع ارشاد به حكم عقل است.
همچنين در باب مستقلات و ملازمات عقليه نيز عقل نقش معرفتى تعيين كنندهاى دارد و حجت شرعى محسوب مىشود.
همچنين در باب تربيت و اخلاق، عقل يارى رساننده دين بوده و احكام آن مورد تأييد دين وحيانى و بلكه خود به عنوان دين عقلانى مطرح مىباشد.
در باب احكام و فروعات فقهى، اعم از عبادى، تجارى، قضايى و به ويژه در تشخيص موضوعات احكام، نقش عقل در شكلهاى مختلف از قبيل: سيره عقلا، بناء عقلا، نظر عرف و خبرگان هر فن و مانند آن كاربردهاى فراوانى دارد؛ هر چند در فهم ملاكات احكام شرعى به ويژه در باب عبادات نقش معرفتى عقل محدود بوده و احكام عقلى گسترده و فراگيرى نيست. چون اينها در حوزه عمل مستقل عقل نبوده و از توان تشخيص و فهم عقل بيرون است، بلكه در قلمرو شريعت وحيانى (قرآن و سنت) است.
-------------------------------------
بنابراین می توان نتیجه گرفت که:
عقل در معرفت دينى، نقشهاى زير را ايفا مىكند:
1- اثبات پايههاى اوليه دين (وجود خدا و توحيد او، ضرورت نبوت و شريعت).
2- استنباط احكام شرعى در عرض وحى (عقل به عنوان يكى از منابع و مدارك احكام شرعى).
3- فهم و تفسير وحى (كتاب و سنت). در اين جا عقل به عنوان ابزار فهم كتاب و سنت مطرح است و در طول آن دو قرار دارد، نه در عرض آنها؛ و به منزله نورى است كه وسيله ديدن اشياء و پديدهها است و خود چيزى را به آنها نمىافزايد (به خلاف نقش استنباطى عقل).
4- تبيين و توجيه احكام شريعت و بيان حكمت و فلسفه احكام الهى.
در اين جا نقش عقل بسيار محدود است. اين محدوديت در قلمرو عبادات نمايانتر از قلمرو مسايل مربوط به امور دنيوى و زندگى اجتماعى است؛ حتى اگر در مواردى عقل بتواند به پارهاى از حكمتها و مصالح احكام الهى پى ببرد، نبايد آن را حكمت و مصلحت يگانه احكام خداوند به شمار آورد.
حال اگر فرد محققی با انگیزۀ کشف حقیقت و با استفاده از روش های منطقی و در حد توان خود به تحقیق بپردازد، و به حکم عقل عمل نماید(مراد از احكام عقلى هم، احكام متقن و براهين محكم عقلى بر آمده از عقل ناب و نيالوده به پليديها و هواهاى نفسانى است نه احكام ظنّى حاصل از استحسان و قياس و مانند آن كه در مكتب اهل بيت (علیهم السلام) فاقد ارزش و اعتبار است)ولو آنکه در رسیدن به حقیقت قاصر باشد-نه مقصر- در نزد خداوند معذور است؛ و بلکه ماجور است و عقابی متوجه او نخواهد بود.
موفق باشید.
در باب احكام و فروعات فقهى، اعم از عبادى، تجارى، قضايى و به ويژه در تشخيص موضوعات احكام، نقش عقل در شكلهاى مختلف از قبيل: سيره عقلا، بناء عقلا، نظر عرف و خبرگان هر فن و مانند آن كاربردهاى فراوانى دارد؛ هر چند در فهم ملاكات احكام شرعى به ويژه در باب عبادات نقش معرفتى عقل محدود بوده و احكام عقلى گسترده و فراگيرى نيست. چون اينها در حوزه عمل مستقل عقل نبوده و از توان تشخيص و فهم عقل بيرون است، بلكه در قلمرو شريعت وحيانى (قرآن و سنت) است.
فکر نمی کنید . درک موضوعی مانند اثبات خداوند و صفاتش و سایر مسائل دینی بسیار سنگین تر از درک برخی احکام باشد !!؟ چرا آنجا باید به عقل خود رجوع کنیم ولی در سایر زمینه ها عقل و علم آدمی خطا پذیر نشان داده می شود.
مثلا در مورد اعجازهای قرآن گاهی با هزار تفسیر یک مطلب قرآنی را با یک موضوع علمی تطابق می دهیم اما وقتی کار به جاهایی می رسد که توضیحی نداریم . می گوییم از حیطه علم ما خارج است. حتی آیه ای در قرآن وجود دارد که دست ما را برای این کار باز می گذارد و بیان می کند بعضی آیات قرآن قابل فهم هستند اما برخی خیر . و ما هم همیشه درست بودن قرآن را در نظر می گیریم و اگر به تناقض برسیم بر ضعف عقل رای می دهیم نه به اشتباه در قرآن . چون می گوییم حتما آن درست است و ما نمی دانیم .
می خواهیم از خارج از دین به این پدیده نگاه کنیم نه از درون .
فکر نمی کنید . درک موضوعی مانند اثبات خداوند و صفاتش و سایر مسائل دینی بسیار سنگین تر از درک برخی احکام باشد !!؟ چرا آنجا باید به عقل خود رجوع کنیم ولی در سایر زمینه ها عقل و علم آدمی خطا پذیر نشان داده می شود.
.
با سلام و عرض ادب
براي تشخيص درستي يا نادرستي برخي از گزارههاي ديني، عقل يگانه ميزان سنجش و تنها معيار ارزيابي است.همچون اثبات اصول اعتقادي دين بر اساس احکام مستحکم عقل. به واسطه همین امر پذيرش مقلدانۀ اصول بنيادي و اعتقادي دين امری مردود شمرده شده است؛لذا دين بايد در اصول اعتقادي خود مطابق با حکم عقل باشد و نميتواند سخني خلاف عقل را بيان دارد.
همچنین در بحث اثبات ضرورت دين و آمدن پيامبران الهي براي هدايت بشر، و هم چنين اثبات حقانيت و عصمت آنان، از جمله امور عقلي و وظايف عقل است و اگر دين در اين باره سخني خلاف عقل داشته باشد، به هيچ رو از او پذيرفته نيست؛ چرا كه اصل پذيرش دين، در گرو اصول و قواعد عقلي است و دين نميتواند با اموري كه مقدم وجودي آن هستند، مخالفت ورزيده آنها را ناديده بگيرد.
اما با این حال عقل كليد برخی از گزارههاي ديني ـ به ويژه در حوزۀ جزييات احكام فقهي ـ است، يعني آدمي را تنها تا در خانۀ شريعت همراهي ميكند، ولي هيچ گاه خود به تنهايي نميتواند از كالاها و گنجينههاي درون خانه بهره گيرد. به عنوان مثال، فلسفه تعداد ركعات نماز يا اوقات خاص عبادات از اموري است كه عقل انسان عادي، جز از طريق وحي و تعاليم دين، راهي براي درك آنها ندارد. تنها چيزي كه عقل در اين زمينه در مييابد مخالفت نداشتن اين احكام با اصول كلي عقلاني است. در عين حال توانايي اثبات عقلاني آنها را نيز ندارد. البته روشن است كه پذيرش اين احكام فراعقلي ـ پس از اثبات عقلاني مباني و پايههاي اساسي دين ـ عين خردورزي است.
خلاصه آن كه ما معتقديم تعاليم و آموزههاي دين مبين اسلام، تعبدي صرف نيستند. هر چند تعاليم و آموزههاي فراعقلي وجود دارد و البته اين نشانة ضعف يا كاستي ديني نيست. بلكه اصولاً يكي از دلايل و فلسفههاي نياز بشريت به نبوت و دين همين است كه عقل و انديشة او به تنهايي از پي بردن به راه سعادت و دوري گزيدن از چاههاي شقاوت ناتوان است.
در خصوص فقرۀ(مثلا در مورد اعجازهای قرآن گاهی با هزار تفسیر یک مطلب قرآنی را با یک موضوع علمی تطابق می دهیم...) متوجه ربط آن به اصل بحث نشدم اگر بیشتر توضیح دهید مستندا متشکر می شوم.
موفق باشید.
با سلام خدمت آقای limbo
اول اینکه باید بگم با توجه به این تاپیکتون و تاپیک مربوط به زکات جانا سخن از زبان ما میگویی
دوما به نظر این جانب ما دچار افراط و تفریط شدیم گروهی کاملا عقل گرا شدن گروهی کاملا مخالفش
باز هم به نظر اینجانب ما دانسته هامون رو تحلیل نمیکنیم و خیلی ظاهری نگاه میکنیم به مسایل
تا اینجاش با شما موافقم
اما یک مورد کوچکی هست که فکر میکنم باید اشاره بشه اونم اینه که درسته اصول دین بسیار مهمند اما نمیشه گفت فهم اولیشون سخته