شریعت ، طریقت حقیقت
تبهای اولیه
باسمه تعالی
باسلام
از جمله بحث های مهم در عرفان اسلامی بحث شریعت ، طریقت وحقیقت است
این مقوله از جنبه های مختلفی قابل توجه ودقت است زیرا هم دین شناسی ویژه عارفان تبین می شود وهم نسبت عرفان عملی وعرفان نظری با یکدیگر ونسبت آن دو با دین و جایگاه آنها در اسلام مشخص می گردد
هم چنین از جهتی با بحث خاستگاه عرفان اسلامی و نیز با بحث معیار و میزان اسلامی در ارتباط تنگاتنگ است
از دیدگاه عارفان مسلمان دین در معنای عام خود شامل بر سه بخش است
1- شریعت :مجموعه احکام و آداب اسلامی که در دستورهای فقهی و اخلاقی نمایان است را می گویند
2- طریقت: همان راه سیر وسلوک با هدف تقرب به خداوند با تمام دستورات وقوائدی که عمل بدان ها برای رسیدن به این هدف ضروری است
3- حقیقت : معارفی که پس از عمل بر اساس شریعت وپیمون مقامات و منزل طریقت به گونه ای شهودی بر عارف افاضه می شود
از منظر عرفا این سه بخش دین نه تنها از هم گسسته نیست بلکه در یک رابطه طولی با یکدگر مراتب ومراحل دین را تشکیل می دهند
از این روی نسبت این سه حوزه دینی در عرفان اسلامی نسبت ظاهر وباطن است یعنی شریعت ظاهر طریقت و طریقت باطن آن است ونیز طریقت ظاهر حقیقت وحقیقت باطن طریقت می باشد بنابراین در مراحل دین سطح وابتدای دین شریعت است وبطن آن طریقت وبطن البطن آن حقیقت می باشد وبه همین مناسبت از این سه مرحله (قشر) (لبّ) و(لب اللّب) تعبیر می شود
ر.ک. سید حیدر آملی جامع الاسرار ص 353
باسمه تعالی
باسلام
از جمله بحث های مهم در عرفان اسلامی بحث شریعت ، طریقت وحقیقت است
این مقوله از جنبه های مختلفی قابل توجه ودقت است زیرا هم دین شناسی ویژه عارفان تبین می شود وهم نسبت عرفان عملی وعرفان نظری با یکدیگر ونسبت آن دو با دین و جایگاه آنها در اسلام مشخص می گردد
هم چنین از جهتی با بحث خاستگاه عرفان اسلامی و نیز با بحث معیار و میزان اسلامی در ارتباط تنگاتنگ است
از دیدگاه عارفان مسلمان دین در معنای عام خود شامل بر سه بخش است
1- شریعت :مجموعه احکام و آداب اسلامی که در دستورهای فقهی و اخلاقی نمایان است را می گویند2- طریقت: همان راه سیر وسلوک با هدف تقرب به خداوند با تمام دستورات وقوائدی که عمل بدان ها برای رسیدن به این هدف ضروری است
3- حقیقت : معارفی که پس از عمل بر اساس شریعت وپیمون مقامات و منزل طریقت به گونه ای شهودی بر عارف افاضه می شود
از منظر عرفا این سه بخش دین نه تنها از هم گسسته نیست بلکه در یک رابطه طولی با یکدگر مراتب ومراحل دین را تشکیل می دهند
از این روی نسبت این سه حوزه دینی در عرفان اسلامی نسبت ظاهر وباطن است یعنی شریعت ظاهر طریقت و طریقت باطن آن است ونیز طریقت ظاهر حقیقت وحقیقت باطن طریقت می باشد بنابراین در مراحل دین سطح وابتدای دین شریعت است وبطن آن طریقت وبطن البطن آن حقیقت می باشد وبه همین مناسبت از این سه مرحله (قشر) (لبّ) و(لب اللّب) تعبیر می شود
ر.ک. سید حیدر آملی جامع الاسرار ص 353
باسمه تعالی
با سلام
شریعت پوست ،مغز آمد حقیقت/میان آین وآن باشد حقیقت(1)
مطالب فوق کاملا مورد تائید می باشد
پی نوشت:
1- شیخ محمود شبستری
باسمه تعالی
باسلام:
اگر مشتاق جانانی مکن جانا گران جانی
در این ره سر نمی ارزد به یک ارزن ز ارزانی
به آداب شریعت بند کن دیو طبیعت را
به اقلیم حقیقت چون چنین کردی مسلمانی(1)
عرفای اسلام برای ضرورت پیروی از شریعت اسلام دلایل گوناگونی دارند که ما به مواردی از آن اشاره می کنیم
1- ریاضت:اساس عرفان بر سلوک استوار است و سلوک چیزی جز ریاضت نیست ریاضت هم جز با اعمال و رفتار تحقق نمی یابد
وقتی که سالک باید عمل کند،کدام عمل بهتر از عمل به شریعت خواهد بود به کدام دلیل یک سالک می تواند به جای روزه ،نماز،حلال و حرام شریعت برنامه عملی دیگری داشته باشد ؟اعمال شریعت با فطرت و تربیت ما هم پیوند داشته ،در ایجاد معنویت و صفای باطن بیش از کارهای دیگر اثر خواهند داشت
پی نوشت:
1- مرحوم کمپانی
جز به دست ودل محمد(ص)نیست /حلّ و عقد خزینه اسرار(1)
همه بحث ها در تاریخ تصوف در این بوده که عرفای اسلام گاهی بیش از تکالیف شرعیه برنامه عملی برای خود داشتند آنان علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات و رعایت مستحبات و مکروهات حتی از مباحات هم پرهیز کرده ،کم می خوابیدند ،کم می خوردند،لباس خشن می پوشیدندو امثال اینها
اما هرگز چنین نبوده که کسی بدون ریاضت و اعمال سنگین ادعای عارف بودن و سلوک عرفانی داشته باشد و بدتر و بی منطق تر از آن که کسی حتی در حدّ واجبات و محرمات اهل عمل نبوده و در عین حال خود را عارف بشمارد در حالی که راه عرفان راه رنج و بلا است
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
به پای بوس تو کسی رسید که او
چو آستانه بدین در همیشه سر دارد(2)
پی نوشت:
1- سنایی
2-حافظ
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست(1)
2-شوق بندگی:همه اهل سلوک بر آنند که سالک از همان قدم های اول با آثار سلوک آشنا می شود اگر چه هدف نهایی و مقصد و مقصود اصلی اهل سلوک لقاء الله است که در مراحل بعد از فنای ذات تحقق می یابد اما عارف سالک در هر قدمی از سلوک نیز به نتیجه مناسب آن قدم دست می یابد در عالم عرفان ،بهشت نقد است و به قول معروف ،سالک نتیجه عملش را بیش از خشک شدن عرقش دریافت میکند
همین دریافت نتیجه و مشاهده آثار اعمال ذوق و شوق بندگی و عمل را در سالک شدت می بخشد و او را روز به روز به عبادت و بندگی راغب تر می کند تا جایی که عبادت تنها دلخوشی او به شمار می رود
ادامه دارد..........
پی نوشت:
1- حافظ
3-شریعت تها راه تسلط بر نفس اماره:یکی از هدفهای اصلی سلوک،رام کردن نفس اماره اسنت ،ابن سینا هم رام کردن نفس اماره را یکی از سه هدف اصلی ریاضت دانسته است.او نخستین عامل رام کردن نفس راعبادت همراه با تفکر وتامل شمرده است(1)
رام کردن نفس کار دشواری است ودشواری کار از آن جاست که نفس اماره جزء ذات بشر است نه یک عرضه بیرونی
تو با دشمن نفس هم خانه ای/چه در بند پیکار بیگانه ای(2)
عطار شکایت از گرفتاری در دست نفس را چنین بیان می کند:
نفس سگ هرگز نشد فرمانبرم/من ندانم تا ز دستش جان برم
آشنا شد گرگ در صحرا مرا/آشنا نه این سگ رعنا مرا
هد هد در پاسخ می گوید :این سگی که در جوال کرده اید واین همزاد وهمراه
خطرناک شما هر چه بگوید بد است ومبارزه با آن دشوار:
صد هزار دل بمرد از غم همی/واین سگ کافر نمیرد همی(3)
اما به هر حال این نفس سر کش وعاصی را می توان به فرمان شرع رام کرد وشکست داد
ادامه دارد.....
پی نوشت:
1-ابن سینا ،اشارات وتنبیهات،نمط نهم
2-مولوی
3-فرید الدین عطار، منطق الطیر،ص 109-119
این سه اصطلاح شریعت ،طریقت،حقیقت،جدا وگسیخته از هم نمی باشند،
که حقیقت عین شریعت است،هرکه از شریعت فاصله بگیرد،اگر تا اسمان هم بالا رفته باشد چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت،شریعت مانند جسم وروح است که جسمش احکام است وروحش حقیقت(1)
هرکه رابا سر زلفت سر سودا باشد/پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد(2)
ادامه دارد.....
پی نوشت:
1-ابن عربی،فتوحات2/530 و3/230 و4/186،34
2-حافظ
عارفان که از راز ورمز عالم عشق با خبرند ،هرگز لذت بندگی وعجز ونیاز را نادیده نمی گیرند
که در رابطه عبد ورب وعاشق ومعشوق سخن همان است که احمد غزالی(متوفای 520)می گوید:
معشوق خود به همه حال معشوق است؛پس استغنا صفت اوست. عاشق به همه حال عاشق است پس افتقار صفت اوست(1)
آری هرگز ناز شایسته عاشق نیست.کار عاشق نیاز است وبس به قول جناب حافظ:
میان عاشق ومعشوق فرق بسیار است/چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
1-سوانح فصل 43 ور.ک عرفان وشریعت
کسی مرد تمام است کز تمامی / کند با خواجگی کار غلامی
پس آن گاهی که ببرید او مسافت /نهد حق بر سرش تاج خلافت (1)
آیت الله جوادی املی در مقدمه سر الصلوة حضرت امام (ره) به نقل از ان حضرت در تعلیقه بر شرح فصوص الحکم فص ایوبی چنین می فرمایند:
طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد زیرا ظاهر راه باطن است ...کسی که چنین می بیند که با انجام تکلیف های الهی باطن برای او حاصل نشد بداند که ظاهر را درست انجام نداد و کسی که بخواهد به باطن برسد بدون راه ظاهر مانند برخی از صوفیان عوام او هیچ دلیل از طرف خداوند ندارد(2)
ادامه دارد.....
پی نوشت:
1- مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز ص 288
2- سر الصلوة امام خمینی ص 22
علامه حسن زاده آملی در تعلیقات خود بر تمهبد القواعد ابن ترکه در تطابق شریعت با عرفان و فلسفه پس از ذکر سخنان ابن عربی و ملا صدرا که فرموده اند:
«نحن زدنا مع الایمان بالاخبار الکشف » و«نحن زدنا مع الایمان بالاخبار برهانا»
این سخن از صدر المتالهین را از جلد الهیات الاسفار که (تبّاً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقة الکتاب و السنة) را نقل نموده و بر این نکته تاکید کرده که رسیدن به مدارج علمی و معارج کشفی از این طریق میسر است (1
ایشان در کتاب شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة در این باره فرموده اند اینک بدین گفتارم توجه داشته باش تمام صنایع آدمیان از بری و بحری وفضایی را دستورات و آدابی است که دین حفظ و بقا و دوام آنها اند.
چنانکه اگر هریک از آنها در کار خود به قدر یک میکرون از دین و آیینش بدر رود و به خطا و ناروا حرکت نماید در همان نخستین بار خطا و ناروایی تباه می شود و نابود می گردد .....
انصاف بده آیا می شود صنایع شما را دین و آیین باشد و خود شما که مهمترین صنع الهی هستید و این همه صنایع شگفت گوناگون صنع شماست بی دین باشید (فما لکم کیف تحکمون)
پی نوشت:
1- تمهید القواعد تصحیح علامه حسن زاده آملی ص 8
باسمه تعالی
در رابطه با اهتمام عارفان بالله به مساله شریعت، باید بدانیم که :
عارفان حقیقی نه تنها در جای جای کلمات و آثار خود بر لزوم استناد و تکیه بر کتاب و سنت(شریعت) تاکید می کنند، بلکه تعالیم تصوف و مبانی خود را شرح و بلکه فهم حقیقی آن دو می دانند. در واقع اگر ما باشیم و ظواهر سخنان مشایخ این گروه (و از انگیزه خوانی های بی دلیل و استناد به گزارش های شفاهی و روزنامه ای دیگران پرهیز کنیم.) هیچ عارف و عارف اصیلی مدعی نیست که آنچه می گوید و عمل می کند خارج از تعالیم شرع مقدس اسلام است. این ادعا را می توان با استناد به سخنان بیشتر مشایخ، از گذشته تا حال، تایید کرد.« آنان نه تنها اصول کلی و مبانی تعالیم خود بلکه مستنبطات و مستحسنات ذوقی خود را متخذ از قرآن و سنت می دانند.»[1]
و نه تنها ریشه بلکه در محصولات عرفانی نیز شرع مقدس و آموزه ها و کشفیات معصومین را داور حق و باطل بودن کشفیات و آموزه های عارفان به حساب می آورند. بر این مدعا شواهد فراوانی وجود دارد.
پی نوشت:
[اللمع، ص 147]
ی: از نگاه عارف مقتول عین القضات همدانی، سالک هنگامی می تواند به خدا برسد که سلوک خود را بر پایه پیروزی از راه انبیا و اولیا استوار سازد.[6]
ک: ابن عربی نیز اگر چه به عدم پای بندی به شریعت متهم شده است، در کتاب ها و رساله هایش اهمیت شریعت را متذکر شده و هشدار می دهد که شریعت محمدی
صلی الله علیه و آله و سلم هرگز نباید کنار گذاشته شود.[7]دیگر بزرگان تصوف و عرفان نیز بر لزوم تبعیت از کتاب و سنت تاکید کرده و کمتر عارفی را می توان یافت که در بیان لزوم این امر تسامحی روا داشته باشد.[8]
همه مشایخ این قوم علاوه بر آنکه به ضرورت پیروی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معترف اند، مدعی شده اند که تمام اشارات و رموز این طایفه از شریعت و بلکه شریعت و اسلام حقیقی و حقیقت اسلام است تا جایی که برخی از آنها تصوف را احیای اسلام راستین می شمرند.
پینوشت:
[1].نفحات الانس، ص 304
[2].همان،ص392
[3].ترجمه رساله قشیریه، ص52
[4].همان، ص83
[5].عبادی مروزی، مواقف الصوفیه، ص 137
[6].نامه های عین القضات ، ج1، ص 269-272، 338-342
[7].فتوحات مکیه، ج4، ص94
[8].گزارش بیشتری از این موارد را بنگرید: شاطبی، الاعتصام، ص 70-77؛ ترجمه رساله قشیریه، ص24-86
[="DarkOrchid"]ابو سلیمان دارانی می گوید: «گاهی حقیقت چهل روز درب قلبم را می کوبد اما من اجازه ورود نمی دهم مگر اینکه دو شاهد از قرآن و سنت را بیاورد.»[1]
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت جناب سمیع...
در مورد این جمله که از جناب ابوسلیمان دارانی نقل کردید توضیحی بدهید....
آیا مربوط به حدیثی میشه که گفتند حدیث نفس بعد از چهل روز به سراغ شخص مومن میاد ؟!
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
[/]
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت جناب سمیع...
در مورد این جمله که از جناب ابوسلیمان دارانی نقل کردید توضیحی بدهید....
آیا مربوط به حدیثی میشه که گفتند حدیث نفس بعد از چهل روز به سراغ شخص مومن میاد ؟!:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
باسمه تعالی
این جمله کنایه از شدت کشف و شهوداتی است که برای عارف رخ می دهد که عارف هر کشف و شهودی را حجت نمی داند مگر اینکه با شریعت و حکم عقل موافق باشد.
درست است که مسایل علمی و بایدها و نبایدهای فقهی را می توان با پذیرش حجیت برخی از ظواهر و اصول عملی اثبات کرد و آن گاه آن دسته از یافته های عرفانی را که مربوط به بایدها و نبایدهای فردی و اجتماعی و در حوزه شریعت ظاهری است، به محک تطبیق با آنان سنجید، اما عمده معارف عرفانی و مشهودات عارفان در باب مسایل مربوط به هستی و نیستی و مواردی نظیر اسماء الله و جنت و نار و دیگر معارفی است که ربطی به استحباب و کراهت و مسایل حکمت عملی ندارد از این رو ایشان نقش بدیهات اولی و قواعد عقلی ای را که متکی بر این بدیهات هستند در سنجش عرفان نظری برجسته دانسته و بر آن است که این قواعد نه تنها در مسایل عقلی صرف موثرند بلکه در تطبیق معارف بشری بر موازین شرعی نیز سهم بسزایی دارند.
[بنگرید: جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ص 132-148]
ب: انطباق اصول طریقت و سخنان مشایخ عرفان در باب وظایف و ویژگی های عارفان و سالکان، ما را به این نکته رهنمون می سازد که اخلاق و شیوه سلوک عارفانه امری معاض با اصول اخلاق اسلامی نیست و بلکه پرورش دادن آن است.
البته اینکه آنان تا چه اندازه موفق ارائه صحیح و نظام وار این اصول شده اند و آیا همه اصول آنها با موازین کلی و قطعی شریعت و اخلاق اسلامی منطبق است یا خیر سخن دیگری است. گر چه اساسا هیچ غیر معصومی حتی از عالمان و فقها و محدثان و مفسران نیز نمی توانند ادعا کنند که همه اصول و تعالیم و یافته هایش تطابق حقیقی با حقیقت شرع دارد.
اما در مورد ادعای بالا، به عنوان نمونه :
1-روزبهان بقلی اصول تصوف را بر پایه هایی چون اعراض از ما سوی الله، تمسک به آداب انبیاء، رعایت مدام، روزه دائم، نظر کردن در علوم مشایخ و غیره بنا کرده است.
2-نسفی نیز عمل اهل طریقت را ده چیز شمرده که طلب، ترک، تقوا، راست کرداری، راست گفتاری، حلال خواری، کم خوری، کم خوابی، سکوت، ذکر، و عزیز داشتن شریعت از جمله آنهاست.»[1]
یکی دیگر از مشایخ این قوم اصول طریقت عرفانی ای را که بر مرید و سالک لازم است چنین بیان می کند:
1-راه نزدیک شدن او به خدا با تکیه بر تعالیم شرع و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
2-عبادتش خالصانه باشد و در اطاعت اوامر الهی بکوشد.
3-جوارح خود را از محرمات الهی حفظ کند و اهل محاسبه و تسلیم امور به خدا باشد.
4-تکیه گاه او همواره و در همه حال خدا باشد و بس.
5-متعرض خلق خدا نشود و با خلق خدا با شفقت و گذشت و مهربانی برخورد کند.
6-خود را به فضایلی چون صداقت و صصبر در همه امور زینت بخشد.
7-به خدا و مردم حسن ظن داشته باشد.
8-در دادن صدقات از دیگران پیشی بگیرد.
9-همواره ملازم با توبه و استغفار و صلوات بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
10-اوقات خود را صرف مجالست با اهل علم و تحقیق و مطالعه کتب آنان نماید.[2]
پینوشت:
[1].شرح اصطلاحات تصوف، ج8، ص293. 296
[2].عبد الحلیم محمود، فقیه التصوف، ص 390-391
این تعالیم را می توان محصول تعالیم عملی مشایخ صوفیه، که ماخوذ از تعالیم گوهری دین است، دانست. پر واضح است که عصاره پیام تعالیم معنوی و اخلاقی اسلام چیزی جز این دستورات نیست.
از این روست که عارفانی نظیر عبدالرزاق کاشانی و ابن عربی عرفان و تصوف را همان تخلق به اخلاق الهی دانسته و عارفان را متصف به پی گیری و تبعیت از احوال انبیاء می نمایند.[1]
نمونه دیگر مطالبی است که در منابع عرفانی درباره صفات و آداب اهل فتوت و مریدان و سالکان حقیقی آمده است. ارکان فتوت دوازده اس که شش رکن آن ظاهر و شش رکن باطن است.
شش رکن ظاهری عبارت اند از: 1-بستن زبان از غیبت و بهتان و کذب و سخن بیهوده، 2-بستن گوش از ناشنیدنی ها، 3- بستن چشم از نادیدنی ها،، 4-بستن دست از گرفتن حرام و آزرن خلق، 5-بستن قدم از جایی که نباید رفت، 6-جلوگیری از شکم و شهوت نسبت به حرامی ها.
و شش رکن باطن آن نیز عبارت است از: سخاوت، قناعت، عفو و رحمت ، نفی عجب و نخوت، توجه تام به مقام قرب و وصلت. اساسا هدف عالی همه ادیان و شرایع الهی همواره ترغیب مردم به مراعات امور فوق بوده است بنابراین هیچ یک را نمی توان خارج از ظواهر کتاب و سنت به حساب آورد.
پینوشت:
[1].کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص 156
درباره اهل طریقت نیز گفته شده که راه و رسم آنها چهار قسم است:
1-وظایف اهل طریقت که ده چیز است: ذکر، شکر، خدمت، طاعت، مروت، قناعت، محبت، تسلیم، توکل و توحید.
2-سنت طریقت که شش چیز است: نماز به جماعت گزاردن، اوقات صبح و شام را جمع داشتن، پیوسته با طهارت بودن، دل نگاه داشتن، ذکر تعظیم گفتن، پیران و پدران را دعای خیر گفتن.
3-احکام طیقت که آن نیز شش چیز است: معرفت، سخاوت، توکل، تفکر، صدق و یقین
4-واجبات طریقت که آن نیز شش چیز است: آموختن علم شرع، از آنچه بر او واجب شده است، علم را به عمل رساندن، با خلق خُلق ورزیدن ، ریاضت کشیدن تا آینه دل صاف گردد و عکس انوار جمال دوست در او بنماید، پیوسته ذکر حضرت حق گفتن و شوق تمام به لقای دوست داشتن.[1]
پینوشت:
[1].کریم محقق، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان، ص170
ابو سعید ابوالخیر بعد از بیان وظایف مرشدان روحانی نسبت به مریدان به بیان وظایف مریدان پرداخته و می گوید:
«کمترین چیزی که مرید مصدق را بباید این ده چیز باشد که بگوییم و این هر ده در وی موجود باید تا مریدی را بشاید:
نخستین، زیرک باید که باشد تا اشارت پیر بداند.
دوم، مطیع تن بود تا فرمانبردار پیر بود.
سیم، تیزگوش باشد تا سخن پیر اندر یابد.
چهارم، روشن دل بود تا بزرگی پیر ببیند.
پنجم، راست گوی باشد تا از هر چه خبر دهد راست دهد.
ششم، درست عهد بود تا به هر چه گوید وفا کند.
هفتم، آزاد مرد بود تا آنچ دارد بتواند گذاشت.
هشتم، راز دار بود تا راز نگاه تواند داشت.
نهم، پند پذیر بود تا نصیحت پیر فرا پذیرد.
دهم، عیار بود تا جان عزیز دریت راه فدا تواند کردچون بدین اخلاق مرید آراسته باشد راه بر وی سبکتر انجامد و مقصود پیر از وی در طیقت زودتر اصل آید. ان شاء الله تعالی.
و به دنبال آن درباره وظایف اهل خانقاه می گوید: شیخ ما بابوکر مودب گفت: برخیز و دوات و کاغذ بیار تا از رسوم و عادت خانقاهیان فصلی بگوییم. چون دوات و کاغذ بیاوردند شیخ ما گفت: بنویس. و بدانک اندر عادت و رسوم خانقاهیان ده چیز است که بر خود فریضه دارند به سنت اصحاب صفه رضی الله عنهم و خانقاهیان را
صوفی، بدان گویند که صافی باشند و به افعال اهل صفه مقتدی باشند. اما این ده چیز که بر خود فریضه دارند در موافقت کتاب خدای تعالی و سنت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بود:
یکی، آن است که جلمه پاک دارند که گفت (و ثیابک فطهر،4/هفتاد و چهار)و پیوسته بر طهارت باشندکه گفت(فیه رجال یحبون ان یتطهروا و الله یحب المطهرین108/نه)
دوم، در موضعی یا بقعه ای از خیر بنشیند که گفت(یسبح له فیها بالغدو و الاصال رجال8-37/ بیست و چهار)
سیم، انکه به اول وقت نمازها به جماعت کنند که گفت (و کن من السّجدین 98/ پانزدهم)
چهارم آنک به شب نماز کنند که گفت (و من الیل فتهجد به نافلة لک 79/ هفده)
پنجم آنک سحرگاه استغفار و دعا بسیار کنند که گفت (و بالاسحارهم یستغفرون18/پنجاه و یک)
ششم آنکه بامدادان چندانک توانند قرآن خوانند و تا آفتاب برنیایدحدیث نکنند که گفت (ان قرآن الفجر کان مشهودا 78/هفده)
هفتم آنک میان نماز شام و خفتن به وردی و ذکری مشغول باشند که گفت(و من اللیل فسبحه و ادبارالنجوم 49/پنجاه و دو )
هشتم آنک نیازمندان و ضعیفان را و هر که بدیشان پیوست وی را در پذیرد و رنج ایشان بکشند که گفت (و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشّی یریدون وجهه 52/ شش)
نهمآنک بی موافقت یکدیگر چیزی نخورند که گفت(یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود 1/پنج)
دهم آنک بی دستوری یکدیگر غایب نگردند که گفت(وَ اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی ستاذنوه 62/ بیست و چهار)
و پس از این اوقات فراعت ایشان به سه کار بود: یا علم آموختن یا به وردی مشغول بودن یا به کسبی، یا راحتی و خیری به کسی همی رسانند.»[1]
ملاحظه می شود که مجموعه این ارکان و تعالیم عملی چیزی جز نظام اخلاقی اسلام و تعالیم اصلی ادیان نیست
پینوشت:
[1].اسرار التوحید، ج1، ص 316-317
با مطالعه اصطلاحات و تعابیر عرفا از منازل سیر و سلوک و برخی از مصطلحات آنان در عرفان نظری نیز می توان ادعا نمود که
عموم این اصطلاحات را از قرآن و سنت گرفته اند به عنوان نمونه نگاهی گذرا به عناوین صد میدان و یا منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری که به عنوان برجسته ترین کتاب های عرفان عملی و سیر و سلوک شناخته شده اند گواه این مدعا خواهد بود.
بدون تردید هر یک از مقامات و حالاتی نظیر توبه، انابه، صبر، ریاضت، تهذیب، توکل، رضا، ودّ و محبت، محاسبت، تقوا، یقین، رجا، لقای الهی، ولایت، قرب، یقین، فنا و صدها اصطلاح دیگر با اقسام و مرتب آنها، به وفور در تعالیم و زبان دینی یافت می شود
و می توان گفت اموزه های معنوی شریعت اسلام بر پایه این امور استوار شده است. اصطلاحاتی نظیر تجلی، کشف، وقت، عماء، اسما و صفات الهی ، خلافت، ولایت و نبوت و انسان کامل که بن مایه تعالیم عرفان نظری را تشکیل می دهند، نیز همگی متخذ از اصطلاحات و مفاهیم دینی است
. نکته جالب توجه اینکه عارفان حتی تقسیم و شمارش تعداد منازل سیر و سلوک را نیز از ادبیات دینی و آیات و روایات وام گرفته اند گر چه آنان در تقسیم و تحدید خود از این منازل هم داستان نیستند اما تاثیر پذیری آنها از زبان قرآن و احادیث و نمادهای دینی کاملا مشهود است.[1]
پینوشت:
[1].بنگرید به: مقدمه دو کتاب صد میدان و منازل السائرین، التعرف لمذهب
ج: استناد و عرضه تعالیم به آیات قرانی و احادیث اسلامی
از جمله دلایلی که اهتمام عرفا و صوفیه را به قران و حدیث اثبات می کند حضور و استناد به تعدد زیادی از آیات و روایات اسلامی در تعالیم عرفان نظری و عملی و اثبات آموزه های خودشان است. البته در اینجا سخن در اصل وجود استفاده ها است، نه در ماهیت درستی و نادرستی تک تک و یا مجموعه چنین استفاده هایی.
اینکه کدام یک این استنادها و برداشت ها از باب جری و تطبیق است و کدام از باب تفسیر یا تاویل نیز مجال دیگری می طلبد. آنچه مهم است این است دغدغه این گروه در عرضه تعالیم خود به تعالیم دینی از دیگران کمتر نبوده و نیست.
به هر حال آیات و روایاتی که در تالیفات و اثار نظم و نثر ایشان به چشم می خورد بسیار زیاد است به گونه ای که اگر از کتاب های تفسیر قرآن صرف نظر کنیم در کمتر منابعی از علوم اسلامی می توان این گونه بهره گیری از ایات و روایات را مشاهده کرد.
نگاهی اجمالی به آثار عرفان عملی و نظری نظیر منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری و شروح آن، کتاب پر حجم فتوحات مکیه، فصوص الحکم ابن عربی و شروح یا آثار مستقل شاگردان مکتب وی، شاهد گویایی بر این مدعاست.
تمام این استنادها را می توان حاکی از دغدغه آنها در استفاده از متون اصلی شریعت اسلامی و شریعت محوری آنان (به معنا و فهم خاص ایشان از شریعت) دانست.
به عنوان نمونه بنابر گزارش یکی از پژوهشگران:
«الف: در کتاب کشف المحجوب هجویری به 71 سوره قرآن از 114 سوره و به 238 آیه و در 315 مورد به 142 حدیث استناد شده است
ب: آثاری نظیر مرصاد العباد، مواقف الصوفیه، صوفی نامه و از آنها بیشتر منازل السائرین نیز با آیات قرآنی و احادیث نبوی زینت داده شده اند.
ج:قشیری در الرسالة القشیریة به 65 سوره استناد کرده است و در 255 مورد 219 آیه و در 228 مورد 218 حدیث مورد استناد و استشهاد او قرار گرفته است.
د:در مرصاد العباد بیش از 200 حدیث در حدیقة الحقیقة 280 حدیث
ه:در مثنوی حدود 690 حدیث
و: در کتاب مقالات شمس تبریزی 218 آیه و 116 حدیث
ز:در مجموعه رسائل فارسی خواجه عبد الله انصاری 241 آیه و 130 حدیث
ح:در کتاب منازل السائرین وی 280 آیه و 200 حدیث
ط:در کتاب اسرار الشریعة سیدر حیدر آملی 360 آیه و 170 حدیث
ی:در شرح التعرف لمذهب تصوف مستملی بخاری 1020 آیه و 785 حدیث
ک:در کتاب روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح سمعانی 785 آیه و 280 حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و 55 حدیث از دیگر پیامبران
ل:در مصباح الانس فناری 2407 آیه و 150 حدیث
م:در اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید مهیمنی 155 آیه و 100 حدیث
ن:در شرح الاربعین قاضی سعید قمی به 65 سوره و 180 آیه و 250 حدیث
س:در مجموعه رسائل و مصنفات ملا عبدالرزاق کاشانی به 88 سوره قرآن و در 400 مورد به 360 آیه و در 160 مورد به 140 حدیث و در 75 مورد حدیث ائمه اهل بیت مورد استناد قرار گرفته است»[1].
آنچه شمردیم تنها از باب مثل مشت نمونه خروار است و الا برزسی مستقل این مبحث خود رساله ای مستقل می طلبد. شاید از این منظر است که بزرگانی نظیر امام خمینی[ره] تاکید داشته و حتی قسم یاد کرده اند که کلمات عارفان شرح و بسط آموزه های قرآن و سنت است.
پینوشت:
[1] محمد نصیری رضی، سرچشمه های حدیثی عرفان و تصوف پیان نامه کارشناسی مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ص31
2-ضرورت علم به شریعت و احکام فقهی
از نگاه مشایخ عرفان و تصوف رهرو این طریق جهت رسیدن به انوار حقیقت ابتدا باید از علم شریعت آنچه را لازم است فرا بگیرد[1]
اگر چه اجتهاد اولویت دارد و در سیر و سلوک به سالک و به ویژه به عارف راهبر بسیار کمک می کند اما در صورتی که ایشان مجتهد نباشند باید به فتاوی فقیهان و اهل اجتهاد رجوع کنند و بنا بر این اعتقاد که هر فقیهی در اجتهادهای مختلف خود مصیب و معذور است سالک باید نتایج اجتهاد فقیه را بپذیرد.[2]
گرچه عارفان در تقسیم بندی مراتب علوم به شریعت و طریقت و حقیقت و یا علوم ظاهری و باطنی ، وظایف خبرگان هر یک از این علوم را از یکدیگر تفکیک کرده اند اما به پیروان خود سفارش می کنند در فهم و فراگیری علوم ظاهری هر چند از راه تقلید از دیگران فروگذاری نکنند.[3]
البته طبیعی است که آنان در پیروی از کسی که به ظاهر و باطن شریعت (اهل الله) آگاه باشد نسبت به کسی که تنها در یکی از این علوم آگاهی دارد تاکید بیشتری داشته باشند.[4]
و نیز درست است که بنابر آنچه خواهیم گفت عارفان برای طریقت اهمیت بیشتری قائل اند و علم احوال و طریق را از جهت رتبه بر علم ظاهر و اقوال (فقه و حدیث و تفسیر) مقدم می دارند با این حال تقدم ظاهری و ترجیح زمانی علم فقه را بر علم سلوک منکر نیستند همان گونه که اعمال فقهی را مقدمه و لازمه سلوک طریقی خود می دانند.
پینوشت:
[1].نسفی، الانسان الکامل، ص 3
[2].التعرف، ص95
[3].اللمع، ص23
[4].به عنوان نمونه بنگرید جامع الاسرار، ص 354-355
در مجموع می توان گفت آنان فقه و علم فقه را در خدمت طریقت یا به عبارتی دیگر پوسته ای برای حفظ جوهر دین می دانستند که هیچ گاه طریقت و حقیقت بی نیاز از آن پوسته و نردبان فقه و شریعت نمی شود به عنوان نمونه کلاباذی می گوید:
«اعلم انّ علوم الصوفیه علوم الاحوال و الاحوال مواریث الاعمال و لا یرث الاحوال الا من صحح الاعمال. و اول تصحیح الاعمال معرفة علومها و هی علم الاحکام الشرعیة من اصول الفقه و فروعه من الصلاة و الصوم و سائر الفرائض الی علم المعاملات من النکاح و الطلاق و المبایعات و سایر ما اوجبه الله و ندب الیه و ما لا غناء عنه من امور المعاش و هذه علوم التعلم و الاکتساب و اول ما یلزم العبد الاجتهاد فی طلب هذا العلم و احکامه علی قدر ما امکنه و وسعه طبعه و قوی علیه فهمه بعد احکام علم التوحید و المعرفة علی طریق الکتاب و السنة و اجماع السلف الصالح علیه القدر الذی یتیقن بصحة ما علیه اهل السنة و الجماعة[1]
نسفی نیز در کتاب خود بر آن است که سالک باید اول از علم شریعت آنچه ضروری است بیاموزد و سپس در علم طریقت و عمل بدان گام بردارد.[2] بنابراین گزارش ابوالحسن شاذلی و برخی دیگر از مشایخ عرفان شرط اصلی ورود به مسلک تصوف و عرفان و قبول طلاب علم تصوف را خبرگی در علوم شریعت می دانسته اند و می گفتند: «الا یدخل احد الطریق الا بعد تبحره فی علوم الشریعه و آدابها»[3]
پینوشت:
[1].التعرف، ص 97
[2].نسفی الانسان الکامل، ص 63-439
[3].عبدالحلیم محمود قضیة التصوف، المدرسة الشاذلیه، ص49
ابو نصر سراج در کتاب اللمع عالمان دین را به سه گروه اصحاب حدیث، فقها و صوفیه تقسیم کرده و به بیان وظیفه و قلمرو مسئولیت هر یک از آنها نسبت به ابعاد متعدد دین می پردازد. وی فقها را از عالمان حقیقی و رستگار برشمرده و ضمن بیان برتری فقها بر اصحاب حدیث می گوید:
فقها با مخالفان دین و گمراهان به صورتی مستدل و معقول سخن گفته اند و برهان روشنی آورده اند و دین را نیرو بخشیده اند و به متن قرآن و نص حدیث و قیاس، به نص و اجماع امت چنگ آخته اند و با مخالفانشان مناظره ای نیکو و جدالی احسن و مودبانه نموده اند و با دشمنان رو یا رو گشته اند با اعتراضاتی قوی و سخنانی خرد پسند و همه کس پذیر.
و هر چیز را در جای خود نهاده اند و حد و مرز هر امری را مرتب نموده اند و مقایسه ، مشاکله، مجانسه، و مقارته را از هم جدا کرده اند و اوامر و نواهی و واجب و مستحب را تفاوت نهاده اند و ترغیب و ترهیب را دو گونه ساخته اند و در شرع آن چه را بدان ترغیب نموده اند و آنچه را فقط بدان خوانده اند جدا ساخته اند فقها همچنین مشکلات و گره های امت را گشوده اند و شبهات را زدوده اند و فروع و مجملات را بسط و تفصیل داده اند و حدود دین خدا را با احتیاط عمل نموده اند تا عالم با علم خود و جاهل از جهل خویش و خواص و عوام در ظاهر شریعت و در قلمرو آن به تقلید دچار نیایند با فقهاست که حدود و ثغور دین محفوظ می ماند و خداوند در کتاب خویش آنان را یاد کرده
و گفته است: چرا گروهی از هر امتی کوچ نمی کنند تا در کار دین دانا گردند.[توبه/ 122]
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته است: خداوند نیکی هر کس را که بخواهد او را در دین دانا می سازد.
فقها نیز در معانی علوم و آدابشان کتاب ها نوشته اند و پیشوایان مشهوری هم دارند که تمامی ابنای روزگار بر پیشوایی آنان هم صدایند چه زیادتر از همه دانش دارند و بیشتر از همه فهم و دین و امانت . شرح این ماجرا طولانی است و عاقل با اندک نشانه بسی دلیل برای خود می یابد و توفیق فقط از خداست.[1]
پینوشت:
[1].اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی مجتبی، ص70-71]
وی همچنین درباره رابطه عرفا با فقها و وظایف عرفا نسبت به فقیه بر آن است که عارفان با فقها و اصحاب حدیث همراهند و مخالفتی با دانش ها و روش های آنان ندارند زیرا توجه به فقه و فقها است که آنها را از بدعت و هواپرستی دور می سازد و در نتیجه آنان را پیرو پیشوای دین می نماید[1]
بنابر گزارشی دیگر، یکی از این عارفان رساله ای با عنوان «قواعد التصوف علی وجه یجمع بین الشریعة و الحقیقة» نگاشته و در آن سه اصل ذیل را از اصول و قواعد تصوف دانسته است:
1-علم صحیح علمی است که به تعلیم شارع یا سخن گویای شرع باشد.
2-حکم فقیه عام و همگانی است زیرا هدف او اقامه رسوم و برافرازی پرچم و نشانه های دین است و حکم تصوف خاص است
3- علم هر چیز را باید از اربابش گرفت بنابراین در فقه به عارف غیر فقیه و در تصوف به فقیه غیر عارف نباید رجوع کرد.[2]
پینوشت:
[1].همان، ص71
[2].مناوی طبقات الصوفیه، ج4، ص54-55
نسفی نیز که از بزرگان تصوف است، می گوید: «سالک باید که اول از علم شریعت آنچه مالابد است بیاموزد و یاد گیرد و آنگاه از عمل طریقت آنچه مالابد است بیاموزد و آنگاه از عمل حقیقت. ای درویش هر که قبول می کند آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله وی گفته است از اهل شریعت است و هر که انجام می دهد آنچه پیغمبر انجام داده است از اهل حقیقت است.[1]
به هر حال آنان فی الجمله بر ضرورت فراگیری علوم ظاهری و تبعیت از فقها در امور فرعی و طاعات و عبادات تاکید داشته و دانستن مسائل سنت و پیروی از علمای ظاهر (علمای رسوم) را لازم می دانند چرا که علم ظاهر صورت و نردبان علم حقیقت است و بدون نردبان نمی توان سر به آسمان سایید. .[2]
پی نوشت:
[1].نسفی ، الانسان الکامل، ص 3و 439
[2].یثربی، عرفان نظری، ص 370-372
مهم تر از آنچه گذشت این است که با بررسی سیره و سخنان مشایخ عرفان و تصوف به این نکته پی می بریم که آنان نه تنها بر ضرورت شریعت به معنای عام آن و نیز عمل به تعالیم عملی فقهی و اخلاقی تاکید داشته اند بلکه معتقدند شکوفایی گوهر حقیقی انسانیت تنها با ابزار شریعت صورت می گیرد و سالک در هر قدمی که متابعت از شریعت کند قربی به حق نصیبش خواهد شد و راه باز شدن ابواب علوم باطنی تنها شریعت است.[1]
و گام نهادن در طریقت بدون رعایت شریعت جز هوی و هوس و وسوسه و زندقه و الحاد پیامدی نخواهد داشت.[2]
شریعت گر چه نردبان آسمان حقیقت است اما برای ایستادن در آسمان، دور انداختن نردبان جهالت محض است و اصلا کدام عارف است که ادعا کند دیگر به انتهای آسمان حقیقت رسیده است ادعا همانا و سقوط همانا. بنابراین چون بزرگ راه کمال بی انتهاست و سالک همیشه در راه است هیچ گاه نمی توان ادعای بی نیازی از مرکب کمال یعنی آداب شریعت نماید.[3]
1-نجم الدین کبری ، مرصاد العباد، ص 162-163
2-لاهیجی، شرح گلشن راز، ص251
3-همان، ص224-246
وی می گوید اگر کسی از این سه اصل تخطی کند از اهل عرفان نبوده و تنها خود را فریفته است هر چند این فرد در هوا پرواز کند و سخنش سراپا حکمت باشد و مورد توجه خاص و عام قرار گیرد[4]
پینوشت:
1-ترجمه رسالة قشیریه، ص166-170
2-تذکرة الاولیاء، ص 270
3-التعرف، ص65
4-[اللمع، ص516-519
عز الدین محمود کاشانی شرط اساسی تصوف و حقیقت و عشق را وجوب طاعت و عبادت و ملازمت شریعت دانسته و می گوید: «و اقوال و افعال صوفی همه موزون بود به میزان شرع.»[3]
پینوشت:
[1].شهاب الدین سهروردی، عوارف المعارف، ترجمه ابومنصور عبدالمومن اصفهانی ص 31-36
[2].نفحات الانس، ص160 و همچنین در ص 118 ، 465
[3].مصباح الهدایة، ص356
گزارش شده که ابراهیم ادهم در حال بیماری در یک شب هفتاد و چند بار تجدید وضو کرد و هر دفعه دو رکعت نماز گذارد و یا بر تشنگی سخت، تحمل می کرد و آب وضو را به مصرف رفع سوز عطش نمی رسانید.[3]
پینوشت:
[1].ر.ک. عز الدین محمود کاشانی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایةر ص 46-67
[2].تذکرة الاولیاء، ص55و 506
[3].ر.ک. عوارف المعارف، باب 35
در وصف معروف کرخی که از عارفان مشهور قرن دوم و از بنیان گذاران این راه و رسم است گویند: «روزی طهارت شکست در حال تیمم کرد گفتند: اینک دجله، چرا تیمم کنی؟ در پاسخ گفت: شاید تا به آنجا برسم نمانده باشم. [1]
در مورد حمدون موسس سلسله قصاریه و یکی از بنیان گذاران ملامتیه، می خوانیم که: «می گویند او را دوستی بود که هنگام مرگ به بالین وی بود چون آن دوست جان داد وی فورا چراغ را خاموش کرد گفتند: در چنین هنگامی رسم بر آن باشد که چراغ بیشتر روشن کنند. گفت روغن این چراغ تا این زمان از آن وی بود و اکنون از آن وارثان.»[2]
خود وی هنگام جان کندن گفت: «چراغ را خاموش کنید که من از زندگی نا امید شدم و روغن آن از آن وارث است. همه سیرت و کار ایشان به این قیاس بود و از اینکه قومی در لباس تصوف به اباحت و تهاون شرع و زندقه و بی ادبی و بی حرمتی کشیده شده اند و مدعی اند که ملامتی هستند، نارضایتی خود را ابراز می کرد.»[3]
تذکرة الاولیای عطار و نفحات الانس جامی و دیگر آثار شرح حال نگاری که شرح احوال و رفتار عارفانه است، سرشار از نقل این گونه حالات است. البته چه بسا در نقل این گونه سخنان مبالغه و زیاده گویی هایی شده و برخی از آنها به داستان سرایی شبیه تر باشد چنان چه تذکره نویسان نیز گویا نقل این سخنان را وسیله ای برای بیان اهداف طریقتی می دانستند اما همین که تذکره نویسان عارف این سخنان و کردارها را به عنوان الگو و نقطه مثبت در شرع مداری مشایخ این قوم ذکر می کنند حکایت از اهتمام و دغدغه ویژه آنان نسبت به رعایت شریعت و ظواهر دینی دارد.
پینوشت:
[1].تذکرة الولیاء، ص326
[2].ترجمه رسالة قشیریه، ص50
[3].طبقات الصوفیه، ص122
شیخ (ره) را عادت و وظیفه آن بود که بیشتر اوقات در زاویه، میان جمع به موعظه حسنه مشغول می بودی و شب ها تا بسیاری از شب گذشته همچنان مجلس می داشتی و کلمات طیبه می فرمودی و آن کس که مترصد افعال و اقوال شیخ (ره) و مریدان او شش ماه بنشست مجموع سیرت ایشان بر نهج سنت دید و تمامت مقالت ایشان موافق شریعت شنید و هیچ دقیقه که موجب تعنت باشد ادراک نکرد با خود فکر کرد که چون مدت شش ماه متوالی به هیچ گونه از اینها خلاف شریعت و سنت، زله ای و هفوه ای در نمی شود و نشد، یقین است که به سالی نیز بکشد.[5]
پینوشت:
[1].سید حسین نصر، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، ص 109
[2].ر.ک. محسن جهانگیری، محیی الدین ابن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ص31
[3].دروس معرفت نفس، درس 37
[4].ر.ک. محیی الدین عربی، ص19و 550-551
[5].صفوة الصفا، ص883
سیره عملی و سلوک عبادی عرفای معاصر همچون: ملاحسین قلی همدانی، قاضی، بهاری، علامه طباطبایی، کشمیری، بهجت، پهلوانی، امام خمینی و...طراوت عبادت و توجه خاص آنان به مستحبات و نوافل و راز و نیاز به درگاه خدا، از اموری است که نیاز چندانی به گزارش و اثبات ندارد چرا که آفتاب آمد دلیل آفتاب. همه افرادی که از نزدیک با این بزرگان آمد و شد داشته و رفتارهای آنها را دیده اند بر این نکته اذعان دارند که پیوسته خود را مقید به رعایت ظواهر شرعی می دانستند و حتی گاهی در احتیاط های شرعی خود مورد اعتراض همراهان واقع شده اند
ابن جوزی در کتاب تلبیس ابلیس که قسمت عمده آن در رد عارفان است، بدعت گزاری عارفان را ناشی از فقدان و بی اعتنایی به علم شریعت دانسته و می گویدکه آنها علم شریعت را علم ظاهر و هواهای نفسانی خود را علم باطن می دانند. وی می نویسد: «ولقد فرّق کثیر من الصوفیة بین الشریعة و الحقیقة و هذا جهل من قائلة لان الشریعة کلها حقایق»
و باز می گوید: «و کل من رام الحقیقة من غیر الشریعة فمغرور مخدوع»[2]
پینوشت:
[1].نقد صوفی، ص298-299
[2].ر.ک. تلبیس ابلیس، ص202-203
البته بنابر این معیار، اشکال مذکور را می توان به تقسیم بندی های دیگری که از معارف اسلامی شده است وارد کرد و حتی به تقسیم بندی تعالیم اسلامی به اعتقادات، اخلاق، و فقه و یا اصول و فروع خرده گرفت چرا که امور اعتقادی و اخلاقی و دستورات عملی دین نیز به گونه ای در هم تنیده اند و اسلام بسیط را نمی توان به این اجزا متمایز کرد.
با این همه تفکیک و تقسیم محتوای معارف و علوم مختلف دینی و تمایز قلمرو و وظایف صاحبان و سخن گویان آنها مورد تاکید عالمان مسلمان بود و عموما مسایل مربوط به قلمروهای مختلف اندیشه (کلام) و رفتارهای جسمی و روحی (فقه و اخلاق ) را از هم جدا دانسته اند. البته در احادیث اسلامی نیز شواهد زیادی بر این مطلب وجود دارد.
اساس سخن آنان در این است که شریعت را به طور کلی ، ظاهری است و باطنی ؛ زیرا انسان را ظاهری و باطنی است و در نتیجه یک خطاب خدا با ظاهر آدمی است و خطاب دیگر با باطن او.