ایا درخواست از ائمه درست است؟

تب‌های اولیه

406 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ایا درخواست از ائمه درست است؟

[="Black"][="MediumTurquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

به نام یار

ایا درخواست از ائمه درست است؟
ببینید دوستان من مشکلی با اطاعت و پیروی از ائمه ندارم و میدونم که انها از طرف خدا برای هدایت امده اند. اما نمی فهمم چرا ما ، خواسته هامون رو باید از انها بخواهیم. مگه خدا یادمون نداده که " إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ". این رو هم میدونم که ائمه درخواست های ما رو نمی توانند از خودشون اجابت کنند و اونها هم از طرف خدا و به وسیله خدا اجابت می کنند. ولی تا خود خدا هست چرا از دیگری بخواهیم؟

حالا سوال اصلی من اینه که: [="Red"]باید خواسته هامون رو به خدا بگیم یا به پیامبر و ائمه ؟؟؟؟؟ [/]

و یه سوال دیگه : این که می گوینند همه ی درخواست های ما میره پیش امام زمان (عج ) تا ایشون بهشون رسیدگی بکنه چجوریه؟ یعنی زمانی که من از خدا مستقیم چیزی رو بخواهم ، این خواستهء من میره پیش امام زمان (عج ) ، تا ایشان تأیید یا ردش بکنند ؟ چرا خود خدا مستقیم این کار رو نمیکنه؟

لطفا اگه امکانش هست با آیه قران برام توضیح بدین.

پیشا پیش ممنون از پاسخ گویی دوستان و مشاورین محترم :Gol:[/]

[="DarkGreen"]سلام به همه دوستان :Gol:[/]

غارنشین;231657 نوشت:
ایا درخواست از ائمه درست است؟
ببینید دوستان من مشکلی با اطاعت و پیروی از ائمه ندارم و میدونم که انها از طرف خدا برای هدایت امده اند. اما نمی فهمم چرا ما ، خواسته هامون رو باید از انها بخواهیم. مگه خدا یادمون نداده که " إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ". این رو هم میدونم که ائمه درخواست های ما رو نمی توانند از خودشون اجابت کنند و اونها هم از طرف خدا و به وسیله خدا اجابت می کنند. ولی تا خود خدا هست چرا از دیگری بخواهیم؟

حالا سوال اصلی من اینه که: باید خواسته هامون رو به خدا بگیم یا به پیامبر و ائمه ؟؟؟؟؟


[="Green"]
مدت زیادی بود که سوال شما برای منم مطرح شده بود البته به شکل دیگه همیشه وقتی میخواستم از ائمه خواسته ای داشته باشم از خدا خجالت میکشیدم میگفتم خدایا چرا مستقیم از خودت نخوام ؟! [/]

[="green"] خودم احساس میکردم این تفکرات اشتباهه دنبال جواب گشتم و کمی مطالعه کردم و این دیدم کاملا تغییر کرد [/]

[="Teal"] توسل یعنی اینکه ادم کمک بگیره از وسیله ای برای رسیدن به هدف و مقصودش اسباب رسیدن به هدف هم دنیایی هستند هم غیر مادی

درخواست از ائمه و توسل به اونها سبب و واسطه قرار دادن انسان های پاکه و از اونها میخوایم که برای ما دعا کنند .[/]

[="DarkGreen"]دعاهای ما به خاطر گناهان و خطاها و رعایت نکردن شرایط و .. ممکنه از اجابت دور باشه ولی امامان معصوم و اولیای الهی خدا لطف و عنایت خاصی بهشون داره و واسطه فیض خدا به بقیه بندگان خدا هم هستند و خدا دعای اونهارو اجابت میکنه .[/]

[="SeaGreen"]توی ایه 35 سوره مائده گفته شده وسیله ای برای تقرب بجویید ((ای کسانی که ایمان آورده اید!از خدا بترسید و برای تقرب به اووسیله ای بجویید) توی تفاسیر خوندم که وسیله چون کلی گفته شده هر چیزیو شامل میشه البته هر چیزی که صلاحیت اینو داشته باشه انسانو به خدا نزدیک کنه .[/]

[="DarkGreen"][="DarkGreen"][="Teal"]فکر کنم روایات زیادی هم در این رابطه باشه انشاءالله کارشناسان به طور کامل توضیح میدن و روایاتو ذکر میکنن[/][/] [/][="DarkGreen"].

[/]

غارنشین;231657 نوشت:
ایا درخواست از ائمه درست است؟
ببینید دوستان من مشکلی با اطاعت و پیروی از ائمه ندارم و میدونم که انها از طرف خدا برای هدایت امده اند. اما نمی فهمم چرا ما ، خواسته هامون رو باید از انها بخواهیم. مگه خدا یادمون نداده که " إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ". این رو هم میدونم که ائمه درخواست های ما رو نمی توانند از خودشون اجابت کنند و اونها هم از طرف خدا و به وسیله خدا اجابت می کنند. ولی تا خود خدا هست چرا از دیگری بخواهیم؟

حالا سوال اصلی من اینه که: باید خواسته هامون رو به خدا بگیم یا به پیامبر و ائمه ؟؟؟؟؟

باسلام،
خداوند متعال درآیه35سوره مائده می فرماید[="Red"]:ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروانماییدوبرای ارتfاط با او وسیله ای اننخاب کنید ودر راه او تلاش کنید شاید که رستگار شوید.[/]
در اینکه منظور از وسیله چیست اقوالی نقل شده است من جمله اعتراف به گناهان در پیشگاه الهی واز جمله آن وسائل برای ارتباط با خداوند توسل به ائمه اطهار وواسطه قرار دادن آنها است در این زمینه علامه طباطبایی در تفسیر البیان خود از تفسیر قمّی نقل می کند:تقّربوا الیه بالامام،یعنی به وسیله امام معصوم به خداوند تقرب جویید.همچنین از تفسیر البرهان از امام علی (ع)روایت می کند:[="Magenta"]اناوسیلته،وسیله خداوند من هستم.(تفسیر البیان ج3ص256)[/]
موارد دیگری برای جواز توسل به اولیای الهی در قرآن کریم وجود دارد که دو مورد آن بیان می شود:
1-سوره یوسف آیه97 در این آیه برادران حضرت یوسف از پدرشان می خواهند که برای آنها از خداوند متعال در خواست استغفار کند وحضرت یعقوب به آنها قول می دهد که برای آنها طلب استغفار کند([="Red"]قالوا یا ابانا استغفرلناذنوبنا انّا کنّا خاطئین،قال استغفر لکم ربّی انّه هوالغفور الرحیم/یوسف آیه97و98)[/]
2-در سوره نساء آیه 64 خداوند به پیامبر اسلام می فرماید:اگر آنها بعداز اینکه برخود ستم کردندنزد تو(پیامبرص)می آمدند واز خدا طلب آمرزش می کردند وپیامبر بیز بای آنها طلب آمرزش می کرد قطعا خدارا توبه پذیر ومهربان می یافتند.[="Red"](ولوانّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوالله توّابا رحیما)[/]
اینها آیاتی است که دلالت می کند توسل به اولیاءالهی جایز بلکه مطلوب است ومورد توصیه خداوند می باشد.
واین خواستن هیچ منافاتی با ایاک نعبد وایاک نستعین نداردچون همانطو که خودتان اشاره کردیدائمه به اذن الهی حاجتهای ما رااجابت می کنند.

[="Tahoma"]

غارنشین;231657 نوشت:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ

به نام یار

ایا درخواست از ائمه درست است؟
ببینید دوستان من مشکلی با اطاعت و پیروی از ائمه ندارم و میدونم که انها از طرف خدا برای هدایت امده اند. اما نمی فهمم چرا ما ، خواسته هامون رو باید از انها بخواهیم. مگه خدا یادمون نداده که " إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ". این رو هم میدونم که ائمه درخواست های ما رو نمی توانند از خودشون اجابت کنند و اونها هم از طرف خدا و به وسیله خدا اجابت می کنند. ولی تا خود خدا هست چرا از دیگری بخواهیم؟

حالا سوال اصلی من اینه که: باید خواسته هامون رو به خدا بگیم یا به پیامبر و ائمه ؟؟؟؟؟

و یه سوال دیگه : این که می گوینند همه ی درخواست های ما میره پیش امام زمان (عج ) تا ایشون بهشون رسیدگی بکنه چجوریه؟ یعنی زمانی که من از خدا مستقیم چیزی رو بخواهم ، این خواستهء من میره پیش امام زمان (عج ) ، تا ایشان تأیید یا ردش بکنند ؟ چرا خود خدا مستقیم این کار رو نمیکنه؟

لطفا اگه امکانش هست با آیه قران برام توضیح بدین.

پیشا پیش ممنون از پاسخ گویی دوستان و مشاورین محترم :gol:

با سلام

چون دوستان عزيز در رابطه با سوال اول شما،مطالب لازمو بيان كردند،بنده به پاسخ سوال دوم شما مي پردازم:

در میان پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام ) با توجه به اخبار فراوانی که از امامان رسیده عقیده معروف و مشهور بر این است که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و امامان از اعمال همه امت آگاه می شوند، یعنی خداوند از طرق خاصی اعمال امت را بر آنها عرضه می دارد.

روایاتی که در این زمینه نقل شده بسیار زیاد است و شاید در سر حد تواتر باشد.

امام خمینی(ره) در مورد عرضه اعمال به حضرت حجت می‌فرماید:

در روایات آمده است پرونده اعمال ما در هر عصری به امام زمان آن عصر ارائه می‌شود. كه به تبع اعمال ما در این عصر به محضر امام زمان (عج) عرضه می‌شود و حضرت از اعمال ما با خبر می‌شوند. امام خمینی در این زمینه فرمایشاتی داشته‌اند كه در اینجا ذكر می‌كنیم.

تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است و نامه‏ اعمال ما به حسب روایات به امام وقت عرضه می‏شود. امام زمان علیه السلام مراقب ما هستند. (1)

توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملایکة الله یک قدری سرافکنده بشوند که، اینها شیعه‏ های من هستند . اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رییس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رییس منفعل می‏شود. (2)

طوری باشد که نامه ‏ها وقتی عرضه می‏شود، ایشان را متاثر نکند. (3)

قرآن می فرماید: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤ منون و ستردون إ لی علم الغیب و الشهدة فینبئکم بما کنتم تعملون (4)
بگو عمل کنید، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند و به زودی به سوی کسی باز می گردید که پنهان و آشکار را می داند و شما را به آنچه عمل می کردید خبر می دهد.

- از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: تعرض الاعمال علی رسول الله اعمال العباد کل صباح ، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول الله عز و جل و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله ، و سکت : تمام اعمال مردم هر روز صبح به پیامبر عرضه می شود، اعمال نیکان و بدان ، بنا بر این مراقب باشید و این مفهوم گفتار خداوند است که می فرماید: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله ، این را فرمود و ساکت شد.

- در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام ) می خوانیم : ان الاعمال تعرض علی نبیکم کل عشیة الخمیس فلیستح احدکم ان تعرض ‍ علی نبیه العمل القبیح ! تمامی اعمال شما بر پیامبرتان هر عصر پنجشنبه عرضه می شود، بنابراین باید از اینکه عمل زشتی از شما بر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم عرضه شود شرم کنید.

- باز در روایت دیگری از امام علی بن موسی الرضا (علیهم السلام ) می خوانیم که شخصی به خدمتش عرض کرد برای من و خانواده ام دعائی فرما، فرمود مگر من دعا نمی کنم ؟ و الله ان اعمالکم لتعرض علی فی کل یوم و لیله بخدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه می شود.
راوی این حدیث می گوید این سخن بر من گران آمد، امام متوجه شد و به من فرمود: ا ما تقرا کتاب الله عز و جل و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤ منون ، هو و الله علی بن ابی طالب : آیا کتاب خداوند عز و جل را نمی خوانی که می گوید: عمل کنید خدا و پیامبرش و مؤ منان عمل شما را می بینند بخدا سوگند منظور از مؤ منان علی بن ابی طالب (و امامان دیگر از فرزندان او) می باشد.

البته در بعضی از این اخبار تنها سخن از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به میان آمده و در پاره ای از علی (علیه السلام )، و در بعضی پیامبر و امامان همگی ذکر شده اند، همانطور که بعضی تنها عصر پنجشنبه را وقت عرض اعمال می شمرند، و بعضی همه روز، و بعضی هفته ای دو بار و بعضی در آغاز هر ماه و بعضی به هنگام مرگ و گذاردن در قبر.
روشن است که این روایات منافاتی با هم ندارند، و همه آنها می تواند صحیح باشد، درست همانند اینکه در بسیاری از مؤسسات گزارش کار کرد، روزانه را همه روز، و گزارش کار هفته را در پایان هفته ، و گزارش کار ماه یا سال را در پایان ماه یا سال به مقامات بالاتر می دهند.(5).

از برخي روايات نيز استفاده مي شود كه خداوند اجراي امورد بندگانش را از مسير پيامبر(ص) و ائمه(ع)به انجام مي رساند،البته اين بدان معنا نيست كه آن بزرگواران مستقل در امر باشند،بلكه آنان واسطه فيض هستند.

رد روايت آمده است:
« أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه ا لسلام: قَالَ، إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً عَرَضَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)

ثُمَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَائِرِ الْأَئِمَّةِ(ع) وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى صَاحِبِ

الزَّمَانِ(ع) ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى الدُّنْيَا وَ إِذَا أَرَادَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ يَرْفَعُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَلًا

عُرِضَ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ(ع) ثُمَّ عَلَى وَاحِدٍ وَاحِدٍ إِلَى أَنْ يُعْرَضَ عَلَى رَسُولِ

اللَّهِ(ص) ثُمَّ يُعْرَضُ عَلَى اللَّهِ فَمَا نَزَلَ مِنَ اللَّهِ فَعَلَى أَيْدِيهِمْ وَ مَا عَرَجَ إِلَى اللَّهِ

فَعَلَى أَيْدِيهِمْ وَ مَا اسْتَغْنَوْا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ طَرْفَةَ عَيْنٍ » (6)
اجمال معناي اين روايت اين است که: «هنگامي که خداوند اراده اش بر امري تعلق بگيرد آن را به رسولش و از او به اميرالمؤ منين و از او تا به صاحب الزمان سپس آن امر در دنيا اجرا مي شود. و آن هنگامي که ملائکه بخواهند امري را به نزد خدا ببرند اول آن امر به صاحب الزمان سپس به حجة قبل از او تا به رسول لله برسد پس آنچه که از جانب خداوند نازل مي شود به دست ايشان مي رسد و آنچه که به خداوند عروج يابد از دست ايشان مي گذرد و ايشان به اندازه يک چشم به هم زدني از خداوند بي نياز نيستند و در (احاطه قدرت وخواست او به اين مقامات رسيده اند »

اين روايت شريف نيز نکته قابل توجه و مهمي را در بر دارد و آن اينكه:

اهل بيت عليهم السلام همچنانکه واسطه فيض و مجراي آن هستند واسطه عروج و بررسي اعمال بندگان نيز هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه‏ نور ، ج 18، صص 17- 18 .

2- همان، ج 12، ص 128 .

3- همان، ج 12، ص 224 .

(4). سوره توبه،آيه105.

(5). تفسیر نمونه.ذيل آیه105سوره توبه.

(6). مستدرك ‏الوسائل ج : 12 ص :165.

بگذریم از این که توسل با الوهیت و بخشندگی خدا در تضاد هست ولی من این موضوع رو حتی با امامت هم در تناقض میبینم.از روایات و حدیث هم بگذریم چون با حدث میشه هر کفر،شرک و بدعتی رو توجیهمکرد.
ده ها تناقض در این موضوع هست که بن به یکی دو تاش اشاره میکنم
قران زمانی نازل شد که امامان در قید حیاد نبودند و از امامان هم دیده نشده که خود به ائمه پیش از خود توسل بجویند.صحیفه سجادیه امام سجاد هم یک نمونه ایست که روش دعا و نیایش رو به ما میاموزه.در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه
ائمه (ع) در درجات پایین تری از رسالت هستند و به اونها وحی هم نازل نشد.در چندین ایه قران آمده که محمد (ص) پیامبری بیش نیست وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ.و یا اینکهاو رسالت رسالتی جز ابلاغ پیام خدا ندارد.در زمان حیات نبی اکرم دیده نشد که کسی پیامبر را وسیله اجابت قرار بده در حالی که او زنده و در میان امت بود ،حال که امامان نه در میان ما هستند و نه در قید حیات
در روی کره خاکی بیش از 7 میلیارد بشر زندگی میکند و اگر فرض کنیم 1% انها برای رسیدن به حاجات، اونها رو وسیله قرار بدهند این مسئله پیش میاید که روزانه میلیونها نفر از اونها با ناله و زاری حاجت طلب میکنند.بنابرین امامان وقتی برای طنعم و لذت از مواهب بهشت ندارند و باید تمام مدت به زجه و ناله مردم دردمند گوش دهند که خود درد آور هم هست اما همه میدانیم که ائمه به شهادت رسیدند و مطابق قران شهدا در بهشت متنعم هستند و هیچ ترس و اندوهی متوجه بهشتیان نیست.و طبق تفسیر علامه طباطبایی بهشتیان حتی خویشاوندان خود که در جهنم اند را به یاد نمی آورند تا در رنج نباشند واگر فرض کنیم که گریه و ناله مردم دردمند اونها رو به رنج نمیاندازد این هم با معصومیت اونها در تصاد است
ر

[="Tahoma"]

مردخدا;231929 نوشت:
بگذریم از این که توسل با الوهیت و بخشندگی خدا در تضاد هست ولی من این موضوع رو حتی با امامت هم در تناقض میبینم.از روایات و حدیث هم بگذریم چون با حدث میشه هر کفر،شرک و بدعتی رو توجیهمکرد.
ده ها تناقض در این موضوع هست که بن به یکی دو تاش اشاره میکنم
قران زمانی نازل شد که امامان در قید حیاد نبودند و از امامان هم دیده نشده که خود به ائمه پیش از خود توسل بجویند.صحیفه سجادیه امام سجاد هم یک نمونه ایست که روش دعا و نیایش رو به ما میاموزه.در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه
ائمه (ع) در درجات پایین تری از رسالت هستند و به اونها وحی هم نازل نشد.در چندین ایه قران آمده که محمد (ص) پیامبری بیش نیست وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ.و یا اینکهاو رسالت رسالتی جز ابلاغ پیام خدا ندارد.در زمان حیات نبی اکرم دیده نشد که کسی پیامبر را وسیله اجابت قرار بده در حالی که او زنده و در میان امت بود ،حال که امامان نه در میان ما هستند و نه در قید حیات
در روی کره خاکی بیش از 7 میلیارد بشر زندگی میکند و اگر فرض کنیم 1% انها برای رسیدن به حاجات، اونها رو وسیله قرار بدهند این مسئله پیش میاید که روزانه میلیونها نفر از اونها با ناله و زاری حاجت طلب میکنند.بنابرین امامان وقتی برای طنعم و لذت از مواهب بهشت ندارند و باید تمام مدت به زجه و ناله مردم دردمند گوش دهند که خود درد آور هم هست اما همه میدانیم که ائمه به شهادت رسیدند و مطابق قران شهدا در بهشت متنعم هستند و هیچ ترس و اندوهی متوجه بهشتیان نیست.و طبق تفسیر علامه طباطبایی بهشتیان حتی خویشاوندان خود که در جهنم اند را به یاد نمی آورند تا در رنج نباشند واگر فرض کنیم که گریه و ناله مردم دردمند اونها رو به رنج نمیاندازد این هم با معصومیت اونها در تصاد است
ر

با سلام

جناب مردخدا،مطالب شما بيانگر اين موضوع است كه شما بر خلاف نام آيديتان،زياد هم مرد خدا نيستيد،چرا كه مطالبي كه بيان كرده ايد بيانگر اين واقعيت است كه شما يا با معارف قرآن و مقام و جايگاه پيامبر(ص) و ائمه(ع) آشنا نيستيد،يا خدايي ناكرده آشنا هستيد و بنابر دلايلي قصد ايجاد شبهه و ترديد نسبت به معرف دين مبين اسلام داريد.

در رابطه با سخنان شما،مطالبي بيان مي كنم،اميد كه مفيد واقع گردد:

جناب مردخدا،هنگام مراجعه به قرآن و بيان حكمي از آن،لازم است به تمام آيات قرآن توجه داشته باشيم،نه اينكه فقط به آياتي كه ظاهراً مقصود ما را فراهم مي كند،متوسل شويم و مصداق اين آيه شويم كه مي فرمايد:«... أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْي فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيوْمَ الْقِيامَةِ يرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(البقرة/85):
آيا به بعضي از دستورات کتاب آسماني ايمان مي‌آوريد، و به بعضي کافر مي‌شويد؟! براي کسي از شما که اين عمل (تبعيض در ميان احکام و قوانين الهي) را انجام دهد، جز رسوايي در اين جهان، چيزي نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار مي‌شوند. و خداوند از آنچه انجام مي‌دهيد غافل نيست.»

جهت اطلاع حضرتعالي و براي تعارضاتي كه شما درست كرده ايد،فعلاً فقط از آيات قرآن كه ظاهراً شما بر خلاف روايات،فقط به قرآن اعتماد داريد،دلايلي بر خلاف سخنان شما بيان مي كنم:

اولاً به فرموده خداوند متعال خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند.و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤ منون و ستردون إ لی علم الغیب و الشهدة فینبئکم بما کنتم تعملون (سوره توبه،آيه105.)
بگو عمل کنید، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند و به زودی به سوی کسی باز می گردید که پنهان و آشکار را می داند و شما را به آنچه عمل می کردید خبر می دهد.

ثانياً خداوند در آيه اي ديگر مي فرمايد:يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(المائدة/35)
اي کساني که ايمان آورده‌ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‌اي براي تقرب به او بجوئيد! و در راه او جهاد کنيد، باشد که رستگار شويد!

ثالثاً در مورد ماجراي توبه فرزندان يعقوب مي فرمايد:قَالُوا يا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ(يوسف/97)
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم!»

رابعاً خداوند به پيامبرش دستور مي دهد كه براي بندگان طلب مغفرت كند:

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ(آل عمران/159)
به (برکت) رحمت الهي، در برابر آنان [= مردم‌] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراکنده مي‌شدند. پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامي که تصميم گرفتي، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زيرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا(النساء/64)
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اين که به فرمان خدا، از وي اطاعت شود. و اگر اين مخالفان، هنگامي که به خود ستم مي‌کردند (و فرمانهاي خدا را زير پا مي‌گذاردند)، به نزد تو مي‌آمدند؛ و از خدا طلب آمرزش مي‌کردند؛ و پيامبر هم براي آنها استغفار مي‌کرد؛ خدا را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند.

بنابراين طبق صريح آيات قرآن،اصل توسل و واسطه قرار دادن بنده اي صالح از بندگان خدا بين خود و خدا و طلب مغفرت با واسطه قرار دادن شخص پيامبر(ص) امري جايز و مورد قبول مي باشد.در مورد توسل به پيامبر(ص) در زمان حيات آن حضرت و توسل ائمه(ع) به ائمه گذشته در پست بعدي مطالبي عرض خواهم كرد،هر چند از گفته هاي شما اينگونه برداشت مي شود كه شما براي آيات و روايات و احتمالاً نقلهاي تاريخي اعتباري قائل نيستيد.اما بنده براي اطلاع دوستاني كه اين بحث را دنبال مي كنند،مطالبي از روايات و منابع تاريخي بيان خواهم كرد.

[="Tahoma"]تبرك جستن به آثار پيامبر صلى الله عليه و آله :

در همه كتب حديثى با نقل متواتر آمده است كه : صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرك مى جستند. چنان كه پس از وفات ايشان نيز، اين روش را ادامه دادند. برخى از دلايل ايشان چنين است :

تبرك جستن به آب دهان پيامبر صلى الله عليه و آله

در صحيح بخارى (1) از سهيل بن سعد روايت كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در جنگ خيبر فرمود:

فردا اين پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خداوند خيبر را به دست او مى گشايد، او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله دوستدار اويند. راوى گويد: مردم آن شب را به سختى سپرى كردند تا بدانند پرچم به دست كدامين آنها داده خواهد شد. بامدادان همگى به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و هر يك اميد آن داشت كه پرچم به او داده شود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: على كجاست ؟ گفته شد: يا رسول خدا صلى الله عليه و آله او از درد چشمانش مى نالد. پيامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشيد، بگونه اى كه گويا دردى وجود نداشته است ... تا آخر حديث .(2)

اين روايت در صحيح مسلم از قول سلمه بن اكوع چنين است :
گويد: نزد على آمدم و او را كه دچار درد چشم بود با خود مى كشيدم تا نزد رسول خدا خدايش آوردم . آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشيد و پرچم را به دست او داد.(3)

تبرك جستن به وضوى رسول خدا صلى الله عليه و آله :

در صحيح بخارى از انس بن مالك روايت كند كه گفت :
وقت نماز عصر فرا رسيد و مردم براى وضو به جستجوى آب پرداختند و آن را نيافتند. پيامبر صلى الله عليه و آله با ظرف وضو سررسيد و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگيرند. ناگهان ديدم آب از سر انگشتان آن حضرت همچون چشمه مى جوشيد و مردم تا آخرين نفر از آن وضو گرفتند. (4)

و در روايت ديگرى از جابر بن عبدالله گويد:
من با پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه وقت نماز عصر فرا رسيد و ما جز اندكى آب نداشتيم . آن را در ظرفى ريختند و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند. ايشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز كردند و فرمودند: وضو گيرندگان بشتابند كه خداوند بركت افزايد. ناگهان ديدم آب از ميان انگشتان آن حضرت مى جوشيد تا آنگاه كه مردم وضو گرفتند و نوشيدند، و اين معجزه چنان در من اثر كرد كه ديگر دچار ترديد نگشتم و دانستم كه اين عين بركت است . به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بوديد؟ گفت : يك هزار و چهارصد نفر! و در روايت ديگرى ، پانصد نفر.(5)

تبرك جستن به موى پيامبر صلى الله عليه و آله :

مسلم در صحيح خود روايت مى كند كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله به منى آمد و پس از رمى جمرات و قربانى كردن ، سر خود را تراشيد و آن را به مردمان داد.
و در روايت ديگرى گويد: آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشيدن موها، آنها را به اباطلحه داد. رواى گويد: او نيز آنها را ميان مردم تقسيم كرد. (6)
و نيز از انس بن مالك روايت كند كه گفت :
رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه سر مى تراشيد و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مويى كه فروافتد در دست يكى از آنان قرار گيرد. (7)

و در كتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن وليد گويد:
خالد بن وليد كه در نبرد با ايرانيان و روميان نقش ويژه و برجسته اى داشت به هنگام فتح دمشق در شب كلاه ى كه با آن مى جنگيد، تار مويى از رسول خدا صلى الله عليه و آله از رسول خدا صلى الله عليه و آله را قرار داده بود كه به بركت آن فتح و ظفر مى جست و هميشه پيروز بود.
همچنين در شرح حال او در اصابه و مستدرك حاكم گويند:
خالد بن وليد در نبرد يرموك شب كلاه خويش را گم كرد و دستور داد آن را بجويند. ابتدا آن را نيافتند، ولى دوباره جستجو كردند و آن را يافتند و ديدند شب كلاهى كهنه و مندرس است . خالد گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله در سالى عمره به جاى آورد و سر تراشيد. مردمان به جمع آورى موهاى آن حضرت پرداختند و من در گرفتند موى پيشانى بر آنان سبقت گرفتم و آن را در اين شب كلاه نهادم و اكنون در هيچ نبردى حاضر نمى شوم كه اين شب كلاه با من باشد مگر آنكه پيروزى نصيب من مى گردد. (8)
و در صحيح بخارى روايت كند كه : تارهاى از موى پيامبر صلى الله عليه و آله نزد ام سلمه زوجه رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه هرگاه كسى را چشم زخمى مى رسيد ظرف آبى خدمت ايشان مى فرستاد تا آن موها را در آن فرو كند و آسيب ديده را شفا بخشد.(9)
عبيده گويد: اگر يك تار موى پيامبر نزد من باشد از همه دنيا و هر چه در آن است نزد من محبوب تر است . (10)

تبرك جستن به لباس پيامبر صلى الله عليه و آله :

عبدالله خادم اسماء دختر ابوبكر گويد: بانوى من اسماء جبه و روپوش ‍ بلندى با نشان هاى سبز به من نشان داد و گفت : اين جبه را رسول خدا صلى الله عليه و آله مى پوشيد و ما آن را مى شوييم و از آن شفا مى گيريم . (11)
و در صحيح مسلم گويد: اين جبه رسول خدا صلى الله عليه و آله است . سپس جبه اى بلند و خسروانه بيرون آورد كه جادكمه ها و چاكهاى آن از حرير و ديباج بود و گفت :
اين جبه نزد عايشه بود تا از دنيا رفت و پس از او به من رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله آن را مى پوشيد و ما آن را مى شوييم تا بيماران به وسيله آن بهبود يابند.(12)

تبرك جستن به تير و پيكان پيامبر صلى الله عليه و آله :

بخارى درباره صلح حديبيه روايت كرده و گويد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله با سپاهيان خود در انتهاى حديبيه بر سر چاهى كم آب فرود آمدند مردم به سوى آن شتافتند و با سرعت آب آن را كشيدند و اندكى بعد از تشنگى به رسول خدا صلى الله عليه و آله شكوه كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله تيرى از تيردان خود بيرون كشيد و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پيوسته جوشيد و آنان را سيراب كرد تا از آنجا كوچ كردند.(13)

تبرك جستن به جاى دست پيامبر صلى الله عليه و آله :

در كتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روايتى است كه فشرده آن چنين است :
حنظله گويد: جد من مرا خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله برد و گفت : من پسرانى بزرگ و كوچك دارم كه اين كوچكترين آنهاست . براى او دعا بفرماييد. پيامبر صلى الله عليه و آله دستى بر سر او كشيد و فرمود: خداوند سعادتت افزايد. يا: او سعادتمند است . راوى گويد:
با چشم خود ديدم كه بيماران صورت باد كرده يا حيوانات پستان ورم كرده از نزد حنظله مى آوردند و او بر دست خود آب دهان مى زد و با بسم الله آن را به سر خود مى كشيد و مى گفت : اين جاى دست رسول خدا صلى الله عليه و آله است . سپس محل ورم كرده را مسح مى كرد و به گفته راوى ، ورم برطرف مى شد.(14)
و در عبارت اصابه آمده است :
حنظله بسم الله مى گفت و دستش را بر سر خود كه جاى دست رسول خدا صلى الله عليه و آله بود مى نهاد و آن را مسح مى كرد و سپس ‍ بر محل ورم كرده مى كشيد و آماس آن بر طرف مى شد.

توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله در حال حيات :

احمد بن حنبل ، ترمذى ، ابن ماجه و بيهقى از عثمان بن حنيف روايت كنند كه :
مردى نابينا خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: اگر خواستى دعا مى كنم ، و اگر بخواهى صبر مى كنى كه براى تو بهتر است .
عرض كرد: دعا بفرماييد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: وضو بگير، وضوى نيكو و اين دعا را بخوان :
اللهم انى اسالك و اتوجه اليك بنبيك محمد نبى الرحمه . يا محمد انى توجهت بك الى ربى فى جاجتى لتقضى لى . اللهم شفعه فى .
پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد پيامبر رحمت ، به سوى تو مى آيم و از تو درخواست مى كنم . اى محمد! من براى درخواست جاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار ده . (15)
اين روايت را بيهقى و ترمذى صحيح السند دانسته اند.

جناب مردخدا،بر خلاف آنچه كه شما فرموده ايد،در زمان رسول خدا(ص) هم بحث توسل به ايشان مطرح بوده و كسي هم با آن مخالفت نكرده است.

پی نوشتها :

1-صحيح بخارى كتاب المغازى باب غزوه خبير جلد 3 ص 35، و كتاب الجهاد و السير جلد 2 ص 109، باب 102، و باب ما قيل فى لواء النبى جلد 2 ص 111، و باب فضل من اسلم على يديه رجل جلد 2 ص 115، و كتاب فضائل اصحاب الصحابه باب من فضائل على بن ابى طالب (رض ) حديث 32 و 34، و باب غزوه ذى قرد و غيرها حديث 132، و سنن ترمذى كتاب المناقب باب مناقب على بن ابى طالب جلد 13 ص 172.
2-صحيح بخارى ، باب دعاء النبى الى الاسلام جلد 2 ص 107.
3-صحيح مسلم ، كتاب الجهاد و السير حديث 132.
4-صحيح بخارى كتاب الوضوء باب التماس الوضوء اذ كانت الصلاه جلد 1 ص 31.
5-صحيح بخارى كتاب الاشربه باب شرب البركه و الماء المبارك جلد 3 ص 219، سنن نسائى كتاب الطهاره باب الوضوء من الاناء جلد 1 ص 25. مسند احمد، جلد 1 ص 402. سنن دارمى از قول عبدالله بن عمر باب ما اكرم الله النبى من تفجر الماء من بين اصابعه جلد 1 ص 15.
6-صحيح مسلم ، كتاب الحج باب بيان ان السنه يوم النجران يرمى ثم ينحر ثم يحلق حديث 323 و 326. سنن ابوداوود، كتاب المناسك باب - الحلق و التقصير حديث 1981. طبقات ابن سعد، جلد 1 ص 135، مسند احمد، جلد 3 ص 111، 133، 137، 146، 208، 214، 239، 256 و 287 جلد 4 ص 42 و مغازى واقدى ، ص 429.
7-صحيح مسلم ، كتاب الفضائل باب قرب النبى من الناس و تبركهم به حديث 74 ص 1812.
8-مستدرك حاكم ، كتاب معرفه الصحابه باب مناقب خالد بن الوليد جلد 3 ص 299. فشرده اين روايت در منتخب كنز العمال در حاشيه مسند احمد جلد 5 ص 178 و تاريخ ابن كثير، جلد 7 ص 113 نيز آمده است .
9-صحيح بخارى ، كتاب اللباس باب ما يذكر فى الشيب جلد 4 ص 27 كه ما فشرده آن را آوريم .
10-طبقات ابن سعد، جلد 6 ص 62. صحيح بخارى ، كتاب الوضوء باب الماء الذى يغسل به شعر الانسان جلد 1 ص 31.
11-مسند احمد، جلد 6 ص 348. طبقات ابن سعد، جلد 1 ص 22، باب ذكر لباس النبى . تاريخ الاسلام ذهبى السيره النبويه ص 503. السيره النبويه و الاثار المحمديه ، چاپ دوم بيروت ، دارالمعرفه ، جلد 2 ص 225.
12-صحيح مسلم ، جلد 3 ص 161، كتاب اللباس و الزينه باب تحريم استعمال اناء الذهب و الفضه حديث 2069.
13-صحيح بخارى ، كتاب الشروط باب الشرط فى الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب جلد 2 ص 81 و كتاب المغازى باب غزوه الحديبيه . طبقات ابن سعد، جلد 3 ص 29 و جلد 1 قسمت اول ص 118 و مغازى واقدى ص 247.
14-مسند احمد، جلد 5 ص 68. مشروح آن در شرح حال حنظله بن حذيم بن حنيفه در اصابه آمده است .
15. مسند احمد، جلد 4 ص 138. سنن ترمذى كتاب الدعوات جلد 13 ص 80 - 81. سنن ابن ماجه كتاب اقامه الصلاه و السنه فيها باب ما جاء فى صلاه الحاجه حديث 1358، ص 441، ابن اثير با سند خود در شرح حال عثمان بن حنيف در اسد الغابه بيهقى بنابر نقل صاحب كتاب تحقيق النصره از او و تحقيق النصره ص 114. ما عبارت احمد بن حنبل امام حنابله را از آن رو آورديم كه منكران شفاعت از پيروان ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب پيروان احمد بن حنبل اند.

با سلام جناب کاوه
جناب مردخدا،مطالب شما بيانگر اين موضوع است كه شما بر خلاف نام آيديتان،زياد هم مرد خدا نيستيد،چرا كه مطالبي كه بيان كرده ايد بيانگر اين واقعيت است كه شما يا با معارف قرآن و مقام و جايگاه پيامبر(ص) و ائمه(ع) آشنا نيستيد،يا خدايي ناكرده آشنا هستيد و بنابر دلايلي قصد ايجاد شبهه و ترديد نسبت به معرف دين مبين اسلام داريد.
شما هم مانند خیلی ها گویا عادت دارید وقتی پاسخی برای دادن ندارید به طرف گفتگوتون اتهام بزنید.البته در ایران ما این دیگه عادی شده ولی امیدوارم بنده رو به ضد ولایت فقیه و از اینجور چیزها متهم نکنید

شما در رد اظهارات من هیچ دلیلی نیاوردید و تنها چند آیه که به موضوع بحث ربطی نداشت رو ذکر کردید.پس بند هم دلیلی به پاسخ گویی به شما نمیبینم
در صمن صحيح بخارى کتاب اهل سنته که پر از پرتوپلاست و از دید شیعیان بی اعتباره
تعجب میکنم از کتاب کسانی سند میارید که به توسل اعتقاد ندارند

[="Tahoma"]

مردخدا;231929 نوشت:
بگذریم از این که توسل با الوهیت و بخشندگی خدا در تضاد هست ولی من این موضوع رو حتی با امامت هم در تناقض میبینم.از روایات و حدیث هم بگذریم چون با حدث میشه هر کفر،شرک و بدعتی رو توجیهمکرد.
ده ها تناقض در این موضوع هست که بن به یکی دو تاش اشاره میکنم
قران زمانی نازل شد که امامان در قید حیاد نبودند و از امامان هم دیده نشده که خود به ائمه پیش از خود توسل بجویند.صحیفه سجادیه امام سجاد هم یک نمونه ایست که روش دعا و نیایش رو به ما میاموزه.در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه
ائمه (ع) در درجات پایین تری از رسالت هستند و به اونها وحی هم نازل نشد.در چندین ایه قران آمده که محمد (ص) پیامبری بیش نیست وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ.و یا اینکهاو رسالت رسالتی جز ابلاغ پیام خدا ندارد.در زمان حیات نبی اکرم دیده نشد که کسی پیامبر را وسیله اجابت قرار بده در حالی که او زنده و در میان امت بود ،حال که امامان نه در میان ما هستند و نه در قید حیات
در روی کره خاکی بیش از 7 میلیارد بشر زندگی میکند و اگر فرض کنیم 1% انها برای رسیدن به حاجات، اونها رو وسیله قرار بدهند این مسئله پیش میاید که روزانه میلیونها نفر از اونها با ناله و زاری حاجت طلب میکنند.بنابرین امامان وقتی برای طنعم و لذت از مواهب بهشت ندارند و باید تمام مدت به زجه و ناله مردم دردمند گوش دهند که خود درد آور هم هست اما همه میدانیم که ائمه به شهادت رسیدند و مطابق قران شهدا در بهشت متنعم هستند و هیچ ترس و اندوهی متوجه بهشتیان نیست.و طبق تفسیر علامه طباطبایی بهشتیان حتی خویشاوندان خود که در جهنم اند را به یاد نمی آورند تا در رنج نباشند واگر فرض کنیم که گریه و ناله مردم دردمند اونها رو به رنج نمیاندازد این هم با معصومیت اونها در تصاد است
ر

جناب مردخدا،شما اگر كمي با دقت بيشتر به صحيفه سجاديه نگاه مي كرديد،هيچگاه با اين قاطعيت نمي فرموديد كه در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه.

براي اينكه به شما كمك كرده باشم و در صرف وقت شما هم صرفه جويي اي شده باشد، چند نمونه از توسل امام سجاد(ع) را بيان مي كنم:

1- امام سجاد(ع) در دعاي چهل و چهارم صحيفه سجاديه كه به مناسبت ورود به ماه مبارك رمضان ايراد فرمودند،مي فرمايند:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الشَّهْرِ، وَ بِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فِيهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَى وَقْتِ

فَنَائِهِ مِنْ مَلَكٍ قَرَّبْتَهُ، أَوْ نَبِيٍّ أَرْسَلْتَهُ، أَوْ عَبْدٍ صَالِحٍ اخْتَصَصْتَهُ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى

مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَهِّلْنَا فِيهِ لِمَا وَعَدْتَ أَوْلِيَاءَكَ مِنْ كَرَامَتِكَ، وَ أَوْجِبْ لَنَا فِيهِ مَا أَوْجَبْتَ

لِأَهْلِ الْمُبَالَغَةِ فِي طَاعَتِكَ، وَ اجْعَلْنَا فِي نَظْمِ مَنِ اسْتَحَقَّ الرَّفِيعَ الْأَعْلَى

بِرَحْمَتِكَ.

خدايا، من از تو مي‌خواهم كه به حق اين ماه، و به حق هر فرشته‌اي كه او را مقرّب خود ساخته‌اي، و هر پيامبري كه او را به رسالت فرستاده‌اي، و هر بنده‌ي صالحي كه برگزيده‌اي و او از آغاز تا انجام اين ماه در عبادتت كوشيده است، بر محمد و خاندانش درود فرستي و ما را شايسته‌ي آن كرامت كني كه به دوستان خود وعده فرموده‌اي، و از آنچه براي بندگان كوشا در اطاعت خود قرار داده‌اي، برخوردارمان سازي، و به رحمت خود ما را در صف آناني درآوري كه بالاترين مرتبه‌هاي بهشت را سزاوارند.

2- امام علي بن الحسين(ع) در بخشي از دعاي چهل و هفتم صحيفه سجاديه،مي فرمايد:

رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَائِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لاَِمْرِكَ، وَجَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ،

وَحَفَظَةَ دِيْنِكَ، وَخُلَفَآءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَحُجَجَكَ عَلَى عِبَادِكَ، وَطَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ

وَالدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإرَادَتِكَ، وَجَعَلْتَهُمْ الْوَسِيْلَةَ إلَيْكَ وَالْمَسْلَكَ إلَى جَنَّتِكَ.

پروردگارا، رحمت فرست بر پاكيزه‏تران از اهل بيت او كه ايشان را براى - قيام به امر خود برگزيده ‏اى، و خزانه داران علم، و نگهداران دين، و جانشينان خويش در زمين، و حجتهاى خويش بر بندگان خود قرار داده ‏اى، و ايشان را به خواست خود از پليدى و آلودگى يكباره پاك كرده ‏اى، و وسيله توسل به خود و راه بهشت خود ساخته‏ اى.

3- سيد الساجدين امام زين العابدين(ع) در بخشي از دعاي چهل و هشتم مي فرمايند:

أللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَلاَ تُخَيِّبِ الْيَوْمَ ذالِكَ مِنْ رَجَائِي، يَا مَنْ لاَ

يُحْفِيهِ سَائِلٌ، وَلاَ يَنْقُصُهُ نائِلٌ، فَإنِّي لَمْ آتِكَ ثِقَةً مِنِّي بِعَمَل صَالِح قَدَّمْتُهُ، وَلاَ

شَفَاعَةِ مَخْلُوق رَجَوْتُهُ إلاَّ شَفَاعَةَ مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ [صَلَوَاتُكَ و سلامك عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ].

خدايا پس بر محمد و آل محمد رحمت فرست. و در اين روز آن اميد مرا مبدل به نااميدى مكن، اى كسى كه خواهش خواهنده ‏اى او را از عطا باز نمى ‏دارد. و بخشيدن عطائى از توانگريش نمى ‏كاهد. زيرا كه من از جهت اطمينانم به كردار شايسته ‏اى كه از خود پيش فرستاده باشم بسوى تو نيامده ‏ام، مگر به اميد شفاعت محمد و اهل بيت او، كه صلوات و سلامت بر او و بر ايشان باد.

4- همچنين امام زین العابدین «علیه السلام» دردعای: چهل و نهم صحیفه سجادیة می فرمایند:

«اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا

أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا، فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُجْدِكَ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ

فِي قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ ؛ فَهَبْ لِي- يَا إِلَهِي- مِنْ رَحْمَتِكَ وَ دَوَامِ

تَوْفِيقِكَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِكَ، يَا أَرْحَمَ

الرَّاحِمِينَ».

خداوندا !من با توسل به مقام بلند محمدی و موقعیّت در خشان علوی به تو تقرب می جویم و به واسطه آن دو رو به سوی تو می آورم. كه مرا از شرّ آنچه از آن به تو پناه آورده‏ام پناه دهى، كه بر آوردن اين نياز با وجود توانگريت تو را به تنگنا نيفكند و با وجود قدرتت به رنج نيندازد، كه تو بر هر كارى توانايى. اى خداوند من، به من ارزانى دار رحمت و دوام توفيق خود را تا آن را چون نردبامى گيرم و به مقام خشنوديت عروج كنم و از عذاب تو ايمنى گزينم. يا ارحم الراحمين.

جناب مردخدا،شما مطمئن هستيد پس از مراجعه به صحيفه سجاديه،اين

ادعاي بزرگتان را مطرح كرده ايد،يا اينكه صرفاً در جايي شنيده يا ديده

ايد؟؟؟!!!! به هر حال الان ديگر برايتان روشن شد كه در صحيفه سجاديه هم

بحث توسل مطرح شده است.

[="Tahoma"]

مردخدا;232004 نوشت:
با سلام جناب کاوه

شما هم مانند خیلی ها گویا عادت دارید وقتی پاسخی برای دادن ندارید به طرف گفتگوتون اتهام بزنید.البته در ایران ما این دیگه عادی شده ولی امیدوارم بنده رو به ضد ولایت فقیه و از اینجور چیزها متهم نکنید

شما در رد اظهارات من هیچ دلیلی نیاوردید و تنها چند آیه که به موضوع بحث ربطی نداشت رو ذکر کردید.پس بند هم دلیلی به پاسخ گویی به شما نمیبینم
در صمن صحيح بخارى کتاب اهل سنته که پر از پرتوپلاست و از دید شیعیان بی اعتباره
تعجب میکنم از کتاب کسانی سند میارید که به توسل اعتقاد ندارند

و عليك السلام

اولاً اگر شما با دقت مطالب بنده را مطالعه مي فرموديد،متوجه مي شديد كه بنده اتهامي به شما نزدم،فقط آنچه كه از نوشته شما به ذهن خواننده مي رسد اشاره كردم،بنده نمي دانم شما با چه دليل و منطقي آياتي كه به صراحت به موضوع توسل و جواز آن اشاره مي كنند را غير مرتبط با موضوع مي دانيد.[ خوانندگان عاقل و اهل منطق خود قضاوت خواهند كرد.]

ثانياً بنده دليلي براي ارائه ندارم،يا حضرتعالي كه بدون مراجعه بع صحيفه سجاديه با قاطعيت حكم مي كنيد كه صحیفه سجادیه امام سجاد هم یک نمونه ایست که روش دعا و نیایش رو به ما میاموزه.در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه!!!!!!!!!!

ثالثاً اينكه بنده از كتاب اهل سنت كه به قول شما توسل را قبول ندارند،دليل آورده ام،حسنش اين است كه هم حضرتعالي مطلع شويد كه در زمان حيات رسول الله(ص) هم توسل به ايشان وجود داشته است و هم برادران اهل سنت بدانند كه اعتقاد به توسل به هيچوجه شرك نبوده و مشكلي ندارد.

مردخدا;231929 نوشت:
صحیفه سجادیه امام سجاد هم یک نمونه ایست که روش دعا و نیایش رو به ما میاموزه.در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحيم

إلهي ليس لي وسيلة إليک إلا عواطف رأفتک ولا لي ذريعة إليک إلا عوارف رحمتک وشفاعة نبيک نبي الرحمة ومنقذ الامة من الغمة فاجعلهما لي سبباً إلى نيل غفرانک وصيرهما لي وصلةً إلى الفوز برضوانک

خدايا مرا بسوى تو وسيله جز عواطف مهربانيت نيست

و دست آويزى غير عطاهاى [="#0000ff"]رحمانيتت[/] و [="#0000ff"]شفاعت پيغمبر رحمتت که نگهدار امت از رنج و آلام دو عالم است[/] نخواهد بود

پس تو [="blue"]اين دو را براى من [="red"]وسيله[/] آمرزش و سبب وصول به مقام سعادت و بهشت رضوانت قرار ده[/]

صحیفه سجادیه - العاشرة مناجات المتوسلين

توسلی که در صحیفه سجادیه عنوان شده با توسل به معنای امروزیش که غارنشین هم مطرح کرده بکلی فرق داره.کجا امام زین العابدین مستقیم از پیامبر چیزی مسئلت کرده.در آغاز همه دعاها اللهم انی اسئلک (خدایا من از تو میخواهم)آمده ونه از محمد(ص).شما حتی صلوات هم که میفرسی باید نام خدا را نخست بیاری و بگویی خدایا درود فرست بر محمد و خواندانش.یعنی نمیشه گفت محمد درود بر تو و خاندانت
آنچه غارنشین مطرح کرده به این معناست که شما بری سر قبر از جناب مرده درخواست معجزه،کمک ،آمرزش.شفاعت.دوا ودرمان...... بخواهی.ویا اصطلاحات رایج امروز رو بزبان بیاری مانند علی یارت ،امام حسین پشت و پناهت.
بنده سر این که از یک زند که میدانیم شان و مقامی بالاتر از ما دارد بخواهیم که از خدا برای ما آمرزش بخواهد ایرادی نمیبینم آیات قرانی همکه شما آوردی در همین راستاست.برای همین گفتم که ارتباطی با بحث ما نداره
اما شما پاسخ این تناقضی من مطرح کردم رو ندادید
آیا امامان ما شهید و در عالی ترین درجات بهشت هستند یانه؟واگر هستند آیا طبق فرموده خداوند قرار نیست هیچ حزن و اندوهی برا آنان وارد نشود؟آیا شنیدن ناله و گریه های یک مستمند یا آدم دردمند برای آنان عذاب آور هست یا نه؟
اگر هست پس بهشت جای لذت و شادی نیست

مردخدا;231929 نوشت:
بگذریم از این که

1- توسل با الوهیت و بخشندگی خدا در تضاد هست

2- ولی من این موضوع رو حتی با امامت هم در تناقض میبینم.

3- از روایات و حدیث هم بگذریم چون با حدث میشه هر کفر،شرک و بدعتی رو توجیهمکرد.

4- قران زمانی نازل شد که امامان در قید حیاد نبودند و از امامان هم دیده نشده که خود به ائمه پیش از خود توسل بجویند.

5- صحیفه سجادیه امام سجاد هم یک نمونه ایست که روش دعا و نیایش رو به ما میاموزه.در هیچ جای این کتاب نامی از توسل یا نشانی از اون دیده نمیشه

6- [="red"]در زمان حیات نبی اکرم دیده نشد که کسی پیامبر را وسیله اجابت قرار بده در حالی که او زنده و در میان امت بود[/] ،

7- حال که امامان نه در میان ما هستند و نه در قید حیات

1 - لطفا ادله بیار

2 - لطفا ادله... ن سخن بی پایه و اساس

3 - دوست عزیز گفته های شما درست همانند اهل سنته . ( حسبنا کتاب الله )

4 - شما که ادعای شیعه بودن دارید و امامت را الهی میدونین ... پس حتما اینم میدونی که ائمه اطهار خود از مقربین درگاه الهی بودن .

5 - جناب کاوه به چند مورد اشاره کردن و بنده هم 1 نمونه در پست قبل آوردم ( صحیفه سجادیه )

6 - شما که به احادیث و روایات اعتقادی ندارید! از کجا متوجه شدین که کسی به حضرت محمد و آل محمد ص توسل نکرده؟؟؟ [="#ff0000"]متاسفانه شما حتی قرآن هم نخوندید [/].

7 - شهدا زنده هستن در نزد خدا ... آیا منکر این هستی؟ خدا کجاست؟؟؟

مردخدا;232004 نوشت:


شما در رد اظهارات من هیچ دلیلی نیاوردید و تنها چند آیه که به موضوع بحث ربطی نداشت رو ذکر کردید.پس بند هم دلیلی به پاسخ گویی به شما نمیبینم
در صمن
تعجب میکنم از کتاب کسانی سند میارید که به توسل اعتقاد ندارند

اتفاقا جناب کاوه جواب مربوط به سوال جنابعالی رو دادن .

لازم نمیبینید که جواب بدین چون که جواب سوال شما رو جناب کاوه صریحا با ادله پاسخ داد .

از کتا مخالفین سند آوردن زیرا :

خوشتر آن باشد که وصف دل بر آن / گفته آید در حدیث دیگران ( البته اگه شعر رو درست گفته باشم )

لطفا 1 نگاهی به این صفحه بنداز : [="Blue"][="Blue"]اینجا[/][/]

سلام علیکم جمیعا

خب همانطوریکه مشخص است توسل امری جائز و از شعائر الهی بحساب می آید.

یک سوالی هم برای بنده پیش آمده و آن اینکه

یکی از اساتید هست که وقتی میخواهد سخنش را آغاز کند چنین میگوید :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام و الصلوه علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما بقیه الله و...

ایشان چرا آل پیامبر را آل خدا می نامد ؟

یاحق

bina88;232060 نوشت:
سلام علیکم جمیعا

یکی از اساتید هست که وقتی میخواهد سخنش را آغاز کند چنین میگوید :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام و الصلوه علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما بقیه الله و...

ایشان چرا آل پیامبر را آل خدا می نامد ؟

یاحق


این هم از سنخ عقاید مسیحیان است که عیسی (ع) را پسر خدا مینامند.پسر خدا=آل خدا
اگر استاد شما واقعا اینگونه سخنش رو آغاز میکنه بنده بجرات میگم ایشان مشرکند

مردخدا;232047 نوشت:

آیا امامان ما شهید و در عالی ترین درجات بهشت هستند یانه؟واگر هستند آیا طبق فرموده خداوند قرار نیست هیچ حزن و اندوهی برا آنان وارد نشود؟آیا شنیدن ناله و گریه های یک مستمند یا آدم دردمند برای آنان عذاب آور هست یا نه؟
اگر هست پس بهشت جای لذت و شادی نیست

سلام
این عقیده که شما مطرح کردین خیلی پیش پا افتاده س
ما اگه حوائجمونو به واسطه ائمه از خدا میخایم حالا به قول شما با گریه وناله،این ناله باعث ناراحتی اماما که نمیشه اولا محبتشون نسبت به ما زیاد میشه بعدشم کارای بدی که خیلی از وقتا میکنیم و اصلا تو اون لحظه ها یادشونم نمیفتیم ناراحتشون میکنه ....
امام مگه بچه س که با گریه من ناراحت بشه اتفاقا خوشحالم میشه اگه توبه م واقعی باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مردخدا;232116 نوشت:
این هم از سنخ عقاید مسیحیان است که عیسی (ع) را پسر خدا مینامند.پسر خدا=آل خدا اگر استاد شما واقعا اینگونه سخنش رو آغاز میکنه بنده بجرات میگم ایشان مشرکند

سلام علیکم جمیعا

البته شاید این کلام تاویل داشته باشد ولی با این حساب سخن حلاج ک اناالحق میگفت نیز دارای تفسیر و تاویلی است.

حال آنکه این شخص تکفیر شده. ( در اینجا )

و یا بنا بر نص قرآن کریم خداوند انسانهای صالح را خلیفه خود روی زمین و وارثین نامیده همچنین حضرت داوود را با نام خلیفه الله علی العرضه توصیف نموده.

ولی اگر صالحی بگوید من بواسطه خلیفه اللهی خدای روی زمین هستم با فرعون تفاوتی ندارد.

در هر صورت ایشان احتمالا تاویلی دارد که نهایت آن احتجاجی در برابر نص خواهد بود.

اگر کسی توسلش به شخصیتی باشد که او را با صفات خدا توصیف مینماید آن توسل توسل نیست بلکه در عمل توکل است .

والا توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسوی خداوند متعال مایه مباحات و افتخار است برای عالمیان .

یاحق

[="Tahoma"]

bina88;232060 نوشت:
سلام علیکم جمیعا

خب همانطوریکه مشخص است توسل امری جائز و از شعائر الهی بحساب می آید.

یک سوالی هم برای بنده پیش آمده و آن اینکه

یکی از اساتید هست که وقتی میخواهد سخنش را آغاز کند چنین میگوید :

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام و الصلوه علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما بقیه الله و...

ایشان چرا آل پیامبر را آل خدا می نامد ؟

یاحق

با سلام

جناب بيناي بزرگوار با مراجعه به منابع لغت شناسي مشخص مي شود كه معناي آل الله يعني اولياء و دوستان خدا.{ قاموس قرآن، ج‏2، ص: 6. لسان العرب، ج‏11، ص: 31}.

در واقع «آل» به معناي پيروان و دوستان مي باشد،كه در قرآن كريم هم نمونه هايي وجود دارد كه خداوند متعال از پيروان و دوستداران يك شخص به آل فلان تعبير كرده اند:

چنانكه ميخوانيم: آل موسى، آل هرون، آل ابراهيم، آل عمران، آل يعقوب و ... در قرآن يكجا آمده: «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» (هود: 81 )در جاى ديگر فرموده: «إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ» (قمر: 34)

- در خصوص فرعون آمده «فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ» قصص: 40 اين آيه صريح است كه فرعون و لشگريانش غرق شده‏اند، در جاهاى ديگر آمده «وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»( بقره:50)
در اينجا از لشگريان با آل تعبير شده، لشگريان فرعون چون پيرو و هم عقيده او بودند از اين جهت خانواده و آل او حساب شده ‏اند و مردمان هم عقيده ‏ى يكفرد، اهل او و آل اويند نظير آيه‏ ى «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ»( اعراف: 130) كه ملّت فرعون آل فرعون شمرده شده ‏اند.

[="Tahoma"]

مردخدا;232116 نوشت:
این هم از سنخ عقاید مسیحیان است که عیسی (ع) را پسر خدا مینامند.پسر خدا=آل خدا
اگر استاد شما واقعا اینگونه سخنش رو آغاز میکنه بنده بجرات میگم ایشان مشرکند

جناب مرد خدا،شما بجاي اينكه اينهمه جرأت بخرج بدهيد و با قاطعيت حكم به مشرك بودن ديگران بكنيد،كمي وقت صرف كنيد و با معنا و مفهوم كلمات و عبارات اشنا بشويد،بعداً اگر ديديد كه جاي حكم به مشرك بودن گوينده آن عبارت است،حكم صادر بفرماييد.

همانگونه كه در كتابهاي لغت گفته شده و از قرآن كريم هم نمونه هايي ذكر كردم،به پيروان و دوستان يك شخص آل گفته مي شود مانند آل فرعون،آل موسي،آل ابراهيم و .... و اين كاملاً با اعتقادات مسيحيان كه اعتقاد دارند پدر ، پسر و روح القدس هر سه خدا هستند.

کاوه;232301 نوشت:

با سلام

جناب بيناي بزرگوار با مراجعه به منابع لغت شناسي مشخص مي شود كه معناي آل الله يعني اولياء و دوستان خدا.{ قاموس قرآن، ج‏2، ص: 6. لسان العرب، ج‏11، ص: 31}.

در واقع «آل» به معناي پيروان و دوستان مي باشد،كه در قرآن كريم هم نمونه هايي وجود دارد كه خداوند متعال از پيروان و دوستداران يك شخص به آل فلان تعبير كرده اند:

چنانكه ميخوانيم: آل موسى، آل هرون، آل ابراهيم، آل عمران، آل يعقوب و ... در قرآن يكجا آمده: «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» (هود: 81 )در جاى ديگر فرموده: «إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ» (قمر: 34)

- در خصوص فرعون آمده «فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ» قصص: 40 اين آيه صريح است كه فرعون و لشگريانش غرق شده‏اند، در جاهاى ديگر آمده «وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»( بقره:50)
در اينجا از لشگريان با آل تعبير شده، لشگريان فرعون چون پيرو و هم عقيده او بودند از اين جهت خانواده و آل او حساب شده ‏اند و مردمان هم عقيده ‏ى يكفرد، اهل او و آل اويند نظير آيه‏ ى «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ»( اعراف: 130) كه ملّت فرعون آل فرعون شمرده شده ‏اند.



سلام علیکم جمیعا

سپاسگذارم از استاد کاوه گرامی بابت توضیح علمی و کاملشان در مورد کلمه آل و کاربرد این کلمه در قرآن.

و البته احتمالا در لغت معنیها و قوامیس ما معانی بسیار دیگری از آل سراغ داریم که ممکن است دراین جمله معنی پیدا کند /

ولی گذشته از معانی مختلف آن در قرآن کریم

این استاد ما به عقاید پایبند است که این معنی دومی که شما اشاره فرمودید ( دوستان ) در قالب این عقاید نمیگنجد. حال حقیر توضیح میدهم ایشان چه جایگاهی برای ائمه قائل است شما بفرمائید منظور از آل دوم چیست.

مثلا طبق آیات قرآن کریم ( انا لله و انا الیه الراجعون ) ما از اوئیم و به سوی او باز میگردیم
برای چه ؟
خب یوم الحساب
برای یوم الحساب چنین توصیفی آمده که لاتملک نفس لنفس شیئا . و تنها مالک روز جزا خداوند است و شافعین را خداوند در صورت صلاح و امکان بهشان اجازه شفاعت داده میشود.

و...

ولی در عقاید این استاد ما بازگشت همه ما بسوی خانواده پیامبر است حساب و کتاب ما در روز جزا با این خاندان است تصمیم قطعی را آنها در مورد شیعیان میگیرند و علی علیه السلام در این بین قسیم النار و الجنه هستند.

یعنی یک سری امور در مورد بندگان که طبق نص مختص خداوند است را ایشان به این آل تفویض مینمایند

حال به نظر شما این آل را میتوان دوستانی دانست که در امور خداوند شریکند ؟


باسپاس

یاحق

[="Tahoma"]

bina88;232331 نوشت:

سلام علیکم جمیعا

سپاسگذارم از استاد کاوه گرامی بابت توضیح علمی و کاملشان در مورد کلمه آل و کاربرد این کلمه در قرآن.

و البته احتمالا در لغت معنیها و قوامیس ما معانی بسیار دیگری از آل سراغ داریم که ممکن است دراین جمله معنی پیدا کند /

ولی گذشته از معانی مختلف آن در قرآن کریم

این استاد ما به عقاید پایبند است که این معنی دومی که شما اشاره فرمودید ( دوستان ) در قالب این عقاید نمیگنجد. حال حقیر توضیح میدهم ایشان چه جایگاهی برای ائمه قائل است شما بفرمائید منظور از آل دوم چیست.

مثلا طبق آیات قرآن کریم ( انا لله و انا الیه الراجعون ) ما از اوئیم و به سوی او باز میگردیم
برای چه ؟
خب یوم الحساب
برای یوم الحساب چنین توصیفی آمده که لاتملک نفس لنفس شیئا . و تنها مالک روز جزا خداوند است و شافعین را خداوند در صورت صلاح و امکان بهشان اجازه شفاعت داده میشود.

و...

ولی در عقاید این استاد ما بازگشت همه ما بسوی خانواده پیامبر است حساب و کتاب ما در روز جزا با این خاندان است تصمیم قطعی را آنها در مورد شیعیان میگیرند و علی علیه السلام در این بین قسیم النار و الجنه هستند.

یعنی یک سری امور در مورد بندگان که طبق نص مختص خداوند است را ایشان به این آل تفویض مینمایند

حال به نظر شما این آل را میتوان دوستانی دانست که در امور خداوند شریکند ؟


باسپاس

یاحق

با سلام

توضيحاتي كه شما در مورد عقايد استادتان فرموده ايد،در معناي آل تأثيري ندارد،چرا كه واگذاري برخي از اختيارات به دوستان و اولياء امري ممكن و مورد قبول است.نكته مهم اين است كه ما ائمه(ع) را در هيچ يك از اين موارد مانند شفاعت آن بزرگواران را مستقل نمي دانيم،بلكه آنها هر اختيار و قدرتي كه دارند وابسته به خدا و با اذن اوست.

بعنوان مثال اينكه در منابع شيعه و اهل سنت،از قول پيامبر خدا(ص) آمده است كه علي(ع)تقسيم كننده بهشت و جهنم است،اين نيست كه آن حضرت(ع) هرطور و هر كس را كه خودش بخواهد به بهشت مي فرستد يا به جهنم مي فرستد.در خود فرمايش پيامبر(ص)روايات ائمه(ع)،معناي اين سخن بيان شده است:

ز عبدالله بن عباس نقل شده است که گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ... ای گروه مردم ! همانا علی تقسیم کننده جهنم (نار) است کسی که یاور و دوست او باشد وارد آتش نخواهد شد و کسی که دشمن او باشد از آن نجات نخواهد یافت . همانا او تقسیم کننده بهشت است کسی که دشمن او باشد وارد آن نخواهد شد و کسی که دوست او باشد از آن محروم نخواهد شد. {امالی شیخ صدوق ص 83 }.

این روایت به چند صورت قسیم النار والجنه، قسیم النار ، قسیم الجنه و النار ، السلام علیک یا قسیم النار و الجنه، در منابع ذیل آمده است:

الکافی کلینی ج 4 ص 570، معانی الاخبار شیخ صدوق ص 206، تهذیب الاحکام شیخ طوسی ج 6 ص 29، روضه الواعظین فتال نیشابوری ص 100و 118، المسترشد طبری شیعی ص 264، امالی شیخ مفید ص 213، امالی شیخ طوسی ص 305 و 629، احتجاج طبرسی ج 1 ص 209و 341،مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 8 و ج 3 ص 28، الطرائف سید بن طاووس ص 76، مدینه المعاجز ج 1 ص 280 .

اما علت ناميدن امام علي(ع) بعنوان قسيم بهشت و جهنم:

- از مفضل بن عمر نقل شده است که گفت به امام صادق علیه السلام عرض کردم به چه علت امیرالمومنین علی بن ابی طالب قسیم الجنه و النار گفته شده است ؟ حضرت فرمودند : به خاطر اینکه دوست داشتن او ایمان و دشمن داشتن او کفر است ، و همانا بهشت برای اهل ایمان آفریده شده است و نار برای اهل کفر خلق شده است بنابر این حضرت علی علیه السلام به این علت قسیم الجنه و النار است بنابر این در بهشت وارد نمی شود مگر اهل محبت و دوستی با او و وارد آتش نمی شود مگر اهل دشمنی با او .
{علل الشرایع ج 1 ص 162}

- جمال زرندی نقل کرده است که روزی مامون به امام رضا علیه السلام گفت : به چه علت علي بن ابيطالب قسیم الجنه و النار خوانده شده است؟

پس امام رضا علیه السلام به او فرمودند: ای مامون آیا تو از پدرت از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل نکردید که گفت از رسول خدا شنیدم می فرمایند: حب علی ایمان و دشمنی با علی کفر است ؟ پس مامون پاسخ داد : آری.

پس حضرت فرمودند : پس بهشت و دوزخ را بر اساس حب علي(ع) تقسیم می کند. پس مامون گفت خدا مرا بعد از تو باقی نگذارد ای اباالحسن شهادت می دهم که تو وارث علم رسول الله هستی پس ابوصلت هروی می گوید :‌پس زمانی که امام رضا علیه السلام به منزل برگشتند به او گفتم :‌ ای پسر رسول خدا چه نیکو جواب مامون را دادی پس حضرت فرمودند :‌ای اباصلت من همانگونه که بود پاسخ دادم و شنیدم از پدرم که از پدرش از علی نقل می کرد که رسول خدا می فرمود : تو تقسیم کننده بهشت و جهنم هستی پس روز قیامت به آتش می گوید این (شخص ) برای من و این برای تو.
{جواهر العقدین ؛ج 2ص 429؛ نثر الدرر ، ج 1 ، ص 252. }

توجه به اين روايت و روايات ديگر مشخص مي كند كه مراد از اين روايت اين است كه ولايت و حبّ علي(ع) (شيعه واقعي آن حضرت بودن)ملاك و معيار اهل جهنم و اهل بهشت است.
نكته اي كه توجه بدان مهم مي باشد آن است كه بايد مراقب باشيم در راه عشق و ارادت نسبت به ائمه(ع) دچار غلو نشويم،

غلو در لغت به معنای گذشتن از حدّ و خارج شدن از اعتدال است. لذا هرگونه توصيف از يك شيء كه فراتر از حد و شأن و رتبه وجودی آن باشد از نظر لغوی غلو است. غلو اگر در دین واقع شود بسته به مورد آن گاه بدعت و حرام و گاه شرک است. امّا مظاهر عمده غلوّ شرک آمیز یا غلوّ ارتداد آور همان است که علامه مجلسی(ره) با توجّه به روایات اهل بیت(ع)، در هفت بند، به قرار زیر شمرده است.
1. اعتقاد به الوهیّت پیامبر و ائمه(ع).
2. اعتقاد به اینکه امام یا نبی، در خالقیّت یا رازقیّت یا تدبیر عالم و مثال آنها شریک خدا هستند؛ یا خود مستقلّاً رازق و خالقند و مدبّرند؛ یا خدا این امور را به آنها تفویض نموده و خود کنار کشیده است.
3. اعتقاد به حلول خدا در آنها یا اتحاد خدا با آنها.
4. اعتقاد به عالم به غیب بودن آنها مستقلّ از الهام و وحی خدا همچنین اعتقاد به استقلال آنها در عصمت و آوردن معجزات و کرامات و امثال این گونه خارق عادات.
5. اعتقاد به نبوّت ائمه(ع) و نیز اعتقاد به استقلال امام و نبی در تشریع.
6. اعتقاد به تناسخ ارواح ائمه(ع) در بدنهای یکدیگر یا دیگران.
7. اعتقاد به اینکه با معرفت اهل بیت (ع) اطاعت خدا و ترک معصیت الهی لازم نیست یا کم اهمّیت است.
(بحارالانوار، ج25،ص346، با اندکی تغییر در عبارات.)

مورد 1، 2، 3، 4، 6 و 7 بنا به براهین روشن عقلی و نصوص قطعی دینی محال است. لذا در غلو بودن آنها عقلاً و شرعاً شکی نیست. مورد 5 نیز بنا به نصوص شرعی روشن اعتقادات باطلی است.
بنابراین، اگر کسی به الوهیّت، ربوبیّت، خالقیّت و رازقیّت امام یا نبی موجود در عالم خلق، که دارای ماهیّت انسانی است، معتقد باشد قطعاً مرتدّ است. چه به نحو استقلال و چه به نحو شراکت با خدا و چه به نحو تفویض این امور به آنها.

ائمه(ع) به شدت با كساني كه نسبت به آنان غلو مي كردند،مخالفت مي كردند:

- سدیر می گوید: به امام جعفر صلدق (ع) گفتم :گروهی گمان می کنند شما الهه و خدایان هستید و برای گفته خود از قرآن دلیل می آورند که خدا فرموده است :« هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله...»(سوره زخرف ،84) امام صادق (ع) فرمود: ای سدیر گوش و چشم و بشره و گوشت و خون و موی من از اینان بیزار است و خدا نیز از اینان بیزار است ، اینان بر دین من و دین پدران من نیستند و در روز قیامت که خدا من و آنان را جمع می کند بر آنان خشمناک خواهد بود( اثبات الهداة ، ج 3،ص 746، حدیث 9)

- حسن بن جهم می گوید : مامون به حضرت رضا(ع) گفت: به من خبر رسیده است که گروهی در باره شما غلو می کنند و از حد می گذرند . امام فرمود: پدرم از پدرانش از رسول خدا(ص) روایت کرد که آن حضرت فرمود: مرا از حد خودم بالاتر نبرید زیرا خدا مرا پیش از آنکه پیغمبر کند بنده خود قرار داد .حضرت علی (ع) فرمود : دو کس در رابطه با من هلاک می شوند و من گناهی ندارم یکی آن کس که در دوستی من افراط می کند و دیگر آن کس که در بغض من افراط می کند.و ما از کسانی که در باره ما غلو می کنند و ما را از حد خودمان بالاتر می برند برئ و بیزار هستیم چنانکه عیسی بن مریم از نصاری که در باره او غلو کرده بودند برائت و بیزاری جست.(اثبات الهداة، ج3،ص 750،حدیث 25)

اگر نياز به بحث و گفتگوي بيشتر در اين رابطه بود،مناسب است اين موضوع در تاپيكي مستقل مورد بحث و گفتگو قرار گيرد.

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

بسیار عالی البته در من لا یحضره الفقیه توصیفی دیگر آمده و علامه مجلسی نقصی برای 8 شرط غلو مندرج در من لایحضر وارد ننموده.( مجلّد ششم ترجمه- غفاری- كتاب «من لا يحضره الفقيه» ص 573 )

از جمله آن بحث رزاقیت است که بطور کل اعتقاد به رزاقیت را نشانه غلو ذکر نموده.

شیخ مفید نیزدر بحثهای کلامی اشان 3 شرط را ذکر کرده بدین ترتیب :

غلات جمع غالى به معنى غلوّكننده است. غلات سه دسته‏اند:

1- آنان كه در باره على عليه السّلام غلو مى‏كنند و او را خدا مى‏دانند.
2
- آنان كه در باره اهل بيت عليهم السّلام غلوّ مى‏كنند و در باره ايشان معتقد به صفات و خصوصيّاتى هستند كه خود ايشان چنين ادّعايى ندارند.

3- آنان كه معتقدند شناخت امام انسان را از همگى عبادات و واجبات بى‏نياز مى‏سازد و از اين رو، طهارت، نماز، روزه، زكات و حجّ را با اتّكال به دوستى و ولايت اهل بيت ترك مى‏كنند. و مراد از «غلات» در كتب متقدّمين بيشتر همين طائفه سوم است. و مفوّضه به كسانى اطلاق ميگردد كه قائل به تفويض ميباشند. تفويض داراى هشت معنى است،

از جمله اينكه خداوند امر خلق و تدبير و رزق را به معصومين عليهم السّلام واگذار فرموده است، كه اين عقيده، خود غلوّ است

تئوری رزاقیت واسط

( یا صفات دیگری از خداوند که حد واسط آن به ائمه تفویض شده از جمله هدایت- شفاء - مقدرات - صفت محیط الهی - مانع و دافعیت الهی - حکمت و خزینه داری گنجهای دانش الهی و... )

این تئوری این چنین بیان میکند که شخص واسط بین خدا و بنده رابطند ( بنا به عقیده برخی علماء از خود چیزی به بندگان نمیدهد و همگی از طرف خداست و برخی دیگر معتقدند در برخی موارد ائمه خود مثلا شافی اند بدون اتصال به خداوند و از جانب خود رزق پرداخت میکنندو.. )

از طرفی ایشان در عقبی ( همانطوریکه در بالا ذکر شد ) نامه حساب و اعمال بندگان بدستشان میرسد و آنها در موردشان قضاوت میکنند.

من عملا از استادم و از شما استاد بزرگوار میخواهم بپرسم
اینکه استاد من میگوید افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

این خدا کجا موثر است؟ در حالیکه چیزی باقی نمانده که به کسی واگذار نکرده باشد حتی مالک یوم الدین بودن را هم به واسطه واگذار نموده.

حتی اگر اینها در طول یکدیگر باشند و نه در عرض یکدیگر چرا خداوند میفرماید ادعونی استجب لکم و چرا نمیگوید ادعوهم استجب لکم در حالیکه بنا به این عقیده همه چیز در دنیا و عقبی واسطه دارد؟

و[spoiler]
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(غافر/60)
پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را بپذيرم! کساني که از عبادت من تکبر مي‌ورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ مي‌شوند!»

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ(الأعراف/29)
بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و توجه خويش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوي او کنيد! و او را بخوانيد، در حالي که دين (خود) را براي او خالص گردانيد! (و بدانيد) همان گونه که در آغاز شما را آفريد، (بار ديگر در رستاخيز) بازمي‌گرديد!
ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيةً إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ(الأعراف/55)
پروردگار خود را (آشکارا) از روي تضرع، و در پنهاني، بخوانيد! (و از تجاوز، دست برداريد که) او متجاوزان را دوست نمي‌دارد!

وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(الأعراف/56)
و در زمين پس از اصلاح آن فساد نکنيد، و او را با بيم و اميد بخوانيد! (بيم از مسؤوليتها، و اميد به رحمتش. و نيکي کنيد) زيرا رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است!

وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيجْزَوْنَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ(الأعراف/180)
و براي خدا، نامهاي نيک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانيد! و کساني را که در اسماء خدا تحريف مي‌کنند (و بر غير او مي‌نهند، و شريک برايش قائل مي‌شوند)، رها سازيد! آنها بزودي جزاي اعمالي را که انجام مي‌دادند، مي‌بينند!

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(الأعراف/194)
آنهايي را که غير از خدا مي‌خوانيد (و پرستش مي‌کنيد)، بندگاني همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانيد، و اگر راست مي‌گوييد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را برآورند)!
[/spoiler]

باسپاس

یاحق


در توصیف مشخصات غلات و مفوضه از کلام بزرگان و ائمه


شيخ صدوق (ره) در رساله عقايدش گويد:

اعتقاد ما شيعيان در باره غلات و مفوضه اينست كه ايشان كافرند و بدتر از يهود و نصارى و مجوس و همه بدعت‏گذاران و گمراهان، زيرا هيچ كس مانند ايشان خدا را كوچك نكرده است- تا آنجا كه گويد: امام رضا عليه السلام در دعايش ميفرمود:
خدايا من از هر توان و نيروئى بيزارى جويم و بسوى تو گرايم، توان و نيروئى جز از جانب تو نيست، خدايا من بسوى تو بيزارى جويم از كسانى كه براى ما آنچه را سزاوار نيست ادعا ميكنند، خدايا من بسوى تو بيزارى ميجويم از كسانى كه در باره ما آنچه را خود نگوئيم ميگويند، خدايا آفرينش مخصوص تو و روزى از جانب تو است، ترا ميپرستيم و از تو يارى ميجوئيم، خدايا تو خالق ما و خالق پدران پيشينيان و پدران آيندگانى، ربوبيت جز براى تو سزاوار نيست و خدائى جز ترا نشايد ...


تفويض در امر دين و آن معانى و تفاسير مختلفى دارد (كه خود مجلسى ره توضيح ميدهد) و ميفرمايد: معنائى كه صحيح است و حكم عقل هم بر آن دلالت دارد و مقصود از اين رواياتست اينست كه: خدا امر سياست و تأديب و تكميل و تعليم مردم را بآنها واگذار فرموده است و نيز امر كردن مردم را باطاعت از خودشان نسبت بآنچه خواهند و نخواهند و در آنچه صلاح دانند و صلاح ندانند بايشان واگذار نموده است،

توضیحات (شرح‏)
- از تأمل و دقت در اين روايات ( منظور روایاتی است که در أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص: 9
آمده است در این رابطه که حقیر خلاصه کردم )
استفاده مى‏شود كه چون خداى تعالى پيغمبرش را تربيت كرد و پرورش داد و حقايق را باو فهمانيد، آن حضرت بدرجه‏اى رسيد كه جز حق و صواب اختيار نميكرد و در هيچ موضوعى بر خلاف خواست خدا چيزى بخاطرش نمى‏آمد، از اين جهت خداى تعالى وضع و تعيين بعضى از امور دين را باو تفويض كرد، مانند افزايش ركعتهاى نماز و وضع نماز و روزه مستحب و تعيين ارث جد و خونبهاى انسان و چشم او، بعلاوه خداى تعالى تعيين و وضع او را بوسيله وحى تأكيد و امضا ميفرموده است و اعطاء چنين اختيارى بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مانع عقلى ندارد و روايات بسيارى هم شاهد آنست (مضمون كلام علامه مجلسى (ره) مرآت ص 192).


عمر بن خالد گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: اى جماعت شيعه‏اى شيعيان آل محمد شما از گروه ميانه‏رو باشيد، تا غاليان به شما برگردند و عقب ماندگان هم به شما برسند، مردى از انصار بنام سعد گفت: غالى چيست.
امام عليه السّلام فرمود: آنها در باره ما سخنانى مى‏گويند كه ما به آن اعتقاد نداريم، آنها از ما نيستند و ما هم از آنها نمى‏باشيم، پرسيد تالى كدام است، فرمود: آن كسى است كه دنبال خير مى‏رود و به آن مى‏رسد و پاداش آن را مى‏گيرد.
بعد از اين متوجه ما شدند و فرمودند: به خداوند سوگند ما برائت از آتش را نداريم، بين ما و خداوند قرابتى نيست، و ما در نزد خداوند حجتى نداريم، جز با طاعت نمى‏توان به خداوند نزديك شد، هر كس خدا را اطاعت كند به ولايت ما مى‏رسد، و هر كس نافرمانى كند به ما نخواهد رسيد و سودى نخواهد برد، واى بر شما فريب نخوريد و مغرور نگرديد. .
ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، ج‏1، ص: 594


امالى طوسى- پسر نباته گفت:
امير المؤمنين عليه السّلام گفت: بار خدايا من از غاليان بيزارم مانند عيسى بن مريم كه از نصارى بيزار بود خدايا آنها را براى هميشه خوار گردان و هيچ كدام را يارى مفرما.

عيون الاخبار ص 81-
حسين بن خالد از حضرت رضا عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود:

هر كس قائل به تشبيه و جبر باشد كافر و مشرك است و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم پسر خالد اخبارى كه در مورد تشبيه و جبر بما نسبت داده‏اند از ساخته‏هاى غاليان است كه عظمت خدا را كوچك نمودند محب آنها دشمن ما است و دشمن آنها محب ما هر كه آنها را دوست بدارد با ما دشمنى نموده و
هر كس با آنها دشمن باشد با ما دوست شده هر كه با آنها بپيوندد از ما قطع نموده و كسى كه از آنها قطع نمايد با ما پيوسته است هر كه با آنها بدرفتار باشد با ما خوشرفتارى نموده و هر كه با آنها خوشرفتار باشد با ما بدرفتارى كرده كسى كه آنها را گرامى بدارد بما توهين كرده و هر كه بآنها اهانت كند ما را گرامى داشته كسى كه آنها را بپذيريد ما را رد كرده و كسى كه آنها را رد كند ما را پذيرفته است كسى كه بآنها نيكى كند بما بدى كرده و كسى كه بآنها بدى كند بما نيكى نموده هر كه آنها را تصديق كند ما را تكذيب نموده و كسى كه آنها را تكذيب نمايد ما را تصديق كرده كسى كه ايشان را مورد بخشش خود قرار دهد بما بى‏مهرى كرده و كسى كه آنها را محروم نمايد بما بخشش كرده پسر خالد! هر كس از شيعيان ما باشد هرگز آنها را دوست و ياور خود نمى‏گيرد.( در این باب موضوع مطلبی هست که متعاقبا اگر در حوصله گنجید عرض خواهم کرد )

احتجاج- آنچه از حضرت صاحب الزمان رسيده بر ردّ غلات

توقيعى است كه در جواب نامه‏اى كه محمّد بن علي بن هلال كرخى نوشته بود صادر شد باين مضمون: اى محمّد بن علي خداوند بزرگتر است از آنچه ايشان ميستايند منزه است او را ستايش ميكنم هرگز ما شريك در علم و قدرت او نيستيم. بلكه غيب را جز او كسى نميداند چنانچه در قرآن كريم فرموده: قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ و من و تمام پدرانم، آدم و نوح و ابراهيم و موسى و ساير پيامبران و رهبران متأخر حضرت محمّد و علي بن ابى طالب و حسن حسين و ديگر پيشوايان عليهم السّلام تا منتهى بزمان و عصر من شده همه بنده خدا هستيم خداوند ميفرمايد: مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً قالَ: كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏
اى محمّد بن علي ما را شيعيان نادان و احمق كسانى كه يك پر مگس براى آنها ارزش بيشترى از دين دارد آزار ميدهند خداى يكتا را گواه ميگيرم كه
او خود در گواهى كافى است و حضرت محمّد پيامبرش را و ملائكه و تمام انبياء و اولياى خدا را و تو را نيز با هر كه اين نامه مرا بشنود كه من بيزارم از كسى كه بگويد ما علم غيب داريم يا شريك خدا در ملك او هستيم يا ما را مقامى دهد غير از آن مقامى كه خدا بر ايمان معين كرده و ما را براى آن آفريده يا تجاوز كند در مورد ما از آنچه در ابتداى نامه برايت توضيح دادم و شما را گواه ميگيرم كه هر كس از او بيزار شويم خدا و ملائكه و پيامبر و اولياى خدا از او بيزارند. اين نامه را بعنوان امانتى بگردن تو و گردن هر كه اين نامه را بشنود كه از هيچ يك از دوستان و شيعيان ما اين نامه را پنهان ننمايد تا تمام دوستان ما از آن اطلاع حاصل نمايند تا شايد خداوند آنها را بحقيقت دين رهبرى نمايد و دست بردارند از آنچه بكنه آن نميرسند و اطلاع از واقع آن ندارند پس هر كس اين نامه مرا شنيد و باز نگشت بآنچه دستور باو داده‏ام و رها نكرد آنچه را كه نهى كرده‏ام مشمول لعنت من از جانب خدا و تمام بندگان صالح او خواهد شد.
توضيح: منظور از اينكه علم غيب را از خود نفى ميكنند اينست كه علم غيب را جز از طريق وحى و الهام نميدانند اما از طريق وحى و الهام نميتوان نفى كرد زيرا عمده معجزات پيامبران و اوصياء اطلاع و اخبار از مسائل غيبى است خداوند خود نيز آنها را در اين آيه استثناء نموده إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ .

بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج‏3، ص: 195 الی 197

یاحق

من يكي از علاقمندان به اهل البيت هستم .. مطالب مربوط به توسل را مطالعه كردم .. با تشكر از دوستاني كه جوابهاي ارزشمند گذاشته بودند .. وحال سوال من اين است :

عشق و ارتباط قلبي ويژه به بزرگان ، ائمه ، پيامبران وهركسي ، ...با گفته خداوند در قران بنظر مغايرت دارد ..
" يحبونهم ك حب الله و الذين امنو اشد حب الله "
مومن واقعي شديدترين ارتباط قلبي اش با خداست

غارنشین;231657 نوشت:
[="black"][="mediumturquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

به نام یار

ایا درخواست از ائمه درست است؟
ببینید دوستان من مشکلی با اطاعت و پیروی از ائمه ندارم و میدونم که انها از طرف خدا برای هدایت امده اند. اما نمی فهمم چرا ما ، خواسته هامون رو باید از انها بخواهیم. مگه خدا یادمون نداده که " إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ". این رو هم میدونم که ائمه درخواست های ما رو نمی توانند از خودشون اجابت کنند و اونها هم از طرف خدا و به وسیله خدا اجابت می کنند. ولی تا خود خدا هست چرا از دیگری بخواهیم؟

حالا سوال اصلی من اینه که: [="red"]باید خواسته هامون رو به خدا بگیم یا به پیامبر و ائمه ؟؟؟؟؟ [/]

و یه سوال دیگه : این که می گوینند همه ی درخواست های ما میره پیش امام زمان (عج ) تا ایشون بهشون رسیدگی بکنه چجوریه؟ یعنی زمانی که من از خدا مستقیم چیزی رو بخواهم ، این خواستهء من میره پیش امام زمان (عج ) ، تا ایشان تأیید یا ردش بکنند ؟ چرا خود خدا مستقیم این کار رو نمیکنه؟

لطفا اگه امکانش هست با آیه قران برام توضیح بدین.

پیشا پیش ممنون از پاسخ گویی دوستان و مشاورین محترم :gol:

[/]

ببین دوست عزیز یکی از هدف های اومدن پیغمبر خاتم (ص) ولایت معنوی بوده یعنی چی ؟ یعنی واسه خیر و برکت اهل زمین و آسمان بودن پس طبق همین مطلب اونا ضامن ما پیش خدا هستن و ما برای اینکه خدا خواستمون رو بهتر و زودتر قبول کنه به واسته اونا با خدا درمیان میذاریم
در واقع دیدید وقتی یه بچه می خواد یه چیزی از باباش بخواد که می دونه باباش بهش نمیده دست به دامن مامانش میشه که به واسته اون باباش بهش بده ؟؟؟؟؟؟ خب کار ما هم حکم همین رفتار رو داره ما میدونم خدا فلان چیز رو نمیده ولی وقتی دست به دامن ائمه بشیم می ده خب ما هم دست به دامن اونها میشیم تا حاجتمون رو زود خدا بهمون بده


با سلام

توحید خالص شیعه :

http://sites.google.com/site/hojjah/shobahat.zip

rahyafte91;232854 نوشت:

در واقع دیدید وقتی یه بچه می خواد یه چیزی از باباش بخواد که می دونه باباش بهش نمیده دست به دامن مامانش میشه که به واسته اون باباش بهش بده ؟؟؟؟؟؟ خب کار ما هم حکم همین رفتار رو داره ما میدونم خدا فلان چیز رو نمیده ولی وقتی دست به دامن ائمه بشیم می ده خب ما هم دست به دامن اونها میشیم تا حاجتمون رو زود خدا بهمون بده

در اینجا شما پدر را در مقام خدا و مادر را مادون او قرار دادید که یک قیاس کاملا اشتباه است.من نمیخوام سر این بحث کنم ولی این قیاس حکایت از اندیشه پدرسالاری شما دارد.در صمن نباید چیزی رو با خدا مقایسه کرد
بخشش و جود خدا از روی حکمت است و کسی جز او حکمتش را نمیداند.اگر خواهش بند به صلاح او باشد خدا به او عطا میکند.و اگر به صلاح نباشد خداوند یا چیز دیگری به او عطا میکند و یا باری از گناهان او بر میدارد.ممکن نیست دستی به سوی خدا دراز شود و خالی برگردد.بنابرین برای رسیدن به خواهش ها نیازی به توسل به دیگران نیست چون دست دراز کردن به سوی کسی جز خدا یعنی انکار وهاب (بخشنده) بودن خدا

بنام الله
با صلوات بر محمد وال محمد

من هم ائمه رو خیلی دوست دارم . من هم مثل دوستان این مشکل رو دارم یا بهتر بگم ما ها هنوز بلد نیستیم با معصومین حرف بزنیم من تو حال شهدا در خاطراتشون خوندم چطور با توسل به معصوم به درجاتی می رسیدند که عارف 70ساله هم نمی تونست به اون درجات برسه .حالا کارشناسای عزیز کمک کنند تا طریقه خواستن و حرف زدن با ائمه رو ما یاد بگیریم

gohar e nab;232812 نوشت:
من يكي از علاقمندان به اهل البيت هستم .. مطالب مربوط به توسل را مطالعه كردم .. با تشكر از دوستاني كه جوابهاي ارزشمند گذاشته بودند .. وحال سوال من اين است : عشق و ارتباط قلبي ويژه به بزرگان ، ائمه ، پيامبران وهركسي ، ...با گفته خداوند در قران بنظر مغايرت دارد .. " يحبونهم ك حب الله و الذين امنو اشد حب الله " مومن واقعي شديدترين ارتباط قلبي اش با خداست

با سلام خدمت شما


وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ(بقره،165)



بعضی از مردم خدا را همتايانی اختيار می کنند و آنها را چنان دوست می دارند که خدا را دوست مي دارند، ولی آنان که ايمان آورده اند خدا را بيشتر دوست می دارند و آنگاه که اين ستم پيشگان عذاب را ببينند دريابند که همه قدرت ازآن خداست هر آينه خدا به سختی عقوبت می کند

بين اين آيه و محبت به اهل بيت(عليهم السلام) مغايرتي وجود ندارد بلكه آيه اشاره دارد كسانى كه ايمان به خدا آورده اند عشق و علاقه بيشترى به او دارند چرا كه آنها مردمى انديشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاك او را كه منبع همه كمالات است رها نمى كنند، هر ميل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچيز است ، اصلا آنها غير او را شايسته عشق و محبت نمى بينند، جز به خاطر او، و در راه او كار نمى كنند.



اساسا عشق حقيقى هميشه متوجه نوعى از كمال است ، انسان هرگز عاشق عدم و كمبودها نمى شود، بلكه همواره دنبال هستى و كمال مى گردد و به همين دليل آنكس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مى باشد.

كوتاه سخن اينكه همانطور كه آيه فوق مى گويد: عشق و علاقه افراد با ايمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداريشان ريشه دارتر و عميقتر و شديدتر است .

چرا چنين نباشد آيا كسى كه واقعيتى را دريافته و به آن عشق مى ورزد با كسى كه گرفتار خرافه و تخيل است مى تواند يكسان باشد؟ عشق مؤ منان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گيرد اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال !.(ر.ك:تفسير نمونه ، ذيل آيه 165 سوره بقره)


در واقع محبت به اهل بيت(عليهم السلام) در طول محبت به خداوند است و نه در عرض آن و محبت به اهل بيت براي خداوند و به دستور خداوند است.


اندیشمند;232942 نوشت:
در واقع محبت به اهل بيت(عليهم السلام) در طول محبت به خداوند است و نه در عرض آن و محبت به اهل بيت براي خداوند و به دستور خداوند است.

بنظر میاد که اینجا درست برعکس باشه. اینجا 10 بار نام ائمه و 1 نار نام خدا را مبینید.هیچ کس از محبت و عشق به خدا حرف نمیزند.:read:

اندیشمند;232942 نوشت:
در واقع محبت به اهل بيت(عليهم السلام) در طول محبت به خداوند است و نه در عرض آن و محبت به اهل بيت براي خداوند و به دستور خداوند است.

سلام علیکم جمیعا

استاد دانشمند گرامی

روح القدس مسیحیان و فرزند خدا ( عیسی مسیح ) هم در طول خدای آسمان آنها قرار دارد. یعنی هرکدام از آنها حکمی سوا نمیدهند. و هر حکمی میدهند بنا بر حکم خدای متعالی ( خدای آسمانی ) است.

پس آنها نیز از نظر احکام در طول یکدیگرند مگر در ذات
که ذات 3 گانه متصورند که آن را هم در طول در نظر میگیرند .

بحث ما سر این است که ما نمیگوئیم ائمه از خود حکمی میدهند که با حکم خدا در تضاد است .
ما نمیگوئیم آنها خدا هستند.

یا خدائی دیگر هستند.

ولی آنها را ( 14 معصوم ) واجد صفاتی کرده اند که از آنها خدا ساخته و تمام امور دنیوی و اخروی شیعیان به ائمه سپرده شده و (بقول ابن تیمیه) خدا بر روی تختی دراز کشیده و همه کاره این شیعه ائمه هستند.

پاسخ دادن به نیازهای بندگان خدا
این خود خدا بودن را می طلبد. یعنی خدائی که بر تمام امور بندگان بتواند رسیدگی کند که ائمه در عقاید تشیع امروزی چنینند.

یاحق

مردخدا;232921 نوشت:
در اینجا شما پدر را در مقام خدا و مادر را مادون او قرار دادید که یک قیاس کاملا اشتباه است.من نمیخوام سر این بحث کنم ولی این قیاس حکایت از اندیشه پدرسالاری شما دارد.در صمن نباید چیزی رو با خدا مقایسه کرد
بخشش و جود خدا از روی حکمت است و کسی جز او حکمتش را نمیداند.اگر خواهش بند به صلاح او باشد خدا به او عطا میکند.و اگر به صلاح نباشد خداوند یا چیز دیگری به او عطا میکند و یا باری از گناهان او بر میدارد.ممکن نیست دستی به سوی خدا دراز شود و خالی برگردد.بنابرین برای رسیدن به خواهش ها نیازی به توسل به دیگران نیست چون دست دراز کردن به سوی کسی جز خدا یعنی انکار وهاب (بخشنده) بودن خدا

احتیاج به این همه سفسته نیست من یه مثال گفتم و شما از کاه کوه ساختید من فقط مبحث رو باز کردم همین

[="Tahoma"]

gohar e nab;232812 نوشت:
من يكي از علاقمندان به اهل البيت هستم .. مطالب مربوط به توسل را مطالعه كردم .. با تشكر از دوستاني كه جوابهاي ارزشمند گذاشته بودند .. وحال سوال من اين است :

عشق و ارتباط قلبي ويژه به بزرگان ، ائمه ، پيامبران وهركسي ، ...با گفته خداوند در قران بنظر مغايرت دارد ..
" يحبونهم ك حب الله و الذين امنو اشد حب الله "
مومن واقعي شديدترين ارتباط قلبي اش با خداست

با سلام

دوست بزرگوار در مراجعه به قرآن بايد به تمام قرآن توجه داشت،پاسخ سوالي كه شما مطرح كرده ايد،هم با توجه به آيه مورد نظر شما مشخص مي شود،هم با توجه به آيات ديگر قرآن:

آيه اي كه شما اشاره كرده ايد،اين است:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا

لِلَّهِ وَلَوْ يرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ

الْعَذَابِ(البقرة/165) بعضي از مردم، معبودهايي غير از خداوند براي خود انتخاب مي‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مي‌دارند. اما آنها که ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودي غير خدا برگزيدند،) هنگامي که عذاب (الهي) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت ، از آن خداست؛ و خدا داراي مجازات شديد است؛ (نه معبودهاي خيالي که از آنها مي‌هراسند.)».

در آيه مورد بحث روى سخن متوجه کسانى است که از دلائل روشن و قاطع توحيد و وحدانيت خدا چشم پوشيده و در راه شرک و بت پرستى و تعدد خدايان گام نهاده اند، سخن از کسانى است که در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مى ورزند، عشقى که تنها شايسته خداوند است که منبع همه کمالات و بخشنده همه نعمتها است.

بنابراين آيه مورد نظر شما درباره عشق بت پرستان به بت هايشان مي باشد.اين غير از اين است كه انسان چيزي را بخاطر خدا دوست داشته باشد.خود خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ

رَحِيمٌ(آل عمران/31) بگو: «اگر خدا را دوست مي‌داريد، از من پيروي کنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»

بنابراين با توجه به آيات قرآن كريم،دوست داشتن بندگان صالح خداوند،كه گل سرسبد عالم هستي و اشرف مخلوقات نبي مكرم اسلام حضرت محمد(ص) و اهل بيت طاهرينش در بالاترين درجه اين جايگاه هستند،طبق فرموده خداوند است.

مردخدا;232976 نوشت:
بنظر میاد که اینجا درست برعکس باشه. اینجا 10 بار نام ائمه و 1 نار نام خدا را مبینید.هیچ کس از محبت و عشق به خدا حرف نمیزند.

براي نتيجه گيري از يك بحث علمي نبايد بگوييد چون فلان جا اينكار مي كنند پس اين كار اشتباه است.مهم ملاك صحيح بودن كار يك شخص است و عدم منافات آن با شرع و عقل
اگر كسي براي ائمه قدرتي در عرض قدرت خدا قائل باشد و آن ها را شريك خدا بداند اين عمل او شرك است و بحثي نيست.اما اگر شخص به چنين چيزي قائل نيست بلكه خواست از ائمه را خواست از خدا مي داند و آن ها را شفيع و واسطه نزد خدا قرار مي دهد هيچ فرقي ندارد بين 1 بار صدا زدن يا هزار بار صدا زدن زيرا همانطور كه گفتيم در واقع اين درخواست از خداوند است.

bina88;232988 نوشت:
سلام علیکم جمیعا استاد دانشمند گرامی روح القدس مسیحیان و فرزند خدا ( عیسی مسیح ) هم در طول خدای آسمان آنها قرار دارد. یعنی هرکدام از آنها حکمی سوا نمیدهند. و هر حکمی میدهند بنا بر حکم خدای متعالی ( خدای آسمانی ) است. پس آنها نیز از نظر احکام در طول یکدیگرند مگر در ذات که ذات 3 گانه متصورند که آن را هم در طول در نظر میگیرند .

جناب بيناي گرامي قياس مع الفارق مي فرماييد!


لا اقل از شما در اين بحث ها انتظار بيشتري مي رود روي پايه علمي بحثي را مطرح كنيد.اعتقاد مسيحيان به تثليث كجا و اعتقاد ما شيعيان كجا!!!


مسيحيان هم اگر براي حضرت عيسي همان چيزي را كه ما مي گوييم قائل باشند هيچگاه شرك انجام نمي دهند و اگر به يك خدا قائل باشند و قدرت مسيح را در طول قدرت خداوند بدانند اين كارشان شرك نيست.


تثلیث یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر و خدای روح‌القدس می‌باشند. این سه ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند.


براساس نگرش مسيحيان، ميان «پدر» و «پسر» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد.همه اينها از ارزش و اصالت يكسان برخوردارند. در عين اينكه از هم متمايزاند، واحد اند. مانند قوه حافظه و دراكه و اراده...»( جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، چ چهارم، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370، ص 643.)


«طبيعت خدايى» از سه اقنوم «متساوى الجوهر» مى باشد يعنى خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس. خداى پدر خالق جميع كائنات است بواسطه پسر، و پسر فادى، و روح القدس پاك كننده مى باشد. امّا بايد دانست كه اين هر سه اقنوم را يك رتبه و عمل است.

اقنوم در لغت به معنى «اصله» و شخص است و همانطور كه تصريح مى كنند آنان براى هر يك از اين سه خدا، يك رتبه و يك درجه و يك عمل معتقد هستند.


در اين جا مى توان تثليث را به دو صورت زير كه هيچ كدام مناسب مقام ربوبى نيست تصور نمود:



1. هركدام از خدايان سه گانه وجود مستقل دارند و هركدام با وجود و تشخص خاصى خود نمايى مى كنند.


مثلاً همانطور كه هريك از افراد انسان در خارج براى خود وجود مستقل دارد و هركدام داراى شخصيتى است، همچنين است«اقانيم» و هر «اقنومى» براى خود اصلى و شخصيتى و وجود جداگانه اى دارد و به عبارت ديگر: يك طبيعت است اما سه فرد دارد و هر فردى خداى تام و مستقلى است. يك چنين تثليث همان شرك جاهلى است كه در مسيحيت به صورت خدايان سه گانه تجلى كرده است.

در صورتى كه دلايل توحيد و يگانگى، هرنوع شرك و دوبينى را براى خدا ابطال كرده است و به حكم دلايل پيشين ممكن نيست كه براى خدا نظير و شريكى تصور نمود.


2.تفسير ديگر «تثليث» اين است كه اقانيم سه گانه بدون اينكه هركدام داراى تشخص و استقلال باشد بر اثر تركيب و به هم پيوستگى، ذات خداى جهان را تشكيل دهند و در حقيقت هيچ يك از اين اجزاى سه گانه خدا نيست بلكه خداى جهان همان نتيجه است كه از تركيب سه گانه توليد مى گردد.


اشكال اين نوع تفسير اين است كه خدا در نتيجه مركب مى شود و در تشخص و تحقق خود نياز به اجزاء ذات خويش پيدا مى كند و تا اين اجزاء دست به دست هم ندهند و به هم آميخته نشوند خداى جهان تحقق نمى پذيرد در اين صورت مسيحيت با بن بست هاى بدترى رو به رو مى شود.(منشور جاويد ج2 ص213-216)

bina88;232988 نوشت:
بحث ما سر این است که ما نمیگوئیم ائمه از خود حکمی میدهند که با حکم خدا در تضاد است . ما نمیگوئیم آنها خدا هستند. یا خدائی دیگر هستند. ولی آنها را ( 14 معصوم ) واجد صفاتی کرده اند که از آنها خدا ساخته و تمام امور دنیوی و اخروی شیعیان به ائمه سپرده شده و (بقول ابن تیمیه) خدا بر روی تختی دراز کشیده و همه کاره این شیعه ائمه هستند. پاسخ دادن به نیازهای بندگان خدا این خود خدا بودن را می طلبد. یعنی خدائی که بر تمام امور بندگان بتواند رسیدگی کند که ائمه در عقاید تشیع امروزی چنینند.

اصولا از ديدگاه ابن تيميه نه تنها شيعيان بلكه بسياري از مسلمانان اهل سنت نيز مشركند و از زاويه ابن تيميه به مسائل ديني نگريستن زيبنده شما نيست.شيعيان كجا قائل به صفاتي هستند كه ائمه را در جايگاه خدا مي نشانند؟!


تفويض از جانب خداوند نسبت به انسان اقسام مختلفى دارد كه برخى از آنها نادرست است و چنين تفويضى از سوى خداوند نسبت به انسان انجام نگرفته است و برخى ديگر درست است.


گونه‏ هاى درست و نادرست تفويض كه در احاديث اهل بيت (عليهم السلام) و نيز در كلمات عالمان شيعه مطرح شده عبارتند از:


الف) تفويض به معناى كه قدريه و معتزله در مورد افعال اختيارى انسان، به ويژه كارهاى ناروا، معتقد بوده ‏اند، از سوى امامان اهل بيت (عليه السلام) مردود دانسته شده است؛ چنان كه انديشه جبر نيز ابطال گرديده و نظريه امر بين الامرين به عنوان نظريه درست مطرح شده است لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامريين.



ب) تفويض به اين معنا كه امر خلقت يا تدبير كلى يا جزئى جهان به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) يا امامان اهل بيت (عليهم السلام) يا افراد ديگر سپرده شده است. اين معناى تفويض گونه ‏اى از غلو است و تفاوت تفويض به اين معنا با غلو به معناى معروف آن اين است كه در غلو براى پيامبر يا امام ادعاى الوهيت شده و مخلوق بودن آنان انكار مى ‏شود، ولى در تفويض، مخلوق بودن آنان پذيرفته مى ‏شود، ولى براى آنان شان خالقيت و مدبريت استقلالى اثبات مى ‏گردد.


امام رضا (عليه السلام) فرموده است:

كسى كه معتقد باشد كه خداوند امر آفرينش و رزق را به حجت‏ هاى خود واگذار كرده، قائل به تفويض شده و قائل به تفويض مشرك است(بحار الانوار، ج 25، ص 329).



د) تفويض به اين معنا كه امر رهبرى، هدايت، تربيت و تعليم مردم به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و پس از او به امامان اهل بيت (عليهم السلام) سپرده شده است و مردم بايد از آنان اطاعت كنند؛ خواه دستورات و تصميم‏ هاى آنان خوشايند آنها باشد يا نباشد، زيرا آنان به مصالح و مفاسد مردم آگاهى كامل دارند و جز بر اساس خير و مصلحت مردم عمل نمى ‏كنند. اين معنا از تفويض حق بوده و شائبه غلو در آن راه ندارد.



ه) تفويض در بيان علوم و احكام دينى مطابق آن چه خود مصلحت مى ‏دانند كه اين امر مقتضاى تفاوت افراد از نظر استعداد و درك مطالب و نيز تفاوت شرايط اجتماعى مى ‏باشد.

اين معناى تفويض نيز درست است و هيچ گونه شائبه غلو يا شرك در آن نيست. نسبت تحليل و تحريم در برخى روايات به امامان اهل بيت (عليهم السلام) به اين معنا است.

و) تفويض در چگونگى اعطاى اموال ثروت‏هايى چون انفال و خمس و مانند آن بر اساس آن چه مصلحت و عدالت مى ‏دانند. چه بسا از اعطاى چيزى به فردى خود دارى كرده و فرد ديگرى را برخوردار ساخته‏اند و يا به فردى كم به فرد ديگرى فراوان اعطا كرده‏اند.

بدون شك همه اين موارد مطابق عدالت و مصلحت انجام گرفته است، ولى تشخيص آن به پيامبر و امام واگذار شده است.اين معناى تفويض نيز درست است و هيچ گونه ارتباطى با غلو و شرك ندارد.



ز) تفويض احكام شرعيت به پيامبر و يا امام به اين معنا كه بدون اين كه به او وحى يا الهام شود، چيزى را حلال يا حرام كند يا حلال و حرام الهى را دگرگون سازد. اين معناى از تفويض در دين باطل و شرك است، زيرا مقتضاى توحيد در ربوبيت تشريعى اين است كه فقط اراده خداوند مصدر تشريع مى ‏باشد و در عرض اراده الهى، اراده هيچ موجودى مصدر تشريع نباشد.




ح) تفويض در تشريع به اين معنا كه اراده پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) علت اعدادى جعل احكام شرعى باشد؛ يعنى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چيزى را اراده مى ‏كند و اراده او زمينه ساز تعلق اراده الهى به آن مى ‏گردد. در اين فرض، تشريع در حقيقت جز به اراده الهى انجام نگرفته است و اراده پيامبر تنها در حد علت اعدادى موثر بوده است. تحويل قبله از بيت المقدس به سوى كعبه معظمه، چنان كه از آيات قرآن و روايات به دست. آيد، از اين قبيل بوده است؛ يعنى اراده و خواست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به تحويل قبل تعلق گرفته بود و خداوند اراده و خواست او را تاييد و آن را تشريع كرد. آن چه در روايات به عنوان فرض النبى در كنار فرض الله ياد شده نيز از اين قبيل است.

بديهى است دخالت كردن اراده پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در تشريع در حد علت اعدادى نيز بدان جهت است كه به دليل عصمت علمى و عملى او، اراده و خواست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حقيقت تبلور و تجلى اراده خداوند است، ولى براى آن كه شائبه ثنويت و شركت در تشريع پديد نيايد، تاييد مجدد آن از طريق وحى يا الهام الهى لازم است در اين صورت، از آن جهت كه خواست و اراده پيامبر در حد علت اعدادى و زمينه ساز دخالت كرده است. بيانگر تكريم و تعظيم شخصيت معنوى او است و از آن جهت كه خواست و اراده او در مقام ثبوت تجلى و تبلور اراده الهى است و در مقام اثبات مورد تاييد و تاكيد وحى و الهام الهى قرار مى ‏گيرد، از بنياد توحيد پاسدارى شده و شائبه ثنويت و شركت از بين مى ‏رود. اين معنا از تفويض به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اختصاص دارد و هيچ شبهه عقلى يا شرعى نيز در آن راه ندارد.


ط) تفويض انجام پاره ‏اى از وقايع يا بر آورده شدن برخى از نيازها و حل پاره‏ هاى مشكلات به دعا يا توجه و خواست پيامبر و امامان و صالحان كه توسل به اولياى الهى و شفاعت آنان به اين گونه از تفويض باز مى ‏گردد. گروهى از شيعيان در عصر غيبت صغرا در اين باره كه آيا امر خلق و رزق به امامان اهل بيت (عليهم السلام) تفويض شده است، اختلاف داشتند، سرانجام تصميم گرفتند تا در اين باره از امام عصر (عجل الله) داورى بخواهند؛ بنابراين مسئله خود را در نامه ‏اى مطرح كرده و به محمد بن عثمان نايب خاص امام (عليه السلام) سپردند. وى نامه آنان را به امام (عليه السلام) رساند و امام (عليه السلام) در پاسخ مرقوم فرمود:

آفرينش و روزى فعل خداوند است و نقش ائمه (عليهم السلام)، در اين باره درخواست از خداوند است كه چيزى را بيافريند و روزى عطا كند و خداوند نيز به خاطر تكريم و تعظيم آنان درخواستشان را محقق مى ‏سازد(همان، ج 25، ص 329)
(مطالب برگرفته از كتاب امامت در بينش اسلامي ،استاد گرامي علي رباني گلپايگاني،ص420-424،با دخل و تصرف)


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

استاد دانشمند گرامی و بزرگواران

اندیشمند;234035 نوشت:
به عبارت ديگر: يك طبيعت است اما سه فرد دارد و هر فردى خداى تام و مستقلى است.

همان خدائی که در مسیحیت 3 وجود جداگانه است و اصولا جداگانه مورد خطاب قرار میگیرد و بیشتر از همه خدای پسر مدنظر قرار گرفته و آندو خدا بقول ابن تیمیه بر روی تختی دراز کشیده اند*
همان مسیحیانی که خدایان را طبق توصیف شما 3 خدا میدانند.

در مناظرات بر این اساس ذیل که نقل فرمودید هر سه را واحد توصیف میکنند و در طول یکدیگر

اندیشمند;234035 نوشت:
2.تفسير ديگر «تثليث» اين است كه اقانيم سه گانه بدون اينكه هركدام داراى تشخص و استقلال باشد بر اثر تركيب و به هم پيوستگى، ذات خداى جهان را تشكيل دهند و در حقيقت هيچ يك از اين اجزاى سه گانه خدا نيست بلكه خداى جهان همان نتيجه است كه از تركيب سه گانه توليد مى گردد.

یعنی عملا در مناظرات نمیتوان به آنها ثابت کرد که خدای احد واحد نیز هست چون واحدیت در مسیحیت نیست و حذف شده.

امیدوارم مسیحیان اینجا متعرض نشوند که جای آنها نیست یک نقل قول بود تمام شد.

* ( ببخشید من این نقل را سری قبل بد انتقال دادم این کلام ابن تیمیه است که العیاذ بالله بالتجسیم و تشبیه به ماده خدا را بر روی تختی توصیف کرده که 4 موجود آنرا به این طرف دنیا و آن طرف میکشند و خود خدا عملا فرد دراز کشیده و غافلی است در وهابیت )

...

به نظر من چون واسطه خیر و برکت هستن درست هست چون حکم میانجی رو دارن

اندیشمند;234044 نوشت:
استاد گرامي علي رباني گلپايگاني

البته در روایات عینا همین موارد آورده شده و ایشان چیزی از نزد خود نگفته.
حقیر نیز در چند پست قبل به نقل از مرآت (نتیجه گیری علامه مجلسی )حدود اختیارات پیامبر اکرم را نقل کرده ام

من کلام را خلاصه میکنم و نمونه تفویضی که در زیارت جامعه کبیره آمده و ماخذ هم هست رو می آورم تا مقایسه کنیم که با این توصیفات خوانائی دارد یا خیر هرچند که زیارت جامعه کبیره ائمه را افرادی توصیف میکند که در متن میتوان آنها را فهمید که هستند و با این مشخصات که میزان تفویض به پیامبر هست میتوان مقایسه نمود که آیا این توصیفات که امروزه عقاید شیعه را تشکیل میدهد مورد تائید ائمه هست یا خیر :

الْکَرَمِ، وَقادَهَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِیآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعآئِمَ الاَْخْیارِ،

کرم و بزرگوارى و پیشوایان ملّتها و در اختیار دارندگان نعمتها و ریشه و اصول نیکان و استوانه هاى خوبان

وَ ذَوِى النُّهى، وَاُولِى الْحِجى، وَ کَهْفِ الْوَرى، وَوَرَثَهِ الاَْنْبِیآءِ، وَالْمَثَلِ

و صاحبان خرد و دارندگان عقل و فطانت و پناهگاه مردمان و وارثان پیمبران و نمونه
مُسْتَجیرٌ بِکُمْو به شما پناه جویم

وَاِلَیْکُمْ، وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ، وَمیراثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ، وَ اِیابُ الْخَلْقِ

و بسوى شما بازگردد و شمایید اهل حق ومعدن آن، و میراث نبوت نزد شماست و بازگشت خلق خدا

اِلَیْکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ، وَ آیاتُ اللهِ لَدَیْکُمْ،

بسوى شماست و حسابشان با شماست و سخنى که حق و باطل را جدا کند نزد شماست و آیات خدا پیش شماست ...


یاحق

bina88;234384 نوشت:
من کلام را خلاصه میکنم


من به خدا پناه می برم و از او یاری میجویم ( حال چه مستقیم این توکل صورت میگیرد یا گاهی پیامبر را واسطه میکنم و توکل به خدا میکنم) و نعمتها را در ید قدرت او میدانم و رزاقیت را مختص او و همچنین __ میدانم نامه اعمالم بدست او میرسد و اوست که درباره من قضاوت میکند.

حال شما با این توصیف زیارت جامعه کبیره ( اگر نخواهید مانند مسیحیان در مناظرات پاسخ دهید )
به چه کسی پناه میجوئید و نعمت را در ید قدرت چه کسی میدانید و حساب اعمال شما بدست چه کسی است ؟

یک سوال جدی است از شیعیانی که امثال من را که به حکم ائمه عمل میکنیم شیعه نمیدانند و خود را شیعه میدانند .

یاحق

bina88;234375 نوشت:
همان خدائی که در مسیحیت 3 وجود جداگانه است و اصولا جداگانه مورد خطاب قرار میگیرد و بیشتر از همه خدای پسر مدنظر قرار گرفته و آندو خدا بقول ابن تیمیه بر روی تختی دراز کشیده اند* همان مسیحیانی که خدایان را طبق توصیف شما 3 خدا میدانند. در مناظرات بر این اساس ذیل که نقل فرمودید هر سه را واحد توصیف میکنند و در طول یکدیگر
2.تفسير ديگر «تثليث» اين است كه اقانيم سه گانه بدون اينكه هركدام داراى تشخص و استقلال باشد بر اثر تركيب و به هم پيوستگى، ذات خداى جهان را تشكيل دهند و در حقيقت هيچ يك از اين اجزاى سه گانه خدا نيست بلكه خداى جهان همان نتيجه است كه از تركيب سه گانه توليد مى گردد. یعنی عملا در مناظرات نمیتوان به آنها ثابت کرد که خدای احد واحد نیز هست چون واحدیت در مسیحیت نیست و حذف شده. امیدوارم مسیحیان اینجا متعرض نشوند که جای آنها نیست یک نقل قول بود تمام شد. * ( ببخشید من این نقل را سری قبل بد انتقال دادم این کلام ابن تیمیه است که العیاذ بالله بالتجسیم و تشبیه به ماده خدا را بر روی تختی توصیف کرده که 4 موجود آنرا به این طرف دنیا و آن طرف میکشند و خود خدا عملا فرد دراز کشیده و غافلی است در وهابیت )

در پست قبلي توضيح دادم آن ها از تثليث چه تعريفي دارند.در واقع آن ها مي گويند اين 3 تا يك ذات داشته و در عين حال از هم متمايز هستند به خلاف ما كه قائليم فقط يك خدا وجود دارد و از هيچ جزئي تشكيل نشده و ساير موجودات مخلوق او هستند. براساس نگرش مسيحيان، ميان «پدر» و «پسر» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد در حالي كه از ديدگاه ما فقط خدا اصل و وجودش از خودش است و بي نياز و ساير موجودات وابسته و نيازمند به خداي بي نيازند.

آن ها هر سه را دريك رتبه مي دانند به خلاف شيعيان كه قائلند در مرتبه الهي هيچ موجودي قرار نمي گيرد و همه موجودات وابسته به محتاج خداوند هستند.

bina88;234384 نوشت:
البته در روایات عینا همین موارد آورده شده و ایشان چیزی از نزد خود نگفته. حقیر نیز در چند پست قبل به نقل از مرآت (نتیجه گیری علامه مجلسی )حدود اختیارات پیامبر اکرم را نقل کرده ام من کلام را خلاصه میکنم و نمونه تفویضی که در زیارت جامعه کبیره آمده و ماخذ هم هست رو می آورم تا مقایسه کنیم که با این توصیفات خوانائی دارد یا خیر هرچند که زیارت جامعه کبیره ائمه را افرادی توصیف میکند که در متن میتوان آنها را فهمید که هستند و با این مشخصات که میزان تفویض به پیامبر هست میتوان مقایسه نمود که آیا این توصیفات که امروزه عقاید شیعه را تشکیل میدهد مورد تائید ائمه هست یا خیر : الْکَرَمِ، وَقادَهَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِیآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعآئِمَ الاَْخْیارِ، کرم و بزرگوارى و پیشوایان ملّتها و در اختیار دارندگان نعمتها و ریشه و اصول نیکان و استوانه هاى خوبان وَ ذَوِى النُّهى، وَاُولِى الْحِجى، وَ کَهْفِ الْوَرى، وَوَرَثَهِ الاَْنْبِیآءِ، وَالْمَثَلِ و صاحبان خرد و دارندگان عقل و فطانت و پناهگاه مردمان و وارثان پیمبران و نمونه مُسْتَجیرٌ بِکُمْو به شما پناه جویم وَاِلَیْکُمْ، وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ، وَمیراثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ، وَ اِیابُ الْخَلْقِ و بسوى شما بازگردد و شمایید اهل حق ومعدن آن، و میراث نبوت نزد شماست و بازگشت خلق خدا اِلَیْکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ، وَ آیاتُ اللهِ لَدَیْکُمْ، بسوى شماست و حسابشان با شماست و سخنى که حق و باطل را جدا کند نزد شماست و آیات خدا پیش شماست ...

دوست گرامي متن جامعه كبيره منافاتي با مواردي كه ذكر شد ندارد و اگر به تمامي زيارت نگاه كنيم مي بينيم در عين حالي كه آن ها درجاتي دارند ولي تمامي اين ها به اذن و اراده خداوند است.

سلام بر بندگان مقرب خدا و بر برگزيدگانش

سلام بر مخلصان در فرمانبردارى خدا سلام بر راهنمايان بسوى خدا

سلام بر خوانندگان بسوى خدا و رهنمايان بسوى موجبات خوشنودى خدا و استقرار يافتگان در فرمان خدا و كاملان در دوستى و محبت خدا و مخلصان در يگانه پرستى خدا و آشكار كنندگان امر و نهى خدا و بندگان گرامى خدا آنانكه پيشى نگيرند بر خداوند در گفتار و آنانكه دستورش عمل كنند


مضامين زيارت اشاره داد آن ها هر چه دارند از خداوند است و بندگان او و دعوت كنندگان به سوي خداوند هستند و جايگاهشان به خاطر اخلاص و بندگي بلند آن هاست.


با اين ديدگاه روشن است آن جا كه مي گويد: بازگشت خلق خدا بسوى شما است و حسابشان با شما است

و به شما پناه جويم و شما را زيارت كنم و به قبرهاى شما پناه آرم و شما را بدرگاه خداى عزوجل شفيع آرم و بوسيله شما به پيشگاهش تقرب جويم و شما را در پيش روى خواسته و حاجات و اراده ام قرار دهم در همه حالات و كارهايم


منافاتي ندارد با توحيد و سخن خداوند انا لله و انا اليه راجعون زيرا بندگان خدا با توسل و شفيع قرار دادن آن ها ، در واقع هر چه مي خواهند از خداوند است ولي چون اين ذوات مقدسه نزد خدا گرامي هستند و خود خداوند هم از ما چنين خواسته ،به آن ها متوسل مي شوند.



تفاوت اين دو آيه و حديث شريف همانند تفاوت اين آيات است:


الله يتوفي الانفس حين موتها (زمر ـ 42).

قل يتوفاکم ملک الموت الذي وکل بکم (سجده ـ 11).

حتي اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا (انعام ـ 61).


هم‌چنان که قبض روح گاهي به خدا، گاهي به ملک‌الموت و گاهي به رسولان الهي نسبت داده شده است و در عين حال، همه عين توحيد است، بازگشت نيز همين‌‌گونه است.


ما هم نمي گوييم ائمه(عليهم السلام) را نمي توان شناخت و لي در عين حال قائليم:


فَبَلَغَ اللَّهُ بِكُمْ اَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمينَ وَاَعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبينَ وَاَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلينَ حَيْثُ لا يَلْحَقُهُ لاحِقٌ وَلا يَفُوقُهُ فاَّئِقٌ



خداوند رساند شما را به شريفترين جايگاه گراميان و بلندترين منازل مقربان و بالاترين درجات رسولان آنجا كه كسى بدان نرسد و فوق آن جايگاه كسى راه نيابد

bina88;234407 نوشت:
حال شما با این توصیف زیارت جامعه کبیره ( اگر نخواهید مانند مسیحیان در مناظرات پاسخ دهید ) به چه کسی پناه میجوئید و نعمت را در ید قدرت چه کسی میدانید و حساب اعمال شما بدست چه کسی است ؟

چنانكه در پست قبل نيز گفتم تمام اين موارد به اذن خداست و با توحيد منافات ندارد و پناه بردن به ائمه(عليهم السلام) در واقع پناه بردن به خداست و اگر آن ها هم به حساب رسي بندگان بپردازند به اذن خداست و در واقع خداوند حسابرسي مي كند.

حال اگر در روز قيامت، مامورانى از فرشتگان دستور يابند تا به حساب مردم رسيدگى كنند آيا اين با توحيد منافات دارد؟ و اگر بگوئيم ائمه معصومين(عليهم السلام) به اذن و فرمان خداوند سبحان، حساب بندگان را مى رسند و خلائق به سوى آنان مى آيند و حساب مردم به اذن اللَّه و به فرمان خدا با شماست آيا با توحيد منافات دارد؟! (پرتوى از زيارت جامعه كبيره، مكارم شيرازى، ص 54)

طبق آيات قرآن مجيد، خداوند سبحان فرشتگان و پيامبران و اولياء خويش را به عنوان گواهان روز قيامت قرار داده است و نيز فرشتگان را مأمور حسابرسى و عذاب و... قرار داده است و اين منافاتى با حسابرسى خداوند ندارد و با توحيد منافاتى ندارد و با آيات و روايات نيز سازگار است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) فرمود: «على قسيم النار و الجنه»؛( امالى، صدوق، ص 89). با توجه به پذيرش اين روايت در نگاه عالمان شيعه و سنى، امام على(عليه السلام) محل مراجعه مردم و جداكننده بهشتيان از جهنمى ها مى باشند كه خود بيان ديگرى از «اياب الخلق اليكم» مى باشد.( فى رحاب الزياره الجامعه الكبيره، قبانچى، ج 2، ص 256).

از امام كاظم(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «اى سماعه، بازگشت اين مردم و محاسبه اعمال اين مردم نيز با ماست»(روضه كافى، كلينى، ص 154)

بسیار خب

فکر کنید مسیحیان نیز در پاسخ شما هم همین پاسخی را دادند که شما به من دادید. سه گانگی خدا با وحدانیت و احدیتش منافاتی ندارد .

یک سوال ساده
خداوند چه زمانی و در کجا حساب و کتاب اعمال بندگانرا به ائمه تفویض نمود ؟

یاحق

bina88;234467 نوشت:
بسیار خب

فکر کنید مسیحیان نیز در پاسخ شما هم همین پاسخی را دادند که شما به من دادید. سه گانگی خدا با وحدانیت و احدیتش منافاتی ندارد .

یک سوال ساده
خداوند چه زمانی و در کجا حساب و کتاب اعمال بندگانرا به ائمه تفویض نمود ؟

یاحق


سلام
این که خیلی جوابش ساده و راحت هست داخل کتاب سوم یا دوم دبیرستان هم هست که شاهدان و گواهان اعمال ما هستند

بسم الله الرحمن الرحیم

اندیشمند;234448 نوشت:
بازگشت خلق خدا بسوى شما است و حسابشان با شما است

خداوند کجا فرموده که بازگشت همه به سوی ائمه باشد ؟
جواب :

rahyafte91;234661 نوشت:
این که خیلی جوابش ساده و راحت هست داخل کتاب سوم یا دوم دبیرستان هم هست که شاهدان و گواهان اعمال ما هستند

متن زیارت میگوید :

وَمیراثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ، وَ اِیابُ الْخَلْقِ
و میراث نبوت نزد شماست و بازگشت خلق خدا

اِلَیْکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ، وَ آیاتُ اللهِ لَدَیْکُمْ،

بسوى شماست و حسابشان با شماست و سخنى که حق و باطل را جدا کند نزد شماست و آیات خدا پیش شماست

وَ عَزآئِمُهُ فیکُمْ، وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکُمْ، وَ اَمْرُهُ اِلَیْکُمْ، مَنْ والاکُمْ فَقَدْ

و تصمیمات قطعى او ( خلق الله ) در شماست و نور و دلیل روشنش نزد شما است و امر امامتش محول به شما است، هر که شما را دوست دارد


یعنی مالک یوم الدینند نمیگوید :

rahyafte91;234661 نوشت:
شاهدان و گواهان اعمال ما

یاحق

bina88;234467 نوشت:
خداوند چه زمانی و در کجا حساب و کتاب اعمال بندگانرا به ائمه تفویض نمود ؟

با سلام خدمت شما جناب بينا

ظاهر، بلكه صریح برخی از آیات قرآن این است كه در قیامت، خداوند خود به حساب بندگان رسیدگی می‌كند چنان كه می‌فرماید:


فَإِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ.[1]

تو عهده دار رسالت و ابلاغ احكام الهی به مردم هستی و رسیدگی به حساب آنان به عهده ما است.


و نیز می‌فرماید:


إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ـ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ.[2]

رجوع آنان به سوی ما است سپس حساب آنان بر ما است.


و نیز می‌فرماید:


إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ.[3]

حساب آنان (به عهده كسی) جز خدا نیست اگر درك می‌كردید.


و نیز می‌فرماید:


وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِیباً.[4]
كافی است كه خدا حسابرس اعمال بندگان خود باشد.


ولی از برخی از آیات قرآن چنین استفاده می‌شود كه در سرای دیگر هر انسانی خود به حساب اعمال خود می‌رسد و نیاز به حسابرس دیگری غیر از نفس انسانی نیست چنان كه می‌فرماید:


«اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً».[5]

نامه عمل خود را بخوان، امروز كافى است كه خود به حساب خويش برسى.


مفاد این آیه با آیات گذشته منافاتی ندارد، زیرا مفاد این آیه این است كه در سرای دیگر همه‌ی اعمال انسان به صورت كتابی در برابر دیدگان او نمودار می‌گردد و انسان واقعیت كارهائی را كه در دنیا انجام داده است، مشاهده می‌كند و چون واقعیت اعمال در برابر دیدگان او نمودار می‌گردند، جای هیچ گونه انكاری برای او باقی نمی‌ماند و در حقیقت خود بر كرده‌های خود گواهی می‌دهد[=&quot].[/]

در روایات نیز این مسأله مورد توجه واقع شده است برخی از روایات همان مطلبی را بیان نموده‌اند كه از آیات یاد شده استفاده گردید و آن اینكه رسیدگی به حساب بندگان تنها به عهده خداوند است.


ولی در برخی دیگر از روایات آمده است كه بررسی حساب شیعیان به امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ واگذار می‌شود:


عبدالله بن سنان از امام صادق روایت كرده است كه فرمودند «روز قیامت خداوند رسیدگی به حساب شیعیان را به ما واگذار می‌كند».[6]


در حديث ديگر نيز از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه (26) سوره ى غاشيه (إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ)همين مضمون روايت شده است. [7]


در زیارت جامعه كبیره نیز آمده است: «وَ ایِاب الخَلقِ اَلیِكُم و حِسابُهُم عَلَیكُم» بازگشت خلق به سوی شما است و حساب آنان با شما است.


همان گونه كه ملاحظه می‌شود، مضمون زیارت جامعه گسترده‌تر از مدلول دو روایت یاد شده است و نیز یاد آور می‌شویم چون حسابرسی امامان به فرمان خدا است، در این صورت محاسب بودن آنان، با «حصر حسابرسی» به خدا (كه مفاد آیات گذشته است) منافاتی ندارد و نظائر آن در قرآن فراوان است.


در «كنز جامع‌ الفوآئد» با إسناد متّصل‌ از محمّد بن‌ جعفر بن‌ محمّد، از پدرش‌، از جدّش‌ عليهم‌ السّلام‌، در تفسير اين‌ آيۀ شريفه‌: إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ روايت‌ مي‌كند كه‌ حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ فرمودند:


إذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَمَةِ وَكَّلَنَا اللَهُ بِحِسَابِ شِيعَتِنَا؛ فَمَا كَانَ لِلَّهِ سَأَلْنَاهُ أَنْ يَهَبَهُ لَنَا فَهُوَ لَهُمْ، وَ مَا كَانَ لِمُخَالِفِيهِمْ فَهُوَ لَهُمْ، وَ مَا كَانَ لَنَا فَهُوَ لَهُمْ. ثُمَّ قَالَ: هُمْ مَعَنَا حَيْثُ كُنَّا.[8]


«چون‌ روز قيامت‌ شود خداوند حساب‌ شيعيان‌ ما را به‌ ما موكول‌ مي‌نمايد؛ پس‌ آن‌ حقوقي‌ كه‌ از خدا بر عهدۀ شيعيان‌ است‌، ما از خداوند مي‌خواهيم‌ كه‌ آنرا به‌ ما ببخشد، پس‌ آن‌ حقوق‌ براي‌ شيعيان‌ است‌، و آن‌ حقوقي‌ كه‌ از مخالفان‌ بر عهدۀ شيعيان‌ است‌ آن‌ هم‌ براي‌ شيعيان‌ است‌، و آن‌ حقوقي‌ كه‌ از ما بر عهدۀ شيعيان‌ است‌ آن‌ هم‌ براي‌ شيعيان‌ است‌.سپس‌ حضرت‌ فرمودند: شيعيان‌ با ما هستند هر كجا كه‌ ما بوده‌ باشيم‌.»

و نيز در «كنز جامع‌ الفوآئد» از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌ چون‌ از تفسير همين‌ آيۀ كريمه‌ از ايشان‌ سؤال‌ شد، فرمودند:


إذَا حَشَرَ اللَهُ النَّاسَ فِي‌ صَعِيدٍ وَاحِدٍ أَجَّلَ اللَهُ أَشْيَاعَنَا أَنْ يُنَاقِشَهُمْ فِي‌ الْحِسَابِ، فَنَقُولُ: إلَهَنَا! هَؤُلَآءِ شِيعَتُنَا! فَيَقُولُ اللَهُ تَعَالَي‌: قَدْ جَعَلْتُ أَمْرَهُمْ إلَيْكُمْ وَ قَدْ شَفَّعْتُكُمْ فِيهِمْ وَ غَفَرْتُ لِمُسِيٓئِهِمْ، أَدْخِلُوهُمْ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ.[9]


«چون‌ روز قيامت‌ شود خداوند تمام‌ خلائق‌ را در زمين‌ همواري‌ محشور مي‌كند، و در اين‌ صورت‌ براي‌ آنكه‌ در حساب‌ پيروانمان‌ مناقشه‌ كند و به‌ جزئيّات‌ رسيدگي‌ فرمايد حساب‌ را مي‌خواهد بطول‌ اندازد.ما مي‌گوئيم‌: بار خداوندگارا! اينان‌ پيروان‌ ما هستند!

خداوند تبارك‌ و تعالي‌ مي‌گويد: من‌ امر آنها را به‌ شما واگذار كردم‌ و شما را شفيع‌ آنها نمودم‌ و گنهكاران‌ آنها را آمرزيدم‌! همۀ آنها را بدون‌ حساب‌ داخل‌ بهشت‌ كنيد!»


بنابراين ممكن است خداوند حساب بندگان و يا حساب گروهى از آنان را به آن پيشوايان معصوم واگذار نمايد و با توجه به اين كه اين گونه مسايل نفياً و اثباتاً از قلمرو داورى عقل بيرون است بايد از وحى استمداد جست و آنچه را دليل قطعى اثبات نمايد، بايد ملتزم گرديد.


شيخ صدوق(ره) در رساله عقايد خود، چنين يادآور شده است: «اعتقاد ما در مورد حساب اين است كه آن حق است و حساب پيامبران و امامان را خداوند خود رسيدگى مى‎كند،‌ آن‎گاه هر پيامبرى به حساب جانشينان خود مى‎رسد، و آنان به حساب امت‎ها رسيدگى مى‎نمايند».[10]


[1] سوره رعد/ آیه 40

[2] سوره غاشیه/ آیه 25 ـ 264

[3] سوره شعرا/ آیه 113

[4] سوره نساء، آیه 6 و سوره احزاب، آیه 38

[5]سوره اسراء،آيه 14

[6] بحار الانوار: ج 7، ص 264 ،چاپ بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏، سال چاپ: 1403 ق‏ ، نوبت چاپ: دوم‏

[7] همان، ص 274

[8]همان،ج24،ص267

[9]همان، ج‌ 8، ص‌ 50

[10] الاعتقاد فى دين الاماميه، ص 73، مؤلف: شيخ صدوق(ره)،تحقيق: عصام عبد السيد ، چاپ دوم، ١٤١٤ - ١٩٩٣ م


برگرفته از:منشور جاويد،ج9 ،ص 280 ـ 285 و معاد شناسي،ج9،ص267-268


[=Times New Roman]

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

سپاسگذارم از استاد دانشمند گرامی بابت مطالب بسیار مفیدشان

ذیلا مطلبی را نیز حقیر عرض میکنم و آن اینکه آیه ای که بر آگاهی انسان از ماهیت نفس خود در زمانی که پرده جهل از روی چشمانمان برداشته میشود و خود آنچرا که در خودداریم میبینیم و جنس نفسمان را بنا بر آیات الهی متوجه میشویم که آیا انسان متعالی هستیم یا انسان گنه کار یا حیوان یا اینکه العیاذ بالله از حیوان پست تر.

با این حساب خداوند این امر را بر انسان طبق نص بقدرت کامله اش عیان میکند و انسان پس از آگاهی از این مضمون به حق بودن عذاب و ثوابش اعتراف مینماید.

این مضمون ( یعنی عیان شدن حقیقت نفس بر انسان بقدرت کامله الهی و لاغیر ) در شریعت الهی نه ناسخی دارد و نه تخصیصی و اثبات کننده عدل الهی ومکمل معنوی آیات فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره است و حق و عدل یوم الحساب و چگونگی آنرا توصیف میکند

لذا این آیه دلالت بر مالکیت یوم الحساب بر غیر خدا نمیکند که هیچ برعکس تاکید بر احاطه کامله الهی بر تمام امور و بدون شریک بودن او دارد.

همچنانکه مالک یوم الدین که از محکمات است نسخ و تخصیص ندارد.

باز هم از مطالبتان سپاسگذاری میکنم و در نهایت عرض میکنم که مساله تفویض و غلو بغیر از اینجا در تاپیک
http://www.askdin.com/thread20272.html#post237740
ان شاء الله مطرح خواهد شد و در این رابطه در آنجا از دیدگاهی دیگر بحث خواهد شد.

یاحق:Gol:

موضوع قفل شده است