انسان ، دین ، آزادی

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انسان ، دین ، آزادی

بنام هستی بخش

سلام

انسان ها در انتخاب های خود یکسان عمل نمی کنند.

انتخاب بین دین ( به مصداق تسلیم بودن به شرع ) و آزادی ( به عنوان یک نعمت خداداد و مصداق زندگی از روی اختیار ) همواره انسان ها را بر سر دو راهی قرار داده است.. ایمان یک ارزش اخلاقی است و آزادی نیز هم . آیا جمع بین این دو ارزش اخلاقی در حد کمال خود امکان پذیر است.

آیا می توان هم زمان نسبت به یک دین خاص ( اسلام ، مسیحیت ، یهود ، زرتشتی....) مومن بود و در زندگی آزاد و مختار ماند.

آیا اختیار و آزادی در دین معنا و مفهوم واقعی خود را دارد. آیا یک انسان مذهبی به معنای حقیقی کلمه آزاد و مختار است.

آیا یک فرد مذهبی آزاد است واجبات مذهبی اش را انجام ندهد و در عین حال ادعا کند که مومن است ، آیا مومن بودن در اینجا معنایی غیر از مجبور بودن دارد . آیا اینکه بگوییم یک فرد مذهبی به اختیار دین را برگزیده است و به اختیار تن به اجبار داده است یک تناقض آشکار نیست ، آیا این به معنی خالی کردن کلام آزادی و اختیار از معنی و مفهوم حقیقی آن نیست. آیا درخواست یک انسان مذهبی مبنی بر داشتن اختیار و آزاد بودن در انجام واجبات بنا به تشخیص خود به معنای خروج از دین است.آیا دین در مقابل آزادی و اختیار انسان نیست.

ارادتمند:Mohabbat:

با سلام
آزادی همیشه از مقوله هایی است که برای استعمال ان انگیزه های مختلفی وجود دارد.
طبق قول قران کریم
لا اکراه فی الدین
هیچ اجبار و اکراهی در امر پذیرش دین نیست.
از طرفی مقولات جوانحی قابلیت اجبار را ندارند. شما را نمی توان به زور محب کسی قرار داد, کما اینک نمی توان نفرت کسی رو در دل شما جای داد.بدون اختیار شما!

نقل قول:
انتخاب بین دین ( به مصداق تسلیم بودن به شرع ) و آزادی ( به عنوان یک نعمت خداداد و مصداق زندگی از روی اختیار ) همواره انسان ها را بر سر دو راهی قرار داده است

تا موقعی که تعریف دقیقی از دین و آزادی ارائه نشود! این تنازع مولفات وجود دارد.
مولفه های ذهنی که با عبارت و واژه هایی درگیر شده که تصور و درک درستی از آن برای وی ارائه نشده است.
همانطور که گفته شد انتخاب دین بر پایه آزادی و اختیار کامل انسان است! و البته چنین دین و پذیرشی موجب احسن الخق شرمده شدن انسان شده است.
لذا تکلیف از مجانین برداشته شده است! چرا که آنها دارای آزادی به معنای درک حسن و قبح امور و انتخاب آنها را ندارند.
همانطور که ملاحظه کردید
وقتی ازادی را تحلیل می کنیم
به ماهیت آن پی میبریم:
حق انتخاب بر پایه تشخیص

این حق جزء مسلمات و ابتدائی ترین و مهمترین حقوق بشر شمرده شده است.
البته عملکرد دولتهای مطرح کننده این حق! از حقیقت این حق چیزی را کم نمی کند.
وقتی به واژه تشخیص دقت می کنید به امری دیگر می رسید!
چیزی که از آن به عقل تعبیر شده است.
بله به قول ما حوزوی ها
حجیت آزادی از عقل است.
عقل حکم می کند که برای انتخاب باید قوه تشخیص داشت!
تشخیص درست از نادرست یا حسن قبح اشیاء
وقتی شما برپایه آزادی(عقل) خود چیزی را انتخاب کردید! یعنی به حسن و درست بودن ان مهر تایید گذاشتید. یعنی به همه لوازم ان پایبندید.
دین هم از این مقوله مستثنی نیست.
وقتی شما بر پایه آزادی دینی را انتخاب کردید! یعنی دستورات آن را بر پایه حق و حقیقت و نیکو دیده اید.
لذا به اتیان و اطاعت از آنها با دل و جان روی آورده و حاضرید جان خود را در راه حفظ عقیده خود نیز بدهید.
کما اینکه تاریخ مملوء از اینگونه دینداری هاست.
نقل قول:
آیا یک انسان مذهبی به معنای حقیقی کلمه آزاد و مختار است.

طبق انچه گفته شد
هیچ کس به اندازه یک فرد معتقد به دین (بر فرض صحت متدولوژی دین پذیری) ازاد نیست!
چون دین از اموری نیست که فرد بتواند با اکراه آن را بپذیرد.
نقل قول:
آیا مومن بودن در اینجا معنایی غیر از مجبور بودن دارد

نه
مومن مجبور است!
وی مجبور است انتخاب کند.ما مجبوریم به مختار بودن!
نقل قول:
آیا اینکه بگوییم یک فرد مذهبی به اختیار دین را برگزیده است و به اختیار تن به اجبار داده است یک تناقض آشکار نیست

بله در حرف شما تناقض است!
البته حرف شما تناقض استو به جمله قرمز رنگ دقت کنید.
چه طور فردی به اختیار تن به اجبار می دهد؟
یا دینش اجباری بوده؟لذا عملکرد و اطاعت وی هم مجبوری خواهد بود؟ که گفتیم انتخاب دین از روی اجبار واقعیت خارجی ندارد.
یا پذیرش دین از روی اختیار بوده و بالتبع انجام دستورات دینی هم از روی اختیار خواهد بود.
نقل قول:
آیا این به معنی خالی کردن کلام آزادی و اختیار از معنی و مفهوم حقیقی آن نیست. آیا درخواست یک انسان مذهبی مبنی بر داشتن اختیار و آزاد بودن در انجام واجبات بنا به تشخیص خود به معنای خروج از دین است.آیا دین در مقابل آزادی و اختیار انسان نیست.

این ها همه فرض وجود تناقض بوده که رفع شد.

این حرفها همش مغلطه هست
ما مجبور هستیم به مختار بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این حرفا مال کتابهای فلسفی و ایناست که شما رو نمیدونم ولی به درد من یکی که نمیخوره

دین و دینداری محدویت هایی داره که کسی که بهش ایمان اورد این محدودیتها شاملش میشه .
حالا جدای از اینکه این دین روش زندگی اونو تعیین کنه ، خواهی نخواهی کارهایی هست که دلت میخواد انجامشون بدی ولی با احکام دینی مغایرت داره و این ازادی ادم رو از ادم میگیره .
نمیتونیم بگیم که ما مختاریم این کارو انجام بدیم و دین چیزی نمیگه چون بعد اینکه با ازادیمون اون کار حرام رو (از نظر دین ) انجام دادیم ، مستحق عذاب میشیم و مواخذه خواهیم شد .

پس نمیتونیم بگیم که دینداری با آزادی به موازات هم هستن .
مطمئنن اگه میخوای مومن واقعی باشی باید از خیلی از امیالت بزنی واین یعنی محدودیت ازادی در اعمال .

[="Tahoma"][="Black"]لا حول و لا قوة الا بالله

از نظر من محدوديت يعني قانون ، قانوني كه براي بهتر شدن زندگي وضع ميشه
همه اديان يك سري محدوديت دارن ، حتي كشورهاي كمونيست هم محدوديت هايي دارند پس نميتونيم بگيم فلان كشور چون فلان دين رو داره پس محدوديت داره و فلان كشور چون دين نداره پس آزادي مطلق هست
اصلاً ما چيزي به اسم آزادي مطلق نداريم ، تصور كنيد هيچ محدوديتي در كشتن انسانها نبود اصلاً اگر آزادي باشه ديگه وجود پليس لازم نيست و شما تصور كنيد در همچين جايي زندگي كنيد
دين كه حيطه بسيار گسترده اي رو شامل ميشه شما اگر شغلتون رو تغيير بديد يا تازه شاغل بشيد بايد قوانين محل كارتون رو قبول كنيد ، محل سكونتتون رو عوض كنيد بايد محدوديت هاي محل جديد رو قبول كنيد
اتفاقاً محدوديت ها باعث بهتر و قشنگتر شدن شرايط محيط ميشن هر چند خيلي ها ازشون خوششون نياد
ورزش كشتي آزاد و فرنگي هر دو يك ورزش هستند ولي كشتي فرنگي محدوديت استفاده از پا رو داره و اين دليل نميشه كه كسي سراغ كشتي فرنگي نره در حالي كه انصافاً قشنگتر و زيبا تر از كشتي آزاد هست
در ثاني كدوم محدوديت دين استثنا نداره ؟
دين اسلام ميگه شراب نخوريد مگر .... روزه بگيريد مگر .... حج واجب هست مگر ....
اين مگر ها يعني دين فكر همه جا رو كرده ، روزه واجب هست ولي براي كسي كه روزه گرفتن براش ضرري نداشته باشه نه براي همه
شما با انتخابتون كه آزادانه هست تمام محدوديت ها رو هم انتخاب ميكنيد پس نميتونيد بگيد من آزاد نيستم
[/]

نقل قول:
در ثاني كدوم محدوديت دين استثنا نداره ؟
دين اسلام ميگه شراب نخوريد مگر ....

مگر ....؟

مثلا اگه من الان دلم بخواد از مشروب استفاده کنم میتونم؟


نقل قول:
آیا می توان هم زمان نسبت به یک دین خاص ( اسلام ، مسیحیت ، یهود ، زرتشتی....) مومن بود و در زندگی آزاد و مختار ماند.

جناب کبوتر حرفای شما درست ولی جواب ما به این سوال بود .
ما نگفتیم دین یا قانون بده .
من گفتم دین مانع ازادی هست یا حداقل آزادی رو محدود میکنه .

لا حول و لا قوة الا بالله

nakisa;232109 نوشت:
مگر ....؟

مثلا اگه من الان دلم بخواد از مشروب استفاده کنم میتونم؟


اون مگر ها هيچ كدوم به معني دلم ميخواد نيست
سوره مباركه بقره آيه 219

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ ۖ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا ۗ وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
«درباره شراب و قمار از تو مى‏پرسند ، بگو : در آن دو مطلب هم ، گناهى بزرگ و هم سودهايى براى مردم است ، و گناه هر دو از سودشان بيشتر است . و از تو مى‏پرسند : چه چيز انفاق كنند ؟ بگو : از آنچه افزون بر نياز است . خدا اين گونه آياتش را براى شما بيان مى‏كند تا بينديشيد »

و آيه 173 همين سوره

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ ۖ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
«جز اين نيست كه خدا [براى مصون ماندن شما از زيان‏هاى جسمى و روحى] مردار و خون و گوشت خوك و حيوانى را كه [هنگام ذبح] نام غير خدا بر آن برده شده ، بر شما حرام كرده . پس كسى كه [براى نجات جانش از خطر] به خوردن آنها ناچار شود ، در حالى كه خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نكند ، گناهى بر او نيست ؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است »

nakisa;232109 نوشت:
جناب کبوتر حرفای شما درست ولی جواب ما به این سوال بود .
ما نگفتیم دین یا قانون بده .
من گفتم دین مانع ازادی هست یا حداقل آزادی رو محدود میکنه .

من هم همين رو گفتم ولي اين محدوديت ها اولاً به نفع انسان هست و ثانياً محدود به دين و مذهب خاصي نيست بلكه براي تمام انسانهاست چه اونهايي كه مقيد به ديني هستند و چه اونهايي كه نيستند

كبوتر حرم;232087 نوشت:

از نظر من محدوديت يعني قانون ، قانوني كه براي بهتر شدن زندگي وضع ميشه
همه اديان يك سري محدوديت دارن ، حتي كشورهاي كمونيست هم محدوديت هايي دارند پس نميتونيم بگيم فلان كشور چون فلان دين رو داره پس محدوديت داره و فلان كشور چون دين نداره پس آزادي مطلق هست
اصلاً ما چيزي به اسم آزادي مطلق نداريم

كبوتر حرم;232087 نوشت:

اتفاقاً محدوديت ها باعث بهتر و قشنگتر شدن شرايط محيط ميشن هر چند خيلي ها ازشون خوششون نياد


كبوتر حرم;232087 نوشت:

شما با انتخابتون كه آزادانه هست تمام محدوديت ها رو هم انتخاب ميكنيد پس نميتونيد بگيد من آزاد نيستم

دارا;231584 نوشت:
بنام هستی بخش

سلام
انسان ها در انتخاب های خود یکسان عمل نمی کنند.
انتخاب بین دین ( به مصداق تسلیم بودن به شرع ) و آزادی ( به عنوان یک نعمت خداداد و مصداق زندگی از روی اختیار ) همواره انسان ها را بر سر دو راهی قرار داده است.. ایمان یک ارزش اخلاقی است و آزادی نیز هم . آیا جمع بین این دو ارزش اخلاقی در حد کمال خود امکان پذیر است.
آیا می توان هم زمان نسبت به یک دین خاص ( اسلام ، مسیحیت ، یهود ، زرتشتی....) مومن بود و در زندگی آزاد و مختار ماند.
آیا اختیار و آزادی در دین معنا و مفهوم واقعی خود را دارد. آیا یک انسان مذهبی به معنای حقیقی کلمه آزاد و مختار است.
آیا یک فرد مذهبی آزاد است واجبات مذهبی اش را انجام ندهد و در عین حال ادعا کند که مومن است ، آیا مومن بودن در اینجا معنایی غیر از مجبور بودن دارد . آیا اینکه بگوییم یک فرد مذهبی به اختیار دین را برگزیده است و به اختیار تن به اجبار داده است یک تناقض آشکار نیست ، آیا این به معنی خالی کردن کلام آزادی و اختیار از معنی و مفهوم حقیقی آن نیست. آیا درخواست یک انسان مذهبی مبنی بر داشتن اختیار و آزاد بودن در انجام واجبات بنا به تشخیص خود به معنای خروج از دین است.آیا دین در مقابل آزادی و اختیار انسان نیست.
ارادتمند:mohabbat:

با سلام و درود بر دوستان بزرگوار ضمن سفارش حضرات متعالی به آرامش :
مسئله آزادی و اختیار که در علم کلام به مسئله جبر و تفویض و یا جبر و اختیار معروف است یکی از مباحث مهم به شمار میرود
حقیر این مسئله را طی چند پست متوالی از کتاب شریف تفسیر المیزان برایتان می آورم
دقت بفرمائید

بايد دانست كه يكى از قديمی ‏ترين مباحثى كه در اسلام مورد نقض و ابرام قرار گرفت، و منشا نظريه‏ هاى گوناگونى گرديد، مباحثى بود كه، پيرامون كلام و نيز مسئله قضا و قدر پيش آمد، علماى كلام اين مسئله را طورى طرح كردند، كه ناگهان نتيجه‏ اش از اينجا سر در آورد كه: اراده الهيه بتمامى اجزاء و آثار عالم تعلق گرفته، هيچ چيز در عالم با وصف امكان موجود نميشود، بلكه اگر موجودى موجود شود، با وصف ضرورت و وجوب موجود ميشود، چون اراده الهيه به آن تعلق گرفته، و محال است اراده او از مرادش تخلف بپذيرد و نيز هر چيزى كه موجود نميشود، و هم چنان در عدم ميماند، بامتناع مانده است، چون اراده الهيه به هست شدن آن تعلق نگرفته، و گر نه موجود ميشد، پس آنچه هست واجب الوجود است، و آنچه نيست ممتنع الوجود است، و هيچيك از آن دو دسته ممكن الوجود نيستند، بلكه اگر موجودند، بضرورت و وجوب موجودند، چون اراده بانها تعلق گرفته، و اگر معدومند، بامتناع معدومند، چون اراده بانها تعلق نگرفته.
و ما اگر اين قاعده را كليت داده، همه موجودات را مشمول آن بدانيم، آن وقت در خصوص افعال اختيارى، كه از ما انسانها سر می ‏زند، اشكال وارد ميشود، (چون افعال ما نيز موجوداتى هستند، اگر موجود شوند، بطور وجوب و ضرورت موجود ميشوند، و اگر نشوند بطور امتناع نميشوند، در نتيجه ما بآنچه می ‏كنيم و يا نمی ‏كنيم مجبور هستيم).
در حالى كه ما در نظر بدوى و قبل از شروع بهر كار در می ‏يابيم، كه نسبت انجام آن كار و تركش بما نسبت تساوى است، يعنى همان قدر كه در خود قدرت و اختيار نسبت بانجام آن حس می ‏كنيم، همان مقدار هم نسبت به تركش احساس می كنيم، و اگر از ميان آن دو، يعنى فعل و ترك، يكى از ما سر می زند، باختيار، و سپس به اراده ما متعين ميشود، و اين مائيم كه اول آن را اختيار، و سپس اراده می ‏كنيم، و در نتيجه كفه آن كه تا كنون با كفه ديگر مساوى بود، می چربد.
______________________________________

ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 152
ادامه ....

پس بحكم اين و جدان، كارهاى ما اختيارى است، و اراده ما در تحقق آنها مؤثر است، و سبب ايجاد آنها است، ولى اگر كليت قاعده بالا را قبول كنيم، و بگوئيم اراده ازليه و تخلف ناپذير خدا بافعال ما تعلق گرفته، در درجه اول اين اختيار كه در خود می ‏بينيم باطل ميشود، و در درجه دوم بايد بر خلاف وجدانمان بگوئيم: كه اراده ما در فعل و تركهاى ما مؤثر نيست، و اشكال ديگر اينكه در اينصورت ديگر قدرت قبل از فعل معنا ندارد، و در نتيجه تكليف معنا نخواهد داشت، چون تكليف فرع آنست كه مكلف قبل از فعل قدرت بر فعل داشته باشد، و مخصوصا در آن صورت كه مكلف بناى نافرمانى دارد، تكليف باو تكليف (بما لا يطاق) خواهد بود.
اشكال ديگر اينكه در اين صورت پاداش دادن بكسى كه به جبر اطاعت كرده، پاداشى گزاف خواهد بود، و عقاب نافرمان بجبر هم ظلم و قبيح ميشود، و همچنين توالى فاسده ديگر.
دانشمندان نامبرده بهمه اين لوازم ملتزم شده ‏اند، و گفته‏ اند كه: مكلف قبل از فعل، قدرت ندارد، و اين اشكال را كه تكليف غير قادر قبيح است، نيز ملتزم شده، و گفته‏ اند: مسئله حسن و قبح و خوبى و بدى امورى اعتبارى هستند، كه واقعيت خارجى ندارند، و خداى تعالى محكوم باين احكام اعتبارى من و تو نميشود، و لذا كارهايى كه صدورش از ما بر خلاف عقل و زشت است، از قبيل ترجيح بدون مرجح و اراده جزافى، و تكليف به ما لا يطاق، و عقاب گنه‏كار مجبور، و امثال اينها از خدا نه محال است، و نه عيبى دارد (تعالى اللَّه عن ذلك).
و كوتاه سخن آنكه: در صدر اول اسلام اعتقاد بقضاء و قدر از انكار حسن و قبح، و انكار جزاى باستحقاق سر در می ‏آورد، و بهمين جهت وقتى پير مرد از على ع می ‏شنود كه:
حركت بصفين بقضاء و قدر خدا بوده، گويى خبر تاثرآورى شنيده، چون مايوس از ثواب شده، بلا فاصله و با كمال نوميدى ميگويد: رنج و تعب خود را بحساب خدا می ‏گذارم، يعنى حالا كه اراده خدا همه‏ كاره بوده، و مسير ما و اراده‏ هاى ما فائده نداشته، و جز خستگى و تعب چيزى براى ما نمانده، من اين خستگى را بحساب او می گذارم، چون او با اراده خود ما را خسته كرده.
لذا امير المؤمنين ص در پاسخش می فرمايد: نه، اينطور كه تو فكر می كنى نيست، چون اگر مطلب از اين قرار باشد، ثواب و عقاب باطل ميشود، (تا آخر حديث) كه امام ع باصول عقلايى، كه اساس تشريع، و مبناى آنست، تمسك می ى‏كند، و در آخر كلامش می ‏فرمايد: (خدا آسمانها و زمين را بباطل نيافريده) الخ.
ميخواهد بفرمايد: اگر اراده گزافى كه از لوازم جبر انسانها، و سلب اختيار از آنها است، صحيح باشد، مستلزم آنست كه فعل بدون غرض و بى فايده نيز از خدا سر بزند، اين نيز مستلزم آنست كه احتمال بى غرض بودن خلقت و ايجاد احتمال امرى ممكن باشد، و اين امكان با وجوب مساوى است، (چرا براى اينكه وقتى فعلى غايت نداشت ناگزير بايد رابطه ‏اى ميان آن و غايت نباشد و وقتى رابطه نبود بى غايت بودنش واجب ميشود و در نتيجه موجود مفروض ممتنع الوجود می ‏گردد و اين همان بطلان است، مترجم) در نتيجه و روى اين فرض، هيچ فايده و غايتى در خلقت و ايجاد نيست، و بايد خدا آسمانها و زمين را بباطل آفريده باشد، و اين مستلزم بطلان معاد، و سر بر آوردن تمامى محذورها است.
______________________________________
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 153

ادامه ....

nakisa;231754 نوشت:
دین و دینداری محدویت هایی داره که کسی که بهش ایمان اورد این محدودیتها شاملش میشه . حالا جدای از اینکه این دین روش زندگی اونو تعیین کنه ، خواهی نخواهی کارهایی هست که دلت میخواد انجامشون بدی ولی با احکام دینی مغایرت داره و این ازادی ادم رو از ادم میگیره . نمیتونیم بگیم که ما مختاریم این کارو انجام بدیم و دین چیزی نمیگه چون بعد اینکه با ازادیمون اون کار حرام رو (از نظر دین ) انجام دادیم ، مستحق عذاب میشیم و مواخذه خواهیم شد .

:Kaf:

كيفيت تعلق اراده الهيه بر افعال انسانها
و گويا مراد آن جناب از اينكه فرمود: (اگر بندگانش نافرمانيش كنند، بجبر نكرده‏ اند، و اگر اطاعتش كنند، باز مغلوب و مجبور نيستند)، اين است كه نافرمان او، او را به جبر نافرمانى نمی ‏كند، و فرمانبرش نيز او را بكراهت اطاعت نمی كند.
و در توحيد، و عيون، از حضرت رضا ع روايت شده، كه: در محضرش از مسئله جبر و تفويض گفتگو شد، ايشان فرمودند: اگر بخواهيد، در اين مسئله اصلى كلى برايتان بيان می كنم، كه در همه موارد بان مراجعه نموده، نه خودتان در آن اختلاف كنيد، و نه كسى بتواند بر سر آن با شما مخاصمه كند، و هر كس هر قدر هم قوى باشد، با آن قاعده نيروى او را در هم بشكنيد؟ عرضه داشتيم: بله، بفرمائيد، فرمود: خداى عز و جل در صورتى كه اطاعتش كنند، باجبار و اكراه اطاعت نميشود، (يعنى هر مطيعى او را باختيار خود اطاعت می كند)، و در صورتى كه عصيان شود، مغلوب واقع نميشود، (يعنى بر خلاف آنچه كه تفويضی ‏ها پنداشته‏ اند، گنه‏كار از تحت قدرت او خارج نيست)، و بندگان را در ملك خود رها نكرده، كه هر چه بخواهند مستقلا انجام دهند، بلكه هر چه را كه به بندگانش تمليك كرده خودش نيز مالك آن هست، و بر هر چه كه قدرتشان داده، خودش نيز قادر بر آن هست. بنا بر اين اگر بندگانش اطاعتش كردند، و اوامرش را بكار بستند، او جلو اطاعتشان را نمی گيرد، و راه اطاعت را بروى آنان نمی ‏بندد، و اگر او امرش را با نافرمانى پاسخ گفتند، يا از نافرمانيشان جلوگيرى می ‏كند، و يا نمی كند، در هر صورت خود او بندگان را به نافرمانى وا نداشته، آن گاه فرمود: هر كس حدود اين قاعده كلى را بخوبى ضبط كند، بر خصم خود غلبه می كند. «1»
مؤلف: اگر خواننده عزيز توجه فرموده باشد، گفتيم: تنها عاملى كه جبرى مذهبان را وادار كرد به اينكه جبرى شوند، بحث در مسئله قضاء و قدر بود، كه از آن، حتميت و وجوب را نتيجه گرفتند، وجوب در قضاء، و وجوب در قدر را، و گفتيم: كه هم اين بحث صحيح است، و هم اين نتيجه‏ گيرى، با اين تفاوت كه جبريان در تطبيق بحث بر نتيجه اشتباه كردند، و ميان حقائق با اعتباريات خلط كردند، و نيز وجوب و امكان برايشان مشتبه شد.
توضيح اينكه: قضاء و قدر در صورتى كه ثابت شوند، اين نتيجه را ميدهند، كه اشياء در نظام ايجاد و خلقت صفت وجوب و لزوم دارند، باين معنا كه هر موجودى از موجودات، و هر حال از احوالى كه موجودات بخود ميگيرند، همه از ناحيه خداى سبحان تقدير و اندازه‏ گيرى شده، و تمامى جزئيات آن موجود، و خصوصيات وجود، و اطوار و احوالش، همه براى خدا معلوم و معين است، و از نقشه‏اى كه نزد خدا دارد، تخلف نمی كند.
*************************************************
1- عيون اخبار الرضا ج 1 ص 119 ح 48 ب 11 و توحيد صدوق ص 361 ح 7

_______________________________
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 154

ادامه ...

پس گسترش و شمول قضاء و قدر در همه عالم، عبارت است از جريان و بكار افتادن سلسله علت‏ هاى تامه، و معلولهاى آنها، در مجموعه عالم، و معلوم است كه اين جريان با حكم قوه و امكان در سراسر عالم از جهت ديگر منافات ندارد.
حال كه اين معنا روشن گرديد، می گوييم: يك عمل اختيارى كه از انسان صادر ميشود، و طبق اراده و خواستش صادر ميشود، همين يك عمل از جهتى واجب است، و از جهتى ديگر ممكن، اگر آن را از طرفى در نظر بگيريم كه تمامى شرائط وجود يافتنش، از علم، و اراده و آلات، و ادوات صحيح، و ماده‏ اى كه فعل روى آن واقع ميشود، و نيز شرائط زمانى و مكانيش همه موجود باشد، چنين فعلى ضرورى الوجود، و واجب الوجود است، و اين فعل است كه می ‏گوييم اراده ازليه خدا بر آن تعلق گرفته، و مورد قضاء و قدر او است.
و اگر از طرفى ملاحظه شود كه همه شرائط نام برده، مورد نظر نباشد تنها فعل را با يكى از آن شرائط، مانند وجود فاعل، بسنجيم، البته در اين صورت فعل نامبرده ضرورى نيست، بلكه ممكن است و از حد امكان تجاوز نميكند، پس يك فعل، اگر از لحاظ اول ضرورى شد، لازمه‏ اش اين نيست كه از لحاظ دوم نيز ضرورى الوجود باشد.
پس معلوم شد اينكه علماى كلام از بحث قضاء و قدر، و عموميت آن دو، نسبت بهمه موجودات، نتيجه گرفته‏ اند كه پس افعال آدمى اختيارى نيست، معناى صحيحى ندارد، چون گفتيم اراده الهيه تعلق بفعل ما انسانها می ‏گيرد، اما با همه شئون و خصوصيات وجوديش، كه يكى از آنها ارتباطش با علل و شرائط وجودش ميباشد.
بعبارتى ديگر، اراده الهى بفعلى كه مثلا از زيد صادر ميشود، باين نحو تعلق گرفته، كه فعل نامبرده با اختيار خود از او صادر شود، نه بطور مطلق، و نيز در فلان زمان، و فلان مكان صادر شود، نه هر وقت و هر جا كه شد، وقتى اراده اينطور تعلق گرفته باشد، پس اگر زيد همان عمل را بى اختيار انجام دهد، مراد از اراده تخلف كرده، و اين تخلف محال است.
حال كه چنين شد، می ‏گوييم: تاثير اراده ازليه در اينكه فعل نامبرده ضرورى الوجود شود، مستلزم آنست كه فعل باختيار از فاعل سر بزند، چون گفتيم: چنين فعلى متعلق اراده ازليه است، در
_________________________
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 155

ادامه ...

كتاب شرح العقائد شيخ مفيد آمده: كه از امام هادى روايت شده، كه شخصى از آن جناب از افعال بندگان پرسيد، كه آيا مخلوق خداست؟ يا مخلوق خود بندگان؟ امام ع فرمود:
اگر خود خدا خالق افعال بندگان باشد، چرا از آنها بيزارى ميجويد؟ و می ‏فرمايد: (أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، خدا از مشركين بيزار است)، «1» و معلوم است كه خدا از خود مشركين بيزارى ندارد، بلكه از شرك و كارهاى ناستوده‏شان بيزار است. «2»
در توضيح اين حديث می ‏گوييم: افعال دو جهت دارند، يكى جهت ثبوت و وجود، و دوم جهت انتساب آنها بفاعل افعال، از جهت اول، متصف باطاعت و معصيت نيستند، و اين اتصافشان‏
از جهت دوم است، كه باين دو عنوان متصف ميشوند، مثلا عمل جفت‏گيرى انسانها، چه در نكاح و چه در زنا يك عمل است، و از نظر شكل با يكدگر فرقى ندارند، هر دو عمل داراى ثبوت و تحققند، تنها فرقى كه در آن دو است، اين است كه اگر بصورت نكاح انجام شود، موافق دستور خداست، و چون همين عمل بصورت زنا انجام گيرد، فاقد آن موافقت است، و همچنين قتل نفس حرام، و قتل نفس در قصاص، و نيز زدن يتيم از در ستمگرى، و زدن او از راه تاديب. پس در تمامى گناهان ميتوان گفت: از اين جهت گناه است كه فاعل آن در انجام آن، جهت صلاحى، و موافقت امرى، و سود اجتماعى در نظر نگرفته، بخلاف آنكه همين افعال را بخاطر آن اغراض آورده باشد.
پس هر چه هست زير سر فاعل است، و خود فعل از نظر اينكه موجودى از موجودات است‏ بد نيست، چون بحكم آيه: (اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ، خدا آفريدگار هر چيزيست)، «3» مخلوق خداست، چون آن نيز چيزيست موجود، و ثابت، و مخلوق خدا بد نميشود، همچنين كلام امام ع كه فرمود: (هر چيزى كه نام چيز بر آن اطلاق شود، مخلوق است، غير از يك چيز آنهم خداست) تا آخر حديث. «4»
كه اگر آن آيه و اين روايت را با آيه: (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ، آن خدايى كه خلقت هر چيز را نيكو كرد)، «5» ضميمه كنيم، اين نتيجه را می ‏گيريم: كه نه تنها فعل گناه بلكه هر چيزى هم چنان كه مخلوق است، بدين جهت كه مخلوق است نيكو نيز هست، پس خلقت و حسن با هم متلازمند، و هرگز از هم جدا نميشوند.
**************************************
1- سوره توبه آيه 3
2- شرح العقائد مفيد ص 13
3- سوره زمر آيه 62
4- اصول كافى ج 1 ص 82 ز 2
5- سوره سجده آيه 7
_______________________________
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 157

ادامه ...

در كتاب قرب الاسناد از بزنطى روايت آمده، كه گفت: بحضرت رضا (ع) عرضه داشتم:
بعضى از اصحاب ما قائل بجبرند، و بعضى ديگر باستطاعت، شما چه می ‏فرمايى؟ بمن فرمود:
بنويس:
(خداى تعالى فرمود: اى پسر آدم! آنچه تو براى خود ميخواهى، و می ‏پندارى خواستت مستقلا از خودت است، چنين نيست، بلكه بمشيت من ميخواهى، و واجبات مرا با نيروى من انجام ميدهى، و بوسيله نعمت من است كه بر نافرمانى من نيرو يافته ‏اى، اين منم كه تو را شنوا و بينا و نيرومند كردم، (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ) آنچه خير و خوبى بتو می ‏رسد از خداست، و آنچه مصيبت و بدى می ‏رسد از خود تو است، و اين بدان جهت است كه من بخوبيها سزاوارتر از توام، و تو به بدی ‏ها سزاوارتر از منى، باز اين بدان جهت است كه من از آنچه می ‏كنم باز خواست نمی ‏شوم، و انسانها باز خواست می شوند، اى بزنطى با اين بيان همه حرفها را برايت گفتم، هر چه بخواهى می ‏توانى از آن استفاده كنى، (تا آخر حديث). (1)


اين حديث و يا قريب بان، از طرق عامه و خاصه روايت شده، پس از اين حديث هم استفاده كرديم: كه از ميان افعال آنچه معصيت است، تنها بدان جهت كه معصيت است بخدا نسبت داده نميشود، و نيز اين را هم فهميديم: كه چرا در روايت قبلى فرمود: اگر خدا خالق گناه و بديها بود، از آن بيزارى نمی ‏جست، و اگر بيزارى جسته، تنها از شرك و زشتی ‏هاى آنان بيزارى جسته، (تا آخر حديث).

و در كتاب توحيد از امام ابى جعفر و امام ابى عبد اللَّه ع، روايت آمده كه فرمودند: خداى عز و جل نسبت بخلق خود مهربان‏تر از آنست كه بر گناه مجبورشان كند، و آن گاه به جرم همان گناه جبرى، عذابشان كند، و خدا قدرتمندتر از آنست كه اراده چيزى بكند، و آن چيز موجود نشود، راوى می ‏گويد: از آن دو بزرگوار پرسيدند: آيا بين جبر و قدر شق سومى هست؟
فرمودند: بله، شق سومى كه وسيع‏تر از ميانه آسمان و زمين است. (2)

************************************
1- قرب الاسناد ص 155 س 13
2- توحيد صدوق ص 360 ح 3
__________________________
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 159

ادامه ...

نکات شما خیلی جالب بودن اجازه هست منم یه نظر کوچیک بدهم؟

موضوع اختیار وجبر وقانون ودین.....

این واژه ها در ذهن هر کس یه معنی داره...بخاطر همین برای هر کس مصداق های خاصی میگیره...اگر من

بافلسفه فقط جواب روبدهم ممکنه فردی که با دید تجربی به این موضوع نگاه میکنه(یعنی چیزی که درزندگی با چشماش لمس کرده)حرف فلسفی من روقبول نکنه..با اینکه کاملا درست باشه...

جدا ازاین موضوع...این مسائل در میدان جنگ مطرح نمیشه.....چون افراد مقابل این موضوعات واکنش نشون میدهند باید کمی مراقب باشیم زمان گفتن مباحث..

من میخوام با رویکردی تجربی وارد موضوع شوم...اگر اجزه بفرمایید:

فعلا دوواژه آزادی ومحدودیت دینی:

آزادی مطلق در ژن وجود ندارد.....در میان سلو ل ها هم وجود ندارد.....چون آزادی مطلق یعنی

هرچیزی در محیط بدون دخالت اثر دیگری به رشدش ادامه دهد..اما دردنیا ما همه چیز بدنبال هم هستند
و با معادلات پیچیده ریاضی به هم اتصال دارند....حتی درکدگذاری ژن که اثرتولید موجودزنده است..ما با یک دستگاه روبه رو هستیم با هزار ارتباط محیطی و ژنتیکی(رویکرد زیست شناختی_هیلگارد)
حالا؟
وقتی چیزی اصلا دردنیا نباشه دیگه نباید حرفش روزد....پس بی خیال آزادی مطلق بشیم..
اما آزادی نسبی:مثل بازی شطرنج..
قوانین بازی شطرنج همون قوانین قراردادی جهان هستند(مثل وجودگرما....بیماری...تنفس....مراحل تولد...مانمیوتنیم اینهاروتغییربدهیم...مثلا2=2 رو5کنیم....نمیشه.)



ما نمیتونیم حرکت فیل رو صاف کنیم وگرنه بازی به هم میخوره....(اختیاز نسبی داریم:یعنی نصف اختیارونصف وجود جبر....:این دودرکنارهم معنی میشن..اگر یکیش نباشه جهان ایجاد نمیشد)

حالا ماواسه اینکه توی بازی پیروز بشیم باید درحینی که حرکات اعضابه جلو رو بلد باشیم(قانون جهان وعلوم مختلف)


باید بدونیم چطور بازی کنیم تاپیروز شویم(بر شروظلم و خلا های دنیا غالب بشیم)

روش بازی رو خداوند به میزان نیاز به ما یاد میده...این روش بازی میشه احکام دین...ما به احکام نیاز داریم تا پیروز بشیم..


حالا؟
هرحکمی دردین نیازمند روح ماست...مثلا سیگارکشیدن باعث بیماری میشه.....خب حکم میگه
سیگارنکشیم.. حس ترس ازبیماری باعث میشه که ما سیگارنکشیم..ودراین نکشیدن اجباری نیست!واجباری هست!با میل انجام میشه..

چرا؟چون اجبار واختیار همدیگر رو معنی میکنند ودرکنارهم هستند...


درواقع تمام سخنان شمادرست بود..

تنها مشکل عقاید شما مربوط میشه به نوع تهعریف این دوواژه..


ما فکر میکنیم این دو مخالف هم هستن....ودرصورتی که اولی باشه دومی نباید باشه...

اما اینطورنیست..معنی این دو واژه مثل شب وروزه(اگر شب نباشه روز هم نیست...اینها لازمه هم


هستن..همدیگر رو معنا میکنند....وبایک حرکت وضعی زمینی ومشارکت باخورشید هردوایجادمیشه...هردویک منبع تولیدی دارن)

اجبارواختیار وآزادی ومحدودیت همدیگر رومعنا میکنند..وضد هم نیستن..


پس تناقض ندارن..ما دردینمون اختیار داریم انتخاب کنیم(یا بی بندوبار بشیم وضررها روبپذیریم....یا نه دین روقبول کنیم)
وقتی با اختیارخودمون دین روقبول کردیم....اینجا درسته محدودیت میاد..اما نه محدودیتی که مارو همیشه اذیت کنه...
انسان بخاطر نوع شخصیتش به این حدود نیاز داره....پس همین محدودیت نیاز انسانه.....نیاز.

كبوتر حرم;232119 نوشت:
اون مگر ها هيچ كدوم به معني دلم ميخواد نيست

خب برادر من !
آزادی یعنی اینکه من دلم بخواد کاریو که دوست دارم انجام بدم

باز در كتاب توحيد از محمد بن عجلان روايت شده، كه گفت: بامام صادق ع عرضه داشتم: آيا خداوند امور بندگان را بخودشان واگذار كرده؟ فرمود: خدا گرامى‏تر از آنست كه امور را بايشان واگذار نمايد، پرسيدم: پس مى‏فرمايى بندگان را بر آنچه ميكنند مجبور كرده؟
فرمود: خدا عادل‏تر از آنست كه بنده‏اى را بر عملى مجبور كند، و آن گاه بخاطر همان عمل عذاب كند. «1»

و نيز در كتاب نام برده از مهزم روايت آورده، كه گفت: امام صادق ع بمن فرمود:
بمن بگو ببينم دوستان ما كه تو آنان را در وطن گذاشتى و آمدى، در چه مسائلى اختلاف داشتند:
عرضه داشتم: در مسئله جبر و تفويض، فرمود: پس همين مسئله را از من بپرس، من عرضه داشتم:
آيا خداى تعالى بندگان را مجبور بر گناهان كرده؟ فرمود: خدا بر بندگان خود قاهرتر از اين است، عرضه داشتم: پس امور را بانها تفويض كرده؟ فرمود: خدا بر بندگان خود قادرتر از اين است پرسيدم: خوب، وقتى نه مجبورشان كرده؟ و نه واگذار بايشان نموده، پس چه كرده؟ خدا تو را اصلاح كند؟ (در اينجا راوى ميگويد:) امام دو بار يا سه بار دست خود را پشت و رو كرد، و سپس‏ فرمود: اگر جوابت را بدهم كافر ميشوى. «2»

مؤلف: معناى اينكه فرمود: (خدا بر بندگان قاهرتر از اين است) اين است كه اگر قاهرى بخواهد كسى را بكارى مجبور كند، بايد اينقدر قهر و غلبه داشته باشد كه بكلى مقاومت نيروى فاعل را خنثى و بى اثر كند، تا در نتيجه شخص مجبور عملى را كه او ميخواهد بدون اراده خودش انجام دهد، و قاهرتر از اين قاهر، كسى است كه مقهور خود را وادار كند به اينكه عملى را كه وى از او خواسته با اراده و اختيار خودش انجام دهد، و خلاصه آن عمل را بياورد، بدون اينكه اراده و اختيارش از كار افتاده باشد، و يا اراده‏اش بر خلاف اراده قاهر و آمر بكار رود.
*******************************

1- توحيد صدوق ص 361 ح 6
2- توحيد صدوق ص 363 ح 11
___________________________
ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 160

ادامه ...

و باز در كتاب توحيد از امام صادق ع روايت آورده، كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه خيال كند خدا مردم را به سوء و فحشاء امر كرده، بر خدا دروغ بسته است، و كسى كه به پندارد كه خير و شر بغير مشيت خدا صورت می گيرد خدا را از سلطنت خود بيرون كرده است. «1»
و در كتاب طرائف است، كه روايت شده: حجاج بن يوسف نامه‏ اى به حسن بصرى، و به عمرو بن عبيد، و به واصل بن عطاء، و به عامر شعبى، نوشت، و از ايشان خواست تا آنچه در باره قضاء و قدر بايشان رسيده بنويسند.
حسن بصرى نوشت: بهترين كلامى كه در اين مسئله بمن رسيده، كلامى است كه از امير المؤمنين على بن ابى طالب ع شنيده‏ ام، كه فرمود: آيا گمان كرده‏اى همان كسى كه تو را نهى كرد، وادار كرده؟ نه، آنكه تو را بگناه وادار كرده، بالا و پائين خود تو است، و خدا از آن بيزار است.
و عمرو بن عبيد نوشت: بهترين سخنى كه در قضاء و قدر بمن رسيده، كلامى است كه از امير المؤمنين على بن ابى طالب ع شنيده‏ ام، و آن اين است كه فرمود: اگر دروغ و خيانت در اصل حتمى باشد، بايد قصاص خيانتكار، ظلم و خيانتكار در قصاص مظلوم باشد.

و واصل بن عطاء نوشت: بهترين سخنى كه در مسئله قضاء و قدر بمن رسيده، كلام امير المؤمنين على بن ابى طالب است، كه فرموده: آيا خدا تو را براه راست دلالت می كند، آن وقت سر راه را بر تو می گيرد، كه نتوانى قدمى بردارى؟

و شعبى هم نوشت بهترين كلامى كه در مسئله قضاء و قدر شنيده‏ ام، كلام امير المؤمنين على بن ابى طالب ع است كه فرمود: هر عملى كه دنبالش از خدا بخاطر آن عمل طلب مغفرت می كنى، او از خود تو است، و هر عملى كه خدا را در برابر آن سپاس می گويى، آن عمل ازخدا است.

چون اين چهار نامه به حجاج بن يوسف رسيد، و از مضمون آنها با خبر شد، گفت: همه اين چهار نفر اين كلمات را از سرچشمه‏اى زلال گرفته‏ اند. «2»
و در كتاب طرائف نيز روايت شده، كه مردى از جعفر بن محمد امام صادق ع از قضاء و قدر پرسيد، فرمود: هر عملى كه از كسى سر بزند، و تو بتوانى او را بخاطر آن عمل ملامت كنى، آن عمل از خود آن كس است، و آنچه نتوانى سرزنش كنى، آن از خداى تعالى است، خداى تعالى به بنده‏ اش ملامت می ‏كند، كه چرا نافرمانى كردى؟ و مرتكب فسق شدى؟ چرا شراب خوردى؟ و چرا زنا كردى؟ اينگونه افعال مستند بخود بنده است، و آن كارهايى كه از بنده باز خواست نميكند؟
مثلا نميگويد: چرا مريض شدى؟ و چرا كوتاه قد شده‏اى؟ و چرا سفيد پوستى؟ و يا چرا سياه پوستى؟ از خداست براى اينكه مريضى و كوتاهى و سفيدى و سياهى كار خداست. «3»
و در نهج البلاغه آمده: كه شخصى از آن جناب از توحيد و عدل پرسيد، فرمود: توحيد اين است كه در باره او توهم نكنى، و عدل اينست كه او را متهم نسازى. «4»
*********************************
[=&quot][/]1- توحيد صدوق ص 359 ح 2

2- طرائف الحكم ص 329

3- طرائف الحكم ص 340

4- نهج البلاغه صبحى صالح ص 558 ح 470
__________________________________

ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 162

nakisa;232165 نوشت:
آزادی یعنی اینکه من دلم بخواد کاریو که دوست دارم انجام بدم

سلام
به نظر من هم آزاد يعني هر كاري دلم ميخواهد بكنم.يعني هر كسي كه اين روزها ادعاي آزادي داره همين معني در نظرشه(ميشه در جوامع غربي اين را به وضوح ديد)
پس ما آزاد نيستيم و نتيجه آزاد بودن همينيه كه اين روزها تو شعار ها ميبينيم، آزادي يعني بي بند و باري(‌اين معناي جديده و عام)
اين آزادي با اون حريت فرق ميكنه
اين آزادي با مسلمان بودن فرق ميكنه
اين آزادي با بحث جبر و اختيار فرق ميكنه.
وقتي شخصي آزاده(حر) است و بنا به سخن امام حسين(ع)به آزاده بودن سفارش شده (اگر دين نداريد لا اقل آزاده باشيد)‌يعني از قيد و بند دنيا آزاد باشيد،‌يعني اگر خودت را ملزم به رعايت دين و قواعدش نميكني،‌خودت را ملزم به رعايت قوانين شيطان هم نكن.
خوب مسلموني هم با معني آزادي كه امروز داريم مخالفه،‌آزادي كه هر كار بخواهيم بكنيم با قواعد اسلام آبش تو يه جوب نميره
خوب بحث جبر و اختيار هم كه استاد بزرگوار عالي توضيح دادن كه خدا محل و مكان و زمان عمل را مشخص ميكنيم و ما انتخاب ميكنه و خدا هم ميدونه ما چي را انتخاب خواهيم كرد و اين هم آزادي و هر جور دلم بخواهد باشم را معني نميده

قرآن تمام مخالفين خود را به مبارزه كلامى فراخوانده و از آنان خواسته است كه به مانند يك سوره از سوره‏هاى آن را بياورند ولى كسى قدرت معارضه و مبارزه با قرآن را نداشته و در مقابل پيشنهاد قرآن، زانوى عجز بر زمين زده است.
چون اين شكست و رسوايى در معارضه با قرآن، بر دشمنان و مخالفين قرآن بس گران و غير قابل تحمل بود، تصميم گرفتند كه در مبارزه با قرآن، راه ايراد و اشكال تراشى را پيش گيرند و از اين راه قرآن را در افكار و انظار ديگران كوچك جلوه دهند.

و گفتند دومين موردى كه در ميان آيات قرآن تناقض احساس می ‏شود، اين است كه قرآن گاهى افعال بندگان را به خود آنان نسبت مى‏دهد و در اختيار خودشان مى‏داند و مى‏گويد: فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ. «1»
هركس می ‏خواهد، ايمان بياورد و هر كس می ‏خواهد، كافر شود.
و گاهى هم اختيار همه كارها را به دست خدا می ‏سپارد و حتى اعمال بندگان را نيز به وى مستند می ‏سازد و می گويد: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ. «2»
شما هيچ چيز را نمی ‏خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد.
به‏ طور كلى گروهى از آيات قرآن بندگان خدا را در اعمال‏شان صاحب اختيار معرفى نموده، گروهى نيز اختيار را از آنان به‏طور كلى سلب و همه كارها را به خدا مستند می ‏سازد. در ميان اين دو گروه از آيات قرآن تناقض و اختلاف روشن و غير قابل تأويلى وجود دارد.
در پاسخ آنان می ‏گوييم: قرآن مجيد كه گاهى اعمال بندگان را به خود آنان و گاهى به خداوند مستند می ‏سازد، هر دو در جاى خود درست و صحيح می ‏باشد و هيچ‏گونه تناقض و اختلافى در اين گفتار و نسبت نيست زيرا:
اولا: هر كس با فطرت و وجدان خويش اين حقيقت را درك می ‏كند كه به انجام دادن يك سلسله از كارها، قدرت و توانايى دارد و می تواند آن كارها را به ‏طور آزاد انجام دهد و يا ترك نمايد و اين مطلبى است كه وجدان و فطرت گواه آن است و كسى نمی ‏تواند كوچك‏ترين شك و ترديدى در اين باره به خود راه دهد.
به همين دليل است كه تمام خردمندان جهان، بدكاران را توبيخ و سرزنش می ‏نمايند و نيكوكاران را قابل تحسين و درخور ستايش می ‏دانند و اين خود، دليل بر اين است كه انسان در كارهاى خود، مختار و آزاد است و در انجام دادن اعمالش اجبار و الزامى در كار نيست.
باز هر شخص عاقل، با فطرت خويش درك می ‏كند كه او گرچه در پاره‏ اى از اعمالش آزاد است و می تواند آن‏ها را با اراده خويش انجام دهد و يا ترك نمايد ولى اكثر مقدمات اين اعمال اختيارى، از دايره اختيار او خارج است.
مثلا: از جمله مقدمات اعمال انسان وجود خود انسان، حيات و درك او و تمايل وى نسبت به آن عمل و مناسب بودن آن عمل با يكى از خواسته‏ هاى درونى وى و بالأخره قدرت و توانايى وى‏ به انجام آن عمل است.
**************************************
(1). كهف/ 29.
(2). انسان/ 30.
___________________________
بيان درمسائل قرآن، ص: 132 : کتابنامه : مولف ، نجمی هاشم زاده هریسی ، موضوع : اجتهادی

ادامه ...

[="Tahoma"][="Black"]لا حول و لا قوة الا بالله

:khobam: (اين بخاطر پستهاي حاجي بود)

nakisa;232165 نوشت:
خب برادر من !
آزادی یعنی اینکه من دلم بخواد کاریو که دوست دارم انجام بدم

بزرگوار اين آزادي كه مد نظر شما هست وجود نداره
شما اگر از هر نظر آزاد باشيد بعد يك نفر بياد بگه يه چيزي به اسم خدا رو بايد پرستش كنيد ولي تمام كارهاي شما به روال سابق باشه باز هم محدوديت ايجاد ميشه ، اصلاً من دوست ندارم خدا رو پرستش كنم
شما اگر 1000 تومن داشته باشيد به اندازه همون 1000 تومن ميتونيد اختيار داشته باشيد نه بيشتر و براي داشتن همين 1000 تومن هم بايد كار كنيد يعني باز هم محدوديت و براي كار كردن يا بايد شخصي كار رو ايجاد كنه و يا بايد خودتون كار رو ايجاد كنيد كه براي تامين مواد اوليه به كس ديگري هم وابسته ميشيد و اين يعني باز هم محدوديت
ميبينيم كه اصلاً چيزي به اسم آزادي مطلق نميتونه وجود داشته باشه
اگر محدوديت نباشه نميشه زندگي كرد ، كي بدش مياد يه ويلاي 2000 متري تو جردن داشته باشه ولي مگه جردن چقدر فضا داره و طبيعتاً براي خيلي ها محدوديت بوجود مياد
در ثاني شما خودتون محدوديت رو انتخاب ميكنيد
من بين يك شغل با درآمد و محدوديت كمتر و شغل با درآمد و محدوديت بيشتر اگر دومي رو آزادانه و به دور از اجبار انتخاب كنم بايد محدوديت هاي بيشتري رو هم قبول كنم و اين از روي انتخاب من هست نه اجبار
[/]

بنابراين، اصل اعمال انسان را می ‏توان، هم به خود انسان نسبت داد كه به اختيار و اراده خويش، آن‏ها را انجام داده و هم به خدا نسبت داد كه مقدمات همه اين اعمال در اختيار و دست قدرت وى بوده و از جانب او می ‏باشد.
و ثانيا: در فلسفه ثابت گرديده است كه خالق و به وجود آورنده همه اين موجودات و پديده ‏ها پس از ايجاد آن‏ها خود را از كار بركنار و منعزل نساخته و دست از تدبير در مخلوقات خويش نكشيده است و بقا و استمرار موجودات جهان به مانند اصل خلقت به قدرت و اراده او بستگى دارد هيچ‏يك از آن‏ها حتى براى يك لحظه هم نمی ‏تواند بدون مشيت او پا برجا بماند.
ارتباط تشكيلات آفرينش با خالق آن، مانند ارتباط يك ساختمان و بنّاى آن نيست كه ساختمان تنها در اصل پيدايش، به وجود بنّا و كارگر وابسته و نيازمند می ‏باشد و پس از به وجود آمدن، از او مستغنى و بی ‏نياز می ‏شود و می تواند به بقاى خويش ادامه دهد گرچه سازنده آن نيز از بين برود و يا مانند يك نويسنده نيست كه در اصل نوشتن كتاب وجود او لازم باشد ولى پس از آن و در مرحله بقا و استمرار، خط و نوشته ‏هاى وى به وجود او هيچ احتياج و نيازى ندارد بلكه ارتباط جهان و جهان‏ آفرين فى المثل- كه خداوند مافوق همه اين مثل‏هاست- مانند ارتباط روشنايى با نيروى برق است كه هم اصل وجودش به آن متكى است و هم ادامه وجودش، زيرا روشنايى در صورتى به وجود می ‏آيد كه نيروى برق به وسيله سيم به لامپ برسد و لامپ در روشنايى خود و ادامه وجودش هر لحظه محتاج اين قوه و نيرو می ‏باشد و اگر يك لحظه ارتباط لامپ با مركز نيرو قطع شود، لامپ خاموش شده، تاريكى حكمفرما می ‏گردد.
تمام موجودات عالم نيز در به وجود آمدن و در بقا و استمرار خويش محتاج به مبدأ اعلا بوده و هر آن به كمك و توجه آن مبدأ، محتاج می ‏باشند، به رحمت وسيع او كه همه موجودات را احاطه نموده، ارتباط و اتصال و اين افاضه را دارند كه اگر اين ارتباط و اتصال يك لحظه قطع گردد وجود تمام اشيا مبدل به عدم شده، چراغ هستى در جهان خلقت خاموش خواهد گرديد.
بنابراين، افعال بندگان در ميان دو حالت جبر و اختيار قرار گرفته است و انسان از هر دو جهت بهره برمی ‏گيرد زيرا بشر در به كار بردن نيرو و قدرت خويش براى انجام كارى و يا ترك آن گرچه مختار و آزاد است و از آزادى خود بهره می ‏گيرد ولى از طرف ديگر اين نيرو و قدرت و ساير مقدماتى كه در انجام دادن هر كارى لازم است، از خود او نيست، بلكه از طرف پروردگار افاضه می ‏شود و در اختيار بندگان قرار می گيرد و همان‏طور كه بشر در پيدايش اين امور به خداوند نيازمند است، در بقا و ادامه آن‏ها نيز هر لحظه و آنى به توجه و عنايت پرورگار نيازمند می ‏باشد.
پس هر كارى كه بشر انجام می ‏دهد، از يك جهت مستند به خود وى و از جهت ديگر مستند به خداوند بزرگ است.
____________________________________
بيان درمسائل قرآن، ص: 133

ادامه ...

آيات قرآن مجيد نيز ناظر به همين معناست و می ‏خواهد، اين حقيقت را بفهماند كه قدرت و اختيار انسان در افعال و اعمالش مانع از نفوذ قدرت و سلطنت پروردگار نيست زيرا او نيز در افعال و اعمال بشر نظر و عنايتى دارد. اين همان مسئله «امر بين الامرين» است كه شيعه آن را از پيشوايانشان آموخته و به آن معتقد هستند و ائمه اهل سنت نيز بر اين اصل و نظريه به عنوان يك مكتب تأكيد می ‏كنند و با طرح و پيش كشيدن اين نظريه دقيق، دو نظريه «جبر» و تفويض» را باطل نموده‏اند. اين است كه ما هم به اين موضوع اهميت بيش‏ترى داده و با آوردن يك مثل ساده، آن را براى خوانندگان عزيز توضيح می ‏دهيم:
شما يك نفر را فرض كنيد كه دستش معلول و شل باشد به ‏طورى كه او نمی ‏تواند، دست خويش را حركت دهد ولى دكتر معالج او توانست به وسيله يك دستگاه برقى در دست وى ايجاد حركت ارادى كند كه هر وقت دكتر سيم آن دستگاه را به دست او متصل می ‏سازد، مريض توانايى آن را دارد كه با اراده خويش دستش را حركت دهد ولى اگر دكتر ارتباط آن دستگاه و دست مريض را قطع كند، به همان حالت اولى برمی گردد و ديگر قدرت به حركت ندارد. حالا براى تجربه و آزمايش، دكتر در ميان دستگاه و دست آن مريض ارتباط برقرار نمود و مريض هم با مباشرت و اراده خود شروع به حركت دادن دست خويش كرد، بدون اين كه دكتر معالج در اين حركت كوچك‏ترين اثرى داشته باشد، بلكه كارى كه او انجام می ‏دهد، همان نيرو بخشيدن و كمك نمودن به وسيله دستگاه است. حركت دادن اين شخص به دست خويش از مصاديق «امر بين الامرين» است، چون اين حركت مستقلا به خود شخص مستند نيست زيرا محتاج و متوقف بر اتصال نيروى برق است و اين اتصال و ايجاد نيرو هم در اختيار دكتر معالج می ‏باشد و از طرف ديگر اين حركت مستقلا به فعل دكتر هم نمی ‏تواند مستند باشد زيرا دكتر تنها نيرو به وجود آورده ولى حركت با اراده خود مريض به وجود آمده است و مريض می ‏توانست كه با اراده خويش به دستش حركت ندهد و در اين صورت فاعل و به وجود آورنده حركت، در عين اين كه حركت را با اختيار خويش انجام می ‏دهد و جبرى در كار نيست، تمام اختيارات اين كار هم بر وى تفويض نگرديده بلكه از جاى ديگر كمك و مدد می ‏گيرد. اين است معناى آن‏چه شيعه به آن معتقد است كه «نه جبر و نه تفويض بلكه امرى است در ميان اين دو».

تمام اعمال و افعالى كه از انسان سر مى‏زند، بدين منوال است كه يك طرف با خواست و اراده انسان انجام می ‏گيرد و از طرف ديگر انسان هم نمی ‏تواند، چيزى را اراده كند و انجام دهد، مگر آن‏چه را كه خداوند خواسته باشد و مقدمات و شرايط آن را فراهم نمايد.


تمام آياتى كه در اين زمينه وارد شده است، همان هدف و معنا را تعقيب می كند از يك طرف با اثبات اختيار براى انسان، جبرى را كه بيش‏تر اهل تسنن بر آن قائل‏اند، باطل می ‏سازد و از طرف ديگر با استناد نمودن و نسبت دادن افعال بندگان به پرورگار، تفويضى را كه بعضى مذاهب اهل سنت قائل‏اند، رد می ‏نمايد.
ما در تفسير اين آيات به اين بحث بيش از اين خواهيم پرداخت و بطلان نظريه جبر و تفويض را كاملا روشن خواهيم نمود.
در ميان جبر و تفويض راه متوسط و باريكى است كه اهل بيت پيامبر- اهل بيتى كه خداوند از تمام بدی‏ها پاك‏شان نموده است- اين راه را به ما نشان داده‏ اند.
______________________________________
بيان درمسائل قرآن، ص: 134

ادامه ...

تتمه بحث را در آخرین پستم در این تایپیک خدمتتان عرض میکنم

اينك در اين جا چند نمونه از راهنمايی‏هاى آنان را در اين زمينه می ‏آوريم:
1- مردى از امام صادق (ع) سؤال نمود كه: آيا خداوند انسان را بر اعمال زشت وا می ‏دارد؟
- نه.
- تمام كارها را به بندگان خويش تفويض و واگذار نموده است؟
- نه.
- پس سير حقيقى جريان چگونه است؟
امام فرمود: «از طرف خداوند لطف و عنايتى بر بندگان می ‏رسد و راهى در ميان جبر و تفويض پيموده می ‏شود.» «1»


2- در روايت ديگر از امام صادق (ع) آمده است: نه جبر است و نه تفويض بلكه مرحله‏ اى است در ميان اين دو. «2»
در كتاب‏هاى حديث شيعه از اين سنخ روايات، به حد وافر وجود دارد.


نتيجه: از همه آن‏چه در مورد مسئله جبر و اختيار آورديم، چنين استفاده شد كه: گرچه آيات‏ قرآن در اين مورد، دو گروه می ‏باشد كه از يك گروه به ظاهر جبر و از ظاهر گروه ديگر اختيار استفاده می ‏شود ولى كوچك‏ترين اختلاف و تناقضى در ميان اين دو گروه وجود ندارد بلكه هر دو يك هدف و يك معنا را تعقيب نموده، هر گروهى مبين و مفسر گروه ديگر است كه با استناد افعال و اعمال انسان گاهى به خود وى و گاهى به خداوند همان راه متوسط بين جبر و اختيار را براى ما نشان می د‏هد كه در احاديث اهل بيت مشاهده نموديم.

************************************
(1). «لا جبر و لا قدر و لكن منزلة بينها»: كافى، كتاب توحيد، باب جبر و تفويض و امر بين امرين. (2). همان.
_______________________________
بيان درمسائل قرآن، ص: 136

والسلام علی جمیع عباد الله الصالحین :Gol:

غیر از خدا هیچکی نبود

سلام

روح الله;231688 نوشت:
تا موقعی که تعریف دقیقی از دین و آزادی ارائه نشود! این تنازع مولفات وجود دارد

من دين را به معناي تسليم دیندار در برابر احكام شرع تعريف كردم.البته بخشی از دين كه به اصول دين بر مي گردد را بايد فهميد.ولي اين حوزه ، حوزه ي عمل نيست ، اينجا حكمي وجود ندارد كه شما مجبور به اجراي آن باشيد ، بنابراين صحبت من در اين حوزه نيست.


از اصول كه درگذريم بقيه مسائل ( فروع دين ) فقط جنبه ي تعبدي دارد و انتخاب و راي انسان در اين محدوده بي اثر است و به همين دليل به (واجبات ) معروف است.در واقع در اين حوزه از دين ، عقل تعطيل است ، در اين حوزه شما حق انتخاب و تغيير نداريد.نه ديروز نه امروز و نه هزار سال ديگر ، حكم همان حكمی است كه چند هزار سال پيش بيان شده است ( در دين يهود ) ، و يا دو هزار سال پيش گفته شده است ( در دين مسيح) يا هزار و اندي سال پيش گفته شده ( در اسلام ) و همينطور در ساير اديان ديگر.....به همين دليل من مي گويم ، اصولن انسان در دین تصمميم گيرنده و مختار نيست بلكه يك سري احكام با روش معين و از پيش تعيين شده است كه شما مجبور به انجام آن هستيد و نه مختار به انجام آن.چرا كه آن جا صحبت از اختيار معني دارد كه بتوان در انجام دادن یا ندادن انتخاب كرد .پس وقتي شما مجبور هستيد ديگر اختيار معنا ندارد. و جايي كه انتخاب و اختيار معني ندارد صحبت از آزادي بي مفهوم است.


مي فرماييد:


روح الله;231688 نوشت:
همانطور که گفته شد انتخاب دین بر پایه آزادی و اختیار کامل انسان است!

اغراق مي فرماييد دوست عزيز.

اینکه گفته می شود انتخاب دین بر پایه ی آزادی و اختیار است ، به این صورت غلط است چراکه معنای ظاهری این گزاره این موضوع را تلقین می کند که گویی هر مسلمانی و یا مسیحی و .......از روی عقل و اختیار دین خود را انتخاب نموده است ، حال آنکه ما می دانیم عموما انسان ها(عوام) دين خود را انتخاب نمي كنند. بلكه به سلك دين ابااجدادي خود در ميايند ،مسلمان ها اسلام را ، مسيحي ها ، مسيحيت را و......بر می گزینند. ( الا قليلا ).بنابراین در مورد مردم عوام صحبت از انتخاب و اختیار در دین خیلی درست نیست.و در مورد انسان هایی هم که با اگاهی و تعقل دین را انتخاب می کنند؛ باید بگویم که اتفاقن بحث من دقیقن در رابطه با تقابل دین با همین گروه است.و سوال من مشخصن این است که جای آزادی یک دیندار در دین کجاست ؟


یک سوال : آیا یک دیندار (مثلن یک مسلمان) این آزادی ساده و ناچیز را دارد که ترتیب وضوگرفتن را به سلیقه ی خود انجام دهد.آیا شما این کمترین آزادی را دارید. حال آنکه اصولن ترتیب در کاری که هدفمند نیست هیچ گونه معنای حقیقی ندارد با این وجود در همین کار بی هدف نیز یک دیندار از خود اختیاری ندارد. پس جواب منفی است.


مشکل آنجا ست که هر دینی که خود را منتسب به خدا می کند اصولن برای یک پیرو خود جای سوال و شک در درستی و نادرستی احکام دین را قائل نمی شود چه رسد به اجازه ی تغییر در احکام .فرصت سوال و شک کردن آنجا معنا دارد که فرض را براین بگذاریم که حقیقن محلی برای نادرست بودن و برای تغییر وجود دارد.بی معنا بودن آزادی یک دیندار آنجا روشن تر به چشم می آید که ما با حکمی بنام " ارتداد " و " مرتد " مواجه می شویم..و اینجاست که دیندار عطای هر چه آزادی و اختیار است را به لقایش می بخشد و تنها باید مواظب جان شیرین باشد.و باز هم به تقابل دین و آزادی می رسیم.

بد نیست اشاره ای هم به مواردی در همین رابطه که بعضی از دوستان گفته اند داشته باشم.

یکی آزادی مطلق و دیگری تفاوت احکام دین با قوانین بشری.

در مورد آزادی مطلق اشاره درست است وآزادی به معنای مطلق تعریف نشده است.و اصولن وجود ندارد.آزادی در همه جا در چهارچوبه ی قوانین تعریف می شود.اما یک تفاوت بین احکام دینی و قوانین یشری هست که اولی ( احکام دینی ) قابل تغییر نیست ولی در قوانین بشری قوانین قابل اصلاح می باشد.یعنی در رابطه با احکام دینی انسان دست بسته است ولی در در رابطه با قوانین بشری ما آزادی عمل داریم.(تقابل دین و اختیار انسان)


بگذریم ...سلامت باشید .خداوند پشت و پناه شما


ارادتمند:Mohabbat:

سبزينه ظهور;232164 نوشت:
اجبارواختیار وآزادی ومحدودیت همدیگر رومعنا میکنند..وضد هم نیستن.. پس تناقض ندارن..ما دردینمون اختیار داریم انتخاب کنیم(یا بی بندوبار بشیم وضررها روبپذیریم....یا نه دین روقبول کنیم) وقتی با اختیارخودمون دین روقبول کردیم....اینجا درسته محدودیت میاد..اما نه محدودیتی که مارو همیشه اذیت کنه... انسان بخاطر نوع شخصیتش به این حدود نیاز داره....پس همین محدودیت نیاز انسانه.....نیاز.

آفرین:Kaf:
خیلی قشنگ توضیح دادی.
ولی یه چند نکته اینجا میمونه .

1. اینکه چرا ما آزادی رو مساوی با بی بند و باری میدونیم ؟ یا اگه کسی مثلا به یکی از احکام عمل نکنه بی بند و باره؟

منم نمیگم که ازادی مطلق وجود داره . چون هر کاری و هر عملی که در جامعه بنا به دلخواه من بخواد انجام بشه ، خواهی نخواهی مستلزم تضییع حق دیگریه .ولی کارهایی هم هست که آزادی دیگران رو تضییع نمیکنه و کاملا شخصیه .
اینکه مثلا یه خانومی با وجود عذر شرعی وارد مسجد بشه بی بند و باره ؟ چون به احکام عمل نکرده؟
یا اینکه مثلا کسی روزه نگرفته بی بندو باره؟
من اینو قبول ندارم


2. حرف شما درسته و منم همینو میگم که وقتی دین اوردی محدودیت هم باهاش میاد .
اما اینکه ما میگیم ما مخیریم که دین رو قبول کنیم یا نکنیم درست نیست .
ما مجبوریم دین رو انتخاب کنیم چون اگه نکنیم = جهنم و عذاب
درسته که عمل نکردن به احکام ممکنه ضرر و زیان دنیوی داشته باشه ولی مهمتر از اون جریمه اخرتشه .

ببینین بذارین اینطوری بگم .همون مثالی که کبوتر زد .

مثلا من دین رو قبول کردم ولی شاید دلم بخواد مشروب رو امتحان کنم . یا اصلا کلا مصرف کنم .
این مشروب به من ضرر میزنه(البته مصرف زیادش ) . مخصوصا در زنها که دوبرابر مردها به سلولهای کبدی آسیب میرسونه .ولی چون لذتی توش هست که تو دیگر نوشیدنی ها نیست اینو مصرف میکنم . اما این خوردن من ضرری به شخص دیگه نمیزنه .چون تو خونه ی خودم استفاده میکنم و اشاعه فحشا هم نمیکنم و این ضرر مال تن منه و درد و عذابشو خودم میکشم . اما این پایان ماجرا نیست . چه بسا اگه اینطوری بود حرف شما در باره ی اختیار در انتخاب دین درست بود .

ولی با وجود این ضرری که تو دنیا به خودم وارد میکنم و اذیت میشم اما مشکل آخرت هم وجود داره . پس اختیاری در کار نیست .

لا حول و لا قوة الا بالله

سلام

nakisa;232811 نوشت:

اینکه مثلا یه خانومی با وجود عذر شرعی وارد مسجد بشه بی بند و باره ؟ چون به احکام عمل نکرده؟
یا اینکه مثلا کسی روزه نگرفته بی بندو باره؟

بحث بي بند و باري نيست ، بحث اين هست كه قانون اسلامي اينطور وضع شده
اينكه خانم يا آقايي بخاطر عذر شرعي نتونن وارد مسجد بشن بخاطر تقدس مسجد هست
يا كسي كه بدون عذر شرعي روزه نگيره بخاطر اينكه يك ناهنجاري در قانون بوجود مياره مستلزم جريمه و تنبيه هست
ترجيح ميدم به همچين كسي بگم ناهنجار تا بي بند و بار

nakisa;232811 نوشت:
ما مجبوریم دین رو انتخاب کنیم چون اگه نکنیم = جهنم و عذاب
درسته که عمل نکردن به احکام ممکنه ضرر و زیان دنیوی داشته باشه ولی مهمتر از اون جریمه اخرتشه .

وقتي كه شما به چيزي به اسم آخرت اعتقاد داريد پس حتماً به يك ديني هم بايد معتقد باشيد چون كسي كه به هيچ ديني اعتقاد نداره يعني به خدا و معاد هم اعتقاد نداره
شما اختيار داريد هيچ ديني نداشته باشيد به شرطي كه به آخرت اعتقاد نداشته باشيد پس باز نميتونيد بگيد آزاد نيستم همين الآن هم اختيار داريد كه دينتون رو عوض كنيد (مرتد شدن و اعدام رو كاري ندارم)

nakisa;232811 نوشت:
اما این خوردن من ضرری به شخص دیگه نمیزنه .چون تو خونه ی خودم استفاده میکنم و اشاعه فحشا هم نمیکنم و این ضرر مال تن منه و درد و عذابشو خودم میکشم . اما این پایان ماجرا نیست . چه بسا اگه اینطوری بود حرف شما در باره ی اختیار در انتخاب دین درست بود .

ولی با وجود این ضرری که تو دنیا به خودم وارد میکنم و اذیت میشم اما مشکل آخرت هم وجود داره . پس اختیاری در کار نیست .


مطمئن نيستم دليلش همين باشه ولي من اينطور شنيدم
دليل حرام شدن مشروب اين بود كه شخصي بعد از خوردن مشروب به خواهر خودش تجاوز ميكنه و اونجا آيه نازل ميشه كه از اين به بعد خوردن مشروب حرام هست
دين كه از اول نگفت مشروب حرام هست چون اينجوري همه باهاش مخالفت ميكردن سر فرصت اين كار رو كرد
اينكه ضرر يك كاري فقط به شخص انسان هست دليل انجام دادن اون كار نميشه چون اول اينكه جسم شما امانت خداست پس نميتونيد بگيد به جسمي كه مال خودم هست آسيب ميزنم بلكه در امانت خدا خيانت ميكنيد دوم اينكه شما ميتونيد با جسم سالمتون به افراد كمك بكنيد
از خودتون مثال ميزنم ، شما ماما هستيد آسيبي به خودتون ميزنيد كه ديگه نميتونيد شغلتون رو ادامه بديد و اينجوري در زايمان زنان مشكلي بوجود مياد ، ميتونيد بگيد به من چه ؟ من به خودم آسيب زدم به كسي چه ؟
خدا علمي به شما عطا كرده و انتظار داره از اون علمتون در راه درست استفاده كنيد و استفاده نكردن از اون علم باعث ميشه بقيه به زحمت بيفتن
پس آسيب زدن به خود شخص همچين شخصي شخصي هم نيست

كبوتر حرم;232826 نوشت:
شما اختيار داريد هيچ ديني نداشته باشيد

این اختیار به شرطیه که دیگه بعدش یقتو نچسبن و پرتت نکنن تو جهنم برادر.
نه اینکه بگیم تو اختیار داری که هیچ دینی نداشته باشی ولی اگه بی دین بمیری یه راست جات تو جهنمه

كبوتر حرم;232826 نوشت:
يا كسي كه بدون عذر شرعي روزه نگيره بخاطر اينكه يك ناهنجاري در قانون بوجود مياره مستلزم جريمه و تنبيه هست ترجيح ميدم به همچين كسي بگم ناهنجار تا بي بند و بار

آفرین
پس همین قانون به قول شما و احکام به قول من ، باعث میشه که آزادی من حتی در شرایطی که به کسی ضرر نمیرسونم محدود بشه . نه؟

روزه گرفتن و نگرفتن من به کسی آسیب نمیرسونه . فقط یه حکمه که یه مسلمون باید اجرا کنه .
جدای از منافع و ... میگم ها .

[="Tahoma"][="Black"]لا حول و لا قوة الا بالله

nakisa;232866 نوشت:
این اختیار به شرطیه که دیگه بعدش یقتو نچسبن و پرتت نکنن تو جهنم برادر.
نه اینکه بگیم تو اختیار داری که هیچ دینی نداشته باشی ولی اگه بی دین بمیری یه راست جات تو جهنمه

حرف شما تضاد داره
شما داريد ميگيد من آخرت و بهشت و جهنم رو قبول دارم ولي نميخوام دين داشته باشم
خب اين كه نميشه
يكي به شما ميگه بهشت و جهنم هست پس دين رو انتخاب كنيد و يكي ديگه ميگه آخرتي وجود نداره پس بي ديني رو انتخاب كنيد و شما آزاديد كه بين اين دو يكي رو انتخاب كنيد يعني اگر بي ديني رو انتخاب كنيد ديگه لزومي نداره از آخرت بترسيد و اگر آخرت رو قبول داشته باشيد بايد دين رو انتخاب كنيد
شما در قبول داشتن و نداشتن آخرت و در نتيجه در انتخاب دين و بي ديني آزاديد

nakisa;232867 نوشت:

پس همین قانون به قول شما و احکام به قول من ، باعث میشه که آزادی من حتی در شرایطی که به کسی ضرر نمیرسونم محدود بشه . نه؟

قانون در تمام دنيا چه كشور هاي دين دار و چه كمونيست لازم الاجراست يعني وقتي شما شرايط رو انتخاب ميكنيد بايد قوانينش رو هم اجرا كنيد هر چند به ضرر شخص شما باشه
در چين اعتياد ممنوع هست و هر كس معتاد باشه مجرم هست و باهاش برخورد ميشه مگر اعتياد موضوع شخصي نيست ؟
شما ساعت 2 نصفه شب وقتي پشت چراغ قرمز ميرسيد بايد توقف كنيد حتي اگر هيچ خودروي ديگه اي رد نشه و شما مطمئن باشيد به كسي آسيب نميرسونيد چون قانون ميگه واگر پليس اونجا باشه شما رو جريمه خواهد كرد
[/]

دارا;231584 نوشت:
بنام هستی بخش سلام انسان ها در انتخاب های خود یکسان عمل نمی کنند. انتخاب بین دین ( به مصداق تسلیم بودن به شرع ) و آزادی ( به عنوان یک نعمت خداداد و مصداق زندگی از روی اختیار ) همواره انسان ها را بر سر دو راهی قرار داده است.. ایمان یک ارزش اخلاقی است و آزادی نیز هم . آیا جمع بین این دو ارزش اخلاقی در حد کمال خود امکان پذیر است. آیا می توان هم زمان نسبت به یک دین خاص ( اسلام ، مسیحیت ، یهود ، زرتشتی....) مومن بود و در زندگی آزاد و مختار ماند. آیا اختیار و آزادی در دین معنا و مفهوم واقعی خود را دارد. آیا یک انسان مذهبی به معنای حقیقی کلمه آزاد و مختار است. آیا یک فرد مذهبی آزاد است واجبات مذهبی اش را انجام ندهد و در عین حال ادعا کند که مومن است ، آیا مومن بودن در اینجا معنایی غیر از مجبور بودن دارد . آیا اینکه بگوییم یک فرد مذهبی به اختیار دین را برگزیده است و به اختیار تن به اجبار داده است یک تناقض آشکار نیست ، آیا این به معنی خالی کردن کلام آزادی و اختیار از معنی و مفهوم حقیقی آن نیست. آیا درخواست یک انسان مذهبی مبنی بر داشتن اختیار و آزاد بودن در انجام واجبات بنا به تشخیص خود به معنای خروج از دین است.آیا دین در مقابل آزادی و اختیار انسان نیست.



با سلام خدمت شما


اينكه مي فرماييد 2 امر كاملا اخلاقي با يكديگر تناقض دارند اين اصلا امكان ندارد.آزادي بدين معنا كه هركس هركاري خواست انجام دهد در هيچ مكتب و هيچ جامعه اي پذيرفته نيست.حال براي زندگي اجتماعي انسان قوانيني وضع شده كه مصالح دنيوي و اخروي بشر را مورد نظر قرار داده است و اين محدوديت در انجام برخي امور طبق مصلحت فردي و اجتماعي امري است عقلاني و اخلاقي.



در اصل پذيرش اسلام، اجباري نيست (لا اكراه في الدين) و نمي توان اعتقاد به خدا و پيامبر را بر ديگران تحميل كرد،اما وقتي اسلام مورد پذيرش شخصي قرار مي گيرد بايد به احكام و دستورات آن نيز عمل كند و قوانين فردي و اجتماعي اسلام را در زندگي خود به اجرا گذارد زيرا قبول هر دين و قانوني، پذيرش لوازم و پيامدهاي آن هم مي باشد وگرنه هيچ نظام و اجتماعي شكل نخواهد گرفت .



هيچ شكي نيست زندگي بشر نيازمند قوانين فردي و اجتماعي است و اين قوانين بايد به گونه اي باشد تا سعادت فردي و اجتماعي انسان را لحاظ كند و قانون گذار نيز بايد آشنا به شرايط و خصوصيات فردي و اجتماعي انسان ها باشد و بديهي است كه خالق انسان عالم ترين به اين امور است و مصالح و مفاسد موجودات و انسان را بهتر از همه مي شناسد و جز خير و كمال بندگانش را نمي خواهد و اوست كه سزاوار تعيين حدود آزادي است.




پس اين سخن كه عمل به احكام عقلاني نيست پذيرفته نيست زيرا وقتي دانستيم خالقي وجود دارد كه به تمام جهان آگاهي دارد و خوب و بد را براي انسان بهتر از خود انسان مي داند و مي خواهد ، عقل حكم مي كند كه به دستورات او عمل كنيم و در واقع عدم عمل به احكام او كاري است غير عقلاني .




دارا;231584 نوشت:
بنام هستی بخش

سلام

انسان ها در انتخاب های خود یکسان عمل نمی کنند.

انتخاب بین دین ( به مصداق تسلیم بودن به شرع ) و آزادی ( به عنوان یک نعمت خداداد و مصداق زندگی از روی اختیار ) همواره انسان ها را بر سر دو راهی قرار داده است.. ایمان یک ارزش اخلاقی است و آزادی نیز هم . آیا جمع بین این دو ارزش اخلاقی در حد کمال خود امکان پذیر است.

آیا می توان هم زمان نسبت به یک دین خاص ( اسلام ، مسیحیت ، یهود ، زرتشتی....) مومن بود و در زندگی آزاد و مختار ماند.

آیا اختیار و آزادی در دین معنا و مفهوم واقعی خود را دارد. آیا یک انسان مذهبی به معنای حقیقی کلمه آزاد و مختار است.

آیا یک فرد مذهبی آزاد است واجبات مذهبی اش را انجام ندهد و در عین حال ادعا کند که مومن است ، آیا مومن بودن در اینجا معنایی غیر از مجبور بودن دارد . آیا اینکه بگوییم یک فرد مذهبی به اختیار دین را برگزیده است و به اختیار تن به اجبار داده است یک تناقض آشکار نیست ، آیا این به معنی خالی کردن کلام آزادی و اختیار از معنی و مفهوم حقیقی آن نیست. آیا درخواست یک انسان مذهبی مبنی بر داشتن اختیار و آزاد بودن در انجام واجبات بنا به تشخیص خود به معنای خروج از دین است.آیا دین در مقابل آزادی و اختیار انسان نیست.

ارادتمند:mohabbat:


باسلام،
آزادی مطلق برای هیچکس وجود ندارد چون آزادی مطلق به معنای سلب آزادی ازدیگران است،لازمه آزادی کامل اینست که ما درانجام آنچه که خواسته شهوت وغضب وهوای نفس ماست آزادباشیم ومانعی برای ارضای خواسته های دلمان نباشد وچون دنیا دار تزاحم ومحل ارتباط بادیگران است مسلماً رسیدن ما به خوسته های خودمان مساوی باسلب آزادی از یک عده دیگر است در حالی که آنها هم مثل ما انسان می باشند ودلشان می خواهد هرچه دوست دارند به آن برسند.
حالا بر فرض محال قبول کردیم چنین آزادی برای تمام انسان هاامکان دارد آنوقت تازه اوج اسارت وعدم آزادی است بخاطر اینکه مااسیر هوای نفس خواهیم بود وهر آنچه هوای نفس از ما بخواهد قدرت ایستادگی در مقابل آنرا نخواهیم داشت شما ببنید باعرض معذرت آدمهای شهوتران ومی گسار این قدرت وآزادی را دارند که هر موقع اراده کردند شراب وهوس را کنار گذارند یا حداقل در یک مورد می توانند علی رغم خواسته نفس عمل کنند یا اینکه حاضرند برای رسیدن به خواسته های نفس خود تن به هر ذلّتی بدهند.بخاطر همین است که امیرالمومنین(ع)می فرماید:
[="red"]من ترک الشهوات کان حرّ[/]ا،یعنی کسی که قادر بر ترک خواسته های نفس ولذتهای غیرمشروع باشد فردی آزاده است.
[="magenta"]بنابراین باتوجه به مطالب بالا آزادی دو نوع است[/]:
1-آزادی مادی:یعنی انسان دررسیدن به لذتهای مادی وآنچه دلش می خواهد آزاد باشد که گفته شد عین اسارت است.
2- آزادی معنوی:به این معنی که روح انسان بزرگ باشد وقدرت نه گفتن به خواسته های نفس را داشته باشد.
آنچه دین وعمل به معارف آن به انسان می دهد آزادی معنوی است که موجب عزت نفس وسعادت دنیا وآخرت می شود. دوست عزیز وبزرگوار ما در انتخاب وقبول دین آزاد هستیم ولی وقتی قبول کردیم مسلماً احکام ومعارف آن را هم که به گفته شما خلاف آزادی است قبول کرده ایم پس نمی توانیم بگوییم دین با آزادی مخالف است چون اولاً ثمره دین وعمل به احکام آن موجب آزادی معنوی می شود.ثانیاً وقتی ما دین را آزادانه انتخاب می کنیم محدودیتهای نادری هم که نتیجه این انتخاب است قبول کرده ایم.
برای اطلاعات بیشتر به کتاب آزادیهای معنوی از استادشهید مطهری مراجعه شود. 

بنام او که عشقش سوخت ما را...لهیب عشق او افروخت مارا

سلام

اندیشمند;232929 نوشت:
اينكه مي فرماييد 2 امر كاملا اخلاقي با يكديگر تناقض دارند اين اصلا امكان ندارد

اینکه ارزش های اخلاقی می توانند با هم تناقض داشته باشند بحثی است که فرصتی جداگانه می طلبد.
اما اینکه ( اختیار بشر و ایمان به دین خاص)با یکدیگر تناقض دارد یا نه ، دقیقن به این موضوع بر میگردد که دین را چگونه تعریف کنیم.
اگر دین را مجموعه ای از قوانین و احکام جزمی و لایغییر تعریف کنیم ، آنگاه ایمان به امر لایتغیر ی که باید تا یوم القیامه همان باشد و نه گذشت سالیان و نه دگرگونی جوامع بشری از عصر هجر تا بمب اتم و کشف کهکشان ها کمترین تاثیری بر احکام آن نداشته باشد ،یقین بدانید که با آزادی و اختیار بشر در تضاد و تناقض است .چرا که دنیای جدید مستلزم قوانینی است متناسب با همین دنیا ، و وضع قوانین جدید مستلزم تایید اختیار و آزادی بشر در وضع قانون جدید و اصلاح قانون غیر مفید و ناکارآمد گذشته است.مسلم است این اختیار و آزادی با آن تعریف از دین نمی خواند. و این است که من می گویم ایمان به دینی این چنین با آزادی و اختیار بشر در تقابل است.
البته اگر شما در تعریفی که من از دین داده ام اشکالی می بینید و یا فکر می کنید که احکام دینی لایتغیر نیستند و می توان آن ها را تغییر داد این بحث دیگری است .و من منتظر دلایل و شواهد شما در این موضوع می باشم.

اندیشمند;232929 نوشت:
آزادي بدين معنا كه هركس هركاري خواست انجام دهد در هيچ مكتب و هيچ جامعه اي پذيرفته نيست.حال براي زندگي اجتماعي انسان قوانيني وضع شده كه مصالح دنيوي و اخروي بشر را مورد نظر قرار داده است و اين محدوديت در انجام برخي امور طبق مصلحت فردي و اجتماعي امري است عقلاني و اخلاقي

دوست خوب من ، از کجای نوشته ی من چنین برداشت می شود که " هر کسی هر کاری خواست انجام دهد. " .
این بدیهی است که زندگی اجتماعی ، انسان مستلزم قانون است و این یعنی محدودیت آزادی انسان .این امری عقلانی است و هیچ انسان عاقلی منکر این موضوع نیست.

اندیشمند;232929 نوشت:
در اصل پذيرش اسلام، اجباري نيست (لا اكراه في الدين) و نمي توان اعتقاد به خدا و پيامبر را بر ديگران تحميل كرد،اما

بله درست است . من هم باور دارم کهعقیده را نمی شود تحمیل کرد. و اینکه اصولن شکل گیری اعتقاد و باور در انسان ها امری غیر اختیاری است .و انسان در شکل گیری عقاید خود دخیل نیست .انسان عقیده مند می شود و در این فرایند " مفعول" واقع می شود و نه " فاعل " . ( و در همین جا بگویم که به همین دلیل هم حکم " ارتداد " را حکمی غیر عقلانی می دانم.چرا که جرم آنجا تحقق می یابد که فرد کار خلافی را با اراده انجام داده باشد و بنابراین تنبیه در امری که انسان در آن بلااختیار است نادرست است.)

اندیشمند;232929 نوشت:
هيچ شكي نيست زندگي بشر نيازمند قوانين فردي و اجتماعي است و اين قوانين بايد به گونه اي باشد تا سعادت فردي و اجتماعي انسان را لحاظ كند و قانون گذار نيز بايد آشنا به شرايط و خصوصيات فردي و اجتماعي انسان ها باشد و بديهي است كه خالق انسان عالم ترين به اين امور است و مصالح و مفاسد موجودات و انسان را بهتر از همه مي شناسد و جز خير و كمال بندگانش را نمي خواهد و اوست كه سزاوار تعيين حدود آزادي است.

بله شكي نيست زندگي بشر نيازمندقوانين فردي و اجتماعي است و اين قوانين بايد به گونه اي باشد تا سعادت فردي واجتماعي انسان را لحاظ كند. و بديهي است كه خالق انسان عالم ترين به اين امور است ومصالح و مفاسد موجودات و انسان را بهتر از همه مي شناسد.

اندیشمند;232929 نوشت:
پس اين سخن كه عمل به احكام عقلاني نيست پذيرفته نيست زيرا وقتي دانستيم خالقي وجود دارد كه به تمام جهان آگاهي دارد و خوب و بد را براي انسان بهتر از خود انسان مي داند و مي خواهد ، عقل حكم مي كند كه به دستورات او عمل كنيم


"عقل حكم مي كند به دستورات او عمل كنيم" ؟!! اين جمله چه معني دارد ؟
اين جمله آنگاه درست است كه انسان به يمن " عقل " توانايي تشخيص اينكه كدام دستور ، دستور خداست را داشته باشد.
اين يعني اينكه شما " عقل " را مبناي تشخيص قانون و دستورات خدا قرار داده ايد.
يعنی اینکه شما دارید معیار می دهید. شما معیار " عقل " و عقلانی بودن را برای تایید درستی و نادرستي حکم و عمل به آن مطرح کرده اید.سوال من این است :چطور است که در فهم و درک و دانستن اینکه کدام قانون خدایی است و یا نیست بر توانایی انسان صحه می گذارید ولی در توانایی عقل انسان در فهم و درک مصالح خود و تدوین قوانین جدید ، آن را ناتوان می یابید.؟حال آنكه ما بر اساس همان معيار كه حكم خدا تشخيص مي دهيم ، بايد بتوانيم مصالح م مفاسد يك قانون را تشخيص دهيم.

نمی توان یک بام و دو هوا رفتار کرد.اگر انسان به عقل خود می تواند خدایی بودن و نبودن حکمی را تشخیص دهد ، این یعنی اینکه انسان قادر است معیاری را دریابد که شاخص درست از نادرست باشد و این یعنی تایید دانایی و تایید اختیار انسان.بنابراین دلیل ندارد که در وضع و تغییر قانون جدید که برآورده کننده مصالح و دافع مفاسد او باشد ناتوان بماند.

ارادتمند :Gol:

سلام علیکم
ظاهرابحث واردشاخه های متفاوت خودشده،واین فعال وپویابودن ذهن برادران وخواهران رو میرسونه!
ازطرفی پرداختن به همه این شاخه ها موجب نرسیدن به نتیجه میشود!
سوال این بود که چطوری بین دو مفهوم دین و آزادی سازش وسازگاری وجود دارد؟
ازطرفی دین به معنی ایدئولوژی واصله ازخداتوسط پیامبران به جهت نیل انسان به سعادت وکمال،با آزادی که اختیارداشتن انسان درانتخاب یاعدم انتخاب هر دین ودستورالاهی است،تزاحم وجود دارد.
درواقع نگارنده بحث وجودتنافی وتزاحم بین آزادی ودین پذیری رو مسلم دانستند،وسپس درپی رفع این تنافی هستند،
درحالی که ابتدا باید دید بین این دو مفهوم ومقوله درابتدای امروبدون درنظرداشتن مصادیق خارجی تنافی وجود دارد؟یاخیر؟
که ما آزادی رو حق انتخاب مبتنی برتشخیص تعریف کردیم.
وانتخاب دین رو نوعی آزادی واصلا برفرض آزادبودن انسان صحیح وحکیمانه تلقی کردیم.پس نه تنهابین آزادی انسان ودین تنافی وجود ندارد،که لازمه انتخاب واختیار انسان داشتن آزادی است.
اما مباحثی چون جبرواختیاروقضاوقدر
از دوستی که پذیرش دستورات دین رو جبر دونستند،نه اختیار
فکرنمیکنیدمخالف واقع است!
وقتی شمابنابرتشخیصتون امری را

بنام رهنما

سلام

روح الله;233273 نوشت:
سوال این بود که چطوری بین دو مفهوم دین و آزادی سازش وسازگاری وجود دارد؟

روح الله;233273 نوشت:
نه تنهابین آزادی انسان ودین تنافی وجود ندارد،که لازمه انتخاب واختیار انسان داشتن آزادی است.

بله درست می فرمایید : لازمه ی دیندار شدن اختیار و انتخاب است ولی لازمه دیندار ماندن تقید و اجبار .

آنجه باعث شبهه شما شده است اين است كه دو موضوع را از هم جدا نمی كنيد .
1- انسان آزاد است و مختار( درست است )
2- دين به ديندار مجوز و اختيار مي دهد.( نادرست است )

آنچه شما و ما در آن محق هستيم و حرفمان يكي است گزاره ي اول است.بلي شكي نيست كه انسان داراي اراده است و مي تواند ديني را كه درست تشخيص داده است اختيار كند.اما اين آزادي و اختيار چيزي نيست كه دين ،آن رابه شما هديه كرده باشد ، اين هديه خداوند است.و اما آنچه منظور نظر من است گزاره ي دوم است كه نادرست است.و در واقع آن اختيار و آزادي را كه انسان به حكم انسانيت دارد به حكم دين محدود و مقيد مي شود.

شايد اين سوال پيش آيد كه مگر نه اينكه انسان موجودي است اجتماعي و نه اينكه انسان براي زندگي جمعي محتاج قانون است .پس در نهايت انسان محتاج قانون است و قانون محدود كننده ي اختيار و آزادي اوست.پس چه فرقی هست بین حکم دین و سایر قوانین.
من تایید می کنم .تا آنجا ییکه انسان خود را مقید به دین و باوری کند ( فرق نمی کند چه باوری) مقید و محدود می شود.اما واما یک فرق خیلی بزرگ بین سیستم دینی و سیستم غیردینی هست و آن اینکه شما برای دیندار ماندن باید تا ابد مقید به همان قوانین بمانی .قوانینی که مربوط به هزاران سال پیش است و هیچگاه بروز نمی شود و نمی تواند بروز شود ،چرا که به روز شدن آنها نشانه ای از ناکامل بودن آنهاست و ناکامل بودن آنها یعنی آنها را خدا تعیین نکرده است. بنابراین وضع یا تغییر هر حکم در هر زمینه ای ، تلویحن ، تایید ناکامل بودن و یا نادرست بودن آن دین است به همین دلیل هیچ دینی حاضر به کوچکترین تغییری در احکام خود نیست .بلکه انجام هر تغییری در دین را بدعت نامیده و آن را مستوجب کیفر می داند..پس لایتغیر بودن احکام دینی یکی از ارکان ادیانی است که ادعا می کنند از طرف خداوند است.و این یعنی انکار اختیار انسان بر سرنوشت خود.

اما سیستم های قانونگذاری بشری هیچ ابایی ندارد از اینکه قانونی را که امروز وضع می کند ؛ فردای همان روز نسخ کند .و این را نه نشانه ی نادانی و ناتوانی خود که نشانه ی توانایی خود در تشخیص امر درست تر می داند.و به هرحال برعکس سیستم های قانونگذاری دینی که مبتنی برعدم تغییر است در سیستم های غیر دینی این توانایی و اختیار برای انسان دیده شده است.

اراتمند:Mohabbat:

سلام
شما پذیرفتید،لازمه پذیرش دین توسط انسان آزاد بودن وی بود،ولی خود دین را امری مخل آزادی میدانید!
شما حتما محصل هستید!دوره ابتدایی راگذراندید!تو دوره راهنمایی ودبیرستان برنامه های آموزشی وپژوهشی رو تحمل کردید!سرساعتی به کلاس رفتیدوسرساعت دیگرآمدیدبیرون!
شایدکمیته انضباطی شده باشید!
ولی وقتی به برنامه هاوقوانین آموزشی اعتراض داشته باشید که:
آقا من خسته شدم میخوام آزادباشم!
میگویند:میخواستی نیای(دانشگاه روانتخاب نمیکردی)
الانم ناراحتی برو!
همه درمرتکز ذهنی خود قبول کردند،که وقتی سیستمی رو قبول کردی(آموزشی،یاحتی تابعیت)یعنی اون سیستم من حیث المجموع پذیرفتی!باهمه برنامه های آن!
پس اولین اشکال حرف شما(قسم دوم)اینه که باواقع مخالف است!دومین اشکال این شدکه این بامبنای شما(قسم اول)متعارض است.چرا که با الغاء خصوصیات ازهریک نتیجه این میشودکه:انسان آزاداست(قسم اول)انسان آزادنیست(قسم دوم)ووجه آن این است که انسان قبل ازپذیرش آزاداست،اماباپذیرش آزادانه وبا اختیاردین;خود رامجبوروسلب آزادی ازخودمیکند،به عبارت دیگرانسان آزادخودراناآزادمیکند.
البته این بحث فرع چندبحث دیگراست:فلسفه دین

اما این حرف که مکاتب بشری به خاطردارابودن روش تجربی(آزمون وخطا)همیشه درمعرض اصلاح وتکامل هستند،واین نیست چون انسان درحوزه علوم تجربی ازیک سیستم خاصی تبعیت نمیکند،وفرضیه ونظریه هاروزبه روزدرمعرض نفی واثباتند،
برخلاف دین که پذیرش آن برپایه ادله عقلی هیچگاه دچارتغییروتحول واصلاح نیستند!
پس دین پذیری انسان وی را حداقل درحوزه آموزه های دین متحجر(متعبد)بارمیاورد!
جواب این اشکال هم توصحبتاتون دیده شده
اصلاح به روزشدن،وفرایندتکامل علوم تجربی به خاطرنیازاین علوم به اینهاست!
وقتی میگوییداین سیستم آموزشی،این مدیرت...نیازبه اصلاح دارد،چون درطول اجرای آن متوجه نواقص آن شدید!
ولی وقتی خالق آگاه ودانای مطلق به همه جوانب ونیازهای بشر،برای وی برنامه زندگی تحت عنوان دین برای وی ارسال میکند،دیگرجایی برای نقص وعیب باقی نمی ماند!
مگردرفهم وبه کارگیری آن دچارانحراف شده باشیم،که بایدفهم وعمل خودمان را اصلاح کنیم!
لذاست که روزبه روز جوانب تازه ای ازاحادیث وآیات قرآن برای ما روشن میشود.

روح الله;233602 نوشت:
اماباپذیرش آزادانه وبا اختیاردین;خود رامجبوروسلب آزادی ازخودمیکند،به عبارت دیگرانسان آزادخودراناآزادمیکند.

دوستان بایدتوجه داشته باشند که لازمه قبول دین مجبور بودن نیست بلکه باید با این نگاه به دین نگاه کرد که دین دارای برنامه ای متفاوتی است که فقط واجبات و محرمات است که باید قسم اول را حتما انجام داد وقسم دوم را باید ترک کرد اما نسبت به خیلی از چیزها انسان آزاد ومختار است که خودش انتخاب کند وهیچ اجباری نیست.
درست است که دین برای تمام ابعاد وجود انسان برنامه دارد اما اختیار با خودانسان است که انتخاب کند واگر دین اسلام بعضی چیزهارا واجب وبعضی را حرام کرده به فرموده فقهاءواصولیین به خاطر ملاکات ومصالح ومفاسد لازمه ای است که آنها دارندووعدم پایبندی به آنها موجب بدبختی انسان می شود لذا انجام واجبات وترک محرمات با عث خوشبختی وسعادت انسان است واینطور نیست که العیاذ بالله خداوند صرفاًبرای به مشقت انداختن انسان این احکام را قرار داده باشد. وقبلاًاشاره شد که خداوند چون خالق انسان است خوبی وبدی اررا بهتر از هر کسی می داند.

سلام علیکم
خدمت کارشناس عزیزعارضم،نقل قول شما اشکال حقیربه کاربرسابق بود.

بنام خداوند جان آفرین/حکیم سخن در زبان آفرین

سلام

تقید به دین خاص ، هم از بابت مقید بودن صرف به یک سری مناسک و احکام که دیندار هیچگونه شراکتی در تعیین و تعریف حد و حدود آنها نداشته ، و هم از این بابت که هیچگونه اختیار و آزادی درمدیریت (وضع قو انین جدید و تغییر و بهبود احکام قدیم )آن نخواهد داشت ، در تقابل با آزادی و اختیار انسان است.

یک دیندار انسانی است که قبل از زاده شدن ، دین او مشخص شده است.متولد خانواده مسلمان ، مسلمان است و متولد خانه ی مسیحی ، عیسوی است و.......
بنابراین از دیدگاه دین ، اصولن چیزی به معنای انتخاب و اختیار وجود ندارد...شما یا مسلمان زاده می شوی و یا مسیحی و یا یهودی و....و انکار چنین نسبتی مستوجب کیفری است به نام " ارتداد فطری " .
بنابراین دوست عزیزی که دم از حق انتخاب انسان ها می زند ، باید در جایی غیر از دین به دنبال آن بگردد ، چنین شخصی یا نسبت به احکام دین بی اطلاع است یا جنس تقلبی می فروشد.

خرده گرفتن به موضع دین در تقابل با آزادی و اختیار انسان به معنی زیر سوال بردن حکم خاصی از دین خاص نیست. دستاورد های ادیان مختلف را به عنوان بخشی از تلاش انسان در پاسخ گویی به سوالاتی که قدمت آن به درازای فرهنگ انسانی است و هم در رابطه با وضع قوانین و سامان بخشی به زندگی روزمره را نمی توان نادیده گرفت.و در جای خود قابل تقدیر است.

ممنون می شوم اگر در اشتباه هستم دوستان راهنمایی کنند.
ارادتمند:Mohabbat:

باسلام خدمت همه دوستان
مواردي خدمت همه دوستان كه در اين بحث شركت كرده اند عرض مي كنم:
1- بعضي از دوستان اشكال گرفته اند عدم قبول دين مساوي با جهنم رفتن است لذا آزادي درانتخاب دين نيست.اولا كسي كه در اول انتخاب دين را نمي پذيرد مسلما اعتقادي به جهنم ندارد وبحث جهنم وبهشت ربطي به انتخاب آزادانه ندارد بله در ايجاد رغبت وانگيزه موثر هستند ولي اعتقاد جازم به معارف واحكام يك دين بعد از انتخاب آن دين است.
ثانيا:انسان وقتي معتقد به چيزي است بايد به لوازم آن هم پايبند باشد مامختار در انتخاب دين هستيم ولي بايد در انتخاب همه جوانب را در نظر بگيريم لذا انتخابمان با معيارهاي عقلي وحساب شده باشدوهمه احتمالات را در نظر بگيريم. نمي شود گفت ما آزاد باشيم .لي بحث جهنم نباشد اگر دين جهنم را مطرح مي كند در كنار آن بهشت هم مطرح مي شود.خوب شما بفرماييد اگر بهشت وجهنم نباشد عاقبت مردم چه مي شود؟مردم بايد نتيجه اعمال خوب وبد خود را ببينند.
ثالثا:بحث ارتداد به خاطر لوازم اجتماعي آن است واگر كسي علنا اعلام نكند من از دين بر گشته ام اورا اعدام نمي كنند.در صدر اسلام عده اي از مشركين براي سست كردن دين قصد داشتند صبح اعلام كنند ما مسلمان هستيم وشب بگويند چون ما اين دين را خوب ومفيد نيافتيم لذا از آن برگشتيم .اين تبليغات در بين عوام تاثير مي گذارد وپايه هاي دين را سست مي كند كه بر مقابله با اين نقشه دشمنان حكم ارتداد آمد والا اگر كسي در ملا عام اعلام نكند من مرتد شده ام او را اعدام نمي كنند.


[quote=دارا;234905]یک دیندار انسانی است که قبل از زاده شدن ، دین او مشخص شده است.متولد خانواده مسلمان ، مسلمان است و متولد خانه ی مسیحی ، عیسوی است و....... بنابراین از دیدگاه دین ، اصولن چیزی به معنای انتخاب و اختیار وجود ندارد...شما یا مسلمان زاده می شوی و یا مسیحی و یا یهودی و....و انکار چنین نسبتی مستوجب کیفری است به نام " ارتداد فطری [/quote]


ما عيب ونقص خودمان را نبايد به نام دين تمام كنيم، قرآني كه منشور دين است مي فرمايد:لااكراه في الدين انسان مسلمان زاده مي شود ولي وقتي به سن تكليف رسيد مختار است خودش دين خود را انتخاب كند.جواب ارتدادرا در بالا دادم.

[quote=دارا;234905]تقید به دین خاص ، هم از بابت مقید بودن صرف به یک سری مناسک و احکام که دیندار هیچگونه شراکتی در تعیین و تعریف حد و حدود آنها نداشته ، و هم از این بابت که هیچگونه اختیار و آزادی درمدیریت (وضع قو انین جدید و تغییر و بهبود احکام قدیم )آن نخواهد داشت ، در تقابل با آزادی و اختیار انسان است.[/quote]

قوانين الهي از سنخ قوانين بشري نيست كه دينداران هر موقع خواستند قوانين آنرا تغيير دهند.بلكه قبول يك دين به مثابه قبول تمام قوانين واحكام آن مي باشد وقانون گذار در اينجا خداوند متعال است كه عالم به تمام مصالح ومفاسد مي باشد ودر قانون گذاري نفع شخصي هم ندارد تا قوانينش ناقص باشند لذا اين احكام با در نظر گرفتن خير ومصلحت همه انسانها جعل مي شود ونسخ بعضي از احام هم كه مصلحت مقطعي داشته باشند در اختيار خود خداوند مي باشد.
شمادر انتخاب دين آزاد هستيد ولي درانتخاب احكام مختار نيستيد چون دين يك برنامه جامعي است كه نمي شود نومن ببعض شد ونكفر ببعض بلكه بايد به تمام آن عمل كرد.





بنام رهنمای نیکی ها

سلام

فرقان;235409 نوشت:
قرآني كه منشور دين است مي فرمايد:لااكراه في الدين

اگر معنایش این است که مردم در انتخاب دین آزادند و نمی توان حقوق اجتماعی کسی را به خاطر عقیده و باور خاص از او سلب نمود ، درست است.

فرقان;235409 نوشت:
انسان مسلمان زاده مي شود ولي وقتي به سن تكليف رسيد مختار است خودش دين خود را انتخاب كند

لطفن اين قسمت از نوشته ي خود را مستند كنيد. به استناد كدام حكم و يا قول مي گوييد اسلام اين حق را به مسلمان زاده داده است كه وقتي به سن تكليف رسيد مي تواند به اختيار خود دين انتخاب كند .(لطف كنيد سن تكليف را هم بيان كنيد.هم براي دختر و هم پسر)

فرقان;235409 نوشت:
قوانين الهي از سنخ قوانين بشري نيست كه دينداران هر موقع خواستند قوانين آنرا تغيير دهند.بلكه قبول يك دين به مثابه قبول تمام قوانين واحكام آن مي باشد وقانون گذار در اينجا خداوند متعال است كه عالم به تمام مصالح ومفاسد مي باشد ودر قانون گذاري نفع شخصي هم ندارد تا قوانينش ناقص باشند لذا اين احكام با در نظر گرفتن خير ومصلحت همه انسانها جعل مي شود ونسخ بعضي از احام هم كه مصلحت مقطعي داشته باشند در اختيار خود خداوند مي باشد.

بله ، و دقيقن اين همان موضوعي كه بنده بر روي آن انگشت گذاشته ام و شما نيز تاييد كرده ايد ؛اينكه دين ، مجموعه اي از احكام از پيش تعيين شده است كه انسان نه در تعيين و نه در تغيير احكام آن هيچگونه اختيار و آزداي ندارد.
مبناي چنين نظري دو باور است .
1- نسبت دادن دين و احكام ديني به خداوند و تغییر ناپذیر بودن آن

2- انكار توانايي انسان در تشخيص مصالح و مفاسد امور و در نهايت انكار اختيار انسان در تعيين سرنوشت

اين مطلبي است كه من از اول بيان كردم و در واقع پست شما تاييدي بر ادعاي من است . و با اين تعريفي كه شما از دين مي كنيد و احكام آن را به خدا نسبت مي دهيد و آن را لايتغير مي دانيد جز تقابل آزادي ، اختيار انسان و دين نتيجه اي نخواهد داشت .

ارادتمند:Mohabbat:

quote]

دارا;235616 نوشت:
اگر معنایش این است که مردم در انتخاب دین آزادند و نمی توان حقوق اجتماعی کسی را به خاطر عقیده و باور خاص از او سلب نمود ، درست است.

اسلام هيچوقت حقوق اجتماعي افرادرا بخاطر عقيده سلب نمي كند ودليل بر آن تاريخ اسلام است كه هميشه حقوق اجتماعي اهل كتاب وديگر فرق را رعايت كرده است وپيامبر اسلام(ص)وقتي وارد مدينه شد يهوديها را از آنجا خارج نكرد وبا آنها عهد وپيمان بست وتا زماني كه پايبند به عهد وپيمان بودند وآن را نشكسته بودند با كمال آزادي در كنار مسلمانان زندگي مي كردند.ودفاع وحمايت از آنها به عهده حكومت اسلامي بود.

دارا;235616 نوشت:
لطفن اين قسمت از نوشته ي خود را مستند كنيد. به استناد كدام حكم و يا قول مي گوييد اسلام اين حق را به مسلمان زاده داده است كه وقتي به سن تكليف رسيد مي تواند به اختيار خود دين انتخاب كند .(لطف كنيد سن تكليف را هم بيان كنيد.هم براي دختر و هم پسر)[/

شما اگر به صفحات اول رساله هاي عمليه مراجعه كنيد مراجع تقليد تصريح دارند كه اصول دين قابل تقليد نيست وهر كسي بايد خودش تحقيق كند وبا ادله محكم ويقين آور به حقانيت آنها پي ببرد.وحتما توجه داريد كه لزوم عمل به احكام دين از سن تكليف است كه براي دانستن شرايط آن مي توانيد به توضيح المسائل مراجعه كنيد.وآيا دليلي قاطع تر از آيه شريفه لا اكراه في الدين مي خواهيد.(سوره بقره/256)يا مي فرمايد:انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا،ماراه رابه او نشان داديم خواه شاكر باشد(وبپذيرد)ياكفران كند.(انسان/3)آيه اين چيزي غير از آزادي در انتخاب وعدم اجبار براي پذيرش دين است.
اگر قرار باشد دين موروثي باشد انسانهاي غير مسلمان نبايد مسلمان شوند واين توان را نداشته باشند در حالي كه هركس هرموقع توبه كند ودر اثر تحقيق به حقانيت اسلام پي ببرد توبه اش قبول وآنشخص از همان لحظه مسلمان است.

بله ، و دقيقن اين همان موضوعي كه بنده بر روي آن انگشت گذاشته ام و شما نيز تاييد كرده ايد ؛اينكه دين ، مجموعه اي از احكام از پيش تعيين شده است كه انسان نه در تعيين و نه در تغيير احكام آن هيچگونه اختيار و آزداي ندارد.
مبناي چنين نظري دو باور است .

1- نسبت دادن دين و احكام ديني به خداوند و تغییر ناپذیر بودن آن

2- انكار توانايي انسان در تشخيص مصالح و مفاسد امور و در نهايت انكار اختيار انسان در تعيين سرنوشت
اين مطلبي است كه من از اول بيان كردم و در واقع پست شما تاييدي بر ادعاي من است . و با اين تعريفي كه شما از دين مي كنيد و احكام آن را به خدا نسبت مي دهيد و آن را لايتغير مي دانيد جز تقابل آزادي ، اختيار انسان و دين نتيجه اي نخواهد داشت .

اولا دوست عزيز براي رسين به حقيقت نبايد مغالطه كرد شما بفرماييد از كجاي سخنان ما فهميديد كه انسان مصالح ومفاسد را نمي تواند بفهمدبلكه سخن در اين است كه انسان نمي تواند تمام مصالح ومفاسد را به دست آورد چون عقل انسان محدود است. مثلاًانسان مصلحت اينكه چرا بايد روزانه 17 ركعت نماز بخواند نمي داند.اما وقتي به خدايي كه حكيم است ايمان مي آورد مي داند كه تمام سخنانش حكمت دارد.در بعضي موارد هم در اثر گسترش علم مصالح ومفاسد بعضي از احكام را به دست مي آورد.مثلا مي داند شراب خوردن چه مضراتي براي كبد انسان وديگر اعضاي بدنش دارد.
دوست عزيز انسان در انتخاب سرنوشت آزاد است چون دين خودش را با اختيار خود انتخاب مي كند.وحتما احكام آن دين را به نفع خود مي داند كه انتخاب مي كند وقتي شما بااختيار خود انتخاب مي كنيد اجبار ديگر چه معنايي دارد. كسي شمارا به اجبار وادار به نماز خواندن ويا روزه گرفتن مي كند.
حالا سوالي دارم ما وقتي به پزشك كراجعه مي كنيد وخداي ناكرده معرض نا علاجي داريد آيا به نسخه پزشك كاملا عمل مي كنيد يا انتخاب مي كنيد كه چه دارويي بخوريد وكدام را نخوريد؟در صورت دوم مسئوليت عواقب اين كار به عهده خود شماست.چون در زمينه پزشكي تخصصي نداريد مسلما به حكم عقل بايد به نظر متخصص عمل كنيد.اكثر مردم به مسائل ديني وفلسفه آنها علم ندارند پس بايد طبق نظر كسي كه به آن علم دارد عمل كنند. واين مسير را با اختيار خود انتخاب مي كنند پس اجباري در كار نيست.

بنام یکتا ی بی همتا

سلام


سخن بنده اين بود كه:
بر حسب احكامي كه در حال حاضر هست و بر حسب برداشتي كه من از دین دارم ، دين در چند مورد ، در تقابل با اختيار و آزادي انسان است.


1- در زمان انتخاب دين( حکمی را مبنی بر آزادی انتخاب ندیدم)
2- در زماني كه دينداري حكمي را بر خلاف مصالح و منافع مي يابد و اراده بر تغيير آن مي كند.(بدعت)
3- پس از خروج از دين ( ارتداد)


در مورد اول ، سخن من اين است كه از نظر دين ، انسان ها قبل از اينكه زاده شوند يا مسلمان هستند و يا مسيحي و يا.......


و جواب شما اين بود كه :

فرقان;235409 نوشت:
انسان مسلمان زاده مي شود ولي وقتي به سن تكليف رسيد مختار است خودش دين خود را انتخاب كند.



من از شما درخواست مصدر حكم را نمودم و از شما درخواست كردم كه گفته ي خود را مستند كنيد :
و شما به جاي اينكه جواب مرا بدهيد .مرا به رساله ي عمليه حواله داديد.
بنابراين تا زماني كه شما سند نياورده ايد من بنا را بر اين مي گذارم كه چنين آزادي و اختياري وجود ندارد.البته ممکن است بگویید نبود حکم صریح در این موضوع دلیل بر اجبار نیست.که البته خود بحث دیگری است.


در مورد دوم نظر من اين بود كه :

در زماني كه دينداري حكمي را بر خلاف مصالح و منافع مي يابد، انسان بايد در چنين مواقعي اختيار داشته باشد برحسب دانايي وتشخيص خود ، نسبت به تغيير احكام ديني اقدام نمايد.

و نظر شما اين بود كه:

فرقان;235409 نوشت:
قوانين الهي از سنخ قوانين بشري نيست كه دينداران هر موقع خواستند قوانين آنرا تغيير دهند.بلكه قبول يك دين به مثابه قبول تمام قوانين واحكام آن مي باشد وقانون گذار در اينجا خداوند متعال است كه عالم به تمام مصالح ومفاسد مي باشد ودر قانون گذاري نفع شخصي هم ندارد تا قوانينش ناقص باشند لذا اين احكام با در نظر گرفتن خير ومصلحت همه انسانها جعل مي شود ونسخ بعضي از احکام هم كه مصلحت مقطعي داشته باشند در اختيار خود خداوند مي باشد.



برداشت من از توضیحات شما این است که قوانین دینی از سنخی است که بشر نمی تواند آن را تغییر دهد.و بر همین مبنا است که می گویم چنین قوانین لایتغیری با اختیار بشر در تقابل است.


در مورد سوم و خروج يك انسان از دين خاص ، نظر من اين است كه در اين جا نيز احكام دين مانع از زندگي آزادانه انسان مي شود ( بحث ارتدادفطري و ملي )


شما انکار نکرده اید ، و تایید کرده اید که اگر تغییر عقیده علنی باشد اینچنین است:

فرقان;235409 نوشت:
بحث ارتداد به خاطر لوازم اجتماعي آن است واگر كسي علنا اعلام نكند من از دين بر گشته ام اورا اعدام نمي كنند.



و البته نگفتيتد اين چگونه حقي است كه شما قائل مي شويد.اينكه كسي حق انتخاب ديني را داشته باشد ولي حق اظهار آن را نداشته باشد؟ مگر مي شود كسي ديني را قبول كند و لي به احكام آن ملتزم نباشد.اين حرف غريبي است مثل اين است كه شما به يك فرد بگويي كه شما حق انتخاب اسلام را داري ولي نبايد نماز بخواني يا روزه بگيري. اين خالي كردن حق انتخاب از معناي حقيقي آن است.اين يعني اینکه از نظر شما همان تغيير عقيده ممنوع است.

برداشت من از احکام ممکن است نادرست باشد.ممنون می شوم اگر راهنمایی بفرمایید ولی با سند .آدرس ندهید.چرا که بحث ما شخصی نیست و شاید دوستان دیگری نیز به نتیجه ی این بحث علاقه مند باشند. خواهش می کنم آنچه را که نظر خودتان است با آنچه که به عنوان حکم دین میاورید صریحن مشخص کنید تا باعث سوء برداشت نشود.



ارادتمند.:Moteajeb!:

بنام یگانه ی تنها

سلام


فرقان;235747 نوشت:
بفرماييد از كجاي سخنان ما فهميديد كه انسان مصالح ومفاسد را نمي تواند بفهمدبلكه سخن در اين است كه انسان نمي تواند تمام مصالح ومفاسد را به دست آورد چون عقل انسان محدود است. مثلاًانسان مصلحت اينكه چرا بايد روزانه 17 ركعت نماز بخواند نمي داند.اما وقتي به خدايي كه حكيم است ايمان مي آورد مي داند كه تمام سخنانش حكمت دارد.در بعضي موارد هم در اثر گسترش علم مصالح ومفاسد بعضي از احكام را به دست مي آورد.مثلا مي داند شراب خوردن چه مضراتي براي كبد انسان وديگر اعضاي بدنش دارد.


بفرماييد بر حسب كدام استلال مي گوييد انسان ، در احكام به پاره اي از منافع و مفاسد صاحب تشخيص است و در پاره اي نه.بفرماييد چه فرقي هست بين آن مواردي كه انسان منافع و مصالح احكام را تشخيص داده است ( مثلن مورد شراب ) و در مواردي كه نمي تواند تشخيص دهد.( مثلن تعداد ركعت هاي نماز) .مگر مبناي تشخيص انسان عقل نيست ؛ چطور است كه بعضي را مي تواند بفهمد و بعضي را نمي تواند.
توجه نمي كنيد كه فرق است بين اينكه بگوييم ؛ انسان در حال حاضر علت چيزي را نمي داند تا اينكه بگوييم انسان در درك و تشخيص علل احكام ، بطور كلي ناتوان است . يكي مبناي استلال بر آزادي و اختيار انسان است و ديگري مبناي انكار آن.اين است آنچه شما توجه نمي كنید.
و سوال ديگر اينكه آيا شما براي انسان در همان محدوده اي كه او را دانا و توانا در تشخيص مي دانيد آزادي و اختيار قائل هستيد .و يا باز هم آن را فضولي در كار دين و بدعت مي دانيد.
و سوال ديگر اينكه اگر انسان بر حسب توانايي عقلاني خود در حال حاضر داراي يك محدوده اي از تشخيص و آزادي و اختيار است ؛ چرا نتواند اين آزادي و اختيار را گسترش دهد ؟.

ارادتمند:Gol:


دارا;233085 نوشت:
اینکه ارزش های اخلاقی می توانند با هم تناقض داشته باشند بحثی است که فرصتی جداگانه می طلبد. اما اینکه ( اختیار بشر و ایمان به دین خاص)با یکدیگر تناقض دارد یا نه ، دقیقن به این موضوع بر میگردد که دین را چگونه تعریف کنیم. اگر دین را مجموعه ای از قوانین و احکام جزمی و لایغییر تعریف کنیم ، آنگاه ایمان به امر لایتغیر ی که باید تا یوم القیامه همان باشد و نه گذشت سالیان و نه دگرگونی جوامع بشری از عصر هجر تا بمب اتم و کشف کهکشان ها کمترین تاثیری بر احکام آن نداشته باشد ،یقین بدانید که با آزادی و اختیار بشر در تضاد و تناقض است .چرا که دنیای جدید مستلزم قوانینی است متناسب با همین دنیا ، و وضع قوانین جدید مستلزم تایید اختیار و آزادی بشر در وضع قانون جدید و اصلاح قانون غیر مفید و ناکارآمد گذشته است.مسلم است این اختیار و آزادی با آن تعریف از دین نمی خواند. و این است که من می گویم ایمان به دینی این چنین با آزادی و اختیار بشر در تقابل است. البته اگر شما در تعریفی که من از دین داده ام اشکالی می بینید و یا فکر می کنید که احکام دینی لایتغیر نیستند و می توان آن ها را تغییر داد این بحث دیگری است .و من منتظر دلایل و شواهد شما در این موضوع می باشم.

در اسلام بسياري از احكام ثابت هستند ولي برخي از احكام ثانويه نيز وجود دارند كه تابع مصالح و مفاسد اجتماعي هستند ولي آنچه مهم است اين است كه احكام اسلام مناسب تمامي زمان ها و مكان ها مي باشد و برنامه جامع و كاملي براي هدايت بشري بيان كرده است و در اين مورد لايتغير بودن موضوعيتي ندارد .


از ديدگاه ما دين اسلام آخرين دين و براي همه زمان ها و اشخاص است .اما اينكه مي گوييد احكام با دنياي جديد در تضاد است سخني است صرف ادعا و براي آن بايد دليل آورد.سخن اينجاست كه بمب اتم و عصر كهكشان ها چگونه با احكام اسلام در تضاد هستند؟!اين تغييراتي كه شما ادعا مي كنيد چه مقدار از احكام اسلامي را درگير خود كرده است؟آيا اين موارد احكام فردي را نيز شامل مي شود يا فقط شامل احكام اجتماعي مي شود؟


قوانين اسلام چهار دسته است : يك دسته به روابط انسان با خدا مربوط است , دسته ديگر به روابط انسان با خود , دسته سوم به روابط انسان با طبيعت , و دسته چهارم به روابط انسان با انسان , و همين جور على الاميال نگوييم (( چون دنيا متغير است , همه چيز تغيير مى كند )) بايد ببينيم چه تغييرات جبرى و لازم و ضرورى در جهان به وجود آمده است كه ايجاب مى كند ما در ارتباطمان با خدا يا با خودمان يا با طبيعت و يا با انسانها تجديد نظر كنيم [ , و گرنه] ما به اين كليت قبول نداريم قبلا هم گفتيم بايد برويم دنبال موارد و مصاديق و جزئيات .(اسلام و مقتضيات زمان،ص46)


شمايي كه قبول داريد خداوند عالم ترين به سعادت و مصالح انسان است آيا نبايد قبول كنيد خداوند عالم وقتي حكمي را براي تمامي زمان ها معين مي كند روشن است اين حكم در تمامي زمان ها مناسب مصلحت انسان ها بوده است؟


یکی از اعجاب آمیزترین موضوعات در تاریخ علوم و فلسفه اسلامی استعداد پایان ناپذیر منابع اسلامی - مخصوصا قرآن کریم- برای تحقیق و کشف و استنباط است و این مطلب اختصاص به مسائل فقهی و حقوقی ندارد بلکه در همه قسمت­ها چنین است.[ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1372، ج3 ، ص197- 202]

دارا;233085 نوشت:
"عقل حكم مي كند به دستورات او عمل كنيم" ؟!! اين جمله چه معني دارد ؟ اين جمله آنگاه درست است كه انسان به يمن " عقل " توانايي تشخيص اينكه كدام دستور ، دستور خداست را داشته باشد. اين يعني اينكه شما " عقل " را مبناي تشخيص قانون و دستورات خدا قرار داده ايد. يعنی اینکه شما دارید معیار می دهید. شما معیار " عقل " و عقلانی بودن را برای تایید درستی و نادرستي حکم و عمل به آن مطرح کرده اید.سوال من این است :چطور است که در فهم و درک و دانستن اینکه کدام قانون خدایی است و یا نیست بر توانایی انسان صحه می گذارید ولی در توانایی عقل انسان در فهم و درک مصالح خود و تدوین قوانین جدید ، آن را ناتوان می یابید.؟حال آنكه ما بر اساس همان معيار كه حكم خدا تشخيص مي دهيم ، بايد بتوانيم مصالح م مفاسد يك قانون را تشخيص دهيم. نمی توان یک بام و دو هوا رفتار کرد.اگر انسان به عقل خود می تواند خدایی بودن و نبودن حکمی را تشخیص دهد ، این یعنی اینکه انسان قادر است معیاری را دریابد که شاخص درست از نادرست باشد و این یعنی تایید دانایی و تایید اختیار انسان.بنابراین دلیل ندارد که در وضع و تغییر قانون جدید که برآورده کننده مصالح و دافع مفاسد او باشد ناتوان بماند.

شما به مطلب من دقت نكرديد .بنده مي گوييم هر حكمي كه خدا براي مصلحت بشر بيان مي كند چون پشتوانه عقلي دارد ،عقلاني است.يعني عقل مي گويد چون شارع ،آشنا به مصالح و مفاسد است و دچار اشتباه نمي شود پس حكمي كه مي دهد يقنا صحيح است حال من بتوانم ملاك اين حكم را پيدا كنم يا نتوانم.

1- در زمان انتخاب دين( حکمی را مبنی بر آزادی انتخاب ندیدم) 2- در زماني كه دينداري حكمي را بر خلاف مصالح و منافع مي يابد و اراده بر تغيير آن مي كند.(بدعت) 3- پس از خروج از دين ( ارتداد) در مورد اول ، سخن من اين است كه از نظر دين ، انسان ها قبل از اينكه زاده شوند يا مسلمان هستند و يا مسيحي و يا.......

انتخاب دین امکان ندارد غیر اختیاری باشد چون دین یک سلسله از معارف علمی است که به دنبال قبول آنها سلسله ای از معارف عملی واحکام عملی می آید که جامع همه اینها همان اعتقادات است واعتقاد وایمان از امور قلبی است که اجبار واکراه در آن راه ندارد بخاطر اینکه اجبار در اعمال ظاهری وکارهای بدنی امکان پذیر است اما اعتقاد قلبی اسباب قلبی دارد که از سنخ اعتقاد ودرک وفهم می باشند وکسی را نمی توان مجبور کرد به چیزی که نمی خواهد معتقد شود ،.آیه شریفه لااکراه فی الدین ناظر به همین مطلب است.(المیزان،ج2ص342)
امانسبت به موضوع دوم کسی که اسلام را ومعارف اعتقادی آن را از طریق عقل پذیرفته است ونبت پیامبر را پذیرفته است وایمان دارد قوانینی که پیامبر آورده وبه خدا نسبت داده است قوانینی است که واضع آنها خداست وخداهرگز در فرامین واحکام خود خبط وخطا نمی کند.(فرازهایی از اسلام،علامه طباطبایی،ص329) دیگر چه مصلحتی فهمیده که العیاذبالله خدا از آن اگاه نیست. این مساله ازدو حالت حالت خارج نیست:
1-یا این شخص احکام را از جانب خداوند نمی داند.2-یا خودش را عالم تر از خدا می داند.
شما هر کدام از این حالتها را مشخص کنید ویا اگر حالت سومی است تا بر اساس آن بحث کنیم.
نکته دیگر اینکه اگر قرار باشد هر کدام از انسانها با توجه به اینکه انسان خطا می کند طبق مصلحتی که خود می دانند به دین عمل کنند دیگر دینی باقی نمی ماند واز بین می رود.با توجه به اینکه نه تنها در دین اسلام بلکه در قوانین اجتماعی دیگر نیز تبعیض در قوانین جایز نیست وبه افراد اجازه نمی دهند به موادی که با عقلشان سازگار نیست عمل نکنند.
اما در این که انسان مسلمان زاده می شود منظور به دنیا آمدن از فرد مسلمان نیست،پیامبر اسلام فرمود:هر مولودی مسلمان به دنیا می آیدواین پداران ومادران آنها هسند که آنها را به یهودیت ویا مسیحیت می کشانند.یعنی انسان بر اساس فطرت الهی به دنیا می آید وموقع به دنیا آمدن بت پرست ویا بودایی وغیره به دنیا نمی آید.ولی همین انسان وقتی عقلش رشد کرد کسی نمی تواند جلوی فکرکردن اورا بگیردواو قلبا در انتخاب راه ودین خود آزاد است.

دارا;235935 نوشت:
و البته نگفتيتد اين چگونه حقي است كه شما قائل مي شويد.اينكه كسي حق انتخاب ديني را داشته باشد ولي حق اظهار آن را نداشته باشد؟ مگر مي شود كسي ديني را قبول كند و لي به احكام آن ملتزم نباشد
دارا;235935 نوشت:

خوشبختانه خودشمانیز حرف مارا تایید می کنید پس وقتی انسان با اختیار خود دینی را انتخاب می کند باید به احکام آن ملتزم باشدواینطور نیست هر قسمت از احکام آن را با عقل خودش نافع نیافت کنار گذارد ویا تغییر دهد.
اماراجع به سوال:دوست عزیز توجه داشته باشید که بحث در اینجا مربوط به جامعه اسلامی است که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل می دهند.حالا قبل از جواب بنده سوالی از شما می پرسم:
آیا در کشورهایی که دم از آزادی می زنند اجازه تبلیغ وترویج ادیان ومذاهبی که بر خلاف رویه ومسلک آنها است می دهند؟آیا در کشورهای غربی وسکولار در مراکز علمی اجازه بحثهای دینی وتبلیغ دین را می دهند؟
اما بحث ارتداد:تفتیش عقاید داسلام حرام است وتا زمانی که کسی عقاید خود را علنی نکرده وتبلیغ نمی کند کسی با اوکار ندارد اما در جامعه ای که اکثریت آن مسلمان است اگر قرار باشد ر کسی که از اسلام برگشت جار بزند.اعلام کند توالی فاسدی دارد که به چند تای آن اشاره می کنم.
1-هرج ومرج در جامعه وایجادفتنه:فرض کنیم نظامی بر اساس دین واعتقاد به خدا وماوراءطبیعت پدید آمده ومردم آن را قبول دارند ولی گروهی با ترویج سکولاریسم وعقاید دیگر در صدد نابود کردن آن هستند آیا در این صورت آزادی عقیده مطرح است یا واژگون کردن نظام.مساله ارتداد نیز از این قبیل است،فردی که ازاسلام برگشته و همه جا علیه نظام رسمی آن کشور صحبت می کند وچه بسا پیروانی پیدا می کند وکار به درگیری واغتشاش می کشد نظام نمی تواند در مقابل او ساکت بشیند.
2-تجاوز به حقوق ملت:چون باورهای مردم را می سوزاند .زمینه براندازی را فراهم می کند.
نتیجه ای که از سخنان بالا می توان گرفت اینست که هر نظامی با عوامل بر اندازی خود به شدت مقابله می کند خواه نظامهای آزادیخواه باشند ویا نظامهای استبدادی.(مدخل مسائل جدید،ج3ص132-134ازآیةالله سبحانی)
نکته دیگر که قابل اشاره است در آیه72سوره آل عمران خداوند متعال می فرماید:گروهی ازاهل کتاب گفتند:بامدادان به حضور پیامبربرسید وایمان بیاورید وشامگاهان از اسلام از اسلام دست بردارید،تاازاین طریق مسلمانان دچار شک وتردید شوند واز آیین حق باز گردنند.
علامه طباطبایی در در تفسیر این آیه می نویسد:آنان برای توجیه کار خودشان می گفتند ما فکر می کردیم اسلام بر حقانیت ودرستی خود دلایلی دارد ولی وقتی مسلمان شدیم دیدیم که چنین نیست وشواهدی بر بطلان آن برای ما آشکار گشت وبه همین خاطر از اسلام دست کشیدیم واین توطئه ای بود برای ایجاد تردید در مومنین.(المیزان ،ج3ص257)
برای مطالعه بیشتر منابع ذیل مفید است:
1-مدخل مسائل جدید در علم کلام،استاد جعفر سبحانی،فصل2 از ص71به بعد،ناشرموسسه امام صادق(ع)
2-المیزان،ج2ص342.
3-فرازهایی از اسلام،از علامه طباطبایی(ره)
4-مجله کلام اسلامی،شماره65مقاله تشویق به ارتدادبخشی ازتهاجم فرهنگی غرب.

نقل قول:
همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند

نقل قول:
ک دیندار انسانی است که قبل از زاده شدن ، دین او مشخص شده است.متولد خانواده مسلمان ، مسلمان است و متولد خانه ی مسیحی ، عیسوی است و.......

سلام عليكم
و لو سلمنا
در خصوص انسانهايي كه بدوا ايمان به دين آوردند قضيه چطور ميشه؟
نقل قول:
بنابراین از دیدگاه دین ، اصولن چیزی به معنای انتخاب و اختیار وجود ندارد...شما یا مسلمان زاده می شوی و یا مسیحی و یا یهودی و....و انکار چنین نسبتی مستوجب کیفری است به نام " ارتداد فطری " .

موضوع ارتداد عدم تعقل و نپذيرفتن دين نيست. كه شما اشكال مي كنيد اگر انتخاب دين از روي اختيار است پس چرا فردي كه پيروي ديني بوده و الان آن را نمي پذيرد, بايد اعدام شود!!
اما اينكه موضوع ارتداد چي است؟
انشاءالله آقايان كارشناس پاسخگو هستند.


بنام جان آفرین

سلام

در مورد رای دین در حق اختیار و انتخاب آورده اید که:

فرقان;236302 نوشت:
انتخاب دین امکان ندارد غیر اختیاری باشد چون دین یک سلسله از معارف علمی است که به دنبال قبول آنها سلسله ای از معارف عملی واحکام عملی می آید که جامع همه اینها همان اعتقادات است واعتقاد وایمان از امور قلبی است که اجبار واکراه در آن راه ندارد بخاطر اینکه اجبار در اعمال ظاهری وکارهای بدنی امکان پذیر است اما اعتقاد قلبی اسباب قلبی دارد که از سنخ اعتقاد ودرک وفهم می باشند وکسی را نمی توان مجبور کرد به چیزی که نمی خواهد معتقد شود ،.آیه شریفه لااکراه فی الدین ناظر به همین مطلب است.(المیزان،ج2ص342)


اينكه انتخاب دین باید اختیاری باشد یا اینکه انسان از خود این اختیار دارد با اینکه دین چنین اختیاری را مجاز می داند فرق می کند.
مثال :رانندگی بالای km/h 120 در اتوبان خلاف قانون است.البته شما این اختیار را دارید که با سرعتی بالاتر رانندگی کنید. پس شما این اختیار را دارید ولی از نظر قانون خلاف است و چنین مجوزی را قانون به شما نمی دهد.توجه کنید شما اختیار دارید اما نه از بابت قانون . بلکه قانون چنین اختیاری را برای شما قائل نیست.پس نباید این اشتباه را کرد که چون من با اختیار خودم خلاف می کنم یا نمیکنم قانون چنین حق انتخابی را برای من قائل است.
موضوع اختیار انسان و مجوز دین هم ، مثل همین است.شما به عنوان یک انسان اختیار انتخاب هر دینی را دارید ولی هر دینی فقط و فقط شرع خودش را تایید می کند و به شرع خودش دعوت می کند. ولاغير.
ازآنجا که هر دینی فقط شریعت خود را متضمن سعادت بشر می داند ، هر دینی فقط به شریعت خود دعوت می کند و انتخاب شریعت دیگر را جز طریق ضلالت و دور افتادن از مسیر هدایت نمی داند .بنابراین هیچ دینی مجاز نیست انسان ها را مخییر به انتخاب دینی دیگر کند. ) مثل این است که بگوییم که قانون راننده را مخییر کرده است بین خلاف کردن و نکردن.وحال آنکه قانون حکم می کند و راننده را مقید می کند فقط و فقط به قانون خودش)
بنابراین تعبیری اين چنين از آیه ،" لا اکراه فی الدین " به معنی اینکه دین انسان را مجاز به انتخاب راه دیگر می داند ولو خلاف آنچه شریعت خودش می گوید ، خلاف واقع و عین نقض غرض است.

جواب دیگر شما در رابطه با حق انتخاب در دین این بود که در رساله عملیه آمده است " انسان در سن تکلیف حق انتخاب دین دارد.فرض اينكه در رساله آمده باشد ، بفرماييد مرجع چنین حکمی در رساله چيست.و باز هم فرض اينكه اصلن وجود چنين حكمي را قبول کنیم ، باز جای سوال است که برحسب کدام منطق و کدام عقلانیت و کدام عدل و انصاف شما از یک پسر بچه ( 15 ساله ) یا دختر بچه (9 ساله ) انتظار تصميم گیری در مورد دین و آیین را دارید.صحبت از انتخاب دین و آیین است که قرار است تمام عمر را با آن سر کند و مکلف به واجبات آن باشد نه صحبت از یک انتخاب معمولی و موقت.این چه توقعي است که از یک انسان در این سن کم دارید. نامعقول بودن این موضوع آن گاه مشخص تر می شود که بدانیم که برگشت از چنین انتخابی با چه عواقب ناخوشایندتری از طرف دین روبرو می شود..

ارادتمند:Mohabbat:

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

دارا;238110 نوشت:
موضوع اختیار انسان و مجوز دین هم ، مثل همین است.شما به عنوان یک انسان اختیار انتخاب هر دینی را دارید ولی هر دینی فقط و فقط شرع خودش را تایید می کند و به شرع خودش دعوت می کند. ولاغير.
ازآنجا که هر دینی فقط شریعت خود را متضمن سعادت بشر می داند ، هر دینی فقط به شریعت خود دعوت می کند و انتخاب شریعت دیگر را جز طریق ضلالت و دور افتادن از مسیر هدایت نمی داند .بنابراین هیچ دینی مجاز نیست انسان ها را مخییر به انتخاب دینی دیگر کند. ) مثل این است که بگوییم که قانون راننده را مخییر کرده است بین خلاف کردن و نکردن.وحال آنکه قانون حکم می کند و راننده را مقید می کند فقط و فقط به قانون خودش)

سلام

اشتباهه اینطور نیست
دین بعدی دین قبلی رو تصدیق می کنه و قبول داره بلکه دین قبلیه که دین و شرع جدید رو قبول نمی کنه

و اسلام چون ختم ادیان است همه ادیان گذشته رو قبول داره

و چون صاحب کتابه تحریف نشده و متواتر است پس دور از منطق نیست که به راحتی و بدون شروط اذن خروج بده:Gig:[/]

موضوع قفل شده است