منظور امام حسن عسکری (علیه السلام) از این حدیث چیست؟(كارشناس:عمار)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظور امام حسن عسکری (علیه السلام) از این حدیث چیست؟(كارشناس:عمار)

منظور از این حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام چیست؟

خنده بدون تعجب ،از نادانی است

منبع :تحف العقول صحفه 366

victoryone;230284 نوشت:
منظور از این حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام چیست؟

خنده بدون تعجب ،از نادانی است

منبع :تحف العقول صحفه 366

[=book antiqua]با سلام
[=book antiqua]

[=book antiqua]مِن الجَهلِ الضّحكُ من غيرِ عَجَبٍ؛
[=book antiqua]خنده‏اى كه از روى تعجب نباشد نشانه نادانى است .
[=book antiqua]

[=book antiqua]الضحک:باز شدن و شادابي چهره و ظاهر شدن دندان ها از سرور و شادي روح است .2در لسان العرب آمده که «الضحک» ظهور دندان هاي ثنايا از شادي است.
3
و در مجمع البحرين ذيل اين کلمه نوشته شده، ظهور دندان ها هنگام امر عجيب و ضحک، به هنگامي است که مسخره کند يا متعجب شود و سپس ضاحک گردد.4
ضاحکه: همه ي دندان هاي جلو و کنار که هنگام خنده آشکار مي شوند .
ضواحک:دندان هايي که هنگام تبسم ظاهر مي شوند.5
رجل ضحکه: به معناي اين است که مردم به او مي خندند ،
و ضحکه:براي کسي استعمال مي شود که مي خندد و گاهي هم تنها براي سرور و شادي استفاده مي شود. مثل «مسفره ضاحکه»گاهي نيز براي تعجب بکار مي رود. مانند آيه ي 19در سوره ي نمل .6
در باب کاربرد خنده براي تعجب اين نکته بدست مي آيد ، که خنده اختصاص به انسان دارد و در غير انسان يافت نمي شود، و بايد همچنين اضافه کرده : العجب يا تعجب از سبب هاي خنده است، که در نهايت به خنده ختم مي شود و آن به اراده ي خدا و انسان بستگي دارد.
پس خنده اي که به اراده از بنده صادر مي شود.
مانند ساير افعال انسان بايد در جهت صلاح و نيکي لحاظ گردد.7
در باب کلمه ي «خنده» در لغت نامه ي دهخدا آمده است؛ حالتي که انسان به واسطه ي شعف و خوشحالي و بشاشت پيدا مي کند و در آن لب ها و دهان به حرکت در مي آيند و اين حالت با آواز مخصوصي همراه است.

اما در باب تبسم در همين کتاب آمده :«مجمل اللغة:دندان برهنه کردن وقت خنديدن»،«غياث اللغات:اندک خنديدن بدون آواز»و«اقرب الموارد:کمترين حد خنديدن و نيکوترين آن»و در تداول فارسي زبانان خنده ي بي صدا به نحوي که دندان هاي پيشين نمايان گردد .
در کتاب معجم مقايس اللغه در باب تبسم آمده : شروع و آغاز دهان براي خنده، غير ضحک مي باشد.8

2ابن فضل معروف به راغب اصفهاني/ابوالقاسم حسين بن محمد /المفردات في غريب القرآن/ترجمه و تحقيق:دکتر سيد غلامرضا حسيني /تهران/انتشارات مرتضوي/چاپ دوم/1374ش/ج2/باب ضحک
3ابن منظور /ابي فضل جمال الدين محمد بن مکرم/لسان العرب/دار صادر/بيروت/چاپ اول/1998م/ج4/باب ضحک
4طريحي/شيخ فخر الدين /مجمع البحرين/قم/الدراسات الاسلاميه/موسسه البعثة /چاپ اول/1414ه/ج5/باب ضحک
5ابن منظور/همان
6عاطف الزين/سميع/التفسير الموضوعي للقرآن الکريم /لبنان/مکتبه المدرسه/دار التوفيق/الطبعه الثالثه/1414ق/ج1/باب ضحک
7مصطفوي /حسن/التحقيق في کلمات القرآن الکريم/قم/الدائره العامه للنشر و الاعلام/الطبعه الاولي/1365ش/ج7/باب ضحک
8احمد بن فارس بن زکريا/ابوالحسين /معجم مقايس اللغه/قم /مکتب الاعلام السلامي /1404ق/ج1/باب بسم

خنده تعجب :

1ـ نمل/19:«فتبسم ضاحکا من قولها و قال رب اوزعني ان اشکر نعمتک التي انعمت علي و علي والدي و ان اعمل صالحا ترضه و ادخلني برحمتک في عبادک

الصالحين؛سليمان از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت:پروردگارا در دلم افکن تا نعمتي که به من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي سپاس بگزارم و به کار شايسته اي که آن را مي پسندي بپردازم، مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل کن.»
در تفسير الميزان آمده که تبسم، کمترين حد خنده و «ضحک»خنده ي معمولي است. و اگر در جمله مورد بحث هر دو کلمه با هم بکار برده شده، استعمال مجازي است که مي فهماند، تبسم آن جناب نزديک به خنده بود.15
در بيشتر تفاسير از جمله مجمع البيان، نمونه، منهج الصادقين و مخزن العرفان و ..دليل اصلي خنده ي حضرت سليمان را نتيجه ي تعجب دانسته اند. از آن جهت که مورچه اي ياران خود را از لشکر عظيم ايشان برحذر مي دارد، و اين آينده نگري و مصلحت انديشي مورچه باعث تعجب و خندان شدن حضرت سليمان گرديده است. در بعضي ديگر از تفاسير، علت خنده ايشان را شادي بيان کرده اند، به خاطر اينکه خداوند علاوه برنبوت، ملک، سلطنت و لشکرياني از جن و انس و طير، علم منطق پرندگان و ساير حيوانان را نيز به او عطا فرموده است.16و يا شادي بخاطر اينکه حتي مورچگان هم به عدالت گستري ايشان پي برده اند.17
البته با توجه به مقام شامخ نبوت در رابطه با حضرت سليمان (ع)و شخصيت والاي آن حضرت و برخي احاديث رسيده از ائمه اطهار که تنها خنده ي حاصل از تعجب را نيکو شمرده اند، از جمله اينکه امام حسن عسکري(ع)مي فرمايد:«خنده اي که از روي تعجب نباشد، نشان ناداني است».18
و به اين دليل که بيشتر مفسران تاکيد بيشتري برعلت تعجب داشته اند تا سرور و شادي، مي توان گفت که تعجب علت اصلي خنده آن حضرت بوده است .
هود/71:«وَ امرَأَتَهُ قَآئمَةٌ فَضَحِکَت فَبَشَّرناهَا بِإِسحَقَ وَ مِن وَرَاء إِسحَقَ يَعقُوب؛و زن او (حضرت ابراهيم(ع)ايستاده بود خنديد. پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم .»
در رابطه با خنده همسر حضرت ابراهيم(ع)، ساره، و علت آن نظرات متفاوتي وجود دارد، اما در بيشتر تفاسير از جمله مجمع البيان اين خنده را به دلايل مختلف ناشي از تعجب دانسته اند: از جمله اينکه قوم لوط از عذابي که به زودي به آن دچار مي شوند، غافلند. و يا تعجبي که از مشاهده ي آن اوضاع به او دست داد، زيرا مي ديد، با اينکه از مهمانها(فرشتگاني که جهت بشارت آمده بودند)پذيرايي مي کند. آنها از غذا نمي خورند.19
در تفسير نمونه نيز علت خنده ي ساره را تعجب حاصل از اين مي داند،که مگر پيرزني در اين سن و سال مي شود، براي شوهر پيرش فرزند آورد. زيرا ساره نود و هشت يا نود و نه ساله بود و شوهرش، حضرت ابراهيم نيز نود و نه يا صد سال داشتند.20
در مفردات آمده که خنده همسر حضرت ابراهيم از تعجب و شگفتي بوده، به دلالت آيه «قَالَت يَا وَيلَتي أَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَذابَعلي شَيخاً إِن هَذَا لَشَيءٌ عَجِيبٌ(هود/72)؛آيا از امر خدا در شگفتي»و دلالت ديگر براين سخن، خود ساره است که گفت:«أَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ(هود/72)؛آيا، من که پيرم فرزندي خواهم داشت.»21

علامه طباطبايي«ضحک»در اين آيه را به معناي حيض شدن مي داند نه خنديدن. و در همين رابطه به حديثي از معاني الاخبار به سند صحيح از عبدالرحمن بن حجاج از امام صادق استناد کرده است، که در تفسير جمله «فضحکت فبشرناها باسحاق»فرموده اند : يعني حيض شد.22
اما در رد اين مطلب در تفاسير آمده که عرب فقط در رابطه با حيض شدن خرگوش، از «ضحک»استفاده کرده است. و در رابطه با انسان ها از اين لفظ استفاده نمي شود.23
همچنين در لسان العرب از قول فراء نقل شده که قول«ضحک»به معناي حائض شدن را از فرد ثقه نشنيده است، واز ابن عباس روايت شده که خنده ي ساره بخاطر تعجب، از ترس حضرت ابراهيم بوده است.24
در نتيجه با توجه به دلايل تفسيري و لغوي ارائه شده مي توان به اين نتيجه رسيد که، خنده ي ساره(همسر حضرت ابراهيم)از روي تعجب بوده است .

15علامه طباطبايي/همان/ج15/ص502
16همان
17طبرسي/همان/ج18/ص92و مکارم شيرازي /ناصر/تفسير نمونه /تهران/دار الکتاب الاسلاميه/1352-1366ش/ج15/ص43
18محمدي ري شهري /محمد/ميزان الحکمه /مترجم: حميدرضا شيخي /قم/دار الحديث/چاپ اول /ويرايش سوم/1377ش/باب ضحک ج7و بحار الانوار:10/59/76
19طبرسي/همان/ج12/ص91
20ـ مکارم شيرازي/همان/ج9/ص171
21راغب اصفهاني/همان/ج2/باب ضحک
22ـ علامه طباطبايي/همان/ج10/ص490
23ـ طبرسي/همان/ج12/ص91
24ـ ابن منظور/همان/ج4/باب ضحک

[="green"][="black"][="darkslateblue"][/][/]سلام
کمی بیاندیشیم می بینیم که تعجب اصولا و منطقا اگر واقعی باشه حاصل از تفکر و تعقل است و چون تعقل در اصلا با جهل است
پس می شه گفت خنده بدون تعقل یا بیهوده نشانه جهالت است
منتظر نظر اساتید علم حدیث می مانیم
[/]


با سلام و عرض ادب و تشکر از پاسخ دوستان.

عرض کنم مختصر در تایید پاسخ دوستان که منظور حدیث همین است که انسان
بی جهت و بدون اینکه مسئله تعجب آوری برایش رخ بدهد بخندد که در این روایت
این کار را نشانه نادانی معرفی شده(1).
و در روایت دیگر این گونه افراد را جزء کسانی شمرده است که غضب شدید
خدا برآنها نازل می شود. (2)

1. الکافی ، ج‏2، ص 664

2. بحار الأنوار ، ج‏63، ص: 332

خب اینجا که تبسم کردن منظورش نبوده ؟؟؟

درسته؟

victoryone;230445 نوشت:
خب اینجا که تبسم کردن منظورش نبوده ؟؟؟ درسته؟

سلام

کلا خنده گفته
خنده باید بر راه حق باشه و شوخی باطلم هم خوب نیست
:ok:

اگر اشتباه فهمیدم لطف کنید سوالتونو کمی واضح تر بیان کنید ممنون:hamdel:

victoryone;230445 نوشت:
خب اینجا که تبسم کردن منظورش نبوده ؟؟؟ درسته؟

با سلام مجدد
در جواب این سوال عرض کنم نه خیر منظر تبسم نیست.

در لغت برای آن چند معنا ذکر کرده­اند: برخی آن را اولِ ضحک که

همراه با صدا نباشد معنا کرده­اند. [1]

برخی آن را حالتی پایین­تر از خنده معنا کرده­اند.[2]

و برخی در معنای آن گفته­اند گشوده شدن لب­ها برای شادمانی

و نمایان شدن دندان­ها بدون ایجاد صدا[3] که معادل فارسی آن "لبخند" است.[4]

منبع:
1. طريحى، فخر الدين؛ مجمع البحرين،‏‏ كتابفروشى مرتضوى،‏ تهران،‏ 1375 ش، چاپ: سوم، ج‏6، ص 17.

2. ابن منظور، محمد بن مكرم‏؛ لسان العرب‏، دار صادر، بيروت‏، 1414 ق‏، چاپ: سوم، ج‏12، ص 50.

3. فراهيدى، خليل بن احمد؛ كتاب العين‏، انتشارات هجرت‏، قم‏، 1410 ق،‏ چاپ: دوم، ج‏7، ص 277

4. مهيار، رضا؛ فرهنگ ابجدى عربى- فارسى‏، بی تا، بی جا، ص 205.

موضوع قفل شده است