صهیونیسم و كورش هخامنشی (تقويم يهودي و مبناي تاريخ شاهنشاهي )
تبهای اولیه
با سلام
از برجستهترين تحركات يهودي و صهيونيستي در تاريخ معاصر ايران، برپايي جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي شيراز، در سال 1350 شمسي / 1971 ميلادي است.
صرف نظر از چگونگي زمينهسازيها، اقدامات و توجيهات درباره برگزاري مراسم موسوم به جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و به علاوه، صرف هزينههاي هنگفت و نيز مفاسد فراوان اين مراسم، به طور خلاصه ميتوان گفت؛ طراحي و اجراي اين برنامه به تمامي از سوي مجامع صهيونيستي و اسرائيلي بود.
در افشاي ماهيت اين جشن، مثل همة موارد مشابه بيش و پيش از هركس، حضرت امام خميني(س) پرچمدار نهضت اسلامي بود كه مردم مسلمان ايران را نسبت به ماهيت و اهداف برگزاركنندگان اين مراسم هشيار و آگاه نمود:
«... اطراف مملكت ايران در اين مصيبت گرفتار هستند و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشاهي ميشود.
از قراري كه يك جايي نوشته بود، براي جشن خود شهر تهران 80 ميليون تومان اختصاص داده شده است؛ اين راجع به خود شهر است.
كارشناسهاي اسرائيل براي اين تشريفات دعوت شدند به طوري كه خبر شدم و نوشتند به من، كارشناسهاي اسرائيلي مشغول به پا داشتن اين جشن هستند و اين تشريفات را آنها دارند درست ميكنند.
اين اسرائيل كه دشمن اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است...(1)»
امام خميني ضمن نكوهيدن فسادگريهاي شاه و افشاي توطئه صهيونيستها، به سران كشورهاي اسلامي هشدار دادند:
«... به اين ممالك اسلامي بگوييد كه نرويد به اين جشني كه اسرائيل دارد بساط جشنش را به پا ميكند يا درست ميكند؛ كارشناسهاي اسرائيل در اطراف شيراز دارند بساط جشن را درست ميكنند. در اين جشني كه كارشناسهاي اسرائيل دارند اين عمل را ميكنند، نرويد...(2)»
[=Century Gothic]برخلاف آنچه كه براي محمدرضاشاه و سران و دولتمداران رژيم پهلوي توجيه و القا كرده بودند و عليرغم تبليغات ادعايي دربار پهلوي مبني بر بزرگداشت 2500 سال سلطنت و پادشاهي در كشور ايران، واقعيت اين بود كه جشنهاي 2500 ساله، صرفاً با هدف نكوداشت خاطره و تاريخ عزيمت يهوديان از بابل به ايران و بيتالمقدس در زمان كورش، در سال 539 قبل از ميلاد بود.
آنگونه كه بعدها آشكار شد، محافل يهودي – صهيونيستي در سال 1340 شمسي/1961م، طرح و تمايل به برپايي اين جشن را اعلام كرده بودند.
در سال 1961، اسرائيليها تصميم گرفتند تا به منظور يادبود آزادي و رهايي ملت يهود از اسارتش در بابل، كنگرهاي با شركت تاريخنويسان برگزار نمايند.:Sham:
ميدانيم اگر راست باشد [=Century Gothic]كه بختالنصر دوم، پادشاه بابل، پس از آنكه اورشليم را فتح كرد، اسرائيليها را به اسارت به بابل برد.
اسارت آنها در بينالنهرين، مدت چهل سال به طول انجاميد، يعني تا زماني كه كورش بزرگ، شاه پارس، بابل را در سال 539 پيش از ميلاد به تصرف خود درآورد.
در اين تاريخ بود كه او ملت يهود را به اورشليم بازگردايند و دستور بازسازي معبدشان را صادر نمود.
تاريخنويسان و شرقشناسان ايراني هم به اين اجلاس اسرائيليان دعوت شدند. مشاور فرهنگي دربار كه از گرايشهاي جاهطلبانه شاه مطلع بود، [از شاه] درخواست ملاقات كرد.
در اين ملاقات، تاريخشناس معروفي كه متأسفانه با تمام دانش خود از شخصيتي ضعيف و نفوذپذير برخوردار است، او را همراهي ميكرد و نظريه زير را ارائه نمود:
به جاي آنكه بگذاريم اسرائيليها اين بزرگداشت را منحصر به آزادي يهوديان از بابل، نمايند، چرا تأكيد را بر ارزشهاي والاي كورش كبير، شاه هخامنشي قرار ندهيم و به سلطنت رسيدن او را به عنوان يكي از زمانهاي پرعظمت عهد عتيق جلوه ندهيم، تا به اين ترتيب نشان دهيم كه سلطنت در ايران منشايي اصلي و تاريخي دارد؟
اين پيشنهاد به نظر شاه خيلي جالب آمد.(3):Sham:
[=Century Gothic]در آن زمان، بر اساس محاسبه كانونهاي صهيونيستي، سال 539 قبل از ميلاد به عنوان مبدأ، با سال 1961 ميلادي (1340 شمسي) جمع شده و رقم 2500 به دست آمده بود.
بعضي ديگر عقيده دارند كه چون كانونهاي مزبور موفق به برگزاري جشنها در سال 1340ش/1961 نشدند، لذا ده سال بعد يعني سال 1971م/1350ش، به برپايي اين مراسم اقدام كردند. بر اين اساس، آنها سال 1971 (1350شمسي) را با سال 529 قبل از ميلاد، كه تقريباً همزمان با آغاز پادشاهي كورش بود جمع و رقم 2500 را به دست دادند.
در يك اثر تحقيقي نيز در اين باره چنين تصريح و تأكيد شده است:
داستان آزادي يهود به دست كورش در تورات نقل شده و جشنهاي 2500 ساله كه محمدرضا پهلوي راه انداخته بود در واقع به خرج ملت ايران و به خاطر بزرگداشت اين واقعة تاريخي محبوب يهوديها و با رهبري و برنامهريزي صهيونيستها بود.(4):Sham:
محافل يهودي و صهيونيستي نيز در اين باره اعترافات جالب توجهي داشتند كه در اين نوشتار، فقط به يك نمونه از آنها بسنده شده است.
لطفالله حي يكي از سران انجمن كليميان تهران، نمايندة مجلس شوراي ملي، از مشاهير و معاريف فراماسون و عضو برجسته تشكيلات صهيونيسم كه رياست «شوراي يهوديان ايران» در «شوراي مركزي جشنهاي 2500 ساله» را عهدهدار بود، در مهرماه 1349، طي اطلاعيهاي در ميان جامعه يهود ايران، در اين باره چنين نوشت:
اين جشنها در حقيقت يادبود اولين اعلاميه حقوق بشري در 25 قرن قبل است. همان اعلاميهاي كه به فرمان كورش كبير شاهنشاه بزرگ ايران در آزادي ملت يهود از اسارت بابل و آبادي خانه خدا و معبد دوم در اورشليم صادر شد و نه تنها به منزله لوحه زريني در بزرگي روحي و عظمت فكر انساني شاهنشاهي ايران در تاريخ بشريت به يادگار مانده و هنوز هم ميدرخشد بلكه مادة تاريخ 2500 ساله جامعه يهوديان ايران شد.
[=Century Gothic]در حقيقت اعلاميه كورش كبير ابتداي سكونت يهوديان ايران در ادوار عزرا و نحميا و زر و بابل در اين ديار مقدس به شمار ميآيد.:Sham:
فيالواقع جشنهاي سال آينده براي يهوديان ايران جنبة جشن 2500 ساله تاريخ ما [يهوديان] در ايران است.
از اين حقايق مهمتر آن كه اين جشنها در عهد سلطنت پرافتخار پدر تاجدار و انسان بزرگ قرن ما شاهنشاه آريامهر كه به حق نزد يهوديان جهان كورش ثاني لقب گرفته است انجام ميگيرد.
به همين منظور از مدتها قبل از طرف شوراي مركزي جشنهاي شاهنشاهي با شركت گروهي از سرشناسان و افراد بصير جامعه يهود، شوراي يهوديان ايران وابسته به شوراي مركزي جشنهاي شاهنشاهي تشكيل و با مطالعه مستمر و عميق و مشاورات لازم برنامه اجرايي جامعه ما [يهوديها] را در اين باره تهيه نمود [... كه] شامل اقدامات مفصلي در زمينههاي فرهنگي – بهداشتي جشنها و مشاركت جوامع مختلف يهوديان جهان است به موقع خود به اطلاع همگان خواهد رسيد تا هر خانواده يهودي ايراني سهم خود را در آن ادا نمايد.
[=Century Gothic] پينوشتها
1- صحيفه نور، ج 1: ص 167؛ سخنراني 6 خرداد 1350.
2- همان.
3- احسان نراقي: از كاخ شاه تا زندان اوين؛ ترجمه سعيد آذري؛ مؤسسه خدمات فرهنگي رسا؛ چاپ اول، 1372؛ ص 59.
4- شمسالدين رحماني؛ لولاي سه قاره؛ چاپ اول، 1371؛ حوزه هنري: ص 49.
لطفالله حي يكي از سران انجمن كليميان تهران، نمايندة مجلس شوراي ملي، از مشاهير و معاريف فراماسون و عضو برجسته تشكيلات صهيونيسم كه رياست «شوراي يهوديان ايران» در «شوراي مركزي جشنهاي 2500 ساله» را عهدهدار بود، در مهرماه 1349، طي اطلاعيهاي در ميان جامعه يهود ايران، در اين باره چنين نوشت:
در حقيقت اعلاميه كورش كبير ابتداي سكونت يهوديان ايران در ادوار عزرا و نحميا و زر و بابل در اين ديار مقدس به شمار ميآيد.
فيالواقع جشنهاي سال آينده براي يهوديان ايران جنبة جشن 2500 ساله تاريخ ما [يهوديان] در ايران است.
دوستانی كه دستی در پژوهشهای توراتی و اسناد و مدارك 2500 سال پيش دارند به خوبی میدانند كه در زمان گشايش بابل بدست كورش بزرگ هيچ تجمعی از يهوديان در بابل و زندان بابل و... وجود نداشته است! كتيبهها همواره از همهء قومها و خداها و خدايان سخن گفتهاند. حتی از قوم عرب كه اصلا ديده نمیشدند در كتيبههای هخامنشی سخن رفته است اما هيچ اشارهای به يهود و يهوه و اسرائيل و هر چيزی كه بتواند اثری از يهود بدهد نيست!
اين نشان میدهد كه رخداد گشايش بابل بدست كورش بزرگ چنان برای مردم بابل شورانگيز و لذتبخش بوده است كه در كتيبهها و ديگر اسناد خود بازتاب گسترده دادهاند و بعدها نيز سينه به سينه نقل میشده است منتها در زمان يورش اسكندر گجسته به ايران و فروپاشی شاهنشاهی ايران، مرزها گسسته شد و از هر سو هر قوم و قبيلهء بيگانهای به ايران راه يافت. از همين زمان است كه اندك اندك نام يهوديان به گوش ايرانيان میرسد اما نويسندگان تورات تلاش كردند آن خاطرهء خوشی كه بابليان از كورش بزرگ داشتند را برای خود مصادره كنند! با اين كار به دو هدف رسيدند:
1- يكی از مهمترين شخصيتهای محبوب جهان باستان، كورش بزرگ، مصادره و پيامبر يهود شد.
2- تاريخ استقرار يهوديان در ايران از سالها پس از دوران اسكندر، به دوران پيش از او رسيد و دست كم چندين سده كهنتر شد. پس میتوانند ادعای مالكيت در برخی جاها را داشته باشند!
اينجاست كه گفتار «لطف الله حی» را از كپیای كه جناب رضا آوردهاند درمیيابيم!
اصولا يهوديان برای آنكه پيشينهء خويش را بخواهند در جايی نشان دهند، نخست تاريخ كهن آن منطقه را به نفع خويش مصادره میكنند. جشنهای 2500 ساله هرچند جنبهء مثبتی داشت و آن شناخت كتيبهها و منابع اصيل تاريخی بود اما شوربختانه اين را هم تداعی كرد كه آغاز تاريخ ايران از 2500 سال پيش بوده است نه كهنتر! در كنارش نيز، تاريخی دروغين برای وجود يهوديان در 2500 سال پيش ارائه كرد. چيزی كه به تازگی در تورات نوشته شده را قدمت 2500 ساله دادند!
سلام عليكم و رحمه الله
بدون شك يهود نه تنها در تحريف تورات بلكه در تحريف تاريخ ملل مختلف بالاخص ايران دست داشته است ولي بحث بخت النصر و ماجراي عدم پرداخت ماليات از طرف يهود به بخت النصر در سال سوم رو حتما شنيده ايد
كه ميگويند يهود از كوروش درخواست كمك ميكند و كوروش براي رهائي آنها به بابل حمله كرده و لذا او را ناجي قوم يهود لقب داده اند.
خب اينها ادعاي يهود است و شايد هم در كتب ديني شان آمده
نظر استاد فريدون گرامي در اين باره چيست ؟
ياحق
ماجراي عدم پرداخت ماليات از طرف يهود به بخت النصر در سال سوم رو حتما شنيده ايد كه ميگويند يهود از كوروش درخواست كمك ميكند و كوروش براي رهائي آنها به بابل حمله كرده و لذا او را ناجي قوم يهود لقب داده اند.خب اينها ادعاي يهود است و شايد هم در كتب ديني شان آمده
درود بر گراميان بويژه جناب فاتح انديشمند
همانگونه كه فرموديد، اينها ادعای نويسندگان يهودی است و هيچ منبع تاريخی تاييدشان نمیكند. شايد كسی بپرسد چرا يهوديان چنين میكنند. پاسخ سرراست است: ادعای مالكيت بر پيشينهء تاريخی برخی از مناطق. يهوديان نمیخواهند وجههء كهنی كه بر پايهء تخيلات توراتی برايشان بوجود آمده از بين برود.
يهوديان در اين يكی دو سدهء گذشته با همهء توانشان تاريخ را بررسی كردهاند تا شايد توهمات نويسندگان تورات را در لابلای تاريخ پيدا كنند. در حقيقت میخواستند بگويند تورات براستی يك كتاب مهم تاريخی است كه از جهان باستان برای بشريت به ارث رسيده اما كم كم ديدند كه چنين نيست و نياكانشان مانند صهيونيستهای امروزی دروغپردازان قابلی بودهاند!
اگر دوستان كتيبهشناس و آشنايان به زبانهای باستانی دقت كنند، اغلب كتيبههايی كه از عراق و فلستين و سوريه و مصر و ايران يافت میشد و قرار بود كه منتشر گردد، در كنار دانشمند زبانشناس يك يهودی هم وجود میداشت تا يك زمان آن دانشمند چيزی نگويد كه تورات زير سئوال رود. اين شد كه گفتار دانشمندان زبانشناس محدود شد زيرا كه هيچ اثری از يهوديان در تاريخ ديده نمیشد.
برخی كتيبهها را مانند كتيبههای شلمانسر سوم، بختالنصر و... با تورات همپوشانی كردند. مثلا در كتيبهای نام يهوياقيم(به اصطلاح شاه يهود!!) را گنجاندند. مثلا گفته شده «.... به فلان جا لشكر كشيد» اما نام كسی كه لشكر كشيده است در كتيبه از بين رفته است! اما مطلب را چنين منتشر كردهاند: يهوياقيم/يهوياكيم به فلان جا لشكر كشيد! تنها كسانی كه تصوير كتيبه را ديدهاند و به زبانهای باستانی اشراف دارند اين موضوع را میدانند منتها صدايشان در جهان پخش نمیشود.
خوشبختانه خطوط كتيبههای ايرانی(ميخی هخامنشی، خوزی، پهلوی و اوستائی و...) تا اندازهای ساده هستند و میتوان با يك دورهء آموزش به نتايج خوبی رسيد. در جشنهای 2500 ساله درواقع يهوديان گول خوردند و تا جای ممكن كتيبهها و ديگر اسناد منتشر میشد يا آنكه بخاطر خوشرقصی در دربار پهلوی، ناچار بودند چيزی نگويند. بويژه كه ايران نخستين كشوری بود كه كشوری بنام اسرائيل را به رسميت شناخت(هرچند كه پس از انقلاب، دستمزد شاه را دادند و حتی به او پناه هم ندادند و از زنش -فرح- درخواست ازدواج هم شد!!) بنابراين جوی بوجود آمد كه از سوی موزههای جهان مدام دربارهء كورش بزرگ و تاريخ باستان مطالبی مستند منتشر میگرديد. كتابهای كهن پهلوی و اوستائی استنساخ میشدند.
پس ديگر كار از كار گذشته بود. آنگاه ديدند كه تا زمان ساسانيان هيچ نامی از يهوديان در منابع ايرانی نيست. از يكسو تورات از كورش بزرگ و داريوش بزرگ و خشايارشا و... و دست داشتن در دربار ايرانيان سخن گفته بود از سوی ديگر هيچ اثری در منابع نبود.
در منابع ساسانی(شاهنشاهی 400 ساله ايران پيش از اسلام) دقيقا نام شهر يا منطقهای بنام «يهوديه» در بين انبوه شهرها و روستاها آمده است. خشايارشا(پسر داريوش بزرگ و تقريبا 1000 سال پيش از اسلام) نزديك به يك سده پس از كورش بزرگ به پادشاهی رسيد. اگر جماعت 70 هزار نفرهء يهودیان در بابل بودهاند(جماعتی كه چندين برابر كل سپاه كورش بودهاند!! اگر وجود داشتند و آزاد شدند، در شهر غلغله میشد!!) و به ايران آمدند يا در همان اطراف ساكن شدند، لابد پس از يك سده بايد در بين ديگر اقوام شناخته میشدند. اما میبينيم كه هيچ اثری در كتيبهها نيست برای نمونه خشيارشا از همهء مناطق و اقوام و ملتهای زير نفوذ خويش نام میبرد بجز يهود و وابستگانش. بشنويم صدای اين شاهنشاه هخامنشی را از 2400 سال پيشين:
«خدای بزرگی (است) اهورامزدا، كه اين زمين را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه مردم را آفريد، كه برای مردم شادی آفريد، كه خشايارشا را شاه كرد، يگانه شاه[شاهان] بسيار، يگانه فرمانروای[فرمانروايان] بسيار.
من خشايارشا (هستم)، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمينهای دارای ملل بسيار، شاه هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آريائی، از نژاد آريائی.
خشايارشا شاه گويد: بخواست اهورامزدا اين (است) سرزمينهائی جدا از پارس كه من شاه آنها بودم. من بر آنها حكمرانی كردم. بمن ماليات دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد آنرا كردند. قانون من (آن است) كه آنها را نگهداشت:
ماد، كاپادوكيه(طرف شرقی آسيای صغير)، ارمنستان، سكاهای تيز خُود، سكاهای هومخوار، پَرثَوَ (خراسان)، هرات، بلخ، سغد، دها(ايلی طرف شرق دريای خزر)، خوارزم، گندار(درهء كابل)، ثَتَگوش(درهء رود هيرمند)، هند، زرنگ(سيستان)، رُخَج(بلوچستان امروز)، مك(مكران امروزه و عمان)، خوزستان، بابل، سارد، يونانيها كه كنار دريا ساكنند، و آنهائی كه آنسوی دريا ساكنند، سكودرا(اهالی مقدونيه)، آشور، آكوُفچیيا(طايفهء ناحيهء كوهستانی)، عربستان، مصر، ليبیها، كاريها، حبشيها. »
اين كتيبه ادامه دارد اما مهم آن است كه از دورتادور ايران آن زمان كه از حبشه و مصر و شمال آفريقا تا يونان و مقدونيه و از آنجا تا آنسوی خوارزم و سپس تا جنوب شرق و هند و نهايتا تا عمان و عربستان گسترده بوده، هيچ اثری از يهود و جد و آبادش(آباديش) نيست! پس جشنهای 2500 ساله در كنار فوايدش اين زيان را داشت كه قدمت 2500 ساله برای يهوديان بابل و ايران ساخت!
سپاس
سلام عليكم و رحمه الله
سپاسگذارم از استاد فريدون گرامي . بالاخص از استدلالتان در مورد كتيبه خشايارشاه .
حتما سرزميني همچون فلسطين كه قبل از ظهور حضرت مسيح محل تجمع يهوديان بوده و اين نام يهوديه به آنجا نسبت داده ميشده و مدتي تحت سيطره ايران و مدتي هم تحت تسلط روم بوده چيز دندان گيري هم در اين عرصه وسيع جهاني نبوده و لذا در كتيبه خشايار از او نامي هم يافت نميشود.
از طرفي فاصله سرزمين بابل تا فلسطين هم كم نيست . اينكه ادعا شده بخت النصر از "منطقه اي خودمختار" و يهودي نشين در بابل خراج ميگرفته
نه با كتيبه خشايار همخواني دارد ( چون اگر چنين بود بواسطه وسعت و جمعيت نامي از آنها برده ميشد مانند مصر يا حبشه يا حجاز )
و نه با منطقه جغرافيائي تجمع يهود منطبق است.
از طرفي در اعتقادات يهود يك نكته قابل توجه است و آن اين است كه يهود منع شده كه در جائي حكومت تشكيل دهند يا منطقه اي را تحت اختيار خود در آورند بشكلي كه يهوديان در آنجا تجمع كرده و حكومتي را شكل دهند. و اين از احكام واضح حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام است.
و اين خود مزيدي برعلت عدم تجمع و دليلي واضح است بر اين شاكله جمعيتي در 1000 سال قبل.
چنانكه از كتبه ميتوان دريافت
...
اما
پس از خشايار شاه ( يا خشاريا شاه نميدانم كدام صحيح تر است ) كوروش و اردشير دراز دست براي گرفتن حكومت با هم جنگيدند و اردشير پيروز شد ولي كوروش نيز بابل را قبل از شكست فتح كرده بود
آيا كوروش دوم از سرزميني بنام يهوديه پس از فتح بابل سخن گفته ؟
يا گزنفون در كوروش نامه اشاره اي به اين قوم داشته ؟
باسپاس
درود بر دوست گرامی جناب فاتح،
به نكتهء خوبی اشاره فرموديد كه يهوديان از ديدگاه دينشان نبايد حكومت داشته باشند. البته چنين ديدگاه مهمی ريشه در ساختار زندگی باستانی ايشان دارد. آنان كوچگر بودهاند نه يكجانشين. انسانهای يكجانشين نياز به ديوار و قانون دارند زيرا كه خوراك خويش را بايد از همان مكانی كه نشستهاند بدست آورند و اين چارهای ندارد بجز از كشاورزی و ديواری كه مالكيت ايجاد كند و مانع از بهرهوری دزدانهء ديگران شود!
كوچگران هم میتوانند مالكيت داشته باشند منتها تنها میتوانند مالكيت دامهايشان را داشته باشند كه در كوچها با خود میبرند. اين نكتهء بسيار بسيار مهمی است. زيرا كه با آن میتوان شيوهء زندگی مردمان باستان را شناخت: كشاورزی يعنی يكجانشينی و دامداری (به تنهايی) يعنی كوچگری!
اگر تورات را بدقت بررسی كنيم، خدايشان يهوه هيچگاه فرمان به كشاورزی نمیدهد بلكه از دامداری پشتيبانی میكند! آنان از سوی يهوه اجازه دارند كه به مردمان بومی در هر منطقه يورش برند و از محصولات كشاورزی و درختان و دامهای آنان استفاده كنند و جايشان را بگيرند و با دخترانشان همبستر شوند و مردانشان را هم بكشند.
منتها يهوه يك فرمان خوب هم در اين بلبشو داده است و گفته در يورشها درختان را نسوزانيد و از بين نبريد چون ممكن است دوباره به آنجا بازگرديد و ميوه بخواهيد! البته يك كار ديگری كه يهوه برايشان كرده است اين است كه گاهی از آسمان برايشان غلات میفرستد!! حال چگونه يك قوم كوچگر میتواند بدون كشاورزی به چنين هديهای برسد معلوم نيست. كار ديگر يهوه اين نيز بوده است كه به بنیاسرائيل وعدهء سرزمينهای سرسبز ديگران را میدهد و نامش را سرزمين موعود میگذارد!
همهء يكجانشينان معابدشان در كنارشان است اما بنیاسرائيل ادعای انواع و اقسام معبد و هيكل در فواصل بعيد و البته سرسبز ديگران دارند و با آنكه همه پيامبران كعبه را طواف كردهاند اما موسی كتاب مقدس اصلا چنين نكرده است! زيرا كه حجاز خشك و سوزان است.
همهء اين نكتهها را عرض كردم كه بگويم يهوديان نياز به يك پيشينه مكتوب دارند تا بتوانند سابقهء كوچگری خويش را لاپوشانی كرده و نهايتا ادعای مالكيت داشته باشند. اما تا جاييكه مطالعه داشتهام هيچ كدام از نويسندگان باستان تا زمان استرابون خبری از تجمع يهوديان و جايی بنام يهوديه ندادهاند. استرابو هم در زمان زايش مسيح میزيسته است. اگر به نسخههای موجود كتاب استرابو بتوان اعتماد كرد، نام يهوديه برای نخستينبار در كتابش به صورت كاملا گذرا و بیاهميت آمده است. چيزی حدود 550 سال از زمان گشودن بابل بدست كورش بزرگ گذشته است اما آن خبرهايی كه يهوديان مدعياش هستند در منابع تاريخی نيست. اگر بخواهيم مطمئن شويم، برای نخستينبار در بين كتيبههای ساسانی نام يهوديه آمده است. پس دو سه سده از زايش مسيح گذشته است.
اردشير نخست با كورش بزرگ نجنگيده است. زمانشان يك سده با هم اختلاف دارد و كورش بزرگ هم هيچ نامی از وجود يهوديه و يهود و يهوه و... نبرده است. اصلا هيچ كدام از روحانيان بابلی چه در اين كتيبه چه كتيبههای ديگر چيزی بنام يهود و... نمیشناسند.
نام خْشَيارشا درست است. «شا» بخشی از نام است نه آنكه مخفف لقب «شاه» باشد. واژهء شاه در زبان فارسی باستان «خشایَثییَ» بوده است كه روی هم میشود: «خشيارشا خشايثی» بنابراين به فارسی امروزی میشود:
«خشايارشا شاه».
اين يكی از نكتههای سادهای است كه میتوانيد بفهميد آيا گويندهاش با زبانهای باستانی آشنايی داشته يا نه.
سپاس
سلام و سپاس از دوست انديشمندم
بله كوروش دوم همزمان با اردشير دراز دست بوده و گزنفون كه كوروش نامه را ( علي الظاهر سفرنامه اش را ) نوشته
همزمان با كوروش اول يا بقولي كوروش كبير نبوده و اختلاف 80 ساله بين اين دو است.
البته
استاد آموزگار در كتاب ايران باستان ( نوشته كاوشگر جوانمرگ شده و كتاب نا تمام گذاشته اي بنام "موله" كه بعد از مرگش دو نفر آنرا نميدانم چگونه ادامه داده اند )
در ذيل موضوع مذكور در كوروش نامه جنگ اردشير را با "كوروش دوم" ( همزمان با گزنفون) توضيح داده است.
ياحق
كوروش اول يا بقولي كوروش كبير
با درود
البته كورش اول پدر بزرگ كورش كبير بوده است. بنابراين كورش بزرگ يا كبير، كورش دوم خواهد شد.
سپاس از توجه
سلام عليكم و رحمه الله
بله درست ميفرمائيد كوروش دوم يا كوروش كبير
كوروش دوم حدود 80 سال با گزنفون و اردشير دوم اختلاف سنه حيات دارد و كوروش نامه گزنفون درباره فتح بابل است بدست كوروش ( سوم ) در جنگي كه با اردشير دوم داشته
اينهم نقل از كتاب ايران باستان
اگر براي بار دوم كوروش سوم بابل را فتح كرده بايد در كوروش نامه گزنفون ردي از يهوديه باشد .
در نسخه ناقصي كه بنده دارم چنين مطلبي را نديدم
موفق باشيد
/
درود بر دوستان بويژه جناب فاتح
كتاب كورشنامهء گزنفون بارها ترجمه شده است. يكي از بهترين ترجمهها ترجمهء Henry Graham Dakyns است كه در تارنماي زير ميتوانيد اين ترجمهء انگليسي را ببينيد:
http://ancienthistory.about.com/library/bl/bl_text_xenophon_cryopedia_epi.htm
و ترجمه به فارسي از روي اين ترجمهء انگليسي را «ابوالحسن تهامي» در تهران در انتشارات نگاه انجام داده است كه چاپ دوم آن سال 1389 بوده است.
ترجمهء معمولي و نزديك به خوب ديگري هم داريم كه «خشايار رخساني» انجام داده است كه انجمن پژوهشي ايرانشهر آنرا فرستاده است و از اينجا ميتوانيد دريافت كنيد:
http://www.4shared.com/document/1G_yyjVl/Biography_of_Kurosh_the_greatI.html
ترجمه نسبتا معمولي و البته از همه قديميتر هم داريم كه «رضا مشايخي» در «انتشارات علمي و فرهنگي» انجام داده است و از نشاني اينجا و http://www.iranmaktoob.com/?p=1067 دريافت كنيد.
همانگونه كه عرض كرده بودم، از كهنترين منابع زمان كورش بزرگ،2500 سال پيش تا 2000 سال پيش هيچ اثری از يهوديه نيافتهام. تنها از زمان «استرابو»(2000 سال پيش) است كه نام يهوديه بصورت گذرا آمده است. چند سده پس از او در كتيبهها برای نخستينبار نام يهوديه آمده است(كتيبههای ساسانی).
شاد باشيد
همانگونه كه فرموديد، اينها ادعای نويسندگان يهودی است و هيچ منبع تاريخی تاييدشان نمیكند.
همانگونه كه عرض كرده بودم، از كهنترين منابع زمان كورش بزرگ،2500 سال پيش تا 2000 سال پيش هيچ اثری از يهوديه نيافتهام.
[=Times New Roman]به صرف اینکه در کتیبه های مبهم و مغلوط هخامنشیان چیزی یافت نشده که نمیشود تاریخ یهودیه را به جلوتر از زردشتیه آورد و دین شرک آلود زردشتی را نخستین دین توحیدی جا زد .
محض اطلاعتان بنده دو سند از ذکر نام یهودیان در منابع مختلف جهان بجز تورات آوردم :
1. نامه های الفانتین
2. تواریخ رومانیایی
در مورد نامه های الفانتین پیشتر توضیح دادم و پاسخی نداشتید و به خنده برگزار کردید .
در مورد تواریخ رومانیایی (لینک) :
در رویدادنامه به فرمان کورش برای آزادی یهودیان از بردگی، پس از هفتاد سال اسارت اشاره شده
درود
جناب بزرگمهر سال نو خجسته باد. پنج نكته در پاسخ عرض میكنم:
1- بخاطر عدم آشنائی شما و آن يكی دو نفری كه همواره تاييدتان میكنند بيگمان برايتان كتيبهها مبهم و مغلوط هستند.
2- دين زرتشت شركآلود نبود. كسانی كه چنين گفتهاند برداشت خودشان را داشتهاند. هيچ كدامشان توان خواندن و ترجمهء متون اوستایی را ندارند. همچنين، گفتگوی اينجا اثبات كهن بودن دين زرتشتی نبود. خواهش میكنم با دقت پيامها را بخوانيد.
3- گفتگوی ما با جناب فاتح تنها برپايهء كتيبههای هخامنشی نبود. دوباره پيامها را بخوانيد.
4- چيزی از نامههای الفانتين نياورده بوديد يا شايد من نديدم. باز آنكه فرهنگ ما مانند آتنيان و يونانيان نيست كه ريشخند و لودگی در وجودمان باشد. پس حتما اشتباه كردهايد كه میگوييد با خنده برگزار كردم.
5- دربارهء تواريخ رومانيايی، در آن پيوند هيچ سندی از دوران هخامنشيان ارائه نشد بلكه همهء اسناد از زمان ساسانيان به بعد بود.
شاد باشيد