آیا نام کوروش هخامنشی در منابع کهن آمده ؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا نام کوروش هخامنشی در منابع کهن آمده ؟

با سلام

کورش هخامنشی در منابع ایرانی

۱- کورش هخامنشی در متون اوستایی

نام کورش در متون اوستایی (اعم از یسناها، یشت‌ها، ویسپرد، وندیداد و خرده‌اوستا) نیامده است.:Sham:

۲- کورش هخامنشی در متون شرق‌ ایرانی

نام کورش در متون شرق ایرانی (اعم از سغدی، بلخی، خوارزمی، سکایی و جز آنها) نیامده است.:Sham:

۳- کورش هخامنشی در متون فارسی باستان

در متون فارسی باستان هخامنشی اطلاعاتی باره کورش وجود ندارد، اما در دو جا نام او به شکل‌های زیر آمده است. یکبار در کتیبه‌های کوتاه و مکرر پاسارگاد: «من کورش، شاه هخامنشی»؛ و دیگری در کتیبه داریوش در بیستون که کمبوجیه و بردیا پسران کورش معرفی شده‌اند: «پسر کورش به نام کمبوجیه از دودمان ما در اینجا شاه بود»، «مغ گئومات به دروغ چنین می‌گفت که من بردیا پسر کورش هستم»، «وَهیَزداتَه به دروغ چنین می‌گفت که من بردیا پسر کورش هستم».

۴- کورش هخامنشی در متون پهلوی اشکانی

نام کورش در متون پهلوی اشکانی (پارتی) نیامده است.:Sham:

۵- کورش هخامنشی در متون پهلوی ساسانی

نام کورش در متون پهلوی ساسانی (اعم از کتیبه‌ها و کتاب‌ها) نیامده است.:Sham:

۶- کورش هخامنشی در متون مانوی

نام کورش در متون مانوی نیامده است.:Sham:

۷- کورش هخامنشی در متون فارسی

الف) کورش هخامنشی در شاهنامه فردوسی

نام کورش در شاهنامه فردوسی نیامده است.:Sham:

ب) کورش هخامنشی در شعر و ادبیات فارسی

نام کورش در شعر و ادبیات فارسی نیامده است.:Sham:
ج) کورش هخامنشی در تاریخ‌نامه‌های ایرانی

نام کورش چند بار به شکل‌های کورش، قورش، قورس همراه با شرح مختصری از او در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، تاریخ پادشاهان و پیامبران, حمزه اصفهانی و چند متن دیگر آمده که بازتاب و تلخیصی از کتاب تورات یهودیان است.

تفصیل این روایت‌ها را در بخش بعدی که به «بررسی نام و شرح حال کورش هخامنشی در منابع عبرانی» اختصاص خواهد داشت، دنبال می‌کنیم.

حمزه اصفهانی نام کورش را یک نام عبرانی یهودی می‌داند.:Sham:
این همه آنچه بود که در متون ایرانی در باره کورش بزرگ آمده است. سکوت منابع ایرانی در قبال نام کورش نشان می‌دهد که ایرانیان با اینکه اندکی با نام او آشنا بوده‌اند، اما کورش در بهترین حالت شخصیتی ناچیز بوده است که ایرانیان برای او اهمیتی قائل نبوده‌اند.
ــــــــــ

ایرادی دارد اگر از کورش‌پرستان عزیز بخواهم بجای اینکه با تأسی به کورش بزرگ فقط تجاوزگری و سرکوبگری بلد باشند، چند منبع و سند تاریخی معرفی کنند تا این مقاله «پُربار» را پُربارتر و کامل‌تر کنم؟

رضا مرادی غیاث آبادی

پس اون مقبره ای که توی شیراز وجود داره واسه سوپرمنه؟
این همه روایت این همه دلاوری که از خاندان هخامنیشی وجود داره این همه کتیبه که در ایران و در کشور های دیگه وجود داره از زمان هخامنشی وجود داره چی میشه؟
"من به این ها شک دارم حتما کار آمریکا و اسراییل و انگلیسه"
مشکل ما این هست که بین دو فرهنگ ماندیم فرهنگ پارسی که فرهنگ خودمون هست یا فرهنگ عرب که بیگانه هست.

هرچند چیزی به اسم عدالت در این سایت وجود نداره و مدعی و قاضی یک نفر هست (همین ها که خودشان ظالم هستند چشم ندارن ببینند در تاریخ نام کسی به عدالت و دادگری آمده است!) اما برای رفع تکلیف

قدیمی ترین سندی که به نام کوروش اشاره دارد رویدادنامه و کتیبه نبونید پادشاه بابل است

نَـبـونـیـد (نَـبـونـیـدوس) آخرین شاه در سنت پادشاهی بابل است که پس از شکست از کوروش هخامنشی، به پادشاهی او و استقلال کشورش پایان داده می‌شود. او به مدت هفده سال از سال ۵۵۶ تا سال ۵۳۹ پیش از میلاد شاه بابل بود.

در این کتیبه، که در سال سیزدهم پادشاهی او (۵۴۳ پیش از میلاد) و چهار سال پیش از غلبه کوروش نوشته شده، نبونید به شرح بازسازی سه نیایشگاه می‌پردازد: نیایشگاه اِهِـلـهـول در شهر حّـران برای سـیـن مردخدای ماه؛ نیایشگاه اِبَـبـار در شهر سـیـپـار برای شَـمَـش مردخدای خورشید؛ و زیارتگاهی برای آنـونـیـتـی بانوخدای جنگاوران (قابل توجه کسانی که بر کوروش خورده می گیرند. او به جنگ بت پرستان رفته است!).
ترجمه فارسی بخش نخست منشور نبونید که تقریباً نیمی از همه آنست، علاوه بر اهمیت‌های تاریخی دیگری که دارد، کهن‌ترین منبعی است که در آن از کوروش نام برده شده و به نبرد او با آستیاگ، آخرین پادشاه ماد اشاره رفته است. جالب است که این اشاره به کوروش در متن کتیبه از زبان مردوک، خدای بزرگ بابلیان بازگو می‌شود. نبونید در حالی از غلبه کوروش بر مادها خوشنود است که از مغلوب‌شدن آتی خود در برابر او بی‌خبر است.
کوروش رفتاری جوانمردانه با نبونید داشت. او پس از شکست سنگین و تلفات فراوانی که به سپاه بابل در شهر اّپـیـس در ساحل رود دجله وارد کرد و منجر به هراس بابل و تسلیم آن در برابر سپاه او شد، نه تنها رفتاری خشونت‌بار با نبونید نداشت؛ بلکه او را به یکی از نواحی شاهنشاهی (گویا به عنوان والی و نماینده حکومتی در کرمان) گسیل داشت. او یکسال بعد در همانجا درگذشت.


عکس از کاتالوگ موزه برلین

همچنین در رویداد نامه نبونید نیز به نام کوروش اشاره شده است


[INDENT]
نمای جلوی کتیبه نبونید- کوروش
عکس از کتابچه راهنمای موزه بـریـتـانـیـا
گالری ۵۵، قفسه ۱۵
شماره اثر: ANE 35382


[/INDENT]

نمای پشت کتیبه نبونید- کوروش
عکس از موزه بـریـتـانـیـا
گالری ۵۵، قفسه ۱۵
شماره اثر: ANE 35382

چکیده‌ای از رویدادنامه نبونید و کوروش بزرگ

«شاه آستیاگ، سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنشان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آستیاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند. آنگاه کوروش، بسوی کشور هگمتانه پیش تاخت و سرای پادشاهی او را تصرف کرد.

نام کوروش در منابع مختلف به صورت‌های گوناگونی ذکر شده‌است. در

سنگ‌نبشته‌های هخامنشی که به خط و زبان پارسی باستان نگاشته شده‌اند، بصورت «کورو» یا «کوروش» (به فارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎) و در صیغهٔ مضاف‌الیه «کورائوش» خوانده می‌شد. در نسخهٔ عیلامی سنگ‌نبشته‌ها «کوراش» و در متون اکدی «کورِش» نوشته شده‌است. این نام در تورات بصورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده و در زبان یونانی آن را «کورُس» می‌گفته‌اند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده می‌شود.[۱۲] از مورخین سده‌های اسلامی، ابوالفرج بن عبری در کتاب مختصر الدول و ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه عن القرون الخالیه نام این شاه را «کورُش»، مسعودی در مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر «کورُس»، طبری در تاریخ الرسل و الملوک و ابن اثیر در تاریخ کامل «کِیرُش» و حمزه اصفهانی نیز در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا «کوروش» نوشته‌اند.
بنا به نوشتهٔ پلوتارک، نام کوروش در زبان پارسی باستان به معنای «خورشید» بوده‌است. مشکل بتوان گفت که این پندار بر چه پایه‌ای استوار بوده‌است.از سوی دیگر، برخی از پژوهشگران، نام کوروش را برگرفته از رود کُر می‌دانند[۱۵] و رودیگر اشمیت عقیده دارد که معنی آن ممکن است به معنی «بچه، نوجوان، جوان» باشد و محتمل‌تر است که به معنی «تحقیرکنندهٔ دشمن در مباحثهٔ کلامی» معنا دهد.
در لهجه‌های ایرانی ریشهٔ «کور» در نام‌های خاص مردان، بسیار رایج و معمول است؛ در کردی «کوُر» به‌معنای «پسر و پسربچه» است. در زبان پارسی «کُرَه» به معنای «اسب کوچک» یا بچهٔ گوساله و بچهٔ شتر است. در زبان پهلوی واژهٔ «کورَک» به معنای «نوزاد حیوان‌ها» و «نوزاد اسب».آمده‌است، در زبان اوستا نیز «کور» به معنای «گوسالهٔ نر» است. به نظر می‌رسد نام پارسی باستان کوروش از این ریشه پدید آمده باشد.

منابع

  1. Schmitt, CYRUS i. The Name.
  2. پیرنیا، ایران باستان، ۲۱۶.
  3. آبایف، پیرامون واژه‌شناسی نام، ۲۳۲.
  4. مالوان، تاریخ ایران کمبریج، ۴۹۷.
  5. Schmitt، CYRUS i. The Name، ۵۱۵-۵۱۶.
  6. فره‌وشی، فرهنگ زبان پهلوی، ۳۴۲.

تناقض گویی غیاث آبادی / نام کوروش در شاهنامه نیامده؟!
نویسنده: دروغگو ستیز - ۱۳٩۱/٥/٢
آقای غیاث آبادی در یکی از مطالبش، فردوسی را گرامی می دارد و معتقد است باید مواردی را از فردوسی بیاموزیم:
چه نیک می‌بود اگر ما آن اندازه که به فردوسی می‌نازیم، از او می‌آموختیم. چرا که او تاریخ‌نگار منصف و شرافتمندی است که بیش از آنکه کشورها و اقوام و ادیان برایش مهم باشند، به انسانیت و شرف انسانی بها می‌دهد. قلب او برای ایران می‌تپد، اما نیکی‌ها و دلاوری‌های تورانیان را با صدای بلند و فاخرترین سروده‌ها بیان می‌کند و زشتکاری‌های ایرانیان را نیز لاپوشانی نمی‌کند...

بنگرید به: کورش بزرگ و مصادره اسناد تاریخی، رضا مرادی غیاث آبادی، دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰


در حالی که قبل از آن نوشته بود:
لازم است تا به تاریخ و شواهد باستانی «همانگونه که بوده» توجه شود و نه «آنگونه که دوست داریم بوده باشند». قطعه‌قطعه کردن تاریخ بنا به ذوق و پسند شخصی و برداشتن تکه‌های مورد علاقه و نادیده انگاشتن تکه‌هایی که بدان علاقه نداریم، نه به کار اقناع حس کنجکاوی می‌آید و نه به کار تجربه و آموختن از تاریخ. چرا که در هر دو مورد، بخشی از واقعیت نادیده گرفته شده است.
بنگرید به: کورش بزرگ و مصادره اسناد تاریخی، رضا مرادی غیاث آبادی، دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰


جالب است در جای دیگر درباره فردوسی می گوید:
سکوت مطلق فردوسی و بایکوت نام کورش در شاهنامه دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد. از جمله اینکه، احتمالاً فردوسی آوردن نام کورش را در شأن شاهنامه نمی‌دانسته ...
بنگرید به: رنج‌های بشری ۱۰، رضا مرادی غیاث آبادی، پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۱


پس با توجه به گفتار آقای غیاث آبادی، فردوسی هم به تاریخ «آنگونه که دوست داشته» توجه می کرده است!! لابد فردوسی هم «بنا به ذوق و پسند شخصی»، «تکه هایی که بدان علاقه» نداشته است را «نادیده انگاشته» و مواردی که در «شأن شاهنامه نمی‌دانسته» نیاورده است!! پس چطور غیاث آبادی از فردوسی تجلیل می کند؟!!

البته غیاث آبادی در ادامه می نویسد:
و یا اینکه کورش ناشناخته‌تر و بی‌اهمیت‌تر از آن بوده که نامش به گوش فردوسی رسیده باشد.
بنگرید به: رنج‌های بشری ۱۰، رضا مرادی غیاث آبادی، پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۱


در پاسخ به این ادعای آقای غیاث آبادی باید گفت، همانگونه که نام «اَرتَخشَتر» (اردشیر) و یا «ییم خش ئت»(جمشید) به صورت دست نخورده در شاهنامه نیامده است، نام کوروش هم به صورت دست نخورده در شاهنامه نیامده است. (کوروش نامی است که از کتیبه های باستانی به دست آمده و نام هایی شبیه کوروش در منابع یونانی، یهودی و ایرانی وجود دارد)
روایت های مربوط به کوروش در جای جای شاهنامه به چشم می خورد و می توان گفت «کوروش» و «کیخسرو» معادل یکدیگر هستند. ابوریحان بیرونی در اثر بسیار ارزشمندش یعنی «آثار الباقیه» به صورت مستقیم از یکی بودن کوروش و کیخسرو نام می برد. (بگرید به: آثار الباقیه عن القرون خالیه ابوریحان بیرونی، ص ١۴٢ و ١۴٣، ترجمه اکبر دانا سرشت)
برای بررسی مفصل این موضوع بنگرید به: کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی

طبیعی است که آقای غیاث آبادی با فرض های غلط به نتایج غلط هم می رسد. غیاث آبادی با این موارد به نوعی، سال ها پژوهش استاد گرانقدر، دانای ایران زمین، حکیم ابوالقاسم فردوسی را زیر سوال برده است. فردوسی رنج زیادی کشید تا هرچه از تاریخ ایران می تواند بدست آورد و به احتمال قوی با پژوهش های طاقت فرسای خود به دنبال یافتن حقیقت بود و در این راه تا حدود زیادی موفق شد و یادگار ارزشمند خود را به دست ما رساند.

با وجود پژوهش های ارزشمند، درباره هماهنگی های شاهنامه و تاریخ مدون ایران، هنوز عده ای بیان می کنند که نام کوروش و هخامنشیان در شاهنامه نیامده است! حتی برخی از این گفته ها بهره می برند و به کوروش ستیزی می پردازند.
مشخص نیست از چه رو این حساسیت تا این حد برای کوروش وجود دارد؛ در حالی که نام بسیاری از پادشاهان ایران که وجود آن ها در تاریخ ایران به اثبات رسیده است، به صورت مستقیم و دست نخورده در شاهنامه نیامده است.
در ادامه خواهیم دید که روایت های مربوط به کوروش در جای جای شاهنامه به چشم می خورد و ممکن است با توجه به دگرگونی های زبان پارسی از باستان تا دوره بعد از اسلام، نام کوروش با نام هایی مانند کیخسرو یا فریدون در شاهنامه ثبت شده باشد. تعجب آور است که برخی اسکندر شاهنامه را همان الکساندر مقدونی می دانند اما کوروش را کیخسرو نمی دانند.


آمیختگی روایت ها در شاهنامه
وقتی روایت های تاریخی را با داستان های شاهنامه تطبیق می دهیم، تا قبل از ساسانیان، نوعی آمیختگی به چشم می خورد. به نظر می رسد که روایت های مربوط به یک شخص ویژه در داستان های چند شخص گوناگون جای گرفته است و یا روایت های مربوط به چند شخص در قالب یک فرد در شاهنامه دیده می شود. این موضوع درباره اسکندر بسیار مشهود است. روایت های نزدیک به الکساندر مقدونی در کنار روایت های مربوط به حضرت ذوالقرنین(ع) که در قرآن و منابع دیگر آمده است، در کنار یکدیگر و در قالب اسکندر نمایان می شود. این آمیختگی فقط با ذوالقرنین نیست بلکه به نظر می رسد بسیاری از افسانه های ایرانی در قالب داستان اسکندر نمایان شده اند. در شاهنامه، پدر اسکندر، داراب پادشاه کیانی خوانده می شود حال آنکه در هیچ کدام از روایت های مربوط به الکساندر مقدونی چنین موضوعی یافت نمی شود.
شاهنامه هرچه جلوتر می آید، آمیختگی هم کمتر می شود تا جایی که آمیختگی ها در دوران ساسانیان کمتر از دوره های دیگر است.
این آمیختگی با توجه به زمان سروده شدن شاهنامه بسیار طبیعی است. می دانیم که حکیم ابوالقاسم فردوسی بعد از گذشت هزاران سال از دودمان های ایران باستان، آن هم پس از تهاجمات بزرگ به ایران و سلطه آنها بر ایرانیان، شاهنامه را نگاشت. حتی بر اساس سروده های خود فردوسی بسیاری از منابع شاهنامه، گفته های شفاهی بوده اند.
خیلی سخت است که با این شرایط، تاریخ حقیقی آن هم با نام های دست نخورده، در شاهنامه وجود داشته باشد. فردوسی در کنار سروده های زیبا، اندرزهای خردومندانه، شناساندن اسطوره ها و افسانه ها، سعی بر آن داشته است که تاریخ ایران زمین را به آیندگان برساند. گویی شاهنامه مانند یک پازل به هم ریخته، بخش گسترده ای از تاریخ ایران را در دل خود جای داده است و باید جای دانه های پازل را تغییر دهیم تا به حقایق پی ببریم. حال که با پیشرفت علمی و یافته های باستان شناسی، حقایقی درباره تاریخ ایران بدست آمده، هماهنگی هایی در تاریخ و شاهنامه می بینیم که بسیار شگفت آور است. هرچند یافتن این هماهنگی مانند درست کردن یک پازل است و با توجه به گستردگی تاریخ ایران این کار بسیار دشوار می باشد.

باید توجه داشت که این آمیختگی فقط در شاهنامه وجود ندارد. آمیختگی روایات باز هم در گفته های مورخین بیگانه از جمله یونانی ها به چشم می خورد. به نظر می رسد بعضی از روایاتی که از تاریخ ایران می گویند با افسانه های یونانی آمیخته شده اند و روایت های مربوط به چند شخص در قالب یک شخص بوجود آمده اند. شاید به همین سبب گفته های آن ها درباره تاریخ ایران یکسان نیست و برای مثال هر کدام از مورخان یونانی، داستان های متفاوتی از یک رویداد نقل کرده اند. از طرفی برخی از این آثار از بین رفته اند و فقط خلاصه هایی از آن ها باقی مانده است (مانند تازیخ کتزیاس) همچنین ممکن است برخی از آن ها در طول تاریخ دگرگون شده باشند. از این رو نمی توان همه گفته های مورخان یونانی را بدون کم و کاست، به عنوان مبنا و اساس قرار داد و نباید توقع داشت روایت های مرتبط با کوروش در منابع ایرانی دقیقاً همانند گفته های بیگانگان باشد.

پیشدادیان = پیش از تاریخ
کیانیان = مادها و هخامنشیان
با این حال به نظر می رسد کلیت شاهنامه با تاریخ ایرانیان هماهنگ است. شاهنامه ابتدا با پادشاهان پیشدادی شروع می شود. پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، جمشید و فریدون.
به نظر می رسد زمان پیشدادیان با دوره پیش از تاریخ ایرانیان هماهنگی دارد؛ به طوری که برخی از پژوهشگران آنها را یک شخص ویژه نمی دانند بلکه یک دوره تاریخی می دانند برای مثال آقای جنیدی معتقد است: جمشید دوره تابندگی نژاد آریا است. و این زمانی است که خانه های مهندسی ساخته شد، عطر و دیبا و رنگ، می و دارو و سنگ های لعل و یاقوت و پیروزه شناخته شده بود.

فریدون را هم دوره چند بهره شدن نژاد آریا می دانند. شاید دوره های پیش از تاریخ ایرانیان به صورت پادشاهان در افسانه های ما ظاهر شده اند و به احتمال قوی داستان های دلکشی که درباره آن ها گفته می شود ریشه در داستان های تاریخی پادشاهان دیگر، دارد.
برای دانش بیشتر بنگرید به: پادشاهان پیشدادی

همچنین با پژوهش های انجام گرفته به نظر می آید کیانیان شاهنامه، بیشترین آمیختگی را با مادها و هخامنشیان دارند. نمی توان به طور کامل ماد ها و هخامنشیان را از هم جدا دانست چرا که کوروش -که او را بنیانگذار سلسله هخامنشی می دانند- مادرش یک مادی بوده است در ادامه پادشاهان ماد بر روی کار می آید؛ از این رو بسیار طبیعی است که هر دو با نام کیانیان در شاهنامه دیده شوند. اما همانطور که اشاره شد در شاهنامه با آمیختگی روایات روبرو هستیم و نمی توان دقیقاً کیانیان را همان مادها و هخامنشیان دانست. شاید هر کدام از پادشاهان کیانی نماد یک ویژگی خاص در این دوره ها باشند. برای مثال همای -پادشاه زن کیانی- می تواند نماد شوکت بانوان در دوران هخامنشی باشد. می دانیم که بانوان در این دوره از مزایای خوبی برخوردار بودند.
چند تن از پادشاهان کیانی وجود دارند که آمیختگی بسیار زیادی با پادشاهان تاریخی دارند.

نام‌های شاهنامه و نام پادشاهان
نام بسیاری از پادشاهان ایران که وجود آنها در تاریخ ایران به اثبات رسیده است، به صورت مستقیم و دست نخورده در شاهنامه نیامده است. این موضوع فقط درباره کوروش بزرگ وجود ندارد بلکه برای بسیاری از پادشاهان ماد، هخامنشی و اشکانی صادق است. اما وضعیت ساسانیان با توجه به متأخر بودن این دودمان نسبت به دیگر دودمان ها بهتر است.
اما روایت های مربوط به دوران ماد، هخامنشی و اشکانی در قالب های گوناگون بیان می شود.

تصویر فشرده از مرتبه شاهان ایرانی از کیومرث تا ساسانیان. نقش شده بر یک قالی بافته ی کرمان (سده نوزدهم میلادی / سیزدهم هجری)


جدا از این موضوع باید دانست که زبان پارسی نوین که در شاهنامه فردوسی به کار رفته است؛ تفاوت هایی با زبان های میانه و باستان دارد و نام پادشاهان زیادی با تغییر و دگرگونی در شاهنامه آمده است. در حقیقت زبان ایرانیان را به سه بخش می توان تقسیم کرد:
- باستان (دوره باستان و هخامنشیان)
- میانه (دوره اشکانی و ساسانی)
- نوین (دوره بعد از اسلام)
گرچه شباهت هایی بین این زبان ها وجود دارد اما تفاوت های فراوانی در آنها دیده می شود. ممکن است یک نام در زبان باستان به یک شکل باشد و در زبان میانه به شکلی دیگر و همان نام در پارسی نوین به صورت متفاوت با آن دو دیده شود.
برای مثال نام جمشید در اصل به این شکل بوده است: ییم خش ئت Yima Khashaeta
یا نام اردشیر به این شکل بوده است: اَرتَخشَتر

بررسی نام کوروش
به نظر می رسد هسته اصلی نام کوروش واژه کورو بوده است.
نام کوروش در برخی از کتیبه های باستانی به این شکل نوشته شده است:
مرحوم مشیرالدوله پیرنیا در کتاب «تاریخ ایران باستان» آورده است:
اسم این شاه را چنین نوشته اند در کتیبه های او و سایر شاهان هخامنشی به پارسی قدیم (کورو) یا کوروش (کورائوس در صیغه مضاف الیه)، در نسخه عیلامی کتیبه ها کوراش ...
یونانیان نام او را کوروس (Kuros) نگاشته اند که در تلفظ فرانسه سیروس و در تلفظ انگلیسی سایروس (Cyrus) خوانده می شود.
برای دانش بیشتر بنگرید به: کوروش بزرگ در نگاهی کوتاه
با سپاس از دکتر کامیاب خلیلی، ترجمه خلاصه تاریخ کتزیاس


پس کوروش نامی است که از کتیبه های باستانی -که به زبان باستان نگاشته شده اند- به دست آمده و نام هایی مانند آن در منابع یونانی و یهودی و... دیده می شود. آنچه باعث شده است امروز این شخص را کوروش بنامیم، رمز گشایی کتیبه هاست.
با این دگرگونی های زبانی نباید توقع داشت که نام این شخص به صورت کوروش در شاهنامه آمده باشد، همانطور که نام اَرتَخشَتر بدون دگرگونی نیامده است. اما در شاهنامه فردوسی، پادشاهانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آنها با کوروش، روایت های مربوط به آنها هم با روایت های مربوط به کوروش همخوانی دارد.

کوروش و فریدون
همانطور که فریدون در افسانه های ایرانی جایگاه ویژه و غیر قابل انکار دارد، کوروش هم در تاریخ ایران جایگاه ویژه و غیر قابل انکاری دارد.
آشکار ترین شباهتی که می توان بین کوروش و فریدون پیدا کرد مقابله آنها با شخص های تقریباً هم نام است. فریدون با آژی دهاک(معرب: ضحاک) و کوروش با آستیاک، مقابله می کند. همانطور که می بینید آژی دهاک و آستیاک شباهت زیادی با هم دارند و حتی عده ای آژی دهاک را آژدهاک خوانده اند که شباهتش با آستیاک بیشتر می شود.

تصویری خیالی از آژدهاک(ضحاک) با توجه به افسانه های ایرانی


اما شباهت به اینجا ختم نمیشود. شباهت های دیگری هم بین این دو از جمله در داستان ها دیده می شود.

شباهت داستان کودکی فریدون با کوروش


داستان کودکی فریدون در شاهنامه شباهت عجیبی با داستانی است که هرودوت از زمان کودکی کوروش می گوید.
در شاهنامه فردوسی اینچنین گفته می شود:
چون روزگاری دراز از پادشاهی غاصبانه و جفاکارانه ی ضحاک(آژدهاک) بگذشت، فریدون از مادر زاده شد. در این هنگام ضحاک در خواب دید که مردی فریدون نام بر او شوریده بخواری و ذلت به بندش خواهد کشید. بهمین جهت خورد و خواب بر وی حرام شد، و در صدد یافتن فریدون برآمد.
خلاصه عبدالعظیم رضایی از شاهنامه، تاریخ ده هزار ساله ایران


بنا به گفته تاریخ(تواریخ) هرودوت داستان کودکی کوروش اینچنین است:
آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک قبل از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خواب گزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد.
تاریخ (تواریخ) هرودوت، کتاب ١، بندهای ١٠٧ و ١٠٨


همان طور که مشاهده می شود، پادشاه قبل از فریدون و کوروش تحت تأثیر خوابی که می بینند به فکر نابودی فریدون و کوروش می افتند. اما شباهت ها در اینجا به پایان نمی رسد هم فریدون و هم کوروش از نابود شدن نجات می یابند.

شباهت سپاکو و فرانک
بر اساس تواریخ هرودوت، بانویی به نام سپاکو(اسپاکو) کوروش را پرورش میدهد و بنا به گفته هرودوت سپاکو به معنای سگ است.
تاریخ (تواریخ) هرودوت، کتاب ١، بند ١١٠


نام مادر فریدون در شاهنامه فرانک است. از نام فرانک هم معنایی شبیه سپاکو می توان برداشت کرد. فرانک به معنی سیاهگوش است و در فرهنگ کهن ایران گربه سانان بزرگ را نیز از سگسانان به شمار می آوردند.
تاریخ ما، جواد کهلان مفرد


بعید نیست که هرودوت با توجه به عدم آگاهی های لازم معنی سپاکو را درست درک نکرده باشد و در حقیقت سپاکو و فرانک، کاملا به یک معنا داشته باشند.

قیام فریدون و قیام کوروش
شباهت بعدی که می توان شمرد قیام هر دوی این اشخاص علیه پادشاه پیشین است. فریدون با همراهی کاوه یک قیام به یادماندنی را علیه ضحاک(آژدهاک) در افسانه های ایرانی رقم می زند. از طرفی بر اساس گفته مورخان یونانی مانند هرودوت کوروش علیه آستیاگ به پا می خیزد.
این دو مقابله به نتیجه می رسد و باعث بهبود اوضاع می شود.

هماهنگی هایی در خارج از شاهنامه
می دانیم فتح بابل از مهم ترین اقدامات کوروش بوده است و جالب آنکه اگر دیگر منابع ایرانی را بررسی کنیم، ارتباط ضحاک(آژدهاک) را با شهر بابِل می بینیم. فریدون بر ضحاک پیروز می شود و او را اسیر کرده و در کوه دماوند حبس نمود. هرچند ویژگی هایی که از مکان نخستین ضحاک در شاهنامه گفته می شود هم به وضعیت جغرافیایی بابل نزدیک است. اما در منابع دیگر واژه بابل مستقیماً اشاره می شود.
برای مثال صاحب مجمل التواریخ و القصص درباره ضحاک می گوید:
ضحاک، یعنی خندناک. و اژدهاک گفتند سبب آن علت که بر کتف بود، ... ابن ربکاونبن سادسره (کذا) ابن تاج بن فروال بن سیامک بن مشی بن کیومرث، و تاج جد او بود که عرب از نسل اواَند و بزمین بابل نشست ...
مجمع التواریخ، ص ۵٢ و ٢۶ ، به نقل از لغت نامه دهخدا


در فارسنامه ابن بلخی هم گفته می شود:
گویند ضحاک اصل آن اژدهاق[آژدهاک] است... و ازبهر آن او را اژدهاق گفتندی که او جادو بود و به بابل پرورش یافته بود و جادویی به آموخته و روزی خویشتن را بر صورت اژدهائی بنمود.
فارسنامه ابن بلخی، ص ٣۴ و ٣۵، به نقل از لغت نامه دهخدا


با توجه به آثار باستانی یافته شده، فتح بابل به دست کوروش، از مهم ترین وقایع آن دوران است. استوانه کوروش که یکی از بی مانند ترین آثار باستانی از لحاظ محتوا در آن روزگار است، به فتح این شهر توسط کوروش و چگونگی رفتار آن با مردمان اشاره می کند. این درحالی است که بر اساس گفته گزنفون در کوروش نامه، فتح کوروش در ادامه اقدام پدافندی کوروش در برابر دشمنانی است که در ابتدا قصد حمله داشتند.
بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر ٣،بخش ٣ - دفتر ٧، بخش ۵

می توان گفت وقتی کوروش در قالب فریدون جای گرفته است، تمام دشمنان آن در قالب ضحاک ترسیم شده اند و مهم ترین فتح کوروش که بابل بوده است هم با عنوان مکان ضحاک، در منابع ایرانی ثبت شده اند.

کوروش بزرگ در بابل


کوروش و کیخسرو
کیخسرو یکی از آرمانی ترین پادشاهان شاهنامه است همانطور که کوروش یکی از آرمانی ترین پادشاهان تاریخ بوده است. خردمندی کیخسرو یادآور خردمندی کوروش می باشد.
احتمال دارد کیخسرو دگرگون یافته نام کوروش باشد. همانطور که گفته شد به نظر می آید هسته اصلی نام کوروش واژه کورو باشد و یونانیان این نام را کورس خوانده اند. برخی از پژوهشگران هم معتقدند یونانیان نام هووخشتره پادشاه ماد را به صورت کوآخسارس (سیاکسار Cyaxares) که شبیه کیخسرو است آورده اند.
واژه «کوآخسارس»، از پیش گفتار ابوالحسن تهامی برای کوروش نامه گزنفون گرفته شده است.


اگر کیخسرو با نام سیاکسار(هووخشتره) هم مرتبط باشد؛ بی پیوند با کوروش نیست. زیرا بر اساس کوروش نامه گزنفون، سیاکسار دایی کوروش است و در طول کتاب، کوروش، یکی از سرداران سیاکسار می باشد و در برابر دشمنان ایستادگی می کند.. از این رو بعید نیست که در شاهنامه روایت های کوروش در قالب کیخسرو نمایان شده باشد.
حتی بعید نیست که نام کیخسرو از آمیخته شدن نام این دو شخصت یعنی کوروش و هووخشتره بوجود آمده باشد.
به هر حال روایت های کیخسرو با کوروش شباهت دارد و کیخسرو شخصیتی مانند کوروش در افسانه های ما دارد. در اینجا به صورت تیتروار اشاره ای به برخی از شباهت ها می کنیم و سپس توضیحات بیشتری درباره برخی از این شباهت ها می آوریم. هرچند شاید به دلیل در هم آمیختگی روایات، در جزئیات تفاوت هایی دیده شود اما کلیات، شباهت عجیبی به هم دارند.
- نام های کوروش و کیخسرو، شبیه یکدیگر هستند.
- خرد و دادگری کیخسرو با تدبیر و عدل کوروش(به ویژه در کوروش نامه گزنفون) قابل مقایسه است. آوازه کوروش هم به دلیل همین دانایی و دادگستریش است.
- داستان کودکی کیخسرو در شاهنامه شبیه داستان کودکی کوروش در گفته هرودوت است.
- مادر کوروش و کیخسرو از اقوام دیگر هستند، بر اساس شاهنامه فردوسی، مادر کیخسرو، فرنگیس دختر افراسیاب تورانی بوده و بر اساس کوروش نامه گزنفون و تاریخ هرودوت، مادر کوروش فرزند پادشاه ماد، یعنی ماندانا بوده است.
- هر دو پادشاه دور از سرزمین پدری، پیشرفت می کنند: کیخسرو در توران و کوروش در دیار ماد (نگاه کنید به: کوروش نامه گزنفون).
- هم کیخسرو و هم کوروش در برابر پدربزرگ مادریشان قرار می گیرند. آستیاک پدر بزرگ مادری کوروش، به نوه اش حمله می برد (نگاه کنید به تاریخ هرودوت و رویدادنامه نبونید-کوروش) اما کیخسرو برای کین ستانی سیاوش که ناجوانمردانه توسط افراسیاب به قتل رسیده بود در مقابل افراسیاب، پدر بزرگ مادری اش قرار می گیرد.
- کیخسرو پس از جنگ های پی در پی، تورانیان را از ایران می راند و دست آنها را به کلی از ایران کوتاه می سازد. بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش دشمنانی که قصد حمله داشتند را عقب می راند و دست آنان را کوتاه می سازد.

- مرگ کوروش شباهت به مرگ کیخسرو دارد و حتی اندرزهای قبل از مرگ کوروش در کوروش نامه گزنفون شباهت عجیبی به اندرز های کیخسرو در شاهنامه دارد.
با سپاس از تاریخ ده هزار ساله ایران، جلد نخست، استاد عبدالعظیم رضایی


شباهت داستان کودکی کیخسرو با کوروش


باز هم کوروش و کیخسرو در روایت های مربوط به کودکی با هم شباهت دارند. افراسیاب به سبب پیشگویی هایی که درباره کیخسرو کرده اند، از او بیمناک می شود، همانگونه که آستیاگ به سبب پیش گویی ها بیمناک می شود.
در شاهنامه درباره کیخسرو اینچنین گفته می شود:
چند ماه پس از کشته شدن سیاوش در توران به فرمان افراسیاب، فرنگیس، زن سیاوش و دختر افراسیاب، فرزندی می‌زاید به نام کیخسرو. افراسیاب به علت پیشگویی هایی که درباره کیخسرو کرده اند، از او بیمناک است، ولی سرانجام از کشتن کودک چشم می‌پوشد، بدین شرط که پیران او را به شبانان سپارد تا در میان آنان بزرگ شود تا مگر از نژاد خود چیزی نداند.(لازم به ذکر است که افراسیاب پیش از این خوابی دیده بود که باعث هراسش از آینده شده بود) چون کودک به هفت سالگی می‌رسد، پیران او را به نزد افراسیاب می‌آورد و کیخسرو به سفارش پیران خود را در حضور افراسیاب به دیوانگی می‌زند و بدین ترتیب از مرگ می‌رهد.
خلاصه دکتر جلال خالقی مطلق از شاهنامه، مجلهٔ ایران‌شناسی


پیش از این هم به قسمتی از داستان هرودوت اشاره کردیم و در اینجا تکرار میکنیم اما ادامه داستان را که شباهت نسبی با کیخسرو دارد هم بیان می کنیم:
بنا به گفته تاریخ(تواریخ) هرودوت، آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک قبل از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خواب گزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد.
آستیاگ به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ که در کشور ماد مردی صاحب قدرت است، فرمان می‌دهد که کودک را با خود بُرده و سر به نیست کند. هارپاگ خود بدین کار دست نمی‌زند و این وظیفه را به یکی از سر شبانان پادشاه به نام میتراداد واگذار می‌کند. اما چون میتراداد کودک را به چراگاه خود می‌برد، زن سرشبان او را از کشتن کودک باز می‌دارد و کودک را به جای کودک خود که تازگی مرده به جهان آمده بود می‌پذیرد. سپس‌تر چون کوروش به ده سالگی می‌رسد، روزی هنگام بازی با کودکان کوی، در اثر رفتار کوروش بر راز نژاد او پی می‌برند. ولی کوروش را بدین بهانه که چون هنگام بازی در کوچه خود را پادشاه نامیده بود و با این کار به نظر مغان خواب آستیاگ تعبیر شده و دیگر خطری از سوی کوروش پادشاهی او را تهدید نمی‌کند، به پیش پدر و مادرش به پارس می‌فرستد. (خلاصه دکتر جلال خالقی مطلق)
تاریخ (تواریخ) هرودوت، کتاب ١، بندهای ١٠٧ و ١٢٠


پخش کردن ولایت ها قبل از مرگ
گفته کتزیاس و گزنفون با چگونگی پخش کردن ولایات بین جانشینان با گفته شاهنامه فردوسی درباره کیخسرو هماهنگی نسبی دارد.
بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش، فرمانروایی را به فرزند بزرگش کمبوجیه(کامبوزیا) می دهد اما به دیگر فرزندش شهربانی ماد، ارمنیه و کادوسته را می دهد.
کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بند ١١


کتزیاس می گوید، کوروش، پسر بزرگ خود یعنی کمبوجیه را به عنوان جانشین خود برگزید و پسر کوچک را ساتراپ(حاکم) باکتریان(بلخ) و خوارزم و پارت و کرمانیان کرد. بخش هایی را هم به اشخاص دیگر سپرد.
خلاصه فوتیوس از تاریخ کتزیاس، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ١و٢


بر اساس شاهنامه نیز کیخسرو تنها به گزینش لهراسپ به جانشینی خود بسنده نمی‌کند، بلکه فرمانروایی بخشهایی از کشورش را نیز به پهلوانان واگذار می‌نماید.
مجلهٔ ایران‌شناسی، دکتر جلال خالقی مطلق


هماهنگی گفته های کوروش با کیخسرو
اندرزهایی که کیخسرو پیش از مرگش می دهد و در شاهنامه فردوسی ثبت شده است شباهت زیادی به اندرز های کوروش در کتاب کوروش نامه گزنفون دارد و به طور کلی شرایط پایان زندگی کوروش در کتاب کوروش نامه شبیه به شرایط پایان زندگی کیخسرو در شاهنامه است.
بر اساس روایت شاهنامه، کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی دل از جهان بر می‌کند و از خداوند می‌خواهد که او را به سوی خود باز خواند. بعد از مدتی، سروش در خواب بدو نمایان می‌گردد و به او مژده می‌دهد که آرزوی او پذیرفته گشت. کیخسرو چون از خواب بر می‌خیزد، پس از اندرز کردن بزرگان و گذشت حوادثی به سوی جهان دیگر رهسپار می‌گردد و یا به عبارتی عروج می کند.
گزنفون هم از خواب دیدن کوروش قبل از مرگش خبر می دهد:
هنگامیکه کوروش در کاخ خوابیده بود، تینابی (رویایی) را دید: یک رخساره ای (قیافه ای) که بیشتر از آدمیزاد شکوهمند و زیبا بود در خواب بر او نمایان گشت: «آماده شوید کوروش، زیرا شما باید بزودی به سوی یزدان بروید.» هنگامیکه آن تیناب (رویا) پایان یافت، کوروش برخاست و بنگر (به نظر) می آمد که او کمابیش پی برده باشد که پایانِ زندگیش نزدیک است.
کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بند ٢ - برگردان خشایار رخسانی


گرچه در سخنان دیگر مورخان هم از خواب دیدن کوروش قبل از مرگش سخن آمده است اما اندرز های کوروش قبل از مرگ در گفته گزنفون شباهت های عجیبی با اندرز های کیخسرو در شاهنامه دارد.
بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش نخست زبان به شرح پیروزی های خود گشوده و می‌گوید:
پسرانم و دوستان من، پایان زندگی من فراز می آید،... و به هنگامی که مرگ در ربود مرا شما باید با گفتار و کردار آشکار کنید که من نیک بخت و دل شاد بوده ام. به زمان کودکی همه شادی ها و پیروزی های کودکانه ی خویش را داشتم، و چون بالیدم و بالا گرفتم، گنجینه های جوانی را از آن خویش کردم؛ و همه گردن فرازی های مردانه را فراچنگ آوردم، ... و سال ها همچنان که به دنبال یک دگر گذشتند، می نگریستم که قدرت من نیز با گذر سالیان فزونی می گیرد، به گونه ای که خویش را در کهن سالی سست تر از جوانی نیافتم؛ و به یاد نمی آورم که در رسیدن به چیزی که از بهرش کوشیده بودم، یا آرزویش را داشتم ناکام مانده باشم. فزون تر این که دوستان را با گنج و خواسته که بخشیده ام شاد کرده، دشمنان را فکنده و کوفته ام. این سرزمین نیاکانی که زمانی در آسیا به هیچ نمی آمد، اکنون در چکاد نیرومندی از بهر شما باز می نهم، و اگر در نگر (نظر) آوریم چه پیروزی های کلان بر من آغوش گشوده اند، خواهیم دانست که مرا شکستی نبوده است.
کوروش سپس از هراس خود سخن می گوید:
در سراسر زندگانی روزهایم آن گونه گذشت که آرزویش می داشتم، هراسی که مرا همواره همراه می آمد این بود که مبادا روزی پای به راه کژی و اهریمنی گذارم، و این هراس بار نمی داد که خویش را سخت بزرگ بیانگارم، یا شادی کنم آن چنان که بی خردان کنند. ...مرا آرزو این است که رستگار بپندارندم مردمان، و به نیکی یاد کنند از من.
کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ۶و٧و٨ - برگردان ابوالحسن تهامی


بر اساس شاهنامه فردوسی، کیخسرو در اواخر عمرش، با خود چنین می‌اندیشد:
بر این گونه تا سالیان گشت شست / جهان شد همه شاه را زیر دست

پر اندیشه شد مایه ور جان شاه / از آن رفتن کار و آن دستگاه

همی گفت: هرجا از آباد بوم / ز هند و ز چین اندرون تا به روم

هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر

سراسر ز بدخواه کردم تهی / مرا گشت فرمان و گاه مهی

جهان از بداندیش بی بیم گشت / فراوان مرا روز بر سر گذشت

ز یزدان همه آرزو یافتم / وگر دل همی سوی کین تافتم


و سپس از هراس خود سخن می‌گوید:
روانم نباید که آرد منی / بداندیشی و کیش آهرمنی

شوم بدکنش همچو ضحاک و جم / که با تور و سلم اندر آمد به زَم...

به یزدان شوم یک زمان ناسپاس / به روشن روان اندر آرم هراس

ز من بگسلد فرّه ایزدی / گرایم به کژی و راه بدی

از آن پس بر آن تیرگی بگذرم / به خاک اندر آید سر و افسرم

به گیتی بماند زمن نامِ بد / همان پیش یزدان سرانجامِ بد

تبه گردد این گوشت و رنگ رخان / بریزد به خاک اندرون استخوان

هنر کم شود، ناسپاسی به جای / روان تیره ماند به دیگر سرای

گرفته کسی تاج و تخت مرا / به پای اندر آورده بخت مرا

ز من مانده نام بدی یادگار / گل رنج های کهن گشته خار

من اکنون چو کین پدر خواستم / جهانی به خوبی بیاراستم

بکشتم کسی را که بایست کشت / که بُد کژ و با راه یزدان درشت

به آباد و ویران درختی نماند / که منشور بخت مرا برنخواند


چنان که می بینیم در هر دو گزارش، نخست سخن از گسترش قدرت و پیروزی بر دشمنان و رسیدن به همه آرزوها و خواسته هاست، و سپس در پایان، سخن از هراس است. هراسی که کیخسرو و کوروش در دم مرگ از آن سخن می‌گویند، هراس از گرفتاری در چنگال غرور و منیِ ناشی از کسب قدرت زیاد است که مبادا آنها را به ناسپاسی کشاند و اهریمنی بودن این کردار در هر دو گزارش نقل شده است.
با سپاس از دکتر جلال خالقی مطلق، مجلهٔ ایران‌شناسی


هماهنگی هایی در خارج از شاهنامه
ابوریحان بیرونی در اثر بسیار ارزشمندش یعنی «آثار الباقیه عن القرون خالیه» به صورت مستقیم از یکی بودن کوروش و کیخسرو نام می برد.
بیرونی گفته های ملل و اقوام گوناگون را درباره پادشاهان می آورد که بخش مربوط به پادشاهان ایران، هماهنگی نسبی با شاهنامه دارد. او به اختلافات درباره گفته مربوط به پادشاهان ایران اشاره می کند و در آخر به قول دیگری هم اشاره می کند و می گوید:
در کتاب های سیر و اخبار که از روی کتب اهل مغرب نقل شده، ملوک ایران و بابل را نام برده اند و از فریدون که نزد آنان «یافول» نام دارد شروع کرده اند تا دارا...
بیرونی در ادامه می گوید:
ولی با آنچه ما می دانیم از حیث عدد ملوک و نام های ایشان و مدت پادشاهی و اخبار دیگر احوال ایشان اختلاف دارد.
اما در آخر به دلیل احترام به خوانندگان این روایت هم نقل می کند و قبل آن می گوید:
اگر ما این اقوام مذکور را در اینجا برای خوانندگان نقل نکنیم اولا متاع خود را به سنگ تمام نفروخته ایم و ثانیاً در دل های خوانندگان تولید نگرانی کرده ایم و ما این اقوام را در جدولی جداگانه قرار می دهیم تا آنکه آراء و اقاویل بهم مخلوط نشود.
و در نهایت در جدول مورد نظر این چنین نوشته است:
کوروش که کیخسرو است.
ترجمه آثار الباقیه عن القرون خالیه ابوریحان بیرونی، ص ١۴٢ و ١۴٣


کوروش، فریدون یا کیخسرو؟!


ممکن است این ابهام پیش آید که بالاخره کوروش، فریدون است و یا کیخسرو؟! همانطور که پیش از این گفته شد، آمیختگی روایات در شاهنامه به چشم می خورد و این آمیختگی با توجه به زمان سروده شدن شاهنامه بسیار طبیعی است. از طرفی آمیختگی ها در روایات مورخان یونانی هم وجود دارد.
اما باید در نظر داشت که با توجه به زمان فریدون و نظریه هایی که درباره وی گفته می شود(فریدون یک شخص نبوده بلکه یک دوره تاریخی بوده است)، تنها روایات کوروش با وی آمیخته شده است، اما زمان کیخسرو و همچنین شخصیت وی به کوروش می خورد.
همانطور که اشاره شد، شاهنامه ابتدا با پادشاهان پیشدادی شروع می شود. پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، جمشید و فریدون. به نظر می رسد زمان پیشدادیان با دوره پیش از تاریخ ایرانیان هماهنگی دارد؛ به طوری که برخی از پژوهشگران آنها را یک شخص ویژه نمی دانند بلکه یک دوره تاریخی می دانند. همانطور که اشاره شد برخی، جمشید را نماد دوره تابندگی آریاها می دانند و فریدون را هم دوره چند بهره شدن نژاد آریا می دانند. شاید دوره های پیش از تاریخ ایرانیان به صورت پادشاهان در افسانه های ما ظاهر شده اند و به احتمال قوی داستان های دلکشی که درباره آن ها گفته می شود ریشه در داستان های تاریخی پادشاهان دیگر، دارد. شباهت های بین فریدون و کوروش باعث شده است، بسیاری از داستان های کوروش در قالب فریدون نقل شود. برای مثال در ذهن مردم مانده است که پادشاهی بزرگ که بسیار دادگر و نیک سیرت بوده است و آژدهاک را شکست داده، چنین و چنان کرده است؛ پس تصور کرده اند که این روایت مربوط به فریدون بوده است. اما شاید فریدون یک شخص ویژه نباشد.
از طرفی به نظر می آید زمان کیخسرو مرتبط با دوره ای است که اشخاص و پادشاهان روی کار بودند. همانطور که پیش از این گفته شد با پژوهش های انجام گرفته به نظر می آید کیانیان شاهنامه، بیشترین آمیختگی را با مادها و هخامنشیان دارند. کوروش که مادرش یک مادی بوده است در ادامه پادشاهان ماد بر روی کار می آید و نمی توان به طور کامل ماد ها و هخامنشیان را از هم جدا دانست؛ از این رو بسیار طبیعی است که هر دو با نام کیانیان در شاهنامه دیده شوند. تغییر و تحولاتی که در پی آمدن کوروش رخ داد را می توان با تحولاتی که با آمدن کیخسرو در دوره کیانیان بوجود آمد مقایسه کرد. چنین تحولی را فریدون هم در دوره پیشدادیان بوجود آورد.
روی هم رفته جایگاه فریدون و شخصیت و منش کیخسرو مانند کوروش می باشد. زمان کیخسرو هم با کوروش هماهنگی نسبی دارد. اگر بگوییم کوروش با نام کیخسرو تصویر شده است و روایت های او در قالب فریدون هم آمده است؛ بی راه نگفته ایم.
اگر شاهنامه را با روایات تاریخی بسنجیم، ممکن است چنین هماهنگی هایی در دوره های دیگر هم یافت شود. همانطور که به نظر می رسد، داریوش با نام داراب تصویر شده است و روایت های مربوط به وی در قالب جمشید هم آمده است. پس تعجب آور نیست که کاخ پارسه را با نام تخت جمشید می شناسیم.
این موارد نشان می دهد که ایرانیان، با گذشت این همه سال و با وجود آن حملات بزرگ، تاریخ سرزمینشان را در یادها نگاه داشتند و فردوسی با شاهکار به یادماندنی خود یعنی شاهنامه، این یادگارها را ماندگار کرده است.

بن مایه ها :

فردوسی. شاهنامه.

بیرونی. مترجم: اکبر داناسرشت. ترجمه آثارالباقیه عن القرون الخالیه. تهران: کتابخانه خیام به شرکت مترجم. چاپخانه شرکت طبع کتاب، ١٣٢١

گزنفون. مترجم: ابوالحسن تهامی. بر اساس ترجمه انگلیسی Henry Graham Dakyns). زندگی کوروش (کوروش نامه Cyropedia). چاپ دوم. تهران: انتشارات نگاه، ١٣٨٩

گزنفون(سنفون). مترجم: خشایار رخسانی. زندگی نامه کوروش بزرگ (کوروش نامه Cyropedia). انجمن پژوهشی ایرانشهر

هرودوت. مترجم: مرتضی ثاقب فر. تاریخ هرودوت. چاپ نخست. تهران: انتشارات اساطیر، ١٣٨٩

فوتیوس. مترجم: کامیاب خلیلی. خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر(معروف به خلاصه فوتیوس). چاپ نخست. تهران: انتشارات کارنگ، ١٣٨٠

یاری نامه ها :

عبدالعظیم رضایی. تاریخ ده هزار ساله ایران. چاپ پانزدهم. انتشارات اقبال، ١٣٨٢

فریدون جنیدی. زروان. چاپ نخست. تهران: نشر بلخ، ۱۳۵۸.

جلال خالقی مطلق. مجلهٔ ایران‌شناسی. سال هفتم، بهار ١٣٧۴، شماره ١
جواد کهلان مفرد، تارنمای تاریخ ما،۱۳ شهریور ۱۳۹۰
علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه ضحاک
بن مایه های فرتور ها(تصاویر):
تونی آلن، چارلز فیلیپس، مایکل کریگان. مشاور: دکتر وستا سرخوش کریتس. مترجمان: زهره هدایتی، رامین کریمیان. سرور دانای آسمان. چاپ نخست. تهران: نشر نی، ۱۳۸۴. ISBN 964-312-796-6.
نسخه تبلیغاتی مستند در جستجوی کوروش بزرگ، Spenta Productins
مستند کوروش بزرگ در بخش بزرگان ایران زمین تلویزیون بی بی سی فارسی
با سپاس از:
تارنمای ایران بوم
موضوع قفل شده است