بنی قریظه

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بنی قریظه

اعدام دسته جمعی بنی قریظه صحت دارد؟

بنی قریظه پیمان شکنی کرده بودند ومشکلات زیادی برای مسلمانان در جنگ خندق بوجود آورده بودند البته کشتار انان به صورت دسته جمعی مورد نقد مورخان می باشد و به نظر می رسد این داستان توسط یهودیان مبالغه گویی شده است
خصوصا که بزرگانی همچون ابن حجر عسقلانی و مالک بن انس به حالت تردید به این قضیه نگاه کرده اند
البته استاد سید جعفر شهیدی نیز این قضیه را رد می نماید
استاد علامه سید جعفر مرتضی عاملی ایده الله این موضوع را فی الجمله قبول می نمایند که از کارشناسان محترم تقاضا داریم نظرات ایشان را مبسوط ارائه فرمایند

سید محسن;227187 نوشت:
اعدام دسته جمعی بنی قریظه صحت دارد؟

[=Book Antiqua]با سلام
سوال شما قبلا در سایت طرح شده !!!!!!!!!

[=Century Gothic]پستهای ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ مربوط به جواب سوال شماست

پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه ۴(قتل عام یهودیان)

سید محسن;227187 نوشت:
اعدام دسته جمعی بنی قریظه صحت دارد؟

سید محسن;227200 نوشت:
بنی قریظه پیمان شکنی کرده بودند ومشکلات زیادی برای مسلمانان در جنگ خندق بوجود آورده بودند

با سلام خدمت سید محسن گرامی و آقا رضای عزیز
اگر چه بعضی از قسمتهای سوال شما در آدرس که آقا رضا فرمودند وجود دارد ولی قسمتهای از سوال شما نیاز به جواب دارد که خدمتتان عرض می شود
درباره پیمان شکنی بنی قریظه
بنی قریظه یکی از هم پیمانان مسلمانان بودند که بعد از هجرت پیامبرصلی الله علیه از مکه به مدینه با بین آنان و مسلمانان پیمان عدم تخاصم و همکاری های مختلف بسته شده بود ولی آنان قبل از شروع جنگ احراب و درحین جنگ مشکلات فراوانی برای مسلمانان بوجود آوردند
از جمله
[=tahoma]ابوبکر چون از احزاب یاد میکرد میگفت: ما برای کودکان و زنان خود در مدینه از بنی قریظه بیشتر میترسیدیم تا از قریش و غطفان[=&quot](1)[/][/]
[=tahoma][=&quot]یهود بنی قریظه به دلیل اسائه ادب به رسول الله صلی الله علیه وآله (2)
[/]
[/]
[=tahoma]کعب بن اسد گفت[=&quot]: من ان پیمان را چنان قطع کردم که این بند را پاره نمودم و ان بند ، بند کفشش بود!» (3) سپس به سعد بن معاذ و پیامبر دشنام داد[/][=&quot].[/][/]

[=tahoma][=&quot]در شرایط بسیار بد جنگ احزاب بود که بنی قریظه تصمیم گرفتند که شبانه به مسلمین حمله کنند و با شبیخون غافلگیر نمایند با این تصمیم[/][=&quot] " حیی بن اخطب"" را بنزد قریش فرستادند تا هزار مرد از ایان و هزار تن از قبیله غطفان با انان در این شبیخون همراهی کنند. معازی ج 1 ص 460 بگزارش واقدی یهودیان برای ارعاب مسلمین ابتدا یک گروه ده نقری از مردان جنگجوی ورزیده خویش را بر میگزیینند ، این دسته تا نزدیک "بقیع" پیش می ایند ولی با عده ای از مسلمانان روبرو میشوند و پس از ساعنی درگیری بر میگردند . (5)[/][/]

[=tahoma][=&quot]1.[/][=&quot] مغازی ج 1 ص 460[/][/]
[=tahoma][=&quot]2.تاریخ یعقوبی ج2 ص52
3.[/][=&quot]مغازی ج 1ص458
4.
[/][=&quot]مغازی همان + ابن هشام ج 2 ص222 + طبری ج2ص572
5.[/][=&quot]مغازی ج 1 ص 462[/]
[/]

سید محسن;227200 نوشت:
البته کشتار انان به صورت دسته جمعی مورد نقد مورخان می باشد و به نظر می رسد این داستان توسط یهودیان مبالغه گویی شده است خصوصا که بزرگانی همچون ابن حجر عسقلانی و مالک بن انس به حالت تردید به این قضیه نگاه کرده اند

[=&quot]کسانی که اصل قضیه را رد کرده اند می توان از قدما مالک بن انس[=&quot][1] و ابن حجر عسقلانی[=&quot][2] و از متاخرين ازسید جعفرشهیدی [=&quot][3]وسید احمد برکات [=&quot][4]و ولید نجیب عرفات را نام برد

[=&quot][1][=&quot]. الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص مالک ابن اسحاق دجال می داند ولی ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب جلد 4ص 45 دلیل دجال نامیدن ابن اسحاق از سوی مالک را آوردن روایات ضعیف از جمله جریان بنی قریظه می داند
البته سید احمد برکات و ولید نجیب عرفات و سید جعفر شهیدی دلایلی بر رد این موضوع می آوردند که بعضی از دلایل آنها نیاز به تامل دارد که در پستهای بعدی به آنها خواهیم پرداخت



[=&quot][2] [=&quot].تهذیب التهذیب:4/45


[=&quot][3][=&quot]. تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، ص 72 . تا 75، چاپ دوم، 1363، ستاد انقلاب فرهنگي، مرکز نشر دانشگاهي



·۶٫۰۶٫۱ Leon Nemoy, Barakat Ahmad's «Muhammad and the Jews», The Jewish Quarterly Review, New Ser., Vol. 72, No. 4. (Apr., 1982), pp. 324-326.
·۷٫۰۷٫۱ Meir J. Kister, The Massacre of the Banu Qurayza: A Re-examination of a Tradition, Jerusalem Studies in Arabic and Islam 8 (1986):61-96

سید محسن;227200 نوشت:
و به نظر می رسد این داستان توسط یهودیان مبالغه گویی شده است


ابن اسحاق متقدمترین مورخ است که این داستان را بیان نموده ویکی از کسانی که وی به نقل از او این داستان را نقل کرده
[=&quot]عطيه است ، او فردي از بني قريظه است كه عفو شامل حالش شد. عطيه از خاندان زبير بن باطا عضو بارز بني قريظه و كسي است كه در جريان بني قريظه نقش داشت(1)
از دیگر دلایلی که دخالت یهودیان در مبالغه این جریان را زیاد می کندشباهت این داستان به داستان ماداسااست که در ان یهودیان علیه دولت روم قیام می کنند و درست به سرنوشت بنی قریظه مبتلا می شوند وجالب این است که از نظر کیفی و کمی این داستان با داستان ماداسا شباهت دارد واین این شبهه را قوی می کند که یهودیان در ساختن یا مبالغه گویی در این داستان نقش داشته اند
[/]
[=tahoma][=&quot]آنچه جلب توجه مي كند تشابه شمار كشتگان است. در ماسادا كشته شدگان را 960 نفر گفته اند كه 600 نفرشان انقلابيون يهود بودند. تشابه ديگر اينكه وقتي از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان الیعازر مانندانچه کعب بن اسد [/][=&quot] در ميان بني قريظه پيشنهاد كرد، از دوستان خود خواست كه زنان و كودكان خود را بكشند تا بدون دغدغه آنان، به سختي مبارزه كنند يا حتي پيشنهاد شد به كشتن همديگر دست زنند. تشابه ميان اين دو گزارش آن هم در جزئيات، جلب توجه مي کند. مشابهت تنها در خودکشي دسته جمعي نيست بلکه در اعداد و ارقام نيز هست[/][=&quot]. [/][=&quot]اينها تقريبا برابر است. برجستگي نام اشخاص و تشابه نام هايي هم که در آن داستان ها آمده محل توجه است. به نظر مي رسد اصل داستان بني قريظه از اين واقعه گرفته شده، فرزندان يهود كه به يثرب آمدند، آن را حفظ كرده و آن را با داستان بني قريظه آميخته اند . بسا كسي كه تاريخ قديم و جديد يهود در اين واقعه را به هم آميخته، همان كسي است كه ابن اسحاق از او نقل كرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسي آن را آورده اند [/][=&quot].[/][/]
1. الثقات ج 7 ص 382

سید محسن;227200 نوشت:
استاد علامه سید جعفر مرتضی عاملی ایده الله این موضوع را فی الجمله قبول می نمایند که از کارشناسان محترم تقاضا داریم نظرات ایشان را مبسوط ارائه فرمایند

با تشکر فراوان از استاد عماد گرامی
پستهای شما مفید و جالب ولی درباره نظر علامه سید جعفر مرتضی چیزی نفرمودید

سید محسن;228446 نوشت:
با تشکر فراوان از استاد عماد گرامی پستهای شما مفید و جالب ولی درباره نظر علامه سید جعفر مرتضی چیزی نفرمودید


[=tahoma][=&quot]سلام علیکم
جناب سید محسن قبول عذر بفرمایید
چون فرمایشان علامه زیاد بود بنده در حال خواندن آنها بودم تا خلاصه فرمایش ایشان را عرض کنم
خلاصه فرمایش ایشان

نظر علامه سید جعفر مرتضی عاملی: [/][/]
[=tahoma][=&quot]ایشان اصل قضیه را قبول می کند ولی در تعداد کشته شدگان تردید می نماید وتعداد مقتولين را 150 یا200می داند [/][/]

(الصحیح ، ج 11،ص 203 )

دلایل ایشان

[=&quot]الف : تعداد اسرا هفتصد و پنجاه یا نهصد بود است (الصحیح ج 11ص 11)تعداد جنگجوها نمی تواند اینقدر باشد[/]

ب: ایه (فریقا تقتلون وتاسرون فریقا) بعضی گفته اند که منظور از اسرا زنان وکودکان هستند واین قابل قبول نیست چون در اینجا منظور اسرای مناسب با مقتولین است که شامل اسرا(زنان وکودکان) نمی شود (الصحیح ، ج 11،ص 203 )
ادامه دارد

سپس با طرح اين سوال كه: آیا این حکم عدالت (عادلانه) بوده است به پاسخ مي پردازند.

اولا: اولا خود بنی قریظه اعتنایی به عطوفت پیامبر نکردند و با حکم پیامبر تسلیم نشدند كه پيامبر پيشنهاد اسلام آوردن به آنها داد بلکه با حکم سعد بن معاذ تسلیم شدند. الصحيح.ج‏11،ص:165

ثانیا :[=&quot]جرم بنی قریظه از نظر کمی و کیفی خطرش بسیار بزرگتر از بنی نضیر و بنی قریظه بود وقابل مقایسه با آن نبود
[/]

ثالثا: اگر پیامبر بنی قریظه را با این حجم خیانت می بخشید دشمنان دیگر جري می شدند ومی گفتند اقدامي عليه اسلام کنیم مشکلی ندارد،اگر پیروز شدیم که شدیم اگر پیروز نشدیم هم کشته نمی شویم و مورد عفو قرار می گیریم


ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

ادامه دارد

[=tahoma][=&quot]رابعا : حکم یهود از روی حکم تورات بوده است. [/][/]

[=tahoma][=&quot]درعهد عتیق سفر تثنیه اصحاح 20فقره 13و 14و همچنین شدیدتر از این حکم در سفر اعداداصحاح 31 فقره10-7و 13-16 [/][/]

[=tahoma][=&quot]این عمل پیامبر تا انجا مفید بود که دکتر اسرائیلی ولفنسون می گوید منافقان بعد از جریان بنی قریظه گوشه گیر شدند و دیگر[/][/][=tahoma][=&quot] تحرکاتی از آنها در مقابل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دیده نشد[/][/]

[=tahoma][=&quot]الصحيح،ج‏11،ص:168 به نقل ازالسيرةالنبوية للندوي ص 300 عن: اليهودفي بلادالعرب ص 155.[/][/]
پایان خلاصه فرمایش سید جعفرمرتضی عاملی
[=tahoma][=&quot]علاوه بر انچه بیان شد دستور پیامبر دستور خداوند بوده است و پیامبر ما ینطق عن الهوی است وهر چه می گوید دستور خداست و این منافاتی با عدالت خداوند ندارد که عده ای پیمان شکن و خطرناک را که خطرشان ممکن است ادامه پیدا کند را از دم تیغ بگذرانم کمااینکه با عدالت خداوند وقوع عذاب برای قوم عاد وثمود سازگاری دارد و همچنین زلزله و سیل....[/][/]

[=tahoma][=&quot]یهودیان تقض عهد کرده بودند به پیامبر ناسزا گفته بودند حتی عهدشان با اوسها را نیز نقض کرده بودند چون قبل از شروع جریان به سعد بن معاذ فحاشی کرده بودند.[/][/]

میبنیم که حضرات ایت الله برای خودشان و پیروان چشم وگوش بسته سخنهای واهی میزنند

مثلا فرموده اندددد

نقل قول:

اولا: اولا خود بنی قریظه اعتنایی به عطوفت پیامبر نکردند و با حکم پیامبر تسلیم نشدند كه پيامبر پيشنهاد اسلام آوردن به آنها داد بلکه با حکم سعد بن معاذ تسلیم شدند. الصحيح.ج‏11،ص:165

دقت فرمایید خودشان میگویند ابن اسحاق اولین مورخ است

اما او چه میگوید

او از طرحی محرمانه خبر میدهد که پیش از تسلیم شدن بنی قریظه حکم توسط صحابه ی و پیامبر صادر شده بود حکم مرگ بنی قریظه پیش از تسلیم پیش از هرگونه مذاکرات صلحی صادر شده بود و اینان با این نیرنگ انهارا به دم تیغ سپردند

(خلاصه : یهودیان میخواهند حمله کنند اما نمیکنند و جواب رد به بهانه روز شنبه بودن به کعب بن اشرف میدهند . یهودیان خود سفیران صلح می فرستند پیامبر ابولبابه را می فرستد بنی قریظه که ابولبابه را صادق می یافت از او می پرسد ایا به حکم محمد راضی شویم ابولبابه از تصمیمی وحشیانه در اردوی مسلمین در حق یهودیان خبر میدهد و میگوید حکم همه ی شما مرگ است!)

عینا بخوانید :

چگونه اين بيچارگان را بكشيم! و زندگى پس از آنها براى ما چه لذتى دارد؟
گفت: حال كه اين دو پيشنهاد را نپذيرفتيد پس بيائيد امشب كه شب شنبه است و خيال محمّد و يارانش از ما آسوده است بآنها شبيخون بزنيم شايد آنها را تار و مار كنيم؟ گفتند: چگونه شنبه خود را خراب كنيم و كارى كه پيشينيان مانكرده‏اند ما اقدام بچنين كارى بكنيم؟
كعب كه اين سخنان را از آنها شنيد گفت:
تا بحال يك نفر شما از روى تدبير و عقل كار خود را انجام نداده است.
خيانت ابو لبابة و توبه او:
بنى قريظه كه خود را ناچار بتسليم ديدند كسى را بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاده از او خواستند كه ابو لبابه را نزدشان بفرستد تا با او درباره كار خود مشورت كنند، حضرت ابو لبابه را بنزد ايشان فرستاد، و چون ابو لبابه وارد قلعه ايشان شد زنان و كودكان دورش را گرفته بگريه و زارى پرداختند.
ابو لبابه دلش بحال آنها سوخت و چون بنى قريظه از او پرسيدند: آيا ما بحكم محمّد راضى شويم و گردن نهيم؟ او در حاليكه بحلق خود اشاره ميكرد و بدين وسيله بآنها فهماند كه كشته خواهيد شد. گفت: آرى.

ruya-r;233074 نوشت:

عینا بخوانید :

چگونه اين بيچارگان را بكشيم! و زندگى پس از آنها براى ما چه لذتى دارد؟
گفت: حال كه اين دو پيشنهاد را نپذيرفتيد پس بيائيد امشب كه شب شنبه است و خيال محمّد و يارانش از ما آسوده است بآنها شبيخون بزنيم شايد آنها را تار و مار كنيم؟ گفتند: چگونه شنبه خود را خراب كنيم و كارى كه پيشينيان مانكرده‏اند ما اقدام بچنين كارى بكنيم؟
كعب كه اين سخنان را از آنها شنيد گفت:
تا بحال يك نفر شما از روى تدبير و عقل كار خود را انجام نداده است.
خيانت ابو لبابة و توبه او:
بنى قريظه كه خود را ناچار بتسليم ديدند كسى را بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاده از او خواستند كه ابو لبابه را نزدشان بفرستد تا با او درباره كار خود مشورت كنند، حضرت ابو لبابه را بنزد ايشان فرستاد، و چون ابو لبابه وارد قلعه ايشان شد زنان و كودكان دورش را گرفته بگريه و زارى پرداختند.
ابو لبابه دلش بحال آنها سوخت و چون بنى قريظه از او پرسيدند: آيا ما بحكم محمّد راضى شويم و گردن نهيم؟ او در حاليكه بحلق خود اشاره ميكرد و بدين وسيله بآنها فهماند كه كشته خواهيد شد. گفت: آرى.

با سلام
باز دوباره که در منابع به کادون زدید !:Khandidan!:
[=Book Antiqua]از آنجا که شما هیچ شناختی به اسلام ندار
[=Book Antiqua]ی[=Book Antiqua]د:Sham:
و همینطور ق
[=Book Antiqua]و[=Book Antiqua]م یهود را نمیشناسید لازم برای دوستان اهل علم سخنانی را عنوان کنیم و بد به دروغ پردازیهای شما در این مورد بپردازیم[=Book Antiqua]

[=century gothic]بدون شك يكي از ويژگي­هاي قوم يهود، پيمان شكني آنها مي­باشد. به گونه­اي كه يهود به همين صفت معروف بوده است.
ابن ابي الحديد پس از نقل سخن علي(ع) در خصوص مروان بن حكم( كه حضرت فرمود: «دست او مانند دست يهودي است كه اگر از روبرو بيعت كند، از پشت سر خيانت خواهد كرد.»)[1]
مي­نويسد: « يهود به خيانت و پيمان­شكني معروف است.»[2]
ابن خلدون نيز در خصوص پيمان­شكني يهود مي­نويسد: «يهود در روزگار عزت و قدرت پيمان خود را با اوس و خزرج شكستند».[3]
خداوند متعال نيز بارها يهود را «پيمان شكن» معرفي كرده است.
از جمله در آيه 100 و 101 سوره بقره مي­فرمايد:
«أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[4]
و مگر نه اين بود كه [يهود] هر گاه پيمانى بستند، گروهى از ايشان آن را دور افكندند؟
بلكه [حقيقت اين است كه‏] بيشترشان ايمان نمى‏آورند. و آنگاه كه فرستاده‏اى از جانب خداوند برايشان آمد - كه آنچه را با آنان بود تصديق مى‏داشت - گروهى از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند، چنان كه گويى [از آن هيچ‏] نمى‏دانند.

در منابع تفسيري آمده است: اين آيه در مذمت پيمان­شكني يهود نازل شده است.[5]
در حديثي از امام باقر (ع) كه آن را امام حسن عسكري(ع) روايت كرده، آمده است:
«خداوند در اين آيه يهود را سرزنش مي كند...»[6]

در آيه 83 اين سوره نيز از پيمان شكني بني اسرائيل با خدا سخن به ميان آمده است.[7]
بعضي از مفسران آيه 55 و 56 سوره انفال را نيز بر يهود تطبيق داده اند.[8] در اين آيات آمده است:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ»[9]
بى‏ترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كسانى‏اند كه كفر ورزيدند و ايمان نمى‏آورند. همانان كه از ايشان پيمان گرفتى ولى هر بار پيمان خود را مى‏شكنند و [از خدا] پروا نمى‏دارند.
[=century gothic]نژاد پرستي و حسادت
يكي ديگر از خصوصيات منفي يهود كه در طول تاريخ هم به اين صفت مشهور شده­اند، «نژاد پرستي» آنها مي­باشد.[10]
اين تفكر سبب شده بود آنها نسبت به پيامبراكرم(ص)، كه از قريش بود، حسادت بورزند. و ايمان نياورند.[11]
در قرآن كريم و در برخي از آيات به اين امر اشاره شده است. در آيه 89 و 90 سوره بقره آمده است:
«وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ * بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْيًا أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ»[12]
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است بر ايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش‏] بر كسانى كه كافر شده بودند، پيروزى مى‏جستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش‏] را مى‏شناختند برايشان آمد، انكارش كردند.
پس لعنت خدا بر كافران باد.
به چه بد بهايى خود را فروختند كه از روي حسات به آنچه خدا نازل كرده بود منكر شدند،[ و گفتند] چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى‏] فرو مى‏فرستد. پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفت‏آور است.

در آيه 109 همين سوره نيز آمده است:
«وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[13]
بسيارى از اهل كتاب -پس از اين كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‏كردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست.

در آيه 54 سوره نساء نيز آمده است:
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا »[14]
بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسد مى‏ورزند ؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.
[=century gothic]بهانه جويي
يكي ديگر از ويژگي­هاي منفي قوم يهود، بهانه­ جويي­هاي آنها مي­باشد.
در سوره بقره و در داستان گاو بني اسرائيل، به خوبي اين ويژگي ترسيم شده است.[15]
درخواست رؤيت خداوند از حضرت موسي(ع)،[16]
درخواست تنوع خوراكي­ها، [17]
در خواست ساختن معبودي جسماني، [18]
درخواست فرود آمدن كتاب از آسمان براي آنها[19]
و... سبب شهرت مَثَل معروف «بهانه ­هاي بني­اسرائيلي» شده است.
قرآن كريم به بهانه­جويي­هاي يهود در زمان رسول خدا(ص) نيز اشاره دارد.[20] واقدي مي­نويسد: «مخيريق يهودي از علماي يهود بود.
روز شنبه كه پيامبر براي جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما مي­دانيد كه او پيامبر است، و نصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است.آنها بهانه آوردند كه امروز شنبه است...»[21]
از ديگر صفات منفي يهوديان مي­توان به كينه­ جويي­هاي آنها[22]، ربا خواري، آزمندي به دنيا و...اشاره كرد.[23
[=century gothic]موفقيت رسول خدا (ص) در جنگ بدر، اسلام آوردن بسياري از مشركان مدينه، اتحاد اوس و خزرج و افزايش قدرت روزافزون مسلمانان، سبب شد يهوديانِ مدينه موقعيت خويش را در مدينه در خطر ببينند.
بنابر اين آنها دست به اقدامات ناشايستي زدند كه در نهايت به ضررشان تمام شد.

ما در اين جا به برخي از اين اقدامات اشاره مي­كنيم:

1- يكي از يهوديان مدينه تلاش كرد بين مسلمانان اوس و خزرج اختلاف ايجاد كند. ابن ­هشام مي­نويسد: «"شاس بن قيس" يكى از سال­خوردگان يهود كه در كفر خويش پايدار، و كينه و عداوت سختى از مسلمين در دل داشت. روزى عبورش به جمعى از مسلمانان كه از هر دو تيره اوس و خزرج تشكيل يافته بود، افتاد كه دور هم نشسته و مشغول گفتگو هستند، اين الفت و دوستى از دو دسته مخالفى كه در زمان جاهليت دشمن خون­خوار همديگر بودند، بر طبع حسود و دو به هم­زن او سخت ناگوار آمده با خود گفت: به خدا اگر اينان با همديگر متفق شوند، ما نمى‏توانيم در اين سرزمين زندگى كنيم.
از اين رو به يكى از جوانان يهود كه همراه او بود دستور داد، تا نزد آنان برود و در مجلس ايشان بنشيند و از جنگ بعاث و ساير جنگ­هائى كه در ميان اوس و خزرج اتفاق افتاده، سخن به ميان آورد و آن روزها را به ياد آنان بيندازد.
جوان مزبور به دستور شاس بن قيس عمل كرد و كارى كرد كه اوس و خزرج‏ به سخن آمده و به ياد آن زمان افتاده و هر يك سخنى گفتند و به يكديگر تفاخر ورزيده به روى هم ايستادند، يكى از آنها گفت: اگر مايل باشيد آن روز را تجديد كنيم؟! اين سخن هر دو طرف را بر سر تعصب آورده گفتند: ما حاضريم، وعده ما با شما در بيرون شهر در «ظاهرة»...
اين خبر كه به گوش رسول خدا(ص ) رسيد.
جمعى از مهاجرين را برداشته و به نزد ايشان آمد و در برابر آنها ايستاده، فرمود: اى گروه مسلمانان، خدا را در نظر بياوريد! آيا دوباره به ياد دوران جاهليت افتاده‏ايد؟... اين سخنان در اعماق دل آنها اثر كرده به خود آمدند و دانستند كه وساوس شيطانى آنان را به روى هم وا داشته و دسيسه دشمنان بوده كه مي­خواستند دوباره آنان را به جنگ و برادر­كشى وادار كنند. از اين رو همگى گريان شده و هر دو دسته يك ديگر را در آغوش كشيدند و به همراه رسول خدا(ص) به شهر باز گشتند.»[24]
در اين رابطه آيه 105 سوره آل عمران نازل شد:
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ »[25]
و چون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند، و براى آنان عذابى سهمگين است.

[=century gothic]
2- تغيير قبله (كه در سال دوم هجري صورت گرفت و در پي آن، قبله مسلمانان از بيت­المقدس به كعبه برگردانده شد)، يهو د را به شدت عصباني كرد.
آنهایی را كه پيش از اين مسلمانان را سركوفت مي­زدند كه چرا به سوي قبله آنها نماز مي­گذارند؟
اين بار و با تغيير قبله سخت ناراحت شدند.
"سيدجعفر شهيدي" مي­نويسد: «با تغيير قبله از بيت­المقدس به مكه پيوند مسلمانان با يهوديان بريده شد و آنان از اين جهت خشمگين و ناراحت شدند و آماده كارزار با مسلمانان گرديدند.»[26]
ناراحتي يهود از تغيير قبله مسلمانان، به حدي بود كه عده­اي از اشراف يهود، نزد رسول خدا(ص) آمدند و از او خواستند تا قبله را به سمت بيت­المقدس بازگرداند.

آنان گفتند: اگر قبله را بازگرداند از او پيروي خواهند كرد.[27]
در جواب اين درخواست خداوند آيه 145 سوره بقره را نازل كرد.[28]دراين آيه آمده است:
«وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»[29]
و اگر هرگونه معجزه‏اى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمى‏كنند، و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى، و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند، و پس از علمى كه تو را [حاصل‏] آمده، اگر از هوس­هاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جدّاً از ستمكاران خواهى بود.

3- عده­اي از يهوديان تصميم گرفتند به منظور ضربه زدن به اسلام در ابتداي روز مسلمان شوند و در آخر روز مجددا به دين خويش برگشته تا در دلهاي مسلمانان ايجاد ترديد كنند.
خداوند متعال در اين خصوص آيه 72 سوره آل عمران را نازل كرد.[30]
"علي بن ابراهيم قمي" در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل كرده، علت اين امر را كينه و ناراحتي يهود به خاطر تغيير قبله مي­داند.[31]

[=century gothic]
4- طرح سوال­هاي پيچيده مذهبي[32] نيز در راستاي تضعيف عقايد مسلمانان و ايجاد ترديد در ذهن آنها نسبت به اسلام بوده است. هر چند يهود در اين قضيه شكست خوردند - چرا كه رسول خدا(ص) جواب سوالات آنها را به شايستگي بيان كرد - اما طرح اين سوالات و با اين اهداف، نشان­گر خباثت باطني يهود مي­باشد.

5- عده­اي از يهوديان تصميم گرفتند در مجلسي كه رسول خدا(ص) بود، حاضر شوند و به جاي گفتن كلمه «سلام» از كلمه «سام» كه به معني مرگ مي­باشد، استفاده كنند. در اين رابطه نيز آيه 26 سوره نساء نازل شد.[33]
«... وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في‏ أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»[34]
...و چون به نزد تو آيند، تو را بدان چه خدا به آن [شيوه‏] سلام نگفته سلام مى‏دهند و در دلهاى خود مى‏گويند: «چرا به آنچه مى‏گوييم خدا ما را عذاب نمى‏كند؟» جهنّم براى آنان كافى است؛ در آن درمى‏آيند، و چه بد سرانجامى است.

6- در يكي از آيات قرآن كريم، يهود و مشركان مكه، «أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا» معرفي شده­اند؛ يعني «دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان»، چرا كه يهود مشركان را بر عليه مسلمانان پشتيباني كردند.[35]
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا »[36]
مسلّماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.
يهوديان در هر فرصتى دشمنى و عداوت خويش را با مسلمانان آشكار مي­كردند و يا به نوعى به آنها زخم زبان مي­زدند.
مثلا وقتى چند تن از بزرگان ايشان مانند: "عبداللّه بن سلام"، و "ثعلبة بن سعيه" و "اسيد بن سعيه"، و "اسد بن عبيد" و ديگران مسلمان شدند، گفتند: اينان افرادى انگشت­شمار از اراذل و اشرار ما هستند كه به محمد ايمان آورده و مسلمان شده‏اند و اگر از مردمان شريف و اصيل يهود بودند، هرگز دست از دين پدران خويش بر نمي­داشتند و به دين ديگرى نمي­گرويديد، پس خداى تعالى در پاسخ ايشان اين آيه را نازل فرمود:
«لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون»[37]
«همه اهل كتاب يكسان نيستند طائفه‏اى از آنان در دل شب بتلاوت آيات خدا و نماز مشغولند...»

[=century gothic]
7- يهوديان قبل از جنگ بدر به تحريض و تحريك بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان پرداختند.
يكي از افرادي كه مردم(يهود) را بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان تحريك مي­كرد، "ابوعفك" بود او با همين هدف بر عليه پيامبر اشعاري سرود. "سالم بن عمير" نذر كرد كه ابو عفك را بكشد يا در اين راه كشته شود و سرانجام هم رفت و او را كشت.[38]
پس از ابو عفك "عصماء بنت مروان" شروع به عيب جويي از اسلام و مسلمانان كرد و انصار را به خاطر تبعيت از پيامبر سرزنش كرد.
در هجو پيامبر شعر گفت و بر عليه پيامبر اشعاري تحريك­آميز گفت.
اين كار تا بعد از جنگ بدر ادامه يافت تا اينكه يكي از مسلمانان شبي او را به قتل رساند.[39]
در اينكه قتل ابو عفك و عصماء، در تحريك يهود به پيمان­شكنيِ بيشتر، تاثير داشته است يا خير، مطلبي در منابع به چشم نمي­خورد. نكته­اي كه بايد اينجا متذكر شد اين است كه، يهوديان به جاي عبرت­گيري از اين وقايع باز هم دست از تحركات خويش بر نداشتند.

[=century gothic] حاصل سخن:

[=century gothic] با توجه به مطالبي كه بيان شد، سزاوار نبود كه يهود با اين ويژگي­ها و در مركز حكومت اسلامي آزاد باشند، هر روز به توطئه عليه مسلمانان مشغول باشند و اقدامي هم عليه آنها صورت نگيرد. يهوديان خود در پيمان­نامه­اي كه با پيامبر بسته بودند،[40]
متعهد شده بودند كه هيچ اقدامي بر عليه رسول­خدا(ص) و مسلمانان انجام ندهند و متعرض آنها نشوند.
اما عملا بارها اين تعهد را نقض كرده بودند. بنابراين مي­بايست با اين دشمن، بر اساس احتياط و عدالت، نه عفو و تسامح برخورد شود.[41]
حكومت اسلامي مي­بايست قبل از اين كه با ندامتي بي­فايده روبرو شود، اين خطر را رفع كند.
حمله به يهوديان بني­قينقاع و تبعيد آنها در واقع براندازي كانون فتنه­اي بود كه حكومت نوپاي اسلامي را در مدينه تهديد مي­كرد.
امروزه هم حكومت­ها، اگر در داخل، از فتنه­گري گروهي مطلع باشند، به شدت با آن برخورد مي­كنند. در بخش بعدي، تحت عنوان «علل برخورد رسول خدا(ص) با بني قينقاع» به بررسي علل برخورد پيامبر با اين قبيله اشاره مي­شود.

كتابنامه
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغة
3. بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، 1417ه.ق،اول.
4. ابن ابي الحديد؛ شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بي جا، دار احياء الكتب العربيه، بي تا.
5. ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، اول.
6. واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369.
7. شهيدي، سيد جعفر؛ تاريخ تحليلي اسلام، تهران، علمي­فرهنگي،1383،دوم.
8. الامام الحسن العسكري؛ تفسير الامام العسكري، قم، مدرسه الامام المهدي، 1409ه.ق.
9. ابن الجوزي؛ زاد المسير، بيروت، دار الفكر، 1407ه.ق.
10. صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ه.ق.
11. سيوطي، جلال الدين؛ لباب النقول، بيروت، دار الكتب العلميه، بي­تا.
12. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.ق.
13. محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، بي­تا.
14. ابن ­سيد الناس؛ عيون الاثر، بي­جا، موسسه عز الدين، 1406ه.ق.
15. ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بي­جا، 1383.
16. عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.ق،چهارم.
17. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي، قم، موسسه دارالكتاب، 1404ه.ق.
18. سيوطي، جلال الدين؛ تفسير الجلالين، بيروت، ذار المعرفه، بی­تا.
19. شوكاني، محمد بن علي؛ فتح القدير، بي­جا، علم الكتب، بی­تا.
20. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بي­جا، مكتب العلام الاسلامي، 1409ه.ق، اول.

[1] .أخذ مروان بن الحكم أسيرا يوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسين عليهما السلام إلى امير المؤمنين عليه السلام فكلماه فيه فخلى سبيله فقالا له: يبايعك يا امير المؤمنين. قال عليه السلام: او لم يبايعني بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لي في بيعته، انها كف يهودية!! لو بايعني بيده لغدر بسبته!!!. انساب الاشراف، ج2 ص 263.
[2] .شرح نهج‌البلاغه،ج 6، ص 147 .
[3] .العبر، ج1، ص335- 336.
[4] .قرآن كريم، سوره بقره، آيات 100و 101 .
[5]. التبيان، ج1، ص366 و زاد المسير، ج1، ص103.
[6]. تفسير الامام العسكري، ص465.
[7]. قرآن كريم، سوره بقره، آيه 83: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ » و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه: «جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر، و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد، و زكات را بدهيد»؛ آنگاه، جز اندكى از شما، [همگى‏] به حالت اعراض روى برتافتيد.
[8]. تفسير الجلالين، ص 424 و زادالمسير، ج3، ص253، فتح القدير، ج2، ص321.
[9]. قرآن كريم، سوره انفال، آيات 55 و 56 .
[10].در برخي از آيات قرآن كريم به اين امر اشاره شده است. و [اهل كتاب‏] گفتند: «يهودى يا مسيحى باشيد، تا هدايت يابيد»(بقرة،135) و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد»(سوره بقرة، آیه111).
[11]. در جنگ بني قريظه اين ويژگي آنها به خوبي مشهود است.
[12]. همان، آيه 90.
[13].همان، آيه 109.
[14].همان، سوره نساء، آيه 54.
[15].همان، سوره بقره، آيات 67 تا 71.
[16].همان، سوره نساء، آيه 153.
[17].همان، سوره بقره، آيه 61 .
[18].همان، سوره اعراف، آيه 138.­حضرت علي (ع) در جواب يهودي كه گفت:« ما دفنتم نبيّكم حتّى اختلفتم فيه.» شما هنوز بدن پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه در مورد جانشين او اختلاف كرديد. فرمود: ما درباره پيغمبر اختلاف نكرديم، اختلاف ما درباره دستورى بود كه از پيغمبر ما رسيده بود؛ ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه از پيغمبرتان خواستيد كه همان اصل اول توحيدتان را زير پا بگذاريد، گفتيد براى ما بتى بساز مثل اينها. (نهج البلاغة، حكمت 317).
[19] .قرآن كريم، سورهاي نساء، آيه 153 و آل عمران، آیه 183.
[20] .به آيات 153 سوره نساء و 184 سوره آل عمران مراجعه شود.
[21] .المغازي، ص 190 .
[22] .به عنوان نمونه در جريان تغيير قبله، كينه آنان را نسبت به پيامبر و مسلمانان مي توان مشاهده كرد.
[23] .به آيات 54 و 161 نساء و 96،109 بقره و... مراجعه شود.
[24] .السيره النبويه،(ابن هشام)ج2،ص396.
[25] .قرآن كريم،سوره آل عمران،آيه 105.
[26] .تاريخ تحليلي اسلام ص 84 .
[27] .سبل الهدي و الرشاد، ج3 ص 541 .
[28] .مجمع البيان،ج1 ص 424 .
[29] .قرآن كريم،سوره بقرة، آيه 145.
[30] .تفسير القمي، ج1 ص 105، مجمع البيان، ج1، ص774 .
[31] .تفسير القمي، ج1، ص 105.
[32] .الطبقات الكبري، ج1، ص138، تاريخ الطبري، ج1، ص15.
[33].لباب النقول، ص189.
[34] .قرآن كريم، سوره مجادلة، آيه 8.
[35] .مجمع البيان، ج3، ص402.
[36] .قرآن كريم، سوره مائده، آيه 82.
[37] .همان، آل عمران،آيه 113.
[38] .الطبقات الكبري، ج2، ص 28و عيون الاثر، ج1، ص 283.
[39] .الطبقات الكبري، ج2، ص27و الثقات، ج1، ص207، سيد جعفر مرتضي عاملي معتقد است: در نحوه كشتن عصماء مبالغه صورت گرفته است. اين نحوه كشتن با عقل سازگار نيست. الصحيح من سيره النبي الاعظم ج6ص37و 38.
[40] .اين پيمان نامه در مقاله بعد كه تحت عنوان «علل برخورد رسول خدا (ص)با بني قينقاع» مي باشد، ذكر مي شود.
[41] .«آخر الدواء الكَي» آخرين دوا داغ نهادن است.]

ruya-r;233074 نوشت:

(خلاصه : یهودیان میخواهند حمله کنند اما نمیکنند و جواب رد به بهانه روز شنبه بودن به کعب بن اشرف میدهند . یهودیان خود سفیران صلح می فرستند پیامبر ابولبابه را می فرستد بنی قریظه که ابولبابه را صادق می یافت از او می پرسد ایا به حکم محمد راضی شویم ابولبابه از تصمیمی وحشیانه در اردوی مسلمین در حق یهودیان خبر میدهد و میگوید حکم همه ی شما مرگ است!)

عینا بخوانید :

چگونه اين بيچارگان را بكشيم! و زندگى پس از آنها براى ما چه لذتى دارد؟
گفت: حال كه اين دو پيشنهاد را نپذيرفتيد پس بيائيد امشب كه شب شنبه است و خيال محمّد و يارانش از ما آسوده است بآنها شبيخون بزنيم شايد آنها را تار و مار كنيم؟ گفتند: چگونه شنبه خود را خراب كنيم و كارى كه پيشينيان مانكرده‏اند ما اقدام بچنين كارى بكنيم؟
كعب كه اين سخنان را از آنها شنيد گفت:
تا بحال يك نفر شما از روى تدبير و عقل كار خود را انجام نداده است.
خيانت ابو لبابة و توبه او:
بنى قريظه كه خود را ناچار بتسليم ديدند كسى را بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاده از او خواستند كه ابو لبابه را نزدشان بفرستد تا با او درباره كار خود مشورت كنند، حضرت ابو لبابه را بنزد ايشان فرستاد، و چون ابو لبابه وارد قلعه ايشان شد زنان و كودكان دورش را گرفته بگريه و زارى پرداختند.
ابو لبابه دلش بحال آنها سوخت و چون بنى قريظه از او پرسيدند: آيا ما بحكم محمّد راضى شويم و گردن نهيم؟ او در حاليكه بحلق خود اشاره ميكرد و بدين وسيله بآنها فهماند كه كشته خواهيد شد. گفت: آرى.

ruya-r;233081 نوشت:
همانگونه که گفته شد از منابع برمی اید که طرح کشتار پیش از هر گفتگویی ریخته شده بود و پیامبر همهی سفارشات را برای کشتار یهودیان کرده بودند از اینرو به جانگریزی یهودیان بهیچروی راضی نمیشد

دقت کنید که در این جنگ و جنگ احزاب کمتر انگشتان یک دست مسلمان کشته شد و پیامبر طبق منابع راضی به کشتن 700تا1200 یهودی شد

مغازی مدخل جنگ بنی قریظه :
ى قريظه را به سخت ترين صورت محاصره كرديم، روزى پيش از سپيده دم به حصارهاى آنها نزديك شديم،

________

همینطور که گفته اند پیامبر میخواست یک زهر چشمی از تمامی یهودیان بگیرد درواقع گناه یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر و ایندگان و مشرکینی که در غزوه احزاب فرار کرده بودند را یکسره از دل بنی قریظه بیرون کشد و چنین هم کرد دستش که به عربهای بادیه و جنگجویان احزاب نرسید شاید گفته یهودیان که هستند انهارا قتل عام کنیم تا عبرت سایرین شود
و دیگر جز خیبر یهودی نماند انهاهم پس از فوت پیامبر طبق دستورش از شبه جزیره اخراج شدند

ruya-r;233084 نوشت:
سپس زنها و بچه‏ها را از حصارها بيرون آوردند و در محلى جمع كردند، و پيامبر (ص) عبد الله بن سلام را به سرپرستى آنها برگزيد و دستور فرمود تا كالاهاى آنها و آنچه از اسلحه و اثاث در حصارهايشان وجود داشت جمع شود.
ابن ابى سبره، از قول مسور بن رفاعه، برايم نقل كرد كه گفت:

عینا نقل شد از مغازی مدخل بنی قریظه

ruya-r;233088 نوشت:
عینا از کتاب مغازی :

يهوديان در حضور پيامبر (ص) دسته دسته كشته مى‏شدند، و على (ع) و زبير عهده‏دار كشتن آنها بودند. حيىّ بن اخطب را در حالى كه دستهايش به گردنش بسته بود، و جامه‏اى سرخ براى كشته شدن پوشيده بود، آوردند. او جامه خود را با انگشت از چند جاى دريده بود، تا پس از مرگ كسى آن را در نياورد.
چون او آمد، پيامبر (ص) فرمودند: اى دشمن خدا آيا خدا ما را از تو بى نياز نساخت؟

گفت: چرا به خدا قسم، ولى به هر حال من خود را در دشمنى با تو سرزنش نمى‏كنم، من هم در جستجوى عزت بودم. ولى خداوند مى‏خواست كه تو را بر من پيروز گرداند، من به هر درى زدم ولى هر كس را كه خداى خوار خواهد، خوار و زبون مى‏شود. سپس حيىّ رو به مردم كرد و گفت: اى مردم فرمان الهى را گريزى نيست! سرنوشت و تقدير چنين بود و اين خونريزى بر بنى اسرائيل مقدّر بود. دستور داده شد تا گردنش را زدند. سپس غزال بن سموئيل را آوردند.
پيامبر (ص) فرمودند: خدا ما را بر تو پيروز نساخت؟ گفت: آرى. و رسول خدا (ص) دستور داد تا گردنش را زدند.

يعقوب بن محمد از عاصم بن عمر بن قتاده برايم نقل كرد كه مى‏گفت: يكى از آن دو را قتادة بن نعمان و ديگرى را نضر بن حارث كشتند. ايّوب بن بشير معاوى هم برايم نقل مى‏كرد كه: دو اسير هم به قبيله ما فرستادند كه يكى را جبر بن عتيك كشت، و ديگرى را نعمان بن عصر كه همپيمان آنها و از قبيله بلى بود. گويند: براى قبيله بنى عمرو بن عوف هم دو محكوم را فرستادند، كه عقبة بن زيد و برادرش وهب بن زيد بودند، يكى از آن دو را عويم بن ساعده و ديگرى را سالم بن عمير به قتل رساند. براى بنى امية بن زيد هم از اسرا فرستادند.

__________
در اینجنگ نوجوانان که بی گناه و تابع پدران بودند هم کشته میشدند و این دلیل و جواب این گزاره و ادعا نیز هست :

در کتاب مغازی و سیره ابن اسحاق خبری از تعداد اسرا نیست اما اگر هم انها بواقع 900تن بوده اند خیلی عجیب نیست چراکه مسلمین با تقوا نواجوانان را هم میکشتند نواجوان 12-15 ساله!!

مغازی :
ابراهيم بن ثمامه، از قول مسور بن رفاعه، از محمد بن كعب قرظى برايم نقل كرد كه مى‏گفت: بنى قريظه را تا هنگام غروب سرخى روز مى‏كشتند، و سپس لاشه‏ها را خندقها انداخته و رويش خاك ريختند. در مورد پسران نوجوان كه در بلوغ ايشان شك مى‏كردند، زير شكمش را نگاه مى‏كردند، اگر موى رسته بود كشته مى‏شد، و اگر موى نرسته بود، جزو زنان و بچه‏هاى اسير شمرده مى‏شد.

ruya-r;233089 نوشت:
مسلمین ادعا میکنند که اخبار غزوه بنی قریظه از زبان فرزندان یهودیان بین قریظه است که بعدها مسلمان شده اند

شاید این گفته صحیح باشد مثلا درباره ی گفتگوی شخصی که در قلعه های انان صورت میگرفت این گفته صحیح است

اما درباره ی تعداد کشته شدگان تنها یهودیان نیستند که راوی هستند بزرگانی چون ابن عباس هم از راویانند

بنگرید کتاب مغازی :
موسى بن عبيده از محمد بن منكدر نقل مى‏كند: شمار ايشان ميان ششصد و هفتصد نفر است. و ابن عباس رحمه الله مى‏گويد: شمار ايشان هفتصد و پنجاه نفر بوده است.

ruya-r;233093 نوشت:
رجر و بدبختی اسیران را حدی نبود میتوان حال انهارا تصور کرد و برای زجری که اینهمه انسان کشیده اند همینک گریست

با سلام
خب باز که رفتید از وصله پینهای آرش بخدا ی کافر کپی کردی آنهم بدون دقت !!:khaneh:
و درهم سخنانی !! که هیچ سند درستی برای ان ندارید!
شما هنوز نمیدانید برای تحقیق در مورد تاریخ سراغ چه کسانی بروید !
اما سخن را کلی میگویم و نگاهی میکنیم به این یهودیان لعنت الله !
که چرا باید نسل آنها از روی کره خاکی پاک شود
:Kaf:

[=century gothic]سومین گروه از یهودیان كه پیامبر با آنها برخورد كرد، «بنی­ قریظه» بودند.
آنها با پیمان‌شكنی خویش، در شرایطی كه مسلمانان در موقعیتی بسیار دشوار به سر می‌بردند، موجب شدند تا پیامبر به شدت با آنها برخورد كند.
در منابع آمده است: "حیی بن اخطب" از سران قوم بنی‌نضیر به همراه گروهی از یهودیان، پس از این كه پیامبر آنها را بخشید و تن‌ها به تبعید آنها اكتفا كرد، به مكه رفتند و قریش و سایر قبایل را به لشكر كشی به مدینه فراخواندند. و آنها را به سمت مدینه حركت دادند.[1]
سپس حیی بن اخطب در بین راه از آنها جدا شد تا نزد بنی‌قریظه آمده و آنها را به پیمان شكنی وا دارد.[2]
حیىّ بن اخطب نزد "كعب بن اسد" رئیس بنى‌قریظه رفت و از او خواست تا پیمان خود را با محمد نقض كند.
كعب در وهله اوّل او را به تندى ردّ كرد و گفت: «تو چه مرد بدیمنى هستى! من با محمّد(ص) پیمانى بسته‏ام و پیمان­شكن نیستم و جز وفادارى و صداقت از او ندیده‏ام.[3]» ولى پس از آن كه حیى به او طعنه زد و شجاعت او را زیر سوال برد، كعب در را به روى او گشود.
آنگاه حیى به او گفت: «اى كعب چه فكر مى‏كنى! من عزّت روزگار را برایت آورده‏ام و دریایى مواج از انسآنها آورده‏ام. حیىّ آن قدر او را وسوسه كرد تا آنكه كعب در نهایت گفت: من مى‏ترسم محمد كشته نشود و قریش به سرزمین خود باز گردد، تو نیز به سوى خانواده‏ات بازگردى و من و همراهانم كشته شویم. حیىّ به تورات سوگند یاد كرد كه اگر چنین شود او نزد بنى‌قریظه بماند و به سرنوشت آنان دچار گردد.
آنگاه كعب عهدنامه پیغمبر(ص) را پاره كرد.[4]

[=century gothic]پیامبر، "سعد بن معاذ"، "سعد بن عباده"، و "اسید بن حضیر" را فرا خوانده به آنان فرمود: «اطلاع یافته‏ام كه بنى‌قریظه پیمانى را كه میان ما و آنها بوده است، گسسته و حالت جنگ به خود گرفته‏اند. بروید و ببینید آیا آنچه برای من گزارش آورده‏اند، حقیقت دارد یا نه؟
آنها به دستور رسول خدا(ص) پیش كعب بن اسد رفتند و متوجه شدند یهودیان پیمان را شكسته ‏اند.
آنها را به خدا قسم دادند كه بر سر پیمانى كه بسته‏اند بمانند و پیش از اینكه كار به جنگ بكشد به وضع سابق برگردند، و به پیشنهاد حیىّ بن اخطب عمل نكنند.[5]
كعب بن اسد گفت: «هرگز به آن پیمان باز نمى‏گردیم! من آن را مثل این بند(اشاره به بند كفش خودش) گسسته‏ام!» سپس به پیامبر فحاشی كرد.[6]

بنی‌قریظه علاوه بر نقض پیمان، اقدامات دیگری نیز انجام دادند. و پیمان­شكنی خویش را كاملا آشكار ساختند. از جمله این اقدامات می‌توان به موارد ذیل اشاره كرد.

1- یهود بنى‌قریظه تصمیم گرفتند شبانه به مركز مدینه شبیخون بزنند. به این منظور حیىّ بن اخطب را نزد قریش فرستادند تا هزار نفر از آنان و هزار نفر از «غطفان» بیایند و به كمك آنان به مركز شهر حمله كنند.
این خبر به پیامبر رسید و گرفتارى بسیار سخت شد. رسول خدا(ص) "سلمة بن اسلم" را با دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد نفر براى پاسدارى از مدینه اعزام كرد و فرمود تا سپیده‏ دم تكبیر بگویند.[7]
2- شبى "نبّاش بن قیس" از حصار خود، همراه ده نفر از شجاعان یهود بیرون آمد، به امید اینكه بتواند شبیخونى بزند. چون به نزدیكى بقیع رسیدند، با گروهى از مسلمانان كه از یاران سلمة بن اسلم بن حریش بودند، برخوردند و پس از ساعتى درگیرى و تیر اندازى، باز گشتند.[8]
3- در موردی دیگر، ده نفر از یهود به فرماندهى "غزّال بن سموئیل" كه همگى از بنى‌قریظه بودند، هنگام روز به حصاری كه زنان داخل آن بودند، حمله آوردند، و شروع به نفوذ و تخریب حصار كردند. یكى از یهودیان به در برج رسید و خواست داخل شود.
"صفیه" عمه پیامبر(ص) ابتدا از "حسان بن ثابت" كه او نیز همراه زنان داخل حصار بود، درخواست كرد كه برود و یهودی را به قتل برساند. اما حسان كه فردی ترسو بود، گفت من جان خویش را به اینها عرضه نمی­دارم. سپس صفیه جامه بر خود پیچید و چماقى بدست گرفته بسوى آن مرد رفت و چنان ضربت سختى بر او زد كه سرش را خرد كرده و او را كشت.[9] و دیگر یهودیان گریختند.[10]

تدابیر حكیمانه رسول خدا(ص) در جنگ با احزاب، همیاری مسلمانان، شجاعت علی(ع) و در نهایت، امدادهای الهی سبب شكست احزاب و بازگشت آنها شد.[11]
پیامبر، بلافاصله از طرف خداوند، مامور شد به جنگ با بنی‌قریظه بپردازد.[12] آن حضرت به مسلمانان دستور داد به سوی آنها حركت كنند.
سرانجام بنی‌قریظه، پس از 25 روز و به قولی 15 روز تسلیم شدند.
در اینكه پیامبر، چه مجازاتی برای بنی‌قریظه در نظر گرفت، بین نویسندگان اختلاف است.
در منابع دست اول، به قتل مردان آنها و اسارت زنان و بچه‌‌ها اشاره شده است.[13] اما برخی از نویسندگان معاصر با ذكر دلائلی كه البته برخی از آنها قابل توجه است، به انكار این امر پرداخته­اند.[14]

[=century gothic]علل برخورد شدید با بنی‌قریظه:Sham::Sham:
اگر قتل این گروه از یهود را به امر پیامبر(ص) بپذیریم، باید به علت این برخورد شدید اشاره كنیم.
ما در این قسمت از مقاله، تلاش می‌كنیم با توجه به منابع تاریخی و قرآن كریم، این مسئله را بررسی كنیم.
1- نقض پیمان
یهودیان بنی‌قریظه طبق پیمان­ نامه­ای كه با پیامبر داشتند، حتی اگر مسلمانان در شرایط سخت هم قرار نداشتند،می توانستد آنها را به جرم پیمان شكنی مجازات كنند. و این مجازات را خود یهود در پیمان نامه پذیرفته بودند.
2- شرایط حساس هنگام نقض پیمان
به نظر می‌رسد مهم­ترین علت این برخورد، پیمان­شكنی آنها در شرایط بسیار سخت می‌باشد.
پیمان­شكنی یهود در آن شرایط حساس، مسلمانان را بسیار نگران كرد. یهود در شرایطی نقض پیمان كردند كه با تحریك حیی بن اخطب، 10 هزار نفر از دشمنان سرسخت پیامبر از قبایل مختلف به جنگ مسلمانان آمده بودند.[15]
ترس مسلمانان در این زمان، حكایت از سختی شرایط دارد. یكی از منافقان می‌گفت: «محمّد به ما وعده می‌دهد كه خزانه‏هاى كسرى(پادشاه ایران) و قیصر(امپراطور روم) را خواهیم گرفت، ولى اكنون در وضعى دچاریم كه هیچ كدام از ما جرئت ندارد حتى براى قضاى حاجت از جاى خود حركت كند[16]».
اوضاع به حدی سخت بود كه پیامبر به منظور متفرق كردن دشمن حاضر شده بود یك سوم خرمای مدینه را به قبیله «غطفان» بدهد تا برگردند.[17]
قرآن كریم به این شرایط سخت اشاره كرده است.[18]در سوره احزاب آیات دهم به بعد آمده است:
«إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»[19]
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زیر [پاى‏] شما آمدند، و آنگاه كه چشم‌ها خیره شد و جآنها به گلوگاه‌‌ها رسید و به خدا گمآنها یى [نابجا] مى‏بردید.

«هُنالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ یسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یریدُونَ إِلاَّ فِراراً»[20]
آنجا [بود كه‏] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند.و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهایشان بیمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏اى ندادند.»و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید.» و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى‏خواستند و مى‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است» و[لى خانه‏هایشان‏] بى‏حفاظ نبود، [آنان‏] جز گریز [از جهاد] چیزى نمى‏خواستند.

3- اقدامات بنی‌قریظه مصداق محاربه

اقدامات نابخردانه بنی‌قریظه كه گوشه‌هایی از آن بیان شد، مصداق محاربه به شمار می‌رود. در قرآن كریم، برای محاربان جزای سختی مقرر شده است. خداوند متعال می‌فرماید:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم»[21]‏
سزاى كسانى كه با [دوستداران‏] خدا و پیامبر او مى‏جنگند و در زمین به فساد مى‏كوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
[=century gothic]
4- قتل، خواسته بنی‌قریظه
باید به این نكته توجه داشت كه یهود بنی‌قریظه، می‌توانست با قبول اسلام[22] مال و جان خویش را حفظ كند.[23]
اما حسادت به پیامبر، لجاجت و نژاد پرستی باعث شد كه آنها تنها كشته شدن را انتخاب كنند.
«زمانی كه پیامبر(ص)، بنی‌قریظه را محاصره كرده بود، كعب بن اسد به آنها گفت: اى یهودیان از این مرد پیروى كنید، به خدا سوگند او پیامبر است. براى شما روشن است كه او پیامبر مرسل است و صفات او را در كتاب‌هاى خود دیده‏اید. او همان كسى است كه عیسى(ع) مژده ظهورش را داده است و شما نشانی‌هاى او را مى‏دانید. گفتند:آرى این هموست، ولى ما از تورات جدا نمى‏شویم».[24]
در نقلی دیگر آمده است: «كعب بن اسد گفت: اى بنى‌قریظه، به خدا سوگند شما مى‏دانید كه محمد فرستاده خداست، و هیچ چیزى غیر از رَشك و حسد ما نسبت به اعراب، مانع ایمان آوردن ما نشد، آن هم به این بهانه كه چرا این پیامبر از بنى­اسرائیل نیست، و حال آنكه نبوت را خداوند به هر كه بخواهد عنایت مى‏كند. و مى‏دانید كه من شكستن پیمان و عهد را خوش نداشتم، ولى گویى بلا و نحوست این مردى كه اینجا نشسته است(حیىّ بن اخطب)، بر ما و بر قوم خودش پاى­پیچ شده است، قوم خودش، از ما بدتر و بدبخت‏تر بودند. در هر حال محمد هر كس را كه از وى پیروى نكند، باقى نخواهد گذاشت. آیا به خاطر مى‏آورید وقتى "ابن­خراش" اینجا آمد چه گفت؟...
گفت: پیامبرى در این دهكده ظهور خواهد كرد، اگر هنگام ظهورش من زنده باشم، حتما از او پیروى و او را یارى خواهم كرد، و اگر بعد از مرگ من ظهور كرد بر شما باد كه از او كناره گیرى نكنید، بلكه حتما او را پیروى كنید و یاران و مددكاران او باشید، در آن صورت به هر دو كتاب اول و آخر ایمان آورده‏اید. كعب گفت: بیایید از او پیروى كرده و تصدیقش كنیم و به او ایمان آوریم، تا در نتیجه بر جان و مال و زن و فرزند خود تأمین پیدا كنیم، و هم در حكم همراهان و پیروان او باشیم. گفتند: ما پیرو كس دیگرى غیر از خود نیستیم، پیامبرى و كتاب از درون ما بوده، پس آیا مى‏توانیم تابع غیر خود باشیم؟
كعب همچنان پاسخ آنها را مى‏داد و ایشان را نصیحت مى‏كرد، امّا آنها گفتند ما هرگز از تورات و آیین یهودى خود دست بردار نیستیم.[25]
در منابع آمده است كه برخی از یهودیان اسلام آورده و خود را نجات دادند. «عمرو بن سعد گفت:«ای یهودیان شما با محمد پیمان بسته­اید كه كسی را بر علیه او یاری نكنید... شما این پیمان را شكستید. من با شما نیستم و در این پیمان­شكنی شركت نمی­كنم. من از شما برائت می‌جویم.»[26]سپس نزد پیامبر آمد و مسلمان شد.»[27]
منابع به اسلام آوردن افرادی دیگر نیز اشاره كرده­اند. آنها با اسلام خویش، جان و مال خویش را حفظ كردند.
«شبى كه فرداى آن حصارهاى بنى‌قریظه فتح شد، "ثعلبة" و "اسید" پسران "سعیة" و "اسد بن عبید" كه هر سه جوان هم بودند، به یهودیان گفتند به خدا سوگند این پیامبر است و همان مردى است كه "ابن­هیبان" براى ما مى‏گفت، از خداى بترسید و او را پیروى كنید. گفتند: این او نیست. گفتند: به خدا سوگند كه این همان است و خودشان سه نفر از حصار به زیر آمدند و اسلام آوردند و قوم ایشان، از مسلمان شدن خوددارى كردند».[28]

[=century gothic] حاصل سخن :

[=century gothic] سومین گروه از یهودیان پیمان­شكن، بنی‌قریظه بودند.
آنها در شرایطی بسیار سخت در حالی كه 10 هزار نفر از مشركان به مدینه آمده بودند و پشت خندقی كه مسلمانان حفر كرده بودند، منتظر فرصتی برای حمله به مدینه بودند، پیمان خویش را شكستند. هر چند تدابیر حكیمانه رسول خدا(ص) و عواملی دیگر سبب شكست احزاب شد، اما این امر مانع از این نبود كه این بار، یهودیان به طور جدی تنبیه شوند. البته همین گروه نیز می‌توانستند با قبول اسلام جان و مال خویش را حفظ كنند، اما لجاجت و نژادپرستی و حسادت آنها سبب شد از قبول اسلام خودداری كنند. بنابراین مردان آنها( به جز كسانی كه مسلمان شدند) كشته شدند و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.

كتابنامه
1) قرآن كریم.
2) واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1369ش.
3) عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1415ق. اول.
4) شهیدی، سید جعفر؛ تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، علمی-فرهنگی،1383ش.،دوم.
5) صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1414ق.
6) ابن هشام، السیره النبویه، مكتبه محمد علی صبیح و اولاده، بی­جا، 1383ش.
7) یوسفی غروی، محمد‌هادی؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1417ق. اول.
Dirol طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، بی­تا.

[1] .المغازی، ج2، ص440 و تاریخ الطبری، ج2، ص233و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص700 .
[2] .تاریخ الطبری، ج2، ص237.
[3] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705.
[4] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705 و المغازی، ج2، ص 456.
[5] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
[6] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
[7] .المغازی، ج2، ص460.
[8] .المغازی، ج2، ص 462.
[9] .تاریخ الطبری، ج2، ص242و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص711 .
[10] .المغازی، ج2، ص463.
[11] .تاریخ الطبری، ج2، ص244.
[12] .تاریخ الطبری، ج2، ص245و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص715 .
[13]. تاریخ الطبری، ج2، ص250و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص721 .
[14]. ر.ك: سید جعفر شهیدی تاریخ، تاریخ تحلیلی اسلام و زرگری نژاد صدر اسلام(عصر نبوت) و... .
[15]. تاریخ الطبری، ج2، ص237 و السیره النبویه(ابن هشام)ج3،ص705 و المغازی،ج2،ص 444.
[16] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص 459-460.
[17] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص707 .
[18] .المغازی، ج2، ص 494-495.
[19] .قرآن كریم، سوره احزاب، آیه 10.
[20] .همان، آیات 11-12-13.
[21] .المائدة،آیه 33 .
[22] .هر چند به صورت ظاهری.
[23] .كما این كه چند نفر از آنها اسلام آوردند و نجات یافتند.
[24] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص717 و المغازی، ج2، ص 501-502.
[25] .المغازی، ج2، ص 501-502.
[26] .الاصابه، ج4، ص525 و المغازی، ج2، ص 503-504 و سبل الهدی، ج5، ص7.
[27] .الاصابه، ج4، ص525.
[28] .الطبقات الكبری، ج1، ص161و اسد الغابه، ج1، ص90 و تاریخ الطبری، ج2،ص248

سلام عليكم جميعا

ruya-r;233074 نوشت:
میبنیم که حضرات ایت الله برای خودشان و پیروان چشم وگوش بسته سخنهای واهی میزنند مثلا فرموده اندددد

نه واقعا شما نمیتوانید مودبتر سخن بگوئید .

اولا نویسنده کتاب مغازی حتی از تابعین هم نبوده و در سال 200 پس از هجرت میزیسته.

ثانیا ما مواخذ متعدد برای بررسی تاریخ داریم از جمله احادیث فریقین

ثالثا وقتی واقعه تاریخی ای را ورق میزنیم لازم است که یک خط در میان نخوانیم و آنچه را که خودمان میخواهیم و میپسندیم از تاریخ نقل کنیم
جنبه پذیرش حرف حق را داشته باشیم و بدانیم فحاشی و توهین کاری را درست نمیکند.

رابعا پس از در نظر گرفتن کل واقعه ( در صورتی که با دین اسلام و موازین آن آشنا هستیم ) اقدام به تصمیم گیری کنیم.

در موضوع غزوه بنی قریظه غیر از اینکه اصل یا چندو چون نقل آن بارها مورد نقد واقع شده

اولا کفار با یهود در زمان صلح با مسلمین عهدی بستند که طی آن حمله ای غافلگیرانه به مسلمین بکنند بدین شکل که کفار داخل شهر تمام گذرها را تحت اختیار خود در آورده و مانع تجمع مسلمین گردند و پس از تسخیر شهر یک به یک داخل خانه آنها شده و قتل عام را آنجا انجام دهند.و به این شکل بخیال خود ریشه اسلام را بخشکانند.

که در طی این اتفاق هوشیاری مسلمین باعث شد که ماجرا لو رفت کفار شکست خوردند محاصره
بنی قریظه اتفاق افتاد چیزی به شکست آنها نمانده بود که یهود بنی قریظه با وساطت یکی از کفار میخواستند طرح صلحی را پیش بکشند تا در زمانی دیگر این کار عاقر را به انجام برسانند.

لذا لازم بود این فتنه در نطفه خفه شود. ( عمل بازدارنده )

تعداد کسانی که گردن زده شدند حدود 500 نفر بود که در جمع آنها یک نوجوان و یک زن هم بود که یکی از آنها صحابه ای را با سنگ کشتند و قصاص شدند.
که
جمع کشته شدگان این غزوه و 61 غزوه دیگر پیامبر به 960 تن از دو طرف میرسد.

یاحق

ruya-r;233074 نوشت:
مثلا فرموده اندددد نقل اولا: اولا خود بنی قریظه اعتنایی به عطوفت پیامبر نکردند و با حکم پیامبر تسلیم نشدند كه پيامبر پيشنهاد اسلام آوردن به آنها داد بلکه با حکم سعد بن معاذ تسلیم شدند. الصحيح.ج‏11،ص:165 دقت فرمایید خودشان میگویند ابن اسحاق اولین مورخ است اما او چه میگوید او از طرحی محرمانه خبر میدهد که پیش از تسلیم شدن بنی قریظه حکم توسط صحابه ی و پیامبر صادر شده بود حکم مرگ بنی قریظه پیش از تسلیم پیش از هرگونه مذاکرات صلحی صادر شده بود و اینان با این نیرنگ انهارا به دم تیغ سپردند (خلاصه : یهودیان میخواهند حمله کنند اما نمیکنند و جواب رد به بهانه روز شنبه بودن به کعب بن اشرف میدهند . یهودیان خود سفیران صلح می فرستند پیامبر ابولبابه را می فرستد بنی قریظه که ابولبابه را صادق می یافت از او می پرسد ایا به حکم محمد راضی شویم ابولبابه از تصمیمی وحشیانه در اردوی مسلمین در حق یهودیان خبر میدهد و میگوید حکم همه ی شما مرگ است!) عینا بخوانید : چگونه اين بيچارگان را بكشيم! و زندگى پس از آنها براى ما چه لذتى دارد؟ گفت: حال كه اين دو پيشنهاد را نپذيرفتيد پس بيائيد امشب كه شب شنبه است و خيال محمّد و يارانش از ما آسوده است بآنها شبيخون بزنيم شايد آنها را تار و مار كنيم؟ گفتند: چگونه شنبه خود را خراب كنيم و كارى كه پيشينيان مانكرده‏اند ما اقدام بچنين كارى بكنيم؟ كعب كه اين سخنان را از آنها شنيد گفت: تا بحال يك نفر شما از روى تدبير و عقل كار خود را انجام نداده است. خيانت ابو لبابة و توبه او: بنى قريظه كه خود را ناچار بتسليم ديدند كسى را بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاده از او خواستند كه ابو لبابه را نزدشان بفرستد تا با او درباره كار خود مشورت كنند، حضرت ابو لبابه را بنزد ايشان فرستاد، و چون ابو لبابه وارد قلعه ايشان شد زنان و كودكان دورش را گرفته بگريه و زارى پرداختند. ابو لبابه دلش بحال آنها سوخت و چون بنى قريظه از او پرسيدند: آيا ما بحكم محمّد راضى شويم و گردن نهيم؟ او در حاليكه بحلق خود اشاره ميكرد و بدين وسيله بآنها فهماند كه كشته خواهيد شد. گفت: آرى.

لطف دقت کنید که به تناقض گویی نیافتید
طبق پستهای بنده ، بنی قریظه دو گروه بودند گروه مقصر وبی گناه ، بی گناهان بخشیده شدند ومقصرین هم طبق همان پاراگافی که شما از نوشته های بنده جدا کرده اید دعوت به دین اسلام شدند ونپذیرفتند
گروهی که کشته شدن جزای جرشان بود پیامبر می خواستند به بهانه اسلام آوردن حتی از جرم آنان نیز بگذرندکه آنان قبول نکردند، پیشنهاد اسلام آوردن به مجرمین بنی قریظه بود که جرمشان کشته شدن بود نه به همه انها لذا اگر به تاریخ دقت کنید در جاهای مختلف تاریخ آمده که بعد از بنی قریظه یهودیان هنوز در مدینه بودند
اگر همه یهودیان از مدینه یا اخراج شده باشند ویا کشته شده باشند باید یهودی در مدینه نباشد درحالیکه از حضور یهودیان در مدینه بعداز بنی قریظه سخن رفته است
[=&quot]واقدی گزارش کرده‌ که ۱۰ یهودی مدینه‌ در مسیر خیبر به مسلمین پیوستند (در حالی که خیبر پس از جنگ احزاب بود)
پس شما اگر خواهان حق هستید به پستهای قبلی بنده مراجعه بفرمایید

[/]

ruya-r;233081 نوشت:
همینطور که گفته اند پیامبر میخواست یک زهر چشمی از تمامی یهودیان بگیرد درواقع گناه یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر و ایندگان و مشرکینی که در غزوه احزاب فرار کرده بودند را یکسره از دل بنی قریظه بیرون کشد

نه، به تاریخ بفرمایید جرم بنی قریظه بیشتر از بنی نضیر وبنی قینقاع بود اینان به جرم گناه خودشان مواخذه شدند اگر چه خود بخود برای دیگران هم درس عبرت شد
صدام به ما حمله کرد برای جرم حمله به ایران جزای کارش را ایرانیان شیعه و دادند اگر چه دیگر کشورهای همجوار هم عبرت گرفتند که به ایران دست اندازی نکنند
حال یکنفر بگوید صدام چوب این را خورد که ایران می خواست به کشورهای دیگر بفماند به ایران حمله نکنند
ایا این کوته فکری نیست اگر نگوییم غرضورزی است

اگر دوستان سوال علمی که غیر غرضورزی است دارند ارائه بفرمایند تا دوتستان سایت در خدمتشان باشند و اگر ندارند جمع بندی نموده و تاپیک بسته شود

نقل قول:

اولا نویسنده کتاب مغازی حتی از تابعین هم نبوده و در سال 200 پس از هجرت میزیسته.




از لحاظ قدمت تاریخنگاری او یکی از پیشوایان تاریخنگاری در اسلام است (بعد از ابن اسحاق)از طرفی دیگر او اکثر گزارشاتش را از راویان گوید .

نقل قول:

ثالثا وقتی واقعه تاریخی ای را ورق میزنیم لازم است که یک خط در میان نخوانیم و آنچه را که خودمان میخواهیم و میپسندیم از تاریخ نقل کنیم
جنبه پذیرش حرف حق را داشته باشیم و بدانیم فحاشی و توهین کاری را درست نمیکند.



اگر یک خطی در میانه نقل که گزارشاتی که عینا نقل شد را چنان میدانید که گزارشی را نفی میکند یا حتی از عمق ان فاجعه میکاهد بگویید
همچین ما توهینی نکردیم از منابع نقل کردیم بدون کوچکترین تغییری
نقل قول:

اولا کفار با یهود در زمان صلح با مسلمین عهدی بستند که طی آن حمله ای غافلگیرانه به مسلمین بکنند بدین شکل که کفار داخل شهر تمام گذرها را تحت اختیار خود در آورده و مانع تجمع مسلمین گردند و پس از تسخیر شهر یک به یک داخل خانه آنها شده و قتل عام را آنجا انجام دهند.و به این شکل بخیال خود ریشه اسلام را بخشکانند.

بله ، ماهم میگوییم و گفتیم یهود خیانت کرد اما این خیانتش بهرحال و طبق معجزات الهی و وزیدن تند باد ! مشرکین را فراری داد و طبق منابع در این جنگ و جنگ بنی قریظه به تعداد انگشتان یک دست مسلمان کشته نشد!
انها نتوانستند مسلمان بکشند وگرنه میکشتند اما پیامبر توانست و کشت و عفو و بخششی نشان نداد
درحالی که میتوانست یهودیان را از مدینه یا شبه جزیره اخراج کند یا حتی تنها سران اصلی انهارا بکشد انچنانکه با خیبریان چنین کرد و خلاصه با سیاست مکر دوباره انهارا بست ! اما پیامبر چنین نکرد همه ی مردان را کشت حتی نوجوانان و اسیران هم به بردگی فروخت

نقل قول:

لذا لازم بود این فتنه در نطفه خفه شود. ( عمل بازدارنده )


پیش از این درباره ی عمل بازدارنده و کشتن عصما دیدیم که زنکی بخاطر شعر گفتنش مصداق عمل بازدارنده شد و کشته شد! هرجانی میتواند ادم بکشد و بگوید عمل بازدارنده

یاد یکی از حاکمان جبار چین میافتم که کودکان و نوجونان شهری که ویران کرده بود را دید و دستور داد بکشید تا در بزرگی رویای انتقام در سر نداشته باشند !


نقل قول:

تعداد کسانی که گردن زده شدند حدود 500 نفر بود که در جمع آنها یک نوجوان و یک زن هم بود که یکی از آنها صحابه ای را با سنگ کشتند و قصاص شدند.
که
جمع کشته شدگان این غزوه و 61 غزوه دیگر پیامبر به 960 تن از دو طرف میرسد.



در مغازی و ابن اسحاق بهچیروی خبری از کشته شدن یک نوجوان نیست اما خبر از کشته شدن نوجوانان هست که ذکرش گذشت انزهم که اری هست که ما متعرض ان نشدیم
پس تکرار کنیم خبر کشته شدن نوجوانان هست

درثانی شما چه امار زیبایی اورده اید البته نمیدانیم از کچا؟!!!!!!!!
متوسط امارها طبق منابع چنین اند

بنابر گزارش ابن هشام:
در جنگ بدر 84 تن و در اُحُد 92 تن و در خندق (احزاب) 9 تن و در نبرد با بني‌قريظه 850 تن و در خيبر 23 تن و در مؤته 13 تن و در فتح مکّه 20 تن و در حُنَين و طائف 101 تن و در ديگر جنگها 122 تن ومجموعاً 1314 تن کشته شدند.
و به گزارش ابن سعد:
در جنگ بدر84 تن و در اُحُد 109 تن و در خندق 11 تن و در نبرد با بني‌قريظه 700 تن و در جنگ بني‌المصطلق 10 تن و در خيبر 98 تن و در مؤته 13 تن و در فتح مکّه 33 تن و در حنين و طائف 87 تن و در ديگر جنگها 119 تن و روي هم رفته 1264 تن کشته شدند.
و به گزارش طبري:
در جنگ بدر 84 تن و در اُحُد 70 تن و در خندق 9 تن و در نبرد با بني‌قريظه 850 تن و در خيبر 3 تن و در مؤته 3 تن و در فتح مکّه 21 تن و در حنين و طائف 85 تن و در ديگر جنگها 210 تن و روي هم رفته 1335 تن کشته شدند.
از کتاب طباطبایی

با سلام

ruya-r;233213 نوشت:

[=b lotus]

[=b lotus]بله ، ماهم میگوییم و گفتیم یهود خیانت کرد اما این خیانتش بهرحال و طبق معجزات الهی و وزیدن تند باد ! مشرکین را فراری داد و طبق منابع در این جنگ و جنگ بنی قریظه به تعداد انگشتان یک دست مسلمان کشته نشد!
[=b lotus]انها نتوانستند مسلمان بکشند وگرنه میکشتند اما پیامبر توانست و کشت و عفو و بخششی نشان نداد
[=b lotus]درحالی که میتوانست یهودیان را از مدینه یا شبه جزیره اخراج کند یا حتی تنها سران اصلی انهارا بکشد انچنانکه با خیبریان چنین کرد و خلاصه با سیاست مکر دوباره انهارا بست ! اما پیامبر چنین نکرد همه ی مردان را کشت حتی نوجوانان و اسیران هم به بردگی فروخت

[=b lotus]
مثل اینکه توهمات زیاد شده !!
شما میگوئید!:khaneh:
!خنده دار است !بر کسی پلیدی یهود پنهان نیست !
شما حتی مقام پیامبر ص و سخن و امر پیامبر ص نمیشناسید آخر شما که باشید که امر و نهی کنید به پیامبر ص !!؟
یکبار گفتیم آب که سر بالا رود قورباغه ابوعطا میخوابد اما انگار جدی نگرفتید !

ruya-r;233213 نوشت:

[=b lotus]بنابر گزارش ابن هشام[=b lotus]:
[=b lotus]در جنگ بدر 84 تن و در اُحُد 92 تن و در خندق (احزاب) 9 تن و در نبرد با بني‌قريظه 850 تن و در خيبر 23 تن و در مؤته 13 تن و در فتح مکّه 20 تن و در حُنَين و طائف 101 تن و در ديگر جنگها 122 تن ومجموعاً 1314 تن کشته شدند.
[=b lotus]و به گزارش ابن سعد[=b lotus]:
[=b lotus]در جنگ بدر84 تن و در اُحُد 109 تن و در خندق 11 تن و در نبرد با بني‌قريظه 700 تن و در جنگ بني‌المصطلق 10 تن و در خيبر 98 تن و در مؤته 13 تن و در فتح مکّه 33 تن و در حنين و طائف 87 تن و در ديگر جنگها 119 تن و روي هم رفته 1264 تن کشته شدند.
[=b lotus]و به گزارش طبري[=b lotus]:
[=b lotus]در جنگ بدر 84 تن و در اُحُد 70 تن و در خندق 9 تن و در نبرد با بني‌قريظه 850 تن و در خيبر 3 تن و در مؤته 3 تن و در فتح مکّه 21 تن و در حنين و طائف 85 تن و در ديگر جنگها 210 تن و روي هم رفته 1335 تن کشته شدند.
[=b lotus]از کتاب طباطبایی

بنده نمیدانم چه فرقی میکند که تعداد این به درک واصل شدنهای یهودیان چند نفر باشد !
چرا که در تاریخ و منابع تعداد متفاوت است !:Sham:
مهم حکم خدا بود که انجام شد
:Sham:
انشاءالله در آینده خیلی بیشتر از این لعنت الله ها به فرمان خداوند کشته میشود !
اين داستان را قمى در تفسير خود به طور مفصل آورده ، و در آن آمده كه كعب ابن اسد را در حالى كه دستهايش را به گردنش ‍ بسته بودند آوردند، همين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نظرش به وى افتاد، فرمود: اى كعب آيا وصيت ابن الحواس آن خاخام هوشيار كه از شام نزد شما آمده بود سودى به حالت نبخشيد؟
با اينكه او وقتى نزد شما آمد گفت من از عيش و نوش و زندگى فراخ شام صرفنظر كردم ، و به اين سرزمين اخمو كه غير از چند دانه خرما چيزى ندارد آمده ام ، و به آن قناعت كرده ام ، براى اينكه به ديدار پيغمبرى نايل شوم كه در مكه مبعوث مى شود، و بدين سرزمين مهاجرت مى كند، پيغمبرى است كه با پاره اى نان و خرما قانع است ، و به الاغ بى پالان سوار مى شود، و در چشمش سرخى ، و در بين دو شانه اش مهر نبوت است ، شمشيرش را به شانه اش ‍ مى گيرد، و هيچ باكى از احدى از شما ندارد، سلطنتش تا جايى كه سواره و پياده از پا درآيند گسترش مى يابد؟!
كعب گفت : چرا اى محمد همه اينها كه گفتى درست است ، ولى چكنم كه از سرزنش يهود پروا داشتم ، ترسيدم بگويند كعب از كشته شدن ترسيد، و گرنه به تو ايمان مى آوردم ، و تصديقت مى كردم ، ولى من چون عمرى به دين يهود بودم و به همين دين زندگى كردم ، بهتر است به همان دين نيز بميرم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: بياييد گردنش را بزنيد، ماءمورين آمدند، و گردنش ‍ را زدند.:Kaf:
باز در همان كتاب آمده كه آن جناب يهوديان بنى قريظه را در مدت سه روز در سردى صبح و شام اعدام كرد و مكرر مى فرمود: آب گوارا به ايشان بچشانيد و غذاى پاكيزه به ايشان بدهيد، و با اسيرانشان نيكى كنيد، تا آنكه همه را به قتل رسانيد و اين آيه نازل شد: (و انزل الذين ظاهروهم من اهل الكتاب من صياصيهم ... و كان الله على كل شى ء قديرا).
و در مجمع البيان آمده كه ابوالقاسم حسكانى ، از عمرو بن ثابت ، از ابى اسحاق ، از على (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: آيه (رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ) درباره ما نازل شد، و به خدا سوگند ماييم ، و من به هيچ وجه آنچه نازل شده بر خلاف معنا نمى كنم .
تفسير الميزان جلد ۱۶

سلام علیکم جمیعا

ببینید بحث غزوه بنی قریظه یک غزوه ساده نیست. در همان تاریخ مغازی هم آمده که یهود بدین دلیل به مدینه و مکه هجرت کرده بود که بنا بر روایات یهود پیامبر آخرالزمان در آن مکان ظهور میکرد.

آمدند مانند قبایل اوس و خزرج چندین نسل منتظر ماندند ولی با وجودیکه خود را قوم برتر و دیگران را العیاذ بالله از نسل زنای حضرت آدم با شیاطین تصور میکردند و میکنند و آنها را حتی واجب القتل ( طبق نص صریح کتاب تلمود) میدانند انتظار این را نـــــداشتند که پیامبر آخر الزمان از بین این قوم به قول اینها شیطانی بیاید
بعد راهی که پیمودند کینه توزی بود.

حسادت میکردند این مطلب رارها در قرآن آمده.

میخواستند نسل مسلمین را ریشه کن و حتی صغیر و کبیر مسلمین را از بین برده تا تفکر پیامبر آخر الزمان ریشه کن شود.

در زمان محاصره بنی قریظه به محض اینکه محاصره با صلحی شکسته میشد و لشکر مسلمین پس از حدود 20 روز یا یک ماه دوری از مدینه باز میگشتند
قرار بر این بود که کفار مدینه را قبل از ورود مسلمین بگیرند و منتظر یهود بنی قریظه شوند تا آنها خودشان را رسانده و از دو سو به مسلمین حمله ور شوند.

لذا اگر این قوم زنده میماندند یک جنگ تمام عیار با حداقل چند هزار کشته در انتظارشان بود.
و چه بسا اکثر مسلمین از بین میرفتند.

زمانی که این نقشه رو شد کشتن 500 نفر حکم فقتلوهم حتی تکون الفتنه داشت.

آنقدری ازشان بکشید تا ( امکان ) فتنه از بین برود.

لذا از بین بردن این نفرات که کشتن غیر یهود و بالاخص مسلمین در صدر اسلام تا زمانی که هیچ اثری از یک مسلمان باقی نماند از عقاید واجب آنها بود آیا کاری لازم و منطقی نیست ؟

یاحق

ruya-r;233213 نوشت:
درثانی شما چه امار زیبایی اورده اید البته نمیدانیم از کچا؟!!!!!!!! متوسط امارها طبق منابع چنین اند بنابر گزارش ابن هشام: در جنگ بدر 84 تن و در اُحُد 92 تن و در خندق (احزاب) 9 تن و در نبرد با بني‌قريظه 850 تن و در خيبر 23 تن و در مؤته 13 تن و در فتح مکّه 20 تن و در حُنَين و طائف 101 تن و در ديگر جنگها 122 تن ومجموعاً 1314 تن کشته شدند. و به گزارش ابن سعد: در جنگ بدر84 تن و در اُحُد 109 تن و در خندق 11 تن و در نبرد با بني‌قريظه 700 تن و در جنگ بني‌المصطلق 10 تن و در خيبر 98 تن و در مؤته 13 تن و در فتح مکّه 33 تن و در حنين و طائف 87 تن و در ديگر جنگها 119 تن و روي هم رفته 1264 تن کشته شدند. و به گزارش طبري: در جنگ بدر 84 تن و در اُحُد 70 تن و در خندق 9 تن و در نبرد با بني‌قريظه 850 تن و در خيبر 3 تن و در مؤته 3 تن و در فتح مکّه 21 تن و در حنين و طائف 85 تن و در ديگر جنگها 210 تن و روي هم رفته 1335 تن کشته شدند. از کتاب طباطبایی

همین منابع شما درست

در بحث عصماء شما بنا بر تصوری پیامبر اکرم را چگونه توصیف کردید ؟

بکشید تا باشد از این کشتارها

همین آمار تا چه حد با اتهام ناروائی که زدید فاصله دارد ؟

شما نفوذ شعر رادر زبان عرب درک نمیکنید. اعراب حتی هنگام جنگ شعر میخواندند و رجزهایشان موزون و اشعاری بوده.

عصماء اگر فرصت مییافت و یک قبیله را بر علیه مسلمین میشوراند چند صد نفر را از بین میبرد برای هیچ کسی منطقی نیست رها کردن او به امید روزی که امثال او این فتنه را رقم بزنند.

چنین کسی را که قصدی دشمنی و عناد را دارد و تلاشش در این راه بوده و تا زمان جنگ بدر اشعار امثال این شخص چند نفر را به میدان نبرد فرستاده و چه بسا زمان نبود پیامبر یا چندی بعد عده ای را همین شعراء به نبرد میفرستاد.

لذا اگر این شخص از بین رفت فقط به نفع مسلمانان نبود که حتی برای کفار و مشرکین این مساله رحمت بود که نه با مسلمین جنگیدند و اگر هم ایمان نیاوردند زندگیشان را کردند.

bina88;233294 نوشت:
همین منابع شما درست

در بحث عصماء شما بنا بر تصوری پیامبر اکرم را چگونه توصیف کردید ؟

بکشید تا باشد از این کشتارها

همین آمار تا چه حد با اتهام ناروائی که زدید فاصله دارد ؟

شما نفوذ شعر رادر زبان عرب درک نمیکنید. اعراب حتی هنگام جنگ شعر میخواندند و رجزهایشان موزون و اشعاری بوده.

عصماء اگر فرصت مییافت و یک قبیله را بر علیه مسلمین میشوراند چند صد نفر را از بین میبرد برای هیچ کسی منطقی نیست رها کردن او به امید روزی که امثال او این فتنه را رقم بزنند.

چنین کسی را که قصدی دشمنی و عناد را دارد و تلاشش در این راه بوده و تا زمان جنگ بدر اشعار امثال این شخص چند نفر را به میدان نبرد فرستاده و چه بسا زمان نبود پیامبر یا چندی بعد عده ای را همین شعراء به نبرد میفرستاد.

لذا اگر این شخص از بین رفت فقط به نفع مسلمانان نبود که حتی برای کفار و مشرکین این مساله رحمت بود که نه با مسلمین جنگیدند و اگر هم ایمان نیاوردند زندگیشان را کردند.

ددر کتاب مغازی ترجمه اش در پرانتز امده است کشتن عصما « ارزش این حرفها را ندارد»

منخارج از متن نقل شده بدان افزودم اری ارزش این حرفهارا ندارد تا باشد از این کشتن ها
اما هیچ دخل و تصرفی در متن نکردم

هیچ جای دنیا کسی(اگر قانونی باشد را بخاطر سرودن شعر نمیکشند

این خلاف عدالت خلاف همه حقوق انسانی و بشری است که کسی به جرم نکرده بکشند !

در سیره ی امام علی تان - در طبری هست نخوانده اید- امده که امام دنبال برخی خوارج میفرستاد گاه خود می رفت و میدید که خوارج از اردوگاه او خارج میشوند کسانی را همراه خود میکنند کسانی را گمراه میکنند! اما
علیه انان اقدامی نمیکرد

تا اینکه خبر رسید ان خوارج دست به سلاح برده و کسانی را کشتند انگاه علی پسر ابی طالب لشکر فرستاد تا انگروه را بیاورند انهم

ان علی خواست که تنها کسانی را بیاورند که مرتکب قتل شده اند و دیگرانشان ازادند

درواقع این داستان نشان میدهد که علی تنها مجرم تنها کسی که دست به کار خطا زده را مجازات میکند

(اطلاعات بیشتر را در طبری ص 2646 نگاه کن ! "سخن از خبر خریت)

نه کسی که احتمال میرود در اینده کار خطایی کند انهم چه مجازاتی ؟ مرگ!

خب ! با این منطق شما باید به شیطان بزرگ هم حق بدهید که ایران را قبل از رسیدن به سلاح هسته ای مجازات کند فقط به این دلیل که احتمال دارد دراینده ایران راهش را کج کند !
جق بدهیم به تمام حکومتها که شعرایی که بضد حاکمیت شعر میخوانند را ترور کنند
چون عملی بازدارنده است!!

عصما طبق شعرش تنها برخی سران قبایل را سرزنش میکرد !

ruya-r;233321 نوشت:
ددر کتاب مغازی ترجمه اش در پرانتز امده است کشتن عصما « ارزش این حرفها را ندارد» منخارج از متن نقل شده بدان افزودم اری ارزش این حرفهارا ندارد تا باشد از این کشتن ها اما هیچ دخل و تصرفی در متن نکردم

معنای اینکه جان عصماء ارزش این حرفها را ندارد یعنی جان هیچ کسی ارزش این حرفها را ندارد ؟

ruya-r;233321 نوشت:
این خلاف عدالت خلاف همه حقوق انسانی و بشری است که کسی به جرم نکرده بکشند !

جرم شناسی یک دوره کامل در حقوق جزائی است دوره کارشناسی ارشد . لازم است دوره های قوانین مدنی و جزائی هم طی شده باشد تا قاضی یا وکیل بتواند مصادیق جرم را شناسائی و تشخیص بدهد.

شما از کجا میگوئید کسی که دیگران را تهئیج به جنگیدن با پیامبر میکند جرمی مرتکب نشده ؟
شرایط جامعه اسلامی در آن زمان بسیار حساس و خطرناک بود. این مشکل حتی بعد از فتح مکه نیز حل نشد و هر لحظه امکان این میرفت که دسیسه ای بنیاد اسلام را از بین ببرد. ( والله علیم حفیظ)

نه تنها در این شرایط حتی در شرایط عادی کسی که دیگران را برای قتال با مسلمین و فتنه انگیزی در جامعه اسلامی تهئیج میکند مجرم است و این مساله کاملا واضح است.

ruya-r;233321 نوشت:
درواقع این داستان نشان میدهد که علی تنها مجرم تنها کسی که دست به کار خطا زده را مجازات میکند

خب این یعنی اینکه قوانینی بر جامعه اسلامی حکومت میکند و مطابق با اصل عدل است.
این اصل..

ruya-r;233321 نوشت:
خب ! با این منطق شما باید به شیطان بزرگ هم حق بدهید که ایران را قبل از رسیدن به سلاح هسته ای مجازات کند فقط به این دلیل که احتمال دارد دراینده ایران راهش را کج کند !

در مورد امریکا هیچ معنائی ندارد چنانکه میبینیم این کشور برای از بین بردن القاعده بعنوان تروریستی که امریکا و بقول خودشان جامعه جهانی را تهدید میکند دو کشور را گرفت ولی بجای از بین بردن القاعده
دو میلیون انسان را کشت . القاعده را از بین نبرد و امروز با القاعده متحد است و بر علیه سوریه دارد میجنگد.

حق و عدل در این قائله کجاست چگونه میتوان حق را به امریکا با چنین دروغ بزرگی داد ؟

تفاوت بین اسلام و شیطان بزرگ در اینجاست. تشخیص این مفاهیم نیاز به شناخت مفاهیم دینی دارد و از این لحاظ از شما انتظاری نمیرود.

یاحق

ضمن تشکر از رضای گرامی به دلیل حذف پستهای متیرا و رویا که ادبیات بحث علمی را رعایت نمی کنند
جناب اقا یا خانم رویا یا میترا یا هر کس دیگر
سلام علیکم
بنده پستهای شما را حذف کردم نه از این باب که جواب نداشتم بلکه از این باب بود که شما چهارچوب اخلاقی بحث را مراعات نمی کردید
بحث علمی باید زبان و ادبیاتش هم علمی باشد و از اهانت دور باشد بر فرض که شما پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را قبول ندارید بیش از یک میلیارد انسان مسلمان ایشان را قبول دارند ایا دنیای متمدنی که می گوید سگ حقوق دارد به شما نیاموخته که این یک میلیارد مسلمان حقوق اولیه شان این است که به مقدساتشان اهانت نشود و اگر نقدی است علمی محترمانه و به دنبال جواب باشد
شما هدفتان اهانت شبهه افکنی و .. است که این سایت به شما چنین اجازه ای را نمی دهد تنها اگر نقدی یا شبهه ای دارید محترمانه و با ادبیات علمی بیان نماییدتا کارشناسان و کاربران گرامی با شما به بحث بنشینند

ruya-r;233213 نوشت:
پیش از این درباره ی عمل بازدارنده و کشتن عصما دیدیم که زنکی بخاطر شعر گفتنش مصداق عمل بازدارنده شد و کشته شد! هرجانی میتواند ادم بکشد و بگوید عمل بازدارنده

bina88;233294 نوشت:
شما نفوذ شعر رادر زبان عرب درک نمیکنید. اعراب حتی هنگام جنگ شعر میخواندند و رجزهایشان موزون و اشعاری بوده. عصماء اگر فرصت مییافت و یک قبیله را بر علیه مسلمین میشوراند چند صد نفر را از بین میبرد برای هیچ کسی منطقی نیست رها کردن او به امید روزی که امثال او این فتنه را رقم بزنند.

در داستان عصماء به نکات زیر باید توجه کرد
اول : شعرهای این زن و تحریک دشمنان چنان خطرناک بوده است که در گزارشات آمده که اهل مدینه بعد از قتل وی عزیز شدند به قول معروف نفس راحت کشیدند
كانت تعيب الإسلام و أهله، فقتلها عمير بن عدي، و من يومئذ عزّ الإسلام و أهله بالمدينة. الإصابة،ج‏4،ص:599

دوم :در بعضی نقلها آمده که عمیر قاتل اسماء برادرش بوده و بدون اطلاع پیامبر وی را کشته است

اسد الغابه، ج 4، ص 140 آمده است كه عصماء خواهر عمير بوده و او بدون اطّلاع و كسب اجازه از پيامبر (ص) خواهر را به واسطه اينكه به پيامبر دشنام داده كشته است.- م.

الطبقات‏ الكبرى/ترجمه،ج‏2،ص:25

سوم : کار اسماء در شعر سرودن علیه مسلمانان وتحریک دشمنان و دشنام به پیامبر صلی الله علیه واله وسلم آنچنان زشت بود که حتی پسرانش ( پنج پسرش) هیچ عکس العملی نشان ندادند وعمیر آزادانه به قوم خودش که همان قوم اسماء بود بر گشت
و این بود که حتی پسرانش نیز عکس العمل نشان ندادند چون کار مادر خود را تقبیح کردند

چون عمير از پيش رسول خدا (ص) برگشت، متوجه شد كه پسران عصماء به اتفاق گروهى مشغول به خاك سپردن اويند، آنها چون متوجه عمير شدند كه از مدينه مى‏آيد، پرسيدند: اى عمير، آيا تو او را كشته‏اى؟ گفت آرى، همه به من مكر كنيد و مهلتم ندهيد، سوگند به آن كسى كه جان من در دست اوست، اگر همه شما هم آنچه را كه او مى‏گفت بگوييد، با اين شمشير همه شما را مى‏زنم تا كشته شوم يا همه را بكشم. در اين هنگام اسلام ميان بنى خطمه آشكار شده بود و مردانى بودند كه اسلام خود را از ترس قوم خود پوشيده مى‏داشتند. [=&quot]المغازى/ترجمه،متن،ص:126
چهارم : در هر صورت اگر به دستور پیامبر کشته شوده باشد یا بدون اجازه ایشان (که در بعضی گزارشات آمده) وی مستحق مرگ بوده است چون غیر مشرکان را علیه مسلمانان می شورانده وسبب فشار علیه مسلمانان می شده نه نحوی که با قتلش مسلمانان نفس راحت کشیدند پس معلوم می شود شعرهای زیادی علیه مسلمانان گفته بوده و فقط شعر اخر نبوده که بعضی آن را مبنا قرار داده و میگویند شعرش فقط ملامت قومش بوده است
کسی که اهل مدینه بعد از قتل وی عزیز شدند کارش شعر گویی و در تنگنا قرار دادن مسلمانان بوده است
دوستان بهتر است تاثیر شعر در دوران صدر اسلام را تحقیق بفرمایند که به شعر وشاعری با دید فعلی نگاه نکنند
بعضی از اساتید می فرمودند قدرت شعر به اندازه قدرت صدا وسیما فعلی بلکه بیشتر بوده است

[/]

سلام دوستان عزیز

بنده چیز جدیدی در این داستان سخیف و جعلی پیدا کردم و لازم میدونم با شما درمیون بزارم تا ببینید جــاعل یهودی چقدر آماتور بوده.

در ابتدا باید به اول داستان رجوع کرد، و به سراغ یک منبع میریم، مثلاً در تفسیر المیزان این طور نوشته است.

"
وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) از جنگ خندق برگشت، و ابزار جنگ را به زمين گذاشت، و استحمام كرد، جبرئيل برايش نمودار شد، و گفت در انجام جهاد هيچ عذرى باقى نگذاشتى، حال مى بينيم لباس جنگ را از خود جدا مى كنى، و حال آنكه ما نكنده ايم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از شدت ناراحتى از جاى پريد، و فورا خود را به مردم رسانيد، كه نماز عصر را نخوانند، مگر بعد از آنكه بنى قريظه را محاصره كرده باشند، مردم مجددا لباس جنگ به تن كردند، و هنوز به قلعه بنى قريظه نرسيده بودند كه آفتاب غروب كرد، و مردم با هم بگو مگو كردند، بعضى گفتند: ما گناهى نكرده ايم، چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به ما فرمود نماز عصر را نخوانيد مگر بعد از آنكه به قلعه بنى قريظه برسيد، و ما امر او را اطاعت كرديم، بعضى ديگر به احتمال اينكه دستور آن جناب منافاتى با نماز خواندن ندارد، نماز خود را خواندند، تا در انجام وظيفه مخالفت احتمالى هم نكرده باشند، ولى بعضى ديگر نخواندند، تا نمازشان قضاء شد، و بعد از غروب آفتاب كه به قلعه رسيدند نمازشان را قضاء كردند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هيچ يك از دو طايفه را ملامت نفرمود."

خوب مطمئناً خیلی تابلوهه که پیامبر برای انجام یک واجب، دستور به ترک یک واجب دیگه نمی ده!

ببینید دوستان ما با سند تاریخی صحبت می کنیم، اگر این کار درست بود، حضرت سید الشهدا (ع) در آن بحبوحه ی جنگ، در آن ظهر عاشورا اقدام به خواندن نماز نمی کردند، آن هم به صورت جماعت! و می گفتند جهاد واجب تر است. مگر نماز خواندن با جهاد کردن منافاتی دارد که یکی ترک شود و دیگری انجام بپذیرد؟؟ به خاطر نماز خواندن امام حسین (ع) و یارانش، چندین نفر به خاطر محافظت از ایشان در برابر تیرهای دشمن جان خود را از دست داده اند که نامشان در مقاتل نوشته شده است.

حالا برای من جای تعجب است که بزرگانی همچون شیخ مفــید زحمت رد و اثبات این داستان را به خود ندادند و بدون هیچ تحقیق و درست آزمایی در امــالی شیخ مفید گنجانده اند!!!

واقعاً چه فکری کرده اند؟ اسمشون رو هم میزارن گنده ی شیعه!!! از کنار شبهه به این گندگی چه راحت رد شده اند! باید در آن دنیا جوابگو باشند.

موضوع قفل شده است