نقش و جایگاه ائمه نزد شیعه
تبهای اولیه
با سلام
در مورد نقش و جایگاه امامان نزد شیعیان می خواهم مطالبی بدانم. البته نه در مورد اثبات امامتشان در مورد اینکه چه جایگاهی از نظر اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی دارند و شیعه چرا اینقدر امامان را دوست دارد و در هر مسأله ای امام را الگو رفتار خود قرار می دهد؟
با سلام و عرض ادب
امامت از دیدگاه شیعه مقامى هم شان و بلکه بالاتر از نبوت است و در قاموس دين جايگاه خاصى دارد، حضرت رضا (علیه السلام) ضمن يك حديث طولانى ويژگيها و اهميت امام و امامت را بيان فرمود و در فقراتى از آن حديث چنين آمده است:
شكوه مقام امامت و برترى مكان و جاه و جلال و بررسى حقيقت آن، بالاتر از آن است كه اين مردم با عقل ناقصشان بتوانند به ارزيابى آن بپردازند يا انديشه درستى درباره آن داشته باشند يا به اختيار خود پيشوايى را براى سرو سامان دادن به كارهاى خويش انتخاب كنند.
امامت مقام ويژهاى بود كه خداوند پس از منصب نبوت و خلّت (دوستى) درمرتبه سوم به حضرت ابراهيم ارزانى داشته و او را به وسيله آن شرافتمند گردانيده ... اين آيه (آيه ابتلا) پيشوايى هر فرد ستمكار را تا روز قيامت باطل كرد و آن را ويژه پاكان برجسته قرار داد ...
همانا امامت منزلت انبيا و ارث اوصياست، امامت جانشينى خدا و رسول است و مقام اميرمؤمنان و ميراث حسن و حسين علیهم السلام است ... امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه سر بلند آن است ... امام، امينخداوند در روى زمين و حجّت او بر بندگانش و جانشين او در سرزمينهايش است ....[1]
در اهميت مقام امامت همين بس كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) آن را عدل قرآن قرار داد و پيوند قرآن و عترت را ناگسستنى اعلام كرد، به طورى كه تفكيك اين دو از هم و پيروى از يكى و دورى از ديگرى را موجب گمراهى از مسير هدايت دانسته و فرمودند:
من در ميان شما دو چيز گرانبها و سنگين مىگذارم كه يكى بزرگتر از ديگرى است: كتاب خدا كه ريسمانى كشيده از آسمان تا زمين است و عترتم، اهل بيتم، آنهاهرگز از همديگر جدا نمىشوند تا اينكه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
[1]. عيون اخبار الرضا، ج1،ص218، نشر جهان.
بعضی از وجوه اهمیت جایگاه امامت به شرح ذیل است.
الف) لزوم حفظ شريعت:
هر اجتماع دينى، نيازمند به شخصى است كه سخن و رفتارش، حجّت قاطع و ميزان حق و باطل باشد تا اگر در مسائل و محتواى آن دين، اختلافى پيش آمد، با مراجعه به او، اختلافات حل شده، دين از انحراف مصون بماند. در دين مقدّس اسلام نيز، وجود چنين انسانهاى بعد از پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) ضرورى است و گرنه برداشتهاى مختلف از دين بقاى آن را به صورت صحيح در فرهنگ جامعه به خطر مىاندازد. حضرت رضا (علیه السلام) در اين زمينه می فرمایند:
«... اگر خداوند، امامى استوار، امين، حافظ و نگاهدار (دين و اسرار الهى) براى مردم قرارندهد، به طور قطع، شريعت كهنه مىشود و دين از بين مىرود و سنّت پيامبر و احكام الهى، دگرگون مىشود، بدعتگزاران بر آن مىافزايند و ملحدان از آن مىكاهند و كار را بر مسلمانان مشتبه مىسازند».[1]
ب) نياز جامعه به رهبران الهى:
انسان، نيازمنديهايى دارد كه جز از راه تشكيل جامعه و تعاون عمومى برآورده نمىشود و جامعه صالح، جز در پرتو اجراى قوانين الهى شكل نمىگيرد و اجراى آنها، نيازمند به شخصى است كه خودش در مرحله اول، عالم و عامل به آن باشد واز لغزش و خطا محفوظ باشد تا آن را به طور دقيق اجرا كند و حق هر صاحب حقّى را ادا نمايد و گرنه آن قوايى كه براى رسيدن هدف كمال در وجود انسان گذارده شده، به طور كامل به ظهور نمىرسد و لازم مىآيد كه ايجاد آنها از ناحيه خداوند متعال لغو باشد و او حكيم است و صدور كار لغو از خدا، محال است.
ج) نياز دين به تفسير و تبيين:
حيطه و حدود وظائف انبيا چيست و از آن جا که هر پيامبری، وصي و يا اوصيايي داشته است، حيطه و وظايف اوصيا و حجّتهاي الهي بعد از هر پيامبري چه بوده است؟ با کمي تأمّل پي ميبريم که وظيفه انبيا مبارزه با انحرافاتي است که در بين اقوام پيشين پديد آمده و نيز براي تکميل شريعت گذشته، ادامه دهنده سير تکامل آن شرايع است. و وظيفه اوصيا آن است که هر کدام در صدد توسعه، تبيين، گسترش و تطبيق شريعتي باشند که پيامبرشان به طور کلّي اصول آنرا براي مردم تبيين کرده است و لذا در تاريخ مشاهده ميکنيم که هر پيامبر اولواالعزمي براي بعد از خود اوصيا و حجتهايي الهي داشته است تا بتوانند شريعت او را توسعه داده و در سطح گسترده آن را پياده نمايند.
د) هدایت تکوینی
یکی از ویژگی های امام در فرهنگ قرآن هدایت به امر است. قرآن کریم در این رابطه می فرماید:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِين»؛[2]و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند، و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم، و آنها فقط مرا عبادت مىكردند.
علامۀ طباطبائی(ره) در توضیح این آیۀ شریفه می فرمایند: این هدایت كه خدا آن را از شؤون امامت قرار داده، هدايت به معناى راهنمايى نيست، چون مىدانيم كه خداى تعالى ابراهيم را وقتى امام قرار داد كه سالها داراى منصب نبوت بود، و معلوم است كه نبوت منفك از منصب هدايت به معناى راهنمايى نيست، پس هدايتى كه منصب امام است معنايى نمىتواند غير از رساندن به مقصد داشته باشد، و اين معنا يك نوع تصرف تكوينى در نفوس است، كه با آن تصرف راه را براى بردن دلها به سوى كمال، و انتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر را هموار مىسازد.
و چون تصرفى است تكوينى، و عملى است باطنى، ناگزير مراد از امرى كه با آن هدايت صورت مىگيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود نه تشريعى، كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقى است كه آيه شريفه« إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ»[3] آن را تفسير مىكند.
و مىفهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به وسيله عمل صالح به سوى آن هدايت مىشوند، و به رحمت پروردگارشان ملبس مىگردند.
و چون امام به وسيله امر، هدايت مىكند- با در نظر گرفتن اينكه باء در" بامره" باء سببيت و يا آلت است- مىفهميم كه خود امام قبل از هر كس متلبس به آن هدايت است، و از او به ساير مردم منتشر مىشود، و بر حسب اختلافى كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود از آن بهرهمند مىشود، از اينجا مىفهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است، هم چنان كه پيغمبر رابط ميان مردم و خداى تعالى است در گرفتن فيوضات ظاهرى، يعنى شرايع الهى كه از راه وحى نازل گشته، و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر مىشود.
و نيز مىفهميم كه امام دليلى است كه نفوس را به سوى مقاماتش راهنمايى مىكند هم چنان كه پيغمبر دليلى است كه مردم را به سوى اعتقادات حق و اعمال صالح راه مىنمايد، البته بعضى از اولياى خدا تنها پيغمبرند، و بعضى تنها امامند، و بعضى داراى هر دو مقام هستند، مانند ابراهيم و دو فرزندش.[4]
موفق باشید.
--------------------------------------
[1].عیون اخبار الرضا، ج2،ص100، نشر جهان؛ بحار الانوار، ج 23، ص 32. «...ويمنع ظالمهم من مظلومهم ، و منها أنه لو لم يجعل لهم إماما قيما أمينا حافظا مستودعا لدرست الملة ، وذهب الدين وغيرت السنة والاحكام ، ولزاد فيه المبتدعون ، ونقص منه الملحدون ، وشبهوا ذلك على المسلمين..».
[2].الانبیاء/73، السجده/24.
[3]. امر او همين است كه وقتى اراده چيزى كند بگويد باش، پس موجود شود، پس منزه است كسى كه ملكوت هر چيزى به دست او است. سوره يس، آيه 83.
[4]. ترجمه تفسیر المیزان، ج14،ص430.