عصمت انبیا

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عصمت انبیا

سلام.
من به عصمت پیامبران اعتقاد دارم و باید هم داشته باشم.
سوال من اینه چه دلایل قرآنی و روایات برای عصمت انبیا وجود دارد؟


بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم



قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

«وَ لَولا فَضلُ اللهِ عَلَيكَ وَ رَحمَتُهُ لَهَمَّت طائِفَةٌ مِنهُم اَن يُضِلُّوكَ وَ مَا يُضِلُّونَ اِلَّا اَنفُسَهُم وَ مَا يَضُّرُّونَكَ مِن شَيئىٍ وَ اََنزَلَ اللهُ عَلَيكَ الكِتَابَ وَ الحِكمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَم تَكُن تَعلَمُ وَ كَانَ فَضلُ اللهِ عَلَيكَ عَظيماً»1


قوه عصمت در معصومين در همه حال حاكم بر وجود آنان است

قوه عصمت در انبياء و ائمه عليهم السلام يك موهبت الهى است، و نوعى از معرفت و حالت قلبى آنان است كه مانند ساير علوم بشرى نيست و هيچگاه مغلوب و مقهور قواى شعوريّه و احساسات نخواهد شد.
و در هيچ وقت ‏حتى يك لحظه در بيدارى و در خواب در حال يسر و عسر و در مواقع رخاء و شدت، مقهور و منكوب واردات طبيعيّه و خيالات خسيسه ماديّه نشده، پيوسته چون خورشيدى درخشان در دل تابش نموده، و نقاط سياه و تاريك را از روزنه و زاويه ‏هاى دل بيرون كرده است.
اين نوع علم نه تنها خود مغلوب قواى شعوريّه نمى ‏گردد، و منكوب طغيان احساسات نمى ‏شود، بلكه تمام قوا و احساسات را در زير سيطره و مِهميز خود در آورده، و آنها را استخدام نموده، از آن بنفع مصالح خويش كار مى ‏كشد، و به امر وفرمان خود دنبال ماموريت مى‏فرستد، آنها هيچ قدرت تخطّى و تجاوز را ندارند.
و بنابراين، اين قوه علم و نور تابان، پيوسته صاحب خود را از ضلالت و معصيت و خطا مصون مى‏دارد.
در روايات وارد است كه در پيمبران و ائمه روحى است ‏بنام روح القدس كه آنها را در مقام منيع انسانيت محفوظ نموده، و از هر لغزش و گناه و اشتباهى محفوظ نگاه مى‏دارد.
در اين آيه مباركه2 خداوند خطاب به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نمود كه:
اگر فضل و رحمت ‏خدا شامل حال تو نبود، طايفه‏ اى از منافقين مدينه اهتمام نموده كه تو را در فكر و نوع تشخيص خودت گمراه كنند، و ليكن آنها با اين عمل نه تنها نمى ‏توانند به تو ضررى برسانند، و تو را از فكر و اراده تو برگردانند، بلكه خود را گمراه نموده ‏اند، چون خداوند بر تو كتاب و حكمت را فرو فرستاد، و از دانشهائى كه قبل از اين نداشتى تو را تعليم نموده است، و فضل خدا بر تو بزرگ است.

در اين آيه مباركه منظور از كتاب، وحى است كه توسط جبرائيل بر قلب پيغمبر راجع بقوانين شريعت فرستاده مى‏شود، و مراد از حكمت، علم به معارف كليّه و اسرار الهيه، و مراد از دانشهائى را كه تعليم كرده است، ساير علوم از ادراكات جزئيه و تشخيص مطالب حقّه است.
و چون جمله وَ اَنزَلَ اللهُ عَلَيكَ الكِتابَ يا حاليه است و يا بمنزله تعليل براى جمله سابقه مى‏باشد لذا استفاده مى‏شود كه علت عدم تاثير كلام منافقين در تو، همانا آن ملكه قلبى است كه با آن قادر بر تلقّى وحى توسط جبرائيل امين نسبت ‏به احكام و قوانين شريعت و نسبت ‏به معارف الهيه مى‏باشى و همچنين قادر بر تلقّى الهامات نسبت‏به اطلاع بر اسرار و مغيبات، و روشن شدن واقعيت امور، و جدا ساختن بين حق و باطل هستى.
بنابراين از اين آيه بخوبى استفاده مى‏شود كه علت عدم گمراهى و ضلال پيمبر، حتى در بعضى از امور جزئيه مستند به آن علم خاصّى است كه خداوند عنايت فرموده، و به وسيله آن تلقّى وحى مى‏نمايد، و آن علم خاصّ كه در روايات بنام روح القدس تعبير شده است پيغمبران را در مصونيت از گناه و خطا در هر مرحله از تشخيص نگاه مى‏دارد.



يكى ديگر3 از استدلالات بر عصمت انبياء ضمّ دو آيه از آيات قرآن است، اول گفتار خدايتعالى: «وَ مَن يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنعَمَ اللهُ عَليهِم مِنَ النَّبِييِّنَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً»4


استدلال ديگر از قرآن بر عصمت انبياء

و كسانيكه خدا و رسول خدا را اطاعت كنند، آنها با زمره افراديكه خدا به آنها نعمت داده از پيمبران و صديقين و شهدا و صالحين بوده، و آنان بسيار رفقاى خوبى براى اينان خواهند.
دوم گفتار خداي تعالى:

«اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ صِراطَ الَّذيِنَ اَنعَمتَ عَليهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَليهِم وَ لَا الضَّالِّينَ‏»5
خداوندا ما را براه راست راهنمائى نما، راه آن كسانيكه به آنها نعمت دادى نه راه آنان كه بر آنها غضب نمودى، و گمراه شدند.
از آيه اول استفاده مى‏شود كه خدا به انبياء و شهداء و صديقين و صالحين نعمت داده است، و از آيه دوم استفاده مى‏شود كه كسانى را كه خدا به آنها نعمت داده است ضالّ و گمراه نخواهند بود.
بنابراين انبياء و شهداء و صديقين و صالحين گمراه نخواهند بود، و چون هر معصيت و گناهى ضلال است لذا از آنها گناه و معصيت‏ سر نمى‏زند.
يعنى شان و مقام آنها طورى است كه داراى ملكه حافظه از معصيت و گناهند و اين معنى عصمت از گناه است، و نيز چون اشتباه در تلقّى احكام و وحى الهى و در معارف كليّه الهيّه، و در تشخيص امور جزئيه و اشتباه در تبليغ نيز ضلال است، لذا آنها در هيچ مرحله از اين مراحل دچار خبط و اشتباه نمى‏گردند، و روى اين بيان عصمت آنها نيز، در دو مرحله تلقّى وحى و معارف الهيّه و مرحله تبليغ و ترويج‏ خواهد بود.



1_سوره نساء: - آيه 113

2_ آيه‏اى كه در ابتداى صفحه قبل آمده است

3_ تفسير الميزان ج 2 ص 140

4_سوره نساء: - آيه 69

5_ سوره فاتحه: - آيه: 6 و 7

6606548;226532 نوشت:
سلام.
من به عصمت پیامبران اعتقاد دارم و باید هم داشته باشم.
سوال من اینه چه دلایل قرآنی و روایات برای عصمت انبیا وجود دارد؟

با سلام و عرض ادب
قبل از بیان ادلۀ عقلی و نقلی باید دانست که عصمت دارای ابعاد گوناگونی است؛ برخی از آنها مورد اتفاق متکلمان شیعه و سنی، و برخی دیگر مورد اختلاف آنان است.

1- عصمت از شرک و کفر:
دراین باره مذاهب و متکلمان اسلامی اختلافی ندارند؛ از دیدگاه آنان، پیامبران قبل و بعد از نبوت از شرک و کفر معصوم بوده اند.

2-عصمت در تلقی، حفظ و ابلاغ وحی:
عصمت از این ناحیه نیز مورد اتفاق است؛ این مرتبه از عصمت، چنانکه متکلمان گفته اند مقتضای معجزه است؛ زیرا مقتضای معجزه این است که پیامبر در این مدعا که از جانب خداوند به پیامبری برگزیده شده است تا احکام الهی را به بشر ابلاغ نماید، راستگو است، بنابراین هر گونه احتمال خطای سهوی و عمدی در این باره منتفی است.

3-عصمت از گناه پس از نبوت:
در باره عصمت از گناه کبیره، به صورت عمدی، پس از نبوت اختلافی وجود ندارد، مگر آنچه به «حشویه» نسبت داده شده است.
اما دربارۀ عصمت پیامبران از گناهان کبیره به صورت سهوی، پس از نبوت، اقوال و آراء مختلفی است. متکلمان امامیه و محققان از معتزله و اشاعره، عصمت از گناهان صغیره را خواه سهوی باشد و خواه عمدی، پس از نبوت لازم می دانند. ولی اکثریت معتزله و اشاعره، گناه صغیره سهوی را بدون قید و شرط جایز دانسته اند و گناهان صغیره عمدی را نیز اگر بر دنائت مقام دلالت نکند، روا شمرده اند.
گروهی از محققان از فقها و متکلمان اهل سنت عصمت از صغایر را نیز همانند عصمت از کبائر، بدون قید و شرط لازم دانسته اند؛ زیرا اولا: در حقیقت گناه صغیره و کبیرهاختلاف است، و ثانیا: سلف به تمام اعمال پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند.

4-عصمت از گناه قبل از نبوت:
در این باره نیز اقوال مذاهب و متکلمان اسلامی متفاوت است.«شیعه امامیه» عصمت از گناه در این مرحله را نیز، به طور مطلق لازم می داند؛ امااکثریت«اشاعره» و گروهی از «معتزله» عصمت از گناه در این مرحله را، خواه عمدی باشد یا سهوی ،کبیره باشد یا صغیره، لازم ندانسته اند.
اکثر معتزله و برخی از اشاعره، معتقدند که عصمت از گناهان کبیره قبل از نبوت واجب است. عده ای از آنان میان کبیره و صغیره تفکیک قائل نشده اند؛ به اعتقاد آنان: پیامبران از هر چیزی که نفرت آور باشد، معصومند حتی اگر از افعال آنان نباشد؛ بلکه از قبیل تبهکاری پدر و مادر باشد.

5- عصمت از موارد دیگر
علاوه بر موارد یاد شده امور دیگری در باب عصمت انبیاء قابل بحث است که عبارتند از:
الف) عصمت در تشخیص موضوعات احکام شرعی.
ب) عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور مربوط به زندگی اجتماعی.
ج)عصمت در مسائل مربوط به زندگی شخصی و عادی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله.
تمام موارد یاد شده در حقیقت به عصمت علمی(عصمت از سهو و خطا) باز می گردد ولی با توجه به اقوال متکلمان در موارد پیشین، و نیز با توجه به دلایل عقلی و نقلی عصمت، می توان حکم موارد یاد شده و موضع متکلمان را دربارۀ آنها بدست آورد.

عصمت از ديدگاه شيعه مبتنى بر ضرورت عقلى و ادله نقلی است که به قسمتی از آنها اشاره می شود:

1. اگر از انبيا گناه صادر شود از دو حال خارج نيست:
الف ـ يا متابعت آنان در اين صورت واجب است.
ب ـ يا متابعت واجب نيست و ضد آن واجب است كه هر دو احتمال داراى اثر فاسد است. در صورت نخست مستلزم رخصت در گناه است، چون عمل و قول پيامبر حجت شرعى است. اگر پيامبر گناهى انجام دهد بايد از او تبعيّت كنند و اين اجازه عملى در گناه كردن براى امت است. امّا اگر صورت دوم باشد مستلزم عبث بودن بعثت است.

2. جلب اعتماد عمومى؛ وظيفه پيامبران اصلاح و هدايت است كه با آوردن شرايع و دستورالعمل‏ ها، كارهاى هدايتى و تربيتى خود را عملى مى‏ سازند و مردم در صورتى به اين برنامه‏ ها عمل مى‏ كنند كه اطمينان كامل داشته باشند. از مهم‏ترين عوامل تنفّر، انجام گناه است كه پيامبرى به مردم ظلم كند و كلاه بر سر مردم گذارد كه در نتيجه مردم از اطراف او پراكنده مى‏ شوند. عصمت عامل جذب دل‏ها است؛ اگر پيامبران مانند ساير مردم باشند، موقعيت خود را از دست مى‏ دهند و نفوذى در دل‏ها و توفيقى در جذب مردم نخواهند داشت و در نتيجه از رسيدن به اهداف مقدس خويش ناتوان و عاجز خواهند بود.

3. تربيت در سايه عمل؛ روشن است كه يك مربى در صورتى در امور تربيتى موفّق است كه بين قول و فعل او هماهنگى باشد. مربى أسوه و الگو است و تمامى افعال و گفتار او براى افراد سرمشق است. لذا اگر مربى داراى انحراف اخلاقى باشد در امر تربيتى خود موفق نمى‏شود.

4. اگر پيامبران معصوم نباشند، امورى در مورد آنها لازم مى‏ آيد كه هيچ كدام از اين امور درباره ايشان صدق نمى‏ كند، از جمله:
1ـ اگر آنان معصوم نبودند اطاعت از آنان جايز نبود؛ در صورتى كه قرآن مى‏ فرمايد: «قُلْ إنْ كُنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللّه‏ فَاتَّبِعوُنى يُحْبِبْكُمُ اللّه‏ُ..[1]؛ بگو اگر خدا را دوست داريد، مرا پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد.

2ـ در صورتى كه انبيا مرتكب معصيت شوند طبق دستور خداوند بايد نسبت به آنان امر به معروف و نهى از منكر نمود و طبيعى است كه اين عمل باعث آزار و اذيت آنان مى‏شود و قرآن آزار انبيا را نهى نموده است.
«... وَ مَا كاَنَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذوُا رَسوُلَ اللّه‏ِ...»؛[2] شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد.

3ـ پيامبران با ارتكاب معصيت، مستحق عذاب، لعن و سرزنش مى‏گردند.
«إنّى أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»؛[3] من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روز قيامت مى ‏ترسم.
و در آيه ديگر مى ‏فرمايد: «... أَلاَ لَعْنَةُ اللّه‏ عَلَى الظّالِمينَ»؛[4] آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمگران است.

4ـ گناه و معصيت ظلم است، در حالى كه پيامبران از بندگان برگزيده و مخلص خدا هستند[5]و ساحتشان از ظلم بدور است. «وَ مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَنْ يَغُلَّ»[6]؛ و براى هيچ پيامبرى شايسته نيست كه خيانت نمايد. برخى از مخالفان عصمت، به ظواهر بخشى از آيات قرآن استدلال نموده ‏اند ، ولى مدعاى آنان نادرست است؛ چنان‏كه مفسران به تفسير و توجيه پرداخته‏ اند؛ چون دلايل بر عصمت، نصوص متقن نقلى و عقلى است.

گاهى گفته مى‏ شود كه اگر پيامبران معصومند چرا قرآن كريم برخى گناهان را به پيامبران نسبت داده است؟ پاسخ اين است كه گناهانى كه به انبيا نسبت داده شده است از باب ترك اولى است؛ به عبارت ديگر گناه بر دو قسم است: گناهى كه از هر كسى صادر شود گناه به شمار مى‏آيد؛ نظير: ظلم، زنا، دروغ، اما برخى گناهان نسبى است كه با توجه به مقام و شخصيت افراد، نامطلوب به شمار مى‏ آيد. چه بسا صدور يك عمل از شخصى عيب نباشد بلكه فضيلتى باشد اما از شخص ديگرى عيب به شمار مى‏آيد؛ لذا مى‏ گويند: «حسنات الابرار سيئات المقربين»؛ حسنات نيكان براى مقربان گناه است. از اين رو انبيا با آن مقام والاى ايمان و معرفت هرگاه كارى از آنان سر زند كه مطابق شأن آنان نباشد تعبير به عصيان مى‏ شود.
خواندن يك نماز بدون حضور قلب براى يك فرد عادى فضيلت است اما براى پيامبر گناه مى‏ باشد. منظور از ترك اولى اين است كه ترك آن از انجامش بهتر است. اين عمل ممكن است جزو مكروهات يا مباحات و حتى مستحبات باشد. طواف مستحبى گرچه كار خوبى است ولى ترك آن و پرداختن به رفع نياز شخص مؤمن بهتر است. اگر كسى قضاى حاجت مؤمن را رها كند و به جاى آن طواف خانه خدا انجام دهد گرچه عمل مستحبى انجام داده ولى ترك اولى كرده است. و اين كار براى اولياى خدا و پيامبران مناسب نيست.

-------------------------------------------------------------------------

[=Calibri][1]. سوره آل عمران، آيه 31.

[=Calibri][2]. سوره احزاب، آيه 53.

[=Calibri][3]. سوره يونس، آيه 15.

[=Calibri][4]. سوره هود، آيه 18.

[=Calibri][5]. سوره آل عمران، آيه 33 و سوره ص، آيه 47 و نيز آياتى كه در شأن انبياء وارد شده است.

[=Calibri][6]. سوره آل عمران، آيه 161.

6606548;226532 نوشت:
سوال من اینه چه دلایل قرآنی و روایات برای عصمت انبیا وجود دارد؟

براي عصمت انبياء مي توان ادله نقلي از قرآن و حديث ذكر كرد:


1-« قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ــ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ . (ابلیس) گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من در زمين در نظر آنها زينت مى‏ دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت ؛ مگر بندگان مخلَص تو را.»(حجر:39 و 40)


در این آیه ی شریفه ، شيطان تصريح مي كند كاري با بندگام مخلص خدا ندارد.. هر چند دلیلی بر اختصاص این صفت به پیامبران (صلوات الله علیهم) نداریم؛ ولی بدون تردید شامل ایشان هم می‌شود؛ چنان‌که قرآن تعدادی از پیامبران را از مخلصین شمرده است.خداوند در برخي از آيات صفات و مصاديق مخلصين را بيان داشته است:


« وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ . ــــــ آن زن قصد او (یوسف) كرد؛ و او نيز ــ اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد ــ قصد وى مى ‏نمود. اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او (یوسف) دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود.»( يوسف : 24)


«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ـ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين‏. ـــ منزّه است خداوند از آنچه توصيف مى‏كنند ؛ مگر بندگان مخلَص خدا.»(الصافات:159 و 160)


مخلصين در بیان هر آنچه به خدا نسبت داده می شود از وصف و فعل معصومند.


« وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا. ـــــ و در اين كتاب(آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلَص بود، و رسول و پيامبرى والا مقام‏ بود.»( مريم:51)


«وَ اذْکُرْ عِبادَنَا اِبْرَاهِيمَ وَ اسحاقَ وَ يَعْقُوبَ اُولِي الاَيْدي و الْاَبْصار* انا اَخْلَصْنا هُمْ بخالصه ذِکْرَي الدّٰار» (سورة ص, آيه‌هاي 45 و 46)


2-وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ ليطاعَ بِاِذْنِ اللهِ ( سورة نساء, آية 63)


روشن است اطاعت مطلق در صورتي صحيح است كه شخص اطاعت شده معصوم باشد وخداوند اطاعت در معصيت را جايز نمي داند.


3 ـ وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ. آنگاه كه پروردگار ابراهيم او را به آزمون‏هايي مبتلا ساخت و او آن آزمون‏ها را به اتمام رسانيد. خداوند به او فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از ذريه من نيز از امامت بهره ‏اي خواهند داشت؟ خداوند به او فرمود: عهد من شامل حال ظالمان نمي‏شود. ( البقرة : 124)


از این آیه ی شریفه استفاده می شود که امامت به ظالمین نمی رسد و هركس از حدود الهي خارج شود ظالم است.

در آيه ياد شده، حضرت ابراهيم(ع) به عنوان امام و پيشواي مردم از جانب خداوند معرفي شده است. از طرفي فلسفه امامت، هدايت انسان‏ها به راه مستقيم الهي و رسيدن به كمال مطلوب است. اين غرض بدون وجوب اطاعت و پيروي از امام حاصل نخواهد شد. از سوي ديگر، حق و باطل، و طاعت و معصيت را بايد در گفتار و رفتار امام جست‏ و جو كرد. در اين صورت اگر امام معصوم نباشد، به جاي آن‏كه بشر را هدايت كند، گمراه خواهد كرد و اين خلاف فلسفه امامت است.

4-يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم... [نساء، 59]

هرگاه خداوند به اطاعت بي‏ قيد و شرط از كسي فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود؛[ التبيان، ج 3، ص236؛ مجمع‏ البيان، ج 2، ص 64] زيرا ترديدي نيست كه خداوند انجام گناه را براي كسي روا نمي‏دارد و آن را نمي‏ پسندد. به عبارت ديگر، معصيت و گناه مورد نهي خداوند است نه مورد امر او.

5. به گواهی قرآن، پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بوده‌اند قرآن پس از ذكر اسامی تعدادی از پیامبران بزرگ می‌فرماید:

«وَ اجْتَبَینَاهُمْ وَ هَدَینَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ذَلِكَ هُدَى اللّهِ یهْدِی بِهِ مَن یشَاء مِنْ عِبَادِهِ » (انعام/87)
«و آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خداست كه هر كس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی می‌كند».

و در جای دیگر می­فرماید:

«وَمَن یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَن یهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ » (زمر/36-37)



«و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده­ای ندارد و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کننده­ای نخواهد داشت.»

به این ترتیب روشن می‌شود كه انبیای الهی هیچ گاه در معرض گمراهی واقع نمی‌شوند و از آن‌جا كه ارتكاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است این آیات بیانگر عصمت پیامبران از ارتكاب گناه‌اند.

6-قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(يونس،35)بگو: «آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حقّ رهبرى كند؟» بگو: «خداست كه به سوى حقّ رهبرى مى ‏كند» پس، آيا كسى كه به سوى حقّ رهبرى مى ‏كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى‏ يابد مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى‏ كنيد؟

بر اين این اساس کسی که خود هدایت نیافته است ترجیحی بر دیگران ندارد.اگر پیامبر همچون انسانهای معمولی مبتلا به وساوس شیطانی و تسویلات نفس امّاره باشد ارسال چنین کسی برای تزکیه انسانها ترجیح بلا مرجح بلکه ترجیح مرجوح خواهد بود. پیامبری که خود هنوز تزکیه نفس پیدا نکرده است چگونه می تواند حجت برای دیگران باشد؟


رجوع فرماييد:

امامت در بينش اسلامي ، علي رباني گلپايگاني،ص 247-278

مقاله عصمت انبیاء ، مهدي جدي ، سايت پژوهشكده باقرالعلوم(عليه السلام)
آموزش عقائد،آيت الله مصباح يزدي ، 201

در مورد معصوم بودن پيغمبران روايات فراواني رسيده كه اكنون به ذكر چند نمونه روايت مي پردازيم :


1-امام صادق (ع) فرمود :پيغمبران بوسيله روح القدس كمك مي گيرند آنان در پرتو كمكهاي او نبوت را حمل كرده و پيغمبران در سايه نگهباني روح القدس مي باشند كه نمي خوابند واز چيزي غافل نمي شوند و سرگرم نشده واشتباه نمي كنند . در نتيجه پيغمبران هم غفت و سهو اشتباه ندارند .(بصائر الدرجات، ص 134)


2-« عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ ـــ ابن عباس گوید: شنیدم از رسول خدا که فرمودند: من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک شدگان و معصومان هستیم. » (بحار الأنوار ،ج‏25 ،ص201)


3- امام صادق (ع) فرمودند: « الْأَنْبِيَاءُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ. ـــــ انبیاء و اوصیای آنان گناهی ندارند چون آنان معصومان و پاک شدگان هستند. »( بحار الأنوار،ج‏25 ،ص199 )


4-عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عليه السلام، قال: إن أيوب ابتلى سبع سنين من غير ذنب، و إن الانبياء لا يذنبون، لانهم معصومون مطهرون لا يذنبون و لا يزيغون و لا يرتكبون ذنبا صغيرا و لا كبيرا(الخصال الممدوحه و المذمومه،محمد بن على بن بابويه ((شيخ صدوق)) حديث 108)


امام صادق عليه السّلام از پدرش نقل فرمود: كه ايوب بى گناه بود و هفت سال مبتلا گرديد، پيغمبران گناه نمي كنند زيرا آنان معصوم اند و پاك،نه گناه كنند و نه كجروى و پيرامون گناه نميگردند چه گناه كوچك و چه بزرگ .

موضوع قفل شده است