جمع بندی چرا علم فلسفه در طول تاریخ اینقدر مورد هجمه قرار گرفته است؟!

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا علم فلسفه در طول تاریخ اینقدر مورد هجمه قرار گرفته است؟!

سلام علیکم.
اگر یه نگاه تاریخی داشته باشیم مشاهد میکنیم که علمای گذشته یا علم فلسفه رو خیلی بد میدونستند و و یا مکروه و یا آن را الویت چندم قرار داده اند.
خواستم بدون واقعا مشکل از کجاست؟ به دلیل فضای جامعه این گونه بوده است یا برداشت های ناصحیح یا عوامل تاریخی... یا اینکه نه واقعا فلسفه علم بسیار بدی است!
اگر علم بدی هست پس چرا الان این همه دارد در دانشگاه ها و حوزه تدریس میشود و اگر علم بسیار خوبی است و در کنار شاخه های علمی دیگر مانند حدیث و فقه قرار دارد ، پس چرا اینگونه باهاش برخورد میشود و هم اکنون نیز شاهد این چنین برخورد هایی بدی از سوی بعضی از بزرگان هستیم.
به واقع دلیل چیست؟
یاحق.

کارشناس بحث : استاد

.:mobarez:.;225259 نوشت:
سلام علیکم.
اگر یه نگاه تاریخی داشته باشیم مشاهد میکنیم که علمای گذشته یا علم فلسفه رو خیلی بد میدونستند و و یا مکروه و یا آن را الویت چندم قرار داده اند.
خواستم بدون واقعا مشکل از کجاست؟ به دلیل فضای جامعه این گونه بوده است یا برداشت های ناصحیح یا عوامل تاریخی... یا اینکه نه واقعا فلسفه علم بسیار بدی است!
اگر علم بدی هست پس چرا الان این همه دارد در دانشگاه ها و حوزه تدریس میشود و اگر علم بسیار خوبی است و در کنار شاخه های علمی دیگر مانند حدیث و فقه قرار دارد ، پس چرا اینگونه باهاش برخورد میشود و هم اکنون نیز شاهد این چنین برخورد هایی بدی از سوی بعضی از بزرگان هستیم.
به واقع دلیل چیست؟
یاحق.

کارشناس بحث : استاد


با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
ظاهرا شما علاقه خاصی به بحثهای جنجالی دارید و سوال خود را هم بسیار دقیق و زیرکانه مطرح می فرمائید
در پاسختان باید عرض کنم که فلسفه اسلامی هم مانند دیگر علوم با هدف تبیین معارف دین در بخشی خاص رشد و نمو داده شد و خدمتهای زیادی هم در حوزه علوم عقلی و قسمت اعتقادات کرده است.بزرگانی مانند امام خمینی و علامه طباطبائی رحمة الله علیهما از تربیت یافتگان و مروجان این علم شریف هستند.
البته هر علمی قابلیت نقد و نقادی دارد و اساسا با نقد و سوال به رشد و شکوفایی می رسد ،اما نقد منصفانه و از موضع بالاتر و با احاطه کامل به موضوع نقد. نه آن نقدی که بر اساس نظر و سلیقه شخصی باشد و بدون احاطه کامل انجام شود .
با این توضیحات می توان بیان کرد که فلسفه علمی شریف است در عین اینکه اشکالاتی هم به آن وارد است ،مانند دیگر علوم-پس فلسفه را نه کاملا باید رد کرد و نه اینکه هر مطلبی را به اسم فلسفه پذیرفت.
امیدوارم با ذکاوت خود به جواب رسیده باشد.

ابهامی بود در خدمتم.

استاد;226352 نوشت:
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
ظاهرا شما علاقه خاصی به بحثهای جنجالی دارید و سوال خود را هم بسیار دقیق و زیرکانه مطرح می فرمائید
در پاسختان باید عرض کنم که فلسفه اسلامی هم مانند دیگر علوم با هدف تبیین معارف دین در بخشی خاص رشد و نمو داده شد و خدمتهای زیادی هم در حوزه علوم عقلی و قسمت اعتقادات کرده است.بزرگانی مانند امام خمینی و علامه طباطبائی رحمة الله علیهما از تربیت یافتگان و مروجان این علم شریف هستند.
البته هر علمی قابلیت نقد و نقادی دارد و اساسا با نقد و سوال به رشد و شکوفایی می رسد ،اما نقد منصفانه و از موضع بالاتر و با احاطه کامل به موضوع نقد. نه آن نقدی که بر اساس نظر و سلیقه شخصی باشد و بدون احاطه کامل انجام شود .
با این توضیحات می توان بیان کرد که فلسفه علمی شریف است در عین اینکه اشکالاتی هم به آن وارد است ،مانند دیگر علوم-پس فلسفه را نه کاملا باید رد کرد و نه اینکه هر مطلبی را به اسم فلسفه پذیرفت.
امیدوارم با ذکاوت خود به جواب رسیده باشد.

ابهامی بود در خدمتم.

سلام علیکم.
جناب استاد ما هر چه قدر که سوال رو ریز تر و جزیی تر بیان کردیم شما از اون ور کلی تر پاسخ دادید. :khandeh!:
ببینید اینکه به تمام علوم میشود اشکال وارد کرد و یا نقد کرد همه ی ما میداینم.
ولی این اشکال وارد کرن ها تا چه حد است؟ در چه جزیی است؟ آیا علوم معتبر بر یک جزئش اشکال وارد میشود یا تمامش؟ زیرا بنده هنوز اینقدر تفاوت دیدگاه ها از سوی بزرگان رو نفهمیده ام!
مثلا یک بزرگی میفرماید خواندن این علم عین وقت تلف کردن است و بزرگی دیگر میگوید حتما باید این علم برای پاسخگویی به شبهه های امروزی آموخته شود. این تفاوت دیدگاه ها بین یک نفر دو نفر هم نیست...میتوان گروه بندی کرد! خب دیگر تناقض هم حدی دارد!
واقعا دلیلش چیست؟ دلیلش گمراهی بعضی از بزرگان پس از خواندن این علم در طول تاریخ بوده است؟! عیب از اسفار است؟ عیب از مشاء است؟ عیب از چیست. چون اگه قرار بود مثلا یک جز فلسفه مشکل داشته باشد که دیگر نباید کل علم از سوی بزرگان زیر سوال برود.
ممنون میشم دقیق پاسخ بدهید.
یاحق.

.:MOBAREZ:.;226407 نوشت:
سلام علیکم.
جناب استاد ما هر چه قدر که سوال رو ریز تر و جزیی تر بیان کردیم شما از اون ور کلی تر پاسخ دادید. :khandeh!:
ببینید اینکه به تمام علوم میشود اشکال وارد کرد و یا نقد کرد همه ی ما میداینم.
ولی این اشکال وارد کرن ها تا چه حد است؟ در چه جزیی است؟ آیا علوم معتبر بر یک جزئش اشکال وارد میشود یا تمامش؟ زیرا بنده هنوز اینقدر تفاوت دیدگاه ها از سوی بزرگان رو نفهمیده ام!
مثلا یک بزرگی میفرماید خواندن این علم عین وقت تلف کردن است و بزرگی دیگر میگوید حتما باید این علم برای پاسخگویی به شبهه های امروزی آموخته شود. این تفاوت دیدگاه ها بین یک نفر دو نفر هم نیست...میتوان گروه بندی کرد! خب دیگر تناقض هم حدی دارد!
واقعا دلیلش چیست؟ دلیلش گمراهی بعضی از بزرگان پس از خواندن این علم در طول تاریخ بوده است؟! عیب از اسفار است؟ عیب از مشاء است؟ عیب از چیست. چون اگه قرار بود مثلا یک جز فلسفه مشکل داشته باشد که دیگر نباید کل علم از سوی بزرگان زیر سوال برود.
ممنون میشم دقیق پاسخ بدهید.
یاحق.

دوست عزیز وقتی می گویم شما زیرکانه سوال می پرسید و ظاهرا می خواهید کارشناس را به چالش بکشید نگوئید چرا؟چون الان اگر من در مورد بیهوده نبودن فلسفه صحبت کنم شما می گوئی که فلان آقای جلیل القدر گفته فلسفه وقت تلف کردن یا مثلا کشک است و بحث شخصی می شود و دیگر بحث علمی نیست.
خواهش می کنم اگر صادقانه دنبال جواب هستید روی این پاسخ بیشتر تأمل بفرمائید: آن بزرگوارانی که از فلسفه نهی کرده اند مقداریش مربوط به آن است که عده ای بدون آمادگی وارد فلسفه شدند و فلسفه اسلامی و غرب را با هم قاطی کردند و نتیجه بدی را به وجود آوردند.
و قسمتی دیگر مربوط به آن است که ایشان(علمای مخالف) بدون فلسفه به آن مقصدی که می خواستند رسیدند و لذا چون راه خود را مطمئن تر می دانستند از فلسفه نهی کردند یا اصلا به آن پیشنهاد نمی دادند و دیگران استنباط مخالفت از کار این علما می کردند.
در مورد نقد به علوم هم نقد جزئی به فلسفه وارد است نه کلی زیرا اگر کلی بود آن بزرگان سر شناس که مثالی هم از ایشان زدم اصلا سراغش نمی رفتند و ما شک نداریم که ایشان با آن جامعیتی که داشتند منحرف نبودند.
نکته آخر اینکه دوست گرامی فلسفه خواندن بر شما که واجب نیست و فلسفه هم مانند دیگر علوم نیاز به علاقه و استعداد دارد و شاید کسی در آن موفق نباشد ولی در علم دیگر چرا.
امیدوارم به همین مقدار کفایت کرده و پاسخ خود را بگیرید.
به هر حال سوال پرسیدن شما برای ما بسیار ارزشمند است.
:Gol:

استاد;227419 نوشت:
دوست عزیز وقتی می گویم شما زیرکانه سوال می پرسید و ظاهرا می خواهید کارشناس را به چالش بکشید نگوئید چرا؟چون الان اگر من در مورد بیهوده نبودن فلسفه صحبت کنم شما می گوئی که فلان آقای جلیل القدر گفته فلسفه وقت تلف کردن یا مثلا کشک است و بحث شخصی می شود و دیگر بحث علمی نیست. خواهش می کنم اگر صادقانه دنبال جواب هستید روی این پاسخ بیشتر تأمل بفرمائید: آن بزرگوارانی که از فلسفه نهی کرده اند مقداریش مربوط به آن است که عده ای بدون آمادگی وارد فلسفه شدند و فلسفه اسلامی و غرب را با هم قاطی کردند و نتیجه بدی را به وجود آوردند. و قسمتی دیگر مربوط به آن است که ایشان(علمای مخالف) بدون فلسفه به آن مقصدی که می خواستند رسیدند و لذا چون راه خود را مطمئن تر می دانستند از فلسفه نهی کردند یا اصلا به آن پیشنهاد نمی دادند و دیگران استنباط مخالفت از کار این علما می کردند. در مورد نقد به علوم هم نقد جزئی به فلسفه وارد است نه کلی زیرا اگر کلی بود آن بزرگان سر شناس که مثالی هم از ایشان زدم اصلا سراغش نمی رفتند و ما شک نداریم که ایشان با آن جامعیتی که داشتند منحرف نبودند. نکته آخر اینکه دوست گرامی فلسفه خواندن بر شما که واجب نیست و فلسفه هم مانند دیگر علوم نیاز به علاقه و استعداد دارد و شاید کسی در آن موفق نباشد ولی در علم دیگر چرا. امیدوارم به همین مقدار کفایت کرده و پاسخ خود را بگیرید. به هر حال سوال پرسیدن شما برای ما بسیار ارزشمند است.

ببینید بنده به دنبال چالش و زیر سوال بردن شخصی نیستم. البته اگر کارشناس علم کافی داشته باشد توانایی مقابله با چالش هم دارد. ولی هدف بنده این نیست که به اصطلاح حال گیری کنم!
ببینید این دلایلی که شما گفتید بنده هم در جریان هستم ولی خب این ها واقعا برای بنده قانع کننده نیست.
همین جا بگم بنده علم فلسفه رو قبول دارم و اصلا مخالفش نیستم و رهبری هم آموختن این علم رو به طلبه های مستعد پیشنهاد کردن...پس قطعا اگر علم بدی بود رهبری اینقدر بر یادگیری آن توسط اشخاص دارای استعداد توصیه نمیکردن. ولی خب به عنوان یک شخص میخواهم واقعا ریشه یابی کنم که علل مورد هجمه قرار گرفتن فلسفه از طرف علمای عالی قدر اسلام چیست؟ از کجا شروع شده است این مخالفت ها؟
به چه چیزی ربط پیدا کرده است که اینگونه برخورد تند شده است؟ حتی شده وارد نام ها بشویم و علت را بفهمیم. البته اگر برای جناب عالی مقدور است.
موفق باشید.

.:mobarez:.;227431 نوشت:
ببینید بنده به دنبال چالش و زیر سوال بردن شخصی نیستم. البته اگر کارشناس علم کافی داشته باشد توانایی مقابله با چالش هم دارد. ولی هدف بنده این نیست که به اصطلاح حال گیری کنم!
ببینید این دلایلی که شما گفتید بنده هم در جریان هستم ولی خب این ها واقعا برای بنده قانع کننده نیست.
همین جا بگم بنده علم فلسفه رو قبول دارم و اصلا مخالفش نیستم و رهبری هم آموختن این علم رو به طلبه های مستعد پیشنهاد کردن...پس قطعا اگر علم بدی بود رهبری اینقدر بر یادگیری آن توسط اشخاص دارای استعداد توصیه نمیکردن. ولی خب به عنوان یک شخص میخواهم واقعا ریشه یابی کنم که علل مورد هجمه قرار گرفتن فلسفه از طرف علمای عالی قدر اسلام چیست؟ از کجا شروع شده است این مخالفت ها؟
به چه چیزی ربط پیدا کرده است که اینگونه برخورد تند شده است؟ حتی شده وارد نام ها بشویم و علت را بفهمیم. البته اگر برای جناب عالی مقدور است.
موفق باشید.

دوست فاضل و گرانقدرم
کلام آخر آنکه گاهی انسان در یک موقعیتی می تواند یک حرفی را بزند و در موقعیت دیگر نمی تواند.منظورم واضح است؟

استاد;227444 نوشت:
دوست فاضل و گرانقدرم کلام آخر آنکه گاهی انسان در یک موقعیتی می تواند یک حرفی را بزند و در موقعیت دیگر نمی تواند.منظورم واضح است؟

بله واضح هست.
ولی نمی دانم برای کسانی که دارند تاپیک را میخوانند و همچنین برای افرادی که بعدا چنین سوالی برایشان پیش آمد واضح هست یا خیر.

.:mobarez:.;227522 نوشت:
بله واضح هست.
ولی نمی دانم برای کسانی که دارند تاپیک را میخوانند و همچنین برای افرادی که بعدا چنین سوالی برایشان پیش آمد واضح هست یا خیر.

اهل انصاف همیشه خوب قضاوت می کنند.
شما نیز برای این منظور می توانید قدری خود مطالعه و تحقیق کنید البته به شرط آنکه استطاعت و شرایط تحقیق در مورد فلسفه را داشته باشید.
برای شروع تحقیق کتاب آشنائی با علوم اسلامی-منطق و فلسفه اثر شهید مطهری بسیار مناسب است.

با سلام وعرض ادب خدمت همه دوستان عزیزم خصوصا دو بزرگوار استاد و مبارز...
با نهایت ادب به محضر استاد بزرگوار و تشکر از پاسخ ایشان، به نظر حقیر از متن این سوال بسیار به جای جناب مبارز، صرفا زیرکی ناشی از به چالش کشیدن کارشناسان سایت دیده نمیشه، بلکه این سوال کاملا بجا و رائجی هست که اتفاقا اذهان بسیاری رو به خودش مشغول کرده.
اگر بخوایم شفاف پاسخ این سوال رو بدیم باید بگیم علت اصلی این همه هجمه و مخالفتهایی که در مورد فلسفه مطرح میشه، نگرش خاص فیلسوف به مساله توحید حق متعاله که این اعتقاد منجر به اعتقادات دیگه ای در باب شناخت انسان کامل و معاد و رجعت و ظهور و مسائل دیگه شده.
در مورد توحید اساسا چهار نظریه وجود داره که قسم اول و دومش به گواهی همه فقها و فلاسفه باطله، منتها بعضی از فقهای گرانقدر با حفظ ادب و احترام به همه علوم و معارفشون، به جهت عدم اطلاع از مبانی فلسفی، گمان میکنن فیلسوف قائل به همون دو قسم اولی توحیده، به همین جهت حکم به بطلان فلسفه میکنن در حالی که هیچ یک از حکمای الهی وعرفای حقیقی معتقد به اون دو قسم نیستند و در عبارات خودشون به شدت اون دو قسم رو رد میکنن اما اینکه اون چهار قسم توحید چیه که دو قسمش باطله و فقط دو قسم دیگش صحیحیه مطالب مفصلیه که در این مختصر توضیحش نمیگنجه.
علاقه مندان به توضیح بیشتر میتونن به رساله لقاالله علامه حسن زاده آملی مراجعه کنن که در باب دوم این کتاب مفصلا به توضیح این چهار قسم توحید پرداخته اند.

با او
سلام و ادب؛


اوّلا از سوال خوب جناب مبارز و پاسخ های خوب آیدی محترم استاد و همچنین آیدی محترم ققنوس تشکر می کنم. بنده هم چند نکته ای که بنظرم می رسد عرض می کنم.

ثانیا در پاسخ سوال مطرح شده توجبه به چند نکته مهم است که مهم ترین آن تعریف وازگانی است که در این گونه بحث ها ازشون استفاده می کنیم، مثلا وقتی میگیم فلسفه و وقتی می گیم مخالفین فلسفه، منظرمون دقیقا چیست؟ تعریف این کلمات چیست؟ هر کدوم از اینها چند نوع دارند؟ اقسام مختلفشون چیست؟!

من از یک نظر وجوه مختلف فلسفه رو مطرح می کنم و به تناظر اون، مخالفین فلسفه رو هم در چند دسته تقسیم می کنم؛

1-اصل دانش فلسفه
2-روش دانش فلسفه(روش برهانی)
3-مسائل دانش فلسفه
4-نتایج و نظریّات دانش فلسفه(طبعاً مکاتب مختلف رو هم شامل می شه.)

به تناظر این 4 وجه، 4 گونه مخالفت با فلسفه می تونیم داشته باشیم؛


1-مخالف اصل دانش فلسفه
2-مخالف روش فلسفه(برهان)
3-مخالف مسائل فلسفه
4-مخالف نتایج و نظریّات و مکاتب فلسفی

و تقریباً ما از هر 4 نوع مخالف فلسفه در تاریخ داشتیم. البتّه پیشینه ی بحث مخالفت با فلسفه و تبیین نسبت میان فلسفه و دین، یک بحث خیلی قدیمی است که مشابه این مشکلات در مسیحیّت و یهودیّت هم بوده است. امّا دلیل هر کدوم از این مخالفت های 4 گانه چه چیزهایی می تونه باشه؟

مخالفت با اصل دانش فلسفه: کسانی که اساساً با بودن یک دانشی مستقل بنام فلسفه که شناخت هستی و جهان و انسان و... بپردازه مخالف اند، دلایل مختلفی دارند، عده ای این گونه دانشی رو رقیب دین می دونند و می گویند با وجود دین، نیازی به چنین دانشی نیست و این دانش برای مقابله با دین بوجود آمده.(مغالطه ی انگیزه و انگیخته) و عده ای با این دانش مخالف اند چون می گویند طبق تاریخی که در دست است، محلّ تولّد این دانش و قابله های آن که آن را متولّد کردند، به یونان قدیم بر میگرده و اونها مشرک بودن و.... .(مغالطه ی منشاء) و دلایلی از این سنخ

مخالف با روش فلسفی(برهان): عموماً این دسته، اخباری محسوب می شوند و البته این نوع مخالف فلسفه هم ظاهراً کم بوده است،یا کم تر مخالفی همچین ادّعایی کرده. عموماً کسانی که عقاید رو هم تقلیدی می دونند و نه تحقیقی، لذا روش بدست اوردن شناخت عالَم و اعتقادات رو هم فقط روش نقلی و تاریخی می دونند که هرچه نقل و روایات گفت می پذیریم، و همون می شه اعتقاد ما. حتّی در اون هم نباید کنکاش عقلی کرد و چون و چرا کرد. طبیعتا این عده، برای روش عقلی و تجربی و... در زمینه ی اعتقادات اعتباری قائل نیستند و بعضی از اونها، قیاس فلسفی و منطقی رو آلت شیطانی معرّفی کرده اند و تنها راه کشف عقاید رو روش نقلی-تاریخی می دونند.

مخالف مسائل فلسفی: عدّه ای چه بسا اصل فلسفه رو با مقدّمات و پیش فرض های خودشون تا حدّی بپذیرند، مثلا به عنوان یک علم مانند ریاضی و شیمی که علم هست، نکات گاها خوبی هم داره، ولی یک علم دینی نیست. ولی با دخالت این علم غیر دینی، در مسائل و موضوعات مربوط به دین و عاقبت انسان ها مخالف است. می گوید: فیلسفه به امور کلّی خودش بپردازد ولی پا در کفش امور دینی نکرده و به مسائلی مثل معاد و... نپردازد. اینها محدوده ی کار فلسفه را محدود می کنند و مرز محکمی بین فلسفه و دین می کشند.

مخالف نتایج و نظریات و مکاتب فلسفی: و امّا عده ی دیگری از مخالفان فلسفه که امروزه تعدادشون بنا به ادّعاشون بیشتره، از این نوع هستند، که مثلا با فلان نظریه ی فلاسفه، یا فلان نظریه یث فلان فیلسوف خاص مخالف اند. مثلا با مکتب فلسفی صدرالمتالّهین و حکمت متعالیه مخالف اند، ولی با مکتب فلسفی مشاء موافق اند. مثل حکیم جلوه و...، یا حتّی با اصل مکاتب هم مشکلی ندارند، با نظریات، مثلا با نظریه ی ملاصدرا در باب معاد مخالف اند. که این دسته، در اصل مخالف فلسفه نیستند، مخالف نظریات فلسفی هستند که خیلی طبیعیه و بین هر دو فیلسوفی اختلاف نظر و مخالفت نظری هست و اگر کسی وارد یک موضوع فلسفی شد و با روش برهانی به مخالفت با نظر یک فیسلوف دیگر پرداخت، این دیگه مخالف فلسفه نیست، گرچه این دسته از افراد، امروزه خودشون رو مخالف فلسفه می دانند.

*******************************************************************


امّا نهایتاً می شه چند عامل نا محسوس هم در این مخالفت ها نام بُرد؛


1-تعصّب و جمود فرد بر فهم خودش از دین که می ترسه با ادلّه و بررسی های فلسفی زیر سوال بره. چون فلسفه هر چیزی رو زیر سوال می بره تا دلیل محکم و قابل اعتماد براش پیدا کنه. افرادی هستند که به یک فهم ابتدایی از دین برای خودشون رسیده اند و دلشون به همون فهم خوشه و نمی خوان تغییری کنه، لذا از هرچیز که فهمشون رو از دین تغییر بده مخالف اند.

2-فلسفه عموما با سوالاتی که می کنه و از همه چیز، دلیل محکم طلب می کنه، به کسی که اون رو می خونه، جرأت نقد می ده و انتظارش رو بالا می بره که تا هرچی بهش عرضه شد، قبول نکنه و بهش ایمان نیاره. بلکه از هر مکتب و مشرب و مذهب و فرقه، که خودش رو تبلیغ می کرد، دلیل عقل پسند بخواد و نقد کنه. عده ای برای اینکه افراد جامعه به این آگاهی و هشیاری دست پیدا نکنند و طرفداران مکتب و حزبشون کم نشه، از گشترشش جلوگیری می کنند.

3-عده ای با اینکه ظاهرا می گویند که عقاید تحقیقی است و نه تقلیدی، ولی در دلشون همون روش نقلی رو بر روش عقلی ترجیح می دهند. و هم خودشون می خوان به جای درگیر شدن با سوالات سخت فلسفی و کلّی مطالعه و اقوال مختلف و بررسی، بخاطر یک تنبلی، و راحت به نتیجه رسیدن، بگردند هر چی از همین نقل ها بیرون اومد، همان را اعتقاد خودشون قرار بدهند و از بحث های فلسفی و عقلی گریزان اند.لذا به دیگران هم، همین گونه اعتقادات رو ترویج می کنند که هم از سختی بررسی های فلسفی راحت بشوند و هم با سوالات فلسفی و انتقادات فلسفی روبرو نشوند.

4-عده ای هم اساساً امور دینی و متافیزیکی رو قابل بررسی با فلسفه نمی دونند و می گن فلسفه قدرت بررسی امور دینی رو نداره، یعنی از وُسع فلسفه خارجه که بخواد به این حقایق عظیم بپردازه، و این عده فقط راه کشف و شهود رو که آدم خودش حقایق دینی رو ببینه درست می دونن و این مباحث فلسفی رو وقت تلف کردن یا بیهوده یا پای چوبین می دونند.عمده ی عرفا اینطور هستند که کشف و شهود رو به عقل و فلسفه ترجیح می دن.

5-یک عامل هم اینکه فرد یا فهمش از آیات و روایات کم است و استطاعت علمیش همینقدره که یک معنای ظاهری می فهمه، یا تنبلی می کند و می خواهد همین معنای اولیّه و سطحی و ظاهری که از آیات و روایات میفهمه، همین را بگیره و دیگه فهمش عمق بیشتری پیدا نکنه. لذا وقتی با مطالب عمیق فلسفی روبرو می شه، اون رو مخالف فهم ظاهری و سطحی خودش از آیات و روایات می فهمه و میگه فلسفه مخالف دین است. و دیگه نمی گه که فلسفه مخالفِ فهم من از آیات و روایات است، بلکه فهم خودش رو مطلق و صحیح می دونه و میگه منظور قران و حدیث همینه که من فهمیدم و فلسفه باهاش مخالفه. در حالی که اگر کمی به فهم خودش از ظاهر قران و حدیث دقّت کنه و ببینه آیا این فهمش، با آیات دیگر قرآن همخوانی داره و آیا نتایج و لوازم این فهم، منطقی هست یا نه شاید دست از این فهم برداره و فهم فلاسفه از دین رو دقیق تر و به غرض گوینده اش نزدیک تر ببینه.

این 5 مورد، گاهی همش یا چندتاش با هم در یک نفر، باعث مخالفت می شه.


مباحث خیلی گسترده است، سعی کردم یک چکیده ی کوچکی از این مباحث را به صورت منظم و مجمل، بیان کنم که اینها هر کدوم سرنخی بشه برای بررسی های دقیق تر و عمیق تر. إن شا الله

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین
پیوسته متعادل و متعالی
یاحق


سوال: با یک نگاه تاریخی، مشاهد میکنیم که برخی علمای گذشته علم فلسفه را بسیار بد و اتلاف وقت می دانسته و برخی یادگیری آن را بسیار لازم و نافع می دانستد. دلیل این مسئله چیست؟ علل اینکه فلسفه از طرف برخی علما مورد هجمه قرار گرفته چیست؟ این مخالفت ها از کجا شروع شده و به چه چیزی ربط پیدا کرده است؟

پاسخ: فلسفه اسلامی هم مانند دیگر علوم با هدف تبیین معارف دین در بخشی خاص رشد و نمو داده شد و خدمت های زیادی هم در حوزه علوم عقلی و قسمت اعتقادات کرده است.بزرگانی مانند امام خمینی و علامه طباطبائی رحمة الله علیهما از تربیت یافتگان و مروجان این علم شریف هستند.
هرچند هر علمی قابلیت نقد و نقادی دارد و اساسا با نقد و سوال به رشد و شکوفایی می رسد، اما نقد باید منصفانه و از موضع بالاتر و با احاطه کامل به موضوع باشد. نه آن نقدی که بر اساس نظر و سلیقه شخصی بوده و بدون احاطه کامل انجام شود.
با این توضیحات می توان اذعان داشت که فلسفه نیز مانند دیگر علوم، در عین اینکه اشکالاتی به آن وارد می شود، علم شریفی ست. هیچ علمی را نه می توان صددرصد عاری از خطا یا عاری از نفع دانست.

دلیل اینکه برخی بزرگان از فلسفه نهی کرده اند اولا مربوط به آن است که افرادی بدون آمادگی وارد فلسفه شده و با مخلوط کردنِ فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، نتیجه بدی را به وجود آوردند.
و ثانیا اینکه ایشان (علمای مخالف) بدون استفاده از فلسفه، به مقصد مورد نظرشان رسیدند و لذا چون راه خود را مطمئن تر می دانستند از فلسفه نهی کردند یا اصلا به آن پیشنهاد نمی دادند. این باعث شد که دیگران، استنباط مخالفت از کار این علما کردند.
نقد های جزئی به فلسفه وارد است و نه نقد کلی؛ زیرا اگر نقد کلی وارد بود، بزرگانی چون امام خمینی و علامه طباطبائی رحمه الله علیهما، که ما شک نداریم که با آنهمه جامعیت در علوم، از انحراف مبری هستند، از تربیت یافتگان و مروجان آن نبودند.
نکته آخر اینکه دوست گرامی فلسفه خواندن بر کسی واجب نیست و فلسفه هم مانند دیگر علوم نیاز به علاقه و استعداد دارد و شاید کسی در آن موفق نباشد.
در صورتی که می خواهید در این مورد تحقیق و مطالعه داشته باشید، برای شروع، کتاب آشنائی با علوم اسلامی-منطق و فلسفه اثر شهید مطهری بسیار مناسب است.

موضوع قفل شده است