سه سوال از سه آیه شریفه
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوار ...
وقتتون بخیر.:ok:
سه تا سوال واسم پیش اومده بود که ذهنم رو مشغول کرده بود . در صورت پاسخگویی ممنون میشم :
1) با توجه به آیه :وَ قالَ الَّذينَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيل"32 فرقان" با ترجمه : "و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمی شود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم ، و ( از این رو ) آن را به تدریج بر تو خواندیم."
مگر کافران نمی دانستند که قرآن در شب قدر یک باره بر پیامبر نازل شده ؟ و اگر میدانستند چرا همچین سوالی رو مطرح کردن ؟
2)با توجه به آیه 62 یونس "أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" و با توجه به اینکه ما می دانیم ائمه و پیامبران از اولیای خدا هستند ، چرا در موارد بسیاری مشاهده می کنیم که ایشان محزون میشن ؟ مثلا در ماجرای قتل زبیر ، امام علی علیه السلام با دیدن شمشیر زبیر محزون شد و به نقلی گریست. البته در ترجمه آیت الله مشکینی اومده که در آخرت محزون نمی شوند. ولی این آیه هیچ قیدی ذکر نکرده ؟
3) این سوال بیشتر اعرابی هستش : در آیه "قالت الاعراب ..." یا "قالت الیهود..." "ت" در قالت به چه منظوری به کار رفته ؟ مطمئنا ضمیر که نیست !
با تشکر مجدد...
بنام خدا
سلام مرد!
درباره ی سوال اول نمی دونم جایی خوندم،ازکسی شنیدم یا... بهم الهام شد ولی فکر کنم که منظور کافران از یک جا نازل شدن قرآن نازل شدن اون مثل تورات باشه که حضرت موسا وقتی از کوه طور برگشت الواح تورات را یکجا داشت.
درمورد بقیه هم فعلن چیزی نمی دونم.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوار ...
وقتتون بخیر.:ok:
سه تا سوال واسم پیش اومده بود که ذهنم رو مشغول کرده بود . در صورت پاسخگویی ممنون میشم :1) با توجه به آیه :وَ قالَ الَّذينَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيل"32 فرقان" با ترجمه : "و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمی شود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم ، و ( از این رو ) آن را به تدریج بر تو خواندیم."
مگر کافران نمی دانستند که قرآن در شب قدر یک باره بر پیامبر نازل شده ؟ و اگر میدانستند چرا همچین سوالی رو مطرح کردن ؟...
با سلام
چند پاسخ به این سوال می شود مطرح کرد:
1- هدف کافران از این سخن صرفا بهانه جویی و لجاجت بود.چون كافران نمىخواستند قرآن و اسلام و پيامبر معظم اسلام (ص) را بپذيرند لذا به انواع و اقسام لجاجت و بهانه جوئىها متوسل و متمسك مىشدند و از جمله بهانه جوئىها و اعتراضات غير وارد آنان اين بود كه مىگفتند: چرا قرآن يك مرتبه به محمد (ص) نازل نشده است؟(رک: تفسير آسان، ج14، ص: 218-تفسير نمونه، ج15، ص: 78)
2- اعتراض مشرکان به این است كه چگونه آيات بطور جمله و دسته جمعى از جانب پروردگار بر رسول نازل نمىشود هم چنانكه كتاب تورات و انجيل و زبور و ساير كتابهاى آسمانى يكباره بطور دسته جمعى در الواح و اوراق چندى بر رسولان نازل شده است. به عبارت دیگر چرا قرآن بصورت كتابى نوشته شده و همهاش در يك جلد نازل نشده، آن چنان كه تورات و انجيل و زبور نازل شده است.
بنابراین منافاتی با علم آنان به نزول دفعی قرآن در شب قدر ندارد.
3- نزول قرآن در شب قدر ،نزول دفعى است به این معنا كه در يك شب، تمام آن بر قلب پاك پيغمبر اكرم ص يا بيت المعمور يا از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل گرديد.اما مشرکان بر اساس آیه محل بحث اعتراض داشتند که چرا همگی آیات بصورت مکتوب و در قالب الفاظ یکجا در دسترس ما قرار نمی گیرد؟
2)با توجه به آیه 62 یونس "أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" و با توجه به اینکه ما می دانیم ائمه و پیامبران از اولیای خدا هستند ، چرا در موارد بسیاری مشاهده می کنیم که ایشان محزون میشن ؟ مثلا در ماجرای قتل زبیر ، امام علی علیه السلام با دیدن شمشیر زبیر محزون شد و به نقلی گریست. البته در ترجمه آیت الله مشکینی اومده که در آخرت محزون نمی شوند. ولی این آیه هیچ قیدی ذکر نکرده ؟
اولياء خدا كسانى هستند كه ميان آنان و خدا حائل و فاصلهاى نيست، حجابها از قلبشان كنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل چنان مىبينند كه هيچگونه شك و ترديدى به دلهايشان راه نمىيابد، و به خاطر همين آشنايى با خدا كه وجود بى انتها و قدرت بى پايان و كمال مطلق است، ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدار و بى مقدار است.
و از اينجا روشن مىشود كه چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زيرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهايى كه انسان در اختيار دارد و يا خطراتى كه ممكن است در آينده او را تهديد كند، ناشى مىشود، همانگونه كه غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امكاناتى است كه در اختيار داشته است، اولياء و دوستان راستين خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند، و" زهد" به معنى حقيقيش بر وجود آنها حكومت مىكند، نه با از دست دادن امكانات مادى جزع و فزع مىكنند و نه ترس از آينده در اين گونه مسائل افكارشان را به خود مشغول مىدارد.
بنا بر اين" غمها" و" ترسهايى" كه ديگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آينده نگه مىدارد در وجود آنها راه ندارد.
يك ظرف كوچك آب، از دميدن يك انسان متلاطم مىشود، ولى در پهنه اقيانوس كبير حتى طوفانها كم اثر است و به همين دليل اقيانوس آرامش مىنامند (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ) (حديد- 23).
نه آن روز كه داشتند به آن دل بستند و نه امروز كه از آن جدا مىشوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فكرشان بالاتر از آن است كه اينگونه حوادث در گذشته و آينده در آنها اثر بگذارد.
به اين ترتيب امنيت و آرامش واقعى بر وجود آنها حكمفرماست و بگفته قرآن أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ (انعام- 82) و يا به تعبير ديگر أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ:" ياد خدا مايه آرامش دلها است" (رعد- 28).
خلاصه اينكه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنيا پرستى است، آنها كه از اين روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسيار طبيعى است.
از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز آشكار شد كه منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است، و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظائف و مسئوليتها، و اندوه بر آنچه از موفقيتها از آنان فوت شده، كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى او است، به عكس ترس و اندوههاى مادى كه مايه انحطاط و تنزل است.
امير مؤمنان على ع در خطبه معروف" همام" كه حالات اولياى خدا در آن به عاليترين وجهى ترسيم شده مىفرمايد:"
قلوبهم محزونة و شرورهم مامونة
:" دلهاى آنها محزون و مردم از شر آنها در امانند" و نيز مىفرمايد
و لو لا الاجل الذى كتب اللَّه عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب
:" اگر اجلى كه خداوند براى آنها مقرر كرده نبود حتى يك چشم بر هم زدن ارواح آنها در بدنهايشان آرام نمىگرفت، به خاطر عشق به پاداش الهى و ترس و وحشت از مجازات و كيفر او"
.
قرآن مجيد نيز در باره مؤمنان مىگويد: الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ:" كسانى كه از پروردگارشان با اينكه او را به خشم نمىبينند مىترسند و از رستاخيز بيمناكند" (انبياء- 49) بنا بر اين آنها خوف و ترس ديگرى دارند( تفسير نمونه، ج8، ص: 334)
البته بيشتر مفسرين جمله" لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" را مقيد به روز مرگ و روز قيامت نموده، و در اين نظريه به آيات مربوط به آخرت استناد جستهاند .
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوار ...
وقتتون بخیر.:ok:
سه تا سوال واسم پیش اومده بود که ذهنم رو مشغول کرده بود . در صورت پاسخگویی ممنون میشم :
1) با توجه به آیه :وَ قالَ الَّذينَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيل"32 فرقان" با ترجمه : "و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمی شود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم ، و ( از این رو ) آن را به تدریج بر تو خواندیم."
مگر کافران نمی دانستند که قرآن در شب قدر یک باره بر پیامبر نازل شده ؟ و اگر میدانستند چرا همچین سوالی رو مطرح کردن ؟
2)با توجه به آیه 62 یونس "أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" و با توجه به اینکه ما می دانیم ائمه و پیامبران از اولیای خدا هستند ، چرا در موارد بسیاری مشاهده می کنیم که ایشان محزون میشن ؟ مثلا در ماجرای قتل زبیر ، امام علی علیه السلام با دیدن شمشیر زبیر محزون شد و به نقلی گریست. البته در ترجمه آیت الله مشکینی اومده که در آخرت محزون نمی شوند. ولی این آیه هیچ قیدی ذکر نکرده ؟
3) این سوال بیشتر اعرابی هستش : در آیه "قالت الاعراب ..." یا "قالت الیهود..." "ت" در قالت به چه منظوری به کار رفته ؟ مطمئنا ضمیر که نیست ! با تشکر مجدد...
جواب برای سوال اول حضرتعالی
[بيان جمله:" لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً" و توضيح و تقرير طعنه و اعتراض ديگر كفار به قرآن از جهت تدريجى بودن نزول آن]
" لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً"- فرق ميان" انزال" و" تنزيل" اين است كه انزال، نازل شدن به يك دفعه و يكباره هر چيز است، به خلاف تنزيل كه به معناى نازل شدن آن به تدريج است. ليكن بعضى «1» از مفسرين گفته اند: در خصوص اين آيه معناى تدريج از آن گرفته شده، چون اگر معناى اصلى آن محفوظ باشد، صدر و ذيل جمله با هم تناقض پيدا می كند، زيرا در ذيل جمله فرموده" چرا جملة واحده و يكباره نازل نشده".
پس كلمه" تنزيل" در اينجا همان معناى انزال را می دهد، و گرنه معنايش اين می شود كه چرا قرآن يكباره تدريجا نازل نشد، و معلوم است كه تدريج با يكبارگى نمی سازد.
بنا بر اين معنايش اين است كه: چرا قرآن يكباره و غير متفرق نازل نشد؟ همانطور كه تورات و انجيل و زبور يكباره نازل شدند.
ليكن نكته اى در اينجا هست كه تعبير به تنزيل را توجيه می كند و منافاتى در صدر و ذيل آيه هم پديد نمی آيد، و آن اين است كه ميان تورات و انجيل و قرآن غير از مساله دفعى و تدريجى بودن، فرق ديگرى نيز هست و آن اين است كه آن دو كتاب به صورت لوحى نوشته شده نازل شدند به خلاف قرآن كه اصلا از مقوله كاغذ و خط نبوده، بلكه از مقوله صدا و مسموعات بوده است. و معلوم است كه كتابى كه به اين طريق وحى می شود تدريجى بودن را لازم دارد، چون بايد كلمه كلمه خوانده و شنيده شود.
و طعنه كفار هم اين نبود كه چرا يكباره به صورت كتابى در بين دو جلد نازل نشده،- البته نحوه نزول قرآن به رسول خدا (ص) را يا ديده بودند و يا از ديگران شنيده بودند- بلكه پيشنهادشان اين بود كه چرا آن فرشته اى كه وحى را می آورد و براى او می خواند همه را تا به آخر و يكباره نمی خواند؟ خلاصه، چرا آيه به آيه، و سوره به سوره، هم چنان نمی خواند تا بعد از مدتى همه اش تمام شود؟ و اين معنا با كلمه تنزيل كه تدريج را می رساند موافقتر است.
و اما اينكه مرادشان از اين پيشنهاد اين باشد كه به صورت كتابى نوشته شده و همه اش در يك جلد نازل شود، آن چنان كه تورات و انجيل و زبور (به طورى كه يهود و نصارى معتقد بودند) نازل شده، احتمالى است كه كلام قرآن هيچ دلالتى بر آن ندارد، علاوه بر اين مشركين مكه اصلا ايمانى به تورات و انجيل نداشتند تا پيشنهاد كنند كه اين كتاب آسمانى مانند آن دو كتاب نازل شود.
به هر حال اينكه گفتند:" لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً" اعتراضى است از ايشان بر قرآن كريم از جهت نزولش، و خواسته اند بگويند: اين كتاب، آسمانى نيست، و از ناحيه خداى سبحان نيامده، چون اگر كتابى آسمانى، و متضمن دين آسمانى می بود كه خدا آن را از مردم خواسته و رسولى فرستاده تا آن را به بشر ابلاغ كند می بايست دينى كامل و تام الاجزاء باشد و اصول و فروعش، فرائض و سنت هايش، همه يك جا نازل شده باشد و حال آنكه اين كتاب بدين گونه نيست، يك جا نازل نشده و اجزايش هم منظم و مركب نيست، بلكه سخنانى است پراكنده، كه در هر واقعهاى يك قسمت آن را می آورد- البته قسمتى را می آورد كه تا اندازهاى با آن واقعه و حادثه ارتباط دارد- آن وقت جمله هاى رديف شده آن را آيات الهى ناميده و به خدا نسبتش می دهد و ادعاء می كند قرآنى است كه از جانب خدا بر او نازل شده و حال آنكه اين طور نيست، بلكه خودش در هر واقعهاى می نشيند و سخنى مناسب با آن را می سازد و آن گاه به خدا افتراء و دروغ می بندد. اين مردى خارج از دين و گمراه است.
اين بود تقرير و بيان اعتراض مشركين، آن طور كه از مجموع اعتراض و جواب به دست می آيد.
***********************************
(1) روح المعانى، ج 19، ص 14. [.....]
______________________________________________
ترجمه الميزان، ج15، ص: 289
بسم الله الرحمن الرحیم3) این سوال بیشتر اعرابی هستش : در آیه "قالت الاعراب ..." یا "قالت الیهود..." "ت" در قالت به چه منظوری به کار رفته ؟ مطمئنا ضمیر که نیست !
با تقدیر گرفتن واژه جماعه قبل از الاعراب و الیهود مساله حل می گردد.
قال محمد بن يزيد: هذا على تأنيث الجماعة أي قالت جماعة الأعراب( إعراب القرآن، ج4، ص: 144)