˙·٠•●♥ خاطراتی از همسرداری شهدا ♥●•٠·˙

تب‌های اولیه

78 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
˙·٠•●♥ خاطراتی از همسرداری شهدا ♥●•٠·˙

سلام
مطالبی که قراره تو این تاپیک بذارم برگرفته از یه مجموعه کوچیکه که خودم خیلی خوشم اومد از خوندنش.

گفتم بد نیست هر روز یکی از اون خاطره هارو تو اسک دین بذارم .

امیدوارم خوشتون بیاد و برای شادی روح شهدا صلوات بفرستین
***
فهرست بندی مطالب(برای دسترسی راحت کاربران)

***
قدر شناس (شهید سید عبدالحمید قاضی میر سعید)
تاس کباب ( شهید یوسف کلاهدوز)
دختر یا پسر؟ (شهید محمود کاوه)
سنگ تموم (شهید حاج محمد ابراهیم همت)
دست به غذا نزد (شهید مهدی زین الدین)
عید (شهید مصطفی چمران)
قهوه (شهید مصطفی چمران)
شهادتت مبارک (شهید حمید باکری)
مقصر ( شهید عباس بابایی)
خجالت ( شهید حسن شوکت پور)
احترام (امام خمینی رحمة الله علیه)

قدر شناس

شهید سید عبدالحمید قاضی میر سعید

یه شب بارونی بود.
فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن ظرفها .
همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده.
گفتم اینجا چیکار میکنی؟ مگه فردا امتحان نداری؟
دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون اوردو گفت: ازت خجالت میکشم .من نتونستم اون زندگی که در شان تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه ...

حرفشو قطع کردمو گفتم : من مجبور نیستم . با علاقه این کار رو انجام میدم. همین قدر که درک میکنی . میفهمی . قدر شناس هستی برام کافیه. 1

1. نشریه امتداد شماره 11



============================
مقام معظم رهبری

منظور از کمک فقط شستن ظرف و ... نیست .
البته اینها هم کمک است ولی بیشتر کمک روحی است. کمک معنوی و فکری است.
مرد باید ضرورتهای زن را درک کند ، احساسات او را بفهمد و نسبت به حال او غافل نباشد.2

2. مطلع عشق ص 81

دستت درد نکنه! ایده ی قشنگ و آموزنده ایه که میتونه تلنگر خوبی برامون باشه!:Gol:

سلام
خیلی عالی بود، این اولیش که خیلی منو متاثر کرد.
دستتون درد نکنه...

منم خوندمش مونده بودم میشه پیام بدیم یا نه؟
قشنگ بود ممنون

سلام
ممنون از پیامهاتون .
من مشکلی ندارم . ولی به نظرتون اگه داستانها پیوسته باشه بهتر نیست ، تا اینکه کلی صفحه پر بشه و گشتن داستانها سخت بشه؟

تقریبا 100 تا داستان هست که کوتاهیش و شیرینیش جذابشون کرده . هر روز یکیشونو میزارم ان شا الله


پس لطفا با صلوات تشویقم کنین که روحیه بگیرم.:Cheshmak:
مرسی:Gol:

nakisa;223851 نوشت:
سلام ممنون از پیامهاتون . من مشکلی ندارم . ولی به نظرتون اگه داستانها پیوسته باشه بهتر نیست ، تا اینکه کلی صفحه پر بشه و گشتن داستانها سخت بشه؟

سلام
عرض ادب و احترام
نگران پست های تشکر نباشد ما بعد چند روز درستش می کنیم
شما کار را ادامه بدید ما تاپیک را پیوسته می کنیم
با تشکر

nakisa;223851 نوشت:
ولی به نظرتون اگه داستانها پیوسته باشه بهتر نیست ، تا اینکه کلی صفحه پر بشه و گشتن داستانها سخت بشه؟

به نام خدا
عرض سلام ودرود
و تشکر از تاپیک زیباتون
نگران نباشید
مثل این تاپیک درست می کنیم
http://www.askdin.com/thread7705.html
منظورم اینه
در پست اول
موضوعات رو می آوریم
رو هر کدوم کلیک کنند
اون پست و ببینند

تاس کباب

شهید یوسف کلاهدوز

اوایل ازدواجمون بود و هنوز نمیتونستم خوب غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم و منتظر شدم تا یوسف از سر کار بیاد. همین که اومد ،رفتم سر قابلمه تا ناهارو بیارم ولی دیدم همه ی سیب زمینی ها له شده ، خیلی ناراحت شدم. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه.
وقتی فهمید واسه چی گریه میکنم ، خنده اش گرفت . خودش رفت غذا رو آورد سر سفره .
اون روز اینقدر از غذا تعریف کرد که اصلا یادم رفت غذا خراب شده .1

1. نیمه پنهان ماه ، جلد 8

=============================

مقام معظم رهبری:

خانواده در اسلام یعنی محل سکونت دو انسان ، محل ارامش روانی دو انسان ، محل انس دو انسان با یکدیگر ، محل تکامل یک نفر به وسیله ی یک نفر دیگر.
آنجایی که در آن صفا مییابد ، راحتی روانی میابد ، این محیط خانواده است.2

2. مطلع عشق ص 27

دختر یا پسر؟

شهید محمود کاوه (قهرمان دوران کودکی خودم)

بعد از چند ماه انتظار خواستم خبر پدر شدنشو بدم اما وقتی از منطقه اومد فورا رفت سراغ کارهای لشکر و اعزام نیرو.
شب خسته و کوفته اومد و رفت استراحت کنه ولی خیلی تو فکر بود.
گفتم محمود تو فکر چی هستی ؟
گفت تو فکر بچه ها !
خوشحال شدم و گفتم: تو فکر بچه ها ؟ کدوم بچه ها؟ هنوز که بچه ای در کار نیست!
گفت : ای بابا ! بچه های لشکر و میگم.
انگار آب سرد ریخته باشن رو بدنم. با ناراحتی رفتم خوابیدم و آروم آروم گریه کردم .
- فاطمه خوابیدی؟
-دارم میخوابم
- چرا امشب اینقدر ساکتی؟
- چی بگم؟
- مثلا بگو دختر دوست داری یا پسر؟
خودمو جم و جور کردمو جوابشو دادم. اون هم نظرشو گفت. اون شب کلی باهام حرف زد. تا خیالش ازم راحت نشد ، نخوابید.1

1. رد خون روی برف ص 4

======================================

مقام معظم رهبری:

زن هم در کشاکش زندگی زنانه خود با بحرانها و یا تلاطم هایی مواجه میشود. چه در محیط بیرون از خانه مشغول تلاش و فعالیت و کارهای گوناگون سیاسی - اجتماعی و ... باشد یا در خانه مشغول باشد که زحمت و اهمیتش کمتر از کارهای بیرون نیست.
حالا زن در این کشاکش با تلاطم هایی برخورد میکند و چون روح او ظریف تر است ، بیشتر به آرامش و اسایش به تکیه کردنبه یک شخص مطمئن احتیاج دارد.
او کیست؟
او شوهر است.2

2. مطلع عشق ص 28

سنگ تموم

شهید حاج محمد ابراهیم همت

زمستون بود و نزدیک عملیات خیبر. شب که اومد خونه ، اول به چشماش نگاه کردم ، سرخ سرخ بود. داد میزد که چند شبه خواب به این چشمها نیومده.
بلند شدم سفره رو بیارم ، نذاشت.
گفت: امشب نوبت منه ، امشب باید از خجالتت در بیام.
گفتم : تو بعد این همه وقت خسته و کوفته اومدی ... نذاشت حرفم تموم بشه ، بلند شد و غذارو آورد. بعدش غذای مهدی رو با حوصله بهش دادو سفره رو جمع کرد. آخرش هم چایی ریخت و گفت : بفرما.1

1. به مجنون گفتم زنده بمان ص 52

========================================

مقام معظم رهبری:

در همه احوال و اوضاع رعایت همدیگر را بکنید ، به هم کمک کنید ، عون و بازوی یکدیگر باشید ، به خصوص در راه خدا و در راه انجام وظیفه .
چه پسر در راه خداست ، دختر به او کمک کند و چه دختر در راه خداست ، پسر به او کمک کند . هر کدام مجاهدت میکنند ، آن دیگری به او کمک کند.2


2. مطلع عشق ص 81

nakisa;223516 نوشت:
سلام
مطالبی که قراره تو این تاپیک بذارم برگرفته از یه مجموعه کوچیکه که خودم خیلی خوشم اومد از خوندنش.


***
فهرست بندی مطالب(برای دسترسی راحت کاربران)
***
قدر شناس
تاس کباب
دختر یا پسر؟
سنگ تموم

به نام خدا
با عرض سلام و تشکر
چون صفحه به شماره 2 رسید
انجام شد
موفق باشید

سلام
واقعا خیلی زیبا هستش، دستتون درد نکنه، بخصوص تناسبی که بین خاطرات و قسمتهایی که از بیان حضرت امام خامنه ای حفظه الله از مطلع عشق انتخاب می کنین. جداً خدا قوت
ببخشید اینا خیلی زیبان، من یه خورده عجله دارم برا خوندنش. میشه اسم اون مجموعه که می گین این صدتا خاطره زیبا رو از اونجا عنوان می کنین رو بفرمایین؟ از کجا میشه تهیه اش کرد؟

امروز به خاطر بچه هیئتی دوتا داستان میذارم براتون :Cheshmak:

اینو خودم خیلی دوست داشتم:


دست به غذا نزد

شهید مهدی زین الدین

ناهار خونه پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودم و مشغول غذا خوردن.
رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم .
این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده.1

1. یادگاران ص 19

===================================

مقام معظم رهبری:

در استحکام بنیان خانواده ، خود زن و شوهر بیشترین نقش را دارن .
با گذشت خودشان ، با مهربانی و محبت خودشان - که از همه مهمتر محبت است - میتوانن این بنا را ماندگار و این سازگاری را همیشگی بکنند.2

2. مطلع عشق ص 31

ارسال یکی از دوستان :

نقل قول:
سلام علیکم

این متن رو برای شما میفرستم شاید متنی متناسب از آقای خامنه ای براش داشته باشید

عید

شهید مصطفی چمران

نخستین عید بعد از ازدواجمان که لبنانی‌ها رسم دارند دور هم جمع می‌شوند، مصطفی در مؤسسه ماند و نیامد به خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچه‌ها رفته‌اند پیش خانواده‌هایشان. اینها که رفته‌اند، وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد نفر یتیمی که در مدرسه مانده‌اند تعریف می‌کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌ها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند». گفتم: «چرا از غذایی که مادر برایمان فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر و چای خوردید». گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچه‌ها نمی‌دیدند شما چی خورده‌اید». اشکش جاری شد، گفت: «خدا که می‌بیند».

======================================

مقام معظم رهبری :

اگر چنانچه زنو مرد هر دو توجه داشته باشند، با توصیه های خوب ، با هم همکاری خوب ، با مطرح کردن اخلاق - مطرح کردن عملی - این طور یکدیگر را کمک میکنند. انوقت زندگی کامل و حقیقتا وافی و شافی خواهد شد.2

2. مطلع عشق ص 60

سلام
زیاد اهل شهدا نبودم... اینکه خیلی ها رو بشناسم و این حرفا... ولی شهید چمران با اینکه بازم چیز زیادی از ایشون نمیدونم برام تو یه چیز الگو شده... اونم تو بحث مادر زن
مادر زن ایشون اولش از ایشون خوشش نمی اومد ولی ایشون طوری رفتار کرد که بعدا اونو مثل دخترش بلکه بیشتر از اون دوست داشت... رسیدن به این جایگاه شده هدف من... اینکه برای مادرزن آینده ام عزیز باشم در حد فرزند خودش... انشالله
خداوندا به امید تو راضی هستم به رضای تو

فرزند فاطمه;225232 نوشت:
اونم تو بحث مادر زن مادر زن ایشون اولش از ایشون خوشش نمی اومد ولی ایشون طوری رفتار کرد که بعدا اونو مثل دخترش بلکه بیشتر از اون دوست داشت...

سلام

این داستان هم تقدیم به شما :


قهوه

شهید مصطفی چمران

مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر صبح که از خواب بلند میشه باید لیوان شیرو قهوه جلوش بذاری و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته.

اما خدا میدونه مصطفی تا وقتی که شهید شد ، با اینکه خودش قهوه نمیخورد همیشه برای من قهوه درست میکرد.
میگفتم واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم .
میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارو انجام بدم .
همین عشق و محبتهاش به زندگیمون رنگ خدایی داده بود.1

1. افلاکیان جلد 4 ص 7

======================================

مقام معظم رهبری:

خانواده خوب یعنی زن و شوهری که با هم مهربان باشند ، با وفا و صمیمی باشندو به یکدیگر محبت و عشق بورزند ، رعایت همدیگر را بکنند ، مصالح همدیگر را گرامی و مهم بدارند ، این در درجه اول است.2

2. مطلع عشق ص 26

یه سوال:

تطبیق داستان با سخنانه گوهربار رهبری کار خودتونه؟؟؟؟؟ خیلی کار قشنگیه

nakisa;225472 نوشت:
میگفتم واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم . میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارو انجام بدم .


بسم الله الرحمن الرحیم

الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا.(سوره بقره177)نیکوکاران کسانی هستند که به عهد خود هنگامی که عهد بستند وفا میکنند.

nakisa;225472 نوشت:
سلام

این داستان هم تقدیم به شما :

قهوه

شهید مصطفی چمران

مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر صبح که از خواب بلند میشه باید لیوان شیرو قهوه جلوش بذاری و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته.

اما خدا میدونه مصطفی تا وقتی که شهید شد ، با اینکه خودش قهوه نمیخورد همیشه برای من قهوه درست میکرد.
میگفتم واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم .
میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارو انجام بدم .
همین عشق و محبتهاش به زندگیمون رنگ خدایی داده بود.1

سلام
متشکر... این داستان رو نشنیده بودم... خیلی قشنگ بود... نکته ها داشت برام... بازم ممنون
انشالله بتونیم مثل شهدا زندگی کنیم
خداوندا به امید تو... راضی هستم به رضای تو

شهادتت مبارک

شهید حمید باکری

با چند تا از بچه های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم. یه روز که حمید از منطقه اومد به شوخی گفتم: دلم میخواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدن و من هم کشته شدم . اون وقت برام بخونی ، فاطمه جان شهادتت مبارک ! بعد شروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم.
دیدم از حمید صدایی در نمیاد. نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه ، جا خوردم و گفتم: تو خیلی بی انصافی. هر روز میری تو آتش و منم چشم به راه تو . اونوفت طاقت اشک ریختن منو نداری و نمیذاری گریه کنم . حالا خودت نشستی و جلوی من داری گریه میکنی؟
سرشو اورد بالا و گفت : فاطمه جان به خدا قسم اگه تو نباشی من اصلا از جبهه برنمیگردم.1.

نیمه پنهان ماه ج 3

=====================================

مقام معظم رهبری:

زن و شوهر هر چه بیشتر به هم محبت کنند زیادی نیست.
آن جایی که محبت هر چه زیاد شود ایرادی ندارد ، محبت زن و شوهر است .
هر چه به هم محبت کنید خوب است و خود محبت هم اعتماد می آورد.2.

2. مطلع عشق ص 68

مقصر

شهید عباس بابایی

یه روز که خسته از محل کار به منزل برگشتم دیدم بچه ها دعواشون شده و شداشون تا دم در خونه میاد.
با عصبانیت وارد خونه شدم تا از عباس گلایه کنم. دیدم داره نماز میخونه . نمازش که تم.م شد حسابی ازش گله کردم که چرا شما خونه بودی و بچه ها اینقدر شلوغ میکردن؟
عباس هم با مظلومیت خاصی عذرخواهی کرد.
بعد که اروم شدم فهمیدم چقدر تند باهاش حرف زدم.
اصلا عباس مقصر نبود . نماز میخوند ، و بچه ها هم از این فرصت استفاده کرده بودن .
فقط به این فکر میکردم که چقدر بزرگوارانه باهام برخورد کرد .1


1.راز و نیاز شهدا ص 68

==========================

مقام معظم رهبری:

سازگاری در زندگی ، اساس و بقای زندگی است و همین است که محبت میافریند. همین است که موجب برکات الهی میشود . همین است که دل ها را به هم نزدیک کرده و پیوند هارا مستحکم میکند.2.

2. مطلع عشق ص 90

چون به تعطیلات بر میخوریم یه داستان دیگه هم میذارم .


خجالت

شهید حسن شوکت پور

تا اومدم دست به کار بشم سفره رو انداخته بود. یه پارچ آب ، دوتا لیوان و دو تا پیش دستی گذاشته بود سر سفره . نشسته بود تا با هم غذارو شروع کنیم .
وقتی غذا تموم شد گفت: الهی صد مرتبه شکر، دستت درد نکنه خانوم . تا تو سفره رو جمع میکنی منم ظرفها رو میشورم .
گفتم: خجالتم نده ، شما خسته ای ، تازه از منطقه اومدی . تا استراحت کنی ظرفها هم تموم شده .
نگاهی بهم انداخت و گفت: خدا کسی و خجالت بده که میخواد خانومشو خجالت بده .
منم سرمو انداختم پایین و مشغول کار شدم . 1


1. حدیث آرزومندی ص 108


=================================

مقام معظم رهبری:

یک وقتی هست که انسان در دلش حقیقتا از خدای متعال به خاطر ازدواج موفق سپاس گذار و متشکر است این خیلی ارزش دارد ... منتهی وقتی ما از خدای متعال متشکر شدیم ، یک عملی ، یک حرکتی ، یک موضع گیری هم بر اساس این تشکر لازم میاید که انجام دهیم.2.

2. مطلع عشق ص 16

این هم به مناسبت 14 خرداد :

احترام

امام خمینی ( ره )

احترام مرا نگه مي داشتند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار بكنم . هميشه به من مي گفتند : جارو نكن . اگر مي خواستم لب حوض روسري بچه را بشويم مي آمدند و مي گفتند : « بلند شو تو نبايد بشويي . »

من پشت سر او اتاق را جارو مي كردم وقتي او نبود لباس بچه را مي شستم . حتي يك سال كه كسي كه هميشه در منزلمان كار مي كرد نبود ـ آن موقع ما در امامزاده قاسم بوديم همين اواخر بود كه بچه ها بزرگ شده و شوهر كرده بودند ـ وقتي ناهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشويم ايشان همين كه ديدند من دارم ظرفها را مي شويم از بين دخترها فريده منزل ما بود ـ گفتند : « فريده بدو خانم دارد ظرف مي شويد » . فريده دويد و آمد ظرفها را از من گرفت و شست و كنار گذاشت .

شادی روحشون صلوات

خاطرات زیبایی بود.:ok:
از شهید جهان آرا چیزی ندارید؟:Gol:

[=Times New Roman (Arabic) نوشت:
مهراز;227276]خاطرات زیبایی بود. از شهید جهان آرا چیزی ندارید؟

[=Times New Roman (Arabic)]سلام
صحبتهای همسرشون تقدیم به شما .
این قضیه چون واسه خود منم خیلی مهمه ، گذاشتمش :Nishkhand:

مناسبت

شهید محمد جهان ارا

ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. در این مدت هر لحظه اش برایم خاطره ای است و یادی که در ذهنم جای عمیقی دارد. یکی از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط می شود، هدیه دادن محمد به من بود.
شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم.
این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود.
هر بار نامه ای می نوشت و از این روزها یاد می کرد.
در این نامه ها مسئولیت من و خودش را می نوشت. ن
امه ای نبود که بنویسد و از امام(ره) یادی نکند
.
او با همین شیوه روزهای خاص زندگی مان را یادآور می شد و همه این نامه ها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند.
هر بار که آنها را می خوانم می بینم چطور این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیه ای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند.

========================================

مقام معظم رهبری:

این محبتی که خدا در دل شما قرار داده حفظ کنید ... و این رابطه ی انسانی ، بر اساس محبت و رابطه عاطفی استوار است.یعنی زن و شوهر باید به هم محبت داشته باشند و این محبت ،همزیستی انان را آسانتر میکند

مطلع عشق ص 67
[=Arial (Arabic)]

یه دسته گل

شهید علی صیاد شیرازی

هر چی از پشت در آشپزخونه خواهش کردم ، فایده نداشت. درو بسته بود و میگفت : چیزی نیست . الان تموم میشه .
وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخونه رو مرتب کرده ، کف آشپزخونه رو شسته ، ظرفهارو چیده سر جاشون ، روی اجاق گاز و تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل.
گفتم: با این کارا منو خجالت زده میکنی .
گفت: فقط خواستم کمکی کرده باشم .1.


1. خدا میخواست زنده بمانی ص 7


===============================

مقام معظم رهبری:

زن کار پرداز همه کارهای زندگیتان نیست که همه کارهای زندگیتان را روی دوش او بگذارید و بعد مواخذه کنید. نه ، این یک گلی است در دست شما.2.


2. مطلع عشق ص 50

ممنون از سرکار nakisa بابت مطالبشون اجرتون با شهدا
انشالله که کارهای شهدا را الگوی کارهامون بکنیم ، چون شهدا همه نوع درسی به ما دادند و رفتند و برنده کسی هستش که به بهترین نحو از این درسها استفاده کنه
شادی روح شهدا صلوات
شهدا دست ما رو هم بگیرید

سهل انگاری

شهید یوسف کلاهدوز

مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانمان کردن. منتظر بودم یوسف بیاد و بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟

وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم : خوابیده.
بعد شروع کردم اروم آروم جریانو براش توضیح دادن. فقط گوش داد. آروم آروم چشماش خیس شد و لبش رو گاز گرفت.
بعد گفت: تقصیر منه که اینقدر تورو با حامد تنها میذارم ، منو ببخش.
من که اصلا تصور همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیس عرق شدم .1

1.نیمه پنهان ماه ج 8 ص30

=============================================

مقام معظم رهبری :

وقتی محبت باش از محبت خارها گل میشود . اگر چیز ناخوشایندی هم ، در همسر وجود داشته باشد ، وقتی محبت بود آن چیز نا خوشایند به کلی رنگ میبازد و محبت ، همه چاله ها را صاف میکند.2

2. مطلع عشق ص 68

جلسه

شهید عبدالمهدی مغفوری

اوایل زندگیمون بود و حاج مهدی بعضی از جلسه های کاریش رو توی خونه میگرفت .
فکر میکردم کخ پذیرایی از کسایی که واسه جلسه میان سخته ، به همین خاطر به مادرم گفتم بیاد واسه کمک.
همین که مهدی متوجه شد گفت: نه ! برای این جلسهنه قراره خودت به زحمت بیفتی نه دیگران ، خودم همه کارها رو انجام میدم .1

1. کوچه پروانه ها ص 44

======================================

مقام معظم رهبری:

در روایات داریم المراه ریحانه . زن گل است . حالا شما ببینید اگر مردی با یک گلی با خشونت و بی اعتنایی رفتار کند و پاس گل بودن او را ندارد ، چقدر ظالم و بد است .
مثل تحمیل کردن ، زیاده روی کردن و زیاده خواهی.2.

مطلع عشق ص 50

مهندس

شهید حسن آقاسی زاده

وقتی می اومد خونه ، دیگه نمی ذاشت من کار کنم . زهرا رو می ذاشت رو پاهاش و با دست به پسرمون غذا میداد.
میگفتم : یکی از بچه ها رو بده به من.
با مهربونی میگفت: نه شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی.
مهمون هم که میاومد ، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی میگفتن : مهندس که نباید تو خونه کار کنه!
میگفت: من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم. مگه به حضرت زهرا کمک نمیکردند؟1.


1.شهاب ص 74

===========================================

مقام معظم رهبری:

بهترین دختر های عالم حضرت زهرا و بهترین پسرهای عالم و بهترین داماد ها هم حضرت امیرالمومنین بود.
ببینید اینها چطور ازدواج کردند؟... از دختر پیامبر تقلید کنید ، از امیرالمومنین تقلید کنید. 2.

2. مطلع عشق ص 123

گلهای وحشی

سید حسن آبشناسان

جمعه به جمعه با دوستاش میرفت کوهنوردی. یه بار نشد که دست خالی برگرده . همیشه برام گلهای وحشی زیبا یا بوته های طلایی میآورد. معلوم بود که از میون صدتا شاخه و بوته به زحمت چیده .
بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع کنم.
یددم گوشه اتاقش یه بوته خار طلایی گذاشته که تازه بود. جریانش رو پرسیدم ، گفتند: از ارتفاعات لولان عراق آورده بود.
شک نداشتم که برای من آورده.1

1. نیمه پنهان ماه ج 12 . ص 30

=============================================

مقام معظم رهبری:

رابطه ی انسانی بر اساس محبت استوار است. همین محبت همزیستی آنها ( زن و وشوهر) را آسان خواهد کرد

جوان مرد

شهید سید علی حسینی

دخترمون نه روزش بود که علی از منطقه اومد. برای عقیقه ، گوسفند خریدو شروع کردیم به تدارکات مقدمات مهمونی.برنامه ریزیها شد ، مهمونها هم دعوت شدند.
یه مرتبه زنگ زدن گفتند: ماموریتی پیش اومده و باید بیای اهواز.
وقتی به من گفت خیلی ناراحت شدمو کلی گریه کردم. بهش گفتم: ما فردا مهمون داریم ، برنامه ریزی کردیم.
وقتی حال من رو اینطور دید به دوستاش زنگ زد و رفتنشو کنسل کرد.
گفته بود:بی انصافیه اگه همسرمو تنها بزارم ، این همه سختی رو تحمل کرده حالا یه بار از من خواسته بمونم. اگه بیام اهواز با روح جوانمردی سازگار نیست.1

1.چشم بی تاب ص94


========================================

مقام معظم رهبری:

از طرف مرد اینطور است که ضرورتهای زن را درک کن، احساسات او را بفهمد ، نسبت به حال او غافل نباشد و خود را صاحب اختیار مطلق العنان او در خانه نداند.2


2. مطلع عشق ص 53

خونسرد

شهید حمید باکری

صبح زود حمید میخواست بره بیرون. براش تخم مرغ آب پز کرده بودم. وقتی رفتم از روی گاز بردارم پشت سرم .عمینکه برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش.
هم عصبانی بودم که اومده تو آشپزخونه و هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه. حمید سریع خودشو رسون تو اشپزخونه و با خونسردی بهم گفت: آروم باش . تا تو اروم نشی بچه رو نمیبرم دکتر.
این قدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد که اروم شدم.
یه هفته تموم میبردش دکتر.
بهم میگفت: دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی ، دیدی بچه خوب شد.1

1.نیمه پنهان ماه ج 10 ص 26


========================================

مقام معظم رهبری:

اگر یک وقت خدای نکرده یک کدورتی پیش امد ، لابه لای محبت ذوبش کنید و از بین ببرید. نباید یک حرف کوچکی را بزرگ کنند و مرتب کش بدهند ، اینها نباید باشد.2.

2.مطلع عشق ص 72

امورات خانواده

شهید محمد حسینی بهشتی

روز جمعه بود که خدمت اقای بهشتی رسیدیم. یکی از دوستان گفت: یکی از مقامات خارجی به تهران اومده و از شما تقاضای ملاقات داه.
آقای بهشتی گفتند: من برای روزهای جمعه برنامه دارم . باید به امورات خانواده بپردازم. به بچه ها دیکته بگم و تو درساشون کمک کنم .
در کارهای منزل هم ،کنار خانمم باشم. البته اگه امام دستور بدن قضیه فرق میکنه.1

1.سیره شهید بهشتی ص 70


===================================

مقام معظم رهبری :

مرد در کشاکش زندگی مردانه خوداحتیاج به یک لحظه آرامش دارد تا بتواند راه را ادامه دهد. آن لحظه آرامش کی هست ؟ همان وقتی که در محیط سرشار از محبت و عطوفت خانوادگی قرار میگیرد.2.


2. مطلع عشق ص 28

جعبه های خالی

شهید عبدالحسین برونسی

بعد یکی ار عملیات ها چند تا جعبه ی خالی با خودش آورده بود .زن همسایه که دید به کنایه گفت: انگار آقای برونسی دست پر تشریف اوردن. حتما یه چیزی واسه بچه هاست.

عبدالحسین وقتی عصبانیت منو دید با خنده گفت:حتما کسی خانوم مارو ناراحت کرده !
گفتم:زن همسایه فکر کرده توی جعبه ها چیزی گذاشتی و اوردی واسه بچه ها.

عبدالحسین که سعی می کرد ناراحتی منو بر طرف کنه گفت : به جای عصبانیت خواستی بگی شما هم شوهرتون رو بفرستید جبهه تا جعبه های بیشتری بیاره!
تا اومدم حرف دیگه ای بزنم ، حالت پدرانه ای گرفت و شروع کرد بع دلداری دادن . اونقدر گفت و گفت تا آروم شدم.1


1.خاکهای نرم کوشک ص 143

=======================================

مقام معظم رهبری:
از هر چیزی که محیط خانواده را متشنج و دچار افسردگی و هیجانهای بی مورد نماید ، اجتناب کنید.هم زن و هم مرد بنا را بر سازش و همزیستی بگذارند.2.

شیرینی زندگی

شهید سید مرتضی آوینی

جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم ، یکی برداشت و گفت: میتونم یکی دیگه بردارم؟
گفتم : البته سید جون ، این چه خرفیه؟
برداشت ولی هیچکدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود ، هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش میکردند برمیداشت اما نمیخورد .
میگفت: برم با خانومو بچه ها میخورم .
میگفت: شما هم این کارو انجام بدین . اینکه ادم شیرینی های زندگیشو با زن و بچه ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر میذاره .1.


1.سید مرتضی اوینی ، کتاب دانشجویی، ص 21

=================================

مقام معظم رهبری:

اگر بخواهید این محبت باقی بماند به جای اینکه از طرف مقابلتان توقع کنید که او مرتب به شما محبت کند ، از دل خودتان بخواهید که تراوش محبت او روز به روز بیشتر شود . محبت به طور طبیعی محبت می افزایند.2

2. مطلع عشق ص 69

نقل قول:
دختر یا پسر؟
شهید محمود کاوه

بعد از چند ماه انتظار خواستم خبر پدر شدنشو بدم اما وقتی از منطقه اومد فورا رفت سراغ کارهای لشکر و اعزام نیرو.
شب خسته و کوفته اومد و رفت استراحت کنه ولی خیلی تو فکر بود.
گفتم محمود تو فکر چی هستی ؟
گفت تو فکر بچه ها !
خوشحال شدم و گفتم: تو فکر بچه ها ؟ کدوم بچه ها؟ هنوز که بچه ای در کار نیست!
گفت : ای بابا ! بچه های لشکر و میگم.
انگار آب سرد ریخته باشن رو بدنم. با ناراحتی رفتم خوابیدم و آروم آروم گریه کردم .
- فاطمه خوابیدی؟
-دارم میخوابم
- چرا امشب اینقدر ساکتی؟
- چی بگم؟
- مثلا بگو دختر دوست داری یا پسر؟
خودمو جم و جور کردمو جوابشو دادم. اون هم نظرشو گفت. اون شب کلی باهام حرف زد. تا خیالش ازم راحت نشد ، نخوابید.

سلام
یه سوال

یه تیزر تبلیغاتی دیدم تو تلویزیون شبکه 1 اسمش شور شیرین بود.
از ظاهرش فهمیدم باید داستان شهید کاوه باشه .
ولی نوشته نبود که کی و کجا میخواد نشونش بده و حتی نوشته نبود سریاله یا فیلم سینماییه .

اگه کسی اطلاعی داره به منم بگه .چون شهید کاوه یکی از قهرمانهای منه . هر کتابی در موردش بوده رو خوندم و خیلی دوست دارم فیلمشو ببینیم
متشکرم :Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

nakisa;232806 نوشت:
سلام یه سوال یه تیزر تبلیغاتی دیدم تو تلویزیون شبکه 1 اسمش شور شیرین بود. از ظاهرش فهمیدم باید داستان شهید کاوه باشه . ولی نوشته نبود که کی و کجا میخواد نشونش بده و حتی نوشته نبود سریاله یا فیلم سینماییه . اگه کسی اطلاعی داره به منم بگه .چون شهید کاوه یکی از قهرمانهای منه . هر کتابی در موردش بوده رو خوندم و خیلی دوست دارم فیلمشو ببینیم متشکرم

سلام
در هفته دفاع مقدس از شبکه 1 پخش میشه :

[spoiler]سريال «شور شيرين» از شبكه يك سيما پخش مي‌شود

كارگردان فيلم «شور شيرين» گفت: نسخه تلويزيوني فيلم سينمايي «شور شيرين» در قالب پنج قسمت از شبكه يك سيما پخش خواهد شد.

جواد اردكاني در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»، از پخش سريال «شور شيرين» از شبكه يك سيما در هفته دفاع مقدس خبر داد.

كارگردان فيلم «شور شيرين» افزود: ظرفيت هاي روايي و بصري زندگي شهيد محمود كاوه به اندازه‌اي بود كه توانستيم يك مجموعه پنج قسمتي و برگرفته از زندگي اين شهيد را تهيه كنيم.

وي ادامه داد: فيلم «شور شيرين» بعد از حضور در جشنواره سي‌ام فيلم فجر و اكران عمومي در سينماها در هفته دفاع مقدس از شبكه اول سيما پخش خواهد شد.

اردكاني با بيان اينكه فيلمبرداري «شور شيرين» در كرمانشاه، مشهد و بخش كوتاهي در تهران انجام شد، گفت: در اين سريال، بخش جنگ شهري شهيد كاوه با نيروهاي ضدانقلاب به خوبي نمايش داده شده است.

خاطرنشان مي شود، فيلم «شور شيرين» كه برنده سيمرغ بلورين بهترين فيلم از نگاه ملي شده، روايت دلاورمردي هاي سردار شهيد محمود كاوه، فرمانده لشكر كربلاي 2 است كه به درجه رفيع شهادت نايل گرديده است؛ رضا رويگري، ماهچهره خليلي، شبنم قلي خاني، سعيد بشيري، علي كشوري و سعيد توكلي از جمله بازيگران اين فيلم هستند.

منبع[/spoiler]

غیبت ممنوع

شهید علی اصغر کلاته سیفری


یه صندوق درست کردو گذاشت توی خونه . بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودن غیبت و دروغ گفت. بعد هم قرار شد هر کی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه مبلغی رو به عنوان جریمه بندازه توی صندوق تا صرف کمک به جبهه و رزمنده ها بشه.
این طرح اینقدر جالب بود که باعث شد همه اعضای خانواده خودشون از این گناه دوری کنند و به همدیگه در این مورد تذکر بدن .1.

1.وقت قنوت ص 145


==================================

مقام معظم رهبری:

خانواده کلمه طیبه است . کلمه طیبه هم خاصیتش این است که وقتی یک جایی به وجود می آید مرتب از خود برکت و نیکی میتراود و به پیرامون خودش نفوذ میدهد.2.

2.مطلع عشق ص 23

اینم به خاطر غیبت چند روزه .

نگین حالا که جام گرفته دوتا دوتا مینویسه ها .
این چند روزه مریض بودم. الان یه کم بهترمو دوباره افتادم به جون این پی سی.

هدیه

شهید علی رضا یاسینی


سال تحویل دور هم بودیم . سر سفره نشسته بودیم که پدر بهمون عیدی داد. بعدش علی شروع کرد به همه عیدی داد غیر از من .
گفت: بیا بالا توی اتاق خودمون.
یه قابلمه گرفت و گفت : من میزنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیه ات رو پیدا کن.
گذاشته بد توی جیب لباس فرمش.
یه شیشه عطر بود و یه دستبند. این قدر برام لذت بخش بود که تا الان یادم مونده .1.


1. نیمه پنهان ماه ج 5 ص 32

=======================================

مقام معظم رهبری:
محبت خانواده را پایدار میکند. محبت مایه آبادی زندگی است . کارهای سخت به برکت محبت برای انسان آسان میشود.2.


2. مطلع عشق ص 68

فقط سکوت

شهید محمد علی رجایی

یه بار صبح که برای خرید لباس با محمد علی به خیابون رفته بودیم ، خریدمون خیلی طول کشید و از صبح تا ظهر از این مغازه به اون مغازه میرفتیم. دوست داشتم لباس دلخواهمو پیدا کنم.
با اینکه مشغله کاریش خیلی زیاد بود ولی چیزی نگفت. فقط سکوت کرد .بدون اینکه کوچکترین اخمی بکنه یا حرفی بزنه بهم فهموند که داره رفتارمو تحمل میکنه .
همین سکوتش بود که منو به فکر انداخت که چرا باید طوری رفتار کنم که بخواد تحملم کنه.
در صورتی که اگه کار به بحث کردن میکشید ، من هیچوقت به این مساله فکر نمیکردم.1.

1.دولت عشق


=========================================

مقام معظم رهبری:

سازش کاری در خانواده جزو واجبات است. نبایستی زن و شوهر تصمیم بگیرند که خودشان هر چه گفتند همان شود. آنچه خودشان میپسندند و آنچه راحتی آنها را تامین میکند همان بشود.
نه اینطور نباید باشد.
باید بنا داشته باشند که با هم سازگاری کنند. این سازگاری لازم است . اگر دیدید مقصود شما تامین نمیشود مگر با کوتاه آمدن ، کوتاه بیایید.2.

2.مطلع عشق ص 90

برای تشکر

شهید علی صیاد شیرازی

زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود چند ماه خونه نیومده بود .
یه روز دیدم در میزنن . رفتم پشت در ، دو نفر بودند.
یکیشون گفت: منزل جناب سرهنگ شیرازی همینجاست؟
دلم هری ریخت . گفتم حتما براش اتفاقی افتاده. گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده. بعد یه پاکتی بهم داد. اومدم تو حیاط و پاکت رو باز کردم. هنوز فکر میکردم خبر شهادتش رو برام اوردن.
باز کردم دیدم یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر عقیق.
نوشته بود: برای تشکر از زحمت های تو . همیشه دعات میکنم .
از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.1.

1.خدا میخواست زنده بمانی ص8


==============================================

مقام معظم رهبری:

اگر بخواهید همسرتان به شما آن محبتش محفوظ بماند ، باید رفتار خودتان را محبت بر انگیز کنید.2.


2.مطلع عشق ص 71

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط سخت

به خاطر کار حسین از ارومیه رفتیم سیرجان. شرایط برام خیلی سخت بود.از یه طرف آب و هوا غیر قابل تحمل بود و از طرفی زندگی با صاحب خونه ی بداخلاق. یه روز دیگه طاقتم طاق شد و گفتم:" زندگی تو این شرایط خیلی برام سخت شده".
حسین هم سریع رفت یه خونه با موقعیت بهتر اجاره کرد.
دو ماه از رفتنمون به خونه دوم گذشته بود که فهمیدم اجاره ای که واسه این خونه می ده از حقوق ماهیانه اش بیشتره.
بهش گفتم:" خواهش می کنم بریم یه خونه دیگه.نمی خوام بیشتر از این اذیت بشی".
گفت:" نمی خوام همسری که تموم قوم و خویشش رو ول کرده و به خاطر من به یه زندگی ساده تن داده و از شهر خودش دور شده رو، ناراحت ببینم".




خاطره ای از شهید حسین تاجیک/همسفر شقایق،ص276

مقام معظم رهبری:

اگر در جامعه ای خانواده مستحکم شد و زن و شوهر حقوق یکدیگر را رعایت کردند و با هم اخلاق خوش داشته و سازگاری نمودند و با همکاری هم مشکلات را برطرف نموده و فرزندان را تربیت کردند، جامعه ای که اینطور خانواهد ها را داشته باشد به صلاح خواهد رسید و نجات پیدا خواهد کرد.

مطلع عشق،ص23و24

به به میبینم که از متکلم وحده بودن خارج شدم .
چه خوب
سرکار سلیله الزهرا متشکرم در دوران غیبت تاپیکو سر پا نگه داشتین :Kaf:

رسالت

شهید علی بینا

تازه تو دبیرستان اسم نوشته بودم. وقتی میرفتم کلاس ، زینب رو میسپردم دست مادرم و میرفتم.
یه روز که از کلاس برگشتم دیدم علی داره لباس کثیف زینب رو عوض میکنه و رفتارش مثل همیشه نیست.
شستم خبردار شد که علی به خاطر اینکه زینب رو گذاشتم و رفتم مدرسه ناراحته .
گفت: دلت میاد زینبو تنها بذاری؟
گفتم: توقع داری دست از کارو زندگی بکشم و این بچه رو حلوا حلوا کنم؟
تا دید به هم ریختم و حال خوبی ندارم ، با نرمی و لطافت خاصی گفت: رسالت اصلی تو تربیت زینبه . سعی کن ازش غافل نشی.
آرامش و نرمی کلامش آرومم کرد.1.

1.سیره پیامبرانه شهدا ص 112

=======================================

مقام معظم رهبری:
سعی شما این باشد که در تمام دوران زندگی ، به خصوص سالهای اول ، این چهار پنج سال اول با هم سازگاری داشته باشید. این طور نباشد که یکی اندکی ناسازاری نشان داد ان دیگری هم ناسازگاری نشان دهد. نه !
اگر دیدید همسرتان ناسازگاری کرد ، شما سازگاری نشان دهید.2.

2.مطلع عشق ص 89

وظیفه

شهید یونس زنگی آبادی

تازه از جبهه برگشته بود ولی انگار خستگی براش معنا نداشت ، رسیده و نرسیده رفت سراغ لباسها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرفها رو شست.
مادرم که ازش کاراش ناراحت شده بود خواهش کرد که این کار رو نکنه ، ولی یونس گوشش بدهکار نبود.
میگفت:
خاله جون این کارها وظیفه ی منه ، من که هیچوقت خونه نیستم ، لا اقل این چند روزی که هستم باید به خانومم کمک کنم.1


1. همسفر شقایق ص 31

============================================

مقام معظم رهبری:

وقتی دو نفر کنار هم قرار میگیرند و همسر میشوند، بعضی از وظایف وجود دارد که بین اینها مشترک است. مانند کشیدن بارهای خانواده ، همکاریهای گوناگونی که در راه بردن خانواده موثر است. اینها باید با هم همکاری کنند. این کارها بین زن و مرد مشترک است . حد اکثر این است که تقسیم کار شود.2


2. مطلع عشق ص 79

[="darkorchid"]
مراسم عقد انجام شد.بعد از مراسم آقا عبدالله خواست تا با من حرف بزند.

اولین برخورد زندگی مشترکمان بود. قبل از صحبت از من خواست تا یک مُهر برایش بیاورم.

چون روحیه ایشان را می شناختم از باب شوخی گفتم: " مُهر؟ مُهر برای چی؟ مگر حاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟ " دیدم حال عجیبی دارد.

نگاهی به من کرد و گفت: " حالا شما یک مهر بیاورید! "

اما من دست بردار نبودم گفتم: " تا نگوییدمُهر را برای چی می خواهید, نمی آورم." گفت: " می خواهم نماز شکر بخوانم و از اینکه خدا چنین همسری به من داده از او تشکر کنم. "

دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو تا جانماز برگشتم.[/]

هروقت حاجی از منطقه به منزل می آمد,بعد از احوال پرسی با من, با همان لباس خاکی بسیجی,به نماز می ایستاد.
یک روز به شوخی گفتم: " تو مگه چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن,نماز می خوانی؟ " نگاهی کرد و گفت: " هروقت تو را می بینم, احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم."

سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت

[="purple"]علی اکبر که مدتها بود به همسرش سر نزده بود, در نامه ای به همسرش چنین نوشت:
" خدت همسر مهربان و خوب خودم, پس از عرض سلام, قصد کردم نامه ای بنویسم و آن چیزی که همیشه در دلم بوده و نمی توانستم بیان کنم را بر روی کاغذ بیاورم. من همیشه در زندگی ام از خداوند متعال می خواستم که زنی به عنوان شریک زندگی برایم مقدر کند که همدم, همراز و شریک غم و خوش حالی ام باشد. این آرزوی من بود که همسرم پاکدامن, نجیب و فهمیده باشد. در آسمان دنبال چنین فرشته ای می گشتم که خداوند بر روی زمین به من عنایت فرمود و باید شکر الهی به جا آورده شود.
خداوند شما را به عنوان همسری مهربان و دارای خصوصیت های واقعی زن مسلمان برای من, و مادری مهربان برای تربیت فرزندانم نگه دارد."[/]

برای ساخت خونه از هر جایی که ممکن بود پول قرض گرفته بودم.

حالا کم کم به موعد ازدواجم نزدیک می شدم و دیگه آه در بساط نداشتم.

دلم گرفته بود. رفتم سر قبر شهدای رضوان. حتی وقتی فاتحه می خوندم، از فکر بی پولی بیرون نیومده بودم.

سر قبر شهید علیرضا فاصله که رسیدم، بازهم مورد بی پولی از ذهنم گذشت و کمی بیشتر سر قبرآن عزیز تأمل کردم.

به خونه که رسیدم مادرم دویست هزار تومن بهم داد و گفت: «محمد داداش شهید علیرضا اومد دم در خونه و این پول رو گذاشت برای تو.

قسم هم داده تا زمانی که مشکلت حل نشده، پول رو برنگردونی.

با خودم گفتم: «لعنت بر کسی که به شاهد بودن شهدا شک کنه!»
__________________

[="teal"]احترام به مادر

سه روز بیشتر از ازدواج مون نمی گذشت.

توی زیر زمین خونه ی پدرش هم ساکن بودیم.

یه روز که مادرش داشت توی حیاط رد می شد، از روی خجالت سریع بلند شدم و در اتاق رو بستم.

در این هنگام دیدم که عبدالرحمن با ناراحتی گفت: «بذار مادرم از جلو در اتاق رد بشه، بعد در رو ببند.»

*

همیشه برای پدر و مادرش یه احترام خاص قائل بود.

خاطره ای درباره ی سردار شهید عبدالرحمن رحمانیان[/]