چرا خدا رو نمیتونم دوست داشته باشم ؟!

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خدا رو نمیتونم دوست داشته باشم ؟!

میدونم خدا هست
نماز میخونم
کار بد انجام نمیدم
سعی میکنم چیز های که خدا گفته رو انجام بدم
ولی تو دلم یه نوع حس جبر گونه به این کار دارم
و از خدا راضی نیستم
و احساس میکنم این کارایی که میکنم یه نوع مازوخیست هست در مقابله با خدا (اینکه اعتراضم رو با کار خوب به خدا نشون میدم !)
شبیه اون جریانی که شخصی کیسه نان خشکی داشته و هر تیکه که میخوره میگفته خدا رو شکر و بهش میگن ما که این همه غذا های لذیذ میخوریم اینقدر خدا رو شکر نمیکنیم تو چرا اینقدر میگی خدا رو شکر و اونم میگه شما متوجه نیستین این خدا رو شکر گفتن من از صد تا فحش هم برای خدا بدتره!
الان حس میکنم تو یه همچین شرایطی هستم
برای رسیدن به رضایت از خدا و آرامش روانی چیکار کنم ؟

کارشناس بحث : هدی

[=Times New Roman]سلام و عرض ادب
مراجعه بفرمائید:
http://www.askdin.com/thread13310.html

به نام خدا
با سلام

helmon;222115 نوشت:
از خدا راضی نیستم

helmon;222115 نوشت:
برای رسیدن به رضایت از خدا و آرامش روانی چیکار کنم ؟

ببخشيد برادر بزرگوار
بنده متوجه سوال اصلي شما نشدم .
مشكل شما اين است كه مي خواهيد خدا را دوست داشته باشيد و اين احساس را نسبت به خدا نداريد ؟
يا اينكه از عباداتتان لذت نمي بريد و آنرا مشتاقانه انجام نمي دهيد ؟
البته دومي تالي اولي است منتها متوجه نشدم مشكل اصلي شما كدام است ؟
لطفا اين رضايت از خداوند را توضيح دهيد .
اگر هم با مطالعه تاپيكي كه مشكات بزرگوار لينك دادند پاسختان را دريافت كرديد كه بفرماييد اين تاپيك را ببنديم .
با تشكر

نقل قول:
شما متوجه نیستین این خدا رو شکر گفتن من از صد تا فحش هم برای خدا بدتره!

سلام

اینا همون هایی هستن که خدا می دونست ناشکری میکنن و به این روز گرفتار میشن!

از هر هزار نفر توی دنیا فقط یکی هست که خدا رو شکر میکنه...همون یکی هم میره بهشت!

دوست داشتن از شریف ترین احساساتی است که آدمی درک میکند. خداوند که خالق این حس است خود کاملترین مصداق آن است. به این تاپیک هم میتوانید مراجعه کنید:
http://www.askdin.com/thread17560.html

نقل قول:
میدونم خدا هست
نماز میخونم
کار بد انجام نمیدم
سعی میکنم چیز های که خدا گفته رو انجام بدم
ولی تو دلم یه نوع حس جبر گونه به این کار دارم
و از خدا راضی نیستم
و احساس میکنم این کارایی که میکنم یه نوع مازوخیست هست در مقابله با خدا (اینکه اعتراضم رو با کار خوب به خدا نشون میدم !)
شبیه اون جریانی که شخصی کیسه نان خشکی داشته و هر تیکه که میخوره میگفته خدا رو شکر و بهش میگن ما که این همه غذا های لذیذ میخوریم اینقدر خدا رو شکر نمیکنیم تو چرا اینقدر میگی خدا رو شکر و اونم میگه شما متوجه نیستین این خدا رو شکر گفتن من از صد تا فحش هم برای خدا بدتره!
الان حس میکنم تو یه همچین شرایطی هستم
برای رسیدن به رضایت از خدا و آرامش روانی چیکار کنم ؟


سلام
خیلی واضحه برادر
شما اول ثابت کن که لازم و واجب است که بنده باید خدا رو دوست داشته باشه
اون چیزی که بر ما واجبه فقط اطاعته !
در ثانی این افکار صد در صد وسوسه شیطوونه
بهش توجه ای نکنید
شیطون می خواد هی با وسوسه و وارد کردن این افکار شما رو درگیر مسائلی بکنه که مثل خوره اعتقادتون رو می خوره
البته ببخشید
بهش نقطه ضعف نشون نده!
نقطه ضعف شما حساس شدن و حساسیت بیش از حد شماست
تو بقیه پستهاتون هم تا حدودی دیده میشه
البته این روحیه برمی گرده به یک سری عللی که بیشتر روش فکر کنی و پیداش کنید راحت تر می تونید از این خوره ذهنی بیرون بیاید.

به نظرم داستان زندگی عرفا و اصول عرفان رو بخونی برات مفید ..... حس خداپرستی و عرفان شرقی خیلی شیرین .....

کتاب [="darkorchid"]نیایش [/]هاشهید دکتر چمران را بخونید + ر[="rgb(153, 50, 204)"]قصی چنین میانه ی میدانم آرزوست[/]؛ فکر کنم کمکتون کند!

سلام بر helmon عزیز
من بحث هات رو خیلی دوست دارم و معمولا دنبال می کنم.
خب پیشنهاد می کنم که برای این مشکل اول ببینی چرا باید خدا رو دوست داشت؟ فکر کن ببین خدا بهت چیزی هم داده؟......
چند روز پیش تصویر نوزاد ناقص الخلقه ای رو آروده بودی که احساس ترحم همه رو بر میانگیخت. سلامتی چقدر ارزش داره و حافظش کیه؟؟
اگه من وسط کفار متولد شده بودم چی میشد؟؟
اگر اونقدر فقیر بودم که به نون شبم می موندم چطور بود؟؟
اگر مرگ در حال بی ایمانی به خدا به سراغم بیاد چطور میشد و کیه که مهلت میده؟؟
و هزار تا اگر دیگه..... که در طول زندگی اگر بهش فکر کنی بعینه مبینشون:ok:

بعد از اینکه نیاز به خدا رو درک کردی بعدش میتونی بری یکم احادیث قدسی رو با تامل بخونی. اونوقت دوست داشتن خدا که هیچ، میگن عشق واقعی رو هم میتونی حس کنی.
التماس دعا:Gol:

با او
سلام و ادب؛


دوست عزیز دقیقا مشکل شما و اکثر افراد اینجاست که خدایی که توی ذهنتون دارید رو نمی تونید دوست داشته باشید، نه خدایی که واقعا خدای جهان است.


چقدر تصویر ذهنیتون از خدا با خدای واقعی جهان مطابقت داره؟!


اصلا از خدا چه تصوّری دارید؟ یک موجود خیلی بزرگ، بزرگ تر از همه چیز، خیلی هم قدرتش زیاده، علمش هم زیاده و.... گاهی عذاب می کنه گاهی نعمت می ده و.... ؟! اگر این ها باشه همش غلطه.

اوّلا که خدا بزرگ نیست، نامحدوده. نامحدود به معنای بزرگ نیست. چون بزرگ هم محدوده، اونجا که بزرگ از کوچک جدا می شه، همون محدودیتش هست. خدا نامحدود است، اعمّ از بزرگ و کوچک است. به علاوه، او دارای علم و قدرت نیست که حالا بگیم خدا علم و قدرت رو داره، حالا خیلی بیشتر از بقیه، بلکه خداوند، خود علم و خود قدرت است. امّا خدا عذاب نمی کند، به این معنی که چوب دست گرفته باشد و دنبال این باشد که بکوبد به سر بندگان. بلکه خداوند قوانینی برای عالشم تنظیم کرده که بعضی کارها نتیجه ی علت و معلولیش می شه عذاب. فرد خودش علّت عذاب رو انتخاب می کنه، معلولش هم که عذابه بر سرش میاد. پس چقدر شناخت ما غلطه... البته ممکنه اینا رو بگیم خیلی ها بگن، خب بله همینطوره، یعنی وقتی اینا رو بشنون تصدیق کنن، ولی اون تصویری که ته ذهنشون از خدا هست، همینطوریه که عرض کردم و غلطه. و خود ما هم همینطوریم، همه...

حالا مقدّمه ی شناخت خدا و ایمان، کفر است. اوّل به خدای ساخته شده در ذهنتون کافر باشید، تا بتونید بهتر خدا روبشناسید. چون لازمه ی دوست داشتن، شناخت هست. شناخت هست که علاقه و تنفّر میاره. مثلا اگر کسی رو بشناسید که پزشک ماهری است بهش علاقه پیدا می کنید ولی بفهمید کسی قاتل هست، تنفر پیدا می کنید. پس شناخت هست که عامل علاقه یا تنفّر می شه.

لذا در ذکر «لا اله الّا الله» هم مشخّصه که اوّل باید یک «لا» بگید تا بعد به «الّا» برسید. اوّل به خداهای تصوّر شده، ساخته شده، معرّفی شده، کافر بشید و بگید لا، بگید لا اله، تا برسید به شناختی دقیق تر و مطابق با واقع تر از خدا که همان الّا الله است.

میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.


شما به ماه خودتون نمی تونید علاقه پیدا کنید، نه ماه گردون. باید ماه خودتون رو بزارید کنار، برید ماه گردون رو همانطور که هست بشناسید. لذا تا ما خدایان ذهنی و... خودمون رو کنار نزاریم، به خدای واقعی نمی رسیم. در همین مضمون شاعر بزرگ، وحدت کرمانشاهی میگه:

هرگز نبــري راه به ســر منــزل الا // تا مـرحــله پيـــما نشــوي وادي لا را


خواندنِ رسائل توحیدی علامه طباطبایی(با صوت تدریس و توضیح استاد رحیمی) رو توصیه می کنم، در شناخت دقیق تر خداوند خیلی عالیه، و همچنین کتاب اسمائ و صفات حق اثر دکتر دینانی و همچنین صوتِ سلسله جلسات اسماء و صفات حق آیت الله صائنی زنجانی(از شاگردان علامه طباطبایی).-برای تهیه شون اگر نیاز به راهنمایی بود به بنده پیام بزنید.-موفق

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

فکر می کنم که اینجا دیواری بین عقل و دل کشیده میشه
همه ی اینها روعقلم قبول میکند امــا دلم احساس نمیکند
..

helmon;222115 نوشت:
میدونم خدا هست
نماز میخونم
کار بد انجام نمیدم
سعی میکنم چیز های که خدا گفته رو انجام بدم
ولی تو دلم یه نوع حس جبر گونه به این کار دارم
و از خدا راضی نیستم
و احساس میکنم این کارایی که میکنم یه نوع مازوخیست هست در مقابله با خدا (اینکه اعتراضم رو با کار خوب به خدا نشون میدم !)
شبیه اون جریانی که شخصی کیسه نان خشکی داشته و هر تیکه که میخوره میگفته خدا رو شکر و بهش میگن ما که این همه غذا های لذیذ میخوریم اینقدر خدا رو شکر نمیکنیم تو چرا اینقدر میگی خدا رو شکر و اونم میگه شما متوجه نیستین این خدا رو شکر گفتن من از صد تا فحش هم برای خدا بدتره!
الان حس میکنم تو یه همچین شرایطی هستم
برای رسیدن به رضایت از خدا و آرامش روانی چیکار کنم ؟

کارشناس بحث : هدی

سلام

چون خدا را نشناخته ای آن عبادتی هم که میکنی از روی ترس است و خدا کسی را که فقط از روی ترس او را بپرستد دوست ندارد .

فکر میکنی که خدا وظیفه دارد تا یک خانه اشرافی یک اتوموبیل اخرین سیستم و یک زندگی مرفه برای تو درست کند تا اورا بپرستی نه خیر اشتباه گرفته ای ان که تو میخواهی به پرستی یک سلطان زور گو مانند امریکاست که برای بزرگ نمائیش یک ملت وهابی میسازد و تا میخورند سیرشان میکند خدا نه نیازی به شکر ان ناسپاس دارد و نه نیازی به عبادت بنده و جنابعالی خدا انچنان بزرگ است که قومی را نابود و قوم دیگری را جانشین انان میکند انکه خدا را دوست دارد سه شبانه روز گرسنگی میکشد و شب سوم بازهم لقمه نانش را به فقیر میدهد و هیچ منتی هم سر خدا نمیگذارد .

helmon;222115 نوشت:
برای رسیدن به رضایت از خدا و آرامش روانی چیکار کنم ؟

سلام
به شناخت خود و خدا بیشتر نیاز دارید
اگر خواهان تعالی هستید بجای گوش دادن به حرف عوام الناس که خیلی سطحی نگرانه مطالب را مطرح میکنند سراغ اهل علم و معرفت بروید .
روایت است که :
خداوند متعال در نزد ظن و گمان بنده خویش است هرگونه به او ظن ببرد با او معامله می کند .
اگر فکر کنید خدا را دوست نداشته اطاعت می کند خدا هم مطابق با نیت و ظن خودتان با شما رفتار می کند . این عین عدل است . نیست ؟
به خدای متعال که کمال و مهر مطلق است خوش گمان باش تا طلایه های محبت او را شاهد شوی .
موفق باشید

[=Times New Roman]سلام ، ممنون از مطالب دوستان.
لطفا قبل از ادامه بحث ، تاپیکی رو که محضرتون معرفی کردم مطالعه بفرمائید...

مشکاة;222499 نوشت:
سلام و عرض ادب مراجعه بفرمائید: چکار کنیم که خدا رو دوست داشته باشیم؟

انشاءالله استارتر تاپیک و سایر دوستان هم جوابشون رو می گیرند.
اگر سؤال دیگری بود حتما در همون تاپیک مطرح بفرمائید.:ok:
ممنونم.
:Gol:

رضايت و دوستي خدا
پرسش: کار بد انجام نمیدم
. سعی میکنم چیز های که خدا گفته رو انجام بدمولی تو دلم یه نوع حس جبر گونه به این کار دارم
و از خدا راضی نیستمدر مقابله با خدا (اینکه اعتراضم رو با کار خوب به خدا نشون میدم !)

پاسخ : انسان زماني مي تواند از خداوند راضي باشد كه به تمامي مصالح و حكمتهاي موجود در احكام ، اوامر و نواهي الهي و نيز شئون و اموري كه در زندگي برايش حاصل مي شود ، واقف باشد آنگاه متوجه مي شود كه جز خير و مصلحت و عنايت و محبت از ناحيه ذات باريتعالي نسبت به بندگانش صادر نمي شود و لذا به احكام و اوامر نه به چشم اداي تكليف كه به چشم امري كه محبوب معشوق است مي نگرد و اين ديدگاه هم حاصل نمي شود مگر با صدق در گفتار و كردار يعني الزام عملي و پايبندي به دستورات دين تا رسيدن و حصول به مقام "رضي الله عنهم و رضوا عنه " استاد جوادي آملي در توضيح و تفسير اين آيه شريفه مي فرمايند : "معيار رضاي خدا دين خداست اين دين گاهي در سطح فعل عمل مي‌شود يك كسي است كه ظاهر واجبات را انجام مي‌دهد اما اگر به يك امتحان سختي مبتلا بشود شايد آلوده دربيايد يك وقت هست كه نه گذشته از اينكه در مقام عمل به احكام الهي عمل مي‌كند و احترام مي‌گذارد متخلق به اخلاق الهي هم هست در مقام وصف هم مرضي خداست اما اگر امتحان خيلي سخت باشد نظير آنچه را كه ذات اقدس اله درباره ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليهما) اعمال فرمود و مانند آن شايد تاب آن را نياورد بعضي‌ها هستند كه نه همين دين خدا كه محور رضاست گذشته از اينكه در همه اعمال آنها ظهور دارد در همه اوصاف آنها ظهور دارد اين عصاره دين در گوهر ذات آنها رسوخ كرده است چنين كسي گوهر ذات او مرضي خداست نه تنها عمل او چنين كسي گوهر ذات او صالح است نه جزء عمل صالحا خواهد بود چنين كسي گوهر ذات او مقبول خداست ...گاهي رضا در مقام فعل و وصف است كه فعل كسي يا وصف كسي مرضي خداست گاهي هم نه گوهر ذات كسي مرضي خداست اين آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ مائده و بعضي از آيات ديگر از اين قسم سوم خبر مي‌دهند كه گوهر ذات مرضي خداست همه موارد ديگر از اين قبيل است ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾ چه اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ مجادله هم اين مضمون آمده است ناظر به رضاي مقام ذات است آنها كه مويد به روح الهي اند ﴿أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ﴾ محض‌اند ﴿أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ اْلإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾ "(1)

(1)- بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، تفسير سوره مباركه مائده ، جلسه 156

موضوع قفل شده است