بزرگترین اشتباه عمرم

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بزرگترین اشتباه عمرم

سلام
یه دوره ایی از یک دختر که فامیل هم بود خوشم آمد وقصد ازدواج با او به سرم زد اما متاسفانه برای تحقیق در این زمینه از رویکرد پرس وجوی مستقیم از خودش چه به صورت رو در رو وچه ازطریق تلفن همراه استفاده کردم اما متاسفانه دچار احساسات شدم اعتراف می کنم بدیهایش را ندیده گرفتم ؛ کارم به جایی کشید که یه روز به خانواده ام گفتم اما آنها نپذیرفتند هیچ ، بلکه حسابی از دستم ناراحت شدند چون آنها دختره رو حسابی می شناختند ومورد پسند آنها نبود ،بلاخره من هم قانع شدم ومنصرف. چون واقعا مناسب من نیست.
از اون روز بیشتر از یک سال می گذرد ومن کاملا عوض شدم واز همکلام شدن با نامحرم توبه کردم اما این وسط دختره خیلی خیلی به من وابسته شده وحتی از زندگی عادیش ساقط شده ودائم زنگ می زند ویا اسمس می دهد ولی من جواب نمی دهم.
من کلی عزاب وجدان دارم ونمی دانم چکار کنم وبه مشاوره شما در این زمینه احتیاج دارم .از یک طرف دختره مناسب من نیست واز طرف دیگر اون عاشق منه ویک ساله داره عذاب می کشه بازهم اعتراف می کنم که من بزرگترین اشتباه عمرم را مرتکب شدم وحتی شاید خدا منو هیچ وقت نبخشه.

به نظر منم باید یجوری شدید جبران کنی براش !
واسه همینه میگن تا مطمئن نشدی قول به کسی نده

بیچاره دختره :Ghamgin:

اون خانم چند سالشه؟
چه تیپّی هست؟خودش و خانواده اش
شما چند سالته؟ چه تیپّی هستی؟

سلام...قبل از هرچیز...مطمئن باشید خدا این همه بی رحم نیست...شما رومی بخشه چون متوجه اشتباه شدین تازه درفکر جبران هستین..

ببخشید خیلی خلاصه بیان کردید..

اگر میشه سوالات دوست قبلی رو جواب بدید وهم چنین جواب این سوالات...تا ندونیم دختره چه جورآدمیه..نمیتونیم بهش کمک کنیم..

1-ارتباط شما تاچقدر بود؟همدیگر رو مرتب میدیدید؟

2_تاچه مدت با هم بودین؟

3_ظاهرشما چطوره؟زیبا هستین؟خوش تیپ؟ظاهرخودتون ولباستون مذهبیه؟

4_دختره چندسالشه؟وشما چندسالتونه؟

5_باید دید اون ازچی شما بیشتر خوشش میومد؟باهاش مهربون بودید؟یا دعواهم میکردین گاهی؟

6-باشما زیاد دردودل میکرد؟ خانوادش باهاش چقدر صمیمین؟ درمورد رفتارخانوادش پیش شما دردودل میکرد؟

دختر سرخورده ایی بود؟محیط خانوادش بسته بود؟
دختره بدحجابه؟واهل خیابون؟

ببخشید این همه پرسیدم....خیلی مهمه..تا متوجه نشیم این خانم به چی رفتاری شما وابسته شده نمیتونیم راه سرد شدنشو پیداکنیم..

راستی کسی مثل خواهرتون که درجریان ماجرا باشه وبخواد باما واسه رها کردن اون دختر همکاری کنه میشناسین؟
به یه شخص سومی هم نیاز داریم...

rq-170;221851 نوشت:
اون خانم چند سالشه؟
چه تیپّی هست؟خودش و خانواده اش
شما چند سالته؟ چه تیپّی هستی؟

الان 19 سالشه
به جز من قبلا هم دوس پسر داشت ، بیچاره خانواده خوبی نداره پدرش معتادٰ بیکار وهمیشه خواب
من الان 24 سالمه و اگه خدا قبول کنه بچه مسجدیم

ستوده تنها;221850 نوشت:
بیچاره دختره :ghamgin:

سلام خیلی ممنون از اظهار نظرتون. مطمئن هستم شما یک خانم هستید چون احساسی برخورد می کنید .
ولی با وجود این بهتون حق میدم چون من واقعا بچگی کردم وحس میکنم تا گردن در باتلاق اشتباه بچه گانم فرو رفتم.

سبزينه ظهور;221857 نوشت:
سلام...قبل از هرچیز...مطمئن باشید خدا این همه بی رحم نیست...شما رومی بخشه چون متوجه اشتباه شدین تازه درفکر جبران هستین..

ببخشید خیلی خلاصه بیان کردید..

اگر میشه سوالات دوست قبلی رو جواب بدید وهم چنین جواب این سوالات...تا ندونیم دختره چه جورآدمیه..نمیتونیم بهش کمک کنیم..

1-ارتباط شما تاچقدر بود؟همدیگر رو مرتب میدیدید؟

2_تاچه مدت با هم بودین؟

3_ظاهرشما چطوره؟زیبا هستین؟خوش تیپ؟ظاهرخودتون ولباستون مذهبیه؟

4_دختره چندسالشه؟وشما چندسالتونه؟

5_باید دید اون ازچی شما بیشتر خوشش میومد؟باهاش مهربون بودید؟یا دعواهم میکردین گاهی؟

6-باشما زیاد دردودل میکرد؟ خانوادش باهاش چقدر صمیمین؟ درمورد رفتارخانوادش پیش شما دردودل میکرد؟

دختر سرخورده ایی بود؟محیط خانوادش بسته بود؟
دختره بدحجابه؟واهل خیابون؟

ببخشید این همه پرسیدم....خیلی مهمه..تا متوجه نشیم این خانم به چی رفتاری شما وابسته شده نمیتونیم راه سرد شدنشو پیداکنیم..

راستی کسی مثل خواهرتون که درجریان ماجرا باشه وبخواد باما واسه رها کردن اون دختر همکاری کنه میشناسین؟
به یه شخص سومی هم نیاز داریم...


از اینکه سعی دارید کمکم کنید ممنونم.
رابطه ما یک سال طول کشید وچون تیپ ما به هم نمی خورد مدام با هم دعوا می کردیم
ما باهم فامیل بودیم وگاهگاهی همدیگرو میدیدیم ولی بیشتر رابطه ی ما اسمسی بود.
خانواده ی خوبی نداشت وبعضی وقتها درد دل می کرد.
اون دختر لجوجیه چون لباس تنگ می پوشید وآرایش می کرد وبه اعتراضم اهمیت نمی داد.
نمی دانم بیشتر از چیه من خوشش میاد . شاید از ظاهرم ویا شاید از تحصیل کرده بودن من چون من لیسانس حقوق دارم واون هنوز دبیرستانیه ویا شاید برای فرار از خانوادش چون من همیشه طرفش رو میگرفتم.
در مورد خواهرم بگم که اون اول همه اعتراض داشت ومتاسفانه در این زمینه نمی تونه به عنوان سومی کمک کنه.
باز هم ممنون

[=&quot]پس اون خانم شما رو فقط به عنوان یک جایگزین قرار داده....یک مرهم.....به همین خاطر به شدت فکر میکنه به شما وابسته شده...درواقع حس اون هم عشق نیست...یه مرهمه...

اختلاف سنی شما.....تعصب شمانسبت به ظاهرش(این یه رفتار پدرانست..درسته که به حرف شما گوش

نمیداده..اما از تعصبتون و اینکه دعواش میکردین خوشش میومده...چون که اون به یه پدرنگهبان نیاز

داشت..شما این نقش رو برایش بازی کردین)....همه اینها کمک کرد که اون ازشما یه تکیه گاه بلند..یه پدر که

مدام حواسش بهش هست...یه آقا که همیشه نبودش رو توی زندگیش احساس میکرده...وعلت بودن شما هم با اون درواقع حس ترحم هم بوده

....

همه اینها کمک کرد که اون به شما وابستگی پیداکنه...بی محلی های شما مکنه اون رو بیشتر به سمت شما بکشونه

....

اگر این فاکتورها یعنی علت علاقه ازجانب شما گرفته بشه....اون دلسردوزده میشه ازشما...اما ما به

نفرسومی نیاز داریم که وقتی شما اون رو ازخودتون سرد میکنید بلافاصه جایگزین بشه و به کمکش

بشتابه...که با احساس خلا دوباره خدایی نکرده به جای دیگه که بد باشه پناه نبره

....

این دختر محکوم نیست به این که تا آخر عمرش مجرد باشه.....امیدوارم به خاطر اختلاف نظرات عمیقتون

راضی شدین باهاش ازدواج نکنید ومشخصه پدرش وگذشته بدخودش تاثیری درانتخابتون نگذاشته

باشه....چون خیلی ها توی سن کم دچار اشتباه میشن...خصوصا این خانم که چنین پدری داره

.

نمیخوام ازش دفاع کنم یابگم کارش درست بوده یااینکه حجاب رو رعایت نمیکنه اشکال

نداره..خب نه...اما این خانم واقعا به یه کمک کننده نیاز داره..البته غیرازشما

..

میتویند نقش یه آدم جدید رو بازی کنید

...

سنتون رو کم کنید جلوش(یعنی باحالت بچگانه زیاد برخورد کنید..خیلی خام..خیلی بی تفاوت...)تا اون حس تکیه گاش تخریب بشه نسبت به شما

..

اجازه بدین با شما صحبت کنه(این موقتی خواهد بود)یه جور صحبت کنید تا مجبور بشه دوباره دردودل کنه

خصوصا درمورد خانوادش دراینجا اگر قبلا میگفتید درکش میکنید..الان حرفتون رو عوض کنید...مقابل دردودل

هاش خیلی تعجب کنید و وانمود کنید که اصلا ااون رو درک نمیکنید..اجازه ندید به دعوا

کشیده بشه فقط خیلی سرد برخورد کرده...ویه کم با کلمات بازی کنید..مثلا اگردرمورد

پدرش گفت وبدیش روگفت..شما ازپدرش دفاع کنید

!

مثلا بگید:اون الان یه بیماره..این حرفها رونزن...اون بیشتر ازتو به کمک نیاز داره

...

اگر من پسرش بودهمحتما ازاون طرفداری میکردم...حمایتش میکردم....شماها کنارش

نیستین که اینطورشد...(اینکه پسر اون مرد باشید روزیاد به کاربگیرید

)

هر دردودلی کردوهرکی سرکوب کرد شما همون فرد سرکوب شده رو ازش حمایت کنید و وقتی هم اعتراض کرد حرفشو قبول نکنید

...

مراقب باشین توی این جریان دعواوقهر ازجانب شما نباشه که درگیری ذهنی پیداکنه....خیلی خودتون روبی خیال بگیرید

..

برای شروع بگید که دیگه اون مثل خواهرتون هست...وبرادرانه باهاش صحبت کنید..تمام واژه هاتون روعوض کنید

...

وکم کم ارتباط رو آروم آروم قطع کنید..طی چندمکالمه نقش بازی کنید که عوض شدید..خیلی باضرافت

باشه...نباید شک کنه ویافکرکنه دارید اون روازخودتون دلسرد میکنید..باید مطمئن بشه


دیگه بهش علاقه نداریدواون تکیه گاهی که توی ذهنش ساخته بود نیستید
..

خب اگر فکر میکنید خیلی سخته این نقش بازی کردن..وچون قبلا بهش علاقه داشتید

الان نمیتونید باهاش ادامه بدید واگر صداشو بشنوید ممکنه دوباره درگیر بشید...پس فقط

گزینه نفرسومی ممونه که باید به اون دختر نزدیک بشه...درکنار حذف کامل شما

..

مثلا شما خططتون روکامل عوض کنید ویامدت طولانی خاموش وهم زمان با این کار

یه نفر بهش نزدیک بشه..باید حتما خانم باشه...وبتونه کمکش هم بکنه تاشمارو کناربذاره...

فرد مورد اعتمادی هست؟سراغ دارین؟

مساله ایی شبیه این رخ داده بود...برای فراموشی،یکی از مشاوران رو اتفاقی به اون خانم نزدیک کردن.....وانمود کرد اتفاقی باهاش دوست شده وکم کم بهش کمک کرد

..

اگر مشاوری رونمیشناسین ازآشنایان...میتونید بایکی از مطب ها ومشاورین،توی شهرتون هماهنگ کنیدوبخواهید بهش نزدیک بشه

...

نگیدکه خیلی هم موضوع حادنیست لزومی به این کارها نیست و خودش حل میشه

.
خب نه.....چون شماخودتون هم توی ایجاد وابستگی نقش داشتین پس نهایت تلاشتون روبکنید
..

کسی رو میشناسین برای کمک؟


[/]

سبزينه ظهور;222026 نوشت:
[=&quot]پس اون خانم شما رو فقط به عنوان یک جایگزین قرار داده....یک مرهم.....به همین خاطر به شدت فکر میکنه به شما وابسته شده...درواقع حس اون هم عشق نیست...یه مرهمه...[/]

[=&quot][=&quot]اختلاف سنی شما.....تعصب شمانسبت به ظاهرش(این یه رفتار پدرانست..درسته که به حرف شما گوش[/][/]

[=&quot]

نمیداده..اما از تعصبتون و اینکه دعواش میکردین خوشش میومده...چون که اون به یه پدرنگهبان نیاز

داشت..شما این نقش رو برایش بازی کردین)....همه اینها کمک کرد که اون ازشما یه تکیه گاه بلند..یه پدر که

مدام حواسش بهش هست...یه آقا که همیشه نبودش رو توی زندگیش احساس میکرده...وعلت بودن شما هم با اون درواقع حس ترحم هم بوده....

همه اینها کمک کرد که اون به شما وابستگی پیداکنه...بی محلی های شما مکنه اون رو بیشتر به سمت شما بکشونه....

اگر این فاکتورها یعنی علت علاقه ازجانب شما گرفته بشه....اون دلسردوزده میشه ازشما...اما ما به

نفرسومی نیاز داریم که وقتی شما اون رو ازخودتون سرد میکنید بلافاصه جایگزین بشه و به کمکش

بشتابه...که با احساس خلا دوباره خدایی نکرده به جای دیگه که بد باشه پناه نبره....

این دختر محکوم نیست به این که تا آخر عمرش مجرد باشه.....امیدوارم به خاطر اختلاف نظرات عمیقتون

راضی شدین باهاش ازدواج نکنید ومشخصه پدرش وگذشته بدخودش تاثیری درانتخابتون نگذاشته

باشه....چون خیلی ها توی سن کم دچار اشتباه میشن...خصوصا این خانم که چنین پدری داره.

نمیخوام ازش دفاع کنم یابگم کارش درست بوده یااینکه حجاب رو رعایت نمیکنه اشکال

نداره..خب نه...اما این خانم واقعا به یه کمک کننده نیاز داره..البته غیرازشما..

میتویند نقش یه آدم جدید رو بازی کنید...

سنتون رو کم کنید جلوش(یعنی باحالت بچگانه زیاد برخورد کنید..خیلی خام..خیلی بی تفاوت...)تا اون حس تکیه گاش تخریب بشه نسبت به شما..

اجازه بدین با شما صحبت کنه(این موقتی خواهد بود)یه جور صحبت کنید تا مجبور بشه دوباره دردودل کنه

خصوصا درمورد خانوادش دراینجا اگر قبلا میگفتید درکش میکنید..الان حرفتون رو عوض کنید...مقابل دردودل

هاش خیلی تعجب کنید و وانمود کنید که اصلا ااون رو درک نمیکنید..اجازه ندید به دعوا

کشیده بشه فقط خیلی سرد برخورد کرده...ویه کم با کلمات بازی کنید..مثلا اگردرمورد

پدرش گفت وبدیش روگفت..شما ازپدرش دفاع کنید!

مثلا بگید:اون الان یه بیماره..این حرفها رونزن...اون بیشتر ازتو به کمک نیاز داره...

اگر من پسرش بودهمحتما ازاون طرفداری میکردم...حمایتش میکردم....شماها کنارش

نیستین که اینطورشد...(اینکه پسر اون مرد باشید روزیاد به کاربگیرید)

هر دردودلی کردوهرکی سرکوب کرد شما همون فرد سرکوب شده رو ازش حمایت کنید و وقتی هم اعتراض کرد حرفشو قبول نکنید...

مراقب باشین توی این جریان دعواوقهر ازجانب شما نباشه که درگیری ذهنی پیداکنه....خیلی خودتون روبی خیال بگیرید..

برای شروع بگید که دیگه اون مثل خواهرتون هست...وبرادرانه باهاش صحبت کنید..تمام واژه هاتون روعوض کنید...

وکم کم ارتباط رو آروم آروم قطع کنید..طی چندمکالمه نقش بازی کنید که عوض شدید..خیلی باضرافت

باشه...نباید شک کنه ویافکرکنه دارید اون روازخودتون دلسرد میکنید..باید مطمئن بشه
دیگه بهش علاقه نداریدواون تکیه گاهی که توی ذهنش ساخته بود نیستید..

خب اگر فکر میکنید خیلی سخته این نقش بازی کردن..وچون قبلا بهش علاقه داشتید

الان نمیتونید باهاش ادامه بدید واگر صداشو بشنوید ممکنه دوباره درگیر بشید...پس فقط

گزینه نفرسومی ممونه که باید به اون دختر نزدیک بشه...درکنار حذف کامل شما..

مثلا شما خططتون روکامل عوض کنید ویامدت طولانی خاموش وهم زمان با این کار یه نفر بهش نزدیک بشه..باید حتما خانم باشه...وبتونه کمکش هم بکنه تاشمارو کناربذاره...

فرد مورد اعتمادی هست؟سراغ دارین؟

مساله ایی شبیه این رخ داده بود...برای فراموشی،یکی از مشاوران رو اتفاقی به اون خانم نزدیک کردن.....وانمود کرد اتفاقی باهاش دوست شده وکم کم بهش کمک کرد..

اگر مشاوری رونمیشناسین ازآشنایان...میتونید بایکی از مطب ها ومشاورین،توی شهرتون هماهنگ کنیدوبخواهید بهش نزدیک بشه...

نگیدکه خیلی هم موضوع حادنیست لزومی به این کارها نیست و خودش حل میشه.
خب نه.....چون شماخودتون هم توی ایجاد وابستگی نقش داشتین پس نهایت تلاشتون روبکنید..

کسی رو میشناسین برای کمک؟

[/]


با سلام
ابتدا لازم می دونم از اهمیتی که برای مشاوره بامن قائل شدین صمیمانه تشکر کنم.
خدمت شما عرض کنم :متاسفانه من دگه نمی خوام رابطه داشته باشم شایدهم یه جورایی می ترسم چون بلاخره این همون رابطه با نامحرم بود که باعث شد کارم به این جاها بکشه واینکه اصول و راهکارهای مشاوره هنوز در جامعه دور ور ما جا نیفتاده یعنی خیلی مونده تا فرهنگ سازی بشه واز جهت دگه من واقعا کسی ندارم که واسطه بشه وجایگزین من بشه چون ما از هم یه مقدار دور هستیم وضمنا نمی خوام خانوادم بفهمن که من دوباره به دختره اهمیت دادم. با وجود این سعی می کنم از این پس به قول شما یه جورایی به عنوان برادر بزرگتر بهش بفهمونم که اون هنوز خیلی جوونه ومی تونه زندگی ایده آلی داشته باشه.
در نهایت مشاوره دلسوزانه شما واقعا به من دلگرمی داد و زره ای ازعذاب وجدان مرا کاهش داد.
موضوع قفل شده است