چطور مادر و خانواده شو راضی کنیم؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چطور مادر و خانواده شو راضی کنیم؟

امیدوارم بتونید بهم کمک کنید
داشتانش طولانیه اما من خلاصش می کنم تا زیاد وقت تون رو نگیرم. من قبول دارم اولش رو اشتباه رفتیم اما لاان به راه حل نیاز دارم تا نصیحت و دعوا.:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:
با پسری در دانشگاه اشنا شدم خداییش از حق نگذریم برا اولین بار تو زندگیم یه انتخاب منطقی کردم پسر واقعا نجیب و با ایمان و نماز خون و با حیا و باوقاری بود. پا پیش گذاشت و با اصرارش قبول کردم بیشتر بشناسمش و از اول نیت هر دومون ازدواج بود. سه ماه باهاش اشنا شدم و از خانوادشو و غیره. بعدش تصمیم گرفت با خانوادش درمیون بذاره و این کارم کرد خانوادش همه چیز منو پسندیدن به جز اینکه تک دختر نیستم و شد دلیل مخالفتو دعوا تو خانوادش تقریبا ده ماهی گذشته و ما دوتا هرکار کردیم نتونستیم با وجود دوری از هم و ندیدن همدیگرو فراموش کنیم نه من تونستم به خواستگارام فکر کنم و نه اون به خواستگاری بره اما به قول خودش دیگه نمی تونه از پس خانوادش بربیاد. کمکم کنید که چطور می شه مادر و خانوادشو راضی کرد.
ما نیت بد نداشتیم از اولم نیت ازدواج و شناخت بود نه دوستی و هوس. ما از دو استان متفاوت هستیم من یزدی و اون اهل قم اما اصالتا یزدی.
من هرچی بخوام ماجرا توضیح بدم باز برا دیگران ایجاد سوال می کنه اما خداییش از حق نگذریم سعی شو کرده شاید الان بخاطر بحث هایی که بخاطر من داشته دلایلشون هم بیشتر شده. تنها امید من یه ایه قران هست که تو اوج دلشکستگیم به خدا پناه اوردمو قران رو باز کردم ایه 89 سوره یونس. من صبر میکنم چون حتی امتحان کردم و به یه خواستگارم فرصت دادم بتونه تو دلم جا باز کنه اما اوضا بدتر شد. بعدش فهمیدم نمی تونم بعد یک سال هنوز جاشو به کس دیگه ای بدم . دیگران با اینکه بعضی شرایط خوب را دارن اما حتی حاضر به فکر کردن هم نشدم. واقعا دیگه نمی دونم چکار باید کرد...
لطفا راهنماییم کنید...:Sham:

hasti.m;220569 نوشت:
خانوادش همه چیز منو پسندیدن به جز اینکه تک دختر نیستم


با سلام و احترام
خیلی خوش اومدین به اسک دین :Gol:

ایشون تک پسرند؟
در خانوادتون چندتا دختر هستید؟

مطمئنید که پسندیدند و فقط مشکل بر سر همین موضوع هست؟! (شاید این مورد رو بهانه‌ای کردند برای رد کردن محترمانه!)

با تشکر

hasti.m;220569 نوشت:
امیدوارم بتونید بهم کمک کنید
داشتانش طولانیه اما من خلاصش می کنم تا زیاد وقت تون رو نگیرم. من قبول دارم اولش رو اشتباه رفتیم اما لاان به راه حل نیاز دارم تا نصیحت و دعوا.:ghamgin::ghamgin::ghamgin:
با پسری در دانشگاه اشنا شدم خداییش از حق نگذریم برا اولین بار تو زندگیم یه انتخاب منطقی کردم پسر واقعا نجیب و با ایمان و نماز خون و با حیا و باوقاری بود. پا پیش گذاشت و با اصرارش قبول کردم بیشتر بشناسمش و از اول نیت هر دومون ازدواج بود. سه ماه باهاش اشنا شدم و از خانوادشو و غیره. بعدش تصمیم گرفت با خانوادش درمیون بذاره و این کارم کرد خانوادش همه چیز منو پسندیدن به جز اینکه تک دختر نیستم ..

دلیلشون اصلااااااااا قانع کننده نیست!!!!!!!!!!!!!!....

hasti.m;220569 نوشت:
امیدوارم بتونید بهم کمک کنید
داشتانش طولانیه اما من خلاصش می کنم تا زیاد وقت تون رو نگیرم. من قبول دارم اولش رو اشتباه رفتیم اما لاان به راه حل نیاز دارم تا نصیحت و دعوا.:ghamgin::ghamgin::ghamgin:
با پسری در دانشگاه اشنا شدم خداییش از حق نگذریم برا اولین بار تو زندگیم یه انتخاب منطقی کردم پسر واقعا نجیب و با ایمان و نماز خون و با حیا و باوقاری بود. پا پیش گذاشت و با اصرارش قبول کردم بیشتر بشناسمش و از اول نیت هر دومون ازدواج بود. سه ماه باهاش اشنا شدم و از خانوادشو و غیره. بعدش تصمیم گرفت با خانوادش درمیون بذاره و این کارم کرد خانوادش همه چیز منو پسندیدن به جز اینکه تک دختر نیستم و شد دلیل مخالفتو دعوا تو خانوادش تقریبا ده ماهی گذشته و ما دوتا هرکار کردیم نتونستیم با وجود دوری از هم و ندیدن همدیگرو فراموش کنیم نه من تونستم به خواستگارام فکر کنم و نه اون به خواستگاری بره اما به قول خودش دیگه نمی تونه از پس خانوادش بربیاد. کمکم کنید که چطور می شه مادر و خانوادشو راضی کرد.
ما نیت بد نداشتیم از اولم نیت ازدواج و شناخت بود نه دوستی و هوس. ما از دو استان متفاوت هستیم من یزدی و اون اهل قم اما اصالتا یزدی.
لطفا راهنماییم کنید...

لام دوست عزیزم هستی خانم
عزیزم به نظر من شما باید اول سنگهات رو با پسر وابکنی یعنی باهاش صحبت کن و ببین ایا واقعآ راست و حسینی اینه دلیل مخالفت خانواده اش بعید میدونم این باشه اخه وقتی خانواده ای دختری را پسند میکنن دیگه کاری به تعداد خواهر و برادراش ندارن اصولآ میگن دختره خوبه حرف نداره از همه لحاظ مورد پسنده و ....
اما اگر واقعآ این دلیلش بود به نظرم تنها حلال این موضوع اقا پسر هست ایشان باید خیلی قاطع به خانواده اش بفهماند که حاضر نیست با یک تک دختر ازدواج کنه بگه که فقط میخوادبا دختری ازدواج کنه که از همه لحاظ مورد پسندشه اون باید خوبیهاتون بگه و نهایت تلاشش را بکنه اما اگر واقعآ همدیگرو دوست داریدو تنها دلیل غیر منطقی مانع رسیدن شماست شما میتوانید بدون رضایت انها عقد کنید
ببین واقعآ این پسر دوستت داره که بخاطرت این کارها رو بکنه خوشبخت باشی عزیزم

سلام هستی جونم
می دونم که اول تاپیک نوشته بودی احتیاجی به دعوا و نصیحت و اینا نداری و دنبال راه کار می گردی، منم قصدم باور کن نصیحت کردنت نیست، فقط می خوام یه داستان واقعی رو برات تعریف کنم.
توی دانشگاه ما،یه جفت دختر و پسر بودن که همکلاسی بودن، پسره از بچه مثبت های دانشگاه بود و اهل فعالیت و اینا. دختره اما نسبت به اون آقاهه، کمتر مدهبی بود ظاهراً- البته دختر خیلی خوب و باوقار وچادری هم بود ولی مثل آقاهه اهل فعالیت مذهبی واینا نبود- اونا کل 4 سال دانشجویی شون رو با هم بودن وانقدر احتمال ازدواجشون از نظر خودشون و همه بچه های دانشگاه بالا بودکه حراست اصلا بهشون گیر نمی داد و ماهم گاهی که برای فعالیت ها نیاز به یک زوج جوان داشتیم رو اینا حساب می کردیم و حتی بچه ها دیدم تو مصاحبه های رفاقتی شون، آقاهه رو تنها "متاهل" جمع خودشون عنوان می کردن! با این که همه می دونستیم اینها عقد نکردن ولی خب رو حساب مذهبی بودن آقاهه و این همه با هم بودنشون احتمال می دادیم یه صیغه ایی یا یه قراری بالاخره حتما هست بینشون....
کم کم واقعا این سوال پیش اومد که اینا چرا عقد نمی کنن و معلوم شد که خانواده ی آقا پسر رضایت به این ازدواج نمی دن. اونها هم دلیل شون همین تک دختر نبودن خانوم بود- مامانشون می گفت خواهرها با هم چشم و هم چشمی می کنن و پسرم روش فشار میاد:Moteajeb!:- چون آقا پسر تک پسر بود و یه خورده ی خیلی خیلی کم هم وضع فرهنگی و مالی خانوادشون از دختره بهتر بود. کلی این آقا با مشاوران عالی که گاه گاه دانشگاهمون می اومدن صحبت کرد، حتی اونا با خانوادش صحبت کردن، با بعضی مشاورهای خیلی خوب مکاتبه می کرد ولی نتیجه ای نداشت. چندبار جلوی خانوادش وایستاد و مقاومت حتی قهر کرد ولی مامانش از شدت غصه بچه شون بیمارستان بستری شدن-فک کنم ناراحتی قلبی گرفتن- و این آقا مجبور شد کوتاه بیاد. الانم تقریبا دو سه ساله که فارغ التحصیل شدن و از هم جدا شدن، چون اون آقا هیچ جوره نتونست خانوادش رو راضی کنه.
می دونی توی این رابطه اون خانوم چقدر ضربه خورد. عملا طلاق قبل از ازدواج اتفاق افتاد و اون دختر نابود شد، پسر هم البته خیلی به هم ریخت ولی خانوم خودت می دونی که بحثش فرق می کنه.
من بهت پیشنهاد می کنم تا جایی که می تونی سعی کن خودت رو از این قید رها کنی. اگر ایشون قسمت شما و همسری باشه که خدا برات درنظر گرفته، مطمئن باش درست می شه ولی اگه قسمت هم نبودین، سعی کن از همین الان وابستگیت به ایشون رو کم کنی.سرت رو مشغول کن به فعالیت های مختلف، اصلا بهشون فکر نکن و مهم تز از همه توکل کن.
به خدا توکل کن. می دونی که خدا همیشه بهترین ها رو برای بنده هاش می خواد.

یعنی خواهر داشتنتون از نظرشون بده؟؟از نظر اجتماعی این مسئله رو بد میدونن یا مذهبی یا شخصی؟

آذر بانو;220589 نوشت:
(شاید این مورد رو بهانه‌ای کردند برای رد کردن محترمانه!)

ممکنه این باشه؟

با سلام

اینا چطور مذهبی بودن و طی 4 سال بدون هیچ محرمیتی باهم بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:Moteajeb!:
اینهمه مانع تراشی بیمورد اونوقت میگن چرا سن ازدواج رفته بالا
عزیز شاید یه مورد دیگه بوده که اقا پسر روشون نشده به شما بگن و اینو گفتن
در هر صورت اگه ادم عجول نیستین و البته اگر اقا پسر هنوز هم به شما علاقه مند هستن میتونین با توکل به خدا صبر کنین و در ضمن اگر خواستگار خوب و هم کفوی هم داشتین بدون دلیل رد نکنین
عزیز جان میدونم این حرفای من نمیتونه تسکینت بده ولی اگر خودتون اقدام کنین و با مادر اقا پسر صحبت کنین شاید بعدها اگر قسمت هم شدین مادرشون برخورد درستی باهات نداشته باشه و این شمارو ازار بده
امیدوارم همه عاشقای واقعی به عشقشون برسن

hasti.m;220569 نوشت:
امیدوارم بتونید بهم کمک کنید
داشتانش طولانیه اما من خلاصش می کنم تا زیاد وقت تون رو نگیرم. من قبول دارم اولش رو اشتباه رفتیم اما لاان به راه حل نیاز دارم تا نصیحت و دعوا.:ghamgin::ghamgin::ghamgin:
با پسری در دانشگاه اشنا شدم خداییش از حق نگذریم برا اولین بار تو زندگیم یه انتخاب منطقی کردم پسر واقعا نجیب و با ایمان و نماز خون و با حیا و باوقاری بود. پا پیش گذاشت و با اصرارش قبول کردم بیشتر بشناسمش و از اول نیت هر دومون ازدواج بود. سه ماه باهاش اشنا شدم و از خانوادشو و غیره. بعدش تصمیم گرفت با خانوادش درمیون بذاره و این کارم کرد خانوادش همه چیز منو پسندیدن به جز اینکه تک دختر نیستم و شد دلیل مخالفتو دعوا تو خانوادش تقریبا ده ماهی گذشته و ما دوتا هرکار کردیم نتونستیم با وجود دوری از هم و ندیدن همدیگرو فراموش کنیم نه من تونستم به خواستگارام فکر کنم و نه اون به خواستگاری بره اما به قول خودش دیگه نمی تونه از پس خانوادش بربیاد. کمکم کنید که چطور می شه مادر و خانوادشو راضی کرد.
ما نیت بد نداشتیم از اولم نیت ازدواج و شناخت بود نه دوستی و هوس. ما از دو استان متفاوت هستیم من یزدی و اون اهل قم اما اصالتا یزدی.
لطفا راهنماییم کنید...

با سلام به نظر شخصی من احتمال داره پسر چون نماز خون و ... هست شاید خانواده مذهبی داشته باشه و یکی از خوبیهاشم اینه که اهل قم هست

و از هیچ نظر باهم دیگه مشکلی ندارید . فقط قضیه تک فرزندی هست که شما با حرف زدن نمیتونید خانوادرو قانع کنید .

باید از یکی از روحانیون و یا بزرگان کمک بگیرید اول با پدر ایشون صحبت کنه و ایشونو راضی کنه حتی پسر درخواست کنه یکی از علما به خانه ایشون بره بهتره

امر خیر هست و میگید که مشکلی هم نداریم یه اختلاف کوچیک هست که پسر خودش با روشی که من گفتم میتونه حل کنه ماهم دعاتون میکنیم البته نظر شخصی بنده بود.

خیر تک پسر نیستن اما فقط یه برادر داره. دلایل مخالفتش مهم نیست دلم می خواست حداقل خانواده منو میدیدن بعد مخافت می کردن اینجور برام درکش راحت تر بود. دلم می خواد بهشون بفهمونم با اینکه ما خانواده شلوغی هستیم اما عاشق همیم و هیچ وقت پشت هم رو خالی نمی کنیم و بهم احترام می ذاریم

باعرض سلام و تشکر خدمت شما
ما هم از این مشکل به وجود آمده برای شما متأثر و ناراحت هستم اما می خواهم چند کلمه از روی دلسوزی با شما صحبت کنم امیدوارم که شما از گزند قلم بنده رنجیده خاطر نشوید .
اگر اجازه بدهید بنده از اول این روابط را تحلیل و بررسی کنم دلیل اینکه شما وارد رابطه مستقیم با فردی شده اید و این رابطه به یک وابستگی و نه عشق و علاقه منطقی تبدیل شده است مشخص نیست معمولا دخترهایی که نیازها و انتظاراتشان در خانواده مخصوصا در کنار جنس مخالف محرم خود برآورده نمی شوند به صورت کاملا ناهشیار دنبال جایگزین و پناهگاه عاطفی در خارج از خانه می گردند البته افرادی که خود ارزشمندی پایین و عزت نفس متوسط به پایین دارند هم به صورت مستقیم وارد اینگونه روابط می شوند . اینکه شما قصدتان ازدواج بوده جای هیچ شک و شبهه ای نیست اما متأسفانه در روابط مستقیم نه تنها شناخت صورت نمی گیرد بلکه نقاط اختلافی و تفاوت های شخصیتی ، نادیده گرفته می شود و در بعضی از موارد به اشتباه تفسیر مثبت می شود و دو طرف به دلیل احساسی که دارند با خوشحالی و امیدواری آینده بسیار خوشی را در کنار هم تصور می کنند غافل از اینکه بعد از ازدواج و افتادن پرده احساسات و آشکار شدن تفاوت های فرهنگی و شخصیتی و رو شدن انتظارات و خواسته های واقعی با تعجب به هم می گویند تو همون هستی که چند ماه با هم دوست بوده ایم بنده در بسیاری از مشاوره های خانواده شاهد وسواس فکری ها و بدبینی هایی بوده ام که دلیل آن دوستی های قبل از ازدواج بوده است و آقا از من می پرسد همسر من هم تجربه دوستی دارد و هم جرأت نمونه اش خود من بوده ام و یا خانم می گوید وقتی برای همسرم اس ام اس می آید من به هم می ریزم و دچار نگرانی و اضطراب می شوم قطعا این گونه زندگی ها با انگیزه بسیار پایین ادامه پیدا می کند .
اما در مورد مشکل پیش آمده شما ابتدا باید نسبت به احساسی بودن یا نبودن ازدواج و موضوعاتی مانند همخوانی شخصیت از طریق مشاوره ازدواج اقدام کرده همچنین با کنار گذاشتن احساسات و وابستگی هایی که معمولا مانع صحیح و منطقی اندیشیدن می شود ، تحقیق دقیق از گذشته ایشان ، روابط پدر و مادر ، وضعیت شغل و تحصیل ، دوستان انتخابی ، وضعیت افراد ازدواج کرده و... به دست آورید و تنها به روابط احساسی و گفت و گو های خودشان درباره خودشان اکتفا نکنید سپس از ایشان بخواهید با افراد با نفوذ از خانواده مانند عموها و دایی ها ، روحانی محل و یا مشاور بخواهند که با خانواده شان صحبت کنند و بعد از رضایت هم به دلیل شروع احساسی این وصلت حتما با مشاوره با تجربه صحبت و از آسیب های اینگونه ازدواج ها و راهکارهای پیشگرانه باخبرشوید.
اما اگر در این بازه زمانی تقریبا یک ماه به نتیجه ای دست پیدا نکردید باید به سرعت بدون هرگونه درنگ با حذف محرک های بیرونی مانند شماره تلفن و رفت و آمدها از طرفی با مدیریت هدف مند و جزیی اوقات زندگی و برنامه ریزی دقیق و شروع دوستی های مناسب با هم جنس و هم سطح خودتان سعی کنید ذهنتان را از تصاویر ایشان پاک کنید و به زندگی جدید با آسیب های کمتری فکر کنید . همیشه به این آیه فکر کنید که شاید شما چیزی را بد بدانید و از آن اکراه داشته باشید در حالی آن خیر باشد برای شما و شاید چیزی را بخواهید ولی شر باشد برای شما و همچنین بدانید که دنیا محل از دست دادن ها و به دست آوردن هاست پس بعد از یک ماه پاک کردن دل و روح به افرادی فکر کنید که به جای روابط مخفیانه و محرمانه با جرأت بالا به خواستگاری رسمی شما اقدام کرده اند قطعا در اینگونه ازدواج هایی که از اول به صورت رسمی ،خواستگار وارد می شود مشکلات کمتری وجود دارد. بنابراین با یک حساب سرانگشتی شما متوجه آسیب های این گونه روابطی که الان دارید و اسم آن را عشق گذاشته و بنده آن را وابستگی می دانم خواهید شد زیرا در این گونه ازدواج ها نارضایتی زناشویی در طول زندگی بیشتر وجود خواهد داشت موفق باشید.

موضوع قفل شده است