متنهای کوتاهی از نهج البلاغه

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
متنهای کوتاهی از نهج البلاغه

ستایش بی حد خدای را سزد ،که هیچ افریده ای از رحمتش نومید نباشد و از نعمت هایش بی بهره نماند.
خدایی که بندگانش را مایوس نسازد و خلق از عبادتش روی بر نتابد.
رحمتش زوال نیابد و نعمتش پایان نپذیرد.
دنیا به هر حال ،چندان نپاید و مردمان را سرانجامی جز گذار از ان نباشد.
صورتی شیرین و دلربا دارد،و مدام در پی خواهانش می شتابد و دل از تماشاگران ظاهری خود می رباید.
پس،از دنیا روی برگیرید

و با نیکوترین توشه عزم رحیل کنید
و بیش از نیاز خود به دنیا روی میندازید
و از ان ،تنها به گرفتن انچه ضروری است ،قناعت ورزید.


سپاس بی حد خدای را سزد
،که لباس عزت و بزرگی پوشید و ان را تنها برای خود -و نه خلقش-برگزید.
این دو صفت ویژه اوست و بر غیر او حرام است و ان لباس انتخاب خداست،
چرا که تنها بزرگی او را برازنده و سزاست،و لعنت خود را از جمع بندگان متوجه کسی ساخت که در این دو صفت با او به رقابت پرداخت.
لذا فرشتگان مقرب ازمایش شدند تا فروتنان از متکبران جدا شوند.
پس خداوند سبحان که دانای درون دلهاست و اگاه به غیب،اظهار داشت:
من ادم را از گل افریدم ،پس هنگامیکه ان را سامان بخشیدم ،از روح خود بران دمیدم،پس بیفتید به پای او سجده کنان ،
و سجده کردند تمامی فرشتگان
مگر شیطان!رشک و خودخواهی بر او بال و پر گشود و او به افرینش خودش نسبت به ادم افتخار نمود و بر مایه خلقت خود متعصب بود.
پس دشمن خدا ،پیشوای متعصبین و پیشرو متکبران.
او معصیت را بنیان نهادو بر جامه ی عزت و بزرگی خدا ،خود را در نزاع با خدا قرار داد ،
لباس عزت برکشید و از پوششی خلاف ان لباس دوری گزید [=&quot][/]


ایا نمی نگرید که خداوند چه سان ابلیس را به دلیل تکبر ورزیدن کوچک داشت!
در دنیا او را طرد فرمود و در اخرت برایش اتش سوزان مهیا نمود.
اگر خداوند بر ان بود که ادم را از نوری خلق کند که پرتو ،ان دیدگان را خیره سازد
و جلوه گری ان عقلها را تحت تاثیر قرار دهد ،با بویی مطبوع،طوری که نفس ها را تازه نماید،
همین کار را می کرد.
و در این حالت گردنها پیش او فروتنانه خم می شد و ازمایش برای فرشتگان چنان سخت نمی شد.
ولی خداوند سبحان افریدگان خود را با بعضی چیزها که نسبت به اصل ان اطلاعی ندارند،
ازمایش می کند تا مطیع و گردنکش معلوم گردد
و روحیه استکباری ایشان را از میان برد و تکبر را دور سازد [=&quot][/]




پس از رفتار خداوند با ابلیس عبرت گیرید،
که همه انچه در مدت درازی کرده بودو تمام کوششی که به خرج داده بود،توسط او بی اثر گردیدو
او شش هزار سال عبادت خدا-معلوم نگردیده که به سالیان دنیا یا اخرت-کرد،

اما با یک ساعت که تکبر ورزید ،از جایگاهی که داشت بیرون گردید.
بعد از ابلیس چه کسی در امان است که چون او معصیت خدا کند -به عذاب دچار نشود.؟
هرگز چنین نیست که خداوند بشری را به بهشت داخل سازد ،

یا کاری که به واسطه ان ،فرشته ای از بهشت خارج نماید.
امر خدا برای اهل اسمان و. زمین به یک نحو خواهد بود.

پس بندگان خدا !حذر کنید از اینکه ابلیس شما را دچار مرض خود کند

و ندا سر دهد و شما را برانگیزاند و سواره و پیاده خود را بر سرتان فرود اورد.
به جانم قسم !

که تیر تهدید در چله کمان نهاده

و کمان را با تمام نیرو کشیده
و از مکانی نزدیک شما را مورد هدف قرار داده
که گفت:
حال که مرا گمراه کردی،زشتی گناه را نزد انها می ارایم.





اگر خداوند قرار بود امکان کبرو نخوت به بندگان خود دهد،
به طور حتم این امتیاز را در اختیار پیامبران و اولیای برگزیده خود می نهاد.
اما خداوند نخوت و خودبزرگ بینی را از ایشان نپسندید
و خشنودی خود را در تواضع انان قرار داد .
پس پیامبران ،گونه خود را بر زمین نهادند
و رخسار بر خاک مالیدند
و در مقابل مومنان تواضع نمودند
و همه ایشان افرادی مستضعف بودند.
خدا انان را با گرسنگی به ازمودنشان پرداخت
و دچار سختی شان داشت
و با ترس ها به پس دادن امتحانشان واداشت
و با درانداختنشان به مشکلات پاکشان ساخت.
پس مال و فرزندان را ملاک خشم و رضای خداوند قلمداد مکنید!
اینها ازمایش و امتحان است
و نشان بی نیازی و توانایی خداوند .
وخدای سبحان فرمود:
ایا اینکه به داشتن مال و پسران ،انان را یاری می دهیم ،
می پندارند که در خوبی ها شتابانده ایم ایشان را؟
خیر !انان توجه ندارند.

[=&quot]
[/] خدای سبحان بندگانی را که در خود متکبرانه نظر می کنند ،
به وسیله اولیایش که در دیده شان مستضعف می نمایند،
ازمایش می کند.
موسی عمران و برادرش هارون بر فرعون وارد شدند ،
در حالی که جامه های پشمین پوشیده بودند و چوبدستی هایی در دست داشتند
و با فرعون عهد بستند که اگر تسلیم امر حق شود ،
سلطنتی جاوید و مستمر و عزیز یابد.
فرعون اظهار کرد :
از این دو در شگفت نمی شوید
که به من جاودانگی ملک و دوام عزت را وعده می دهند
و خود در فقر و ذلت به سر می برند!
پس گردن اویز های زرین و دستبندهای ایشان کجایند؟

اساس دين ،شناخت خداوند است

و كمال شناخت او ،تصديق به وجود اوست
و كمال تصديق به وجود او ، يكتا و يگانه دانستن اوست
و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او ، پرستش اوست دور از هر شايبه و آميزه ‏اى

و پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزه‏ اى پاك باشد كه از ذات او ، نفى هر صفت شود

زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است
و هر موصوفى ، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است .

سلام "باتشكر ازآوردن متن خطبه شريفه قاصعه

هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند ، او را به چيزى مقرون ساخته
و هر كه او را به چيزى مقرون دارد ، دو چيزش پنداشته
و هر كه دو چيزش پندارد ، چنان است كه به اجزايش تقسيم كرده

و هر كه به اجزايش تقسيم كند ، او را ندانسته و نشناخته است .

و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته

و هر كه محدودش پندارد ، او را بر شمرده است

و هر كه گويد كه خدا در چيست ، خدا را درون چيزى قرار داده

و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد ، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است .

خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث ، منزه است .
موجود است ، نه آنسان كه از عدم به وجود آمده باشد ،
با هر چيزى هست ، ولى نه به گونه‏ اى كه همنشين و نزديك او باشد ،
غير از هر چيزى است ، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد .

كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها .
به آفريدگان خود بينا بود ، حتى آن زمان ، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند .
تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش موجب تشويش گردد .
موجودات را چنانكه بايد بيافريد و آفرينش را چنانكه بايد آغاز نهاد .

بى ‏آنكه نيازش به انديشه ‏اى باشد

يا به تجربه‏ اى كه از آن سود برده باشد

يا به حركتى كه در او پديد آمده باشد

و نه دل مشغولى كه موجب تشويش شود .
آفرينش هر چيزى را در زمان معينش به انجام رسانيد
و ميان طبايع گوناگون ، سازش پديد آورد [=&quot][/]

و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا كرد .
و هر غريزه و سرشتى را خاص كسى قرار داد ،
پيش از آنكه بر او جامه آفرينش پوشد ، به آن آگاه بود
و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت

و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر كارى را مى ‏دانست



آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پديد آورد و به هر سوى راهى گشود
و هواى فرازين را بيافريد و در آن آبى متلاطم و متراكم با موجهاى دمان جارى ساخت

و آن را بر پشت بادى سخت‏ وزنده توفان‏ زاى نهاد .

و فرمان داد ،

كه بار خويش بر پشت استوار دارد و نگذارد كه فرو ريزد ، و در همان جاى كه مقرر داشته بماند .

هوا در زير آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جريان يافت . و تا آن آب در تموج آيد

، باد ديگرى بيافريد و اين باد ، سترون بود كه تنها كارش ، جنبانيدن آب بود .
آن باد همواره در وزيدن بود وزيدنى تند ، از جايگاهى دور و ناشناخته .

و فرمانش داد كه بر آن آب موّاج وزيدن گيرد

و امواج آن دريا برانگيزد و آنسان كه مشك را مى ‏جنبانند ، آب را به جنبش واداشت .
باد به گونه‏ اى بر آن مى‏ وزيد ، كه در جايى تهى از هر مانع بوزد .
باد آب را پيوسته زير و رو كرد و همه اجزاى آن در حركت آورد تا كف بر سر برآورد ،

آنسان كه از شير ، كره حاصل شود .

آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بيافريد .
در زير آسمانها موجى پديد آورد تا آنها را از فرو ريختن باز دارد .

و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد

بى ‏هيچ ستونى كه بر پايشان نگه دارد يا ميخى كه اجزايشان به هم پيوسته گرداند .

سپس به ستارگان بياراست و اختران تابناك پديد آورد و چراغهاى تابناك مهر و ماه را بر افروخت ،

هر يك در فلكى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرك .



سپس ،
ميان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه ‏گون فرشتگان پر نمود .

برخى از آن فرشتگان ،
پيوسته در سجودند ، بى ‏آنكه ركوعى كرده باشند ،

برخى همواره در ركوعند و هرگز قد نمى افرازند .

و شهادت مى ‏د هم كه
محمد صلى اللّه عليه و آله
بنده او و پيامبر اوست
كه او را فرستاد با آيينى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و كتابى نوشته شده
و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند ،
و زنگ شبهت از دلها بزدايد .
محمد صلى اللّه عليه و آله
براى اثبات پيامبرى خويش حجتها آورد
و مردمان را با آيات كتاب خود بيم داد
و با ذكر عقوبتها و كيفرها كه بر امتهاى پيشين رفته بود ، بترسانيد

مردمان در فتنه ‏هايى گرفتار بودند ، كه در آن رشته دين گسسته بود و پايه يقين شكست برداشته و مى‏ لرزيد . هركس به چيزى كه خود اصل مى ‏پنداشت چنگ زده بود . كارها پراكنده و درهم ،

راه بيرون شدن از آن فتنه‏ ها باريك ،

طريق هدايت مسدود و كورى و بى خبرى آنسان شايع و همه ‏گير كه هدايت را آوازه ‏اى نبود .
خدا را گناه مى‏ كردند و شيطان را يار و ياور بودند .
ايمان خوار و ذليل بود ،
ستونهايش از هم گسيخته و نشانه‏ هايش دگرگون و راههايش ويران و جاده‏هايش محو و ناپديد .

همگان در راه شيطان گام مى ‏زدند و از آبشخور او مى ‏نوشيدند .
به يارى اين قوم بود كه شيطان پرچم پيروزى برافراشت و فتنه‏ ها برانگيخت
و آنان را در زير پاهاى خود فرو كوفت و پى سپر سمهاى خود نمود .

آنان ، در آن حال ، حيرت زده و نادان و فريب خورده بودند

و بهترين خانه ‏ها را بدترين همسايه .

شبها خواب به چشمانشان نمى ‏رفت و سرمه ديدگانشان سرشك خونين بود .
آنجا سرزمينى بود كه بر دانايش چون ستوران لگام مى زدند و نادانش را بر اورنگ عزت مى ‏نشاندند .

براى كسى كه نا بجا به ناكسان نيكى كند بهره‏ اى جز ستايش فرومايگان، تعريف سركشان و اشرار، و سخنان جاهلان بد گفتار ندارد، و اينها نيز تا هنگامى كه به آنها بخشش مى ‏كند ادامه دارد. دست سخاوتمندى ندارد آن كس كه از بخشش در راه خدا بخل مى ‏ورزد آن كس كه خدا او را مالى بخشيد، پس «بايد» به خويشاوندان خود بخشش نمايد، و سفره مهمانى خوب بگستراند، و اسير آزاد كند، و رنجديده را بنوازد، و مستمند را بهرمند كند، و قرض وامدار را بپردازد، و براى درك ثواب الهى، در برابر پرداخت حقوق ديگران، و مشكلاتى كه در اين راه به او مى ‏رسد شكيبا باشد، زيرا به دست آوردن صفات ياد شده، موجب شرافت و بزرگى دنيا و درك فضائل سراى آخرت است «ان شاء الله».

آگاه باشيد، زمينى كه شما را بر پشت خود مى ‏برد، و آسمانى كه بر شما سايه مى‏ گستراند، فرمانبردار پروردگارند، و بركت آن دو به شما نه از روى دلسوزى يا براى نزديك شدن به شما، و نه به اميد خيرى است كه از شما دارند، بلكه آن دو، مأمور رساندن منافع شما بوده، اوامر خدا را اطاعت كردند، به آنها دستور داده شد كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند.

خداوند بندگان خود را كه گناه كارند، با كمبود ميوه‏ ها، و جلوگيرى از نزول بركات، و بستن در گنج‏هاى خيرات، آزمايش مى ‏كند، براى آن كه توبه كننده ‏اى باز گردد، و گناهكار، دل از معصيت بكند، و پند گيرنده، پند گيرد، و باز دارنده، راه نافرمانى را بر بندگان خدا ببندد، و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمى فرو ريختن روزى، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود:

از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، كه آمرزنده است، بركات خود را از آسمان بر شما فرو مى‏ بارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را يارى مى‏ دهد، و باغستان‏ها و نهرهاى پر آب در اختيار شما مى‏ گذارد .
پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آن كه مرگ او فرارسد، اصلاح گردد.

به خدا سوگند، كلمه‏ اى از حق را نپوشاندم، هيچ گاه دروغى نگفته ‏ام، از روز نخست، به اين مقام خلافت و چنين روزى خبر داده شدم. آگاه باشيد همانا گناهان چون مركب‏هاى بد رفتارند كه سواران خود را عنان رها شده در آتش دوزخ مى ‏اندازند. اما تقوا، چونان مركب‏هاى فرمانبردارى هستند كه سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت جاويدان مى‏ كنند. حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند، امّا كمتر اتّفاق مى ‏افتد كه چيز رفته باز گردد.

دشمن‏ ترين آفريده ها نزد خدا دو نفرند: مردى كه خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت است و مردم را گمراه كرده، به فتنه انگيزى مى‏ كشاند و راه رستگارى گذشتگان را گم كرده و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است. بار گناه ديگران را بر دوش كشيده و گرفتار زشتى ‏هاى خود نيز مى باشد. و مردى كه مجهولاتى به هم بافته، و در ميان انسان‏هاى نادان امّت، جايگاهى پيدا كرده است، در تاريكى ‏هاى فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است. آدم نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزى را بسيار جمع آورى مى ‏كند كه اندك آن به از بسيار است، تا آن كه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد.

كه خداى سبحان مى ‏فرمايد:

ما در قرآن چيزى را فروگذار نكرديم .

[=&quot]و فرمود:
در قرآن بيان هر چيزى است
. و ياد آور شديم كه: بعض قرآن گواه بعض ديگر است و اختلافى در آن نيست. پس خداى سبحان فرمود:
اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مى ‏شد اختلافات زيادى در آن مى ‏يافتن
همانا قرآن داراى ظاهرى زيبا و باطنى ژرف و ناپيداست، مطالب شگفت آور آن تمام نمى‏ شود، و اسرار نهفته آن پايان نمى‏ پذيرد و تاريكى ‏ها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد[/]

كجا هستند كسانى كه پنداشتند دانايان علم قرآن آنان مى‏ باشند نه ما كه اين ادّعا را بر أساس دروغ و ستمكارى بر ضدّ ما روا داشتند، خدا ما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را بالا آورد و آنان را پست و خوار كرد، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حريم نعمت‏هاى خويش داخل و آنان را خارج كرد، كه راه هدايت را با راهنمايى ما مى‏ پويند، و روشنى دل‏هاى كور را از ما مى ‏جويند. همانا امامان (دوازده گانه) همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنى هاشم كاشته‏ اند، مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست، و ديگر مدعيّان زمامدارى، شايستگى آن را ندارند.



وَ قَالَ ( عليه السلام )مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ
وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ
وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِمْ
- امام عليه السّلام (در نكوهش خودبينى و سود صدقه و بخشش به بينوايان و در اينكه هر كس به پاداش و
كيفر كردار خود مى رسد) فرموده است:
1- هر كه خودبين باشد خشم كننده بر او بسيار شود (زيرا خودبين مردم را خوار پندارد و به اين جهت همه
بر او خشمگين گردند)
2- و صدقه دارويى است سودمند و شفا دهنده (زيرا صدقه دل را متوجّه دهنده آن مى نمايد و آن سبب شود كه
خداى تعالى درد را از او دفع فرمايد، و از اينرو پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرموده است: داووا
مرضاكم بالصّدقة يعنى بيمارانتان را بصدقه دادن معالجه و درمان نمائيد)
3- و كردار بندگان در دنياشان در آخرت جلو چشمهاشان است (زيرا آخرت سراى شهود است كه هر نهانى آشكار و
ديده ميشود، چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم س 3 ى 30 مى فرمايد: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما
عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ
أَمَداً بَعِيداً يعنى روزى كه هر كسى كار نيكوئى كرده پيش روى خويش آشكار بيند، و بدى كه كرده آرزو
نمايد كه اى كاش بين او و كار بدش مسافتى جدائى بود «اى كاش آن كار را بجا نياورده بود»).
----------------------------------------------------------------------


قَالَ ( عليه السلام )كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ
فَيُحْلَبَ

- امام عليه السّلام (در باره رفتار با فتنه جويان) فرموده است
در زمان فتنه و تباهكارى مانند ابن اللّبون (بچه شتر نر كه دو سالش تمام شده و مادرش بچه اى را كه
پس از آن زائيده شير مى دهد) باش كه نه پشت (توانائى) دارد تا بر آن سوار شوند، و نه پستانى كه از آن
شير دوشند (هنگام فتنه و تباهكارى طورى رفتار كن كه فتنه جويان در جان و مال تو طمع نكنند ولى اين
وقتى است كه جنگ و زد و خورد بين دو رئيس و پيشواى گمراه و گمراه كننده باشد مانند فتنه عبد الملك و
ابن زبير و فتنه حجّاج ابن اشعث، و امّا هنگامى كه يكى از آنها بر حقّ و ديگرى بر باطل بود فتنه نيست
مانند جنگ جمل و صفّين كه واجب است همراهى صاحب حقّ و بذل جان و مال در راه او.

پس سعى كنيد كه شما پرچم فتنه‏ ها و نشانه هاى بدعت‏ها نباشيد، و آنچه را كه پيوند امت اسلامى بدان استوار، و پايه ‏هاى طاعت بر آن پايدار است، بر خود لازم شماريد ، و بر خدا، ستمديده وارد شويد نه ستمگر، و از گرفتار شدن به دام‏هاى شيطان، و قرار گرفتن در وادى دشمنى ‏ها بپرهيزيد، و لقمه‏ هاى حرام به شكم خود راه ندهيد، شما برابر ديدگان خداوندى قرار داريد كه گناهان را حرام كرد و راه اطاعت و بندگى را آسان فرمود.

فرمان امیرالمومنین(ع) خطاب به مالک‏ اشتر

مالک بن حارث نخعی، معروف به اشتر، مردی دلیر و از وفادارترین یاران امیرالمومنین(ع) بود و در زبان عربی اشتر به کسی گویند که پلک چشمش برگشته باشد و یک پلک چشم اشتر، بر اثر ضربت گرزی که در سال شانزدهم هجری در جنگ مسلمین با روم صغیر بر خود او(کلاه خود او) کوبیده بودند آسیب دید و از آن به بعد معروف به اشتر گردید. مولای متقیان، محمد بن ابوبکر را ولی مصر کرد اما بر اثر توطئه معاویه، وضع محمد بن ابوبکر در مصر متزلزل شد و می‏دانیم که بعد وی را در آن کشور به قتل رسانیدند و امیرالمومنین(ع) مالک‏اشتر را به ولایت مصر انتخاب نمود و این فرمان را نوشت و به او داد ولی معاویه که از نصب مالک ‏اشتر به ولایت مصر اطلاع حاصل کرده بود، دستور داد که او را زهر خورانیدند و به طوری که در تواریخ اسلامی نوشته شده در محلی موسوم به قلزم(که امروز محل واقعی آن معلوم نیست) مالک ‏اشتر را زهر خورانیدند و زهر را در عسل به او دادند و مالک در سال 38 هجری از آن زهر، زندگی را بدرود گفت و امیرالمومنین(ع) از مرگ مالک ‏اشتر بسیار اندوهگین گردید و گفت مالک ‏اشتر برای من، مانند من بودم برای رسول‏الله(ص) و معاویه وقتی از مرگ مالک‏ اشتر مطلع شد به اطرافیان گفت علی بن ابیطالب(ع) دو دست داشت و یک دست او عمار یاسر بود که در جنگ(جنگ صفین) کشته شد و دست دیگرش را مالک‏ اشتر تشکیل می‏داد که او هم دیگر نیست. راجع به محل زهر خورانیدن به مالک ‏اشتر و مرگ او روایت دیگر وجود دارد و به موجب آن، گفته ‏اند محلی که در آنجا به مالک‏ اشتر زهر خورانیدند شهر (عریش) نزدیک مصر بود و بعد از این که فوت کرد جسدش را به مدینه منتقل کردند و در آنجا دفن نمودند.



این دستوری است از بنده خدا، علی، امیرمومنان به مالک بن حارث اشتر در زمانی که او را به فرمانروایی مصر انتخاب می‏نماید و به موجب این پیمان او مامور است که خراج آن کشور را دریافت کند و با دشمنان نبرد نماید و دقت داشته باشد که کارهای مردم اصلاح شود و برای آبادی شهرها و روستاها بکوشد.

به او امر می‏شود تا این که از خدا بیم داشته باشد و در بندگی‏اش بکوشد و آنچه از واجبات که خداوند در کتاب خدا امر کرده بجا بیاورد و آن واجبات همان است که هیچ کس به نیک بختی نمی‏رسد مگر این که آنها را به جا بیاورد و هر کس که از اجرای آن واجبات شانه خالی نماید دچار طعم تلخ بدبختی خواهد گردید.

مالک مکلف می‏باشد که خداوند را با دل و دست و زبان یاری کند و خداوند که بزرگتر از او نیست عهد کرده که یاری کنندگان دین خود را مورد حمایت قرار دهد و هر کس که او را بزرگ بداند خداوند هم وی را عزیز می‏دارد.

خداوند دستور می‏دهد که آدمی بایستی نفس اماره هوسران را هنگامی که سرکشی می‏نماید رام کند و نفس را از کارهای ناپسندیده بر کنار بدارد و عادت نفس این است که آدمی را به کارهای ناپسند اغوا می‏کند و انسان باید خود را در پناه حق قرار بدهد تا این که از وسوسه نفس در امان بماند.
ای مالک، آگاه باش که من تو را برای ولایت به بلادی فرستادم که قبل از تو، در آن بلاد، حکام دیگر، عادل یا ظالم حکمرانی می کردند و همانگونه که تو در امور مربوط به حکمرانان دیگر نظر می‏اندازی مردم نیز در کارهای تو نظر می‏اندازند و راجع به تو، در آینده، همان را می‏گویند که تو راجع به حکمرانان سلف می‏گویی.

نیکوکاران را از گفته ‏هایی که راجع به آنها بر زبان بندگان خداوند جاری است می‏توان شناخت و رفتار تو بایستی طوری باشد که مردم از تو به نیکی یاد کنند و بهترین اندوخته تو رفتار نیکویت می‏باشد و بر تمایلات و شهوات نفس خود مسلط باش و از آنچه بر تو حلال نیست دوری کن و این را بدان که نسبت به نفس، بخل ورزیدن و از ایجاب خواهشهای آن امتناع کردن، عدالت است.

ای مالک ، قلب تو بایستی آکنده از محبت رعیت باشد و با رعایا با عطوفت رفتار کن و نسبت به آنها چون گرگ نباش که گوسفندی را می‏درد و از لاشه آن ارتزاق می‏نماید و بدان که مردم دو نوع هستند، گروهی برادران دینی تو می‏باشند که تو بایستی با آنها با رافت رفتار کنی و گروهی دیگر، چون تو، جزو آفریدگان خدا هستند که از روی عمد یا از روی سهو، مرتکب خطا شده ‏اند و همانطور که تو امیدوار هستی که خداوند بر تو ببخشاید و از گناهانت درگذرد تو هم بر آنها ببخشا و از روی تناسب، تو نسبت به آنها ارجح هستی و آن کس که تو را به حکومت بر آن مردم فرستاده از تو برتر است و خداوند متعال برتر از کسی می‏باشد که تو را به حکومت انتخاب کرده و قدرت حقیقی با اوست و اینک قلمروی حکومت تو، یک عرصه آزمایش می‏باشد تا اینکه رفتار تو نسبت به رعیت معلوم شود و مبادا که بر اثر ظلم نسبت به رعیت خود را در وضعی قرار بدهی که بایستی با خدا بجنگی زیرا تو یارای مقاومت در قبال خداوند را نداری و روزی نخواهد آمد که تو محتاج کرم و عفو کردگار نباشی. هرگز از صرف نظر کردن و بخشایش نسبت به رعیت پشیمان نشو و از مجازات کردن احساس خرسندی منما. تو در آنجا دارای قدرت هستی و لذا می‏توانی خشم خود را فرو ببری و به همین جهت هرگز در ابراز خشم عجله نکن. نگو که من چون فرمانفرما هستم همه باید از من اطاعت کنند و نگو که مامور هستم و هر چه بخواهم می‏کنم. زیرا اگر این روش را پیش بگیری دین در تو سست می‏شود و قلب تو را سیاهی می‏گیرد و خداوند لطف خود را از تو باز می‏گرداند.

اگر مرتبه حکومت و فرماندهی تو را خودپسند کرد، عظمت خداوند را در نظر بگیر و به یاد بیاور که تو نسبت به خداوند چقدر کوچک و ناتوان هستی و از عهده هیچ یک از کارهای خداوند برنمی‏آیی و این فکر، غرور را از تو دور می‏نماید و خردمندی را به تو برمی‏گرداند.


خير و خوبى در دنيا وجود ندارد مگر براى دو دسته :

دسته اوّل آنان كه سعى نمايند در هر روز، نسبت به گذشته كار بهترى انجام دهند.

دسته دوّم آنان كه نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشيمان و سرافكنده گردند و توبه نمايند،


و توبه كسى پذيرفته نيست مگر آن كه با اعتقاد بر ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت باشد.



پس از کشته شدن عثمان که خواستند با او بیعت کنند . از من دست بدارید و دیگرى جز مرا بطلبید ، که روى به کارى داریم که چهره‏ها و رنگهاى گونه‏گون دارد . نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایى است و نه عقلها را تاب تحمل . سراسر آفاق را ابرى سیاه فرو پوشیده و راههاى روشن ناشناخته مانده .

بدانید ، که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود مى‏دانم .
نه به سخن کسى که در گوشم زمزمه مى‏کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت . اگر مرا به حال خود رها کنید ، من نیز چون یکى از شما خواهم بود . شاید بیشتر از شما ، به سخن آنکه کار خود به او وامى‏گذارید ، گوش سپارم و بیشتر از شما از او فرمان ببرم . اگر براى شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم
خطبه شماره 91

حمد خدایى را که اول تاست و هیچ چیز پیش از او نبوده است و آخر است و هیچ چیز پس از او نخواهد بود و برتر است و هیچ چیز بالاتر از او نیست و نزدیک است و هیچ چیز نزدیکتر از او نباشد .

و از این خطبه [ در وصف رسول الله ( ص ) ]

قرارگاه او بهترین قرارگاهها است و خاستگاه او شریفترین خاستگاهها ، در معادن کرامت و مهدهاى پاکى و پاکدامنى . دلهاى نیکوکاران بدو گرایید و چشمها به سوى او گردید . خداوند با بعثت او کینه‏ها را مدفون ساخت و آتش خصومتها را خاموش نمود . میان یاران را بدو الفت داد و میان خویشاوندان جدایى افکند . فرو دستان را عزیز کرد ، و عزیزان را فرودست ، و حقایق را گاه به سخن آشکار نمود و گاه به خاموشى .
خطبه شماره95

الگوی انسان کامل:

ان کس که در عیب خود بنگرد، از عیب جویی دیگران بازماند

و کسی که به روزی خداخشنود باشد، بر انچه از دست رفته اندوهگین نباشد

وکسی که شمشیر ستم بر کشد ، با ان کشته شود

و ان کس که در کارها خود را به رنج اندازد ، خود را هلاک سازد

و هر کس خود را در گرداب های بلا افکند غرق گردد

و هر کس به جاهای بد قدم گذاشت متهم گردید

و کسی که زیاد سخن گوید زیاد هم اشتباه دارد،شرم و حیا او اندک است ،

و انکه شرم و حیای او اندک است ، پرهیزگاری او کمتر خواهد بود

و کسی که پرهیزگاری او اندک است دلش مرده است،

و ان که دلش مرده باشد در اتش جهنم سقوط خواهد کرد

و ان کس که زشتی های مردم را بنگرد ، و انرا زشت بشمرد ، سپس همان زشتی ها را مرتکب شود ، پس او احمق واقعیست.

قناعت ، مالی است که پایان نیابد، و انکس که فراوان یاد مرگ باشد در دنیا یه اندک چیزی خشنود است،

و هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او بحساب می اید جز به ضرورت سخن نگوید.

فلسفه احکام الهی:

خدا ایمان را برای پاک سازی دل از شرک،

و نماز را برای پاک بودن از کبر و خود پسندی،

و زکات را برای فزونی روزی،

و روزه را برای ازمودن اخلاص بندگان،

و حج را برای نزدیکی و همبستگی مسلمانان،

و جهاد را برای عزت مسلمانان،

و امر به معروف را برای اصلاح توده نا اگاهان ،

و نهی از منکر را برای بازداشتن بی خردان از زشتی ها،

و صله رحم را برای فراوانی خویشاوندان،

و قصاص را برای پاسداری از خون ها،

و اجرای حدود را برای برای بزرگداشت محرمات اللهی،

و ترک میگساری را برای سلامت عقل،

و دوری از دزدی را برای تحقق عفت،

و ترک زنا را برای سلامت نسل ادمی،

و ترک لواط را برای فزونی فرزندان،

و گواهی دادن را برای بدست اوردن حقوق انکار شده،

و ترک دروغ را برای حرمت نگه داشتن راستی،

و سلام کردن را برای امنیت از ترس ها،

و امامت را برای سازمان یافتن امور امت،

و فرمان برداری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری ، واجب کرد.

الهی همه ما را شیعه واقعی و عامل به فرمایشات علی بن ابی طالب قرار بده:Gol:

حضرت علی ع میفرمایند بپرهیز از گردنکشی بر بندگان خدا که به راستی خداوند قدرت هر گردنکشی را بشکند

آگاه باشيد،
همانا اين دنيا كه آرزوى آن را مى ‏كنيد و بدان روى مى ‏آوريد، و شما را گاهى به خشم مى ‏آورد و زمانى خشنود مى ‏سازد،
خانه ماندگار شما نيست،
و منزلى نيست كه براى آن آفريده و به آن دعوت شديد،
آگاه باشيد نه دنيا براى شما جاودانه و نه شما در آن جاودانه خواهيد ماند.
دنيا گرچه از جهتى شما را مى ‏فريبد ولى از جهت ديگر شما را از بديهايش مى ‏ترساند،
پس براى هشدارهايش از آنچه مغرورتان مى ‏كند چشم پوشيد،
و به خاطر ترساندنش از طمع ورزى در آن باز ايستيد،
به خانه ‏اى كه دعوت شديد سبقت گيريد، و دل از دنيا برگيريد،
و چونان كنيزكان براى آنچه كه از دنيا از دست مى ‏دهيد گريه نكنيد،
و با صبر و استقامت بر اطاعت پروردگار، و حفظ و نگهدارى فرامين كتاب خدا، نعمت‏هاى پروردگار را
نسبت به خويش كامل كنيد.
آگاه باشيد،
آنچه براى حفظ دين از دست مى ‏دهيد زيانى به شما نخواهد رساند.
آگاه باشيد،
آنچه را با تباه ساختن دين به دست مى ‏آوريد سودى به حالتان نخواهد داشت.
خداوند دل‏هاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت عطا فرمايد.

سوگند به خدا، اگر بخواهم مى ‏توانم هر كدام شما را از آغاز و پايان كارش، و از تمام شئون زندگى، آگاه سازم،
امّا از آن مى ‏ترسم كه با اينگونه خبرها نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كافر شويد،
آگاه باشيد كه من اين اسرار گرانبها را به ياران راز دار و مورد اطمينان خود مى ‏سپارم.
سوگند به خدايى كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به حق برانگيخت، و او را برگزيد، جز به راستى سخن نگويم.
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همه اطلاعات را به من سپرده است،
و از محل هلاكت آن كس كه هلاك مى ‏شود،
و جاى نجات كسى كه نجات مى‏ يابد، و پايان اين حكومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است.
هيچ حادثه ‏اى بر من نگذشت جز آن كه در گوشم نجوا كرد، و مرا مطّلع ساخت.

خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از بازگشتش از صفين :

او را سپاس مى گويم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسليم نهاده ام و خواهم كه مرا از گناه در امان نگه دارد. از او يارى مى جويم كه نيازمند آنم كه نيازم برآورد. هر كس را كه او راه بنمايد، گمراه نگردد و هر كس را كه با او دشمنى ورزد، كس زينهار ندهد، هركس را كه تعهد كند، بى چيز نشود كه تعهدش از هر چه به سنجش ‍ آيد، افزون است و از هر چه اندوختنى است برتر. و شهادت مى دهم كه خداوندى جز اللّه ، خداى يكتا نيست . يگانه است و بى هيچ شريكى .
شهادت مى دهم ، شهادتى كه خلوصش از بوته آزمايش نيكو برآمده باشد و اعتقاد به آن با صفاى نيت همراه بود. بدان چنگ در مى زنم ، همواره تا آنگاه كه ما را زنده مى دارد و مى اندوزيم آن را براى روزهاى هولناكى كه در پيش داريم . چنين شهادتى نشان عزم جزم ما در ايمان است و سرلوحه نيكوكارى و خشنودى خداوند است و، سبب دور ساختن شيطان .
و شهادت مى دهم كه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بنده او و پيامبر اوست كه او را فرستاد با آيينى چون آفتاب تابنده ، پرآوازه و دانشى برتر و كتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند؛ و زنگ شبهت از دلها بزدايد. محمد (صلى اللّه عليه و آله ) براى اثبات پيامبرى خويش حجتها آورد و مردمان را با آيات كتاب خود بيم داد و با ذكر عقوبتها و كيفرها كه بر امتهاى پيشين رفته بود، بترسانيد.
مردمان در فتنه هايى گرفتار بودند، كه در آن رشته دين گسسته بود و پايه يقين شكست برداشته و مى لرزيد. هركس به چيزى كه خود اصل مى پنداشت چنگ زده بود. كارها پراكنده و درهم ، راه بيرون شدن از آن فتنه ها باريك ، طريق هدايت مسدود و كورى و بى خبرى آنسان شايع و همه گير كه هدايت را آوازه اى نبود. خدا را گناه مى كردند و شيطان را يار و ياور بودند. ايمان خوار و ذليل بود، ستونهايش از هم گسيخته و نشانه هايش دگرگون و راههايش ويران و جاده هايش محو و ناپديد.
همگان در راه شيطان گام مى زدند و از آبشخور او مى نوشيدند. به يارى اين قوم بود كه شيطان پرچم پيروزى برافراشت و فتنه ها برانگيخت و آنان را در زير پاهاى خود فرو كوفت و پى سپر سمهاى خود نمود. آنان ، در آن حال ، حيرت زده و نادان و فريب خورده بودند و بهترين خانه ها(2) را بدترين همسايه . شبها خواب به چشمانشان نمى رفت و سرمه ديدگانشان سرشك خونين بود. آنجا سرزمينى بود كه بر دانايش چون ستوران لگام مى زدند و نادانش را بر اورنگ عزت مى نشاندند.
و از اين خطبه (در وصف آل محمد ص ):
آل محمد امينان اسرار خداوندند و پناهگاه اوامر او و معدن علم او و مرجع حكمت او و خزانه كتابهاى او و قله هاى رفيع دين او. قامت خميده دين به پايمردى آنان راستى گرفت ، و لرزش اندامهايش به نيروى ايشان آرامش يافت .
و از اين خطبه درباره منافقين
گناه مى كارند و كشته خويش به آب غرور آب مى دهند و هلاكت مى دروند. در اين امّت هيچ كس را با آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) مقايسه نتوان كرد. كسانى را كه مرهون نعمتهاى ايشان اند با ايشان برابر نتوان داشت ، كه آل محمد اساس دين اند و ستون يقين كه افراط كاران به آنان راه اعتدال گيرند و واپس ماندگان به مدد ايشان به كاروان دين پيوندند. ويژگيهاى امامت در آنهاست و بس . و وراثت نبوّت منحصر در ايشان . اكنون حق به كسى بازگشته كه شايسته آن است و به جايى باز آمده كه از آنجا رخت بر بسته بود

اى مردم سوگند به خدا من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى ‏كنم مگر آن كه پيش از آن خود، عمل كرده ‏ام،
و از معصيتى شما را باز نمى ‏دارم جز آن كه پيش از آن، ترك گفته ‏ام.

آگاه باشيد همانا اين قرآن پند دهنده ‏اى است كه نمى ‏فريبد، و هدايت كننده ‏اى است كه گمراه نمى ‏سازد، و سخنگويى است كه هرگز دروغ نمى ‏گويد.
كسى با قرآن همنشين نشد مگر آن كه بر او افزود يا از او كاست، در هدايت او افزود و از كور دلى و گمراهى ‏اش كاست.
آگاه باشيد كسى با داشتن قرآن، نيازى ندارد و بدون قرآن بى نياز نخواهد بود.
پس درمان خود را ازقرآن بخواهيد، و در سختى ‏ها از قرآن يارى بطلبيد، كه در قرآن درمان بزرگ‏ترين بيمارى ‏ها يعنى كفر و نفاق و سركشى و گمراهى است، پس به وسيله قرآن خواسته‏ هاى خود را از خدا بخواهيد، و با دوستى قرآن به خدا روى آوريد، و به وسيله قرآن از خلق خدا چيزى نخواهيد، زيرا وسيله ‏اى براى تقرّب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد.

آگاه باشيد، كه شفاعت قرآن پذيرفته، و سخنش تصديق مى ‏گردد، آن كس كه در قيامت، قرآن شفاعتش كند بخشوده مى ‏شود، و آن كس كه قرآن از او شكايت كند محكوم است،
در روز قيامت ندا دهنده ‏اى بانگ مى ‏زند كه:

آگاه باشيد امروز هر كس گرفتار بذرى است كه كاشته و عملى است كه انجام داده، جز اعمال منطبق با قرآن.
پس شما در شمار عمل كنندگان به قرآن باشيد، از قرآن پيروى كنيد، با قرآن خدا را بشناسيد، و خويشتن را با قرآن اندرز دهيد، و رأى و نظر خود را برابر قرآن متّهم كنيد، و خواسته‏ هاى خود را با قرآن نادرست بشماريد.

موضوع قفل شده است