حدیثی درباره بودا در بحار الانوار

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیثی درباره بودا در بحار الانوار

با سلام خدمت کارشناس محترم و دوستان عزیز
در ویکیپدیا نوشته، برخی علماء بودا رو پیامبر می دونند به خاطر حدیثی که در ج 17 بحار الانوار اومده، داستان بوداسف و بولوهر

لطفا این حدیث و ترجمش رو اگر ممکنه بفرمایید

با سلام
ویکی پدیا اشتباه نوشته این
بوداسف و بولوهر یک داستان به زبان هندی است در مورد بودا !!و در هیچ یک از کتب اسلامی چنین نظری به بودا ندارند که او را پیامبر بدانند ! !!
البته در پستهای بعد کامل توضیح میدهم


با سلام

يوذاسف يا يوزاف در كتب بحار واكمال أمده :


ما ذكره أبو جعفر ابن بابويه رحمه الله في الجزء الثالث من كتاب الكمال في الغيبة في جملة حديث ملك الهند و ولده يوذاسف و بلوهر الحكيم فقال عن ملك الهند ما هذا لفظه و كان حريصا على الولد و لم يكن له ولد إلى أن طال عليه أمره فحملت امرأة من نسائه و ولدت غلاما فاستبشر بذلك و أمر للناس بالأكل و الشرب سنة و سمى الغلام يوذاسف و جمع العلماء و المنجمين لتقويم ميلاده فرفع المنجمون إليه أنهم يجدون الغلام يبلغ من الشرف و المنزلة ما لم يبلغ أحد و اتفقوا على ذلك جميعا غير أن واحدا منهم قال ما أظن أن الشرف الذي يبلغه هذا الغلام إلا شرف الآخرة و لا أحسبه إلا أن يكون إماما في الدين و النسك و ذا فضيلة في درجات الآخرة لأني أرى الشرف الذي يبلغه ليس يشبه شرف الدنيا بل هو يشبه شرف الآخرة فوقع ذلك القول من الملك موقعا كاد ينغصه سروره بالغلام و كان المنجم الذي أخبر بذلك من أوثق المنجمين في نفسه و أعلمهم و أصدقهم عنده ثم ذكر ابن بابويه كيف تقلبت الأمور بيوذاسف ابن الملك حتى زهد في الدنيا زهدا عظيما و فارق ملك أبيه و صح حكم المنجم فيه بدلالة الله تعالى له بالنجوم و التنبيه



بصائر: عبد الله بن عامر، عن الربيع،
عن جعفر بن بشير، عن عمر وبن أبي المقدام، عن عفيف بن أبي سعيد قال كنا في أصحاب
البرود ونحن شيان، فرجع إلينا أمير المؤمنين عليه السلام فقال بعضنا: بوداسكفت قد

جاءكم، فقال علي عليه السلام: ويحك إن أعلاه علم وأسفله طعام

________________________


روایت غَلاّ بی بصری (متوفی 298) از داستان زندگی بودا، از مفصلترین و متداولترین تحریرهای این داستان است و در اکمال الدین تألیف ابن بابویه (متوفی 381) نقل شده است . سند ابن بابویه از این داستان چنین است : ابوعلی احمدبن حسن قطّان رازی شیعی ، استاد صدوق ، و او از حسن بن علی سکری ، و او از محمدبن زکریا غلابی بصری که برخی میان وی و محمدبن زکریای رازی خلط کرده و پنداشته اند که صدوق این داستان را از متن فارسی تألیفِ محمدبن زکریای رازی آورده و سند وی از اوست (تاراچند، همانجا؛ تربیت ، ص 372). برخی نیز سکری را عسکری خوانده و روایت را به امام یازدهم علیه السلام رسانده اند (حسینی دشتی ، ص 416، 421). به موجب روایت صدوق (ابن بابویه )، پادشاهی عیاش و شهوت پرست در هندوستان فرمانروایی می کرد که همة فرزندان او دختر بودند. پس از سالها صاحب پسری شد به نام یوذاسف که در حسن و جمال بی مانند بود، دانشمندی پیشگویی کرد که وی پیشوای اهل دین خواهد شد. اما پدرش که با دین باوران مخالف بود، کوشید تا وی سخنی از عبادت و دین و جهان دیگر نشنود و با بیماری و پیری و مرگ روبرو نشود تا به دین و دینداران نگرود. ازینرو شهری را از برای یوذاسف خالی کرد و او را با جمعی از خدمتگزاران در آن شهر جای داد. ولی او علی رغم خواست پدر، از حصاری که گردش کشیده بودند، بیرون آمد و از آمیختگی زندگی با رنجها و ناپایداری آن آگاه شد. سرانجام پارسایی خردمند به نام بلوهر، او را به آیین خود جذب کرد و او پنهان از پدر و به راهنمایی و تعلیم فرشتگان ، از تاج و تخت چشم پوشید و سفری دور و دراز در پیش گرفت تا به صحرایی رسید و چون میوة درخت عظیمی را چشید، از تمامی میوه ها شیرینتر یافت و درخت را نشانه ای از بشارت نبوت دانست . خداوند احوال عالم ارواح ، عالم ابدان ، قیامت و احوال امور آینده را بر او ظاهر گرداند. پس به دعوت و هدایت مردم پرداخت و به این منظور سفرهای بسیار کرد و در لحظات پایانی زندگی نیز یکی از شاگردان نزدیک خود به نام یابد را به دل نبستن به زندگی مادی و ملازمت حق برانگیخت (ابن بابویه ، چاپ غفاری ، ج 2، ص 577 ـ 638؛ مجلسی ، ج 75، ص 383ـ444). این مطالب ، با اندک تفاوتی ، با اتکا به منابع دست اول بودایی ، در کتابهای معاصران سدة اخیر یافت می شود (ناس ، ص 179ـ181؛ پاشائی ، ص 106 ـ 110، 114 ـ 115، 126 ـ 129، 143، 200، 204، 207). در این داستان نیز مانند کلیله و دمنه در ضمن داستان اصلی حکایاتی فرعی بر وجه تمثیل ذکر شده است (رجوع کنید به زرین کوب ، 1353 ش ، ص 139). از بسیاری تعبیرات موجود در این روایت می توان دریافت که یوذاسف در نظر صدوق و همة کسانی که آن را پذیرفته و ترویج کرده اند، مقام نبوت داشته است . چنانکه مجلسی ، ذیل روایتی که در آن امام علی علیه السّلام به «بوداسکفت » تشبیه شده ، آورده است : و گفته اند که آن ، نام شاهزاده ای است که بلوهر به سراغ وی آمد و پیامبر شد (ج 40، ص 143). اقبال لاهوری (جاوید اقبال ، ج 3، ص 233) نیز نبوت بودا را تصدیق کرده و محمدحسین آل کاشف الغطا (ص 56) او را با عنوان «النبی الهندی » یاد کرده و برخی مانند فرید وجدی (ج 2، ص 390) نبوت بودا را بعید ندانسته اند. اما دلیل صدوق برای آوردن این داستان آن بوده که روشن شود غیبت و اختفا و استتار اهل ایمان در هنگام غلبة ستمگران و دشمنان دین ، و انتظار فرج ، تنها در اعتقادات شیعه وجود نداشته ، بلکه در زندگی بسیاری از پیامبران و صالحان ، از جمله عابدانی که در حوزة حکومت پدر یوداسف می زیستند، سابقه داشته است . مجلسی (متوفی 1110) نیز این داستان را ستوده است ( بلوهر و بوذاسف ، 1365 ش ، ص 9). و البته نمی گوییم که این گزارش بلند براستی از زبان معصوم بازگو شده و «حدیث صحیح » است ، اما بی گمان صدوق و مجلسی و دیگر عالمان متشرّع شیعی ، محتویات آن را با آموزشها و دستورهای دینی خود سازگار یافته و آن را ارج نهاده اند (ابن بابویه ، چاپ غفاری ، ج 2، ص 638ـ639). و ظاهراً برخی پیروان ادیان الهی این داستان را نمونه ای از معارضه با شرک نیز تلقی می کرده اند. روایت مفصل صدوق را مجلسی نیز به تمامی در بحارالانوار نقل کرده است و سیدمصطفی نقوی (متوفی 1323) و سیدهاشم میلانی (از معاصران ) هم در دو ترجمة عین الحیاة مجلسی به عربی ، تمام این داستان را از روی آن کتاب به عربی برگردانده اند (آقابزرگ طهرانی ، ج 21، ص 240).

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=1765

[=Century Gothic]با سلام

اخیرا کتابی تحت عنوان «بلوهر و بوذ[=Century Gothic]ا[=Century Gothic]سف» تالیف علی بن محمد نظام تبریزی با پیشگفتار، نمایه ها و ویرایش دکتر محمد روشن، توسط نشر میراث مکتوب منتشر شده است.

این کتاب براساس نسخه منحصر به فرد «بلوهر و بیوذسف» به زبان فارسی، موجود در کتابخانه «ملک»، تصحیح و منتشر شده است.
نام مصحح این کتاب که احتمال دارد از استادان دانشگاهی دهه های گذشته باشد، مشخص نیست. انتشار این نسخه منحصر به فرد از بلوهر و بوذاسف این امکان را برای پژوهشگران ادبی و به خصوص محققان ادبیات تطبیقی فراهم می کند که ادعا و فرضیه ایرانی بودن داستان بلوهر و بوذاسف را بررسی و اثبات کنند.
جلیل نوذری، فوق لیسانس ادبیات انگلیسی، در مقاله زیر به طور مختصر درجه اهمیت متن حاضر در جهان را نشان می دهد و می گوید که با تطبیق پنج متن اصلی موجود از بلوهر و بوذاسف در دنیا امکان اثبات این فرضیه امکان پذیر است.
مقاله کامل جلیل نوذری به نام «بلوهر و بوذاسف: گذرگاهی فرهنگی» در دومین همایش پژوهش های زبان و ادبیات فارسی تهران ارایه خواهد شد.
بلوهر و بوذاسف: چهار راه فرهنگی
روایت بلوهر و بوذاسف از روایاتی است که در تار و پود ادبیات و عرفان ایران و اروپا تنیده شده است.
این روایت که به تعداد زیادی از زبان های قدیم و جدید جهان ترجمه شده و به رنگ فرهنگ جوامع مختلفی در آمده است حکم چهار راه فرهنگی ای را دارد که زبان ها، آیین ها و فرهنگ های زیادی از آن گذر کرده و بده بستان های زیر پوستی زیادی انجام داده اند. این روایت، از منظری آکادمیک و نیز عاطفی، می تواند مورد ادعای آیین های زیادی قرار گیرد و همه آن را از آن خود بدانند: و چنین نیز هست.
بلوهر و بوذاسف از متن های قدیمی فارسی است که اصل آن به زبان پهلوی در دست نیست و ردی هم از ترجمه آن به زبان فارسی که پس از اسلام و از روی ترجمه عربی انجام گرفت تا کنون به دست نیامده است. این روایت در فرهنگ ایران و اسلام رد خود را به جای گذاشته است.
نام بوذاسف در بندهشن آمده است؛ قطعاتی از شرح پهلوی داستان را والتر هنینگ ترجمه و شرح کرده است؛ ارتباطات سبکی مشخصی میان این روایت با اندرزنامه های پهلوی وجود دارد؛ شباهت های متنی در برخی قسمت ها با عجایب نامه محمد ابن محمود همدانی دیده می شود و داستان های آن را می توان در کلیله و دمنه و نیز مثنوی جلال الدین محمد بلخی بازشناسی کرد.
این متن در ابتدا از زبان پهلوی به سریانی و از آن طریق به گرجی ترجمه شد، و به گواهی شواهد درونی آن، این متن گرجی مدت کوتاهی پیش از ظهور اسلام پایه برگردان به زبان یونانی شد.
هر دو متن کهن گرجی و یونانی که اولی به داستان «بلوریانی» و دومی به داستان «بارلعام و یهوشافات» شهرت دارند هم اکنون در دست هستند. متن گرجی گم نام تر است اما متن یونانی ماجراها آفریده است و تاثیر شگرفی بر قرون میانه و جدید اروپا گذارده است. این متن پایه ترجمه تمامی شرح های موجود به زبان های اروپایی است. متن مستقل دیگری نیز وجود دارد که بدلیل یافت شدن آن در نزد اسماعیلیان به شرح عربی اسماعیلی معروف است.
این شرح که جدا از این مورد دارای هیچ پیوند شناخته شده دیگری با اسماعیلیه نیست و به اعتبار زبان آن عربی خوانده می شود هنوز زیاد مطالعه نشده است. این متن قدیمی ترین و غنی ترین شرح موجود از روایت است و پرفسور دانیل گیماره در سال ۱۹۷۱ ترجمه آن از عربی به فرانسه و در سال ۱۹۷۲ متن ویراسته عربی را منتشر کرد.
ترجمه متن یونانی از روی متن گرجی در قرن یازده میلادی صورت گرفت. این متن را به صورت سنتی به «یوحنای دمشقی» که در قرن هشتم میلادی می زیست نسبت داده اند. اما با بررسی های انجام شده در اواخر قرن نوزدهم که هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده اند ترجمه و نگارش آن توسط شخصی یونانی به نام «یوحنای راهب» از دیر سابه قدیس در نزدیکی اورشلیم صورت گرفته است.
تاثیر متن یونانی در ادبیات انگلیسی و اروپا بسیار زیاد بوده است. نمایش نامه اخلاقی Everyman و کتاب «رازلاس، شاهزاده حبشی» از ساموئل جانسون به صورت مستقیم از آن الهام گرفته اند. کتاب معروف «سیر و سلوک زایر» از جان بانیان در بخش بزرگی از خود ارتباطات مشخصی با آن دارد. هم چنین، این کتاب قطعاتی از اعترافات آگوستین قدیس را در خود وارد کرده است. اما آن چه به ویژه هدیه این کتاب برای غرب بوده است گنجاندن و حفظ دفاعیه دینی آریستید فیلسوف آتنی در خود است که تصور می شد برای همیشه از دست رفته است.
مساله اصلی پژوهش گران غیر ایرانی روایت بلوهر و بوذاسف فهم این نکته است که کجا و چگونه بودا توانست در لباس این روایت در زمره قدیسین مسیحیت در آید و نام او در تقویم مسیحی گنجانده شود. آگاهی از این نکته برای خواننده ایرانی جالب است که بداند کلیسای کاتولیک روز ۲۷ نوامبر را در تقویم خود به افتخار جوزافات (بوداسف) نامیده است. کلیسای یونانی روز ۲۶ اوت را به این امر اختصاص داده است. کلیسای روس در ۱۹ نوامبر هر دو شخصیت (بارلعام و جوزافات) را بزرگ می دارد و روز ۲ دسامبر را روز پدر بوذاسف که در متن یونانی «آبنر» (Abenner or Avenir) نامیده می شود نامگذاری کرده است.
داستان در ایران پس از اسلام از عربی به فارسی برگردانده شد که اینک نسخه ای از آن در دست نیست اما از روی آن در قرن هشتم هجری توسط نظام تبریزی خلاصه ای نوشته شد که تنها یک نسخه دست نویس از آن موجود است و در آبان سال ۱۳۸۱ به همت محمد روشن و انتشارات میراث مکتوب برای نخستین بار منتشر شد و امکان مطالعات تطبیقی فراهم آمد. این همان نسخه ای است که موضوع بحث ماست. تا قبل از منتشر شدن این متن، از داستان بلوهر و بوذاسف تعداد شصت ترجمه و روایت در زبان ها و فرهنگ های مختلف وجود داشت. با وجودی که مشخص بود هیچ کدام از آن ها متن اصلی نیست و نظر پژوهش گران متوجه ایران به عنوان زادگاه روایت بود، اما نبود متنی فارسی امکان و اجازه بررسی را نمی داد.
با ترتیب گفته شده در بالا، متن های عربی اسماعیلی، گرجی و یونانی از قدمت بیش تری نسبت به متن موجود فارسی برخوردار اند. اکنون پرسش این است که آیا با توجه به در دست داشتن نسخه ای از متن فارسی و وجود سه برگردان کهن تر می توان به تصویری نزدیک تر از متن اصلی دست یافت؟ نخستین گام در این جهت بررسی تطبیقی ساختارها، داستان ها، گفت و گوها و نام های خاص هر سه متن خواهد بود.

[=Century Gothic]جلیل نوذری

http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/issue/c5c1137605075p1.php/%D8%A8%D9%84%D9%88%D9%87%D8%B1-%D9%88-%D8%A8%D9%88%D8%B0%D8%A7%D8%B3%D9%81-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

muhammad-aga;219840 نوشت:
با سلام خدمت کارشناس محترم و دوستان عزیز در ویکیپدیا نوشته، برخی علماء بودا رو پیامبر می دونند به خاطر حدیثی که در ج 17 بحار الانوار اومده، داستان بوداسف و بولوهر لطفا این حدیث و ترجمش رو اگر ممکنه بفرمایید

با صلوات برمحمدوآل محمد
و سلام بر شما سوال کننده محترم
در این تاپیک آدرس مطالب در خواستی شما را قرار می دهم اگر نیاز به کل متن مطالب هم داشتید باید آن را جداگانه برای شما ارسال کنم . با آرزوی موفقیت شما .
1- بحار الانوار ج75،ص383تاص441به قصه بلوهر و یوزاسف پرداخته است .
2-در کتاب مواعظ امامان (ع)ترجمه جلد 17 بحار از ص330تاص388بخش 32ترجمه این داستان را آورده است .
3-در کتاب کمال الدین (که بحار الانوار هم از این کتاب مطلب را آورده است)ترجمه کمره ای ج 2،ص266طی 18 فصل داستان بلوهر ویوذاسف را مطرح نموده است.
4-در کتاب کنز الفوائد ج2،ص34 به نام بلوهر هندی اشاره کرده است .
5-در کتاب گلچین صدوق ج1،ص43 به نام بلوهر اشاره کرده است .
موفق باشید:Gol:

موضوع قفل شده است