به راستي او هادي امت، هادي گمراهان از ضلالت بود!!
تبهای اولیه
با سلام
از ميان القاب فراوان امام دهم يک لقب از درخشش خاصي برخوردار بوده و آن هم لقب هادي است که به راستي او هادي امت، هادي گمراهان از ضلالت، و به گفته رسول خدا(ص)، هادي به سوي خدا بود[1]. حال بايد به تاريخ حضور امام(ع) در مدينه برگرديم و علت اشتهار به اين لقب را در آنجا ريشهيابي کنيم.
امام هادي(ع) دومين امامي است که در سن کودکي به امامت رسيد. او در سال 212 در اطراف مدينه در محلي به نام صريا[2] چشم به جهان گشود و در پي شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام محمد تقي(ع) در سال 220 هجري[3] در هشت سالگي هدايت امت را بر عهده گرفت.
امامت آن حضرت بر دشمنان اهل بيت خاصه حاکمان عباسي بسيار سخت و گران آمد و بدين جهت، از همان روزهاي نخستين سعي در جدا سازي امام از امت داشتند.
بدين جهت، از عالمترين دانشمندان شهر مدينه کمک گرفتند تا به بهانه تعليم و تربيت امام، او را در صريا زنداني کنند و مانع ارتباط مردم با او شوند، اما در اندک زماني امام هادي آن چنان بر او اثر گذاشت که اين عالم مدني به نام عبدالله جنيدي، به عظمت او اعتراف کرد و در نهايت به امامت وي اعتقاد يافت.
آنان دانشمندي به نام عبدالله جنيدي را که در فضل و دانش بر اهل مدينه برتري خاصي داشت، به او معرفي کردند.
وي گويد: جنيدي پيوسته ملازم و همراه امام هادي(ع) در کاخي واقع در صريا بود و شب هنگام درب را به روي امام ميبست و کليدهاي آن را همراه خود ميبرد؛ به گونهاي که پيروان حضرت از شنيدن سخنان او محروم شده بودند.
محمد بن سعيد گويد: روز جمعه مرد جنيدي را ديدم. به او گفتم: آن غلام هاشمي که تربيتش را به عهده گرفتهاي، چه ميگويد؟
او نگاه تندي به من کرد و گفت: کودک ميگويي و شيخ هاشمي نميگويي؟!
گفت: به خدا سوگند، گاه سخني به او ميگويم و به نظر خودم تلاش بسياري کردهام، امّا به گونهاي به من پاسخ ميدهد که از او استفاده ميکنم. مردم نيز گمان ميکنند که من به او ميآموزم، در حالي که به خدا سوگند، من از او بهره ميبرم.
محمد بن سعيد گويد: سخن او را نشنيده گرفتم و در وقت ديگري او را ملاقات کردم و از حال آن حضرت پرسيدم و اظهار داشتم: حال آن جوان هاشمي چگونه است؟
ادامه دارد........!
امام به گونهاي بر دلهاي مردم حکومت ميکرد که حسد حسودان را بر ميانگيخت. ادامه دارد........!
از جمله کساني که بر مقام امام هادي حسد ورزيدند، عبدالله بن محمد امام جماعت مسجد پيامبر(ص) بود که از نفوذ مردمي امام هادي(ع) به شدت خشمگين شده بود
. او براي تحريک حاکم وقت تلاش وسيع و مستمري کرد و نامهاي براي متوکل نوشت و در آن از هيچ تهمتي عليه امام خودداري نورزيد. امام که از جريان نوشتن نامه او با خبر شد، بيدرنگ به متوکل نامه نوشت و به دفاع از خود پرداخت، اما متوکل کينهتوز که نميتوانست موقعيت اجتماعي امام را در مدينه تحمل کند، يحيي بن هرثمه را به همراه سيصد نفر براي احضار امام هادي به سامرا به مدينه فرستاد.
سبط ابن جوزي از ماجراي حضور يحيي بن هرثمه در مدينه چنين ياد ميکند: يحيي ميگويد: وقتي که به مدينه وارد شدم، مردم فرياد و ضجهاي زدند که هرگز مانند آن را تا آن روز کسي نشنيده بود و اين فرياد و ضجّه چيزي جز براي ترس از جان امام هادي(ع) نبود. گويا آن روز قيامت بر پا شده بود.[5]
1.در پاسخ نامه امام هادي(ع)، نامهاي به امام مينويسد و با اعتراف به مقام والاي آن حضرت از او ميخواهد تا به شهر سامرا سفر کند؛ چرا که اميرمؤمنان به شدت مشتاق ديدارش است. 2. براي دلجويي امام(ع)، فوراً عبدالله بن محمد را که عليه امام هادي سعايت کرده بود، از منصب خويش بر کنار ميکند. 3. به محمد به فضل که جايگزين عبدالله شده بود، دستور ميدهد تا به اکرام و احترام امام پردازد و فرمانبر او باشد.[6] 4. فرستادن سيصد نفر به همراه يحيي بن هرثمه. ادامه دارد........!
در غير اين صورت، رساندن نامه به دست امام اين همه نيرو نياز نداشت.
اينها نشانه نقش هدايت امام هادي و نفوذ او در دل مردم مدينه است؛ در حالي که در شانزده سالگي آن چنان مردم شيفته اخلاق او شده بودند که دشمن را به وحشت انداخته بود.
با وجود اين کنترل شديد، او هرگز دست از هدايت امت اسلامي به ويژه پيروان و شيعيان برنداشت و نقش هدايت خود را با شدت بيشتري ايفا کرد. او بدين منظور، اقداماتي را انجام داد که در ذيل آنها را بر ميشماريم.
رجال نويسان و تراجم نگاران در وثاقت هر يک از وکلا سخناني را يادآور شدهاند که به گفته شيخ طوسي و کشي و ديگران، اينان يا وکيل امام قبل بودهاند و يا وکالت از امام ديگر داشتهاند، ضمن اينکه برخي از آنها، از ياران يک يا دو امام نيز بودهاند؛ مثلاً درباره حسن بن راشد گفتهاند که وي از ياران امام جواد و امام صادق(ع)[15] و نيز ايوب بن نوح که وکيل امام هادي و امام حسن عسکري بوده است[16].
درباره علي بن جعفر نيز چنين گفتهاند[17] و درباره جعفر بن سهيل آوردهاند که وکيل امام هادي و امام عسکري و امام زمان(ع)[18] و نيز عثمان بن سعيد وکيل امام هادي و امام عسکري(ع) بودهاند.[19]
دو: از برخي نمايندگان خواست تا رابطهشان را با ديگر وکلا کاهش دهند؛
سه: پرداخت وجوه به نمايندگان تعيين شده؛
چهار: مراجعه به وکلا براي انجام کارهاي شرعي حضوراً يا به وسيله مکاتبه.[20]
ادامه دارد........!
حضرت گاهي درباره مقدس بودن يک سرزمين و گاهي درباره مردم آن و گاهي هم درباره علما و دانشمندان و لزوم پيروي از آنها، سخنان ارزشمندي را بيان ميفرمودند؛ مثلاً درباره قم چند روايت از امام هادي(ع) نقل شده که بيانگر اين مدعا است؛ اگر چه غير مستقيم حضرت به موارد ياد شده اشاره فرموده است.
به جبرئيل گفتم: اين گنبد چيست که در آسمان چهارم چيزي بهتر از آن نيافتم؟
گفت: حبيب من، اي محمد! اين صورت و نقش شهري است که به آن قم گفته ميشود و در آن بندگان مؤمن به خدا جمع شوند و منتظر شفاعت محمد(ص) در قيامت هستند و پيوسته همّ و غم و اندوه پي در پي بر آنها جاري ميشود.
گويد: از علي بن محمد عسکري پرسيدم: چه هنگام اينان منتظر فرج خواهند بود؟
امام فرمود: زماني که آب بر آن سرزمين جاري شود.[21]
ادامه دارد........!
ابوحماد رازي ميگويد خدمت امام علي النقي(ع) رسيدم و از او درباره برخي از مسائل حلال و حرام پرسيدم. هنگام وداع، آن حضرت به من فرمود: اي حماد! در ناحيهاي که هستي، اگر چيزي در امر دينت بر تو مشکل شد، از عبدالعظيم حسني بپرس و سلام مرا هم به او برسان.[24]
شيخ عباس قمي مينويسد: از برخي روايات معلوم ميشود که خيران خادم وکيل آن حضرت بوده و او به خيران فرموده: «اعمل في ذلک برأيک فان رأيک رأيي و من أطاعک أطاعني؛ به رأي خودت عمل کن؛ چرا که رأي تو رأي من است و هر که تو را اطاعت کند، گويا از من اطاعت و پيروي کرده است».[25]
همچنين درباره عثمان بن سعيد عمري از امام هادي(ع) پرسيده شد که گاه نميتوانم به خدمتت برسيم؛ در اين صورت گفته چه کسي را بپذيريم و از چه کسي اطاعت کنيم؟
امام (ع) در پاسخ آنها فرمود: ابوعمرو که ثقه و امين است، هر چه به شما بگويد، از طرف من به شما ميگويد.[26]
ادامه دارد........!
علي بن مهزيار گويد: غلام خودم را به خدمت امام هادي(ع) براي کاري فرستادم. وقتي که او برگشت، ديدم بسيار شگفتزده شده، علت را پرسيدم. گفت: چگونه تعجب نکنم، در حالي که پيوسته با من با زبان خودم سخن ميگفت به طوري که گويا يکي از ماست.[28]
ابن شهر آشوب ميگويد: علت آن، پنهان کردن گفتهها از دشمن بوده است.[29]
گاهي امام هادي براي حفظ جان افراد، پنهاني نمايندهاي ميفرستاد تا نيايند، چرا که زمان مناسب نبود، چنان که محمد بن داود قمي و محمد طلحي، مقدار زيادي خمس و نذورات و هدايا از شهر قم خدمت امام هادي(ع) ميبردند. نزديک شهر سامرا، امام با فرستادن نماينده خود آنها را برگرداند تا از طرف دولت عباسي و متوکل آسيبي به آنها نرسد.[30]
اين گونه نامههاي مردم بسيار است که در کتابهاي حديثي و فقهي نام نويسنده، متن نامه و پاسخ امام آمده است. در اين نوشتار کوتاه، نام برخي از نويسندگان و به موضوع نامهشان اشاره ميکنيم:
ـ ابراهيم بن محمد بن عبدالرحمن همداني، درباره وضو پس از غسل جمعه؛[31]
ـ سلمان بن حفص مروزي، درباره سجده شکر؛[32]
ـ علي بن محمد بن سليمان، درباره قضاي نماز شخص بيهوش؛[33]
ـ ايوب بن نوح، درباره همان مورد پيشين؛[34]
ـ حسين بن علي بن کسان، درباره سجده بر پنبه و کتان؛[35]
اين گونه نامههاي مردم بسيار است که در کتابهاي حديثي و فقهي نام نويسنده، متن نامه و پاسخ امام آمده است.
در اين نوشتار کوتاه، نام برخي از نويسندگان و به موضوع نامهشان اشاره ميکنيم:
ـ ابراهيم بن محمد بن عبدالرحمن همداني، درباره وضو پس از غسل جمعه؛[31]
ـ سلمان بن حفص مروزي، درباره سجده شکر؛[32]
ـ علي بن محمد بن سليمان، درباره قضاي نماز شخص بيهوش؛[33]
ـ ايوب بن نوح، درباره همان مورد پيشين؛[34]
ـ حسين بن علي بن کسان، درباره سجده بر پنبه و کتان؛[35]
از باب نمونه، امام در برابر افراد منحرف همانند علي بن حسکه قمي که مکتب غلات را ترويج ميکرد، به احمد بن محمد عيسي در پاسخ نامهاش مينويسد: اينها از دين نيست؛ از او فاصله بگير.[36]
درباره محمد بن نصير نميري که از غلات و داراي فساد عقيدتي و اخلاقي بود، دستور لعن و طرد او را از جامعه شيعي صادر فرمود.[38]
همچنين دستور قتل فارس بن حاتم قزويني را صادر فرمود.[39]
امام هادي درباره يکي از مباحث مربوط به قرآن که مسئله سياسي روز و تبديل به دستاويزي براي زنداني يا کشتن افراد شده بود، طي نامه به محمد بن عيسي بن عبيد يقطيني، از او خواست تا پيروان و شيعيان از اين فتنه فاصله بگيرند.[40]
امام درباره گروه صوفيه نيز موضع منفي داشت.
از اين رو، در مسجد پيامبر ضمن سخنان ارزشمندي به محمد بن الحسين بن ابي الخطاب فرمود: هرگز به اين گروه فريبکار اعتنا نکنيد؛ چرا که اينان جانشينان شيطان و خراب کننده پايههاي دين هستند.[41]
پىنوشتها:
1 . الإنصاف، ص141.
2 . منتهي الامال، ج2، ص361.
3 . ارشاد، مفيد، ص297.
4 . اثبات الوصيه، ص222.
5 . دلائل الامامة، ص313.
6 . همان.
7 . رجال شيخ طوسي، ص400.
8 . رجال کشي، ص502.
9 . غيبه شيخ طوسي، ص212.
10 . رجال شيخ طوسي، ص429.
11 . همان، ص420.
12 . رجال کشي، ص510.
13 . رجال نجاشي، ص177.
14 . رجال علامه حلي، ص99.
15 . رجال شيخ طوسي، ص400 و413.
16 . غيبه شيخ طوسي، ص212.
17 . رجال شيخ طوسي، ص418 و 432.
18 . جامع الرواة، ج1، ص152.
19 . معجم رجال الحديث، ج11، ص120.
20 . ر. ک: حياة الامام الهادي، ص141.
21 . الاختصاص، ص98.
22 . عيون الاخبار الرضا، ج2، ص260.
23 . براي اطلاع بيشتر درباره اين پايگاه بزرگ شيعه به کتابهاي مربوطه از جمله ميتوانيد به کتاب قم عاصمة الحضارة الشيعية مراجعه فرماييد.
24 . منهاج التحرک عند الامام الهادي، ص146.
25 . منتهي الامال، ج2، ص390.
26 . حياة الامام الهادي، ص148.
27 . کافي، ج1، ص500.
28 . بحارالانوار، ج50، ص181.
29 . بصائر الدرجات، ص333.
30 . بحار الانوار، ج50، ص185.
31 . استبصار ، ج 1، ص126.
32 . کافي، ج3،ص315.
33 . تهذيب الاحکام، ج3،ص303.
34 . من لايحضره الفقيه، ج1، ص237.
35 . تهذيب الحکام، ج2، ص308.
36 . رجال کشي، ص517.
37 . همان، ص437.
38 . همان، ص520.
39 . همان، ص527.
40 . امالي صدوق، ص449.
41 . ذرايع البيان، ج2، ص37.
صريا چی بوده کجا بوده؟ در موردش توضیح بدید
با سلام
شيخ مفيد گويد: «محل تولد آن حضرت در صريا، يكى از قراى مدينه بود».
در بسيارى از نسخ جاى ولادت آن حضرت را همين قريه و با همين املا نوشتهاند و در برخى از نسخ ضبط آن به صورت«صربا»بوده است.
البته نام چنين محلى نه در معجم البلدان و نه در هيچ يك از كتب لغت ذكر نشده است. تنها ابن شهر آشوب در مناقب، در بخش الجلاء و الشفاء، گفته است: صريا قريهاى است كه موسى بن جعفر آن را به فاصله سه ميلى از شهر مدينه بنا كرده است.