واژه انسان
تبهای اولیه
تاریخ بلعمی از کهنترین نمونههای نثر پارسی است که همینک موجود است. شمار واژههای تازی در آن بسیار اندک است و سبک نثر آن بسیار ساده است
[/]
[/] [/]پس جبرييل در نيم شبي آمد و پيغمبر را آگاه کرد که: شيرويه، کسري را بکُشت[="]. [/]ديگر روز، رسولان با سلمان بيامدند و گفتند ما را بيش از اين صبر نماند يا با ما بيا يا ما را دستوري ده تا برويم. سلمان، مر پيغمبر را ترجمه کرد[="]. [/]پيغمبر فرمود لختي صبر کنيد ايشان را، برخاستند و دلتنگي کردند و گفتند[="]: [/]خداوندِ ما ازما چنين نپسندد. و اين سخن سلمان با پيغمبر ترجمه کرد. پيغمبر گفت بگو... سلمان ايشان را گفت: پيغمبر ميفرمايد که خدايِ تعالي خداوندِ شما را بکُشت و شيرويه پسرش را بُرو مسلط کرد تا او را بکُشت، دوش به شب[="].
[/]ايشان بازگشتند و گفتند: ما را روي نيست با اين مردمان بودن. و او را اُستوار نداشتند و سويِ کسري نيارستند رفتن. نزدِ باذان رفتند به يمن و نامه کسري بدادند و نامه شيرويه به وي آمده بود که پرويز بمُرد و من به مُلک بنشستم. هر چند سپاه که با تست در يمن، بيعتِ من از ايشان بستان. و آن مرد که در يثرب دعوي پيغمبري ميکند و کسري در حقِ او نامه به تو کرده بود که او را سوي [من] فرست، مُجنبان تا امرِ من به تو آيد»[="]. [/]
تاريخ نامه طبرى،ج2،ص:826