چادرخاکی مادرم...

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
چادرخاکی مادرم...

چه غریبانه است رفتن وآمدنت...بانوی من هنوزهم درغم عزایت هستم.هنوزهم ناله بی صدایت راپشت درسوخته میشنوم.تصدقت گردم ای مادرمن،ای بانوی نور،ای علمدارولایت مدینه،مادربااین دل شکسته چه کنم!دیریست که بغض سنگینی گلویم رامیفشارد وحتی گریه هم درمانش نیست!یکباربهانه بقیع میکنم امامیبینم که بقیع غربت غریبی اش راوام دارتوست!این روزها که نزدیک میشوم به ولادت پرشورت یاأمی تب وتاب دلم مرابیشترمیشکند،به من بگوبا این دل خمیده چه کنم....؟!!هربارکه نام عزیزتوبه گوشم،به ذهنم میرسد،این دل غمگین من،بی اختیارمیگریدبرای دل داغدارپدرم علی(علیه السلام)...چه قدرچادرخاکیت غریب است .دیشب که دوباره چادرمهربانت رادرخواب دیدم،بازخاکی بودنش ........مادرم هنوزهم چشمانم خاکیه چادرخاکیت است........ملتمس الدعاء تلاش:Sham: