چند لحظه با نهج البلاغه

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند لحظه با نهج البلاغه

در اين بخش از دوستان و كارشناسان و هر كس كه تونست خواهش ميكنم هر روز هر كس زودتر تونست بياد به سايت و اين بخش يك خطبه يا حكمت يا نامه اي از نهج البلاغه با رنگ قرمز ( براي مشخص تر شدن ) بنويسه و شماره هم بذاره و بقيه ي دوستان هم بفرمايند و در مورد اون موضوع بحث كنن.
و البته سعي كنيم به موارد اخلاقي اي كه نتيجه گيري ميشود عمل بكنيم.
انشاالله

1- چون حديثي را شنيديد آن را رعايت كنيد نه روايت زيرا روايت كنندگان بسيارند و رعايت كنندگان اندك.
(حكمت 98)

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر عاشقان مولی علی (ع)
۱. عَن الامام علي - عليه السلام - : قَدرُ الرَّجُلِ عَلي قَدْرِ هِمَّتِهِ ،و صدقه علی قدر مروءته،و شجاعته علی قدر انفته، وَ عِفَّتُهُ عَلي قَدْرِ غَيرَتِهِ.
«نهج البلاغه، حكمت 47»
امام علي - عليه السلام - فرمود: ارزش مرد به اندازه همت اوست ،و راستگویی او به میزان جوان مردیش ،و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس می کن ، پاكدامني او به اندازه غيرت اوست.

۲. عَن أمِيرِالْمومِنينَ - عليه السلام - قال: مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ.
«نهج البلاغه، حكمت 449»
امام علي - عليه السلام - فرمود: كسي كه نفس خود را گرامي بدارد، شهوات و خواستهاي نفساني در پيش او حقير و بي ارزش خواهد بود.
به امید این که این نکات را در زندگی روزانه عملی کنیم . ان شا الله

قال على (عليه السلام):

«مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْها و اغْتَفَرْتُ فَقْدَ ماسِواها وَ لا اَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْل وَ لا دين، لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ ... وَ فَقْدَ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ»;

«كسى كه يكى از صفات برجسته خير در وجود او ريشه دار شود، چنين شخصى را تحمّل مى كنم و اگر ضعف ها و كاستى هايى در قسمت هاى ديگر داشته باشد مى بخشم، ولى دو چيز قابل تحمّل نيست، يكى فقدان عقل و ديگرى فقدان دين، زيرا بدون دين امنيّتى وجود ندارد و فقدان عقل موجب از بين رفتن زندگى مى گردد!»

قال على (عليه السلام):

«جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُيُوبِه مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِه»

«از بزرگ ترين گناهان، عدم آگاهى انسان به عيوب خويش است»

قَالَ علی بن ابی طالب(عليه السلام) حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ .

امام علی علیه السلام ، فرمود : حسادت بر دوست، از آفات دوستى است.

حکمت218

من كه استارار موضوع بودم از دوستان خواهش كرده بودم كه يك نفر يك موضوع از نهج البلاغه انتخاب كرده و بنويسه بقيه ي دوستان بحث كنند كه اين اتفاق نيفتاده .
اشكالي نداره حتي خوندن اين موضوعات بدون بحث كارشناسانه هم عالي و مفيده

..
..
..
و ايشان ميفرمايند
چون عقل كامل گردد سخن اندك مي شود ( حكمت 71 )

با صلوات برمحمد وآل محمد

وسلام بر دوستان علاقه مند به مولی علی (ع)
در مورد حکمت 98 نهج البلاغه که دوست عزیزمان مطرح کردند ،نکاتی از روایات به نظر رسید که خدمت دوستان عرض می کنیم .
به كار بستن علم

‏1- سليم گويد شنيدم اميرالمؤمنين را كه از رسول خدا (ص) خبر مى ‏داد كه آن حضرت در سخنش مى ‏فرمود مردم دانشمند دو قسمند :
دانشمندى كه علم خود را به كار بسته و اين رستگار است و دانشمندى كه علمش را كنار گذاشته و اين هلاك شده است. هـمـانـا دوزخيان از بـوى گند عالم بى ‏عمل در اذيت اند و ميان دوزخيان ندامت و حسرت آن كس سخت ‏تر است كه در دنيا بنده ‏اى را به سوى خدا خوانده و او پذيرفته و اطاعت خــدا كرده و خدا به بهشتش در آورده است و خود دعوت كننده را به سبب عمل نكردن و پيروى هوس و در ازاى آرزويش به دوزخ درآورده است ، پيروى هوس از حق جلو گيرد و درازى آرزو آخرت را از ياد برد.

2- امام صادق عليه السلام فرمود :
علم با عمل همدوش است (نجات و رستگارى انسان به هر دو مربوط است) هر كه بداند بايد عمل كند و هر كه عمل كند بايد بداند ، عـلـم عـمـل را صدا زند اگر پاسخش گويد بماند و گرنه كوچ كند. (مثلا كسى كه مى ‏داند اطاعت خـدا خوب است و لازم گويا همان دانستن او را بــه زبان حـــال صدا مى ‏زند و مى‏ گويد تو كه مى ‏دانى اطاعت خدا خوب است اطاعت كن ، اگر فرمان برد علمش ثابت و بر جا ماند و گرنه با شك و شبهه و فراموشى از ميان برود.)

3- و فرمود : چون عالم به علم خويش عمل نكند اندرزش از دل هاى شنوندگان بلغزد چنانچه باران از سنگ صاف بلغزد.
4- مردى خدمت امام چهارم عليه السلام آمد و از او مسائلى پرسيد و آن حضرت جواب داد سپس بازگشت تا همچنان بپرسد حضرت فرمود :
در انجيل نوشته است كه : تا بدانچه دانسته ‏ايد عمل نكرده ‏ايد از آنچه نمي دانيد نپرسيد ، همانا علمى كـــه بــه آن عـمـل نشود جــز كفر (ناسپاسى) داننده و دورى او را از خدا نيفزايد.

5- مفضل گويد : به امام صادق عليه السلام عرض كردم ! اهل نجات به چه علامت شناخته شود ؟ فرمود :
آنكه كردارش موافق گفتارش باشد ، گواهى به نجاتش حتمى است يا گواهى به نجاتش را منتشر كن و كسي كــه كـــردارش مــوافــق گفتارش نباشد دينش متزلزل است.

6- اميرالمؤمنين عليه السلام در سخنرانى منبر خويش فرمود :
اى مردم چون دانا شديد به آن عمل كنيد شايد هدايت شويد. عالمى كه برخلاف عملش عمل كند چــون جـاهـل سرگردانى است كه از نادانى به هوش نيايد بلكه حجت بر او تمام ‏تر و حسرت اين عالمى كه از علم خويش جدا شده بيشتر است از حسرت جاهـل سرگـردان در جهالـت و هــر دو سرگـردان و خوابند. ترديد و دو دلى به خود راه ندهيد تا به شك افتيد و شك نكنيد تا كافر شويد و بــه خــود اجـــازه نـدهـيـد (از خود سلب مسؤليت نكنيد) تا سست شويد و در راه حق سست نشويد تا زيان يابيد. از جمله حق اين است كه دين را بفهميد و از فهميدن است كه فريب نخوريد. همانا خير خواه ‏ترين شمـا نسبت به خود مطيع ‏ترين شماست خدا را و خائن ‏ترين شما با خود نافرمانترين شماست خدا را ، كسي كه اطاعت خدا كـنـد ايمن گــردد و مــژده يابد و آنكه نافرمانى خدا كند نوميد گردد و پشيمان شود.

7- امام باقر عليه السلام مى ‏فرمود : چون علم را شنيديد به كارش بنديد و بايد دل هاى شـمـا گنجايش داشته بـاشـد (زيادتر از استعداد و حوصله خود علم را فرا نگيريد) زيرا چون علم در دل مرد به قدرى زياد شود كه نتواند تحمل كند شيطان بر او مسلط شود ، پس چــون شيـطان بـا شما به دشمنى بر خاست بر آنچه مي دانيد به او روى آوريد زيرا نيرنگ شيطان ضعيف است (راوى گويد) گفتم مي دانيم چيست ؟ فرمود : با او مبارزه كنيد به آنچه از قدرت خداى عزوجل براى شما هويدا گشته است.
شرح :
دشمنى شيطان اين است كه در اصول دين انسان وسوسه و تشكيك كند در آنجا بايد انسان او را به همان ادله مختصري كه مي داند جواب گويد مثلا در اثبات صانع گويد : اين جهان منظم بى ‏صانع نمى ‏شود و راجع به نبوت و امامت به علم و حلم و معجزه آنها استدلال كند.

التماس دعا:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

امْرُؤٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اَللَّهِ وَ قَادَهَا بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اَللَّهِ
انسان باید بر دهان نفس خود لجام زده و زمام آن به دست خود دارد . كه هر گاه بخواهد مرتكب گناه شود ، لجامش را مى‏گيرد و بار ديگر به فرمانبردارى خداوندش هدایت کند .
در این فراز از خطبه237 نهج البلاغه امام اشاره به دو امر مربوط به نفس می کنند
انسان باید نفس خود را با لجامش,لجام زند و با افسارش, مهار کند!
منظور از لجام نفس! شاید عقل باشد! که بوسیله آن انسان از ارتکاب در معاصی نگه داشته می شود(فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اَللَّه)
اما مراد از مهارنفس که بوسیله ان انسان می تواند نفس را به سوی طاعت خدا بکشاند چیست؟بنده ذهنم به جایی نکشید
َاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ(کهف 28) اشاره به یک اصل مهم در تربیت و تذکیه نفس دارد(واصبر) به صبر واداشتن نفس! در مقابل دو امر
یکی! طاعت و عبادات
دوم! منع از غور در لذائذ دنیا
چرا که نفس انسان فألهمها فجورها و تقواها(شمس/8) است.
هم فجور و عصیانش در آن نهادینه شده و هم خودنگه داری و رشد و تعالی اش(اشاره به قابلیت نفس)
انکس که آن را نگه دارد از ارتکاب معاصی و به سمت و سوی اطاعت از خدا و عبادت سوق دهد
به مقام عصمت خواهد رسید.انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس و یطهرکم تطهیرا
شما اگر در مسابقه ای موفق بشوید برای شما جایزه ای در نظر خواهد گرفته شد! جایزه جدای از سعی و تلاش شماست! و رابطه علت و معلولی بین ان دو نیست! ولی نتیجه ان می تواند باشد! عصمت که در آن انسان دیگر از گناه مصون می شود! عنایت ویژه و خاصی است که خدا به فردی که نفس خود را نگه داشته می دهد..
و همچنین سایر فضایلی که به اولیاء الله داده شده!
و از همینجا روشن می شود که چرا خداوند به بعضی ها بعضی مقامات خاص را اعطاء می کند و به ما نه!
پس برای رشد نفس دو امر ضروری است:1- نگه داری و لجام زدن نفس از ارتکاب معاصی2- سوق دادن او به سمت و سوی اطاعت خدا
نتیجه این مجاهدت کمک و عنایت خداوند است که بر نفس اوصاف و ویژگی هایی عارض می دارد که نفس را در راه تعالی کمک می کند.

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر ره روان راه امام المتقین علی (ع)
در باب هوای نفس نکاتی به نظر رسید که خدمت شما عزیزان ارسال می گردد.
پيروى هواى نفس
قلب انسان در آغاز وجود از صفا و نورانيّت و مهربانى خاصى برخوردار است؛ از رنج و ناراحتى ديگران و حتى حيوانات احساس ناراحتى مى كند. با فطرت پاك خود به خدا توجه دارد و از عبادت و راز و نياز و انجام كارهاى خير لذت مى برد و از ارتكاب گناه فوراً متأثر و پشيمان مى شود. اگر دعوت فطرت را اجابت نمود و برطبق آن عمل كرد روز به روز با صفاتر و نورانى تر و مهربان تر و دلسوزتر مى شود؛ اما اگر احساسات و عواطف خود را ناديده گرفت و برخلاف آنها عمل كرد و تابع هواهاى نفسانى شد كم كم از ياد خدا غافل و انجام عمل ناشايست براى او عادى مى شود. خداوند مى فرمايد:
«وَ لا تُطع مَن اَغْفَلنا قَلبَهُ عَن ذكرنا وَ اتبَعَ هَويِهُ و كانَ اَمرُهُ فُرُطاً؛ از آنها كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن از آنها كه پيروى هواى نفس كردند همانا كه كارهايشان افراطى است.»
روح آدمى را يا ياد خدا پر مى كند يا هوا كه جمع ميان اين دو ممكن نيست. هوا پرستى سرچشمه غفلت از خدا و خلق خداست.
هوا پرستى عامل بيگانگى از همه اصول اخلاقى است و سرانجام هواپرستى انسان را در خويشتن فرو مى برد و از همه حقايق جهان دور مى سازد. انسان هوا پرست جز به اشباع شهوات خويش نمى انديشد.آگاهى گذشت ايثار و معنويت براى او مفهومى ندارد. در آيه مذكور نخست غفلت از ياد خدا مطرح است و به دنبال آن پيروى از هوا كه نتيجه آن افراط كارى ذكر شده. هوا پرست هميشه گرفتار افراط است. شايد يك دليلش اين باشد كه طبع آدمى در لذت هاى مادى هميشه رو به افزون طلبى مى رود و غفلت از ياد خدا منشأ تمام گرفتارى ها و بدبختى هاى بشر در دنيا و آخرت است. انسان تا زمانى مى تواند به حيات انسانى خود ادامه دهد كه متصل به منبع لايزال الهى باشد.غفلت باعث قطع اتصال و به نابودى كشانده شدن جوهره انسانى او مى شود و كسى كه خدا را فراموش مى كند زندگى سختى خواهد داشت. خداوند مى فرمايد:
«وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القيِمَةِ اَعْمي؛ كسى كه از ياد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت و در قيامت او را نابينا محشور مى كنم.»
مى گويد: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلاً بينا بودم. پاسخ مى شنود اين از آن روست كه آيات ما به سراغ تو آمد همه را به دست فراموشى سپردى و از مشاهده آن چشم پوشيدى و تو امروز به دست فراموشى سپرده خواهى شد و چشمت از ديدن نعمت هاى پروردگار و مقام قرب او نابينا مى شود.
در شأن نزول اين آيه نوشته اند: جمعى از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خود راضى خدمت پيامبر ْ آمدند وعرض كردند: يا رسول اللّه! اين پشمينه پوشان (سلمان، اباذر، عمار) كه بوى آنها مشام انسان را آزار مى دهد از خود دور كن تا ما به مجلس تو بياييم و تو را در صدر مجلس قرار دهيم و از سخنانت بهره بگيريم ولى با بودن آنها ممكن نيست ما نزد تو بياييم. در اين هنگام آيات فوق نازل شد كه هرگز تسليم سخنان فريبنده آنها نشود و همواره در دوران زندگى با افراد با ايمان و پاكدلى چون سلمان و ابوذر باشد.
در اين آيه به او دستور داده شد كه از آنها روى گردان باشد و به فقراى مؤمن روى آورد و چشم از آنها برندارد و از كسانى كه دلشان را در معرض غفلت قرار داديم و پيرو هواى نفس هستند پيروى نكند مى فرمايد: مؤمنين راستين اما تهيدست قلبى مملو از عشق خدا دارند و هميشه به ياد او هستند اما ثروتمندان مستكبر به كلى از ياد خدا غافلند و جز هواى نفس چيزى نمى طلبند. همه اعمال آنها از حدّ اعتدال بيرون و در مسير افراط و اسراف است. چه بسا آنهايى كه تابع هواهاى نفسانى شدند و در اين امر افراط نمودند از اول چنين نبودند. هر عمل خلافى بار اول براى عامل مشكل و سخت و قبيح به نظر مى رسد اما وقتى اين كار زشت تكرار شد ديگر به تدريج قبح خود را از دست داده چه بسا ممكن است به صورت امر لازم و ضرورى در آيد. پس در حفظ اعتدال و ملكه گردانيدن اعمال صالح بايد كوشيد.ما كه مى دانيم حيات ابدى در اين دنيا براى انسان غيرممكن است و آخرتى در پى است چرا در دفع اخلاق زشت نكوشيم و اخلاق پسنديده به دست نياوريم و هميشه به ياد خدا نباشيم.
خداوند مى فرمايد: «يا داوُد إنّا جَعَلناكَ خَليفةً فى الأرض فَاحكم بَينَ النّاس بالحَقّ وَ لاتَتّبع الهوى فَيُضلّك عَنْ سَبيلِ اللّه إنَّ الّذينَ يُضلّونَ عن سَبيل اللّه لَهم عَذابٌ شَديدٌ؛ اى داود! همانا قرار داديم تو را خليفه در زمين از جانب خودمان بربندگان تا حكم كنى بين مردم به حق و متابعت از هواى نفست نكنى كه گمراه مى سازد تو را از راه خدا. كسانى كه از خدا دور شدند براى آنها عذابى شديد است.»
مى بينيم كه پيروى هواى نفس با زليخا چه كرد؟ زليخا با آن درجه و مقام كه نزد عزيز مصر داشت عاقبت او به جايى رسيد كه براثر فقر برسرراه مى نشست و گدايى مى كرد. اين نتيجه متابعت از هواى نفس است. ياد خدا به انسان آرامش مى بخشد.
«ألا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ.» غفلت از خدا انسان را به اسفل السافلين مى رساند؛ زيرا مهار شخصى كه غافل از خدا و ياد خدا باشد به دست نفس اماره و هواهاى نفسانى است.
«فَوَيلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللّهِ اُولئكَ فِى ضَلالٍ مُبِينٍ؛ واى بر كسانى كه قلوبشان از ياد خدا قساوت يافته است چنين افرادى در ضلالت آشكار هستند.»
خلاصه انسانى كه از ياد خداوند اعراض كند زندگى او هميشه در سختى است، گاهى مى شود كه از نظر مادى وضع خوبى دارد ولى بخل، حسد، حرص و مشكلات ديگر زندگى را براى او غير قابل تحمل مى سازد. بله آنچه به انسان ها آرامش مى بخشد ياد خداست.
هنگامى كه انسان مسؤوليت هايش را به دنبال فراموش كردن ياد خدا به فراموشى بسپارد در شهوات غرق مى شود اما توجه به معنويت به او غناى روحى مى بخشد و او در برابر طغيان شهوات همچون سدّى شكست ناپذير ايستادگى مى كند. امام باقر (ع) فرمود: «در قلب هر بنده مؤمنى يك نقطه سفيد وجود دارد پس اگر مرتكب گناه شد و آن را تكرار كرد يك نقطه سياه در آن پيدا خواهد شد. پس اگر به گناه خويش ادامه داد نقطه سياه تدريجاً توسعه مى يابد به حدّى كه سفيدى قلب را به كلى مى پوشاند. در اين صورت چنين قلبى هيچ گاه به سوى سعادت برنمى گردد كه خداوند مى فرمايد:
كلا بل ران على قُلُوبهم ما كانوا يكسبونَ.» امام سجاد (ع) به درگاه خداوند مى نالد و عرضه مى دارد: «إلهي إليك أَشكُو قَلبا قاسيا مع الوَسواس متقلّبا؛ خدايا از قلب سخت به تو شكايت مى كنم قلبى كه به وسيله وسوسه ها پيوسته در حال تغيير است. »
آن قلبى كه اگر متوجه قدرت و عظمت خداوندى نباشد در سراشيبى انحطاط و ذلت سقوط خواهد كرد.آن قلبى كه همواره در حال تغيير و تبديل است. آن قلبى كه تنوع طلب است. آن قلبى كه در قرآن كريم بارها و بارها به او تذكر داده شده كه متابعت هواى نفس نكرده و فريب شيطان رجيم را نخورد. خداوند مى فرمايد: «قُلْ إنّى نُهِيتُ أن أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتّبعُ أهواءَكُم قَد ضَلَلْتُ إذاً وَما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ؛بگو: من نهى شدم از اين كه عبادت كنم آن چيزهايى را كه شما به غير خدا آنها را مى خوانيد و عبادت مى كنيد. بگو: من متابعت نمى كنم خواهش هاى شما را كه اگر چنين كنم به تحقيق گمراه باشم و در زمره هدايت يافتگان نيستم.»
ادامه دارد... التماس دعا :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

موضوع امروز و فردا

و درود خدا بر او فرمود
نيكوكار از كار نيك بهتر و بدكار از كار بد بدتر است.(حكمت 32)

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر دوستان عزیز

حکمت 34
قال علی (ع)
اشرف الغنی ترک المنی ؛بالا ترین توانگری وانهادن آرزوهاست(در ترجمه دشتی این گونه ترجمه شده است :بهترین بی نیازی ،ترک آرزوهاست .)
شرح و توضیح
مُنی:جمع «منیة»،آرزو،چشم داشتن به آنچه وجودش غیر ممکن ویا به دست آوردن آن نا شدنی باشد .
التماس دعا:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

قال على (عليه السلام):

[="darkred"]«لا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ»;[/]

«هيچ سرمايه اى همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست»

بنده ی خدا;218022 نوشت:
قال على (عليه السلام):

«لا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ»;

«هيچ سرمايه اى همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست»

با تشكر از پست شما و صلوات بر محمد و آل محمد

قال عليه السلام

سزاوار نيست كه بنده ي خدا به دو خصلت اعتماد كند:تندرستي و توانگري زيرا در تندرستي ناگاه او را بيمار بيني و در توانگري ناگاه او را تهيدست!(حكمت 426)

قال على ([="darkgreen"]عليه السلام[/]):

[="darkred"]«يا كُمَيْلُ! لَيْسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّيَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّأْنُ اَنْ تَكُونَ الصَّلاةُ بِقَلْب نَقِيٍّ وَ عَمَل عِنْدَ اللهِ مَرضِيٍّ، وَ خُشُوع سَوِيٍّ»;[/]

«اى كميل! مهمّ اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و در راه خدا انفاق كنى، مهمّ اين است كه در نماز (و ساير اعمال) با قلبى پاك و به طور شايسته در پيشگاه خدا قرارگيرى، و عملت آميخته با خشوع بوده باشد»

با صلوات برمحمد وآل محمد
و سلام بر ره روان راه مولی علی (ع)
حکمت 62
قال علی (ع): «اذا حیّیت بتحیّة فحیّ باحسن منها ،واذا اسدیت الیک ید فکافئهابما یربی علیها ،والفضل مع ذلک للبادی ؛چون تو را درودی گویند ،درودی گوی از آن به ؛ وچون به تو احسانی کنند ،افزونتر از آن پاداش ده ، و فضیلت او راست که نخست به کار بر خاست .»
در اینجا واژه ی «یربی »به معنای زیادت و فزونی آمده است .
راهای تربیت درست بر اساس آموزه های نهج البلاغه
الف)توجه کننده ی به همه ی وجوه آدمی
1-وجوه عقلی
2- وجوه روحانی
3-وجوه مادی
4- وجوه سیاسی
5- وجوه اقتصادی
ب)تربیت باید شکوفا کننده ی فطرت آدمی باشد
1-راهبر انسان به سوی کمال در بستر فطرت
2-کوتاه وشدنی باشد
ج)تربیت باید مبتنی بر شناخت درست انسان و ویژگیهای او باشد .
د)راهبر انسان به هدف غایی او بر مبنای اصول صحیح و روش های مناسب .
در غیر این صورت
تلاشهای تربیتی به نتیجه نمی رسد .
التماس دعا:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر عاشقان کلام مولی علی (ع)
در ادامه بحث تر بیت به یکی از موانع اصلی تربیت که حضرت در کلمات قصار (385)به آن اشاره فر موده اندمی پردازیم :
«من هوان الدنیا علی الله انه لا یعصی الّا فیها ، ولا ینال ما عنده الّا بترکها ؛ در خواری دنیا نزد خدا همین بس که جز در دنیا نافرمانی او نکنند و جز با وانهادن دنیا به پاداشی که نزد خداست نرسند .»
بر اساس آموزه های قرآن کریم ونهج البلاغه دنیای نکوهیده مانع اصلی رسیدن آدمی به کمالات انسانی و ارزشهای الهی و پاداشهای اخروی است وجز با ترک آن نمی توان به حقیقت خود روی کرد و مربّای تربیت فطری شد .
التماس دعا

با صلوات بر محمد وآل محمد
با درود و سلام بر ره پویان راه مولی علی (ع)
در آموزه های مولای متقیان علی (ع)دنیای نکوهیده مانع اصلی رسیدن آدمی به کمالات انسانی و ارزشهای الهی و پاداش های اخروی است و جز با ترک آن نمی توان به حقیقت خود روی کرد. امام (ع) در حکمت 103 با صراحت تمام می فر مایند :
«إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ؛ دنيا و آخرت دو دشمن متفاوتند، و دو راه مختلف، پس كسى كه دنيا را دوست داشت و مهرش را به دل جاى داد آخرت را دشمن داشت و با آن دشمنى نمود.
دنيا و آخرت به منزله مشرق و مغربند، و رونده بين آن دو ،هر مقدار به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى‏شود، اين دو در ناسازگارى با هم به مانند دو هوو مى‏باشند.»
دنیا در معنای لغوی
اگر از «دنو» گرفته شده باشد به معنای نزدیکی و اگر از ریشه «دنی »گرفته شده باشد به معنای پست .
اما در اصطلاح
1- امر پست و نکوهیده (بر قراری رابطه پست ) با هر امری از امور عالم (مادی یا معنوی )نتیجه ؛دنیای مذموم .
2-زندگی این جهانی (دلیل نام گذاری )قرار داشتن در پایین .
تمرین مراتب وجود (مرتبه اسفل السافلین)این دنیا مذمتی ندارد ، و نباید آن را ترک کرد،بلکه باید با آن رابطه درست بر قرار کرد .
التماس دعا

با صلوات بر محمد وآل محمد
امام علی (ع)که خود نمونه اعلای تربیت نبوی است ، بر خورد پیامبر اکرم(ص)ونیز خود را با دنیای نکوهیده تر سیم می کند تا جهت تر بیت حقیقی روشن گردد. امیر مومنان (ع)در توصیف رسول خدا (ص) و جهتگیری آن حضرت نسبت به دنیای نکوهیده چنین فرموده است :
«قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا ، وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا ، وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً ، وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً ، فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ ، وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِه‏؛رسول خدا(ص) دنيا را حقير و كوچك شمرد، و پستش دانست و نزد ديگران خوار نمود، مى‏دانست كه خداوندبا اختيار خود دنيا را از او دور كرد، و به خاطر حقارتش آن را براى ديگران گشاده ساخت. پس او با قلبش از دنيا روى گرداند، و يادش را از باطن خود ميراند.»(خطبه 109)

با صلوات برمحمد وآل محمد
امام علی (ع)میزان ومعیار تربیت نبوی ، درباره خود چنین آورده است :
«إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِك‏؛اى دنيا، از من فاصله بگير، كه مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بيرون جستم، از دامهايت فرار كردم، و از رفتن در لغزشگاههايت دورى گزيدم.»

با صلوات بر محمد وآل محمد
در ادامه بحث موانع اصلی تربیت به نکته دیگر از امیر بیان اشاره می کنیم که از آن امام همام در کلمه ی قصار 77این گونه نقل شده است :
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ يَقُولُ‏:يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِقَدْ طَلَّقْتُكِ‏ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌآهِ مِنْ قِلَّةِالزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ ؛ در خبر ضرار بن ضبابى آمده كه وقتى بر معاويه وارد شد و معاويه از او در باره امير المؤمنين على (عليه السلام) پرسيد، گفت: شهادت مى‏دهم كه آن گرامى را در بعضى از عبادتگاهها ديدم در حالى كه شب پرده‏هاى سياه خود را گسترده بود، او محاسن خود را در دست گرفته و به خود مى‏پيچيد مثل كسى كه مار او را گزيده است و گريه مى‏كرد مثل آدم ماتم‏زده و در باره دنيا مى‏فرمود:
اى دنيا، اى دنيا، از من دور شو، آيا خود را به من عرضه مى‏كنى يا نسبت به من اشتياق دارى هنوز هنگام آن نشده است كه تو به دل من راه پيدا كنى هيهات، برو غير من را فريب بده، من به تو حاجتى ندارم.
و ترا سه طلاقه كرده‏ام كه در آن رجوع نيست، پس عيش تو كوتاه است و قدر و منزلت اندك و آرزوى تو پست است.
آه از كمى توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر و عظمت محل ورود.»
امام علی (ع)که خود نمونه ی تربیت است دنیا را طرد نموده و به روشنی بیان کرده که دنیای نکوهیده را هیچ نسبتی با او نیست و جلوه گری هاو فریب کاری دنیا در او هیچ تأثیری ندارد .و تعبیر «قَدْ طَلَّقْتُكِ‏ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا »از باب استعاره و مجاز است ،مجاز برای انقطاع تام ،یعنی هیچ رابطه ای با دنیامذموم ندارم.
التماس دعای فرج

با صلوات برمحمد آل محمد
در ادامه بحث موانع تربیت از دیدگاه امام علی (ع)به بخشی از خطبه 230نهج البلاغه می پردازیم که حضرت می فر مایند:
«فَاحْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ لَا يَدُومُ رَخَاؤُهَا وَ لَا يَنْقَضِي عَنَاؤُهَا وَ لَا يَرْكُدُ بَلَاؤُهَا؛پس از دنيا پرهيز كنيد كه سخت بى‏وفا و فريبنده و نيرنگباز است، از يك طرف مى‏بخشد از طرفى مى‏گيرد، از يك دست مى‏پوشاند با دست ديگر از تن در مى‏آورد. آسايش آن پايدار نيست، درد و رنجش را پايانى نباشد، سختى و دشوارى آن متوقف نمى‏شود
اوصاف دنیای مذموم
1-بی وفاست وفریبنده وبازی دهنده
2-بخشنده ای است پس گیرنده
3-پوشاننده ای است کننده (اگر چند روزی به کسی روی آورده وکالایی به او ارزانی دارد به زودی به او پشت کرده از او پس می گیرد .)
4-آسایش آن همیشگی نیست و رنج آن به سر نمی رسد .
5-بلا ودرد آن آرام نمی گیرد .
پس:شخص خردمند به چنین دنیایی دل نبسته وتا ممکن است رضا و خشنودی خدا ورسول خدا را به دست می آورد.
التماس دعا

اميرالمومنين (ع) مي فرمايند:

قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب او قرار دارد. حكمت 41