بی نیازی یا ثروتمندی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بی نیازی یا ثروتمندی

سلام.باز هم سوال
چرا باید خدا را جمیع الکمالات تصور کنیم؟

از پاسخگو درخواست جواب دارم.احتراما

بدور از جوابی که پاسخگو میده فکر نکنم بدون دلیل کمالاتی رو به خدا نسبت بدهند ! این کمالات رو هم تا اونجایی که من اطلاع دارم در غالب 200 نام به خدا نسبت می دهند که 99 تا فقط اسما حسنی هستند و همونطور که میبینید قرمز هارو تو محله من و شما جزو کمالات که فکر میکنید محسوب نمیشه ! خدا در افکار همه جوری معنی میشه اما واقعیت برای ما مسلمان ها اینه که خداوند حق هست و حقانیت داره ....
الرحمن الرحیم الملکالقدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر الخالق البارئ المصور الغفار القهار الوهاب الرزاق الفتاح العلیم القابض الباسط الخافض الرافع المعز المذل السمیع و....
و همچنین این صفاتی هست که ما به خدا می دهیم تا اون رو بیشتر بشناسیم ....

جناب پاسخگو چرا جواب نمیدن؟

با سلام خدمت شما

1-زيرا در ذات خداوند عدم راه ندارد و اگر چنين چيزي را فرض بگيريم آنگاه ذات خداوند مركب از وجود و عدم مي شود در حالي كه ذات خداوند بسيط است و مركب نيست .؛ در واقع اين بعد از توحيد ذاتي هرگونه كثرت درون ذاتي را از خداوند نفي مي كند و در مقام نفي تركيب از ذات باري تعالي است.خداوند متعال در جای خود ثابت شده است که وجودش ذاتی اوست، و اگر شیء وجودش ذاتی او باشد، قطعا ممکن نیست که مرکب باشد زیرا صدق مرکب بر وجود ذاتی محال است.


خداوند متعال غنی بالذات است و غنی بالذات هیچ گاه نیازمند به غیر خودش نیست، و اگر خداوند متعال مرکب باشد، با غنی بالذات بودنش منافات دارد، زیرا دور پیش می آید.[شرح تجرید، ص228]


چنان چه در قرآن مجید آمده است:«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید.، ای مردم شما «همگی» نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.[فاطر،15]

در این آیه شریفه تصریح شده است که خداوند غنی بالذات و بی نیاز است و تمام موجودات در عالم امکان به او نیازمندند و اگر خداوند مرکب باشد لازم است که نیازمند بوده و در ردیف موجودات امکانی قرار گیرد. و این هم با غنی بالذات بودن خدا سازگار نیست.(نمونه، ج18، ص220)


دراين آيه خداوند بى ‏نيازى را منحصر در خود كرد، پس تمامى انحاى فقر، در مردم، و تمامى انحاى بى ‏نيازى، در خداى سبحان است، و چون فقر و غنى عبارت از فقدان و و جدان است، و اين دو، دو صفت متقابل يكديگرند، ممكن نيست موضوعى از هر دو خالى باشد، هر چيزى كه تصور شود، يا فقير است، و يا غنى، و لازمه انحصار فقر در انسان، و انحصار غنى در خدا انحصارى ديگر است و آن عبارت از اين است كه: انسان‏ها منحصر در فقر باشند، و خدا منحصر در غنى، پس انسان‏ها غير از فقر ندارند، و خدا غير از غنى ندارد.(الميزان ذيل آيه 15 سوره فاطر)

2-زيرا اگر خداوند را جامع كمالات ندانيم در آن صورت در ذات خداوند نقص پيش مي آيد و نقصان با واجب الوجود بودن خداوند ناسازگار است. خداوند غنی بالذات است و هیچ كمبودی ندارد، و هر كمالی را كه بتوان آن را كمال تصور كرد، خدای سبحان دارای آن می‌ باشد. محال است كه كوچكترین نقص در خدا باشد، زیرا هر چیزی نقص داشته باشد، محتاج است و هر محتاج ممكن الوجود است، نه واجب الوجود. قرآن می‌ فرماید: " َ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ؛[آل عمران (3) آیه 97] خداوند از همه جهانیان بی نیاز است".


توضيح بيشتر آنكه:


1- واجب عبارت است از وجودی که وجود بر آن ضرورت دارد و نمی توان وجود را از آن سلب کرد، يعني واجب الوجود بالذات موجودی است که عدم در ذات آن اخذ نشده است زيرا وجود هر عدم در آن وجود به منزله تهي بودن او ار بخشي از وجود است .


2 - ممکن الوجود موجودی است که عدم در ذات آن اخذ شده است ، یعنی عقلا و بدون در نظر گرفتن علت ، می توان عدم آن را فرض کرد.


3 - نقص، عدم است ، یعنی عدم وجودی که می توانست باشد یا می بایست باشد. مثل جهل که عدم علم است و یا عجز که عدم قدرت است و جبر که عدم اراده است و ... .


4 - راهیابی عدم به موجود باعث امکانی شدن آن موجود می شود. چرا که در تعریف ممکن الوجود گفته شد : موجودی است که فرض عدم نسبت به ذات آن امکان پذیر باشد.


5 - هر موجود که در صفتی از صفات معدوم باشد، موجودی امکانی است، چرا که عدم در صفت و کمال به معنی خالی بودن ذات از آن صفت و کمال است . این یعنی عدم ذات به نسبت آن صفت و کمال . این چیزی نیست جز راهیابی فرض عدم در ذات که نتیجه اش امکانی شدن موجود است.


پس اگر عدم در نسبت به کمالی از کمالات واجب تعالی فرض شود ، فرض عدم سرایت می کند به ذات واجب الوجود بالذات که نتیجه ای جز امکانی شدن ذات واجب ندارد. یعنی واجب الوجود می شود ممکن الوجود و این یعنی اجتماع عدم و وجود واجتماع نقیضین که محال است.

چرا که ممکن الوجود بودن یک موجود یعنی فرض عدم در ذات موجود . واجب الوجود بودن یک موجود یعنی عدم امکان فرض عدم در ذات موجود .این یعنی اجتماع امکان عدم و عدم امکان عدم در یک موضوع واحد. که اجتماع نقیضین است.(طباطبایی، محمد حسین؛ نهایة الحکمه، مرحله چهارم فصل اول و چهارم - مرحله دوازدهم فصل اول و هشتم ، قم، المركز العالمي للدراسات الإسلامية . بي تا .)


براي تامل بيشتر در خصوص اين بحث می توانید به کتاب های فلسفی ، مانند نهایه الحکمه علامه طباطبائی (ره) ، آموزش فلسفه اثر استاد آیت الله مصباح یزدی ، بخش توضیح و تبیین مفاهیم سه گانه ( واجب الوجود ، ممکن الوجود ، ممتنع الوجود ) و بررسی وی‍‍ژگی های آن ها و همچنين بخش اثبات ذات و چگونگي صفات واجب الوجود مراجعه فرمائید.
موضوع قفل شده است