برخوردهای پیامبر و یهودیان

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برخوردهای پیامبر و یهودیان

برخوردهای پیامبر و اهل یهود در صدر اسلام از چه ویژگی هایی برخوردار است؟
خشن یا مسالمت آمیز؟

[=&quot]براي أشنايي با برخودهای پیامبر با یهودیان ابتدا نگاهی به پیمان حضرت رسول با یهودیان می کنیم[=&quot] . [=&quot]آن حضرت پس از ورود به مدینه با گروههای زیادی پیمان بست . نخست پیمان عمومی : یکی از کارهایی که پیامبر انجام داد انعقاد قرار دادی میان مهاجرین و انصار بود که در آن از یهود هم فراوان یاد شده است .متن این قرار داد این است .ابن اسحاق می گوید : رسول خدا بین مهاجرین و انصار نوشته ای امضاء کرد و در آن با یهود پیمان بست .آنان را بر دین و اموالشان تثبیت کرد و به سود و زیان آنان شرایطی مقرر فرمود : بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ای است از محمد پیامبر بین مسلمان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند و به همراهشان جهاد کنند .آنان ملتی واحد را تشکیل می دهند . مهاجرین در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقی اند و به نیکی و عدالت آن را می دهند . بنی عوف ،بنی ساعده ،بنی حارث ،بنی جشم ،بنی نجار،بنی عمرو بن عوف ،بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقی اند ... هر یهودی از ما پیروی کند یاری می شود و با دیگر مسلمانان مساوی است ،بر او ستم نمی شود و دشمنش یاری نمی گردد ... یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه جنگی را می پردازند . یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملتند . یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را ،اما هر که ستم کند خود و خانواده اش را به هلاکت خواهد انداخت .برای یهودیان بنی نجار ،بنی حارث،بنی ساعده ،بنی جشم ،بنی اوس ،بنی ثعلبه ،جفته بنی ثعلبه و بنی شطسیه همان حقوق بنی عوف ثابت است . نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند . کسی بدون اجازه محمد از این مجموعه بیرون نمی رود [=&quot]. [=&quot]از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد . هر که دیگری را ترور کند خود و خانواده اش را در معرض ترور قرار داده کگر این که به او ستم شده باشد[=&quot] . [=&quot]یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می پردازند ... قریش و دوستانشان پناه داده نمی شوند . اگر کسی به مدینه حمله کرد همه دفاع خواهند نمود . یهود اوس و موالیشان نیز از این حقوق برخوردارند . این پیمان به « موادعه یهود » شهرت یافت . اما سه طایفه اصلی یهود در این پیمان شرکت نداشتند . دوم پیمان پیامبر با سه طائفه بنی نضیر ،بنی قیننقاع،و بنی قریظه است ،که جریان این پیمان به این شرح است : یهود بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه نزد پیامبر آمدند و گفتند : مردم را به چه می خوانی ؟فرمود : به گواهی دادن به توحید و رسالت خودم .من کسی هستم که نامم را در تورات می یابید و علمایتان گفته اند از مکه ظهور می کنم و به این سنگلاخ ( مدینه ) کوچ می کنم ... یهودیان گفتند آنچه گفتی شنیدیم اکنون آمده ایم با تو صلح کنیم که به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم . تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی ،تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد . پیامبر پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبر یا یکی از یارانش با زبان ،دست ،اسلحه ،مرکب ،اقدامی انجام دهند .و خداوند بر این پیام گواه است[=&quot] . [=&quot]پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد رسول الله می تواند خون ایشان را بریزد ،زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت بگیرد .آنگاه برای هر قبیله ای از یهودیان جداگانه نسخه ای تنظیم شد . مسئول پیمان بنی نضیر حیی بن اخطب ،مسئول پیمان بنی قریظه کعب بن اسد ،و مسئول پیمان بنی قینقاع مخیریق بود[=&quot] .[1] [=&quot]
[=&quot]این قرار داد در ماههای اول هجرت انجام شد [=&quot][2][=&quot]. [=&quot]اما یهودیان یک یک این قیود را زیر پا گذاشته و پیمان شکنی کردند .1- آنان علیه پیامبر همکاری کردند .2- علیه یاران پیامبر هکاری کردند 3- اقدام تبلیغاتی بر ضد رسول خدا انجام دادند 4- اقدام مسلحانه علیه حضرت رسول کردند 5- پشتیبانی تدارکات دشمن را نمودند 6- توطئه های پنهان و آشکار علیه رسول خداغ کردند

[=&quot]. از سوی دیگر رسول الله در سال ششم قمری عبدالله بن رواحه را برای صلح با یهود خیبر و گفتگو با آنان روانه خیبر کرد که در این بین به طور اتفاقی اسیر بن رزام کشته شد .( اقتباس از مقاله : برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر با یهود ،مصطفی صادقی ،فصلنامه تاریخ اسلام ،شماره دوم ،تابستان 1379[/][=&quot] )[/][=&quot]
[/][=&quot]درباره یهودیان باید این نکته را توضیح بدهم که آنا به خوبی پیامبر را می شناختند و از آمدنش با خبر بودند ،اما از آنجا که حسادت ورزیدند به او ایمان نیاوردند . آیه [/][=&quot]146[/][=&quot]بقره و 20 انعام کاملا می رساند که آنها پیامبر را به خوبی می شناختند و می دانستند او پیامبر است . از سویی اما همواره به دنبال این بودند که او را بکشند ،مثلا زمانی که حلیمه آنحضر ت را در حالی که کودکی شیرخوار بود ازآمنه تحویل گرفت ،برای اینکه بداند طالع این فرزند چگونه است به بازاری رفت که هر کس بچه ای را تحویل گرفته بود به آنجا نزد کاهنی یهودی می برد تا ببیند آینده کودک چگونه است ،به محض اینکه کاهن یهودی محمد (ص[/][=&quot]) [/][=&quot]را دید فریاد زد این بچه را بکشید چراکه دین شما یعنی بت پرستی را ازبین خواهد برد و مردان شما را خواهد کشت که اگر حلیمه دیر جنبیده بود بچه را می کشتند . در سفر تجاری که ابوطالب پیامبر را همراه خود برده بود بحیرای عابد که پیامبر را دید گفت ابوطالب این پیامبر خواهد شد اما مواظب باش یهودیان او را نبینند که او را می کشند[/][=&quot] .[/][=&quot]
[/][=&quot]باز گردیم به بحث ؛ یهودیان مدینه ( طائفه بنی قینقاع )پس از شکست مشرکان در بدر اشعار و شعار های زننده ای علیه مسلمانان نشر دادند و عملا پیمان صلح را نقض کردند . پیامبر در بازار بنی قینقاع آنها را جمع کرد و گفت می ترسم با این کارهای که می کنید مانند بلایی که بر سر قریش آمد بر سر شما هم بیاید . میان شما عالمان و دانشمندان مذهبی هست از آنها تحقیق کنید با به صراحت به شما بگویند : من پیامبر خداین و این مطلب در تورات هم آمده است . اما یهودیان مغرورانه گفتند : گمان کردید که ما ضعیف و ناتوانیم و مثل قریش می جنگیم ؟ وقتی با ما بجنگید قدرت ما را می فهمید .(مغازی واقدی ،ج1ص176). مسلمانان از لجوجی یهودیان ناراحت شدند و درانتظار ماندند تا آنکه زن عربی در بازار بنی قینقاع جنب دکان زرگری یهودی ،مشغول فروش کالاهایی بود و کاملا مواظب بود کسی صورتش را نبیند . یهودیان اصرار داشتند که پرده از رخسار او بردارند[/][=&quot] . [/][=&quot]مغازه دار یهودی به جرنم اینکه زن حاضر نشد چهره خود را به بیگانه نشان دهد ،از مغازه بیرون آمد ،دامن لباس اورا به پشت او دوخت و زن بی خبر که بلند شد قسمتی از بدنش اشکار شد و جوانان یهودی آن زن را مسخره کردند[/][=&quot] . [/][=&quot]مسلمانی که آنجا بود خیلی ناراحت شد و زرگر را کشت و یهودیان هم مسلمان را کشتند . یهودیان احساس کردند کار مشکل شده و دیگر در مدینه نمی توانند کار کنند لذا به قلعه هایشان رفتند و تحصم کردند که انی کار به معنی اعلان جنگ بود . پیامبر هم آنان را محاصره کرد و پس از حدود 25 روز محاصره تسلیم شدند . پیامبرخواست آنها بخاطر بر هم زدن اتحاد مدینه سخت تنبیه کند که عبدالله بن ابی سردسته منافقان اصرار کرد و در نهایت قرار شد هر چه زودتر با تسلیم اسلحه و ثروت مدینه را ترک کنند .اما بنی نضیر چه کردند : آنها پس از شکست مسلمانان در احد خوشحال شدند و مترصد فرصتی بودند تا شورش کنند تا به قبایل دیگر بفمهانند که در مدینه اتحادی نیست و شما می توانید بیایید و مدینه را تصرف و کار مسلمانان را یکسره کنید . پیامبر برای اینکه از منویات آنها با خبر شود همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آنها شد[/][=&quot] . [/][=&quot]اما هدف ظاهری پیامبر این بود که از آنها در پرداخت دیه خون بهای آن دو نفر عرب از قبیله بنی عامر که به دست عمرو بن امیه کشت شده بودند کمک بگیرد . چون بنی نضیر هم با مسلمانان پیمان داشتند هم با بنی عامر ،و قبایل هم پیمان در این موارد به هم رسم بود که کمک می کردند. پیامبر در درب دژ فرود آمد و مطلب را با سران خود در میان گذاشتند و از پیامبر استقبال خوبی کردند و قرار شد که کمک کنند[/]

[=times new roman][=&quot]آنها در حالی که پیامبر را با کنیه اش (ابی القاسم ) خطاب می کردند در خواست کردند که پیامبر وارد دژ شود اما رسول الله نپذیرفت و در سایه دیوار دژ نشست و با سران بنی نضیر مشغول گفتگو شد . پیامبراحساس کرد این چرب زبانی با یکسری حرکات غیر معمول همراه است . از طرفی در محوطه که پیامبر نشسته بو ،رفت و آمد زیاد به چشم می خورد ؛ سخنان در گوشی فراوانبود . در حقیقت تصمیم گرفته بودند که پیامبر را غافلگیر کنند .یک نفر از آنها به نام « عمرو بن حجاش » آماده شده بود که بالای بام برودد با افکندن سنگ بزرگی بر سر پیامبر او را بکشد [/][=&quot]. [/][=&quot]فرشته وحی پیامبر را آگاه کرد و او طوری از جایش بلند شد و رفت که انگار کاری دارد و الان برمی گردد .اما پیامبر رفت . محمد بن مسلمه از طرف پیامبر به بنی نضیر پیام داد که هر چه زودتر در مدت ده روز اینجا را ترک کنید . اما یهودیان نرفتند تا انکه پیامبر مجبور به لشکر کشی شد و در نهایت قرار شد اموالشان را بردارند و بروند . یهودیان حتی در خانه هایشان را کندند و بردند و خانه را ویران کردند. اما بنی قریظه که در کنار مردم مدینه تا سال پنجم زندگی می کردند به پیمانشان با پیامبر احترام می گذاشتند به سخنان حی بن اخطب گوش داده و در جنگ احزاب ( خندق ) خلاف پیمانی که بسته بودند با پیامبر به کمک مشرکین رفتند . مامور اطلاعاتی مسلمانان به او گزارش داد که بنی قریظه از قریش و قبیله غطفان دو هزار سرباز خواسته اند تا از داخل دژ وارد مدینه شوند و مدینه را غارت کنند[/][=&quot] . [/][=&quot]پیامبر دو افسر خود زید و مسلمه را فرستاد به همراه پانصد نفر در میان شهر دور بزنند و تکبیر گویان تجاوزهای بنی قریظه را پاسخ بگویند .تا زنان و تچه ها که از حمله های بنی قریظه ترسیده بودند آرام بگیرند . این در حالی بود که پیامبر و دیگر مسلمانان در کنار خندق مشغول دفاع بودند . بالاخره مشرکان شکست خوردند و برگشتند و حالا نوبت عمل به مفاد پیمان نامه بود که اگر کسی پیمان شکنی کرد عواقبش به پای خود اوست . لشکر پیامبر قلعه انان را محاصره کرد و آنا از درون قله به پیامبر ناسزا می گفتند . شاس بن قیس پس از روزها محاصره قلعه ،از آن فرود آمد و به پیامبر عرض کرد اجازه بده یهودیان اموال خود را بردارند واز مدینه بروند اما پیامبر فرموئ باید بی قید و شرط تسلیم شوید . در نهایت بی قید و شرط تسلیم شدند و خود یهودیان گفتند ما از قبل با سعد بن معاذ هم پیمان بوده ایم او که صحابی شماست هر چه بگوید می پذیریم .سعد که تیر خورده بود در خیمه ای بود او آمد و حکم کرد مردان جنگنده آنها اعدام شوند اموالشان تقسم شود و بقیه اسیر شوند [/][=&quot].[/][=&quot]البته این حکم سعد دقیقا مطابق تورات یهودیان بود . پس در همه این موارد شاهد بودیم که یهودیان خود آغاز گر جنگ بودند و علی رغم احترام پیامبر به آنها در دشمنی خود با پیامبر و مسلمانان سرسختی خاص نشان دادند . در قرآن آمده است که ای پیامبر دشمن ترین افراد نسبت به مومنان یهودیان هستند آیه [/][=&quot]82 [/][=&quot]سوره مائده[/][=&quot] . [/][=&quot]
[/][=&quot]اما [/][=&quot]خيبر ؛ که جلگه وسیع و حاصلخیزی در شمال مدینه ،به فاصله 32 فرسنگی از مدینه قرار دارد در دل خود ساکنانی داشت که یهودی مسلک بودند . و از آنجا که دیار ثروتمندی بود آمار جمعیتش بر 20 هزار نفر بالغ می شد که مردان دلاور و جنگجو فراوان در آن زندگی می کرد . جرم بزرگ ایشان این بود که نمام قبایل عرب را برای کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند و سپاه مشترک با کمک مالی یهودیان خیبر ، در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده ،خود را به پشت مدینه رسانیدند .در نتیجه جنگ احزاب انجام شد و سپاه دشمن با جانفشانی مسلمانان ،کاری کرد که پس از یکماه درنگ مشرکین ناکامانه به مکه برگشتند[/][=&quot] . نا جوان مردی یهود خیبر پیامبر را بر آن داشت تا این کانون خطر را بکلی برچیند[/]
[/]

[=times new roman][=&quot]زیرا بیم آن می رفت که این ملت لجوج بار دیگر با صرف هزینه های سنگین ،بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگیزند و صحنه نبرد احزاب بار دیگر تکرار شود . عامل دیگر این بود که پیامبر با سران جهان مکاتبه کرده و همه آنها را به اسلام دعوت کرده بود و در این صورت هیچ بعید نبود که ملت آلت دست کسری یا قیصر شوند و با کمک دو امپراطور کمر به نابودی اسلام ببندند . پیامبر اعلام کرد تنها کسانی به جنگ با خیبری ها بیایند که در صلح حدیبیه شرکت داشته اند و بقیه اگر آمدند از غنائم چیزی به آنها تعلق نمی گیرد . پیامب رغیله لیثی را در مدینه جانشین خود قرار داد و پرچم سفیدی به دست حضرت علی داده ،فرمان حرکت را صادر کرد .رسول الله با 1600 سرباز که دویست نفر انها سواره بودند به سوی خیبر حرکت کرد . زمانی که پیامبر به خیبر رسید این دعا را خواند : بار الها ! توئی خدای آسمانها و آنچه بر آن سنگینی افکنده است . من از تو خوبی این آبادی و خوبی اهل آن و آنچه در ان هست را می خواهم و از بدی های آن و بدی آن چه در آن قرار گرفته ، به تو پناه می برم . ( الکامل فی التاریخ ،ج2،ص147 ) . با تامل در این دعا معلوم می گردد که نیت رسول حق ، کشور گشایی و توسعه طلبی نیست بلکه در پی آن است که از این نقطه دیگر سرزمین اسلامی مورد تهدید قرار نگیرد[/][=&quot] . بالاخره دژهای هفتگانه خیبر تصرف شده و یهودیان پیمان شکن خیبر به سزای خود می رسند . دراین جنگ بود که یکی از چوپانانی که برای یهودیان گله داری می کرد ،حضور پیامبر رسیده مسلمان شد و گفت : این گوسفندان یهودیان دست من امانت است اکنون که من مسلمان شده ام تکلیف من با این گوسفندان چیست ؟ پیامبر در برابر مسلمانانی که مدتهاست در اثر محاصره طولانی مدت خیبر گرسنه اند و برای سیری خود از حیواناتی که گوشتشان مکروه است ارتزاق می کردند با کمال صراحت فرمود : در دین ما خیانت نیست . تو گوسفندان را به قلعه ببر و به صاحبانش برسان ( سیره ابن هشام ،ص 345 ) . اگر به جاین پیامبر هر کس دیگری بود به یقین در برابر دیدگان سربازان گرسنه اش همه گوسفندان را به سربازانش می بخشید و خوشحال هم می شد که غنیمتی به دست آورده و دل یارانش را شاد کرده اما پیامبر هرگز چنین نکرد . در پیایان جنگ یهودیان شکست خورده و قلعه هایشان گشوده شد . از مسلمانان 20 نفر شهید شدند اما تلفات یهودیان بیشتر بود که نام 93 نفر آنها در تاریخ آمده است .( بحار الانوار ،ج 21 ،ص 32 ) . اما پیامبر پس از فتح قلعه ها با یهودیان از در مهربانی وارد شد و قرار شد یهودیان خیبر در خیبر بمانند و نیمی از درآمد نخل های خیبر را به مسلمانان بپردازند . پیامبر می توانست و بنابر نص تورات که کتاب یهودیان است حق داشت همه آنها را بکشد و یا لااقل آنها را از خیبر بیرون کند یا مجبورشان کند مسلمان شوند در حالی که هیچ یک از این کارها را نکرد . از این یه بعد هرسال نماینده ای از طرف پیامبر که به عدالت مشهور بود به نام عبدالله رواحه ،می رفت و اموال رام می گرفت . آن حضرت حتی از میان خیبری ها صفیه دختر حی بن اخطب را که اسیر شد و مسلمان گشت را به زنی خود برگزید [/][/]

[=Times New Roman][=&quot]اما با این همه لطف ،یهودیان تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و زنی به نام زینب را فریب داده و خواستند از طریق طعام ،پیامبر را مسموم کنند زینب گوسفندی را بریان کرده و در ذراع ( دست گوسفند [=&quot]) [=&quot]سم داخل کرد . پیامبر اولین لقمه را که در دهان گذاشت متوجه شد مسموم است و فورا آن لقمه را از دهانش خارج کرد اما هم غذایش ،بشر بن براء معرور از روی غفلت چند لقمه خورد و پس از مدتی در اثر سم در گذست [ احتمالا او قبل از پیامبر شروع به خودن کرده بود . نمونه دیگر از رفتارهای خصمانه یهودیان در برابر مسلمانان پس از واقعه خیبر این بود که ،در یکی از سالها عبدالله بن سهل نماینده پیامبر شد تا محصول خیبر را به مدینه منتقل کند ، موقع انجام وظیفه دسته ای یهودی حمله کرده او را کشتند و جسدش را داخل چشمه ای انداختند . برادر سهل که عبدالله بود پی گیر ماجرا شد اما یهودیان زیر بار نمی رفتند ، در نهایت پیامبر فرمود این شخص در منطقه شما کشته شده باید دیه او را بپردازید ،اما آنها دیه را هم نپرداختند و رسول الله چون دید احتمال خون ریزی دوباره و انتقام کشی هست خود دیه را پرداخت . در نهایت یهودیان خیبر آنقدر اذیت کردند که در دوره عمر آنها را پس از آن که به عبدالله پسر عمر و همراهانش آسیب رساندند مجبور به ترک خیبر کردند[=&quot] .( [=&quot]مابع مطالعاتی : فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ؛ زندگانی حضرت محمد ، سید هاشم رسولی محلاتی ؛ سیره رسول خدا ،رسول جعفریان
[1] - [=&quot]طبرسی ،اعلام الوری ،قم : موسسه آل البیت ،1417 قمری ،ج1،ص157.

[2] - [=&quot]احمدی میانجی ،مکاتیب الرسول ،ج1،ص 260 .

موضوع قفل شده است