کلمه نور در آیات و روایات

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کلمه نور در آیات و روایات

بسم الله النور
سلام علیکم

در قرآن و روایات اسلامی از چند چیز بعنوان "نور" یاد شده است :
1. از قرآن کریم بعنوان نور: در آیه 15 سوره مائده میخوانیم :
قَد جائَکُم مِنَ اللهِ نورٌ و کِتابٌ مُبین
از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمد.

2.از ایمان بعنوان نور:در آیه 257 سوره بقره آمده است:
اللهُ وَلیّ الّذینَ امَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات الَی النُّور
خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند.آنها را از ظلمتهای (شرک و کفر) بسوی نور(ایمان) رهبری می کند.

3.از هدایت الهی بعنوان نور:در آیه 122 سوره انعام می فرماید:
اَوَمَن کانَ مَیتاً فَاَحیَیناهُ وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشی بِه فی النّاس کَمَن مِثله فی الظُّلماتِ لَیسَ بِخارج مِنها
آیا کسی که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و نور هدایتی برای او قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود همانند کسی است که در تاریکی باشد و هرگز از آن خارج نگردد.

4.از آیین اسلام بعنوان نور:در آیه 32 سوره توبه چنین میخوانیم:
وَ یَأبی الله الا إن یُتِم نورِه وَ لو کَره الکافِرون
خداوند ابا دارد جز از اینکه نور (اسلام) را کامل کند هرچند کافران نخواهند.

5. از شخص رسول گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) بعنوان نور :در آیه 46 سوره احزاب آمده است:
وَ داعِیاً الی الله بِإذنِه و سِراجاً مُنیراً
ما تو را دعوت کننده بسوی خدا به اذن و فرمان او قرار دادیم و چراغی نور بخش.

6.از معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) بعنوان نور: در زیارت جامعه میخوانیم:
و أنتُم نورُ الاَخیار وَ هُداةِ الاَبرار
شما نور خوبان و هدایت کننده نیکوکاران هستید.

7.از علم و دانش بعنوان نور :در حدیث مشهور منقول از رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) آمده:
العِلمُ نور یَقذِفهُ الله فی قَلب مَن یَشاء
علم نوری است که خداوند در قلب هرکسی که بخواهد می افکند.

و اما برای نور باطن مراتبی است:
* نور اسلام که با نور اخلاص است.
* نور ایمان که با نور صدق است.
*نور احسان که با نور یقین است.
این است منزلهای راه شریعت و مقامهای همه مؤمنان.

لیکن اهل حقیقت و جوانمردان طریقت را نور دیگر است و حال دیگر:
*نور فراست که با آن نور مکاشفت است.
*نور استقامت که با آن نور مشاهدت است.
*نور توحید که با آن نور قرب احدیت است.

برگرفته از تفاسیر المیزان ، نمونه و تفسیر ادبی عرفانی خواجه عبدالله انصاری و اصول کافی

موفق باشید و خدایی .

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستیعن

8. از الله بعنوان نور:در آیه 35 سوره نور چنین میخوانیم:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳۵﴾
خدا نور آسمانها و زمين است مثل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شيشه‏اى است آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت‏ خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مى‏شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى‏كند و اين مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چيزى داناست (۳۵)




بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تشکر از این موضوع نورانی

بنده هم یک مورد دیگر اضافه می کنم به امید تداوم.

9) نور به معنای بصیرت (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ‏ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّه)سوره زمر آیه 22
" آيا كسى كه خدا سينه ‏اش را براى پذيرش اسلام گشاده ساخته، و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته، همچون سنگدلانی است كه هدايت الهى به قلبشان راه نيافته است واى بر آنها كه قلبهاى سخت و نفوذناپذيرى دارند و ذكر خدا در آن اثر نمى ‏گذارد)
مومن بوسیله بصيرت نسبت به حق و شناختن راه رشد، آن را مى ‏پذيرد، و به همين جهت خدای سبحان فرمود:" فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ" و با آوردن كلمه" على" او را به سواره ‏اى تشبيه كرد كه بر نورى سوار شده، راه مى ‏پيمايد، و از هر چه بگذرد (هر چه كه بر دلش بگذرد)، آن را به خوبى مى ‏بيند و اگر حق باشد آن را از باطل تميز مى ‏دهد، به خلاف گمراهى كه در سينه ‏اش
شرحى و ظرفيتى نيست تا گنجايش حق را داشته باشد، و نيز بر مركبى از نور سوار نيست، تا حق را از باطل تميز دهد.1
1.ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 388
موفق باشید:Gol:




«الله نور السموات و الارض ... یهدی الله لنوره من یشاء» (خداوند به نور خودش هر که را بخواهد هدایت می کند) مشیت ضابطه مند است یعنی هر کسی که ضابطه و شرایطش را داشته باشد خداوند او را به نور خودش هدایت می کند ،این آیه دو پهلو است، وقتي می فرماید «یهدی الله لنوره من یشاء» از سویی همان معنای عام به ذهن متبادر مي شود که خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت می کند و از سوی دیگر این معما را مطرح می کند که آيا می خواهید بدانید محل آن نور کجاست؟ در آیه بعدی پاسخ و آدرس این معما را می دهد «فی بیوت ...» نکته مهم در آیه نور «الله نور السموات و الارض» اين است كه در ادامه به جای اینکه بفرماید مثل او، می فرماید «مثل نوره» «الله» خود نور آسمانها و زمین است ضمیر «ه» در «نوره» به خود خدا بر می گردد پس نوره یعنی نور نور، يعني خدا که خود، نور آسمانها و زمین است نوری دارد، در واقع در اين آيه، نمی خواهد نور را که خود خداست ، معرفی کند بلکه می خواهد نور نور را معرفی کند(یعنی نوری وجود دارد که دیگران را به سوی پروردگار سوق می دهد).در ادامه نيز که می فرماید «مثل نوره کمشکوة ...» برای خدا مثال نمی آورد بلکه برای آن نور که نور خداست مثال می آورد «کمشکوة فیها مصباح» مثل آن نور مانند چراغی است «المصباح» شیشه ای دارد که خود شیشه «کانها کوکب دریّ» گویی ستاره ای درخشان است که «یوقد من شجرة مبارکة زیتونه» از درخت مبارک زیتون انرژی می گیرد، از نظر ظاهری در گذشته از زیتون (که ماده غذایی است) برای سوخت و انرژی چراغ استفاده می شد لذا می فرماید «یوقد من شجرة مبارکة زیتونة.
در آیه بعد به جای مشکوه بیوت را مطرح کرده "کمشکوه فیها مصباح" در مقابل فی بیوت که درون آن رجال است یعنی رجال به جای مصباح آمده و بیوت به جای مشکوه آمده است .به این ترتیب خدا به ما فهماند که چرا خدا این مثال فیزیکی را زده است.در واقع چراغدان و چراغ، لفافه بحث بزرگتری بود و خدا به ما فهماند که نور خدا را در این مردان باید جستجو کرد. حکم این مردان نسبت به خدا اینست که اینها چراغ هستند .حتی اگر هیچ حرفی نزنند از وجودشان نور ساطع می شود. "یکاد زیتها یضی و لو لم تمسسه نار" بخصوص اگر تسبیح کنند و سخن کنند. این تسبیح که ولی خدا شب هنگام در شب تاریک غیبت انجام می دهد نورانیت خاصی دارد "یسبح له فیها بالغدو و الآصال" با تسبیح آنها نور، مضاعف می شود. "نورٌ علی نور" پس این هم یک نوع هدایت به سوی خودش است. در واقع جواب معما پشت سرش آمده است.
چرا پس از بیان چراغ خانه ها را مطرح کرده؟ زیرا خانه ها چراغها را در خود نگاه داشته اند این خانه ها نقش مشکوة را دارند و با همان سیاق نیز مطرح کرده در آن آیه می فرماید «کمشکوة فیها مصباح» در این آیه می فرماید «فی بیوت» در واقع «فیها رجال» مردانی که هیچ خرید و فروشی آنها را از یاد خدا غافل نمی کند «لا تلهیهم تجارة و لا بیع» (نکره در سیاق نفی است و افاده عموم می کند پس عموم تجارتها و خرید و فروشها مد نظر است)از ظاهر آیه فهمیده می شود که مردم مشغول خرید و فروش و بیع و تجارت هستند ولی این مردان مشغول عبادت هستند، اما معنای عمیق تر و مصداق زیباتر آنها روایت علی علیه السلام است که مردم سه دسته اند یک عده از ترس خدا را عبادت می کنند «تلک عبادة العبید» این عبادت بندگان و بردگان است گروهی به خاطر نعمت ها پاداش و بهشت خدا او را عبادت می کنند "تلک عباده التجار" این عبادت تاجران است گروه سوم کسانی هستند که خدا را "اهلا لعباده" یافتند متوجه شدند که خداوند در خور عبادت و بندگی است یعنی آن قدر دوست داشتنی است که سزاوار اینست که به او عشق بورزند امام صادق علیه السلام نیز به دو مورد اول اشاره می کند و و درباره گروه سوم می فرماید "و لکنی اعبده حبا له" "ولی من از سر محبت او را عبادت می کنم" "تلک عباده الکرام" این عبادت اهل کرام و عبادت بزرگ منشان است (توصیف امام علی علیه السلام که درباره گروه سوم که فرمود "تلک عباده الاحرار" با توصیف امام صادق علیه السلام توضیح داده شد)
پس دوست داشتن خدا در این سیستم اصل است اینکه خدا را نه به طمع بهشت و نه به خاطر ترس از عذاب او او را دوست داشته باشیم هر چند که عظمت او به قدری زیاد است که که انسان حق دارد که بترسد و هر چند که پاداشهای او به قدری وسیع است که که انسان حق دارد آن پاداشها را دوست داشته باشد ولی اصل این است که تنها او را دوست داشته باشیم .مثالی در این زمینه وجود دارد برای تقریب به ذهن: غلامی بود که پادشاه به او خیلی اهمیت می داد و دیگران به او بسیار رشک می بردند .درباریان نیز از اینکه حرفها و پیشنهادهای او مورد قبول پادشاه بود حسادت می کردند .پادشاه برای نشان دادن ارزش وجودی بالای غلام و علت علاقه و توجه به او روزی مراسمی را در خارج شهر تدارک دید. سیم و زری که با خود به همراه داشت به دره ریخت و مسابقه ای را میان آنها راه انداخت تا هر کس هر مقدار از سیم و زرها را جمع کرد برای خودش باشد .پادشاه با میل و رغبت این کار را انجام داد و درباریان و اطرافیان هم با سرعت برای جمع کردن هر چه بیشتر سیم و زرها از هم سبقت می گرفتند .خود پادشاه نیز در خلاف جهت آنها حرکت کرد ولی هیچکدام از درباریان و مریدان را در اطراف خود ندید. همگی مشغول جمع کردن سیم و زر بودند فقط همان غلام به دنبال پادشاه آمده بود .پس این نور ائمه علیهم السلام هستند که انسانها را بسئی خدا هدایت می کنند و دائما به یاد اویند. برگرفته از بیانات دکتر برومند

موضوع قفل شده است