برخی علل قیام امام حسین(ع)

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برخی علل قیام امام حسین(ع)

برخى از علل و انگیزه هاى قیام آن حضرت را می توان به طور خلاصه چنین شمرد:

تبدیل حکومت اسلامی به حکومت سلطنتی :

معاویه با خدعه و نیرنک بر امام علی(ع) و امام حسن (ع) پیروزی ظاهری یافت و مست از این پیروزی ها حکومت اسلامی را به حکومت موروثی و سلطنتی تبدیل کرده بود و در ادامه با بیعت کرفتن از بزرکان و حاکمان اسلامی پایه های حکومت یزید را محکمتر می کرد

عدم اعتقاد به دین خدا:

معاویه هرچه که بود ظواهر دین را رعایت می کرد و در بین مردم به ریا هم که شده به ظوهر دین پایبند بود و این فریبکاری و نیرنک وی در بین مردم بود که کار را بر امامان سخت می کرد

زیرا معاویه خود را کاتب وحی و خال المومنین و ادامه دهنده دین رسول خدا(ص) معرفی می کرد و مردم ساده لوح هم فریب خورده نیرنکهای معاویه بودند با مرک معاویه یزید که اعتقادی به دین خدا نداشت حتی ظواهر دین را نیز رعایت نمی کرد و مردم به راحتی می توانستند علیه یزید قیام کنند

سخت کیری بر شیعیان : وضع شیعیان بر خلاف قرارداد صلح امام حسن (ع)، فوق العاده سخت و غیر قابل تحمل بود، چرا که سیاست اموى بر ریشه کن کردن اساس تشیّع بود.

معاویه در بخشى از نامه خود مى نویسد: بر هر کس گمان بردید طرف دار این قوم است، سخت بگیرید و خانه اش را ویران کنید.(1)

در قسمتى دیگر مى نویسد: بنگرید، هر کس ثابت شد دوست على و خاندان اوست، نامش را از دفتر پاک، و حقوق و جیره اش را قطع کنید.(2)

و قتل اکابر شیعیان از جمله: جعفر بن عدى و رشید هجرى به جرم شیعه بودن.(3)
سبّ و لعن على (ع) به طور رسمى در خطبه هاى نماز جمعه.(4)

اثرات سوء تبلیغات اموى و قرار دادن معاویه در صف صحابه کبار، به طورى که اگر وضع به همین منوال پیش مى رفت روزى مى رسید که مردم، اسلام را همان مى دانستند که معاویه معرفى مى کرد.(5)

سکوت در برابر این ناعدالتى ها جایز نبود
زیرا تأخیر در قیام هنگامى رواست که فرد قدرت بر قیام نداشته باشد. به همین دلیل آن حضرت به مدت بیست سال در برابر معاویه خاموشى گزید،(6)

چون اگر در همان ابتدا قیام مى کرد، خون او در این میان از بین مى رفت، زیرا در آن زمان هنوز ریاکارى هاى معاویه و هویت اصلى بنى امیّه بر مردم روشن نشده بود و مردم نیز آماده چنین قیامى نبودند.

انگیزه هاى معنوى در قیام امام حسین (ع):

برخى با انگیزه معنوى و مقابله با مفاسد اجتماعى و سیاسى و تأمین مصالح اجتماعى و آرمان هاى مقدس انسانى، دست به انقلاب مى زنند و قیام امام حسین (ع) از این نوع قیام بود.

ادامه در پست بعدی

ادامه پست قبلی

آن حضرت انگیزه هاى قیام خویش را در چهار ماده براى نسل هاى آینده به این شرح تبیین مى فرماید:

1 - اصلاح و سامان بخشیدن به امور اجتماعى:

در فاصله رحلت پیامبر عالى قدر اسلام تا نهضت عاشورا، انحرافات و تغییرات سیاسى - فرهنگى فراوانى در جامعه نوپاى اسلامى پدید آمده بود؛

از جمله: تبدیل امامت و خلافت اسلامى به دستگاه حکومت سلطنتى، تحریف عقاید اسلامى، خطر ارتجاع و بازگشت مردم به آداب و رسوم جاهلى و نابودى اسلام ناب محمدى، عدم تأمین جانى شخصیت هاى شیعى در حکومت امویان، ایجاد رعب و وحشت و خفقان،

که نتیجه آن، ایجاد حالت یأس و ناامیدى در جامعه اسلامى بود.(7) امام (ع) با قیام خود در صدد بود این تغییرات و انحرافات را اصلاح و اسلام ناب محمدى (ص) را دوباره احیا کند.

2 - امر به معروف و نهى از منکر:

وا داشتن دیگران به انجام کارهاى پسندیده و باز داشتن آنان از کارهاى ناشایست، دو فریضه مهم اسلامى است که بر عهده هر مسلمان بالغ، عاقل و قادر گذاشته شده است.

این دو اصل به عنوان یک قانون عقلانى و پشتوانه اجرایى، در هر جامعه متمدنى پذیرفته شده و آیات و روایات فراوان قرآن نیز بر آن تأکید کرده است.

بدیهى است که امام (ع) به حکم مسئولیت امامت و جانشینى پیامبر (ص) از طرف خدا، بیش از هر کس دیگر باید این بار مسئولیت را به دوش بکشد.

3 - پیروى از راه و روش پیامبر (ص) و على (ع):

امام على (ع) در صدد احیاى سیره نبوى و علوى بود که جنبه آرایشى داشت و در زمان خلفاى راشدین بر اجراى آن به عنوان بنیان دین تأکید مى ورزیدند.

البته اکثر مسلمانان در دوران خلفاى بعدى نیز بر پاى بندى به سنّت پیامبر (ص) اصرار داشتند و به همین دلیل به اهل سنّت معروف شدند،

ولى در حکومت معاویه و یزید، این مهم دینى به فراموشى سپرده شد. امام (ع) با توجه به اهمیت سنّت و سیره پیامبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) در جهت دادن به روش انسان مسلمان و تأکید اکید قرآن به اسوه بودن حضرت محمد (ص)، یکى از اهداف مهم خود را در این قیام الهى، مقابله با ارتجاع اموى و احیاى سنّت نبوى و علوى معرفى فرمودند.(8)

4 - دعوت به حق گرایى:

در یک نگاه کلى مى توان گفت: از دیدگاه اسلام و قرآن، نظام تکوین و تشریع بر محور حق و حقیقت قرار گرفته و دعوت به حق و واقع گرایى، نشانه حقانیت هر فرد تلقى شده است.

به همین دلیل است که در فرهنگ اسلامى، شخصیت پرستى، یکى از آفات شناخت حقیقت معرفى شده است.

از این رو امام حسین (ع) در وصیت نامه خود یادآورى مى نماید: «هر کس دعوت مرا به پاس احترام حق اجابت کند...»

و نمى فرماید: فراخوان مرا به دلیل شرافت خانوادگى یا قرابت با پیامبر (ص) و یا محبوبیت اجتماعى و یا جاى گاه معنوى ام پاسخ گوید.(9)

امام (ع) در پایان وصیّت نامه سیاسى - فرهنگى خود، افزون بر حق گرایى و اقرار به توحید و نبوت و معاد، سفارش نامه جاودانه خویش را با این فراز خاتمه مى دهد: «و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب».

به همه جهانیان یادآورى مى کند که توفیق و آماده سازى اسباب کام یابى انسان، دست خداست و بازگشت نهایى هر کس نیز به سوى اوست.

در واقع همگان را با این بیان به توحید افعالى توجه داده است؛ یعنى هر حرکت و سکونى که در عالم رخ مى نماید، به حول و قوّه خداست.

هر چند در محاسبات ظاهرى، مستند به علل و اسباب طبیعى باشد و در ظاهر از آنها کمک بگیریم، زیرا حضرت حق از حیث ذات و اسم و صفت، محیط بر همه چیز است.(10)

پی نوشت:

1) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 3، ص 219.
2) همان.
3) همان، ص 219 و 220.
4) همان.
5) همان.
6) سیدجعفر حسینى، قیام حسینى، ص 144.
7) همان، ص 125.
Dirol همان، ص 131.
9) همان، ص 132.
10) همان.


سلام

و حسین بود و................... چاره ای، جزء قیام

و حسین ماند با این قیام

موضوع قفل شده است