جمع بندی چگونگی استنتاج حکم شرعی در قرآن!!

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونگی استنتاج حکم شرعی در قرآن!!

چرا از آیه زیر وجوب انفاق استنتاج نمی شود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ‏
بالتجارة و نحوها وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْض
اما از آیه زیر وجوب نماز استنتاج می شود:
اقیموا الصلاه لذکری

velayat;212623 نوشت:
چرا از آیه زیر وجوب انفاق استنتاج نمی شود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ‏
بالتجارة و نحوها وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْض
اما از آیه زیر وجوب نماز استنتاج می شود:
اقیموا الصلاه لذکری

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

لازم است مطلبی را به عنوان مقدمه ذکر کنم. بحثی در علم اصول مطرح است که می فرماید« امر ظهور در وجوب دارد». یعنی وقتی امری از جانب مولا صادر شد، در نگاه اول معنی اش این است که انجام آن امر واجب است. اما گاهی با قرائن می فهمیم که آن امر واجب نیست، بلکه تنها انجام آن خوب و مناسب و به اصطلاح مستحب است.

در مقابل این مساله مواردی داریم که ظاهر آن وجوب نیست بلکه به نظر می رسد تنها جایز است، اما با توجه به قرائن متوجه می شویم که انجام آنها واجب است مانند آیه شریفه:« إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» («صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه‏هاى) خداست! بنا بر اين، كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى‏دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند (و سعىِ صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بى‏رويّه مشركان، كه بتهايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيّت اين دو مكان مقدّس نمى‏كاهد!) و كسى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كند، خداوند (در برابر عمل او) شكرگزار، و (از افعال وى) آگاه است. سوره بقره، آیه158.

ظاهر معنی آیه فوق که می فرماید« مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند» جایز بودن طواف و سعی بین صفا و مروه است، اما با توجه به شان نزول آیه و روایات مرتبط می فهیم که انجام طواف واجب است.(تفسير نمونه، ج‏1، ص: 543)

معنی انفاق: انفاق يعنى خرج مال در راه خدا، اعمّ از واجب و مستحبّ، از چيزهائى است كه قرآن و روايات در باره آن بسيار تشويق كرده‏اند.( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 212)

بنابراین انفاق به دو نوع واجب و مستحب تقسیم می شود. یک نوع از انفاق های واجب زکات است که خداوند از آن با عنوان « صدقه » ذکر می کند؛ « إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ» (زكاتها مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى) آن زحمت مى‏كشند، و كسانى كه براى جلب محبّتشان اقدام مى‏شود، و براى (آزادى) بردگان، و (اداى دين) بدهكاران، و در راه (تقويت آيين) خدا، و واماندگان در راه اين، يك فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است) سوره توبه، آیه60.

ملاحظه آیه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُم ْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْ ض» (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از قسمتهاى پاكيزه اموالى كه (از طريق تجارت) به دست آورده‏ايد، و از آنچه از زمين براى شما خارج ساخته‏ايم (از منابع و معادن و درختان و گياهان)، انفاق كنيد) سوره بقره، آیه 267؛

درباره اين آيه «انفقوا» (انفاق كنيد) اختلاف شده است:
1- امر به زكاة واجب است.
2- دستور صدقه مستحبى.
3- صدقات واجبه و مستحبه هر دو را آيه كريمه شامل است.( ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 155)

به هر حال آنچه مسلم است این است که انفاق واجب در دین اسلام وجود دارد مانند خمس و زکات که با وجود شرایطش واجب می شود، همانطور که نماز واجب و مستحب داریم.

:Gol::Gol:

بحث تشریع زکات و دریافت آن در سوره توبه آیه 103 آمده است

من سوالی از جناب یاسین دارم
اگر حکمی در قران ذکر نشده باشد.و پیامبر نیز درباره ان حرفی نزده باشد
چطور باید ان حکم را صادر کرد؟
ایا امامان این مقام را دارند که بدون گفتهای از قران حکم صادر کنند؟

با اینکه به نظر من خدا به هیچ بشری اجازه صادر کردن حکم از سوی خود را نداده .که در ادمه توضیح میدم

تکلیف چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام واحترام


اصل تشریع احکام توسط خداوند انجام میگیرد و توضیح و تفسیر آیات بر عهده پیامبر(صلی الله علیه و آله) می باشد، همان طور که قرآن به این مساله اشاره نمود:


« وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَينِ‏َّ لهَُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»[1]

(ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مى ‏آورند).


اگر موردی بود که در قرآن به صراحت بیان نشده باشد و از رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز سوال نشده باشد تا آن حضرت توضیح بفرماید، ائمه معصومین(علیهم السلام) با استفاده از متن قرآن و بهره مند بودن از علم امامت که آگاه به تاویل قرآن می باشند، حکم آن مساله را بیان میکنند؛ « ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب»[2]



( تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى ‏دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏ گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‏شوند (و اين حقيقت را درك نمى ‏كنند).


به یکی از موارد تاریخی که ائمه(علیهم السلام) با توجه به آیات قرآن حکم مساله شرعی را استنباط کردند اشاره می شود: " معتصم عباسى" در مجلسى كه از فقهاى اهل سنت در آن جمع بودند سؤال كرد كه دست دزد را از كدام قسمت بايد بريد؟ بعضى گفتند: از مچ، و به آيه تيمم استدلال كردند، بعضى ديگر گفتند: از مرفق و به آيه وضو استدلال كردند،" معتصم" از آن امامم جواد(عليه السلام) در اين باره توضيح خواست،


حضرت عليه السلام نخست از او" در خواست نمود كه از سؤال خود صرفنظر كند، و چون اصرار كرد، فرمود: آنچه آنها گفتند همه خطا است، تنها بايد چهار انگشت از مفصل انگشتان بريده شود، و كف دست و انگشت شست باقى بماند، هنگامى كه معتصم جوياى دليل شد، امام به كلام پيغمبر ص كه سجود بايد بر هفت عضو باشد پيشانى و دو دست و دو سر زانوها و پاها استدلال كرد و سپس افزود اگر از مچ يا مرفق بريده شود دستى براى او باقى نمى ‏ماند كه سجده كند، در حالى كه خداوند فرموده وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ يعنى اين اعضاى هفتگانه مخصوص خدا است، و آنچه مخصوص خدا است نبايد قطع كرد، اين سخن اعجاب معتصم را برانگيخت و دستور داد بر طبق حكم آن حضرت دست دزد را از مفصل چهار انگشت ببرند.[3]

[1] - سوره نحل، آیه64.

[2] - سوره آل عمران، آیه7.

[3] - تفسير نمونه، ج‏25، ص125.

سؤال:
چرا از این آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ‏ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْض» و.جوب انفاق استنتاج نمی‌شود؛ ولی از آیه «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري‏» وجوب نماز استنتاج می‌شود؟ آیا امامان (علیهم السلام) این مقام را دارند که بدون گفته قرآن، حکم صادر کنند؟

پاسخ:
لازم است مطلبی را به عنوان مقدمه ذکر کنم. بحثی در علم اصول مطرح است که می فرماید«امر ظهور در وجوب دارد». یعنی وقتی امری از جانب مولا صادر شد، در نگاه اول معنی‌اش این است که انجام آن امر واجب است. اما گاهی با قرائن می‌فهمیم که آن امر واجب نیست، بلکه تنها انجام آن خوب و مناسب و به اصطلاح مستحب است.
در مقابل این مسأله، مواردی داریم که ظاهر آن وجوب نیست بلکه به نظر می‌رسد تنها جایز است، اما با توجه به قرائن متوجه می شویم که انجام آنها واجب است مانند آیه شریفه: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ»؛ صفا و مروه از شعائر (و نشانه‌‏هاى) خداست! بنا بر اين، كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى‌‏دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند (و سعىِ صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بى‌رويّه مشركان، كه بتهايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيّت اين دو مكان مقدّس نمى‌كاهد!) و كسى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كند، خداوند (در برابر عمل او) شكرگزار، و (از افعال وى) آگاه است. (1)
ظاهر معنای آیه فوق که می‌فرماید: «مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند» جایز بودن طواف و سعی بین صفا و مروه است، اما با توجه به شان نزول آیه و روایات مرتبط می‌فهیم که انجام طواف واجب است. (2)
معنای انفاق: انفاق يعنى خرج مال در راه خدا، اعمّ از واجب و مستحبّ، از چيزهائى است كه قرآن و روايات در باره آن بسيار تشويق كرده‌اند. (3)
بنابراین، انفاق به دو نوع واجب و مستحب تقسیم می‌شود. یک نوع از انفاق های واجب زکات است که خداوند از آن با عنوان «صدقه» ذکر می‌کند؛ «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»؛ زكات ها مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى) آن زحمت مى‌كشند، و كسانى كه براى جلب محبّتشان اقدام مى‌شود، و براى (آزادى) بردگان، و (اداى دين) بده‌كاران، و در راه (تقويت آيين) خدا، و واماندگان در راه اين، يک فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است. (4)
اما آیه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُم ْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْض»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد! از قسمت‌هاى پاكيزه اموالى كه (از طريق تجارت) به دست آورده‌ايد، و از آن چه از زمين براى شما خارج ساخته‌ايم (از منابع و معادن و درختان و گياهان)، انفاق كنيد. (5)
درباره «انفقوا» (انفاق كنيد) در این آیه، اختلاف شده است:
1. امر به زكات واجب است.
2. دستور صدقه مستحبى.
3. صدقات واجبه و مستحبه هر دو را آيه كريمه شامل است. (6)
به هر حال آنچه مسلم است این است که انفاق واجب در دین اسلام وجود دارد، مانند خمس و زکات، که با وجود شرایطش واجب می‌شود، همان طور که نماز واجب و مستحب داریم.
اما در مورد قسمت دوم سؤالتان باید گفت:
اصل تشریع احکام توسط خداوند انجام می‌گیرد و توضیح و تفسیر آیات بر عهده پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، همان طور که قرآن به این مسأله اشاره نمود: «وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَينِ‏َّ لهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»؛ ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اين كه آن چه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مى‌‏آورند. (7)
اگر موردی بود که در قرآن به صراحت بیان نشده باشد و از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز سوال نشده باشد تا آن حضرت توضیح بفرماید، ائمه معصومین (علیهم السلام) با استفاده از متن قرآن و بهره‌مند بودن از علم امامت که آگاه به تأویل قرآن هستند، حکم آن مسأله را بیان می‌کنند؛ «ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب»؛ تفسير آن‌ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‌‏دانند. (آن‌ها كه به دنبال فهم و درک اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏‌گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم همه از طرف پروردگارِ ماست» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‌شوند (و اين حقيقت را درک نمى‌كنند). (8)
به یکی از موارد تاریخی که ائمه (علیهم السلام) با توجه به آیات قرآن حکم مسأله شرعی را استنباط کردند اشاره می‌شود: "معتصم عباسى" در مجلسى كه از فقهاء اهل سنت در آن جمع بودند سؤال كرد كه دست دزد را از كدام قسمت بايد بريد؟ بعضى گفتند: از مچ، و به آيه تيمم استدلال كردند، بعضى ديگر گفتند: از مرفق و به آيه وضو استدلال كردند.
"معتصم" از امام جواد (عليه السلام) در اين باره توضيح خواست. حضرت عليه السلام نخست از او در خواست نمود كه از سؤال خود صرف نظر كند، و چون اصرار كرد، فرمود: آن چه آن‌‎ها گفتند همه خطا است، تنها بايد چهار انگشت از مفصل انگشتان بريده شود، و كف دست و انگشت شست باقى بماند. هنگامى كه معتصم جوياى دليل شد، امام به كلام پيغمبر (صلی الله علیه و آله) كه سجود بايد بر هفت عضو باشد پيشانى و دو دست و دو سر زانوها و پاها استدلال كرد و سپس افزود اگر از مچ يا مرفق بريده شود دستى براى او باقى نمى‌ماند كه سجده كند، در حالى كه خداوند فرموده «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» يعنى اين اعضاى هفت‌گانه مخصوص خدا است (9)، و آن چه مخصوص خدا است را نبايد قطع كرد. اين سخن اعجاب معتصم را برانگيخت و دستور داد بر طبق حكم آن حضرت دست دزد را از مفصل چهار انگشت ببرند. (10)

منابع:
1. بقره: 2/ 158.
2. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏1، ص 543.
3. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏5، ص 212.
4. توبه: 9/ 60.
5. بقره: 2/ 267.
6. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن (ترجمه)، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 155.
7. نحل: 16/ 64.
8. آل عمران: 3/ 7.
9. جن: 72/ 18.
10. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، ج ‏25، ص 125.

موضوع قفل شده است