بررسی نحوه شهادت حضرت زهرا در تاریخ به طور مختصر و مفید

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی نحوه شهادت حضرت زهرا در تاریخ به طور مختصر و مفید

سلام
تمام تاپیک های مربوط به حضرت زهرا رو خوندم ولی اون یکه میخواستمو پیدا نکردم .
معمولا اطلاعاتی که از این ماجرا به دست مردم میفته از گفته های مداحانه ولی خواستم اینو از زبان کارشناسان تاریخ بدونم .

ذکر سند مهم نیست . چون به کارشناسان تاریخ اعتماد دارم و نمیخوام سنی یا وهابی یا هر کس دیگه ای رو راضی کنم .

در تمامی تاپیک ها فقط قضیه سر توجیه و مدرک و اینا بود ولی به اصل مطلب پرداخته نشد .
نمیدونم تاریخ چقدر این مطلبو دقیق بیان کرده ولی فکر میکنم اگه این ماجرا یه بار درست و مختصر از زبان یه کارشناس تاریخ بیان بشه بد نباشه .

یه قسمتهایی از این ماجرا مبهمه .
بذارین از اول شروع کنیم :

پیامبر فوت کردن و همه دنبال جانشین هستن .

ابوبکر تو مسجد هست و ملت دارن باهاش بیعت میکنن. عمر و چند نفر دیگه میرن خونه امام علی و با ضربه زدن به حضرت زهرا که ظاهرا میخ در به پهلوشون برخورد میکنه و بچه سقط میشه ( من این قسمتهارو دقیق نمیدونم )
بعد حضرت علی رو دستاشونو میبندنو میبرن به مسجد که حضرات اینجا هم جلوشونو میگیره و باز مورد ضربه قرار میگیرن .

حضرت زهرا میرن به سمت مسجد با امام حسن که عمر دوباره ایشون رو میزنن.( ببخشید اینطوری حرف میزنم چون این چیزیه که من از این ماجرا میدونم ).

بعد خلاصه حضرت زهرا به مسجد میرن و خطبه ایراد میکنن و خواستن نفرین کنن که امام علی نذاشتن.
و همین باعث شد که امام علی رو آزاد کردن
.البته چند جا شنیدم که امام علی بیعت کردن .
بعدشم که با هم اومدذن خونه .

اون قسمت هم که میگن حضرت تو کوچه با عمر برخورد میکنه هم شنیدم که قباله فدک دست یشون بوده که عمر اونجا از ایشون میگیرن .

و بعد ها که ابو بکر پشیمون میشه میاره پسش میده؟!!

سوالات زیادی تو این ماجرا برای آدم پیش میاد .
خواهشا اول اصل ماجرا رو تعریف کنین که اگه شوالی وجود داره پرسیده بشه .

قبلا از همکاری همه دوستان متشکرم


با سلام

خدمت خواهر گرامی عرض کنم در قضایای تاریخی یک سری حوادث قطعی وغیر قابل خدشه وجود دارد که اساس موضوع است و یک سری هم فرعیاتی است که به ثبوت و قطعیت نرسیده و ممکن است تحریف شده باشد.

در اصل حوادث بعد از رحلت پیامبر (ص) شکی نیست ومسلمین برآن اجماع دارند وشکی در وقوع آنها نیست مثل ماجرای سقیفه و غصب فدک و غدیرخم و مصیبت روز پنج شنبه و عاشورا و....چون متواترند .

اما در نحوه توضیح ریز وقایع اختلافاتی روایت شده که طبیعی است و خدشه ای به اصل مطالب نمیزند .

الان یعنی اینایی که من گفتم درسته؟

البته این درسته که مطمئنن تاریخ در قسمتهایی تحریف شده ولی بالاخره یه داستان منطقی و متقن که میشه از توش در آورد یا نمیشه ؟

مثلا در مورد نحوه سقط شدن حضرت محسن یا اینکه اصلا حضرت زهرا از خونریزی بعد زایمان فوت کردن یا از بیماری حاصله از عفونت ناشی از زخم میخ یا چیز دیگه .


یا مثلا حضرت علی بیعت کردن یا نه؟

یا اینکه مردم عرب که اینقدر غیرتی و قبیله پرست بودن ، چطور بنی هاشم که یه قبیله به این بزرگیه ،هیچ عکس العملی در مقابل این تجاوز انجام ندادن؟

nakisa;211581 نوشت:
البته این درسته که مطمئنن تاریخ در قسمتهایی تحریف شده ولی بالاخره یه داستان منطقی و متقن که میشه از توش در آورد یا نمیشه ؟


با سلام

اصل حادثه که منطقی ومحکم است همان انقلاب علی اعقابیست که قرآن کریم بدان اشاره کرده و اخبار متواتر هم واردشده است.

اما جزئیات :

نقل قول:
مثلا در مورد نحوه سقط شدن حضرت محسن یا اینکه اصلا حضرت زهرا از خونریزی بعد زایمان فوت کردن یا از بیماری حاصله از عفونت ناشی از زخم میخ یا چیز دیگه .


من در این مورد تصریحی ندیدم اما مهم هم نیست زیرا اصل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مسلم است .


نقل قول:
یا مثلا حضرت علی بیعت کردن یا نه؟


در صحیح ترین کتاب عامه یعنی بخاری آمده که حضرت بعد از 6 ماه بیعت کردند که با بررسی روایات و شواهد بنظر میرسد که بیعتی مخدوش بوده ودر اصل هم همین تاخیر 6 ماه مبطل اجماع منقوص و موید حقانیت شیعه اثنی عشری است .


نقل قول:

یا اینکه مردم عرب که اینقدر غیرتی و قبیله پرست بودن ، چطور بنی هاشم که یه قبیله به این بزرگیه ،هیچ عکس العملی در مقابل این تجاوز انجام ندادن؟


از کسانیکه در روز 5 شنبه شوم آن جسارت عظما را به مقام پیامبر اعظم (ص) نمودند ودر اواخر عمر شریفش با تمرد از سپاه اسامه بن زید و شتافتن بسوی امارت و حطام دنیا، و ....این اعمال بعید نبود و حتی در زمان حیات پیامبر (ص) و صلح حدیبیه و ... مخالفت اصحاب با پیامبر خدا در صحاح اهل سنت مذکور است .

بله باید تاریخ را موشکافی کرد تا به حقیقت ماجرا پی برد زیرا الان ما در آن زمان وشرایط نیستیم وتا خودمان در آن زمان زندگی نکرده باشیم نمیتوانیم درک درستی از وقایع آنزمان بدست آوردیم چون مسائل بسیاری دخیل بوده و هم اکنون ممکن است باعث تحیر و تعجب شود .

خیر البریه;211626 نوشت:
من در این مورد تصریحی ندیدم اما مهم هم نیست زیرا اصل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مسلم است .

متشکرم .

این حرف شما درسته ولی اینکه بگیم حضرت در اثر جراحات شهید شدند باید دلیل باشه خب.

مثلا در مورد سقط شدن حضرت محسن ، میگن تا در به پلوی حضرت برخورد کرد بچه سقط شد!
در صورتی که جنین 6 ماهه مدت زمان نسبتا طولانی لازمه که سقط بشه و کار یکی دو ساعت نیست .

این سوالها تو ذهن آدم به وجود میاد یا بیماری کزاز که ممکنه حضرت در اثر برخورد با میخ در بهش مبتلا شده باشن هم همینطور.
نمیدونم

ما میگیم امام حسین شهید شدن . درسته که همین کافیه برای اثبات مظلومیت ولی کیفیت و درستی اون هم مهمه مگه نه؟

سلام علیک برای اثبات مسئله به این بزرگی باید دلیل بزرگ وجود داشته باشه در مقاله که در حال حاضر در سایت سراج وجود دارد نوسنده مقاله می گوید در خانه علی بن بی طالب(رض) اتش زنند و بعد وارد خانه شدنند دری که در حال سوختن است میخ دارد یا حرارت اتش فاطمه زهرا(رض) شش ماه بعد از رسول الله(ص)وفات کردنند در کتب معتبر ما اهل سنت وجماعت دیلی واضح و روشن که بتوان از ان اثبات کرد که فاطمه الزهرا با خوردنن میخ بر پهلویش به شهادت رسیده وجود ندارد

خیر البریه;211626 نوشت:


با سلام

اصل حادثه که منطقی ومحکم است همان انقلاب علی اعقابیست که قرآن کریم بدان اشاره کرده و اخبار متواتر هم واردشده است.

اما جزئیات :



من در این مورد تصریحی ندیدم اما مهم هم نیست زیرا اصل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مسلم است .




در صحیح ترین کتاب عامه یعنی بخاری آمده که حضرت بعد از 6 ماه بیعت کردند که با بررسی روایات و شواهد بنظر میرسد که بیعتی مخدوش بوده ودر اصل هم همین تاخیر 6 ماه مبطل اجماع منقوص و موید حقانیت شیعه اثنی عشری است .




از کسانیکه در روز 5 شنبه شوم آن جسارت عظما را به مقام پیامبر اعظم (ص) نمودند ودر اواخر عمر شریفش با تمرد از سپاه اسامه بن زید و شتافتن بسوی امارت و حطام دنیا، و ....این اعمال بعید نبود و حتی در زمان حیات پیامبر (ص) و صلح حدیبیه و ... مخالفت اصحاب با پیامبر خدا در صحاح اهل سنت مذکور است .

بله باید تاریخ را موشکافی کرد تا به حقیقت ماجرا پی برد زیرا الان ما در آن زمان وشرایط نیستیم وتا خودمان در آن زمان زندگی نکرده باشیم نمیتوانیم درک درستی از وقایع آنزمان بدست آوردیم چون مسائل بسیاری دخیل بوده و هم اکنون ممکن است باعث تحیر و تعجب شود .

دوست گرامی اگر شما بتوانید از کتاب صحیح بخاری همین عبارت را که فرمودید در روز پنج شنبه و در حدیث مورد نظر عمر بن خطاب(رض) به رسول الله(ص) فرموده باشند که این مرد(مراد رسول الله(ص) باشند) هزیان می گوید بنده به دستهای شما را می بوسم
عبارت شما که فرموده بودید عمر بن خطاب(رض) از جیش اسامه(رض) تخلف کردنند صحیح نیست. گذشته از این چرا علی بن ابی طالب(رض) جیش اسامه(رض) را رها کرد. حتی وقتی ابوبکر صدیق(رض) سپاه اسامه را رهسپار کرد علی بن ابی طالب(رض) با اسامه به شام نرفت اگر این کار گناهی است علی بن ابی طالب(رض) بیشتر از دامادش .............

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة

ضمن تشکر از صداقت استارتر محترم تاپیک در طرح این سوال مهم

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير

تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.

شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» ، «بضعة الرّسول» و «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟
آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.
شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.

اينك متن حديث (ابن عباس گفت:

چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.
پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.

«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»

صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.

nakisa;211645 نوشت:
مثلا در مورد سقط شدن حضرت محسن ، میگن تا در به پلوی حضرت برخورد کرد بچه سقط شد! در صورتی که جنین 6 ماهه مدت زمان نسبتا طولانی لازمه که سقط بشه و کار یکی دو ساعت نیست . این سوالها تو ذهن آدم به وجود میاد یا بیماری کزاز که ممکنه حضرت در اثر برخورد با میخ در بهش مبتلا شده باشن هم همینطور. نمیدونم


باسلام

در اصل سقط محسن علیه السلام ، شبهه ای نیست ومجمع علیه است اما در نحوه سقط و زمان سقط و ... میخ در و فشار و زمان ونحوه آتش زدن و کشاندن امام (ع) اختلافاتی نقل شده است .

البته در آن هنگامه و با آن کمبود تجهیزات وسانسور وقایع و جعل و تحریف و... ، بروز اختلاف اقوال امری بدیهی است اما به اصل مطلب ضرری نمیزند .

شايد آنانكه كلام ابن عباس را مى‏شنيدند كه مى‏گويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.

الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مى‏گويد:
«آنگاه كه بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »
«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »
كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.

ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:
ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.
ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:
و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟ ! عمر گفت: بلى. »
«انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »
بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
وابوالفداء نيز مى‏گويد:
« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.
پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند. »
« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقال: ان ابى‏ عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »
ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.

ابوعبدالله ب;211665 نوشت:
دوست گرامی اگر شما بتوانید از کتاب صحیح بخاری همین عبارت را که فرمودید در روز پنج شنبه و در حدیث مورد نظر عمر بن خطاب(رض) به رسول الله(ص) فرموده باشند که این مرد(مراد رسول الله(ص) باشند) هزیان می گوید بنده به دستهای شما را می بوسم عبارت شما که فرموده بودید عمر بن خطاب(رض) از جیش اسامه(رض) تخلف کردنند صحیح نیست. گذشته از این چرا علی بن ابی طالب(رض) جیش اسامه(رض) را رها کرد. حتی وقتی ابوبکر صدیق(رض) سپاه اسامه را رهسپار کرد علی بن ابی طالب(رض) با اسامه به شام نرفت اگر این کار گناهی است علی بن ابی طالب(رض) بیشتر از دامادش .............



با سلام و صلوات بر محمد وآل پاکش

قبلا بارها در سایتهای وهابی و ....در باره این موارد بحث کرده ایم ونتایج را در آدرس زیر آورده ایم لطفا به آدرس زیر بروید باز اگر جواب نگرفتید در خدمتیم :

http://javdan.blogfa.com/

اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيده‏اى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمى‏كرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد.
از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مى‏كند و مى‏گويد:
سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.
تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.

از پيامبر اكرم (ص) نقل مى‏كند كه فرمود:
«چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».

«..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ‏َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »
فرائد السمطين، ج 2، ص‏34، 35 طبع بيروت. ‏

خب اکنون ادامه ماجرا را ببینید:

هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.
«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »
سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.
روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:
«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»
اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.
با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟

شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:

چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.

فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

این از منابع اهل سنت

در منابع شیعی هم فقط به ذکر یک منبع اکتفا می شود اگر سوال یا ابهامی بود باز بفرمایید در خدمتم:

از بیشترین متون و روایات شیعی استفاده می شود که فاطمه زهرا(س) در اثر ضرب و شتمی که توسط مخالفان بر حضرت وارد شد، بیمار شد و سرانجام به شهادت رسید.

روایات و متون در بیان چگونگی ضرب و شتم حضرت زهرا(س) توسط دشمنی و چگونه بیمار شدن حضرت اختلاف دارند؛ ولی اصل حادثه را بیشتر متنون شیعی گزارش کرده‏اند.

در این جا گزارش علامه مجلسی را که وی از کتاب سلیم بن قیس هلالی گزارش داده است، تقدیم می کنیم.

علامه می نویسد: "روزی عمر به ابابکر گفت: چرا علی و بنی هاشم با تو بیعت نکرده‏اند؟! باید علی را احضار کنی که با تو بیعت کند. وی پسر عموی عمر را که "قنفذ" نام داشت، نزد علی(ع) فرستاد و او را نزد خویش فرا خواند، اما علی(ع) اجابت نکرد. عمر غضب آلود شد و از جا برخاست و خالدبن ولید را نیز فراخواند و با قنفذ راهی خانه علی(ع) شد. عمر به آن دو گفت: هیزم با خود بیاورید. چون به در خانه علی(ع) رسیدند، فاطمه (ع) پشت در بود، در حالی که از غم مرگ پدر سخت ناراحت بود.

عمر کوبه در را به صدا در آورد و فریاد زد: ای پس ابوطالب! در بگشای. فاطمه فرمود: ای عمر! ما را به خود وانمی گذاری که به عزاداری مشغول باشیم؟! عمر گفت: در راه بگشای وگرنه آن را می سوزانیم.

فاطمه فرمود: از خدا نمیترسی و بی اذن وارد می شوی؟! هر چه کرد، عمر از تصمیم خویش منصرف نشد و دستور داد که در خانه را آتش زنند.

طولی نکشید که در مشتعل گشت و سوخت. عمر در نیم سوخته را انداخت و وارد خانه شد.

فاطمه زهرا(س) فریاد زد: "یا ابتاه، یا رسول اللَّه!" عمر شمشیر خود را به پهلوی حضرت نواخت، حضرت فاطمه(س) فریاد "وا ابتاه" برآورد. وی تازیانه بر پهلوی فاطمه زهرا(س) زد.... قنفذ نیز تازیانه‏ای بر بدن حضرت زهرا(س) زد که اثر آن تا هنگام مرگ بر بدن حضرت باقی بود. پس فاطمه زهرا(س) به چهار چوب در پناه برد. قنفذ درِ نیم سوخته را فشار داد و بر پهلوی فاطمه زهرا(س) اصابت کرد و پهلوی حضرت شکست و جنین خود را سقط کرد.

فاطمه زهرا(س) از آن روز به بعد مریض شد و در بستر بیماری افتاد تا این که دار دنیا را وداع کرد. (بحارالانوار، ج 43، ص 197)

در بیشتر روایات تصریح شده که فاطه زهرا(س) در اثر ضرب و شتم مخالفان از دنیا رفته است.(احتجاج طبری، ج 1، ص 108.)

امام صادق(ع) فرمود: "حضرت زهرا(س) به علت ضرب و شتم قنفذ، محسنش را سقط نمود و مریض شد و به شهادت رسید".

حدیثی هم ازامام کاظم (علیه السلام) داریم که تصریح به شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) دارند( حدیث داخل امضای این حقیر)

پس اون قسمتی که میگن حضرت زهرا تو کوچه هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت کجا بوده؟

که همراه امام حسن بودن و عمر بهشون حمله کرد . و قباله فدک رو ازشون غصب کرد.
اون ما کیه؟

nakisa;211681 نوشت:
پس اون قسمتی که میگن حضرت زهرا تو کوچه هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت کجا بوده؟

که همراه امام حسن بودن و عمر بهشون حمله کرد . و قباله فدک رو ازشون غصب کرد.
اون ما کیه؟

[=century gothic]با سلام
[=century gothic]این روایات صحیح از اهل سنت هم یکی از روایتی است که خود گویااست
[=century gothic]روايت موجود در فرائد السمطين جويني از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم :
[=century gothic] «إني لما رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي كأني بها وقد دخل الذل بيتها وانتهكت حرمتها وغصب حقها ومنع إرثها وكسر جنبها وأسقطت جنينها.»
[=century gothic] رسول خدا صلّي الله عليه وآله فرمودند: هنگامي‌كه فاطمه را مي‌بينم به ياد اتفاقاتي كه بعد از من براي او مي‌افتد مي‌افتم، گويي او را با چشم خود مي‌بينم [يعني فاطمه را] كه ذلت به خانه‌اش وارد شده و حرمتش مورد هتك قرار گرفته و حقش غصب و از ارثش منع و پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده است.
[=century gothic]فرائد السمطين، جويني، ج 2، ص 34.

و این روایات بسیار جالب است و اهل سنت و اینکه خود را به هر دسیسه ای زدن از کتمان این قضیه
[=Century Gothic]ابن ابي شيبه در المصنف با سند خود از زيد بن اسلم از پدرش اسلم روايت كرده: [=Century Gothic] «أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله (ص) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله (ص) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول الله (ص)!والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت، وأيم الله ليمضين لما حلف عليه، فانصرفوا راشدين، فروا رأيكم ولا ترجعوا إلي، فانصرفوا عنها فلم يرجعوا إليها حتى بايعوا لأبي بكر.»
[=Century Gothic] آن‌گاه كه بعد از رسول‏خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم براى ابوبكربيعت مى‏گرفتند، على [ عليه السلام‌] و زبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه [سلام الله عليها] دختر پيامبر اكرم رفت و آمد مى‏كردند.
هنگامي كه عمر بن خطاب از اين موضوع با خبر گرديد نزد فاطمه [سلام الله عليها] آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا سوگند! نزد ما كسى ازپدرت محبوب‌تر نيست و پس از او تو از همه براي ما محبوب‌تري! و به خدا قسم اين امر مرامانع نمى‏شود تا اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را همراه با ساكنانش به آتش كشند.
اسلم مي‌گويد: چون عمر از نزد فاطمه بيرون رفت، علي [عليه السلام] به خانه برگشتند.
فاطمه [سلام الله عليها] گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا سوگند ياد كرد كه اگر شما (بدون اين‌كه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما به آتش مى‌كشد؟ و سوگند به خدا كه او به سوگندش عمل خواهد كرد...»:Sham:

[=Century Gothic]المصنف ابن ابي شيبه، ج 8، ص 572.
[=Century Gothic] و اين روايت هم از حيث سند صحيح مي‌باشد.

[=Century Gothic]تذكر!
[=Century Gothic](توضيح پيرامون روايت ابن ابي شيبه:
[=Century Gothic]اين روايت از رواياتي است كه علماء اهل سنت آن را ذكر كرده‌اند، ولي براي حفظ جايگاه خلفاء در آن دسيسه نموده‌اند؛ چون سند روايت صحيح است، و صحت سند دلالت مي‌كند كه بزرگان اهل سنت پيرامون اين روايت سخن گفته‌اند؛ و اين روايت به چند نكته دلالت دارد:
[=Century Gothic]1- امتناع امير المؤمنين عليه السّلام و زبير و كساني كه همراه آن حضرت در خانه بودند از بيعت با ابوبکر.
[=Century Gothic]2- اراده عمر بر هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها و سوگندش بر عملي ساختن اين تهديد، و قانع گرديدن حضرت زهراء به اين‌كه او حتماً اين كار را انجام مي‌دهد و فقط تهديد نيست و از اين‌رو آن حضرت نيز براي اين كار عمر سوگند ياد مي‌كند.
[=Century Gothic]3- ترساندن و به رعب و وحشت انداختن حضرت فاطمه سلام الله عليها از سوي عمر بن خطاب.
[=Century Gothic]4- وادار نمودن صحابه و به تعبيري جلب نمودن آنها براي گرفتن بيعت با ابوبکر به هر شكل.
[=Century Gothic]5- ادعاي عمر بر محبت فاطمه و پدرش.
[=Century Gothic]6- ادعا بر اين كه بعد از اين تهديد علي و زبير و يارانش خارج شده و بيعت نمودند.
[=Century Gothic]پس اهل سنت از يك جهت ادعا مي‌‌كنند كه اين روايت به طور كلي جعلي است؛ چون در آن 4 مطلب مخالف با معتقدات آنها وجود دارد؛ [منظور 4 مورد اول است كه در بالا ذكر شد] و از جهت ديگر چون مخالف با روايات بخاري و مسلم است كه در آن آمده كه آن حضرت تا آخر عمر بيعت نكردند مگر بعد از وفات حضرت فاطمه سلام الله عليها كه از جهت سند ادعاي صحت آن را دارند.
[=Century Gothic]حال راه حل چيست؟
[=Century Gothic]راه حل روشن است: مشهور بين مردم اين است كه ابوبكر و عمر درب خانه حضرت فاطمه را آتش زده و آن حضرت را آذيت و آزار رساندند؛ اما علمايي از اهل سنت آمده و تلاش نموده‌اند تا براي حفظ آبروي خلفاي خود روايت را تحريف كرده و به آن دو نكته ديگر اضافه كرده‌اند و گفته‌اند: بله درست است در آن ماجرا تهديد در كار بوده ولي اصل واقعه به وقوع نپيوسته است و [حضرت] علي [عليه السلام‌] بعد از اين تهديد اقدام به بيعت نمود و ماجرا به خير و خوشي به پايان رسيد.
[=Century Gothic]و حال آن‌كه در اين‌جا تعارضات با روايات بخاري و مسلم آغاز مي‌شود كه مي‌گويد: :Sham:
[حضرت] علي [عليه السلام ] ــ حداقل ــ شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد و فاطمه نيز از دنيا رفت و با او بيعت ننمود، و اين‌جاست كه اهل سنت در مخمصه شديدي قرار مي‌گيرند؛:Sham::Sham:

چرا كه روايات مي‌گويند:

[=Century Gothic] «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية»
[=Century Gothic]حال آيا ـ نستجير بالله ـ حضرت فاطمه سلام الله عليها اين‌گونه از دنيا رفته است؟! يا اين‌كه خلافت ابوبكر و امامتش مشروعيت نداشته كه آن حضرت تا آخر عمر با او بيعت ننموده و يا امير المؤمنين عليه السّلام تا شش ماه بدون بيعت با ابوبكر باقي مانده است؟! و تنها راه حل، در اين جا اين است كه ابوبكر را امام شرعي ندانيم.)

[=century gothic]

[=century gothic]

حاج علی;211677 نوشت:
فاطمه زهرا(س) از آن روز به بعد مریض شد و در بستر بیماری افتاد تا این که دار دنیا را وداع کرد.

این یعنی حدودا 90 روز
سه ماه
پس اون ماجرا که تعریف میکنن حضرت برای گریه کردن برای پیامبر از شهر خارج میشدن کی بود؟

ماجرای بیعت گرفتن که چند روز بعد وفات پیامبر بوده و بعد از اون که حضرت زخمی بودنو در بستر افتادن .
پس این ماجرا مال کی میشه؟

و اما در مورد سیلی زدن عمر

خصيبي در «الهداية الكبري» و بحراني در «العوالم» و همچنين بسياري ديگر با ذكر سند به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نوشته‎اند:
عمر با لگد بر در خانه كوبيد، تا اين كه در به پهلوي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اصابت كرد، در حالي كه، او به جنيني شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنين سِقط گرديد.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ سيلي زد به طوري كه گوشواره‎اش در زير مقنعه قطع گرديد و صدايش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتكِ فاطمة تكذّب و تضرب و يقتل جنين في بطنها.
«و اي پدر! واي رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ مي‎دهند، او را مي‎زنند و فرزندش را مي‎كشند.»
اميرالمؤمنين در اين هنگام فضّه را طلبيد و گفت: بانويت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را كمك كن آن گونه كه زنان حامله را در زايمان كمك مي‎كنند.
پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زايمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گرديد.
راوي مي‎گويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ آن چنان مي‎گريست و مي‎گفت كه محاسنش از اشك تر شد.1
شيخ صدوق در كتاب «الامالي» در حديثي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با ذكر سلسله سند به نقل از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ آورده است كه:
به همراه فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم. ناگهان رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ما نگاهي كرد و گريست! گفتم: چه شده يا رسول الله؟! فرمود: «أبكي من ضربتك علي قرن، و لطم فاطمة ـ سلام الله عليها ـ خدّها.» از ياد ضربت شمشير بر پيشاني تو و سيلي دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گريستم.
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ دربارة اين جريان مي‎فرمايد:
بر در سرايم هيزم انبوهي فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش كشند.
من در وراي در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، كه دست از ما بكشند و عوض آن به ياري ما برخيزند.
عمر تازيانه را از دست قنفذ، غلام ابوبكر گرفت و بر بازويم فرود‌ آورد، كه اثر آن بسان دملي متورّم گرديد.
آن گاه در را با پاي خود شكست و آن را به روي من انداخت.
من كه حامله بودم به رو نقش بر زمين گشتم.
آتش زبانه كشيد و رخسارم به زمين ساييده شد.
او به چهره‎ام تپانچه زده، آن گونه كه گوشواره از گوشم بيافتاد. در اين هنگام درد زايمان مرا فرا گرفت و محسنم را بي‎هيچ گناهي سقط نمودم.2
علت اختلاف يا ناقص بودن قضايا و جريانات تاريخي در كلام اهل سنت و كتب آن‎ها، سيره و روش علماء آنان در برخورد با اين گونه جريانات است و به اين سيره و روش بعضي از بزرگان اهل سنت اشاره و تصريح كرده‎اند كه از آن جمله در اعتراض به ابن قتيبه كه يكي از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است كه در كتب خود تا حدّي به اين جريانات اشاره كرده است و بدين جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه كرده‎اند.
«ابن عربي» در كتاب «العواصم من القواصم» اظهار مي‎دارد: من أشدّ شيئي علي الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتيبه، فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب «الامامة و السياسية» إن صحّ جميع مافيه.3
«از جمله سرسخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه، يكي انديشمند ناآگاه و ديگري بدعت‎گزار حيله‎گر است.
امّا انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامه و السياسة» رسم (پرده‎پوشي) را در مورد صحابه رعايت نكرده است اگر چه همه آنچه را كه نقل كرده است، صحيح مي‎باشد.



.1 خصيبي، الهداية الكبري، ص 408، بحراني، العوالم، ج 11، ص 442.
.2 محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 1، ص 271.
.3 ابن عربي، العواصم من القواصم، ص 248.

خيلي جيگرم ميسوزه بذاريد اينو بگم:
لعنت بر آنكه پايه گذار سقيفه شد

nakisa;211692 نوشت:
ماجرای بیعت گرفتن که چند روز بعد وفات پیامبر بوده و بعد از اون که حضرت زخمی بودن و در بستر افتادن . پس این ماجرا مال کی میشه؟

با سلام

از روایات صحیح دیدیم که حداقل حضرت 6 ماه بیعت نکردند که بعدش هم مشکوک است .

وسردرگمی ائمه اهل سنت و توجیهات مسخره را در
كشف المشكل من حديث الصحيحين
المؤلف / أبو الفرج عبد الرحمن ابن الجوزي،
ببینید :

وفي الحديث السادس أن فاطمة والعباس أتيا أبا بكر يلتمسان ميراثهما من رسول الله وهما حنئيذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر فقال أبو بكر سمعت رسول الله {صلى الله عليه وسلم} يقول لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد في هذا المال وإني لا أدع أمرا رأيت رسول الله يصنعه فيه إلا صنعته إني أخشى إن تركت شيئا من أمره أن أزيغ فأما صدقته بالمدينة فدفعها عمر إلى علي وعباس فغلبه عليها علي وأما خيبر وفدك فأمسكهما عمر وقال هما صدقة رسول الله {صلى الله عليه وسلم} كانتا لحقوقه التي تعروه ونوائبه وأمرهما إلى من ولي الأمر اعلم أن الأموال التي أفاءها الله على رسوله كفدك وأموال بني النضير كان يأخذ منها نفقته ونفقة أهله ويصرف الباقي في مصالح المسلمين وقد قال في حديث أبي هريرة لا تقتسم ورثتي دينارا
وما تركت بعد نفقة نسائي ومؤنة عاملي فهو صدقة وكان سفيان ابن عيينة يقول أزواج رسول الله في معنى المتعبدات لأنه لا يجوز لهن النكاح أبدا فجرت عليهن النفقة وتركت حجرهن لهن يسكنها وأراد بمؤنة عامله من يلي بعده فظنت فاطمة والعباس أن ذلك مما يقسم قال فلما قال أبو بكر سمعت رسول الله {صلى الله عليه وسلم} يقول لا نورث ما تركنا صدقة انقطع الكلام ثم اختصم علي والعباس فيما جعل إليهما من صدقته بالمدينة وهي أموال بني النضير فإنها كانت قريبا من المدينة قال أبو داود السجستاني وإنما اختصما في قسمتها وسألا عمر أن يقسمها بينهما نصفين ليستبد كل واحد منهما بولايته فلم ير عمر أن يوقع القسمة على الصدقة ولم يطلبا قسمتها ليتملكا ذلك وهذا الذي ذكره أبو داود في غاية الحسن وإنما طلبا القسمة لأنه كان يشق على كل واحد منهما ألا يعمل عملا في تلك الأموال حتى يستأذن صاحبه ومعنى فغلبه عليها أي على الولاية وقوله إني أخشى أن أزيغ أي أميل عن الصواب وقوله وأما خيبر وفدك فكانتا لحقوقه التي تعروه ونوائبه
وأمرهما إلى من ولي الأمر ومعنى تعروه تغشاه وتنتابه ومما عاب الناس على عثمان أنه أقطع مروان بن الحكم فدكا قال أبو سليمان الخطابي لعله تأول قول رسول الله إذا أطعم الله نبيا طعمة فهو للذي يقوم من بعده فلما استغنى عثمان عنها بماله جعلها لأقربائه وفي هذا الحديث أن فاطمة هجرت أبا بكر وربما أشكل هذا فقال قائل أتراها اتهمته فيما روى والجواب أنها خرجت من عنده غضبى لأنها سمعت قولا يخالف ما عليه الناس من التوارث فكأنها ظنت في أبي بكر أنه شبه عليه فيما روى مما يخالف الكتاب واتفق مرضها وامتد فقيل هجرت أبا بكر ووافق ذلك امتناع علي من مبايعته ظنا منه أن النسب يؤثر في الولاية كما أثر في حمله براءة إلى أن بان له الصواب فبايع أبا بكر رضي الله عنهم أجمعين فإن قيل إذا كان علي عليه السلام انقطع عن البيعة ووافقه جميع بني هاشم فكيف يقال إن بيعة أبي بكر ثبتت بالإجماع فالجواب من وجهين أحدهما أن القوم انقطعوا عن البيعة وما أنكروها وإذا تكلم بعض العلماء في مسألة وسكت بعضهم لم يقدح سكوت الساكت فيما أجمع عليه المتكلمون لأنه يجوز أن يكون الساكت سكت راضيا أو لينظر والثاني أنه ما انقرض ذلك العصر حتى انعقد الإجماع فبايعه من تقاعد منه
وفي هذا الحديث وكان لعلي وجه من الناس أي جاه عندهم وفيه فضرع إلى مصالحة أبي بكر أي سأل الصلح وفي هذا الحديث فأرسل علي إلى أبي بكر أن ائتنا ولا تأتنا معك بأحد الذي يظن أنه أشار بالأحد إلى عمر وقد كان في عمر شدة فلم يأمن عتابه إياه في التخلف وقول علي ولا نفاسة عليك النفاسة الحسد وقوله قد كنا نرى أن لنا في هذا الأمر حقا يجوز أن يريد به الولاية ويجوز أن يريد به المشاورة وقوله موعدك العشية أراد أن يبايعه والناس يسمعون وقد روى أبو سليمان الخطابي عن أبي عمر الزاهد عن ثعلب عن ابن الأعرابي قال أول خطبة خطبها السفاح في قرية يقال لها العباسية بالأنبار فلما افتتح الكلام وصار إلى ذكر الشهادة من الخطبة قام رجل من آل أبي طالب في عنقه مصحف فقال أذكرك الله الذي ذكرته إلا أنصفتني من خصمي وحكمت بيني وبينه بما في هذا المصحف فقال له ومن ظالمك فقال أبو بكر الذي منع فاطمة فدك فقال له وهل كان بعده أحد قال نعم قال من قال عمر قال فأقام على ظلمك قال نعم قال وهل كان بعده أحد قال نعم قال من قال عثمان قال فأقام على ظلمك قال نعم قال وهل كان بعده أحد قال نعم قال من قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب قال وأقام على ظلمك قال
فأسكت الرجل وجعل يلتفت إلى ما وراءه يطلب مخلصا فقال له والله الذي لا إله إلا هو لولا أنه أول مقام قمته ثم إني لم يكن تقدمت إليك في هذا قبل لأخذت الذي فيه عيناك اقعد وأقبل على الخطبة

از روایات ابن عباس و ابو سعید خدری[169] به دست می آید که فدک در دست فاطمه(س) قرارگرفته بود . همین مطلب را امام علی(ع) در نامه خود به عثمان بن حنیف فرموده است «...بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء...؛[170] آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در دست ما بود... .» ارث پیامبر چیزهای زیادی بود. طبق وصیت مخیریق، هفت باغ، اراضی بنی نضیر، فدک و سهم آن حضرت از خیبر و غیره همه خالصه پیامبر بود. [171]
در جریان مطالبه فدک، ابوبکر می خواست فدک را به فاطمه(س) برگرداند. او نوشته ای را برای فاطمه(س) درباره فدک نوشت. در این هنگام عمر داخل مجلس شد و گفت: این چیست؟ ابوبکر گفت: این نوشته ای است که برای فاطمه(س) درباره میراث پدرش برای او نوشتم. عمر گفت: بر مسلمین چه خرج می کنی، در حالی که عرب با تو در حال جنگ اند. سپس عمر نوشته را گرفت و پاره کرد. [172]

http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=76317&MagazineNumberID=6562

ودر وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ،ج 3،ص:158 آمده :

و ذكر المجد في ترجمة فدك ما يقتضي أن الذي دفعه عمر إلى علي و العباس رضي الله تعالى عنهم و وقعت الخصومة فيه هو فدك، فإنه قال فيها: و هي التي قالت فاطمة رضي الله تعالى عنها: إن رسول الله صلى اللّه عليه و سلم نحلنيها، فقال أبو بكر رضي الله تعالى عنه: أريد بذلك شهودا، فشهد لها عليّ، فطلب شاهدا آخر، فشهدت لها أم يمن، فقال: قد علمت يا بنت

رسول الله صلى اللّه عليه و سلم أنه لا يجوز إلا شهادة رجل و امرأتين، و انصرفت، ثم أدّى اجتهاد عمر لما ولي و فتحت الفتوح، و كان علي يقول: إن النبي صلى اللّه عليه و سلم جعلها في حياته لفاطمة، و كان العباس يأبى ذلك، فكانا يختصمان إلى عمر، فيأبى أن يحكم بينهما، و يقول: أنتما أعرف بشأنكما، فلما ولي عمر بن عبد العزيز الخلافة كتب إلى عامله بالمدينة يأمره برد فدك إلى ولد فاطمة، فكانت في أيديهم أيامه، فلما ولي يزيد بن عبد الملك قبضها، فلم تزل في بني أمية حتى ولي أبو العباس السفاح الخلافة، فدفعها إلى الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب، فكان هو القيم عليها يفرقها في ولد علي، فلما ولي المنصور و خرج عليه بنو حسن قبضها عنهم، فلما ولي ابنه المهدي أعادها عليهم، ثم قبضها موسى بن الهادي و من بعده إلى أيام المأمون، فجاءه رسول بني عليّ فطالب بها، فأمر أن يسجّل لهم بها، فكتب السجل و قرئ على المأمون، فقام دعبل و أنشد:

أصبح وجه الزمان قد ضحكا بردّ مأمون هاشم فدكا...
وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى

امام صادق می فرمایند: حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به پیشنهاد امیرمومنان (علیه السلام) نزد ابوبکر رفتند و فرمودند: تو بر جایگاه رفیع پیامبر (صلی الله علیه و آله)نشسته و مدعی جانشینی او هستی. اگر فدک از آن خودت هم بود و من آن را از تو می خواستم٬ بر تو لازم بود آن را به من بازگردانی. آیا این گونه نیست؟
ابوبکر پاسخ داد: چرا درست می گویی.
و به ناچار حکم بازگرداندن فدک را نوشت و به فاطمه (سلام الله علیها) تقدیم کرد.
آن حضرت نامه را در دست گرفتند و به سوی خانه رفتند. عمر در میان راه به ایشان برخورد کرد و از نامه پرسید.
حضرت فرمودند: نامه ای است که ابوبکر در مورد بازگشت فدک نوشته است.
عمر نامه را خواست و آن حضرت از تسلیم آن خودداری کرد. اما عمر ضمن نواختن بر سینه فاطمه (سلام الله علیها) و زدن سیلی بر چهره ایشان٬ نامه را گرفت و پاره کرد.

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: سند بوستان مرا پاره نمودی٬ خداوند به کیفر بیدادت شکمت را پاره کند.

البته در روایتی دیگر آمده که عمر در همان محضر ابوبکر نامه را پاره کرد .

نقل قول:
این یعنی حدودا 90 روز

نقل قول:

سه ماه

پس اون ماجرا که تعریف میکنن حضرت برای گریه کردن برای پیامبر از شهر خارج میشدن کی بود؟

حضرت فاطمه سلام الله علیها ابتدا در خانه گریه میکردند که بعد برای رعایت حال همسایگان (ویا فشار حکومت )به خارج خانه میرفتند ضمنا اوضاع شهرها و راهها مثل الان نبود که فکر کنید کیلومترها دور میشدند مثل همین نخلستانهای کنونی که وجود دارد.

وقتی که اصل شهادت افسانه باشه دیگر از این مشکلات زیاد پیش میاد
ظاهرا کارگردان فیلم نتونسته خوب فیلمو درست کنه

عمربن علی;211850 نوشت:
وقتی که اصل شهادت افسانه باشه دیگر از این مشکلات زیاد پیش میاد ظاهرا کارگردان فیلم نتونسته خوب فیلمو درست کنه

با سلام

اتفاقا اصل قضيه حقيقت داره و تعدد متون گواه بر حقیقت ماجراست اما افسانه سرايان در صدد خاموش كردن نورخدايند !

خداي متعال فرمود : انقلبتم علي اعقابكم : ودر صحیحترین آثار هم خبر از غصب فدک و حق امامت آل مصطفی را دیدیم و درآخر هم حضرت فاطمه (س) اجازه نماز گزاردن به ابوبکر وعمر ندادند وبا غضب بر ایشان شهید شدند ....بروایت بخاری ومسلم و....

بقول خاتم النبین (ص) : اسلام غریب آغاز شد و بزودی به غربت برگشت وحضرت فاطمه هم در خطبه شان فرمودند : افحکم الجاهیله یبغون ....

إن الإسلام بدأ غريبًا وسيعود كما بدأ وهو يَأْرِزُ بين المسجدين كما تَأْرِزُ الحية فى جُحْرِهَا (مسلم عن ابن عمر)
أخرجه مسلم (1/131 ، رقم 146) . واحمد و....

خیر البریه;211864 نوشت:

با سلام

اتفاقا اصل قضيه حقيقت داره و تعدد متون گواه بر حقیقت ماجراست اما افسانه سرايان در صدد خاموش كردن نورخدايند !



اگر تعدد متون دلیل باشد که امثال شماها نباید نامی از اسلام بزنید چون همه چیز مخالف شماست

نقل قول:
خداي متعال فرمود : انقلبتم علي اعقابكم : ودر صحیحترین آثار هم خبر از غصب فدک و حق امامت آل مصطفی را دیدیم و درآخر هم حضرت فاطمه (س) اجازه نماز گزاردن به ابوبکر وعمر ندادند وبا غضب بر ایشان شهید شدند ....بروایت بخاری ومسلم و....

چه دلایل محکمی !

عمربن علی;211850 نوشت:
وقتی که اصل شهادت افسانه باشه دیگر از این مشکلات زیاد پیش میاد
ظاهرا کارگردان فیلم نتونسته خوب فیلمو درست کنه

عمر باز که تویی!!!:khaneh::khaneh:
منابع خودتون نوشتن باز منابعتون رو لگدمال کردی؟!:Khandidan!:

علمای اهل سنت میگن این کار شده (چون نمی تونن مثل جنابعالی منابع خودشون رو له کنند) و خلفا از این جنایت توبه کردند؟؟
تازه سر همین حرفی که زدند یه جریان جالبی پیش اومد خلاصه اش اینه : یه روز یکی از علمای شیعه بالای منبر داره حرف میزنه که اهل سنت هم عده زیادی اون دور ور هستند عالم شیعی اولی را لعن می کنه! بعد اهل سنت با علمایشان می خوان بریزن بکشنش.
-عالم شیعه میگه آقا مگه خلفا بعد قتل دختر پیامبر توبه نکردند؟
-میگن : چرا درسته؟
-میگه : خوب من هم از این لعنی که کردم توبه می کنم!!:khaneh:
-میگن : خوب باشه ولش کنید.
بعد دومی رو لعن می کنه!باز همون قضیه تکرار میشه تا سه بار!!!:khaneh::khaneh:
خوبه اونها اینقدر حواسشون بوده منابع خودشون و حرفهای خودشون رو رد نکنند اما جنابعالی چی؟؟
وقتی می خوای چیزی رو تخریب کنی بهش حمله نکن ازش بد دفاع کن و شما با دفاع بدتان از اهل سنت آنها را بشدت تخریب می کنید!:khaneh:

عمربن علی;211850 نوشت:
وقتی که اصل شهادت افسانه باشه دیگر از این مشکلات زیاد پیش میاد
ظاهرا کارگردان فیلم نتونسته خوب فیلمو درست کنه

اگر می خواهید بحث کنید، بحث علمی کنید و با دلایل علمی حرف خود را ثابت کنید.
اگر نمی توانید اسپم نزنید لطفا!

خیر البریه;211842 نوشت:
حضرت فاطمه سلام الله علیها ابتدا در خانه گریه میکردند که بعد برای رعایت حال همسایگان به خارج خانه میرفتند ضمنا اوضاع شهرها و راهها مثل الان نبود که فکر کنید کیلومترها دور میشدند مثل همین نخلستانهای کنونی که وجود دارد.

پس همون زمان که بیمار بودن ، این مصافت طولانی رو طی میکردن تا به محل ارومی تو خارج شهر برن و عزاداری کنن .

پس تمام این مدت بین ضربه خوردن و شهادتشون تو بستر نبودن و از پس کارهای روزانه بر میومدن . درسته؟

یه سوال برای من پیش اومده اینجا و اون اینه که امام علی (ع) هیچ پزشکی یا طبیبی چیزی تو این مدت 90 روز یا 6 ماه برای حضرت زهرا نیاورده بودن ؟ یعنی تو تاریخ چنین چیزی نیومده؟

بالاخره علت شهادت باید معلوم باشه . حتی اگه ضربه شمشیر هم بود باید درمان میشد . بیماری کزاز هم که 6 ماه طول نمیکشه . اگه تو ضربه ریه اسیب دیده باشه هم این زمان مدت زیادیه. خونریزیه ناشی از سقط هم بیشتر از چند روز طول نمیکشه .

نمیدونم .

نظر شما چیه؟

در ضمن این بحث یه بحث داخل مذهبه و برادران سنی خواهشا دخالت نکنن .

من دنبال حقیقتم .
وقتی آدم تاریخو بدونه بهتر برای دختر پیامبر عزاداری میکنه .

تنها دلیل سوالات من اینه .نه کل کل و دعوا. پس یا حرف علمی بزنین یا مزاحم نشین.

nakisa;212008 نوشت:
پس همون زمان که بیمار بودن ، این مصافت طولانی رو طی میکردن تا به محل ارومی تو خارج شهر برن و عزاداری کنن .

پس تمام این مدت بین ضربه خوردن و شهادتشون تو بستر نبودن و از پس کارهای روزانه بر میومدن . درسته؟

یه سوال برای من پیش اومده اینجا و اون اینه که امام علی (ع) هیچ پزشکی یا طبیبی چیزی تو این مدت 90 روز یا 6 ماه برای حضرت زهرا نیاورده بودن ؟ یعنی تو تاریخ چنین چیزی نیومده؟

بالاخره علت شهادت باید معلوم باشه . حتی اگه ضربه شمشیر هم بود باید درمان میشد . بیماری کزاز هم که 6 ماه طول نمیکشه . اگه تو ضربه ریه اسیب دیده باشه هم این زمان مدت زیادیه. خونریزیه ناشی از سقط هم بیشتر از چند روز طول نمیکشه .

نمیدونم .

نظر شما چیه؟

در ضمن این بحث یه بحث داخل مذهبه و برادران سنی خواهشا دخالت نکنن .

من دنبال حقیقتم .
وقتی آدم تاریخو بدونه بهتر برای دختر پیامبر عزاداری میکنه .

تنها دلیل سوالات من اینه .نه کل کل و دعوا. پس یا حرف علمی بزنین یا مزاحم نشین.

البته جو مکان جوری بود که حتی جواب سلام های حضرت علی را به زور میدادند و بعد از شهادت حضرت فاطمه اصلا چندین سال جواب سلام علی (ع) را ندادند.چه برسد به کمک علی بیاید.

درضمن خانوم فاطمه زهرا اصلا بروز نمیدادند تا علی (ع) ناراحت نشود یا خشمگین نشود.

در جای مطلبی میخواندم که زمانی که علی فاطمه را بلند کرد که غسل دهد بلند گریه کرد در حالی که بچه ها را آرام میکرد تا صدای گریه های آنها به همسایه نرود

تا بفهمن فاطمه از دنیا رفته است دقیق یادم نیست چه کسی از علی سوال کرد یا علی بچه ها آرام شده اند تو گریه میکنید

فرمود به من نگفته بود دستش شکسته زمانی که از کمر علی (ع) گرفته بود تا نبرند عمر با قنداق شمشیر بر دست فاطمه انقدر زد تا دست از مچ شکست و علی رها شد.

و این مطلب را با استفاده از روایت بالا میتوان فهمید که خانوم فاطمه زهرا درد های خود را بر وز نمیدادند.

nakisa;212008 نوشت:

یه سوال برای من پیش اومده اینجا و اون اینه که امام علی (ع) هیچ پزشکی یا طبیبی چیزی تو این مدت 90 روز یا 6 ماه برای حضرت زهرا نیاورده بودن ؟ یعنی تو تاریخ چنین چیزی نیومده؟

بالاخره علت شهادت باید معلوم باشه .


با سلام
كسى كه مطالب تاريخ نگاران مسلمان و روايات رسيده در مورد رويدادهاى تلخ پس از رحلت پيامبر را پیگيرى كند، فكر نمیكنم در اين مورد دچار ترديد گردد.
اينك به برخى از روایات معتبری که در مورد مصائب وارده بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) آمده و مورد وثوق است اشاره می کنیم :
اول اینکه
:مرحوم «كلينى» به سند صحيح از امام كاظم در باب مولد فاطمه عليهاالسلام چنين آورده است: «إنَّ فاطمه صِدِّيْقَةٌ شَهِيدةٍ»؛ فاطمه عليهاالسلام صديقه شهيده است.
و مرحوم مجلسى در «مرآة العقول» پس از توصيف خبر فوق به درستى و صحيح بودن، در شرح اصول كافى چنين مى‏ نويسد: بى‏ ترديد اين خبر دلالت بر اين دارد كه فاطمه عليهاالسلام، شهيد راه حق است؛ و اين از اخبارِ متواتر است، و سبب آن هم اين است كه پس از غصب خلافت و انحصار قدرت از سوى جريان سقيفه، قنفذ درب خانه فاطمه عليهاالسلام را چنان بر شكم آن بانوى بزرگ زد كه پهلوى آن حضرت شكست و بر اثر آن، فرزندش را كه پيامبر محسن ناميده بود، ناخواسته از دست داد و دستخوش بيمارى گرديد و سرانجام به شهادت رسيد.1

آن‏گاه مرحوم مجلسى به بيان رواياتى از علماى شيعه و اهل سنّت مى‏ پردازد كه اين موضوع را تأييد مى‏ كند.
از آن جمله روايتى است طولانى از «سليم بن قيس هلالى» كه فرازى از آن چنين است: فاطمه عليهاالسلام شهيد راه خداست، و سبب آن هم اين است كه پس از غصب خلافت به وسيله جريان سقيفه، قنفذ برده عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و به شدت هُل داد و در نتيجه آن جنايت، دنده‏ اى از پهلوى آن حضرت شكست و بر اثر آن، جنين خود را افكند، و دستخوش بيمارى گرديد و به شهادت رسيد.2

دوم : و از جمله آن روايات بسيار، اين روايت طولانى است كه مرحوم صدوق، از ابن‏ عبّاس و او از پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله آورده است كه فرازى از آن چنين است: ... و هنگامى‏ كه فاطمه‏ ام را مى‏ بينم، به‏ ياد مى‏ آورم آن ظلم و بيدادى را كه پس از رحلت من در حق او انجام مى‏ شود، گويى مى‏ نگرم كه زور و ذلّت از سوى ظالمان بر خانه او وارد شده، حرمت او در هم‏ شكسته، حقوق او غصب گرديده، از ارث خود بازداشته شده، و پهلويش را مى‏ شكنند و فرزندش را به دنيا نيامده، مى‏ كشند! و او نداى دادخواهى سرمى‏ دهد و مى‏ گويد: وا محمّدا ! امّا كسى به دادخواهى و نداى مظلوميت او پاسخ مثبت نمى‏ دهد! و او از ظلم و شرارت استبداد پناه و دادرس مى‏ جويد، اما كسى به او پناه نمى‏ دهد و دادش را از بيدادگران نمى‏ ستاند.3

1 ـ اصول كافى/ ج 5/ ص 315.
2 ـ اصول كافى/ ج 5/ ص 315.
3 ـ صدوق/ متوفى 381 هجرى/ أمالى/ ج مجلس 24/ ص 100 - 99.

nakisa;212008 نوشت:
بالاخره علت شهادت باید معلوم باشه . حتی اگه ضربه شمشیر هم بود باید درمان میشد . بیماری کزاز هم که 6 ماه طول نمیکشه . اگه تو ضربه ریه اسیب دیده باشه هم این زمان مدت زیادیه. خونریزیه ناشی از سقط هم بیشتر از چند روز طول نمیکشه . نمیدونم . نظر شما چیه؟

نقل قول:
پس همون زمان که بیمار بودن ، این مصافت طولانی رو طی میکردن تا به محل ارومی تو خارج شهر برن و عزاداری کنن .


با سلام

گفتیم که مسافت طولانی نبوده اگر شما اخبار را ببینید حضرت به مقبره شهدا (اگر احد بوده باشد ) می امدند که حدود 3 کیلومتر تا شهر مدینه فاصله داشته واگر مقبره شهدای احد نبوده نزدیکتر هم بوده :

امالى: ابن إدريس، عن أبيه، عن ابن عيسى، عن ابن معروف عن محمد بن سهيل البحراني رفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام قال: البكاؤن خمسة: آدم ويعقوب، ويوسف، وفاطمة بنت محمد، وعلي بن الحسين عليه السلام فأما آدم: فبكى على الجنة حتى صار في خديه أمثال الاودية، وأما يعقوب: فبكى على يوسف حتى ذهب بصره، وحتى قيل له: " تالله تفتؤ تذكر يوسف حتى تكون حرضا أو تكون من الهالكين " وأما يوسف: فبكى على يعقوب حتى تأذى به أهل السجن فقالوا: إما أن تبكي بالنهار وتسكت بالليل، وإما أن تبكي بالليل وتسكت بالنهار، فصالحهم على واحد منهما، وأما فاطمة بنت محمد صلى الله عليه وآله: فكبت على رسول الله صلى الله عليه وآله حتى تأذى بها أهل المدينة، وقالوا لها: قد آذيتنا بكثرة بكائك، فكانت تخرج إلى المقابر مقابر الشهداء فتبكي حتى تقضي حاجتها ثم تنصرف، ...

الخصال: عن محمد بن الحسن، عن الصفار، عن العباس بن معروف عن محمد بن سهل
البحراني يرفعه إلى أبى عبد الله عليه السلام قال: البكاؤون خمسة: آدم

ويعقوب، ويوسف، وفاطمة بنت محمد صلى الله عليه واله، وعلي بن الحسين عليهم السلام.
فأما آدم فبكى على الجنة، حتى صار في خديه أمثال الاودية، وأما يعقوب فبكى على يوسف
حتى ذهب بصره، وحتى قيل له: " تالله تفتؤ تذكر يوسف حتى تكون حرضا أو تكون من
الهالكين " وأما يوسف فبكى على يعقوب حتى تأذى به أهل السجن فقالوا إما أن تبكي
الليل وتسكت بالنهار، وإما أن تبكي النهار وتسكت بالليل، فصالحهم على واحد منهما.
وأما فاطمة فبكت على رسول الله صلى الله عليه واله حتى تأذى بها أهل المدينة،
فقالوا لها: قد آذيتنا بكثرة بكائك وكانت تخرج إلى المقابر مقابر الشهداء فتبكي حتى

تقضي حاجتها ثم تنصرف، ...


ضمنا سبب ناراحتی مخالفین از گریه حضرت بیشتر سیاسی بوده زیرا موجب بیداری ونوعی تظاهرات علیه حکومت میشده .

نقل قول:
یه سوال برای من پیش اومده اینجا و اون اینه که امام علی (ع) هیچ پزشکی یا طبیبی چیزی تو این مدت 90 روز یا 6 ماه برای حضرت زهرا نیاورده بودن ؟ یعنی تو تاریخ چنین چیزی نیومده؟


این مسائل مهم نیست وفرع بر اصل است من چیزی ندیدم اما بررسی نشان میدهد که بعد از ماجرای سقیفه و اعمال فشاری که به خاندان نبوت وارد شد اهل بیت علیهم السلام بایکوت شدند و همه مسائل دست بدست هم داد ، روحی و جسمی که سبب ضعف وبیماری و شهادت حضرت فاطمه (س) گردید .


در صحیح بخاری و مسلم آمده که حضرت علی (ع) خلافت را حق خودش میدانست و استبداد خلفا را مانع حق خود :
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ أَخْبَرَنَا حُجَيْنٌ حَدَّثَنَا لَيْثٌ عَنْ عُقَيْلٍ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا أَخْبَرَتْهُ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكٍ وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمْسِ خَيْبَرَ
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذَا الْمَالِ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَا أُغَيِّرُ شَيْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَالِهَا الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَأَعْمَلَنَّ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ شَيْئًا فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ قَالَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَيْلًا وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا عَلِيٌّ وَكَانَ لِعَلِيٍّ مِنْ النَّاسِ وِجْهَةٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِي بَكْرٍ ! (لعنت بر دروغگو) وَمُبَايَعَتَهُ وَلَمْ يَكُنْ بَايَعَ تِلْكَ الْأَشْهُرَ (اگر التماس میکرد چرا همین 6 ماه بیعت نکرد !!!)فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا وَلَا يَأْتِنَا مَعَكَ أَحَدٌ كَرَاهِيَةَ مَحْضَرِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَاللَّهِ لَا تَدْخُلْ عَلَيْهِمْ وَحْدَكَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ وَمَا عَسَاهُمْ أَنْ يَفْعَلُوا بِي إِنِّي وَاللَّهِ لَآتِيَنَّهُمْ فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ فَتَشَهَّدَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا يَا أَبَا بَكْرٍ فَضِيلَتَكَ وَمَا أَعْطَاكَ اللَّهُ وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَيْكَ خَيْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَحْنُ نَرَى لَنَا حَقًّا لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ يَزَلْ يُكَلِّمُ أَبَا بَكْرٍ حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِي بَكْرٍ فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِي وَأَمَّا الَّذِي شَجَرَ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ فَإِنِّي لَمْ آلُ فِيهَا عَنْ الْحَقِّ وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَصْنَعُهُ فِيهَا إِلَّا صَنَعْتُهُ فَقَالَ عَلِيٌّ لِأَبِي بَكْرٍ مَوْعِدُكَ الْعَشِيَّةُ لِلْبَيْعَةِ فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ صَلَاةَ الظُّهْرِ رَقِيَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَتَشَهَّدَ وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِيٍّ وَتَخَلُّفَهُ عَنْ الْبَيْعَةِ وَعُذْرَهُ بِالَّذِي اعْتَذَرَ إِلَيْهِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ وَتَشَهَّدَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِي بَكْرٍ وَأَنَّهُ لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِي صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَلَا إِنْكَارًا لِلَّذِي فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ وَلَكِنَّا كُنَّا نَرَى لَنَا فِي الْأَمْرِ نَصِيبًا فَاسْتُبِدَّ عَلَيْنَا بِهِ فَوَجَدْنَا فِي أَنْفُسِنَا فَسُرَّ بِذَلِكَ الْمُسْلِمُونَ وَقَالُوا أَصَبْتَ فَكَانَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى عَلِيٍّ قَرِيبًا حِينَ رَاجَعَ الْأَمْرَ الْمَعْرُوفَ

عمربن علی;211867 نوشت:
چه دلایل محکمی !


با سلام

دوست گرامی کمی قران بخوانید ودر صحیح بخاری ومسلم دقیق شوید آنگاه ببینید که حق کجاست !

اگر آیه شریفه : انقلبتم علی اعقابکم : دلیل محکم نباشد واحادیث بخاری و مسلم هم ضعیف ودروغ باشند پس مذهب اهل سنت بر پایه چیه ؟!


آخرین منبر پیامبر (ص) یا غدیر اصغر :


مستحضرید که حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم بعد از سالها قصد حج كردند وخبر از وفات خود دادند وعده زيادي از مردم هم براي دیدار آخر ومشاهده عملي اعمال رسول خدا ، با ايشان همراه شدند و حضرتش هم پس از انجام اعمال حج به امر خداي متعال : يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ .


خليفه پس از خود را در غدير خم منصوب كردند . وتا رحلت حضرتش 90 روز بیشتر باقی نمانده است . . وبيماري حضرت پس از بازگشت به مدينه در ماه صفر شروع شد وتقريبا 10 روز طول كشيد تا اينكه به لقاء الله واصل شدند.


حضرت رسول (ص) پس از بازگشت از حجة الوداع متوجه بروز نارضایتی و توطئه اصحاب در مورد خلافت بعد از خود شدند و سعی در دفع آن کردند . یکی از اقدامات ایشان تشکیل سپاه اسامه بن زید وقرار دادن بزرگان اصحاب مانند ابوبکر وعمر تحت امر این جوان 18 ساله بجهت شکستن غرورشان و امر به خروج سپاه وی از مدینه بود تا زمینه برای خلافت امام علی (ع) مناسب ومهیا شود که متاسفانه اصحاب از امر حضرتش تخلف کردند ومنافقین در امارتش طعن زدند که رسول خدا (ص) بنابر روایت بخاری و مسلم بسیارغضبناک بودند وسخنرانی کردند .


بخاری میگوید : حدثنا ‏ ‏إسماعيل ‏ ‏حدثنا ‏ ‏مالك ‏ ‏عن ‏ ‏عبد الله بن دينار ‏ ‏عن ‏ ‏عبد الله بن عمر ‏ ‏رضي الله عنهما ‏


أن رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏بعث بعثا وأمر عليهم ‏ ‏أسامة بن زيد ‏ ‏ فطعن الناس في إمارته فقام رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏فقال ‏ ‏إن تطعنوا في إمارته فقد كنتم تطعنون في إمارة أبيه من قبل وايم الله إن كان لخليقا للإمارة وإن كان لمن أحب الناس إلي وإن هذا لمن أحب الناس إلي بعده ‏


و هنگامیکه اصحاب از امر رسول خدا تخلف کردند تقریبا همگان متوجه توطئه شده بودند وبخاری در صحیحش آورده :


حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا بِشْرُ بْنُ شُعَيْبِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ الزُّهْرِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ الْأَنْصَارِيُّ وَكَانَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدَ الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ تِيبَ عَلَيْهِمْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ النَّاسُ يَا أَبَا حَسَنٍ كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلَاثٍ عَبْدُ الْعَصَا وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَرَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا إِنِّي لَأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ فَأَوْصَى بِنَا فَقَالَ عَلِيٌّ إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمَنَعَنَاهَا لَا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَا أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ


وهمچنین در تاریخ ابن عساکر آمده :


أخبرنا أبو عبد الله محمد بن الفضل أنا أبو بكر البيهقي أنا أبو عبد الله الحافظ أنا أبو الحسن محمد بن عبد الله البستي بمرو أنا أبو الموجه نا عبدان عن أبي حمزة عن إسماعيل بن أبي خالدعن عامر الشعبي قال قال العباس لعلي بن أبي طالب حين مرض النبي (صلى الله*عليه وسلم) إني أكاد أعرف في وجه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) الموت فانطلق بنا إليه نسأله من يستخلف منما فذاك وإلا أوصى بنا قال فقال علي للعبا س كلمة فيها جفاء فلما قبض النبي (صلى الله عليه وسلم) قال العباس لعلي ابسط يدك فلنبايعك قال فقبض يده فقال عامر لو أن عليا أطاع العباس في أحد البابين كان خيرا من حمر النعم قال عامر لو أن العباس شهد بدرا ما فضله أحد من الناس رأيا ولا عقلا .تاریخ ابن عساکر ج 26


یعنی عباس عموی پیامبر با توجه به شرایط پیش آمده به امام علی گفت : باید تکلیف امر خلافت را مشخص کنیم اما امام علی (ع) با توجه به اوضاع وطغیان منافقین ، و اخباری که رسول خدا به او داده بودند( مثل حدیث قال قلت یا رسول الله ما یبكیك قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لك إلا من بعدی ) به عباس میگویند که اینکار بی فایده است ومردم ما را از خلافت منع میکنند .


بعد از این جریانات رسول خدا (ص) بسیار غضبناک شدند و برای اتمام حجت در روز 5 شنبه فرمودند که بیایید تا برای شما بنویسم کتابی که هرگز گمراه نشوید که متمردین ومتخلفین از جیش اسامه در حضور حضرتش داد وفریاد راه انداخته و رسول رب العالمین را متهم به هجر وهذیان نمودند بروایت بخاری ومسلم .


قال ابن عباس يوم الخميس وما يوم الخميس ثم بكى حتى بل دمعه الحصى فقلت يا ابن عباس وما يوم الخميس ؟ قال اشتد برسول الله صلى الله عليه و سلم وجعه فقال ( ائتوني أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي ) فتنازعوا وما ينبغي عند نبي تنازع وقالوا ما شأنه ؟ أهجر ؟ استفهموه قال ( دعوني فالذي أنا فيه خير أوصيكم ثلاث أخرجوا المشركين من جزيرة العرب وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم ) قال وسكت عن الثالثة أو قال فأنسيتها . ..وفی رواية لغيره فأنسيتها(عمدا)


در آخر امر هم رسول الله (ص) در حالیکه دستمالی بر سرشان پیچیده بودند بر منبر آمده وسخنرانی بسیار مهمی کردند واصحاب را از ریاست طلبی وطمع امارت و دنیا ترساندند و حجت را بر همگان تمام نمودند که به عقیده ابن کثیر این منبر بجای آن مجلس مصیبت بود که نگذاشتند پیامبر وصیتش را بنویسد :


حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ حَدَّثَنَا اللَّيْثُ عَنْ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْخَيْرِ عَنْ عُقْبَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ يَوْمًا فَصَلَّى عَلَى أَهْلِ أُحُدٍ صَلَاتَهُ عَلَى الْمَيِّتِ ثُمَّ انْصَرَفَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ إِنِّي فَرَطٌ لَكُمْ وَأَنَا شَهِيدٌ عَلَيْكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِي الْآنَ وَإِنِّي أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الْأَرْضِ أَوْ مَفَاتِيحَ الْأَرْضِ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي وَلَكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا.بخاري بطرق متعدد .


وحدثنا محمد بن المثنى حدثنا وهب ( يعني ابن جرير ) حدثنا أبي قال سمعت يحيى بن أيوب يحدث عن يزيد بن أبي حبيب عن مرثد عن عقبة بن عامر قال صلى رسول الله صلى الله عليه و سلم على قتلى أحد ثم صعد المنبر كالمودع للأحياء


والأموات فقال إني فرطكم على الحوض وإن عرضه كما بين أيلة إلى الجحفة إني لست أخشى عليكم أن تشركوا بعدي


ولكني أخشى عليكم الدنيا أن تنافسوا فيها وتقتتلوا فتهلكوا كما هلك من كان قبلكم


قال عقبة فكانت آخر ما رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم على المنبر .بخاری ومسلم


حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي ذِئْبٍ عَنْ سَعِيدٍ الْمَقْبُرِيِّ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "إِنَّكُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ وَسَتَكُونُ نَدَامَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَنِعْمَ الْمُرْضِعَةُ وَبِئْسَتْ الْفَاطِمَةُ .بخاری


بطور خلاصه پیامبر در آخرین منبرشان موضوعات بسیار اساسی مانند کفر ونفاق و حوضشان واینکه از شرک بر ایشان نمیترسد بلکه از ریاست طلبی و حرص بر امارت بر ایشان بیمناکند که سرانجام منجر به ندامت اصحاب خواهد شد .


وجالب اینجاست که ابوبکر میداند که مخاطب رسول خدا (ص) کیست وگریه میکند :


مالك عن أبي النضر مولى عمر بن عبيد الله أنه بلغه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لشهداء أحد "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر الصديق ألسنا يا رسول الله بإخوانهم أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم "بلى ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي" قال فبكى أبو بكر وقال إئنا لكائنون بعدك. موطا مالك


قال قرأت على مالك بن أبي النضر عن عبيد بن حنين عن أبي سعيد الخدري "أن رسول الله صلى الله عليه وسلم جلس على المنبر فقال: "إن عبدا خيره الله بين أن يؤتيه من زهرة الدنيا وبين ما عنده فاختار ما عنده" فبكى أبو بكر وقال فديناك بآبائنا وأمهاتنا يا رسول الله قال فعجبنا له وقلنا انظروا إلى هذا الشيخ يخبر رسول الله صلى الله عليه وسلم عن عبد خير وهو يقول فديناك بآبائنا وأمهاتنا فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم هو المخير وكان أبو بكر أعلمنا به"بخاری و مسلم


و تعجب اصحاب از گریه ابوبکر !!!


حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى أَبُو عَلِيٍّ حَدَّثَنَا شَاذَانُ أَخُو عَبْدَانَ حَدَّثَنَا أَبِي أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ عَنْ هِشَامِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ يَقُولُ مَرَّ أَبُو بَكْرٍ وَالْعَبَّاسُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا بِمَجْلِسٍ مِنْ مَجَالِسِ الْأَنْصَارِ وَهُمْ يَبْكُونَ فَقَالَ مَا يُبْكِيكُمْ قَالُوا ذَكَرْنَا مَجْلِسَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَّا فَدَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ بِذَلِكَ قَالَ فَخَرَجَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ عَصَبَ عَلَى رَأْسِهِ حَاشِيَةَ بُرْدٍ قَالَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَلَمْ يَصْعَدْهُ بَعْدَ ذَلِكَ الْيَوْمِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِيكُمْ بِالْأَنْصَارِ فَإِنَّهُمْ كَرِشِي وَعَيْبَتِي وَقَدْ قَضَوْا الَّذِي عَلَيْهِمْ وَبَقِيَ الَّذِي لَهُمْ فَاقْبَلُوا مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَتَجَاوَزُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ . بخاری


البته بر محققین تحریف وجابجایی کلمات مخفی نیست اما در هر صورت حقیقت وغوغای اصحاب بر سر ریاست دنیا ، آشکار است. ودر آخر منبر هم مثل غدیر خم میگویند 3 مرتبه که : خدایا ایا ابلاغ کردم :


قال أبو بكر حدثنا سفيان عن سليمان حدثنا يحيى بن أيوب حدثنا إسماعيل بن جعفر أخبرني سليمان بن سحيم عن إبراهيم بن عبدالله بن معبد بن عباس عن أبيه عن عبدالله بن عباس قال


كشف رسول الله صلى الله عليه و سلم الستر ورأسه معصوب في مرضه الذي مات فيه فقال اللهم هل بلغت ؟ ثلاث مرات إنه لم يبق من مبشرات النبوة إلا الرؤيا يراها العبد الصالح أو ترى له ثم ذكر بمثل حديث سفيان .صحيح مسلم ونسایی .


وجالب این خبر است که عباس که حقیقت امر را میدانست به عمر در سقیفه گفت که آیا شما عهدی از رسول الله (ص) در خلافت دارید گفت نه عباس هم گفت که رسول خدا فوت نمود در حالیکه راه روشن و درست را نشان شما داد :


وروى ابن إسحاق وعبد الرزاق والطبراني من طريق عكرمة "أن العباس قال لعمر: هل عند أحد منكم عهد من رسول الله صلى الله عليه وسلم في ذلك؟ قال: لا. قال: فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد مات، ولم يمت حتى حارب وسالم ونكح وطلق وترككم على محجة واضحة .فتح الباري .


وآخرین آیه ای که رسول خدا قرائت فرمود مربوط به عدم ریاست طلبی و رعایت تقوا بود :


قال ابن مسعود نعى إلينا نبينا وحبيبنا نفسه قبل موته بشهر فلما دنا الفراق جمعنا في بيت عائشة فنظر إلينا فشدد ودمعت عيناه وقال مرحبا بكم حياكم الله رحمكم الله آواكم الله حفظكم الله رفعكم الله وفقكم الله سلمكم الله قبلكم الله أوصيكم بتقوى الله وأوصي الله بكم واستخلفه عليكم وأؤديكم إليه إني لكم منه نذير وبشير أن لا تعلوا على الله في عباده وبلاده فإنه قال لي ولكم ! تلك الدار الآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الأرض ولا فسادا والعاقبة للمتقين > ! قلنا فمتى أجلك قال دنا الفراق والمنقلب إلى الله وسدرة المنتهى والرفيق الأعلى وجنة المأوى فقلنا من يغسلك قال أهلي الأدنى فالأدنى قلنا فيم نكفنك قال في ثيابي هذه إن شئتم أو في بياض قلنا فمن يصلي عليك قال مهلا غفر الله لكم وجزاكم عن نبيكم خيرا فبكينا وبكى ثم قال إذا غسلتموني وكفنتموني فضعوني على سريري في بيتي هذا على شفير قبري ثم اخرجوا عني ساعة ليصلي علي جبريل وإسرافيل وميكائيل وملك الموت مع الملائكة ثم ادخلوا علي فوجا فوجا فصلوا علي ولا تؤذوني بتزكية ولا رنة ولا صيحة وليبدأ بالصلاة علي رجال .الكامل في التاريخ


اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا



در باره اولی الامر زیاد صحبت شده اما این مرتبه فقط از الفاظ صحیح بخاری ومسلم حقانیت شیعه ۱۲ امامی را ثابت میکنیم :



فقط يك حديث از صحيح بخاري برای بیدارکردن حق طلبان کافیست :


- حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا بِشْرُ بْنُ شُعَيْبِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ الزُّهْرِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ الْأَنْصَارِيُّ وَكَانَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدَ الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ تِيبَ عَلَيْهِمْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ النَّاسُ يَا أَبَا حَسَنٍ كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلَاثٍ عَبْدُ الْعَصَا وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَرَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا إِنِّي لَأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ فَأَوْصَى بِنَا فَقَالَ عَلِيٌّ إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمَنَعَنَاهَا لَا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَا أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .رواه البخاري

به کلمه این امر دقت کنید که جواب کسانی است که میگویند نصی بر خلافت نداریم واین حدیث بخوبی گویای دغدغه اصحاب وپیامبر را هنگام فوت بر سر تعیین جانشین میرساند واینکه رسول خدا واهل بیتش پس از مصیبت روز ۵ شنبه میدانستند که سرنوشت اسلام چگونه خواهد بود وامام

علی (ع) فرمودند لَا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ .

وهمچنین احتجاج امام علی (ع) و طلب حق خود ( خلافت) بروایت بخاری :


فقال رجل للزهريِّ : فلم يُبَايِعْهُ عليٌّ ستةَ أشهرٍ ؟ فقال : لا والله ، ولا أحدٌ من بني هَاشِمٍ حتى بايَعهُ عليٌّ - فَلَمَّا رأى عليٌّ انصرافَ وجوهِ الناسِ عنه ضَرَعَ إلى مُصَالَحَةِ أبي بكرٍ ، فَأَرْسَلَ إلى أبي بكر : ائْتِنا ، ولا تَأتِنا معك-[105]- بِأَحَدٍ ، وَكَرِهَ أَنْ يَأْتِيَهُ عمرُ لِمَا عَلِمَ مِنْ شِدَّةِ عمرَ ، فقالَ : لا تَأْتِهم وَحدكَ ، فقال أبو بكر : واللهِ لآتِينَّهُمْ وحدي ، ما عسى أَنْ يَصنَعُوا بي ؟ فانطلَقَ أبو بكر ، فَدَخلَ على عليٍّ ، وقد جَمَع بني هاشِم عندَه ، فقام عليٌّ فَحَمِدَ اللهَ ، وأَثْنى عليهِ بما هو أَهْلُهُ ، ثم قال : أما بعدُ ، فَلم يَمنَعْنا أن نُبَايِعَكَ يا أبا بكرٍ إنكارا لِفَضِيلَتِكَ ، ولا نَفَاسَة عَلَيْكَ بِخَيرٍ سَاقَهُ الله إليك ، ولكن [كُنَّا] نَرَى أَنَّ لَنَا فِي هذا الأمْرِ حَقا ، فَاسْتَبْدَدْتُمْ علينا .


وهشدار عباس به اصحاب سقیفه :


وروى ابن إسحاق وعبد الرزاق والطبراني من طريق عكرمة "أن العباس قال لعمر: هل عند أحد منكم عهد من رسول الله صلى الله عليه وسلم في ذلك؟ قال: لا. قال: فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد مات، ولم يمت حتى حارب وسالم ونكح وطلق وترككم على محجة واضحة .فتح الباري.

وخود اصحاب قبلا بیعت کرده بودند که در امر خلافت نزاعی با اهلش نکنند :



: حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا عبدالله بن إدريس عن يحيى بن سعيد وعبيدالله بن عمر عن عبادة بن الوليد بن عبادة عن أبيه عن جده قال
بايعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم على السمع والطاعة في العسر واليسر والمنشط والمكره وعلى أثرة علينا وعلى أن لا ننازع الأمر أهله
وعلى أن نقول بالحق أينما كنا لا نخاف في الله لومة لائم .صحیح مسلم وبخاری

( 567 ) حدثنا محمد بن المثنى حدثنا يحيى بن سعيد حدثنا هشام حدثنا قتادة عن سالم بن أبي الجعد عن معدان بن أبي طلحة أن عمر بن الخطاب خطب يوم الجمعة فذكر نبي الله صلى الله عليه و سلم وذكر أبا بكر قال
إني رأيت كأن ديكا نقرني ثلاث نقرات وإني لا أراه إلا حضور أجلي وإن أقواما يأمرونني أن أستخلف وإن الله لم يكن ليضيع دينه ولا خلافته ولا الذي بعث به نبيه صلى الله عليه و سلم فإن عجل بي أمر فالخلافة شورى بين هؤلاء الستة الذين توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو عنهم راض وإني قد علمت أن أقواما يطعنون في

هذا الأمر أنا ضربتهم بيدي هذه على الإسلام فإن فعلوا ذلك فأولئك أعداء الله الكفرة الضلال ثم إني لا أدع بعدي شيئا أهم عندي من الكلالة ما راجعت رسول الله صلى الله عليه و سلم في شيء ما راجعته في الكلالة .مسلم

حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا أبو معاوية عن داود عن الشعبي عن جابر بن سمرة قال
y قال النبي صلى الله عليه و سلم ( لا يزال هذا الأمر عزيزا إلى اثني عشر خليفة

) قال ثم تكلم بشيء لم أفهمه فقلت لأبي ما قال ؟ فقال ( كلهم من قريش ) .مسلم

آیا پس از این احادیث صریح در صحیح بخاری ومسلم مبنی بر امر امامت 12 خلیفه که بواسطه آنها اسلام عزیز است و اصحاب ومنافقین ، اهلش را ازخلافت منع کردند در حالیکه براطاعت آنها بیعت کرده بودند ، جایی برای صحبت باقی میماند ؟؟؟؟

والحمد لله .

سلام بر نمازگزاران و آشنایان قدیم
امروز گذری از اینجا داشتم ..من هم چند سطر تیتروارمینویسم که خود حدیث مفصل بخوانید.
با پوزش که فرصت کمی دارم.
- تروما ( ضربه ) میتواند از علل سقط باشد.
- - مرگ به دنبال عوارض حاد یا عوارض مزمن ( طولانی مدت) سقط میتواند رخ دهد. پس سقط الزاما مرگ حاد و آنی نمی دهد........ سقط؟
- دوره کمون یا به عبارتی مدت زمان نمایان شدن علایم کزاز از 5 روز تا 105 روز متغییر است و مدت زمان ظهور بیماری تا مرگ از چند روز تا چند هفته متغییر است ...... کزاز؟
- لذا اینگونه بحث ها را در جایی به طورعلمی میتوان بررسی کرد که یک مطلع ! ریز ریز مطالب را با حضور کارشناسان رشته های مختلف عنوان کند ..
- مشکل اینها نیست مشکل ما در این است که زن و مرد چه سنی چه شیعه الگویشان حضرت زهرا( س) است یا شهره های عصر حاضر؟
- کسی که در راه درستی گام بردارد چه سنی باشد چه شیعه ، خداوند دیر یا زود حقیقت را به او خواهد گفت .

nakisa;212008 نوشت:
پس همون زمان که بیمار بودن ، این مصافت طولانی رو طی میکردن تا به محل ارومی تو خارج شهر برن و عزاداری کنن .

پس تمام این مدت بین ضربه خوردن و شهادتشون تو بستر نبودن و از پس کارهای روزانه بر میومدن . درسته؟

یه سوال برای من پیش اومده اینجا و اون اینه که امام علی (ع) هیچ پزشکی یا طبیبی چیزی تو این مدت 90 روز یا 6 ماه برای حضرت زهرا نیاورده بودن ؟ یعنی تو تاریخ چنین چیزی نیومده؟

بالاخره علت شهادت باید معلوم باشه . حتی اگه ضربه شمشیر هم بود باید درمان میشد . بیماری کزاز هم که 6 ماه طول نمیکشه . اگه تو ضربه ریه اسیب دیده باشه هم این زمان مدت زیادیه. خونریزیه ناشی از سقط هم بیشتر از چند روز طول نمیکشه .

نمیدونم .

نظر شما چیه؟

در ضمن این بحث یه بحث داخل مذهبه و برادران سنی خواهشا دخالت نکنن .

من دنبال حقیقتم .
وقتی آدم تاریخو بدونه بهتر برای دختر پیامبر عزاداری میکنه .

تنها دلیل سوالات من اینه .نه کل کل و دعوا. پس یا حرف علمی بزنین یا مزاحم نشین.

با تشکر
لطفا دوباره جریان را از قول آقای رجبی دوانی که ایشان هم از یکی از منابع اهل سنت نقل می کنند بخوانید(لینک زیر)
:


با سلام

البته لازم بذکر است که مخالفت حضرت فاطمه و امام علی وبنی هاشم رضی الله عنهم با دستگاه خلافت ؛ موجب بروز آشفتگی در میان علمای سنی شده مثلا در مورد ابن تیمیه که او از طرفی نمیخواهد خلفا را غاصب و محکوم کند واز طرفی هم تعصب وی مانع قبول حقیقت است ، مجبور به افشای ناخواسته حقایق شده و هر فرد منصفی بسادگی حقیقت را در لابلای سخنان وی پیدا میکند :

ابن تيميه در منهاج السنة، جلد 4، صفحه 243 تا 246مي‌گويد:

فمن مدح فاطمة بما فيه شبه من هؤلاء ألا يكون قادحا فيها فقاتل الله الرافضة وانتصف لأهل البيت منهم فإنهم ألصقوا بهم من العيوب والشين مالا يخفى على ذي عين

اين‌كه فاطمه آمد پيش ابوبكر و فدك را طلب كرد و ابوبكر هم فدك را به او نداد، شبیه عمل منافقينی است كه قرآن درباره آنها مي‌گويد:
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ

سوره توبه/آيه58

ونحن نعلم أن ما يحكى عن فاطمة
وغيرها من الصحابة من القوادح كثير منها كذب وبعضها كانوا فيه متأولين وإذا كان بعضها ذنبا فليس القوم معصومين بل هم مع كونهم أولياء الله ومن أهل الجنة لهم ذنوب يغفرها الله لهم وكذلك ما ذكره من حلفها أنها لا تكلمه ولا صاحبه حتى تلقى أباها وتشتكي إليه أمر لا يليق أن يذكر عن فاطمة رضي الله عنها فإن الشكوى إليه أمر لا يليق أن يذكر عن فاطمة رضي الله عنها فإن الشكوى إنما تكون إلى الله تعالى كما قال العبد الصالح إنما أشكو بثى وحزني إلى الله وفي دعاء موسى عليه السلام اللهم لك التكلان وقال النبي صلى الله عليه و سلم لابن عباس إذا سألت فاسأل الله وإذا استعنت فاستعن بالله ولم يقل سلني ولا استعن بي
وقد قال تعالى فإذا فرغت فانصب وإلى ربك فارغب
ثم من المعلوم لكل عاقل أن المرأة إذا طلبت مالا من ولي أمر فلم يعطها إياه لكونها لا تستحقه عنده وهو لم يأخذه ولم يعطه لأحد من
أهله ولا أصدقائه بل أعطاه لجميع المسلمين وقيل إن الطالب غضب على الحاكم كان غاية ذلك أنه غضب لكونه لم يعطه مالا وقال الحاكم إنه لغيرك لا لك فأي مدح للطالب في هذا الغضب لو كان مظلوما محضا لم يكن غضبه إلا للدنيا وكيف والتهمة عن الحاكم الذي لا يأخذ لنفسه أبعد من التهمة عن الطالب الذي يأخذ لنفسه فكيف تحال التهمة على من لا يطلب لنفسه مالا ولا تحال على من يطلب لنفسه المال
وذلك الحاكم يقول إنما أمنع لله لأني لا يحل لي أن اخذ المال من مستحقه فأدفعه إلى غير مستحقه والطالب يقول إنما أغضب لحظى القليل من المال أليس من يذكر مثل هذا عن فاطمة ويجعله من مناقبها جاهلا
أو ليس الله قد ذم المنافقين الذين قال فيهم ومنهم من يلمزك في الصدقات فإن أعطوا منها ورضا وإن لم يعطوا منها إذا هم يسخطون ولو
أنهم رضوا ما اتاهم الله ورسوله وقالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله ورسوله إنا إلى الله راغبون فذكر الله قوما رضوا إن اعطوا وغضبوا إن لم يعطوا فذمهم بذلك فمن مدح فاطمة بما فيه شبه من هؤلاء ألا يكون قادحا فيها فقاتل الله الرافضة وانتصف لأهل البيت منهم فإنهم ألصقوا بهم من العيوب والشين مالا يخفى على ذي عين
ولو قال قائل فاطمة لا تطلب إلا حقها لم يكن هذا بأولى من قول القائل أبو بكر لا يمنع يهوديا ولا نصرانيا حقه فكيف يمنه سيدة نساء العالمين حقها فغن الله تعالى ورسوله صلى الله عليه و سلم قد شهدا لأبي بكر أنه ينفق ماله لله فكيف يمنه الناس أموالهم وفاطمة رضي الله عنها قد طلبت من النبي صلى الله عليه و سلم مالا فلم يعطها إياه كما ثبت في الصحيحين عن علي رضي الله عنه في حديث الخادم لما ذهبت فاطمة إلى النبي صلى الله عليه و سلم تسأله خادما فلم يعطها خادما وعلمها التسبيح وإذا جاز أن تطلب من النبي صلى الله عليه و سلم ما
يمنعها النبي صلى الله عليه و سلم إياه ولا يجب عليه أن يعطيها إياه جاز أن تطلب ذلك من أبي بكر خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم وعلم أنها ليست معصومة أن تطلب ما لا يجب إعطاؤها إياه وإذا لم يجب عليه الإعطاء لم يكن مذموما بتركه ما ليس بواجب وإن كان مباحا فأما إذا قدرنا أن الإعطاء ليس بمباح فإنه يستحق أن يحمد على المنع وأما أبو بكر فلم يعلم أنه منع أحدا حقه ولا ظلم أحدا حقه لا في حياة رسول الله صلى الله عليه و سلم ولا بعد موته
وكذلك ما ذكره من إيصائها أن تدفن ليلا ولا يصلي عليها أحد منهم لا يحكيه عن فاطمة ويحتج به إلا رجل جاهل (معلوم است که علامه حلی ابن تیمیه را ضربه فنی کرده که چنین سخنانی میگوید) يطرق على فاطمة ما لا يليق بها وهذا لو صح لكان بالذنب المغفور أولى منه بالسعي المشكور فإ صلاة المسلم على غيره زيادة خير تصل إليه ولا يضر أفضل الخلق أن
يصلي عليه شر الخلق وهذا رسول الله صلى الله عليه و سلم يصلي عليه ويسلم عليه الأبرار والفجار بل والمنافقون وهذا إن لم ينفعه لم يضره وهو يعله أن في أمته منافقين ولم ينه أحدا من أمته عن الصلاة عليه بل أمر الناس كلهم بالصلاة والسلام عليه مع أن فيهم المؤمن والمنافق فكيف يذكر في معرض الثناء عليها والاحتاج لها مثل هذا الذي لا يحكيه ولا يحتج به إلا مفرط في الجهل ولو وصى موص بأن المسلمين لا يصلون عليه لم تنفذ وصيته فإن صلاتهم عليه خير له بكل حال
ومن المعلوم أن إنسانا لو ظلمه ظالم فأوصى بأن لا يصلي عليه ذلك الظالم لم يكن هذا من الحسنات التي يحمد عليها ولا هذا مما أمر الله به ورسوله فمن يقصد مدح فاطمة وتعظيمها كيف يذكر مثل هذا الذي لا مدح فيه بل المدح في خلافه كما دل على ذلك الكتاب والسنة والإجماع ....
ثم لو أخذ هذا القائل يقدح في علي وفاطمة رضي الله عنهما ونحوهم بأنهم لم يصبروا ولم يلزموا الجماعة بل جزعوا وفرقوا الجماعة وهذه معصية عظيمة لكانت هذه الشناعة أوجه من تشنيع



الرافضة على أبي بكر وعمر رضي الله عنهما فإن أبا بكر وعمر لا تقوم حجة بأنهما تركا واجبا فعلا محرما أصلا بخلاف غيرهما فإنه قد تقوم الحجة بنوع من الذنوب التي لم يفعل مثلها أبو بكر ولا عمر وما ينزه على وفاطمة رضي الله عنهما عن ترك واجب أو فعل محظور إلا وتنزيه أبي بكر وعمر أولى بكثير ولا يمكن أن تقوم شبهة بتركهما واجبا أو تعديهما حدا إلا والشهة التي تقوم في علي وفاطمة أقوى وأكبر فطلب الطالب مدح علي وفاطمة رضي الله عنهما إما بسلامتهما من الذنوب وإما بغفران الله لهما مع القدح في أبي بكر وعمر بإقامة الذنب والمنع من المغفرة من أعظم الجهل والزلم وهو أجهل وأظلم ممن يريد مثل ذلك في علي ومعاوية رضي الله عنهما إذا أراد مدح معاوية رضي الله عنه والقدح في علي رضي الله عنه ...


رحمت خدای سبحان بر علامه حلی که چنین ابن تیمیه را بهم ریخت تا حقیقت از قلمش جاری شود ....


إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ {ق/37}

nakisa;211581 نوشت:
یا مثلا حضرت علی بیعت کردن یا نه؟

از نظر روایات اهل سنّت، امیرمؤمنان، پس از درگذشت فاطمه زهرا(س) بیعت نمود. ولی حضرت فاطمه تا جان در بدن داشت، با ابی بکر سخن نگفت و از او خشمگین بود.(1)

انهم بعد از شش ماه وقتی که قبایل رده به مدینه حمله کرده بودند و ممکن بود اصل اسلام به خطر بیفتد امام علی علیه السلام مصلحت دیدندکه با ابابکر بیعت کنند البته به پادرمیانی عثمان
1.صحیح بخاری، ج4، ص42، ج5، ص82، و ج8، ص30.

nakisa;211581 نوشت:
یا اینکه مردم عرب که اینقدر غیرتی و قبیله پرست بودن ، چطور بنی هاشم که یه قبیله به این بزرگیه ،هیچ عکس العملی در مقابل این تجاوز انجام ندادن؟

وقتی خود حضرت علی علیه السلام بنا بر مصلحت اسلام سکوت کرده بودند دیگر بین هاشم چطو می توانستند دخالت کنند.
البته روایتی است که حضور حضرت امام باقر عليه السلام سخن از عوامل تضعيف‏«امير المؤمنين‏»و نقش‏«بنى هاشم‏»از آن حضرت پيش آمد،آن بزرگوار فرمودند:اگر حمزه سيد الشهداء«و جعفر طيار»زنده بودند،دشمنان ما نمى‏توانستند على عليه السلام را مظلوم كنند،ولى چه كنم آنان شهيد شدند،و به جاى آنها دو نفر باقى ماندند كه ضعيف و ذليل و پست‏بودند،از نظر ايمانى جديد الاسلام بوده،و جزو«طلقا»و آزاد شدگان به حساب مى‏آمدند،آنان:«عباس بن عبد المطلب‏»عموى على عليه السلام و«عقيل‏»برادر آن حضرت بودند!!
در اين حديث‏شريف به همان اندازه‏اى كه از«حمزه و جعفر»مدح و ستايش گرديده،به همان مقياس نيز از بى تفاوتى و ذلالت‏«عباس و عقيل‏»انتقاد گرديده است. (1)
1.سفينة البحار ج 1 ص 338 حالات حضرت حمزه سيد الشهداء

ابوعبدالله ب;211659 نوشت:
سلام علیک برای اثبات مسئله به این بزرگی باید دلیل بزرگ وجود داشته باشه در مقاله که در حال حاضر در سایت سراج وجود دارد نوسنده مقاله می گوید در خانه علی بن بی طالب(رض) اتش زنند و بعد وارد خانه شدنند دری که در حال سوختن است میخ دارد یا حرارت اتش فاطمه زهرا(رض) شش ماه بعد از رسول الله(ص)وفات کردنند در کتب معتبر ما اهل سنت وجماعت دیلی واضح و روشن که بتوان از ان اثبات کرد که فاطمه الزهرا با خوردنن میخ بر پهلویش به شهادت رسیده وجود ندارد

سلام علیکم
برادر عزیز بنا نیست این در مطلب در کتابهایی شما آمده باشد ، اگر چنین چیزی آمده باشد که خودتان باید فاتحه کتابهایتان را بخوانید ، مگر می شود صحیح بخاری چنین چیزی را بنویسد
[=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مثال در صحیح مسلم از زبان خود خلیفه دوم آمده است که خطاب می‌کند به عباس ـ عموی پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) ـ و امیر المومنین (علیه السلام) و می‌گوید:[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فلما توفى رسول الله صلى الله علیه و سلم قال أبو بکر: أنا ولى رسول الله صلى الله علیه و سلم ... ، فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا .... ثم توفى أبو بکر و أنا ولى رسول الله صلى الله علیه و سلم و ولى أبى بکر، فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا ... .[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقتی رسول الله صلى الله علیه و سلم از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من جانشین رسول الله صلى الله علیه و سلم هستم و نظر شما دو نفر در مورد او این بود که او: دروغ‌گو و گنه‌کار و خیانت‌کار و حیله‌گر است. وقتی ابوبکر از دنیا رفت، من جانشین رسول الله صلى الله علیه و سلم و ابوبکر هستم و نظر شما در مورد من این بود که من: دروغ‌گو و گنه‌کار و خیانت‌کار و حیله‌گر هستم.(1)[/][/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پس ما نمی‌گوییم. این امیر المومنین (علیه السلام) است که خلفاء را صراحتا غاصب و دروغ‌گو و گنه‌کار و خیانت‌کار و حیله‌گر می‌داند. شما چه جوابی به این روایت می‌دهید؟ این روایت از کتاب صحیح مسلم شماست.
[/][/]

[=tahoma] [=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولی متاسفانه بخاری نتوانسته این کلمات را تحمل کند و آبه جای:[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]کاذبا آثما غادرا خائنا.[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آورده است:[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تزعمان أن أبا بکر کذا و کذا.(2)[/][/]
[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حال چطور توقع دارید که بخاری بتواند این مسئله شهادت را در کتاب خود منعکس کند
[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همین که از لابلای بخاری می توان این مسئله را اثبات کرد کرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و علی علیه السلام به ابابکر وعمر اختلاف داشته اند و مشاجراتی بینشان بوده کافی است باید بقیه مطالب را خودمان پیدا کنیم که به وفور می توان این مطلب را در کتایهای اهل سنت پیدا کرد که دوستان قبلا آورده اند
[/][/]
[/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1.صحیح مسلم، ج5، ص152، کتاب الجهاد، باب حکم الفئ.[/]
[/][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/][/]
[=tahoma][=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2.صحیح البخاری، ج6، ص[/][/][/][/]
[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/][/]
[/]

ابوعبدالله ب;211665 نوشت:
دوست گرامی اگر شما بتوانید از کتاب صحیح بخاری همین عبارت را که فرمودید در روز پنج شنبه و در حدیث مورد نظر عمر بن خطاب(رض) به رسول الله(ص) فرموده باشند که این مرد(مراد رسول الله(ص) باشند) هزیان می گوید بنده به دستهای شما را می بوسم

[=tahoma]در بخاری آمده

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]باب قول المریض قوموا عنی حدثنا إبراهیم بن موسى حدثنا هشام عن معمر ح وحدثنی عبد الله بن محمد حدثنا عبد الرزاق أخبرنا معمر عن الزهری عن عبید الله بن عبد الله عن ابن عباس رضی الله عنهما قال لما حضر رسول اله صلى الله علیه وسلم وفی البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب قال النبی صلى الله علیه وسلم هلم اکتب لکم کتابا لا تضلوا بعده فقال بعضهم ان النبی صلى الله علیه وسلم قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله فاختلف أهل البیت فاختصموا منهم من یقول قربوا یکتب لکم النبی صلى الله علیه وسلم کتابا لن تضلوا بعده ومنهم من یقول ما قال عمر فلما أکثروا اللغو والاختلاف عند النبی صلى الله علیه وسلم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم قوموا قال عبید الله وکان ابن عباس یقول إن الرزیة کل الرزیة ما حال بین رسول الله صلى الله علیه وسلم وبین ان یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم ولغطهم.(1)[/][/]
[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حدثنا إسحاق بن إبراهیم أخبرنا وکیع عن مالک بن مغول عن طلحة بن مصرف عن سعید بن جبیر عن ابن عباس أنه قال یوم الخمیس وما یوم الخمیس ثم جعل تسیل دموعه حتى رأیت على خدیه کأنها نظام اللؤلؤ قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم ائتونی بالکتف والدواة ( أو اللوح والدواة ) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا فقالوا ان رسول الله صلى الله علیه وسلم یهجر[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وحدثنی محمد بن رافع وعبد بن حمید قال عبد أخبرنا وقال ابن رافع حدثنا عبد الرزاق أخبرنا معتمر عن الزهری عن عبید الله بن عبد الله بن عتبة عن ابن عباس قال لما حضر رسول الله صلى الله علیه وسلم وفى البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب فقال النبی صلى الله علیه وسلم هلم اکتب لکم کتابا لا تضلون بعده فقال عمر ان رسول الله صلى الله علیه وسلم قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله فاختلف أهل البیت فاختصموا فمنهم من یقول قربوا یکتب لکم رسول الله صلى الله علیه وسلم کتابا لن تضلوا بعده ومنهم من یقول ما قال عمر فلما أکثروا اللغو والاختلاف عند رسول الله صلى الله علیه وسلم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم قوموا قال عبید الله فکان ابن عباس یقول إن الرزیة کل الرزیة ما حال بین رسول الله صلى الله علیه وسلم وبین ان یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم ولغطهم[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همچنان که در پستهای قبلی عرض شد صحیح بخاری نمی تواند یعنی شهامت آن را ندارد که با صداقت مطلب را کامل بگوید ولی همین اندازه هم برای کسانی که گوش شنوا و چشم بینا دارند کافی است
[/][/]

[=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بخاری با زرنگی خاص در روایت خود اسمی از خلیفه دوم نمیاورد ولی وقتی به همین روایت در باقی صحاح مراجعه میکنیم می بینیم که به صراحت از عمر بن خطاب به عنوان گوینده این سخن یاد میکنند.[/][/][/]
[=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چرا بخاری حتی در این حدیث حاضر نشده اسم خلیفه دوم را بیاورد ؟؟؟ با انکه دیگر صحاح اسم وی آمده است ؟ ایا بخاری در نقل احادیث دستکاری نکرده ؟ آیا بخاری قابل اعتماد است ؟
[/][/][/]
[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1.[/][/][=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]صحیح البخاری - البخاری - ج 7 - ص [/][/][/][=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]9[/][/][/]
[/][=tahoma]
[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2.صحیح مسلم - مسلم النیسابوری - ج 5 - ص 75 – 76و ضمنا در کتابهای زیر نیز این مطلب آمده است [/][/][=&quot]
مسند احمد بن حنبل ج4 ص290- دارصادر/
طبقات الکبری لابن سعد ج2 ص243- دارصادر[/]
[=&quot]
[/]

[/]

zahra;212154 نوشت:
تروما ( ضربه ) میتواند از علل سقط باشد. - - مرگ به دنبال عوارض حاد یا عوارض مزمن ( طولانی مدت) سقط میتواند رخ دهد. پس سقط الزاما مرگ حاد و آنی نمی دهد........ سقط؟

سلام
بله درسته تروما منجر به سقط میشه . حتی به نظر من استرس و هیجان ناشی از اون اتفاق وحشتناک هم ممکنه منجر به سقط شده باشه .
فقط عوارض طولانی مدت سقط رو که بعد 6 ماه منجر به فوت میشه رو میشه توضیح بدین؟

[spoiler] البته در این موارد در پیام خصوصی که براتون فرستادم اشاراتی کردم . متشکرم[/spoiler]

---------------------------------------------------

طبق روایاتی که دوستان زحمت کشیدن و فرمودن ، این نکته میتونه حائز اهمیت باشه که ضربه ای که به پهلوی ایشون اصابت کرده و باعث شکشته شدن دندشون شده به ریه ایشون آسیب رسونده باشه و این به مرور به خاطر همو توراکس یا حتی پنومو توراکس رو بدن تاثیر گذاشته و ایشون به شهادت رسیدن .

این نکته ای هم که دوستمون اشاره کردن هم جالب بود که حضرت برای درمان خودشون اقدام نکردن و این درد و از همه پنهان کرده بودن و امام اطلاعی از این مساله نداشتن که بخوان پزشک خبر کنن.

در هر صورت از اطلاعات دوستان متشکرم .

عماد;212371 نوشت:
همچنان که در پستهای قبلی عرض شد صحیح بخاری نمی تواند یعنی شهامت آن را ندارد که با صداقت مطلب را کامل بگوید ولی همین اندازه هم برای کسانی که گوش شنوا و چشم بینا دارند کافی است بخاری با زرنگی خاص در روایت خود اسمی از خلیفه دوم نمیاورد ولی وقتی به همین روایت در باقی صحاح مراجعه میکنیم می بینیم که به صراحت از عمر بن خطاب به عنوان گوینده این سخن یاد میکنند. چرا بخاری حتی در این حدیث حاضر نشده اسم خلیفه دوم را بیاورد ؟؟؟ با انکه دیگر صحاح اسم وی آمده است ؟ ایا بخاری در نقل احادیث دستکاری نکرده ؟ آیا بخاری قابل اعتماد است ؟


با سلام

خوب دیگه ، شهامت شیعه شدن نداشت !

بی جهت صحیح بخاری صحیحترین کتاب اهل سنت نمیشود زیرا کسانیکه با این کتاب و کتب دیگر آشنا هستند میبینند که بخاری ویا دیگر روات وی، چگونه حقایق را پیچانده تا خواننده گمراه شود واز نواصب نقل روایت کرده است .. مثلا در ابلاغ سوره برائت هم سعی در آبرو داری از خلفا کرده و منتهای سعیش بر عدم تصریح بر مناقب امام علی (ع) است . حتی صحیحترین ومتواترترین حدیث جهان اسلام یعنی حدیث غدیر را نیاورده !!!!!

در حالیکه عدلش یعنی صحیح مسلم مختصر آنرا آورده !!!!! ودر صحاح دیگر هم باسند های صحیح از رجال صحیح بخاری آمده !!!!!!

ابوعبدالله ب;211665 نوشت:
عبارت شما که فرموده بودید عمر بن خطاب(رض) از جیش اسامه(رض) تخلف کردنند صحیح نیست. گذشته از این چرا علی بن ابی طالب(رض) جیش اسامه(رض) را رها کرد. حتی وقتی ابوبکر صدیق(رض) سپاه اسامه را رهسپار کرد علی بن ابی طالب(رض) با اسامه به شام نرفت اگر این کار گناهی است علی بن ابی طالب(رض) بیشتر از دامادش .............

1.در «غاية المرام» ص 602 تا ص 606 باب 75 و 76 از طريق عامّه دوازده حديث و از طريق خاصه يك حديث درباره جيش اُسامه آورده است كه رسول خدا در آن ابوبكر و عمر و عثمان و ابوعبيده جرّاح و عبدالرّحمن بن عوف و طلحة و زبير و غيرهم را قرار داده بودند؛ و درباره آنان كه از جيش اُسامه تخلّف نمودند، و درباره گفتار رسول خدا كه: إذا بويع لخليفتين فاقتلوا الأخير منهما، و اين درباره ابوبكر روايت شده است، ذكر نموده است.
2.ابن سعد در «طبقات» ج‏2، ص 248 تا ص 250 در تحت عنوان ما قال رسول الله‏ صلى الله عليه وآله فى مرضه لاُسامة بن زيد رحمه الله، پنج روايت درباره تأكيد و اصرار حضرت رسول اكرم به اُسامه در تجهيز جيش روايت كرده است و از جمله همين روايت است و از جمله روايتى با سندخود از عروة بن زبير ذكر مى‏كند كه او گفت: رسول خداصلى الله عليه وآله اسامه را براى جنگ برانگيختند و او را امر كردند تا با اسبان جنگى تا بَلْقاء همان جائى كه پدرش و جعفر كشته شده بودند برود. اسامه و اصحابش مجهّز حركت شدند و لشگرگاه خود را در جُرف قرار دادند. در اين حال پيامبر مريض شد و بر حال مرض بود سپس فى الجمله راحتى در خود احساس كرد، در اين حال دستمالى بر سر بسته از منزل بيرون رفت و گفت: أيّها الناس أنْفِذُوا بَعْثَ اُسَامَة.ـ ثَلَاثَ مرّاتٍ.ثم دخل النبىّ‏صلى الله عليه وآله فاسْتُعِزّ به فَتُوُفّى رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله. «اى مردم! جيش اسامه را حركت دهيد! سه‏بار فرمود. آنگاه داخل منزل شد، و از شدّت درد بيهوش شد و از دنيا رحلت كرد.»

3.طبقات» طبع بيروت 1376، ج 2، ص.190

4.السّيرة النبويّة» طبع بيروت، دار إحياء التراث العربى، ج 4، ص 299 و ص 300، و «تاريخ‏طبرى» طبع استقامت، ج‏2، ص.431
5.طبقات» ابن سعد، طبع بيروت، ج‏2، ص.194

ایا این ها کافی است یا باید از صحیح بخاری که شهامت گفتن بسیاری از حقایق را نداشته آدرس می خواهید

ضمنا اگر این منابع را خواندید خواهد دانست که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام را از همراهی این جیش مستثنی کرده بودند

موضوع قفل شده است