نقش ايرانيان در حادثه كربلا!!!

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقش ايرانيان در حادثه كربلا!!!


با سلام

آيا ايرانيان نيز در حادثه كربلا نقشي داشتند؟
آيا در سپاه امام حسين(ع) ايرانيان نيز حضور داشتند؟

درود بر شما
برای پاسخ به این پرسش، تحقیقی وسیع، با صرف وقت کافی لازم است. اما از آنجا که مدتی است این پرسش بدون پاسخ مانده است، مختصراً مطالبی عرض می شود. امید است، یاران عزیز با پژوهشی مستند، پاسخی شایسته برای این موضوع به زودی ارائه و ما را مستفیض فرمایند.
گویا در بین اصحاب امام حسین(ع) در کربلا، مشخصاً به فردی ایرانی اشاره نشده باشد یا دست کم من نیافته ام. باتوجه به نقلهای متفاوت، ظاهراً بین 3 تا 12 نفر از موالی در روز عاشورا در اردوی امام(ع) حاضر بوده اند که متأسفانه گزارشی از موطن اصلی ایشان پیدا نکرده ام. با توجه به بافت جمعیتی کوفه، احتمال حضور ایرانیان در سپاه عمربن سعد بیشتر مطرح می شود. حتی در منابع، به نام یکی از این افراد تصریحاً اشاره شده است. مثلاً، ابن جریر طبری در صفحه ی 438 از جلد پنجم تاریخ خود به یکی از غلامان شمر بن ذی الجوشن به نام «رستم» اشاره می کند که به دستور شمر، زن یکی از اصحاب را به قتل رسانده است.

با تشکر

ببخشيد بنده به دنبال پاسخ كاملتري هستم.
يكي از اساتيد ما بيان كرده بود كه ايرانيانياني بودند در سپاه عمر سعد كه در روز عاشورا به سپاه امام حسين (ع) پيوستند.
اين مطلب صحيح است يا خير؟؟؟؟

درود بر شما

همان گونه که در نوشتار قبلی متذکر شدم، این پرسش محتاج پژوهشی همه جانبه و با عنایت به تمام منابع است که امیدوارم دوستان فاضل، به زودی ما را سیراب کنند. شاید در صورتی که به استاد خود دسترسی داشته باشید، راهنمایی و ذکر منابع از طرف ایشان نیز برای همه ی ما قابل استفاده باشد.

از مشهورترین کسانی که روز عاشورا به امام پیوستند، «حر بن یزید الریاحی»، احتمالاً فرزندش «علی بن الحر» و غلام ترک او(به نقل از مقتل خوارزمی) می باشند. در تاریخ الطبری (5/445) به نام «ابوالشعثا یزید بن زیاد بن مهاصرالکندی البهدلی» نیز اشاره شده است.

درمورد شب عاشورا، سید بن طاووس در صفحه ی 94 لهوف آورده است :
«...و لهم دوی کدوی النحل مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد. فعبر علیهم فی تلک اللیلة من عسکر عمر بن سعد اثنان و ثلاثون رجلا...».
(صدای زمزمه ی ایشان [یعنی امام و یاران] که برخی در رکوع، بعضی در سجده، عده ای ایستاده [به نماز] و گروهی نشسته بودند [و مناجات می کردند] شبیه نوای زنبور عسل بود. در آن شب، 32 نفر از لشگر عمر بن سعد [با شنیدن صدای ایشان] بر ایشان گذشتند [و به امام پیوستند.])
اما اشاره ای به نام و نسب این افراد ندارد.

در برخی آثار متأخرین (در صورت پذیرش سندیت این گونه آثار)، نام بعضی از افرادی که شب عاشورا، از لشکر عمر بن سعد جدا شده و به امام پیوسته بودند، آمده است. مثلاً در «ابصار العین فی انصار الحسین(ع)» اثر الشیخ محمد بن طاهر السماوی (1292-1370ه.ق) به این اسامی برمی خوریم [1] : «القاسم بن حبیب بن ابی بشیر الأزدی»، «زهیر بن سلیم الأزدی»، «الحلاس بن عمرو الأزدی الراسبی»، برادرش «النعمان بن عمرو الأزدی»، «الحرث بن امرؤالقیس الکندی»، «عبدالله بن بشر الخثعمی»، «مسعود بن الحجاج التیمی»، پسرش «عبدالرحمن بن مسعود بن الحجاج التیمی»، «سعد بن الحرث بن سلمة الأنصاری العجلانی» و برادرش «ابوالحتوف بن الحرث بن سلمة الأنصاری العجلانی». با عنایت به نام ایشان در می یابیم که از قبیله های عرب «بنی ازد»، «کنده»، «بنی خثعم»، «بنی تیم» و «انصار» بوده اند.[2] همچنین در در منتهی الآمال مرحوم محدث قمی نیز به نام «عمرو بن ضبیعة بن قیس التمیمی (الضبعی) [3]» اشاره شده است که انتساب او به قبیله ی عرب «بنی تمیم» آشکار است.

مادامی که منبع استاد شما را دراختیار نداشته باشیم، نمی توانیم اظهار نظری قطعی کنیم، اما شاید این احتمال هم بعید نباشد که قول ایشان، برآمده از تعبیر و دریافت نادرستی باشد که سهواً از متن منتهی الآمال پیدا کرده اند؛ چراکه در منتهی الآمال می خوانیم:
«عمرو بن ‌ضبيعه‌ بن ‌قيس ‌التميمي و او فارسی شجاع بود، گويند اول با عمر سعد بوده پس داخل شده در انصار حسين (ع)».
ممکن است ایشان کلمه ی «فارِس» به معنای «سوار» را، «فارس» با معنی «ایرانی» تلقی کرده باشند.

این مطلب را با دقت در متن عربی شرح حال او به نقل از صفحه ی 332 از مجلد دوم «تنقیح المقال» علامه مامقانی، بهتر درمی یابیم:
«كان فارساً شجاعاً له إدراك، وهو من أهل الكوفة وكان ممّن خرج مع عمر بن سعد. فلمّا رأى رد الشروط على الحسين وعدم تمكينهم إيّاه من الرجوع من حيث أتى ، انتقل إلى الحسين (ع)»
(سواری دلیر و فهمیده بود. وی اهل کوفه و از کسانی بود که همراه با عمر بن سعد [از کوفه] خارج شدند. آنگاه که دید پیشنهادهای حسین را نپذیرفتند و به بازگشت او از همان جایی که آمده بود، تن ندادند، [از لشکر عمربن سعد برید و] به سوی حسین(ع) رفت.)

بدیهی است که اگر اشاره ی علامه، به «فارسی» یا «ایرانی» بودن عمرو بود، می فرمودند: «کان فارسیّاً شجاعاً...». از سوی دیگر، پسوند «تمیمی» یا «الضبعی» نیز، بر عرب بودن وی دلالت می کند.

با سپاس از توجه شما

[1]- اکثر این نامها را در زیارت ناحیه بازمی یابیم، اما هیچ گونه توضیحی در مورد خروج ایشان از لشگر عمر بن سعد داده نشده است. این توضیح ضرور را اضافه میکنم که مأخذ مرحوم سماوی در بیشتر موارد مذکور، کتاب «الحدائق الوردیه فی مناقب ائمة الزیدیة» اثر حمید بن احمد محلّی (654 ه.ق) بوده است.

[2] در برخی منابع، به مردی از بنی خزیمة که به عنوان پیک از طرف عمر بن سعد به اردوی امام فرستاده شده بود و دیگر بازنگشت نیز اشاره شده است. عده ای هم «جوین بن مالک بن قیس الضبعی»، که نامش در زیارت ناحیه آمده است، را از گروه پیوسته به امام معرفی می کنند. آنچه در اینجا برای ما مهم به نظر می رسد، عرب بودن این هر دو است.

[3] نام او در زیارت ناحیه به صورت «عمرو بن ضبیعة الضبعی» آمده است.

از طرح این سوال و پاسخ های داده شده به آن ،تشکر می کنم .اگر بخواهیم سری به افواه عوام بزنیم و بخواهیم از گفت و شنود های آنان در این باره اطلاعی بدست بیاوریم . آنچه حاصل می آید اینکه ،عده ای از مردم معتقدند ،خبر محاصره امام حسین که به ایران رسید ،ایرانیان دو دسته شدند . عده ای برای یاری یزیدیان و گروهی برای کمک به امام علیه السلام حرکت کردند . در مسیر حرکت ،یاران یزیدی ،به هر روستا و کوئی گذر کردند آن جا ،با این عبور ،دیگر زمینش لم یزرع و بی حاصل گشته و بر عکس کسانی که به یاری امام برخواسته بودند در مسیر، به هر جا پای گذاردند ،گذرگاهشان به جنات خضر وسرزمینی پر محصول برای کشاورزی تبدیل می گردید . نمونه این دیدگاه را در روستای جنت آباد هشتگرد کرج و شهرهای دیگر می توان دید . اما از این که بگذریم ،بعضی از نویسندگان برآنند که در کربلا ایرانیان نقش موثری داشته اند . برای نمونه می گویند : شخصی به نام فیروزان از یاران امام حسین علیه السلام که در کربلا به شهادت رسیده است . فیروزان یا پیروزان [=Calibri][1]،یا فروزان [=Calibri][2] ،گرچه در منابع کهن رجالی از او نشانی نیست . با این حال برخی می گویند در دوران عمر اسیر شد و به مدینه منتقل گردید [=Calibri][3]. وی به سلک مسلمانان در آمده و غلام امام مجتبی [=Calibri][4]و سپس فرزندش عبدالله شد .او همراه کاروان حسینی به کربلا شتافته و در زوز عاشورا که نوبت به عبدالله رسید به کمک عبدالله شتافت . گفته شده در کربلا صد و پنجاه نفر را درک فرستاد [=Calibri][5] . البته فراموش نشود که تمامی منابع ذکر شده ،تواریخ متاخر محسوب شده و هرگز جزو منابع دسته اول نمی باشد . به احتمال زیاد،آوردن این نام در شمار شهدای کربلا از دوره صفویه به بعد انجام گرفته باشد . چرا که اسامی کتابهای ذکر شده ،مربوط به عصر صفوی و دوران پس از آن است .(ادامه دارد )

[=Calibri][1]- روضة الشهدا ،کاشفی ،چاپ کتابفروشی اسلامیه ،ص 317

[=Calibri][2]- وسیلة الدارین ،ص 180

[=Calibri][3]- همان

[=Calibri][4]- عشره کامله ،ص 426

[=Calibri][5]- ریاض الشهاده ،ج 2 ص 161 ،162

نعمان بن ابي‏عبدالله معروف به (ابوحنيفه) مورخ شيعه که نبايد او را با ابوحنيفه‏هاي ديگر و بخصوص (ابوحنيفه دينوري) اشتباه کرد مي‏گويد ايرانيان که در شب دهم محرم خود را به حسين (ع) رسانيدند بيست و پنج نفر بودند. او که در سال 363 هجري قمري در کشور مصر زندگي را بدرود گفت . (مجلسي) در کتاب (بحارالانوار) مي‏نويسد که نعمان بن ابي‏عبدالله معروف به ابوحنيفه شيعه دوازده امامي بوده اما براي تقيه خود را اسماعيلي و شيعه هفت امامي معرفي مي‏کرده است. يکي ديگر از مورخين شيعه که گفته عده‏اي از ايرانيان در شب دهم محرم سال شصت و يکم هجري خود را به حسين (ع) رسانيدند و روز بعد، به حمايت او، وارد جنگ شدند و به قتل رسيدند (قاضي سعد الدين ابوالقاسم عبدالعزيز) معروف به ابن‏براج است .

او مي‏گويد شماره ايرانياني که در شب دهم محرم خود را به حسين رسانيدند و روز بعد، در جنگ کشته شدند بيست نفر بود ابن‏براج در مصر متولد شد و داراي مذهب شيعه بود و بعد از چندي به شام (سوريه) رفت و قاضي شهر ترابلس گرديد .او در سال 481 هجري قمري در طرابلس شام زندگي را بدرود گفت. ديگر از مورخيني که گفته‏اند که در شب دهم محرم سال شصت و يکم عده‏اي توانستند خود را به حسين (ع) برسانند و روز بعد، به حمايت وي بجنگند و کشته شوند ابوالقاسم عبدالواحد بن علي بن عمران اسدي معروف به (ابن‏برهان) است که در سال 456 هجري زندگي را بدرود گفت. اين مورخ، صحبت از ايرانيان نمي‏کند ولي مي گويد که در شب دهم محرم عده‏اي از مردان کوفه که شماره آنها را از بيست تا سي نفر گفته‏اند براي حمايت از حسين (ع) به او ملحق شدند و روز بعد، با دشمنان جنگيدند و به قتل رسيدند. ابن‏برهان نوشته است که فرمانده يا رهبر مرداني که در آن شب توانستند خود را به حسين برسانند و از او حمايت کنند، (برويج) بوده است و اين اسم، معرب کلمه (پرويز) فارسي است و حتي به موجب گفته ابن‏برهان هم به نظر مي‏رسد آنهائي که در آن شب توانستند خود را به حسين (ع) برسانند ايرانی بودند. ابوعلي سيمجور که تاريخ خود را در نيمه اول قرن پنجم هجري نوشته و به نظر مي‏رسد بر تمام ماخذهائي که تا آن موقع راجع به تاريخ وقايع دودمان پيغمبر اسلام (ص) بوده دست داشته و توانسته از آن‏ها استفاده کند، او مي‏گويد که عده‏اي از ايرانيان مقيم کوفه بعد از اين که اطلاع حاصل کردند که حسين (ع) به کوفه نزديک شده ولي حاکم عراقين مانع از اين گرديده که وي وارد کوفه گردد تصميم گرفتند که خود را به حسين برسانند و بگويند که آماده هستند از او پيروي نمايند. آن‏ها از کوفه خارج شدند و به قادسيه (واقع در مغرب کوفه) رفتند و در آن جا اطلاع حاصل کردند که حسين (ع) راه شمال را پيش گرفته است. طرفداران حسين (ع) کاروان او را تعقيب کردند تا اين که به کربلا رسيدند و در آن جا به اردوگاه عمر به سعد برخوردند. آن‏ها که راه را مسدود ديدند در صدد برآمدند که اردوگاه را دور بزند اما به هر طرف که رفتند به اردوگاه سربازان برخوردند و نمي‏توانستند که خود را به حسين برسانند. کسي که نسبت به آنها سمت برتري داشت و ديگران از وي گوش شنوا داشتند گفت ما براي اين که خود را به حسين برسانيم بايد اين طور جلوه بدهيم که آمده‏ايم به سپاه عمر بن سعد ملحق شويم و وقتي به آن سپاه ملحق شديم کسي جلوي ما را نخواهد گرفت و خواهيم توانست که خود را به حسين برسانيم و به اين ترتيب آن‏ها توانستند وارد سپاه عمر بن سعد شوند و چون سربازان، آن‏ها را از خود دانستند و تصور کردند آمده‏اند تا با کسي که بر خليفه خروج کرده بجنگند، از آنها ممانعت نکردند و آنان توانستند خود را به حسين برسانند و رهبر آن‏ها به حسين گفت ما آمده‏ايم که به دعوت تو پاسخ مثبت بدهيم.

حسين گفت شما چگونه توانستيد خود را به اين جا برسانيد آن‏ها جواب دادند که چگونه خود را از طرفداران عمر بن سعد معرفي کردند و سربازان، آنان را آزاد گذاشتند که به هر جا که مي‏خواهند بروند و پس از اين که سربازان خوابيدند آنان به راه افتادند و خود را به کاروان او رسانيدند. حسين به آنها گفت آيا مي‏دانيد عمر بن سعد فقط تا فردا صبح به من براي متارکه جنگ مهلت داده و بامداد فردا به من حمله خواهد کرد. ايرانيان گفتند که ما از اين موضوع اطلاع نداريم. حسين (ع) گفت پس بدانيد که من و کساني که نسبت به من وفادار مانده‏اند فردا به قتل خواهيم رسيد و شما از راهي که آمده‏ايد برگرديد تا اين که کشته نشويد .ايرانيان گفتند ما نزد تو نيامده‏ايم تا اين که تو را ترک کنيم و فردا به حمايت تو خواهيم جنگيد.حسين (ع) گفت ولي کشته خواهيد شد. آن‏ها گفتند کشته شدن در راه تو براي ما سعادت است. حسين (ع) گفت اگر شما با من بجنگيد و کشته شويد در راه خدا کشته مي‏شويد نه در راه من، زيرا من هم در راه خدا کشته خواهم شد.ايرانيان گفتند ما هم در راه خدا کشته مي‏شويم.به اين ترتيب سي مرد ايراني (يا بيست و پنج يا بيست نفر) در کربلا ماندند و روز بعد در جنگ شرکت کردند و کشته شدند و ما نمي‏دانيم اين سي نفر را که در شب دهم محرم سال شصت و يکم هجري به حسين (ع) ملحق شدند جزو عده‏اي بدانيم که در کتابهاي تاريخ شماره آنها را (به طوري که گفته شد) از سيصد نفر تا هفتاد و دو نفر ذکر کرده‏اند يا اين که اين سي نفر غير از آنها هستند.مورخيني که در نيمه اول قرن دوم هجري تاريخ سال شصت و يکم و وقايع آخرين روزهاي زندگي حسين (ع) را نوشته‏اند تعمد داشتند که نام ايرانيان ذکر نشود زيرا نيمه اول قرن دوم هجري، دوره خلافت آخرين خلفاي بني‏اميه و اولين خلفاي بني‏عباس بود و خلفاي بني‏عباس مردمي حق ناشناس به شمار مي‏آمدند و با ايرانيان عداوت داشتند در صورتي که ايرانيان وسائل روي کار آمدن بني‏عباس را فراهم کرده بودند. در تمام دوره بني‏اميه، خلفاي اموي، خونخوارترين سردار و درباري خود را مامور حکومت قسمت‏هاي مختلف ايران مي‏کرده‏اند براي اين که کينه‏اي شديد نسبت به ايرانيان داشتند . حکام خونخواري که بني‏اميه براي حکومت قسمت‏هاي مختلف ايران مي‏گماشتند طوري سفاک بودند که در صفحات تاريخ شرق، چون مظهر خونريزي شناخته شده‏اند از قبيل (حجاج بن يوسف) و (زيد بن مهلب) و (مهلب بن ابي‏صفره) و (زياد بن ابيه) و علي بن عيسي) و ديگران. بيم مورخين از بني‏اميه، مانع از اين بود که بتوانند در قرن دوم هجري تاريخ سال شصت و يکم و کشته شدن حسين (ع) را طوري بنويسند که چيزي از آن کاسته نشده باشد و به احتمال، بر اثر اين بيم اسم ايرانياني را که براي حمايت از حسين رفتند از قلم انداختند.

برگرفته از کتاب امام حسین و ایران ،کورت فریشلر ،ترجمه ذبیح الله منصوری ،چاپ جاویدان

درود بر کاوه عزیز

طبق معمول از مطالب جالب و خواندنی شما محظوظ شدم.

به دلیل طولانی بودن مطلب ، تنها فهرست وار به ذکر نکاتی بسنده می کنم:

1- آنچه در «افواه عوام » است، آنچنان که از نامش هم بر می آید، در بحث علمی جایی ندارد و شاید توضیحات آتی بنده هم زاید باشد. آنچه درباب حرکت ایرانیان به سمت کربلا با دو نیت متضاد ذکر می فرمایید بیشتر به افسانه می ماند؛ نظیر همان باور اهالی مزارشریف، البته با تفاوتی بیشتر. اگر شرایط طبیعی لازم برای تغییر اقالیم را هم درنظر نگیریم، آیا معقول است که سرزمینی صرفاً به دلیل عبور عده ای با نیتی شوم از آن، بایر شود؟ گناه ساکنین چیست؟

از دیگر سو، با عنایت به وسایل اطلاع رسانی آن روزگار، حتی خود امام حسین(ع)، روز 26 ذی الحجه، یعنی 17 روز پس از کشته شدن مسلم بن عقیل در تاریخ 9 ذی حجه، در میانه ی راه از واقعه با خبر شدند. اگر حتی از روز27 ذی الحجه که حر با امام(ع) مواجه شد نیز حساب کنیم، تنها 13 روز تا روز عاشورا فرصت باقی می ماند. پرسش اینجاست که خبر چگونه و از طریق چه کسانی با این سرعت به اقصی نقاط ایران رسیده است؟

2- تمام منابعی که در نوشته ی اول آمده اند، همانطور که فرموده اید از متأخرینند، به علاوه اینکه فاقد اعتبار تاریخی نیز می باشند:

- روضة الشهدا که معلوم الحال است.

- نویسنده ی «وسیلة الدارین فی انصارالحسین» از معاصرین است (سید ابراهیم موسوی زنجانی).

- «عشره کامله» نیز از وقار شیرازی (1298 -1232 ق) است.

- «ریاض الشهادة (فی ذکر مصائب السادة)» اثر محمد حسن القزويني متوفی 1240 ه.ق می باشد.

3- شاید احتیاجی به معرفی شیوه ی مرحوم ذبیح الله منصوری نباشد و بهتر از بنده بدانید که در واقع ایشان اغلب با قلم سحار خود مبادرت به رمان نویسی تاریخی می کردند. بعضاً آنچه به عنوان ترجمه معرفی نموده است، هیچ ارتباطی با نامی که به عنوان نویسنده ذکر شده ندارد. گاهی نویسنده ی اصلی، اساساً کتابی زیر عنوان موردنظر مرحوم منصوری ننوشته بود!

درباب Kurt Frischler شایان ذکر است که او نیز مانند خود منصوری رمان نویس است نه مستشرق و مورخ. ضمناً تا جایی که می دانم کتابی زیر عنوان «عایشه» از او چاپ شده است – که خدا می داند کتاب عایشه بعد از پیغمبر منصوری چه میزان با آن منطبق است- اما نتوانستم کتابی به نام «امام حسین و ایران» از او بیابم. در ادامه به خدشه های وارد بر اظهارات بدون سند منصوری – که حتی به نام کتب مرجع نیز اشاره نمی کند- مختصراً خواهیم پرداخت (هرچند شاید ارزش پژوهش نداشته باشد):

الف- نعمان بن ابي‏عبدالله مورد نظر منصوری در واقع همان قاضی نعمان(363ه.ق) صاحب «دعائم الاسلام» در فقه است؛ ابو حنیفة نعمان بن ابی عبدالله محمد بن منصور بن احمد بن حیون. قدما کتابهای زیادی برای وی نام برده اند ولی آنچه باقی مانده است محدود به دعائم الاسلام و برخی نسخ خطی منتسب دیگر نظیر «افتتاح الدعوة»، «الايضاح الينبوع»، «الطهارة»، «مناهج الفرائض» و «تاويل الرؤيا ومفاتيح النعمه»است که در دسترس همگان نیست و از نامهای آنها می توان تا حدودی به محتوا پی برد. همچنین ظاهراً صاحب اعیان الشیعه کتابی زیر عنوان «مناقب بنی هاشم» را به او نسبت داده اند که البته در الذریعه بدان اشاره ای نیست. اینکه رمان نویس آلمانی، چگونه بدین کتب دست یافته باشد، جای پرسش و تعجب است.

ب- درباب سعد الدين ابوالقاسم عبدالعزيز بن نحيری بن عبدالعزيز ابن برّاج طرابلسی، معروف به «ابن برّاج» و «قاضی» (481ه.ق) نیز گفتنی است که نه در بین آثار چاپی نه آثار منتسب، اساساً نوشته ای با مضمون تاریخی دیده نمی شود: آثار چاپی او شامل «الجواهر» در فقه، «شرح جمل العلم والعمل» که شرحی است بر کتاب فقهی علم الهدی، «المهذّب» در فقه می باشد و آثار منتسب به او شامل : «حسن التعریف» یا به قول شیخ حر عاملی «حسن التقریب»، «الروضا» یا «روضا النفس فی احکام الخمس»، «الکامل»، «المعتمد»، «المقرب» یا «المغرب» یا «المعرب»، «المنهاج»، «العالم» و «الموجز» همگی در ابواب فقه و همچنین کتاب «التفسیر» است.

ج- ابوالقاسم عبدالواحد بن علی بن برهان الاسدی العکبری (456ه.ق)، مشهور به «ابن برهان النحوی» که منصوری از قول او به نام «برویج» هم اشاره می کند، اصلاً کتابی در تاریخ نداشته است؛ آثار او «الاختیار فی الفقه»، «الاصول اللغة» و برخی نیز کتاب «شرح اللمع» را به او نسبت می دهند.

د- شاید از همه جالب تر، مورد «ابوعلی سیم جور» باشد. او که از امرا و سپهسالاران خراسان و معاصر امیر نوح سامانی بود، اگرچه ظاهراً ارتباط خوبی با ادیبانی نظیر ابوالفرج سکزی، استاد منوچهری دامغانی به قولی، داشته اما نویسنده و مورخ نبوده است! او بیشتر با نبرد و حکومت سر و کار داشت تا تاریخ و متعلقاتش.

سپاس

سیاوش بزرگمهر;9815 نوشت:

ج- ابوالقاسم عبدالواحد بن علی بن برهان الاسدی العکبری (456ه.ق)، مشهور به «ابن برهان النحوی» که منصوری از قول او به نام «برویج» هم اشاره می کند، اصلاً کتابی در تاریخ نداشته است؛ آثار او «الاختیار فی الفقه»، «الاصول اللغة» و برخی نیز کتاب «شرح اللمع» را به او نسبت می دهند.

درود بر جناب بزرگمهر
این درنگ شایسته است که اصلا «برویج» عربی شده «پرویز» نیست. بلکه عربی آن «ابرویز» است. برای نمونه دینوری در اخبار الطوال می گوید: توليه شيرويه بن ابرويز (اخبار الطوال، ص 107). بقیه منابع هم به جای کلمه پرویز از واژه ابرویز استفاده کرده اند. مانند طبری با این واژه : يزدجرد بن شهريار ابن ابرويز (تاریخ طبری، ج 1، ص 205)

[=&quot]از دیگر افرادی که در ایرانی بودن او سخن رفته نصر بن ابى نيزراست.[=&quot]

[=&quot]وى از خدمتگزاران و ياران امام على، امام حسن و امام حسين عليهما السلام به شمار مى‏ رفت. پدرش ابونيزر فرزند نجاشى، پادشاه حبشه، بود كه در كودكى به دست پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد و به آن حضرت و نيز على عليه السلام و فاطمه زهرا و فرزندان آن دو بزرگوار خدمت كرد. نصر جنگجويى شجاع بود او همراه امام حسين عليه السلام از مكه به كربلا آمد و با دشمنان ايشان به نبرد پرداخت. گويند: [=&quot]اسبش از پاى در آمد و خود در آغاز حمله اوّل به شهادت رسيد.[1][=&quot] [=&quot]کلبي، ابونيزر را شه زاده‏ ي ايراني گفته. هر چند مبردش نجاشي ‏زاده ‏ي حبشي دانسته است.[=&quot]

[=&quot]سخن کلبي را چند چيز تأييد مي‏کند:[=&quot]

[=&quot]1. کلبي پيش از مبرد بوده و در انساب تخصص داشته است.[=&quot]

[=&quot]2. نيزر شايد کوتاه شده‏ ي نيزار باشد.[=&quot]

[=&quot]3. تخصص در کندن کاريز داشته و اين، ويژه‏ي ايرانيان بوده است.[=&quot] [=&quot]

[=&quot]آن شهيد بزرگوار، در جريان حرکت امام حسين عليه ‏السلام از مدينه به مکه و از آن جا به کربلا در کنار امام حسين عليه‏السلام بود و هنگام دفاع در حمله نخستين به شهادت رسيد. به هنگام جان دادن آن شهيد متواضع، [=&quot]در حالي که رمقي نداشت، امام عليه‏ السلام را بر بالين خود ديد، امام عليه ‏السلام او را در آغوش گرفت و صورت بر صورتش نهاد. نصر در آن حال لبخندي زد [=&quot]و[=&quot] گفت: کيست مانند من، که پسر پيامبر صلي الله عليه و آله گونه به گونه‏اش گذارد[=&quot]![=&quot][2][=&quot]

[1][=&quot] [=&quot]- [=&quot]پژوهشى پيرامون شهداى كربلا، ص 371[=&quot]

[2][=&quot] [=&quot]- پیشوای شهیدان، سید رضا صدر.[=&quot]
موضوع قفل شده است