چرا بردن نام اصلی امام زمان (عج)در زمان غیبت کبری اشکال دارد؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا بردن نام اصلی امام زمان (عج)در زمان غیبت کبری اشکال دارد؟

چرا بردن نام اصلی امام زمان (عج)در زمان غیبت کبری اشکال دارد؟

victoryone;209671 نوشت:
چرا بردن نام اصلی امام زمان (عج)در زمان غیبت کبری اشکال دارد؟

با سلام

حضرت مهدي(ع) همنام با پيامبر(ص) و هم لقب با آن وجود شريف است. نام آن حضرت، محمد و لقب او ابوالقاسم است. در بعضي احاديث معتبر، تصريح به اين نام در مجالس عمومي منع شده است.(ترجمه، مكيال المكارم، ج2،ص188)
پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «لا يسمه باسمه ظاهراً قبل قيامه الا كافر به»؛«در آشكارا نام او را تا قبل از قيام او، جز كافر به او نمي‌برد».(مستدرك الوسايل، ج12، ص285)
امام باقر(ع) نيز فرموده است: «لا يسمي حتي يظهر امره»؛«نام او نبايد برده شود تا اينكه امر (قيام) او آشكار شود».(كافي، ج1، ص525)
امام رضا(ع) نقل شده است: «لا يسمي باسمه بعد غيبة احد حتي يراه و يعلن باسمه فليسمه كل الخلق»؛«كسي نام او را پس از غيبت او نبرد تا زماني كه او را ببيند و نامش آشكار شود و تمام مردم نام او را ببرند».(مستدرك، ج12، ص285)
امام حسن عسكري(ع) مي‌فرمايد: «لا يحل لاحد ان يسميه و يكنيه بكنيته الي ان يظهر الله دولته و سلطنته»؛« براي هيچ كس حلال نيست كه نام و كنيه او را ببرد تا وقتي كه خدا دولت و حكومتش را آشكار سازد.(مستدرك، ج12،ص285).

بر اساس اين دسته از روايات ـ كه نام بردن آن حضرت تا زمان ظهور منع شده است ـ بسياري از عالمان شيعه تصريح و تلفظ نام شريف آن حضرت را حرام دانسته‌اند. و لذا براي اينكه اين نام تلفظ نشود در نوشته‌ها به صورت «م‌ح‌م‌د» مي‌نويسند اگر چه نوشتن به صورت «محمد» حرام نيست.
البته برخي از عالمان شيعه (مانند خواجه نصير طوسي) تلفظ نام اصلي را هم جايز دانسته‌اند و از زمان شيخ بهايي به بعد در اين مسأله بين عالمان شيعه اختلاف نظر و رأي پديد آمد.(مكيال المكارم، ج2، ص190).

گروهي از عالمان شيعه(مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق، علامه طبرسي، محقق داماد، مرحوم مجلسي و محدث نوري و ...) به زبان آوردن نام اصلي حضرت را حرام دانسته‌اند.

گروه ديگر از عالمان شيعه (مانند شيخ انصاري و شيخ حر عاملي و ...) ذكر نام اصلي حضرت مهدي(ع) را حرام ندانسته و روايات منع را مربوط به زمان غيبت صغري مي‌دانند كه جان آن حضرت از طرف حكومت وقت در خطر بوده‌است. اين گروه در تاييد نظر خود، روايات و زيارات را كه نام اصلي حضرت مهدي(ع) تصريح شده است ذكر مي‌كنند:
شيخ صدوق از زبان يكي از ياران امام حسن عسكري(ع) نقل مي‌كند: «ان ابا محمد بعث الي بعض من سماه لي بشاة مذبوحه و قال هذه عقيقة ابني محمد»؛«امام براي يكي از كساني كه نامش را براي من ذكر كرد گوسفند سر بريده‌اي فرستاد و فرمود اين عقيقه فرزندم محمد است»(كمال الدين ج2، ص334).

از آنجا كه بيشتر «روايات منع» نام بردن را تا زمان ظهور ممنوع شمرده‌اند؛ لذا بسياري از عالمان شيعه ذكر و تلفظ نام شريف حضرت مهدي(ع) را سزاوار نمي‌دانند و مي‌فرمايند: بهتر است تصريح به نام اصلي آن وجود شريف نشود».

برخي نيز معتقدند: حرمت ذكر نام حضرت در جايي است كه مخالفان و دشمنان اهل بيت و امام زمان(ع) حضور دارند.

گفتني است تلفظ نام و كنيه مخصوص حضرت مهدي(ع) در اين موارد بدون اشكال است:
1. در نوشته‌ها: حتي كساني كه ذكر نام محمد را حرام مي‌دانند، نوشتن آن در كتاب‌ها را حرام ندانسته‌اند.
2. به صورت اشاره و رمز: مي‌توان گفت نام آن حضرت مانند نام رسول خدا و كنيه او مانند كنيه رسول خدا است و نيز مي‌توان به صورت رمز ـ م ح م د ـ تلفظ نمود.
3. در دعا و مناجات در غير مجالس عمومي؛
4. ذكر نام آن حضرت به صورت پنهاني و در قلب.
(ترجمه مكيال المكارم، ج2، ص188)

http://www.mahdi313.com/farFAQ/type.asp?iType=25

رسا;209710 نوشت:

با سلام


پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «لا يسمه باسمه ظاهراً قبل قيامه الا كافر به»؛«در آشكارا نام او را تا قبل از قيام او، جز كافر به او نمي‌برد».(مستدرك الوسايل، ج12، ص285)

دلیل اینکه پیامبر(ص) این حرف را زده چیه؟

victoryone;209780 نوشت:
دلیل اینکه پیامبر(ص) این حرف را زده چیه؟

با سلام

علت نهی از «تسمیه به اسم اصلی حضرت » خوف و تقیه دانسته شده است .
نوشته حاضر تقریر سلسله درس های «حدیث شناسی مهدویت » از استاد شیخ نجم الدین طبسی است که در «مرکز تخصصی مهدویت » در قم برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارائه شده است .(http://hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=15263&MagazineNumberID=3304)

مقدمه:

مساله «تسمیه » ، در بعضی از ابواب کتاب های حدیثی و قواعد فقهی مطرح شده است . در این نوشتار، نخست این مساله را از منظر «حدیث شناسی » مورد پژوهش قرار داده، سپس حکم آن را استخراج و استنباط خواهیم کرد .

در مورد «حکم تسمیه » و نام بردن به اسم شریف حضرت «بقیة الله علیه السلام » با نام مخصوص آن حضرت (م . ح . م . د) - نه اسم ها و القاب دیگر ایشان - بیش از صد روایت ذکر شده است که می توان آن ها را به چهار دسته تقسیم کرد .

یکم . روایاتی به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی، از تسمیه به اسم حضرت نهی می کنند; نه با قید خوف و تقیه و . . . .
امام هادی علیه السلام می فرماید: «لایحل لکم ذکره باسمه; (1) برای شما حلال نیست که او را به اسم یاد کنید» . در این حدیث هیچ قیدی وجود ندارد و بطور مطلق نهی شده است .
امام صادق علیه السلام هم فرمود: «لایسمیه باسمه الا کافر; (2) به جز کافر هیچ کس نام آن حضرت را نبرد» . در این حدیث نیز هیچ گونه قیدی ذکر نشده است . (3)

دوم . روایاتی از ذکر نام شریف آن حضرت، تا زمان ظهور نهی کرده است . حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام نقل می کند: «. . . لایحل ذکره باسمه حتی یخرج فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا . . . ; (4) به اسم یاد کردن آن حضرت (نام شریف را گفتن)، حلال نیست تا زمانی که ظهور کند و زمین را از قسط و داد آکنده سازد; پس از آن که پر از ستم و بی داد شده باشد» .

سوم . روایاتی که علت را بیان کرده و نهی از ذکر نام شریف آن حضرت را به جهت تقیه، خوف و علل دیگر دانسته است . در روایات ابوخالد کابلی (5) آمده است: «لما مضی علی بن الحسین علیه السلام، دخلت علی الباقر علیه السلام فقلت: جعلت فداک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک و انسی به و وحشتی من الناس . قال علیه السلام: صدقت یا اباخالد! فترید ماذا؟ قلت: جعلت فداک، لقد وصف لی ابوک، صاحب هذاالامر بصفة لو رایته فی بعض الطرق، لاخذت بیده، قال علیه السلام: فترید ماذا یا اباخالد؟ قلت: ارید ان تسمیه حتی اعرفه باسمه . فقال علیه السلام: سالتنی والله یا اباخالد عن سؤال مجهد، و لقد سالتنی بامر [ما کنت محدثا به احدا، لحدثتک (6) ]، و لقد سالتنی عن امر، لو ان بنی فاطمة عرفوه، حرصوا علی ان یقطعوه بضعة، بضعة; (7) [ابوخالد کابلی گوید: ] هنگامی که علی بن الحسین علیه السلام وفات کرد، به خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم! تو می دانی که من جز پدرت کسی را نداشتم و انس مرا با او و وحشت مرا از مردم می دانی . فرمود: ای اباخالد! راست می گویی; ولی چه می خواهی بگویی؟ عرض کردم: فدایت شوم! پدرت صاحب این امر را به گونه ای برایم تعریف کرده بود که اگر در راهی او را می دیدم، حتما دستش را می گرفتم . فرمود: ای اباخالد! دیگر چه می خواهی بگویی؟ عرض کردم: می خواهم نام او را برایم بگویی تا او را به نامش بشناسم . پس فرمود: به خدا سوگند ای اباخالد! سؤال سختی که مرا به تکلف و زحمت می اندازد، از من پرسیدی . و همانا از امری سؤال کردی که [هرگز آن را به هیچ کس نگفته ام و] اگر آن را به کسی گفته بودم (گفتنی بود)، مسلما به تو می گفتم، همانا تو از من چیزی را سؤال کردی که اگر بنی فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعه قطعه کنند» .

در این حدیث، علت نهی از «تسمیه به اسم حضرت » خوف و تقیه دانسته شده است . از طرفی هر جا علت ذکر می شود، آن علت، حکم را هم تعمیم می دهد و هم تخصیص; از این رو در هر کجا «تقیه » باشد، نه تنها اسم حضرت; بلکه اسم دیگران را نیز نمی توان گفت . امام صادق علیه السلام فرموده است: «اسم علی و فاطمه علیها السلام را به زبان جاری نسازید و اسم آنان را نبرید; زیرا کسانی هستند که از این نام ها، خوششان نمی آید و به شما آزار می رسانند» . (8)

چهارم . روایاتی که در آنها به اسم شریف آن حضرت - چه از سوی امام معصوم و چه از راوی - تصریح شده است . صدوق از محمد بن ابراهیم کوفی روایت می کند: «ان ابا محمد علیهم السلام بعث الی بعض من سماه شاة مذبوحة و قال: هذه من عقیقة ابنی محمد علیه السلام; (9) امام حسن عسکری علیه السلام گوسفند سربریده ای (یا بخشی از آن را) برای من فرستاد و فرمود: این عقیقه پسرم «محمد» است » .

علامه مجلسی (ره)، قائل به حرمت «تسمیه » به اسم حضرت بوده و توجیهاتی نیز راجع به این گونه روایات دارد . از این چهار دسته روایت، دسته اول و دوم متقارب و بیانگر یک معنا هستند و نتیجه واحدی دارند . پس در این موضوع سه دیدگاه وجود دارد:

1 . حرمت ذکر نام شریف آن حضرت تا زمان ظهور; مانند: علامه مجلسی، شیخ صدوق، شیخ مفید، طبرسی، میرداماد، محدث جزائری، محدث نوری، میرزای شیرازی، میرزا محمد تقی اصفهانی و . . . گفتنی است که میرداماد، و میرزای شیرازی و نوری، ادعای اجماع کرده اند و جزائری ادعای اکثر نموده است .

2 . حرمت ذکر نام شریف آن حضرت به جهت تقیه و خوف; مانند: مرحوم اربلی، حرعاملی، خواجه نصیرالدین طوسی، فیض کاشانی، مکارم شیرازی و . . . .

3 . حرمت ذکر نام شریف آن حضرت در دوران غیبت صغری; یعنی، این حرمت، اختصاص به دوران «غیبت صغری » داشته است . علامه مجلسی در بحارالانوار این قول را به بعضی نسبت داده است . (10)

بررسی اقوال عالمان و فقیهان

در این قسمت، آرا و دیدگاه های چند تن از عالمان و فقیهان بزرگ شیعه، نقل و مورد بررسی قرار خواهد گرفت .
آرای قائلین به حرمت

1 . علامه مجلسی

در مرآة العقول، ضمن بررسی سند روایات، روایات دیگری را نقل می کند و سپس وارد اصل بحث شده و استدلال می نماید .

حدیث 1 . «علی بن محمد، عمن ذکره، عن محمد بن احمد العلوی، عن داود بن القاسم الجعفری، قال: سمعت اباالحسن العسکری علیه السلام یقول: الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلنی الله فداک؟ قال: انکم لاترون شخصه و لایحل لکم ذکره باسمه، فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجة من آل محمد صلوات الله علیه و سلامه » ; (11)
«داود ابن قاسم جعفری گوید: از حضرت ابوالحسن عسکری (امام هادی علیه السلام) شنیدم که می فرمود: جانشین بعد از من حسن است; پس حال شما نسبت به جانشین بعد از او چگونه خواهد بود؟ عرض کردم: برای چه، خدا مرا فدایت کند؟ فرمود: به جهت این که شما، خود او را نمی بینید و برای شما روا و حلال نیست او را به اسم یاد کنید . عرض کردم: چگونه یادش کنیم؟ فرمود: بگویید: حجت از آل محمد (صلوات و درود خدا بر او باد .)

علامه مجلسی در بررسی سند این حدیث، می گوید: «این حدیث مجهول و ضعیف است » .

حدیث 2 . «علی بن محمد، عن ابی عبدالله الصالحی، قال: سالنی اصحابنا بعد مضی ابی محمد علیه السلام، ان اسال عن الاسم و المکان، فخرج الجواب: ان دللتهم علی الاسم اذاعوه، و ان عرفوا المکان دلوا علیه » ; (12)
«ابوعبدالله صالحی گوید: یکی از اصحاب، (یکی از شیعیان)، بعد از رحلت حضرت ابومحمد (امام حسن عسکری علیه السلام) از من خواست که راجع به اسم مکان [امام دوازدهم ] بپرسم; جواب آمد: اگر اسم را به آنان بگویی، فاش می کنند و شایع می سازند . و اگر جا و مکان او را بدانند، مردم را به آن جا راهنمایی می کنند» .

علامه مجلسی (ره) درباره این حدیث بیشتر بحث می کند; چون از آن استفاده جواز می شود و آن بر خلاف نظر ایشان (حرمت تسمیه) است . از این رو می نویسد: اولا حدیث دوم ظاهرا «سقط » دارد و بررسی سندی نشده است . فقط در حاشیه آن نوشته است: «کذا» ، یعنی اولا حدیث را از نظر سندی (ضعف و قوت سند)، مسکوت عنه گذاشته و هیچ چیز نگفته است . درباره «صالحی » نیز می گوید که معلوم نیست او چه کسی است؟ آیا او همان ابوعبدالله بن صالح است یا شخصی دیگر؟ ظاهر روایت نشان می دهد که ایشان یا یکی از سفیران و نائبان بوده است و یا احتمالا رابط بین شیعیان و سفیران حضرت بوده است; ولی چنین شخصی به عنوان یکی از نائبان مطرح نیست . ثانیا، این تعلیل (ان دللتهم) . . . در حد ایما و اشاره به دوران «غیبت صغری » است; نه در حد دلالت . ثالثا، این ایما و اشاره با اخبار و روایاتی که صراحت در «تعمیم » دارند (نهی تسمیه را به طور مطلق و تا زمان ظهور تعمیم می دهند) تعارض ندارد . (13)
آن گاه علامه مجلسی متذکر چند روایت می شود که در کتاب کافی نیست و افاده تعمیم می کند:

1- 2 . «مارواه الصدوق باسناده عن عبدالعظیم الحسینی (رض)، عن ابی الحسن الثالث علیه السلام . انه قال: فی القائم علیه السلام، «لایحل ذکره باسمه حتی یخرج فیملا الارض قسطا و عدلا . . .» ; (14)
«روایت صدوق (ره) به اسنادش از حضرت عبدالعظیم حسنی که ایشان نیز از ابوالحسن ثالث (امام هادی علیه السلام) در مورد حضرت قائم علیه السلام نقل می کند که فرمود: حلال نیست ذکر نام شریف آن حضرت تا زمانی که خروج کند و زمین را با قسط و داد آکنده سازد» .

2- 2 . «و ما رواه بسند حسن عن الکاظم علیه السلام، انه قال عند ذکر القائم: لا تحل لکم تسمیته حتی یظهره الله عزوجل: فیملا الارض قسطا و عدلا» . (15)
«روایت با سند صحیح از امام کاظم علیه السلام است که آن حضرت در موقع یاد کردن از حضرت «قائم علیه السلام » فرمود: او را به اسم یاد کردن برای شما حلال نیست تا زمانی که خداوند عزوجل او را ظاهر سازد تا زمین را پر از عدل و داد کند» .

3- 2 . «و باسناده عن جابر، عن ابی جعفر علیه السلام، قال: فسال عمر، امیرالمؤمنین علیه السلام عن المهدی علیه السلام؟ فقال: یابن ابی طالب، اخبرنی عن المهدی ما اسمه؟ قال علیه السلام: اما اسمه فلا . ان حبیبی و خلیلی، عهد الی ان لا احدث باسمه حتی یبعثه الله عزوجل . . .» . (16)
«[شاهد بر تعمیم] خبر جابر جعفی از حضرت ابی جعفر (امام باقر علیه السلام) است که فرمود: عمر بن خطاب از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد حضرت مهدی علیه السلام سؤال کرد و گفت: ای پسر ابوطالب! برایم اسم حضرت مهدی را بگو که اسم او چیست؟ حضرت فرمود: اسم ایشان را نمی توانم بگویم، به جهت این که حبیب و دوست من از من پیمان گرفته که اسم او را بیان نکنم تا زمانی که خداوند عزوجل او را برانگیزاند (تا زمان ظهور . . .)» .
توجیهات علامه مجلسی:

از نظر علامه مجلسی، این روایات دلالت بر عدم جواز دارد; اما یک سری از اخبار و روایات هست که اسم حضرت را می آورد و نیز یک سری ادعیه هست که به اسم حضرت تصریح کرده است .
توجیه اول: در جایی که اسم آقا ذکر و تصریح شده . یا از سوی راویان بوده و یا فقهایی که نظرشان جواز بوده است وآنان این اسم را نقل کرده اند; مانند شیخ بهایی . ایشان قائل به جواز بوده و در کتاب مفتاح الفلاح تصریح به اسم شریف کرده است . اما در دعاها و احادیث دیگر، یا آن حضرت را به لقب تعبیر کرده اند (مثل «المهدی ») و یا به حروف مقطعه (م . ح . م . د .) بنابراین در روایات و دعاهایی که اسم ایشان ذکر شده، یا از سوی راویان، یا خود عالمان بوده است . در مقابل این ها روایات و دعاهایی هست که نام حضرت در آن ها بیان نشده است .
توجیه دوم: بعضی از اخباری که متضمن اسم شریف امام علیه السلام است، دلالت دارد که ذکر نام آن حضرت فقط برای امامان جایز است وا ختصاص به آنان دارد .
توجیه سوم: در اخباری که امام علیه السلام امر به «تسمیه » می کند; یعنی، اسم ائمه برده شود (17) روایاتی هست که می گوید، اسم ائمه اطهار علیهم السلام را در قنوت نماز و یا بعد از نماز ذکرکنید . علامه مجلسی در پایان این بحث می نویسد: «و ما ورد فی الاخبار من الامر بتسمیة الائمه، فیمکن ان یکون علی التغلیب، او التجوز بذکره بلقبه و سائر الائمة باسمائهم » ; یعنی، آن اخباری که امر به ذکر نام شریف می کنند، یا بر عنوان «تغلیب » است - به این که یازده نفر به اسم برده می شوند، ولی امام دوازدهم به کنیه و یا لقب - و یا به نحو «مجاز گویی » است .

حدیث 3 . «عدة من اصحابنا، عن جعفر بن محمد، عن ابن فضال عن الریان بن الصلت قال: سمعت ابا الحسن الرضا علیه السلام یقول: و سئل عن القائم . فقال: «لایری جسمه و لا یسمی اسمه » ; (18)
«ریان بن صلت گوید: از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم که چون راجع به قائم علیه السلام سؤال شد، فرمود: شخص او دیده نشود و نام او برده نشود» .
علامه مجلسی می نویسد: این حدیث ظاهرا موثق است . چون اظهر این است که جعفر بن محمد بن عون اسدی می باشد . ایشان ظاهرا توثیق شده است . و چه بسا گمان شده که جعفر بن محمد بن مالک می باشد که ضعیف شمرده شده است; هرچند در ضعف او بحث هست و قدح ابن غضائری به جهت نقل عجائب و شگفتی ها و معجزات بوده و این چنین نقل هایی سبب قدح و ضعف نیست .

حدیث 4 . «محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن الحسن بن محبوب، عن ابن رئاب عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر» ; (19)
«ابن رئاب از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود: نام شریف صاحب الامر را جز کافر، نبرد (یعنی هر کس اسم ایشان را برد کافر است)» .

این روایت ا ز نظر محتوا و معنا، لحن شدیدی دارد; ولی در عین حال علامه مجلسی آن را صحیح دانسته، می گوید: «فیه مبالغة عظیمة فی ترک التسمیة » ; یعنی «در حدیث، خیلی مبالغه است و باید اسم برده نشود» .

ایشان درباره این روایت، چند توجیه ذکر می کند:
یکم . به چنین شخصی به این علت کافر می گویند که مخالفت کرده، نام حضرت را ذکر می کند، همچنان که کافر مخالفت می کند و کار نهی شده را انجام می دهد . لذا از این بابت شبیه به کافر است .

دوم . اطلاق کافر در روایات، بر کسی که مرتکب «کبائر» می شود، زیاد است: «و قدر ورد فی بعض الاخبار ان ارتکاب المعاصی التی لا لذة فیها، تدعو النفس الیها، یتضمن الاستخفاف و هو یوجب الکفر، اذ بعد سماع النهی عن ذلک، لیس ارتکابه الا لعدم الاعتناء بالشریعة و صاحبها و هو عین الکفر» ; یعنی، بعضی از اخبار وارد شده که ارتکاب معصیت هایی که لذتی ندارند تا نفس را به سوی آن بکشاند; متضمن «استخفاف » و سبک شمردن حکم خداست و موجب کفر می شود . پس ارتکاب آن - بعد از شنیدن نهی از آن (ذکر نام) - بی توجهی به شریعت و صاحب شریعت است و این بی اعتنایی، عین کفر می باشد .

سوم . ایشان از این توجیه - که با لفظ «قیل » آورده - می گوید: در این جا مراد یا خود امام زمان (عج) است; یعنی، اسم مخصوص حضرت را هر کس ذکر کند، کافر است و یا این که مراد به تمامی ائمه طاهرین علیهم السلام می باشد و نباید هیچ یک از آنان را به اسم ذکر کنیم . مثل این که بگوییم یا جعفر! یا موسی! . . . این استخفاف و بی احترامی بوده و موجب کفر است .
البته این گونه توجیه خالی از تکلف نیست . (20)
2 . محدث نوری

ایشان با ذکر هفده روایت در این باب، می نویسد: «بعضی از این روایات ظهور دارند و بعضی ها نص هستند . ما ظاهر را بر نص حمل می کنیم، پس نتیجه می گیریم که این روایات بر عدم جواز تسمیه و بردن نام مولایمان حضرت مهدی (عج) - به آن اسم معهود - صراحت دارند این عدم جواز، از خصائص آن حضرت است; مانند غیبت و طول عمر ایشان که از ویژگی های خاص ایشان می باشد . غایت این منع، تا ظهور و ساطع شدن نور ایشان و استیلا و سلطنت آن امام همام است .
حتما می پرسید پس سر این حرمت تسمیه چیست؟ گوییم سر و حکمت آن را غیر از خداوند متعال، کسی نمی داند و این که برخی گفته اند به جهت تقیه و خوف است، این مطلب نمی تواند صحیح باشد; زیرا اگر به جهت تقیه و خوف باشد، جایز نیست اسم دیگر امامان را هم ببریم . هم چنین در صورت خوف، نمی توانیم اسم شخصیت ها و خواص شیعه را هم ببریم و این اختصاص به امام زمان (عج) ندارد، و هم چنین اگر قضیه، تقیه باشد، باز اختصاص به این اسم ندارد و اسم ها و القاب مشهور ایشان را نیز شامل می شود» . (21)
ایشان سه تایید، برای اخبار یاد شده، ذکر می کنند:
1 . عدم ذکر نام شریف آن حضرت در حدیث معراج; در اخبار مستفیضی که درباره «معراج » داریم، اسم ائمه اطهار و اوصیای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برده می شود، اما امام دوازدهم با «لقب » نام برده می شود .
خلاصه روایت

1 . جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که جندل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده، از آن حضرت سؤالاتی کرد . بعد از آن اسلام آورد . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ایشان اسم معصومین علیهم السلام راذکر کرد و فرمود: «یا جندل! اوصیائی من بعدی بعدد نقباء بنی اسرائیل . . . فاذا انقضت مدة علی علیه السلام قام بعده الحسن علیه السلام . . . ثم یغیب عن الناس امامهم; یا جندل! اوصیای من، بعد از من به تعداد نقیبان بنی اسرائیل است . . . . پس بعد از آن که مدت زمان علی علیه السلام سپری شد، فرزندش امام حسن علیه السلام قیام می کند و امامت را برعهده می گیرد . . . سپس امام آنان غایب می شود» . راوی می پرسد: یا رسول الله! چه کسی غایب می شود؟ آیا امام حسن غایب می شود؟ فرمود: «و لکن ابنه الحجة یغیب عنهم غیبة طویلة; نه و لکن فرزند حسن علیه السلام (حجة بن الحسن علیه السلام) به مدت زیادی غائب می شود» . عرض کرد: یا رسول الله! اسم ایشان چیست؟ حضرت فرمود: «لا یسمی حتی یظهره الله تعالی; اسم برده نمی شود تا زمانی که خداوند متعال ایشان را ظاهر سازد» . (22)

2 . عدم ذکر نام شریف آن حضرت در احادیث نبوی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اسامی امامان را ذکر می کند، به غیر از اسم حضرت مهدی علیه السلام و به جای آن، یا لقب او را متذکر می شود و یا می فرماید: «اسمه اسمی او سمی » ; یعنی اسم ایشان، اسم من است . و یا ایشان هم نام من است .

امام باقر علیه السلام و امام جواد علیه السلام نیز فرموده های شبیه این را دارند .

3 . کثرت القاب آن حضرت; امامان معصوم و عالمان، در مقام نام بردن از ایشان، القاب آن حضرت را ذکر کرده اند و اسم ایشان را نبرده اند . در کتاب النجم الثاقب (23) 182 لقب برای حضرت مهدی ذکر شده است، سپس می فرماید: در زیارت ایشان نیز، اسم شریف حضرت نیامده و آنچه ذکر شده، این است: «السلام علی مهدی الامم » . (24)

پس حمل اخبار نهی از تسمیه بر تقیه به چند دلیل، فاسد و مردود است:
1 . خود روایات، غایت نهی از تسمیه را تا ظهور می داند; چه خوف و تقیه باشد و یا نباشد . پس معنا ندارد آن ها را حمل بر تقیه کنیم .

2 . اگر روایات برای تقیه باشد، در چنین صورتی اختصاص به این اسم ندارد . و القاب شایع و مشهور دیگر ایشان را نیز شامل می شود; مخصوصا لقب «مهدی » که نزد اهل سنت معروف تر از سایر القاب او است . در حدیث نبوی از این اسم، زیاد استفاده شده و در بیشتر بشارت ها در اخبار «اهل تسنن » کلمه «مهدی » ذکر شده است .

3 . حضرت «مهدی علیه السلام » مورد اتفاق فریقین (شیعه و سنی) است و اختلاف تنها در نسب و ولادت آن حضرت است; پس چیزی برای مخفی کردن وجود ندارد، تا زمینه ای برای تقیه بشود همه می دانند که ایشان در آخر الزمان ظهور نموده، و زمین را پر از قسط و عدل خواهد کرد; پس جای تقیه باقی نمانده است .

4 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «او هم نام من است » و یا «اسم او، اسم من است » ; در چنین صورتی راوی از کلام پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت را می شناخت، پس پیامبر صلی الله علیه و آله از چه کسی تقیه کرده است؟
اگر تقیه از غیر سامع است؟ پس چرا اسم ایشان در این مجلس برده نشده است؟ و از سامع تقیه شد . چرا پیامبر صلی الله علیه و آله اسم شریف را ذکر نکرده است . می توانست اسم را بگوید در عین حال، به سامع و راوی تفهیم کند که در مجلس دیگر، اسم آقا را نبرد .

5 . منشا خوف چیست؟ و از چه کسی باید ترسید؟ آیا از مردم عادی باید ترسید یا حاکمان ستمگر؟ معلوم است که از حاکمان ظالم باید ترسید . چون آنان می دانستند که زوالشان به دست ایشان خواهد بود، از این رو در صدد قتل آن حضرت بودند [ . اگر چنین باشد ] لازم است از هر چیزی که نشانه و تعبیر از حضرت باشد، منع شود; مخصوصا لقب «مهدی » و این اختصاص به اسم معهود - م . ح . م . د - ندارد .

6 . از نظر محدث نوری، روایت اول، اصلا قابل حمل بر تقیه نیست; زیرا این روایت در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و آن زمان دوران تقیه نبوده است . تقیه در دوران امامان معصوم علیه السلام - به خصوص بعد از امام باقر علیه السلام - بوده است . (25)
محدث نوری علاوه بر روایات، سه دلیل می آورد و مناقشه می کند و در این مناقشه، عمدتا نظریه علامه حر عاملی را رد می کند . البته در آخر به صراحت اسم حر عاملی را برده، و می نویسد: «صاحب وسائل اصرار دارید که بردن اسم ایشان، جایز است و کتابی مفصل در این زمینه می نویسد و در آن به روایات زیادی استدلال می کند . . . من خیلی تعجب می کنم از این عالم که چطور به خودش اجازه داده، به این روایات تمسک بکند؟ ! بلکه چطور به خودش اجازه داده که با تکلفاتش خود را به مهالک اندازد وی به بعضی از روایات استدلال می کند که از آن بوی «تدلیس » می آید; مثلا در باب نکاح (26) استدلال می کند که نام گذاری مولود به این اسم تا هفت روز مستحب است این چه ربطی به بحث ما دارد؟ این نوعی تدلیس است . و یا این که استدلال می کند به روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه » ; این هم از استدلالات ضعیف است . و یا به روایات تلقین (27) «میت » استدلال کرده، و می گوید: آن جا مستحب است اسم ائمه علیهم السلام برده شود، پس گفتن اسم ایشان اشکال ندارد .
روایات زیادی هست که دلالت دارد بر این که ایشان، هم نام رسول خدا است . . . و نیز اخبار لوحی هست که متنش واقعا مختلف بوده و در این اخبار اسم حضرت آورده شده است . البته در بعضی از اخبار «لوح » کلمه «قائم » آمده است و یکی از این چهار یا پنج روایت، از نظر سند و متن خیلی قوی است .

محدث نوری، می افزاید: «بلی ما قبول داریم در بعضی از روایات، اسم ایشان آمده است . بعضی از این ها از خود راوی است و بعضی دیگر، از امامان معصوم و در مواضع مخصوص است . همه این ها قضایای شخصی است و نمی توان این روایات را معارض با روایاتی قرار داد که نص در نهی دارند . روایتی هم که مفادش نص بر جواز باشد، نداریم; در نتیجه «تسمیه » به اسم شریف امام علیه السلام جایز نیست .
محدث نوری می گوید: من در این رای و نظر تنها نیستم; بلکه قائلان به حرمت تسمیه زیادند، ازجمله آن ها محقق داماد است که در کتاب شرعیة التسمیة ادعای اجماع بر حرمت کرده است .
هم چنین محدث جزایری در کتاب شرح العیون حرمت را به بسیاری از فقها و جواز را به برخی از معاصران خودش نسبت داده است . سپس می نویسد: قبل از طبقه مرحوم جزائری، کسی را سراغ نداریم که قائل به جواز باشد; مگر خواجه نصیرالدین طوسی و محقق اربلی صاحب کتاب کشف الغمة (28) . این مطلب در دوران محقق داماد، مساله نظری شد و مورد بحث قرار گرفت . پس از آن کتاب هایی در این زمینه نوشته شد . (29) تا نوبت به صاحب وسایل رسید . ایشان کتاب مفصلی در مورد جواز تسمیه نوشت و بر جواز آن پافشاری کرد در حالی که مساله اجماعی بوده و یا بیشتر بزرگان قائل به حرمت اند .

آرای قائلین به جواز

1 . شیخ حر عاملی

شیخ حر عاملی، تاکید بر جواز تسمیه به اسم امام عصر دارد; لذا در اول بحث چنین عنوان می کند:
«باب تحریم تسمیة المهدی علیه السلام، و سائر الائمة علیهم السلام و ذکرهم وقت التقیة و جواز ذلک مع عدم الخوف » .
ایشان 23 روایت در این باره می آورد و در آخر می نویسد: «والاحادیث فی التصریح باسم المهدی محمد بن الحسن علیه السلام و فی الامر بتسمیته عموما و خصوصا; تصریحا و تلویحا، فعلا و تقریرا، فی النصوص و الزیارات و الدعوات و التعقیبات و التلقین و غیرذلک کثیرة جدا . . .» ; یعنی، احادیث تصریح بر اسم حضرت مهدی علیه السلام دارند و امر نموده اند به ذکر نام ائمه علیهم السلام عموما و به اسم آن حضرت (خصوصا) ; به این که تصریح به اسم شریف ایشان شود و یا تلویحا و با اشاره گفته شود .
و نیز تصریح زیادی شده در زیارت، نصوص، دعاها، تعقیبات، تلقین و . . . سپس می گوید: اگر از اول تا آخر فقه را نگاه کنیم، می بینم که اسم آقا را ذکر کرده اند . . . .
سپس می افزاید: من تنها نیستم که قائل به جواز باشم، بلکه عده ای از بزرگان دین در کتاب های حدیث، اصول و کلام نیز به اسم آقا تصریح کرده اند; مانند: علامه حلی، محقق حلی، فاضل مقداد، سید مرتضی، شیخ مفید (30) ، ابن طاووس و دیگران . بعد می گوید: «والمنع نادر» ; یعنی; کسانی که تصریح نکرده اند و مانع از تصریح هستند، این ها تعداد کمی از علما می باشند . گویا محدث نوری از عبارت «والمنع نادر» ناراحت شده، می نویسد: چرا می گویید منع نادر است؟ ! حال آن که اجماع است و این اجماع را مرحوم میرداماد، ادعا کرده است و بیشتر فقیهان قائل به حرمت بوده اند .
البته روایاتی را که شیخ حر عاملی به آن ها استناد می کند، غیر از روایاتی است که در باب تحریم «تسمیه » ذکر شده است . ایشان در ابواب مختلف، به این روایات استناد کرده است; از جمله:
1 . باب احتضار

از کلینی نقل می کند که: «فلقنه کلمات الفرج و الشهادتین و تسمی له الاقرار بالائمة علیهم السلام واحدا بعد واحد حتی ینقطع عنه الکلام (31) » ; «تلقین کن به محتضر کلمات فرج و شهادتین را و اسم امامان را یکی یکی ببر تا فوت کند» . این روایت صراحت در تسمیه تک تک ائمه علیهم السلام دارد .
2 . باب دفن

در این باب چند روایت نقل می کند:
1- 2 . «. . . عن حریز (32) عن زرارة قال: اذا وضعت المیت فی لحده قرات آیة الکرسی واضرب یدک علی منکبه الایمن; ثم قل: یا فلان! رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا و بمحمد نبیا و بعلی اماما و سم حتی امام زمانه; میت را که به قبر گذاشتی آیت الکرسی را بخوان و دست روی شانه اش بگذار . سپس بگو: ای فلان بن فلان! راضی و خرسندم به پروردگاری خداوند و به دین اسلام و به پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و به امامت حضرت علی علیه السلام و . . . یک یک امامان را نام ببر تا امامی که در دوران خودشان بوده است (تا امام زمان خودش .)
2- 2 . «عن حریز، عن زرارة، عن ابی جعفر علیه السلام . قال: اذا وضعت المیت فی لحده فقل .(. . همان حدیث 1) و بعلی اماما و تسمی امام زمانه . . . (33) » . این حدیث نیز مثل حدیث قبلی است; با این فرق که حدیث قبلی مستند به نقل از امام علیه السلام نبود; (34) ولی در این حدیث به امام علیه السلام استناد شده است .
3- 2 . «. . . عن سالم بن مکرم، عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال: تجعل له - المیت - وسادة من تراب . . . و تحرکه تحریکا شدیدا، و تقول: یا فلان بن فلان! الله ربک، و محمد نبیک، والاسلام دینک، وعلی ولیک و امامک . و تسمی الائمة - علیهم السلام - واحدا واحدا الی اخرهم، ائمتک ائمة هدی ابرار . . . ; (35) . . . امام صادق علیه السلام فرمود: میت را در قبر مناسبی می گذاری و . . . و او را حرکت شدیدی می دهی و می گویی: یا فلان بن فلان! پروردگار تو خداوند است، و پیامبر تو حضرت محمد صلی الله علیه و آله، دین تو اسلام و امام و ولی تو حضرت علی علیه السلام می باشد . یک یک ائمه اطهار را تا آخرینشان نام می بری و می گویی، پیشوایان تو پیشوایان هدایت و نیکان اند و . . .» .
4- 2 . «. . . عن اسحاق بن عمار، قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: «. . . علی امامی، حتی تسوق الائمة علیهم السلام . . . ; (36) . . . امام صادق علیه السلام فرمود: . . . و می گویی: . . . علی علیه السلام امام من است و [ . . . ائمه را نام می بری] » .
شیخ حر عاملی می افزاید: وقتی که در باب تلقین تصریح به اسم حضرت شده، منظورشان همین روایات بوده است .
3 . باب عقیقه

1- 3 . «. . . عن محمد بن ابراهیم الکوفی: ان ابامحمد علیه السلام، بعث الی بعض من سماه لی بشاة مذبوحة و قال: «هذه من عقیقة ابنی محمد علیه السلام » ; (37)
«محمد بن ابراهیم کوفی می گوید: امام حسن عسکری علیه السلام برای یکی از کسانی که نامش را برایم ذکر کرد، گوسفند سربریده ای فرستاد و فرمود: این از عقیقه فرزندم محمد علیه السلام است » .
2- 3 . «روی الشلمغانی فی کتاب الاوصیاء، قال: حدثنی الثقة، عن ابراهیم بن ادریس، قال: وجه الی مولای ابومحمد علیه السلام، بکبش و قال: عقه عن ابنی فلان و کل و اطعم اهلک . . .» ; (38)
«ابن ادریس می گوید: مولایم ابومحمد امام هادی علیه السلام یک قوچی را برایم فرستاد و فرمود: این قوچ را عقیقه فرزندم فلان بکن و هم خودت میل کن و هم به اهل وعیالت اطعام نما» .
اگرمستند مرحوم عاملی این حدیث باشد، باید گفت در این جا کلمه «فلان » ذکر شده است و آن برخلاف مدعای ایشان می باشد .
4 . باب مزارات

«. . . عن الرضا علیه السلام: سئل عن اتیان قبر الحسین علیه السلام . . . و تکثر من الصلاة علی محمد و اله و تسمی واحدا واحدا باسمائهم، و تبرا الی الله من اعدائهم . . .» (39) .
«از امام رضا علیه السلام در مورد آمدن به کنار قبر امام حسین علیه السلام سؤال شد; حضرت فرمود: «. . بر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او درود فراوان می فرستی و اسم آنان را یکی یکی می بری و از دشمنانشان اظهار بیزاری می کنی . . .» .
در این جا روشن نیست که چرا ایشان به این حدیث استناد نموده است؟ آیا این حدیث نیز صراحت در تسمیه به اسم خاص آن حضرت دارد؟ !
5 . ابواب ذکر

«. . . عن رزین صاحب الانماط، عن احدهما علیه السلام قال: من قال: «اللهم انی اشهدک و اشهد ملائکتک المقربین، و حملة عرشک المصطفین انک انت الله لااله الا انت الرحمن الرحیم و ان محمدا عبدک و رسولک، و ان فلان بن فلان امامی و ولیی و ان ابائه رسول الله و علیا و الحسن و الحسین و فلانا و فلانا حتی تنتهی الیه، ائمتی و اولیائی علی ذلک احیی و علیه اموت و علیه ابعث یوم القیامة فان مات فی لیلته دخل الجنة » . (40)
«رزین از یکی از دو امام (امام باقر علیه السلام و یا امام صادق علیه السلام) نقل کرده که حضرت فرمود: هر کس دعای «اللهم انی . . .» ; بخواند پس اگر در همان شب بمیرد، وارد بهشت می گردد» .
شاهد مثال در این است که بگوید «الحسن و الحسین علیه السلام و یک یک امامان را نام ببرد .
شیخ حر عاملی، در ابواب مختلف، به این روایات استناد کرده است; در حالی که بعضی از آن ها قابل تامل است، از این رو می گوید: احادیث در تصریح بر اسم حضرت مهدی علیه السلام (محمد بن الحسن علیه السلام) در ابواب زیارات، نصوص، دعاها، تعقیبات و تلقین و غیر این ها واقعا زیاد است . (41)
علامه مجلسی، بر خلاف ایشان، روایاتی را که مفادشان جواز است، رد می کند و نمی پذیرد . از این رو در آن ها مناقشه سندی و یا دلالی می کند; مثلا روایت «صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر» را از نظر سند صحیح می داند و سپس از نظر دلالی بحث می کند و می گوید: «فیه مبالغة عظیمة فی ترک التسمیة » ; یعنی باید اسم برده نشود و توجیهاتی را در این خصوص دارد که قبلا ذکر شد .
2 . محقق اربلی:

محقق اربلی می نویسد: «. و قد جاء فی الاخبار، انه لا یحل لاحد ان یسمیه باسمه و لا ان یکنیه بکنیته الی ان یزین الله الارض بظهور دولته و یلقب علیه السلام بالحجة و القائم و المهدی و الخلف الصالح و صاحب الزمان و الصاحب، و کانت الشیعة فی غیبته الاولی تعبر عنه و عن جنبته بالناحیة المقدسة و کان ذلک رمزا بین الشیعة یعرفونه به، و کانوا ایضا یقولون علی سبیل الرمز و التقیة: الغریم یعنونه علیه السلام » ;
یعنی در اخبار آمده بر هیچ کس جایز نیست او را به اسم یا به کنیه اش یاد کند تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور حضرتش مزین سازد . آن حضرت، به حجت، قائم مهدی، خلف صالح، صاحب الزمان، صاحب شیعه، ملقب است .
در غیبت اولی از ایشان به «ناحیه مقدسه » تعبیر کرده اند و این تعبیر رمزی بین شیعه بود . آنان با این رمز آن حضرت را می شناختند . هم چنین از روی تقیه با رمز «الغریم » می گفتند و این روش شیعه بود .
سپس می افزاید: «. . . من العجب ان الشیخ الطبرسی و الشیخ المفید - رحمهما الله تعالی - قالا: انه لایجوز ذکر اسمه و لا کنیته ثم یقولان: اسمه اسم النبی صلی الله علیه و آله و کنیته کنیته - علیهما الصلاة و السلام - و هما یظنان انهما لم یذکرا اسمه و لا کنیته و هذا عجیب » ; یعنی، جای شگفتی است از شیخ طبرسی و شیخ مفید (ره) که ایشان می گویند: جایز نیست ذکر نام شریف آن حضرت و نه کنیه او; بعد می گویند: اسم او اسم پیامبر صلی الله علیه و آله و کنیه او کنیه پیامبر صلی الله علیه و آله است . آن دو بزرگوار گمان می کنند که با این گونه سخن گفتن، اسم و کنیه او را ذکر نکرده اند! این امری شگفت آور و غریب است!
بعد می گوید «والذی اراه ان المنع من ذلک انما کان للتقیه فی وقت الخوف علیه و الطلب له و السؤال عنه . فاما الان فلا; یعنی، نظر من چنین است که منع از تسمیه به اسم شریف حضرت، به جهت تقیه در دوران خوف، تحت تعقیب بودن و سؤال از نام و محل ایشان بوده است، ولی الان که خوف و تقیه ای نیست، منع و حرمتی ازذکر نام شریفش وجود ندارد» . (42)
3 . فیض کاشانی:

فیض کاشانی در ذیل روایت ابی عبدالله صالحی، می نویسد: «. . . و یستفاد من ظاهر التعلیل ان تحریم التسمیه کان مختصا بذلک الزمان . الا ان الصدوق رحمه الله روی فی کتاب غیبته ما یدل علی انه مستمر الی یوم الظهور» ; یعنی، از ظاهر تعلیل چنین برداشت می شود که حرمت تسمیه، مختص به دوران غیبت صغری است . اما صدوق در کتاب «غیبت » می فرماید: «حرمت مستمر است تا روز ظهور حضرت علیه السلام » . (43)
خلاصه دلایل جواز:

1 . فضیلت تسمیه به اسم «محمد» ;
2 . شناخته نشدن امام علیه السلام مگر با اسمش;
3 . اخبار استحباب تلقین میت، ادعیه و .(. . در آن ها به اسم حضرت اشاره شده است) ;
4 . اخباری که می رساند آن حضرت هم نام رسول خدا است;
5 . اخبار لوح .
علامه مجلسی می گوید: «هذه التحدیدات مصرحة فی نفی قول من خص ذلک بزمان غیبة الصغری » ; یعنی، این روایاتی که حرمت را تا زمان ظهور امام می داند، این ها به صراحت نفی می کند قول کسانی را که می گویند حرمت مخصوص به دوران غیبت صغری است! اینان یک سری علل مستنبطه و استبعادات وهمی را در نظر می گیرند و بر اساس آن می گویند: حرمت در دوران «غیبت صغری » بوده است . (44)
4 . شیخ صدوق

جاء هذا الحدیث (حدیث اللوح) هکذا بتسمیة القائم علیه السلام » ; یعنی، در این حدیث (حدیث لوح)، اسم شریف حضرت با کلمه «القائم » آمده است، با کلمه (م . ح . م . د) سپس می فرماید: نظر من مطابق روایاتی است که نهی از تسمیه می کند (یعنی من قائل به حرمت هستم). (45)
5 . صاحب مکیال المکارم

میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی، در کتاب «وظیفة الانام فی زمن غیبة الامام علیه السلام » 54 تکلیف و وظیفه را بیان می کند . در وظیفه یازدهم می گوید: «عدم ذکر اسمه . . . و هو نفس اسم رسول الله و تسمیته بالالقاب » ; یعنی، اسم شریف ایشان برده نشود و اسم ایشان، اسم پیامبر اکرم است و ایشان با القاب یاد می شود . (مثل القائم، المنتظر، الحجة، المهدی، امام الغائب و .) . . . در اخبار زیادی وارد شده که تسمیه به اسم حضرت در دوران غیبت، حرام است .

6 . آیت الله مکارم شیرازی

خلاصه دیدگاه ایشان در کتاب قواعد فقهیه چنین است:
مشهور بین محدثان، حرمت «تسمیه » به اسم شریف حضرت است; لکن در آن احتمالاتی وجود دارد .
ایشان سه قول را مطرح می کند:
1 . حرمت تسمیه به دوران غیبت صغری اختصاص داشت;
2 . حرمت تسمیه دائر مدار «تقیه و خوف » است و این رای و نظر علامه حر عاملی است;
3 . حرمت تسمیه مطلق و تا زمان ظهور است; مانند شیخ مفید، طبرسی، محقق داماد، محدث نوری، محدث جزائری، علامه مجلسی، صدوق و . . . .

روایات در این باره، چهار طایفه است:
1 . حرمت تسمیه مطلقا و بدون هیچ قید و شرطی; مانند روایت کلینی از ابی عبدالله علیه السلام: «صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر; (46) نام صاحب امر را جز کافر نبرد» .
2 . روایاتی که تصریح به حرمت تسمیه به اسم شریف دارند تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) ; مانند روایت عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام: انه قال فی القائم . . . لا یحل ذکره باسمه حتی یخرج . . . ; حلال نیست یاد آن حضرت به اسم شریف تا زمان ظهور . . .» .
3 . روایاتی که معلل به خوف هستند; مانند روایت ابوخالد کابلی از امام باقر علیه السلام که قبلا ذکر شد .
4 . روایاتی که ائمه اطهار علیهم السلام و یا اصحابشان تصریح به اسم شریف حضرت نموده اند; مانند روایات صدوق از محمد بن ابراهیم کوفی در مورد عقیقه که قبلا ذکر شد .

ایشان بعد از تقسیم بندی روایات، نظر حر عاملی را نقل کرده، می گوید: ما نمی توانیم بگوییم: منع تسمیه، مثل سایر احکام تعبدی است! این حرف محققانه ای نیست; هر چند که برخی از بزرگان گفته باشند! نظر ما این است که منع دائر مدار تقیه است و در زمان ما که جای تقیه نیست، پس مانعی از ذکر نام آن حضرت وجود ندارد .

سپس بر سخنان علامه مجلسی، تعلیقه ای زده، می نویسد: «شما می گویید روایاتی هستند که حرمت را تا زمان ظهور تحدید می کنند و این روایات، نفی قول کسانی است که حرمت را اختصاص به دوران غیبت صغری می دانند . شما دلیل آنان را علل مستنبطه و استبعادات وهمی می دانید . این فرمایش صحیح نیست; بلکه همه این ها، برگرفته از روایات است و علل مستنبطه و استبعادات وهمی نیست . آنان روایات زیادی دال بر جواز تسمیه و تصریح به اسم شریف حضرت دارند . و از نظر دلالت نیز بیشتر و قوی تر از سایر روایات هستند .
حاصل کلام این که به دلایل زیر منع دایر مدار «خوف بر ایشان » ، یا «خوف بر خودمان » است:
1 . تنها راه برای جمع بین این روایات متشتت و متعارض این است که روایات طائفه اول (حرمت مطلقا) و روایات طایفه دوم (حرمت تا ظهور) را که تقریبا متقاربند و نتیجه واحدی دارند، بر روایات طایفه سوم حمل کنیم (حرمت به جهت تقیه و خوف) ; یعنی، حمل مطلق بر مقید بکنیم و راه دیگری هم نداریم . اگر این کار را نکنیم; باید قائل به تعارض باشیم که در چنین صورتی، مبنا یا تساقط است یا تخییر .

البته مرحوم آخوند خراسانی اصل اولی را تساقط می داند و اصل ثانوی را تخییر می داند .
پس یا باید مطلق را بر مقید حمل نماییم و یا قائل به تعارض بشویم . در این صورت اگر همه این ها از نظر سند قوت داشته باشند تساقط می شوند و یا قائل به تخییر بشویم . هر کدام که باشد، نتیجه یکی است و آن جواز است . و از بهترین و قوی ترین قراین بر این ادعا همان روایاتی است که خود امامان معصوم، اسم شریف حضرت را برده اند (روایات طایفه چهارم .)
علامه مجلسی در مورد این دلیل گفته اند: «بر خود امام جایز است نه بر ما» .

2 . احادیث زیادی از طریق اهل بیت علیهم السلام و عامه نقل شده که در آن ها تصریح به اسم و کنیه آن حضرت شده است; مانند «اسمه اسمی » . این بمنزله تصریح به اسم می باشد . البته علامه مجلسی به این مورد نیز جواب داده، می فرماید: «یا بر سبیل غلبه و یا بر سبیل تجوز است » .
3 . اگر قائل بشویم به حرمت تسمیه به اسم شریف آن حضرت (بدون تقیه و بدون محذورات دیگر) و از طرفی قائل بشویم به جواز چیزی که دلالت دارد به اسم ایشان (مثل کنایه یا رمز (م . ح . م . د) و به صراحت اسم حضرت را نگوییم; این تعبد شدید و استبعاد محض است و بدون تقیه بعید است حرمتی داشته باشد) (47)
البته علامه مجلسی به این قول پاسخ مناسبی داده است . «چون دلیل ذکر شده فقهی نیست، استبعاد محض هم دلیل نمی باشد . علاوه بر آن که ادله حرمت تسمیه نیز ذکر شده است و بعید بودن نمی تواند یک دلیل مستقل مانند ادله اربعه باشد .
خلاصه: ایشان سه دلیل بر رد قول به حرمت آورده، می گویند، در دوران تقیه چه خوف بر ایشان و چه خوف بر خودمان باشد، ذکر نام حضرت حرام است; ولی در غیر از تقیه دلیلی بر حرمت نداریم و نیز روایات مطلقات را بر موارد تقیه حمل می کنیم .

البته ما با وجود این همه روایات صحیح در «حرمت تسمیه » تا زمان ظهور، نتوانستیم به خود جرات قول به جواز را بدهیم . و لذا پشت سر قائلان به رمت حرکت می کنیم . و ادله استادمان، به خصوص مطلب آخر، مورد تامل و بحث است .

پی نوشت ها:
1. اصول کافی، ج 1، ص 332; مرآة العقول، ج 4، ص 16، ج 1.
2. اصول کافی، ج 1، ص 333، ح 4.
3. مرحوم مجلسی در توضیح این روایت بیانی دارد که خواهد آمد.
4. «وسائل الشیعه » ، ج 7، ص 488، ب 33، ح 9، روایت 21460; چاپ بیروت 20 جلدی و ر. ک: «کمال الدین » ، ص 214 و «التوحید» ، ص 64.
5. کشی می گوید: اسم ابوخالد کابلی وردان و کنیه اش کنکر بوده که از حواریون ویاران مخلص امام زین العابدین می باشد و نیز فضل بن شاذان گفته: امام علی بن حسین (ع) پنج نفر یار صدیق داشته که یکی از آن ها وردان ابوخالد کابلی بوده است. خاتمه، وسائل الشیعه، ج 20، ص 359; ر. ک: وسائل الشیعه، ج 20، ص 91.
6. در نسخه ای دیگر [لو کنت محدثا به احدا، لحدثتک ] دارد.
7. ر. ک: بحارالانوار، ج 51، ص 31. ر. ک: غیبة النعمانی، باب 16، ح 2; ر. ک: الغیبة للشیخ الطوسی، ص 332، ح 278 خلاصه روایت ذکر شده است.
8. وسائل الشیعة، ج 16، ص 238، ب 33، ح 2.
9. بحارالانوار، ج 51، ص 500; کمال الدین، ص 241.
10. همان، ص 32.
11. مرآة العقول، ج 4، ص 16; اصول کافی، ج 1، ص 332.
12. مرآة العقول، ج 4، ص 16; اصول کافی، ج 1، ص 332.
13. کافی، ج 1، ص 332.
14. مرآة العقول، ج 4، ص 16; کمال الدین، ص 216; مستدرک الوسائل، ج 12، ص 280; وسائل الشیعه، ج 16، ص 241.
15. مرآة العقول، ج 4، ص 16.
16. همان، ص 16; ر. ک: الغیبة للشیخ الطوسی، ص 470، ح 487.
17. شاید نظرشان به مرحوم حر عاملی است.
18. اصول کافی، ج 1، باب النهی عن الاسم، ص 333، ح 3.
19. همان، ص 333، ح 4.
20. مرآة العقول، ج 4، ص 17.
21. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 287.
22. همان، ص 279 (به نقل از «الغیبة » فضل بن شاذان ».
23. ص 37.
24. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 287.
25. همان، ص 288.
26. وسائل الشیعه، ج 21، ص 448.
27. همان، ج 20، ص 458; ر. ک: وسائل الشیعه، ج 3، صص 174، 176، 179 و 180; ج 14، ص 549 و ج 16، ص 247.
28. کشف الغمه، ج 2، ص 520.
29. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 288.
30. البته شیخ مفید قائل به حرمت است.
31. وسائل الشیعه، ج 2، ص 458; فروع کافی، ج 1، ص 34.
32. وسائل الشیعه، ج 20، ب الحاء، ص 162 (20 جلدی.) حریز بن عبدالله السجستانی، کوفی، ثقة، قاله الشیخ و العلامة و ابن شهر آشوب، و فیه مدح و فیه ذم محمول علی التقیة....
33. همان، ج 3، ص 174; فروع کافی، ج 1، ص 54 نقل از ب 20، ح 2.
34. همان، ص 176 از ب 20، ح 6.
35. همان، ص 179، ب 21، ح 5.
36. همان، باب 21، ص 180، ح 6.
37. همان، ج 21، ص 448، به نقل از: کمال الدین، باب 41، ح 10.)
38. همان، به نقل از: (الغیبة للطوسی، ص 246- 245، ح 214.)
39. همان، ج 14، ص 549 (به نقل از تهذیب، ج 6، ص 102.)
40. همان، ج 7، ص 221،) به نقل از کتاب کافی، ج 2، ص 379.)
41. همان، ج 16، ص 246.
42. کشف الغمة، ج 3، ص 310.
43. الوافی، ج 2، ص 402.
44. بحارالانوار، ج 51، ص 32; سفینة البحار، ج 8، ص 642.
45. کمال الدین، ص 307.
46. اصول کافی، ج 1، ص 332.
47. القواعد الفقهیة، ج 1، ص 500.

موضوع قفل شده است