داستانى عجيب از انسانى عجيب‏!

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستانى عجيب از انسانى عجيب‏!

از ابوالقاسم قشيرى نقل شده:

در باديه زنى را تنها ديدم. گفتم: كيستى؟ جواب داد:
[وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ‏].
بنابراين از آنان روى بگردان و سلام جدايى [را به آنان‏] بگو، پس [سرانجام شقاوت بار خود و نتيجه كفر و عنادشان را] خواهند دانست.
از قرائت آيه فهميدم كه مى‏گويد: اول سلام كن سپس سؤال كن كه سلام علامت ادب و وظيفه وارد بر مورود است.
به او سلام كردم و گفتم: در اين بيابان آن هم با تن تنها چه مى‏كنى؟ پاسخ داد:
[مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ‏].
و هر كه را خدا هدايت كند، او را هيچ گمراه‏كننده‏اى نخواهد بود.
از آيه شريفه دانستم راه را گم كرده ولى براى يافتن مقصد به حضرت حق جلّ و علا اميدوار است.
گفتم: جنّى يا آدم؟ جواب داد:
[يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ].
اى فرزندان آدم! [هنگام هر نماز و] در هر مسجدى، آرايش و زينتِ [مادى و معنوى خود را متناسب با آن عمل و مكان‏] همراه خود برگيريد.
از قرائت اين آيه درك كردم كه از آدميان است.
گفتم: از كجا مى‏آيى؟ پاسخ داد:
[يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ].
اينانند كه [گويى‏] از جايى دور ندايشان مى‏دهند.
از خواندن اين آيه پى بردم كه از راه دور مى‏آيد.
گفتم: كجا مى‏روى؟ جواب داد:
[وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا].
و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج‏] آهنگ آن خانه كنند، [البته‏] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند.
فهميدم قصد خانه خدا دارد.
گفتم: چند روز است حركت كرده‏اى؟ پاسخ داد:
[وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ‏].
همانا ما آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن‏هاست در شش روز آفريديم، و هيچ رنج و درماندگى به ما نرسيد.
فهميدم شش روز است از شهر خود حركت كرده و به سوى مكه معظّمه مى‏رود.
پرسيدم: غذا خورده‏اى؟ جواب داد:
[وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ‏].
و آنان را جسدهايى كه غذا نخورند قرار نداديم، و جاويدان هم نبودند [كه از دنيا نروند.].
پى بردم كه در اين چند روز غذا نخورده است.
به او گفتم: عجله كن تا تو را به قافله برسانم جواب داد:
[لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها].
خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايى‏اش تكليف نمى‏كند.
فهميدم كه به اندازه من در مسئله حركت و تندروى قدرت ندارد.
به او گفتم: بر مركب من در رديف من سوار شو تا به مقصد برويم پاسخ داد:
[لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا].
اگر در آسمان و زمين معبودانى جز خدا بود بى‏ترديد آن دو تباه مى‏شد.
معلومم شد كه تماس بدن زن و مرد در يك مركب يا يك خانه يا يك محل موجب فساد است، به همين خاطر از مركب پياده شدم.
به او گفتم: شما به تنهايى بر مركب سوار شو.
چون بر مركب قرار گرفت گفت:
[سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ‏].
منزّه [از هر عيب و نقصى‏] است كسى كه اين [وسايل سوارى‏] را براى ما مسخّر و رام كرد، در حالى كه ما را قدرت مسخّر كردن آن‏ها نبود.
چون اين آيه را قرائت كرد فهميدم در مقام شكر حق برآمده و از عنايت خداوند عزيز، سخت خوشحال است.
وقتى به قافله رسيديم گفتم: در اين قافله آشنايى دارى جواب داد:
[وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏].
و محمّد جز فرستاده‏اى از سوى خدا كه پيش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشته‏اند.
[يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ].
اى يحيى! كتاب را به قوت و نيرومندى بگير.
[يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ‏].
اى موسى! يقيناً منم خدا پروردگار جهانيان.
[يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ‏].
[و گفتيم:] اى داود! همانا تو را در زمين جانشين [و نماينده خود] قرار داديم.
از قرائت اين چهار آيه دانستم چهار آشنا به نام‏هاى محمد و يحيى و موسى و داود در قافله دارد.
چون آن چهار نفر نزديك آمدند، اين آيه را خواند:
[الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا].
مال و فرزندان، آرايش و زيور زندگى دنيا هستند.
فهميدم اين چهار نفر پسران اويند.
به آنان گفت:
[يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ‏].
اى پدر! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى كه استخدام مى‏كنى آن كسى است كه نيرومند و امين باشد [و او داراى اين صفات است.]
از قرائت اين آيه فهميدم به فرزندانش مى‏گويد: به اين مرد زحمت كشيده امين مزد بدهيد.
چون فرزندانش به من مقدارى درهم و دينار دادند و او حس كرد كم است اين آيه را خواند:
[وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ].
و خدا براى هر كه بخواهد چند برابر مى‏كند.
يعنى به مزد او اضافه كنيد.
از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم. به فرزندانش گفتم: اين زن با كمال كه نمونه او را نديده بودم و نشنيده بودم كيست؟ جواب دادند: اى مرد! اين زن حضرت فضّه خادمه حضرت زهرا عليها السلام است كه بيست سال است خارج از قرآن سخن نگفته است!!
آرى، قرآن، احسن سخن و احسن قصص و احسن قانون است كه هر كس در تمام امور زندگى هماهنگ با اين كتاب باشد داراى احسن قول و احسن عمل و احسن اخلاق و احسن اجر و مزد است‏ .

برچسب: 

:Kaf:

سلام

ممنون خیلی زیبا بود!!

منبعش را هم می گویید؟

یه چندتا کتاب خوب معرفی کنید

تا در نمایشگاه کتاب بخریم:ok:

یا ابن الکوثر(ع);208002 نوشت:
:Kaf:

سلام

ممنون خیلی زیبا بود!!

منبعش را هم می گویید؟

یه چندتا کتاب خوب معرفی کنید

تا در نمایشگاه کتاب بخریم:ok:

سلام خواهش ميكنم.

منبع:http://www.erfan.ir/48341.html

كتاب هم: كتاب "مصباح الهدي" استاد مهدي طيب را بخونيد . فوق العاده است. انگار خدا و ائمه دارند با شما حرف مي زنند. موفق باشيد.

موضوع قفل شده است