رد وجود روح با بیماری آلزایمر و خواب دیدن نابینای مادرزاد.(کارشناس: هشام)

تب‌های اولیه

138 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رد وجود روح با بیماری آلزایمر و خواب دیدن نابینای مادرزاد.(کارشناس: هشام)

بیماری آلزایمر یک نوع اختلال عملکرد مغزی است که بتدریج توانایی های ذهنی بیمار تحلیل می رود. بارزترین تظاهر زوال عقل اختلال حافظه است.این بیماری با از دست رفتن سیناپس‌های نورون‌هادر برخی مناطق مغز،نکروزه شدن سلول‌های مغز در مناطق مختلف سیستم عصبی، ایجاد ساختارهای پروتئینی کروی شکلی به نام پلاک‌های پیری (sp) در خارج نورون‌های برخی مناطق مغز و ساختارهای پروتئینی رشته‌های به نام nft در جسم سلولی نورون‌ها، مشخص می‌شود.بیماری آلزایمر حاصل تخریب مغز است.این یعنی ذهن به مغز وابسته است و با از بین رفتن مغز ذهن نیز از بین می رود.در ضمن نورون ها و سلول های ماهیچه ای بعد از تولد تقسیم نمی شوند این هم در جواب افرادی که می گویند هفت سال یه بار کل بدن عوض می شود پس روح وجود دارد.
در مورد رد رویاهای صادقانه باید بگویم که افرادی که بعد از تولدشان نابینا میشوند، قادرند تصاویر را در رویاهایشان ببینند.اما کسانی که نابینا متولد می شوند، یا در سن کم نابینا می شوند،در رویا های خود نیز نابینا هستند و هیچ تصویری در رویاهایشان نمی بینند چون مغز آن ها با دیدن آشنا نیست و تجربه ی آن را ندارد، اما دارای رویاهایی واضح از حواس دیگر مانند صدا، بو، لامسه و احساسات هستند.
افراد بزرگسالی هم که به دلیل حادثه نابینا میشوند به تدریج رویاهای تصویری خود را از دست میدهند.

برچسب: 

نابیناهای مادرزاد هم چیزی به نام رویا دارند، اما این افراد و کسانی که پیش از پنج سالگی بینایی شان را از دست می دهند، در خوابشان چیزی نمی بینند ، هر چند رویاهایشان از نظر جزییات ، احساسات و روایت ، دست کمی از رویاهای مردم بینا ندارد .
افرادی که بعد از ۷ سالگی نابینا می شوند، تا بیست ، سی سال بعد از نابینایی ، همچنان خوابهایی با مولفه های تصویری الهام گرفته از خاطرات کودکی می بینند، که البته به مرور زمان ، مانند عکسهای یک آلبوم قدیمی ، وضوح و شفافیت خود را از دست می دهد .
نابینایی در فاصله بین ۵ تا ۷ سال ، بسته به دیگر شرایط ، به یکی از این دو وضعیت یا ترکیبی از آنها می انجامد ، اما تفاوت های دیگری هم هست که یکی از آنها به وضعیت « رم » یا حرکتهای سریع چشم برمی گردد د « رم » حرکت سریع کره چشم فرد در هنگام خواب دیدن است ، طوری که به نظر می رسد چشمها دارند صحنه های رویا را در اطراف می بینند .
در افراد دسته اول (یعنی نابیناهای مادرزاد یا پیش از ۵سال) « رم » ها یا دیده نمی شوند، یا دامنه بسیار کمتری دارند د علاوه بر این ، همان طور که انتظار می رود، در رویای این افراد تصویرپردازی صوتی ، واضح تر، قوی تر و جزیی از رویای افراد بینا است ، یعنی این صداها هستند که بخش مهمی از احساسات و تصاویر را در خواب القا می کنند د نکته جالب این که افراد ناشنوا نیز خوابهایی به زبان اشاره و خیلی رنگی تر از افراد شنوا می بینند. نکته آخر هم این که،رویای نابینایان بیشتر درباره وضعیت های آشنا وتجربه شده است ،تا موقعیت های غریب.

بیماری آلزایمر جوابی است به کسانی که به غیرمادی بودن ذهن معتقدند.اگر ذهن غیرمادی است پس چرا فرد آلزایمری دچار زوال عقل و حافظه می شود.او حتی از یاد می برد که چه کسی است یعنی منیت او نابود می شود.جالب است این تخریبات دیگر درمان نمی شود.
این هم ردی بر ثبات و غیرمادی بودن منیت.

بیماری آلزایمر اثبات می کند که عقل و حافظه برخاسته از مغز است نه از چیز موهومی به نام روح

آقا کسی نیست بیاید من را به چالش بکشد

bertrand-russell;207999 نوشت:
آقا کسی نیست بیاید من را به چالش بکشد

سلام

چرا (یعنی بدم نمی آید یکم مباحثه کنیم و الا ما کجا و رد این سخنان کجا)
اول می خواهم بدانم

ایمان شما به این مطالب چیست؟
وچگونه است؟:Gol:
آشنایی شما در مورد روح چیست؟
:Gol:

bertrand-russell;207859 نوشت:
در ضمن نورون ها و سلول های ماهیچه ای بعد از تولد تقسیم نمی شوند این هم در جواب افرادی که می گویند هفت سال یه بار کل بدن عوض می شود

سلام
به اسک دین خوش آمدید!

این که می گویند هر چند سال یک بار کل بدن عوض میشود ، یعنی اینکه مولکول های زیستی بدن تخریب و بازسازی میشوند.
این ارتباطی با تقسیم و یا عدم تقسیم سلول ها ندارد.
همان سلولی که تقسیم نمی شود ، دارای ارگان هایی ست که پس از مدتی فرسوده شده ، توسط ارگان دیگری تخریب می شوند و دوباره بازسازی انجام می گیرد. این کار مرتبا در همه سلول های بدن ما در حال انجام است.

bertrand-russell;207914 نوشت:
بیماری آلزایمر اثبات می کند که عقل و حافظه برخاسته از مغز است نه از چیز موهومی به نام روح

سلام

شما همچین می گویید بیماری الزایمر روح را رد می کند که گویا قدرت تعقل از این بیماران گرفته شده است!!!

ببخشید اگر ماشین خراب شه و نتونه بخشی از ان درست کار کنه دلیل بر نبود بنزین است؟!!:Gol:

به این موضوع فکر کنید متوجه می شوید ایا این مطلب درست است و می تونه دلیل بر رد روح باشد یا خیر؟

یا ابن الکوثر(ع);208010 نوشت:

سلام

شما همچین می گویید بیماری الزایمر روح را رد می کند که گویا قدرت تعقل از این بیماران گرفته شده است!!!

ببخشید اگر ماشین خراب شه و نتونه بخشی از ان درست کار کنه دلیل بر نبود بنزین است؟!!:gol:

به این موضوع فکر کنید متوجه می شوید ایا این مطلب درست است و می تونه دلیل بر رد روح باشد یا خیر؟


یا ابن الکوثر(ع);208010 نوشت:

طبق تعریف علما روح موجودی است مجرد که هوشیاری و حیات انسان به آن وابسته است.اگر هوشیاری منشا غیر مادی دارد پس چرا با تخریب مغز هوشیاری هم تخریب می شود

bertrand-russell;208029 نوشت:
طبق تعریف علما روح موجودی است مجرد که هوشیاری و حیات انسان به آن وابسته است.اگر هوشیاری منشا غیر مادی دارد پس چرا با تخریب مغز هوشیاری هم تخریب می شود

سلام

ابزار بروز هوشیاری قطع می شه

نه هوشیاری

مثله همون بنزین که گفتم ببینید ما می دانیم که مدام سلول های بدن از بین می روند
و پیوسته تغییر می کنند و سلول های مغز مدام در حال تجدید شدنند

آیا به راستی یک فرد سالم قدرت هوشیاریشو از دست داده؟

یا باعث تغییر شده؟

می شه این نظر علما رو بگویید؟:Gol:

البته اگر تعریف روح را ببینید ما معتقد به بقا روح هستیم

اگر این طوری باشد که خودمان به طور علنی چیزی فرای ان را گفته ایم مرگ!

مگر با مرگ تمامی سلول ها از بین نمی رود؟

:Gol:

bertrand-russell;207907 نوشت:
بیماری آلزایمر جوابی است به کسانی که به غیرمادی بودن ذهن معتقدند.اگر ذهن غیرمادی است پس چرا فرد آلزایمری دچار زوال عقل و حافظه می شود.او حتی از یاد می برد که چه کسی است یعنی منیت او نابود می شود.جالب است این تخریبات دیگر درمان نمی شود.
این هم ردی بر ثبات و غیرمادی بودن منیت.

سلام بر شما.

همه ادراکات مربوط به نفس است،و ذهن نیز مرتبه ای از نفس،ولی از انجایی که نفس کارش را با ماده انجام می دهد،نتیجتا تا در بدن مادی می باشد برای درک نیاز به لوازم سالم بدن از قبیل گوش و چشم و غیره دارد،که البته مغز نیز از این قاعده مستثنی نیست،نتیجتا ذهن برای یاداوری نیاز به عمل و کار دارد و چون ماده مغز مختل و دچار اشکال می باشد،نمی تواند کارش را که یاد اوری است را به نحوه درست انجام دهد،همانطور که ممکن است چنین چیزی برای گوش و یا چشم ایجاد شود،ولی به محض برطرف شدن اشکال مادی، ایراد ادراکی نیز رفع می شود......البته این مطلب را می توان در مورد افرادی که با واسطه حالا ضربه به سر دچار فراموشی موقت شده اند صادق دانست در حالی که بعد از بهبود مادی ،یادوری نیز بر می گردد و حتی علوم پیشین نیز از بین نمی رود.......

نتیجتا کار نفس با ماده بدن وابزار ان است و به واسطه اشکال در ابزار ادراک نیز دچار اختلال می گردد،نتیجتا مغز فقط نقش عامل را دارد نه چیزی دیگر...

-------------------------

بررسی‌های تازه محققان نشان می‌دهد ساختار مغز انسان از 100میلیارد نورون تشکیل شده که 100هزار میلیارد ارتباط عصبی را شکل می‌دهند. صدای حاصل از این شبکه ارتباطی پیچیده همان چیزی است که هوشیاری نامیده می‌شود.
حال اگر این شبکه ارتباطاتش قطع شود.هوشیاری هم از بین می رود.
اگر یک سلول عصبی را به تنهایی در شرایط آزمایشگاهی نگهداری کنیم، می‌بینیم که گاه‌گاهی موج بی‌هدفی از جریان الکتریکی را به اطراف می‌فرستد و این نشان دهنده ی این است که فعالیت مغز به روح وابسته نیست.همان طور که اعضای بدن مانند خون را می توان در بیرون از بدن زنده نگهداری کرد که این نشان دهنده ی این است که حیات انسان به روح وابسته نیست.

bertrand-russell;208169 نوشت:
بررسی‌های تازه محققان نشان می‌دهد ساختار مغز انسان از 100میلیارد نورون تشکیل شده که 100هزار میلیارد ارتباط عصبی را شکل می‌دهند. صدای حاصل از این شبکه ارتباطی پیچیده همان چیزی است که هوشیاری نامیده می‌شود. حال اگر این شبکه ارتباطاتش قطع شود.هوشیاری هم از بین می رود. اگر یک سلول عصبی را به تنهایی در شرایط آزمایشگاهی نگهداری کنیم، می‌بینیم که گاه‌گاهی موج بی‌هدفی از جریان الکتریکی را به اطراف می‌فرستد و این نشان دهنده ی این است که فعالیت مغز به روح وابسته نیست.همان طور که اعضای بدن مانند خون را می توان در بیرون از بدن زنده نگهداری کرد که این نشان دهنده ی این است که حیات انسان به روح وابسته نیست.

سلام

باز این مسئله نمی تواند رد کند

برایتان کابل برق را مثال می اورم

ما وقتی کابل برق را می بریم رشته سیم ان منشعب می شود

و حتی ارتباط برقی قطع

آیا باز می تواند دلالت بر نبود نیروی برق داشته باشد؟!!
یک وسیله برقی با برق کار می کند جسم وسیله خراب شود

ایا می شود باز گفت برق نیست؟!!:Gol:

مشکاة;208008 نوشت:
سلام
به اسک دین خوش آمدید!

این که می گویند هر چند سال یک بار کل بدن عوض میشود ، یعنی اینکه مولکول های زیستی بدن تخریب و بازسازی میشوند.
این ارتباطی با تقسیم و یا عدم تقسیم سلول ها ندارد.
همان سلولی که تقسیم نمی شود ، دارای ارگان هایی ست که پس از مدتی فرسوده شده ، توسط ارگان دیگری تخریب می شوند و دوباره بازسازی انجام می گیرد. این کار مرتبا در همه سلول های بدن ما در حال انجام است.


مشکاة;208008 نوشت:

بله به همین دلیل است که منیت متغییر است نه ثابت
من همانی نیستم که در چهار سالگی
بودم.
حالات و احساسات و نگرش من نسبت به خودم دایما در حال تغییر است.
گاهی فکر می کنم آدم تازه ای شدم.
این تغییر منیت در بدترین حالت به اختلال تجزیه هویت منجر می شود که در آن چند من به نوبت کنترل فرد را در دست می گیرند.

bertrand-russell;208180 نوشت:
بله به همین دلیل است که منیت متغییر است نه ثابت من همانی نیستم که در چهار سالگی بودم. حالات و احساسات و نگرش من نسبت به خودم دایما در حال تغییر است. گاهی فکر می کنم آدم تازه ای شدم. این تغییر منیت در بدترین حالت به اختلال تجزیه هویت منجر می شود که در آن چند من به نوبت کنترل فرد را در دست می گیرند.

سلام

این تغییر در عقاید و رفتار ها و عادت پذیری روح است
نه در خود روح

بریاتان مثالی می زنم

خمیری در دست می گیرم و به ان شکل می دهیم

و بعد از مدتی شکل ان را تغییر می دهیم

روح و من بودن همان خمیر است

و ان شکل عقایت و رفتار ها و کردارو...
(تشبیه به جهت تقریب اذهان است):Gol:

یا ابن الکوثر(ع);208178 نوشت:

سلام

باز این مسئله نمی تواند رد کند

برایتان کابل برق را مثال می اورم

ما وقتی کابل برق را می بریم رشته سیم ان منشعب می شود

و حتی ارتباط برقی قطع

آیا باز می تواند دلالت بر نبود نیروی برق داشته باشد؟!!
یک وسیله برقی با برق کار می کند جسم وسیله خراب شود

ایا می شود باز گفت برق نیست؟!!

:gol:

یا ابن الکوثر(ع);208178 نوشت:

این مثال شما در این مورد درست نیست.انرژی که مغز را به فعالیت وامی دارد خون رسانی و اکسیژن رسانی به مغز است که با قطع آن مرگ مغزی رخ می دهد و شما که کابل برق را مثال زدید.نورون ها به وسیله تکانه های الکتریکی و مواد شیمیایی با هم ارتباط برقرار می کند که با مرگ مغزی این ارتباط قطع می شود.با مرگ مغزی فرد دیگر هوشیار نیست و به محرکات داخلی و خارجی واکنش نشان نمی دهد و فرد فقط با دستگاه می تواند به زندگی مصنوعی ادامه دهد و با قطع دستگاه از فرد او می میرد

تازه حتی بعد از مرگ تا مدتی سلول های بدن فعال هستند که باز هم این وابستگی حیات به روح را رد می کند.

bertrand-russell;208189 نوشت:
این مثال شما در این مورد درست نیست.انرژی که مغز را به فعالیت وامی دارد خون رسانی و اکسیژن رسانی به مغز است که با قطع آن مرگ مغزی رخ می دهد و شما که کابل برق را مثال زدید.نورون ها به وسیله تکانه های الکتریکی و مواد شیمیایی با هم ارتباط برقرار می کند که با مرگ مغزی این ارتباط قطع می شود.با مرگ مغزی فرد دیگر هوشیار نیست و به محرکات داخلی و خارجی واکنش نشان نمی دهد و فرد فقط با دستگاه می تواند به زندگی مصنوعی ادامه دهد و با قطع دستگاه از فرد او می میرد

سلام

اتفاقا هوشیار هست اما قادر به پاسخ نیست

نگاه کنید

این ارتباط قطع نمی شود

همان طور که می دانید قلب تا مدتی زنده می ماند و تپش دارد پس نمی تواند تنها علت زنده بودن مغز باشد!!!

bertrand-russell;208192 نوشت:
تازه حتی بعد از مرگ تا مدتی سلول های بدن فعال هستند که باز هم این وابستگی حیات به روح را رد می کند.

دوست عزیز بهتر است یک تحقیقی درمورد روح صورت بدهید

چون روح بعد از جدا شدن از بدن هنوز به جسمش وابستگی دارد اما کم

می توانید توی انجمن مطروحه در مورد روح سوال کنید و بعد به رد ان با علم بپردازید

بر گردیم سر برق

ما برق را مثال زدیم تا ماهیت روح را و اشکال وارده بر دلیل شمارا بیان کنیم که قطعی و نقصان در سیستم بدن موجب رد روح نمی شود

:Gol:

اقا کسی که مغزش از کار افتاده چگونه هوشیار است.
این مورد که گفتید هوشیار است ولی نمی تواند پاسخ دهد فرق میکنه با مرگ مغزی،من در جایی خوانده بودم که پزشکان فکر می کردند شخصی در کما رفته بوده ولی آن شخص در کما نبوده بلکه کل بدنش فلج شده بوده و سعی داشته به دیگران بفهمونه هوشیار است ولی نمی تونسته که در آخر پزشکان می فهمند او در کما نیست.

bertrand-russell;208180 نوشت:
بله به همین دلیل است که منیت متغییر است نه ثابت من همانی نیستم که در چهار سالگی بودم. حالات و احساسات و نگرش من نسبت به خودم دایما در حال تغییر است. گاهی فکر می کنم آدم تازه ای شدم. این تغییر منیت در بدترین حالت به اختلال تجزیه هویت منجر می شود که در آن چند من به نوبت کنترل فرد را در دست می گیرند.

سلام
بنده علم فلسفه نمی دانم.
چیزی که عرض کردم از لحاظ پزشکی بود.
فرمودید:

bertrand-russell;207859 نوشت:
ر ضمن نورون ها و سلول های ماهیچه ای بعد از تولد تقسیم نمی شوند این هم در جواب افرادی که می گویند هفت سال یه بار کل بدن عوض می شود

من هم عرض کردم چرا ، کل بدن - حتی سلول هایی که تقسیم نمی شوند - تغییر می کند.

bertrand-russell;208192 نوشت:
تازه حتی بعد از مرگ تا مدتی سلول های بدن فعال هستند که باز هم این وابستگی حیات به روح را رد می کند.

فعال بودن يک مقوله است و هدفدار بودن يک مقوله

قلب به تنهائي يا کليه به تنهائي هيچ کارائي ندارد

اين اعضا در کنار هم به فرمان مغز فعاليت واحدي را صورت مي دهند که باعث حيات مي شود
ولي سئوال اينجاست کسي که مغزش کاملا سالم است و فوت کرده چرا زنده نمي شود؟
يا شخصي که مرده اگر تمام جريانات فيزيولوژيک را هم در بدنش برقرار کنيد باز هم زنده نمي شود

سئوال ديگر
اگر روح وجود ندارد عشق و نفرت را در کجاي مغز قرار مي دهيد؟

يا روياهاي صادقه را چگونه تفسير مي کنيد؟ايا مغز توانائي سفر به اينده و پيش بيني حوادث را دارد؟

شما دو دليل براي رد روح اورديد ولي هزاران دليل و حوادث ديگر است که خود دانشمندان مادي گرا انها را مطرح کرده و ان را فراتر از علم ناميده اند......

علم اعصاب و زیست شناس یدر مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود درپستانداران همانند گرسنگی وتشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند.رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف،مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت،تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.

بر اساس شواهد علم اعصاب در هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از تستسترون،استروژن،دوپامین،نورفینفرین،سروتونین،اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر۲۰۰۵،دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکول یکه به عنوان NGFعامل رشد عصب شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P

**عبدالله**;208328 نوشت:

فعال بودن يک مقوله است و هدفدار بودن يک مقوله

قلب به تنهائي يا کليه به تنهائي هيچ کارائي ندارد

اين اعضا در کنار هم به فرمان مغز فعاليت واحدي را صورت مي دهند که باعث حيات مي شود
ولي سئوال اينجاست کسي که مغزش کاملا سالم است و فوت کرده چرا زنده نمي شود؟
يا شخصي که مرده اگر تمام جريانات فيزيولوژيک را هم در بدنش برقرار کنيد باز هم زنده نمي شود

سئوال ديگر
اگر روح وجود ندارد عشق و نفرت را در کجاي مغز قرار مي دهيد؟

يا روياهاي صادقه را چگونه تفسير مي کنيد؟ايا مغز توانائي سفر به اينده و پيش بيني حوادث را دارد؟

شما دو دليل براي رد روح اورديد ولي هزاران دليل و حوادث ديگر است که خود دانشمندان مادي گرا انها را مطرح کرده و ان را فراتر از علم ناميده اند......


**عبدالله**;208328 نوشت:

ربطی به فیزولوژی نداره کسی که دچار مرگ مغزی شد دیگه نورون ها بازسازی نمی شوند.ولی افرادی که دچار ایست قلبی می شوند را میشه به زندگی برگردوند ولی مرگ مغزی نه
در مورد رویا های صادقانه من نابینا بودن رویاهای افراد نابینا مادرزاد را گفتم.
تنها چیزی که بعضی از پزشکان و روانشناسان متدین برای اثبات روح دارند تجربیات نزدیک به مرگ و هیپنوتیزم است.

و آن چیزی که باعث میشه ما یک سلول را زنده بدانیم متابولیسم و تولید مثل است که بعد از مرگ هم همچنان سلول های پوستی متابولیسم دارند و تقسیم می شوند چون مرگ یک فرایند تدریجی است نه آنی که ردی بر روح است

آقای یا ابن الکوثر مثال شما در مورد ماشین اشتباه است اگر بنزین سوخت ماشین باشد گلوکز سوخت مغز است و این ربطی به روح ندارد.

bertrand-russell;208396 نوشت:
آقای یا ابن الکوثر مثال شما در مورد ماشین اشتباه است اگر بنزین سوخت ماشین باشد گلوکز سوخت مغز است و این ربطی به روح ندارد.

سلام

خوب دوست من

گلو کز باشه
همه چی هم براه باشه

پس مرگی نباید صورت بگیره؟

پس چرا انسان های سالم هم می میرند؟:Gig:

مثال به جهت تقریب اذهان است

و برای درک وجود روح و رابطه ان با بدن

بنزین در ماشین نباشه حتی اگر سالم هم باشه راه نمی ره

روح هم در بدن نباشه بدن زنده نخواهد بود:hamdel:

خوب خودتان هم یه دلیل دیگر بر وجود روح را ذکر کردید

bertrand-russell;208359 نوشت:
تنها چیزی که بعضی از پزشکان و روانشناسان متدین برای اثبات روح دارند تجربیات نزدیک به مرگ و هیپنوتیزم است.

خواب هم یک تجربه نزدیک به مرگ است

bertrand-russell;208169 نوشت:
بررسی‌های تازه محققان نشان می‌دهد ساختار مغز انسان از 100میلیارد نورون تشکیل شده که 100هزار میلیارد ارتباط عصبی را شکل می‌دهند. صدای حاصل از این شبکه ارتباطی پیچیده همان چیزی است که هوشیاری نامیده می‌شود.
حال اگر این شبکه ارتباطاتش قطع شود.هوشیاری هم از بین می رود.
اگر یک سلول عصبی را به تنهایی در شرایط آزمایشگاهی نگهداری کنیم، می‌بینیم که گاه‌گاهی موج بی‌هدفی از جریان الکتریکی را به اطراف می‌فرستد و این نشان دهنده ی این است که فعالیت مغز به روح وابسته نیست.همان طور که اعضای بدن مانند خون را می توان در بیرون از بدن زنده نگهداری کرد که این نشان دهنده ی این است که حیات انسان به روح وابسته نیست.

سلام.

روح یک وحدت حقیقی و شخصی دارد که بقای تشخص بدن به بقای روح می باشد،در حالی که بدن شخص در حال تغییر است،پس روح یک وحدت حقیقی و واحد دارد که شخص انرا حضورا می یابد نه اینکه فرد مورد نظر به خاطر وحدت پیامهای اعصاب این وحدت را درک نماید،در حالی که که این وحدت اعصاب اصلا وحدتی حقیقی نیست بلکه وحدتی اجتماعی است!!که از اجتماع اعصاب باید ان "من" انتزاع گردد،که چنین چیزی البته با درکی که شخص از خودش دارد کاملا مغایر است......از عمل تک تک اعصاب انتزاع واحد به دست نمی اید واین با انچه انسان از خودش درک می کند مغایر است،بلکه روح یک وجودی است واحد و حقیقی بدون تجزیه و تقسیم در حالی که همه اجزاء بدن قابل تقسیم و امتداد است که این مورد را نیز انسان حضورا می یابد...

از طرفی اجزاء بدن حکم علل زمینه ای و معد را دارد،نه اینکه خود انها نیز زنده باشند،نتیجتا خون و بافتهای بدن همه علل زمینه ساز و معد برای تکامل بدن هستند،وبدون روح این کمال ادامه نخواهد پذیرفت،پس سالم ماندن اجزاء بعد از انفصال از بدن دال بر عدم روح نیست،بلکه دال بر عدم کمال همان عضو در جهت کارایی ان است البته مستقلا...در حالی که هیچ یک از اعضا مستقلا رشد وکمالی ندارند.

--------------------------------

یا ابن الکوثر(ع);208398 نوشت:

سلام

خوب دوست من

گلو کز باشه
همه چی هم براه باشه

پس مرگی نباید صورت بگیره؟

پس چرا انسان های سالم هم می میرند؟:gig:

مثال به جهت تقریب اذهان است

و برای درک وجود روح و رابطه ان با بدن

بنزین در ماشین نباشه حتی اگر سالم هم باشه راه نمی ره

روح هم در بدن نباشه بدن زنده نخواهد بود:hamdel:

خوب خودتان هم یه دلیل دیگر بر وجود روح را ذکر کردید

خواب هم یک تجربه نزدیک به مرگ است


یا ابن الکوثر(ع);208398 نوشت:

وقتی خون به مغز نمی رسه در نتیجه اکسیژن و گلوکز هم به آن نمی رسه و سلول ها می میرند و فرد دچار مرگ مغزی می شود.
افرادی هم که سطح قند خونشان پایین می آید بی هوش می شوند.
در ضمن تجربیات نزدیک به مرگ چه ربطی به خواب داره.از خود جملش مشخصه تجربیات کسانی که در یک قدمی مرگ هستند و ولی به طور معجزه آسایی زنده می مانند.

erfan_alavi;208415 نوشت:

سلام.

روح یک وحدت حقیقی و شخصی دارد که بقای تشخص بدن به بقای روح می باشد،در حالی که بدن شخص در حال تغییر است،پس روح یک وحدت حقیقی و واحد دارد که شخص انرا حضورا می یابد نه اینکه فرد مورد نظر به خاطر وحدت پیامهای اعصاب این وحدت را درک نماید،در حالی که که این وحدت اعصاب اصلا وحدتی حقیقی نیست بلکه وحدتی اجتماعی است!!که از اجتماع اعصاب باید ان "من" انتزاع گردد،که چنین چیزی البته با درکی که شخص از خودش دارد کاملا مغایر است......از عمل تک تک اعصاب انتزاع واحد به دست نمی اید واین با انچه انسان از خودش درک می کند مغایر است،بلکه روح یک وجودی است واحد و حقیقی بدون تجزیه و تقسیم در حالی که همه اجزاء بدن قابل تقسیم و امتداد است که این مورد را نیز انسان حضورا می یابد...

از طرفی اجزاء بدن حکم علل زمینه ای و معد را دارد،نه اینکه خود انها نیز زنده باشند،نتیجتا خون و بافتهای بدن همه علل زمینه ساز و معد برای تکامل بدن هستند،وبدون روح این کمال ادامه نخواهد پذیرفت،پس سالم ماندن اجزاء بعد از انفصال از بدن دال بر عدم روح نیست،بلکه دال بر عدم کمال همان عضو در جهت کارایی ان است البته مستقلا...در حالی که هیچ یک از اعضا مستقلا رشد وکمالی ندارند.

--------------------------------


erfan_alavi;208415 نوشت:

همانطور که بدن فرد در حال تغییر است شخصیت فرد هم در حال تغییر است.انسان که از بدو تولد دارای شخصیت نبوده است.بلکه کم کم در طول تعلیم و تربیت توسط والدین و دیگران دارای شخصیت می شود.اگر روح عامل وحدت شخصیت فرد است و تقسیم پذیر نیست پس چرا در بیماری اختلال تجزیه هویت شخصیت فرد تجزیه شده و چند شخصیت به تناوب کنترل فرد را در دست می گیرند بدون اینکه شخصیت اصلی متوجه شود.یا در بیماری آلزایمر شخصیت فرد به تدریج از بین می رود چون سلول ها و ارتباطات عصبی که عامل بوجود آوردن شخصیت هستند از بین می رود.تازه دانشمندان فکر می کنند که بعضی حیوانات مانند شانپانزه،نهنگ،دولفین دارای شخصیت هستند و همینطور در آینده هوش مصنوعی آنقدر پیشرفت می کند که ما شاهد روبات هایی دارای شخصیت باشیم.
مسلم است یک سلول عصبی عامل پیدایش شخصیت نیست همانطور که یک مدار الکتریکی سی پی یو عامل پیدایش نرم افزار نیست.
شما می گویید روح باعث تکامل جسم و روان میشه پس چرا افرادی عقب مانده ی ذهنی یا جسمی هستند.
چرا هر فرد سالم بعد از چهل سالگی دچار کاهش تدریجی قوای جسمی و ذهنی می شود.و فقط با ورزش کردن و تغذیه صحیح می شود روند پیری را کم کرد.
در ضمن عضوی که از بدن خارج شده اگر در شرایط شیبه سازی شده قرار بگیرد می تواند همانگونه که در بدن فعالیت میکرده در آن شرایط نیز به فعالیت بپردازد.

bertrand-russell;208565 نوشت:
همانطور که بدن فرد در حال تغییر است شخصیت فرد هم در حال تغییر است.انسان که از بدو تولد دارای شخصیت نبوده است.بلکه کم کم در طول تعلیم و تربیت توسط والدین و دیگران دارای شخصیت می شود.اگر روح عامل وحدت شخصیت فرد است و تقسیم پذیر نیست پس چرا در بیماری اختلال تجزیه هویت شخصیت فرد تجزیه شده و چند شخصیت به تناوب کنترل فرد را در دست می گیرند بدون اینکه شخصیت اصلی متوجه شود.یا در بیماری آلزایمر شخصیت فرد به تدریج از بین می رود چون سلول ها و ارتباطات عصبی که عامل بوجود آوردن شخصیت هستند از بین می رود.تازه دانشمندان فکر می کنند که بعضی حیوانات مانند شانپانزه،نهنگ،دولفین دارای شخصیت هستند و همینطور در آینده هوش مصنوعی آنقدر پیشرفت می کند که ما شاهد روبات هایی دارای شخصیت باشیم.
مسلم است یک سلول عصبی عامل پیدایش شخصیت نیست همانطور که یک مدار الکتریکی سی پی یو عامل پیدایش نرم افزار نیست.
شما می گویید روح باعث تکامل جسم و روان میشه پس چرا افرادی عقب مانده ی ذهنی یا جسمی هستند.
چرا هر فرد سالم بعد از چهل سالگی دچار کاهش تدریجی قوای جسمی و ذهنی می شود.و فقط با ورزش کردن و تغذیه صحیح می شود روند پیری را کم کرد.
در ضمن عضوی که از بدن خارج شده اگر در شرایط شیبه سازی شده قرار بگیرد می تواند همانگونه که در بدن فعالیت میکرده در آن شرایط نیز به فعالیت بپردازد.

سلام بر شما.

ابتدا اینکه منظور وحدت شخصی است ،نه شخصیت فرد که بین افراد متعارف است،هر کس وجود خود یا ان "من" خود را حضورا درک می کند و انرا نمی تواند تقسیم یا تجزیه نماید،برخلاف امور مادی که همه قابل تجزیه و تقسیم و امتداد و زیادی و کمی است.......

در ثانی قبلا نیز گفتم مشکل اشخاص در کندذهنی و عقب افتادگی و غیره همه از ماده مغز است نه از روح بلکه روح کارش را با ماده مغز انجام می دهد نتیجتا اشکال در مغز با عث اشکال در ذهنیت وغیره می گردد،به عبارتی مغز و اعصاب و دیگر امورمادی همه حکم علل زمینه و مستعد شدن را برای روح بازی می کنند....

برای موارد دیگر به این تاپیک رجوع نمایید قبلا در این مورد بحث شده:

http://www.askdin.com/thread14292-10.html

یاعلی

با سلام خدمت دوستان:Gol:

روح مفهومی است که توسط ادیان ارائه شده است، از این رو رویکرد فلسفی به آن راه به جایی نمیبرد. در واقع بهترین برخوردی که میتوان با چنین مفاهیمی کرد برخورد ایمانی است.

اما در این باب سؤالی در ذهن دارم که مطرح میکنم:

آیا داشتن احساسی خاص نسبت به موضوعی (مثلاً علاقه به مادر) نیازمند یا منوط به فعل و انفعالاتی بیولوژیک است یا اینکه نسبت پیچیده تری بین اینها برقرار است؟ در واقع چه ارتباط معنایی (semantic) بین فعل و انفعالات بیولوژیک و دریافت احساسی خاص وجود دارد؟

مشکاة;208008 نوشت:
سلام
به اسک دین خوش آمدید!

این که می گویند هر چند سال یک بار کل بدن عوض میشود ، یعنی اینکه مولکول های زیستی بدن تخریب و بازسازی میشوند.
این ارتباطی با تقسیم و یا عدم تقسیم سلول ها ندارد.
همان سلولی که تقسیم نمی شود ، دارای ارگان هایی ست که پس از مدتی فرسوده شده ، توسط ارگان دیگری تخریب می شوند و دوباره بازسازی انجام می گیرد. این کار مرتبا در همه سلول های بدن ما در حال انجام است.


مشکاة;208008 نوشت:

سلول های عصبی بعد از فرسوده شدن دیگر ترمیم نمی شوند

bertrand-russell;208871 نوشت:
سلول های عصبی بعد از فرسوده شدن دیگر ترمیم نمی شوند


سلام
خیر ، این گونه هم نیست. ( اگرچه یک فرایند طولانی است و حدود سه ماه طول میکشد.)
اصلا ما مبحثی داریم به نام ترمیم عصب!

مشکاة;208935 نوشت:

سلام
خیر ، این گونه هم نیست. ( اگرچه یک فرایند طولانی است و حدود سه ماه طول میکشد.)
اصلا ما مبحثی داریم به نام ترمیم عصب!

سلام
لطفاً منبعی را که مشخص کند سلولهای عصبی نو زایش دارند یعنی به ازاء از دست رفتن سلولهای عصبی و یا ماهیچه ای بدن با این مکانیسم اقدام به تجدید سلولهای از دست رفته ماهیچه ای یا عصبی می کند را معرفی کنید
تا این بابی باشد برای درمان ضایعات قطع نخاع و یا سکته های مغزی و یا بیماران دچار ضایعات تخریب کننده عصبی
موفق باشید

erfan_alavi;208793 نوشت:

سلام بر شما.

ابتدا اینکه منظور وحدت شخصی است ،نه شخصیت فرد که بین افراد متعارف است،هر کس وجود خود یا ان "من" خود را حضورا درک می کند و انرا نمی تواند تقسیم یا تجزیه نماید،برخلاف امور مادی که همه قابل تجزیه و تقسیم و امتداد و زیادی و کمی است.......

در ثانی قبلا نیز گفتم مشکل اشخاص در کندذهنی و عقب افتادگی و غیره همه از ماده مغز است نه از روح بلکه روح کارش را با ماده مغز انجام می دهد نتیجتا اشکال در مغز با عث اشکال در ذهنیت وغیره می گردد،به عبارتی مغز و اعصاب و دیگر امورمادی همه حکم علل زمینه و مستعد شدن را برای روح بازی می کنند....

برای موارد دیگر به این تاپیک رجوع نمایید قبلا در این مورد بحث شده:

http://www.askdin.com/thread14292-10.html

یاعلی


erfan_alavi;208793 نوشت:

در بیماری اختلال تجزیه هویت وحدت شخصیت فرد از بین می رود و چند شخصیت متفاوت از یکدیگر به تناوب کنترل فرد را در دست می گیرند بدون آنکه خود فرد متوجه تغییر شود.به همین خاطر فراموشی شدید از علایم این بیماری است.
شما دارید یک چیز اضافی را در حیات و هوشیاری انسان موثر می دانید.روح چگونه با ماده در تعامل است؟
همانطور که گفتم سلول های بدن در خارج بدن نیز فعال هستند.مانند سلول های بنیادی
در ضمن اگر روح باعث فعالیت مغز می شود پس این یعنی دیگر موجودات هم که مغز دارند روح هم دارند حتی یک مگس

متحیر;208954 نوشت:
سلام
لطفاً منبعی را که مشخص کند سلولهای عصبی نو زایش دارند یعنی به ازاء از دست رفتن سلولهای عصبی و یا ماهیچه ای بدن با این مکانیسم اقدام به تجدید سلولهای از دست رفته ماهیچه ای یا عصبی می کند را معرفی کنید
تا این بابی باشد برای درمان ضایعات قطع نخاع و یا سکته های مغزی و یا بیماران دچار ضایعات تخریب کننده عصبی
موفق باشید

متحیر;208954 نوشت:

تا آن جا که من می دانم سلول های بنیادی قادر به تبدیل شدن به هر نوع سلولی اعم از عصبی و ماهیچه ای هستند و به این وسیله میشه ایجاد بافت عصبی یا هر بافت دیگر کرد.
یا من در فیلم علمی تخیلی ظهور سیاره ایپ ها دیدم که فردی یک داروی ژنتیکی برای آلزایمر ساخته بود که آن را با ایجاد بافت عصبی درمان می کرد

ترميم کامل اعصاب بينايي امکان پذير شد
متخصصان عرصه علوم اعصاب با استفاده از يک پروتئين تازه کشف شده که رشته‌هاي عصبي آسيب ديده را وادار به رشد مجدد مي‌کند، موفق بترميم صدمات وارده با اعصاب بينايي شده‌اند.به گزارش سایت انجمن درمانگران ایران (IranHealers.com) از گاردين، اين کشف مهم به درمان عارضه‌هاي نابينايي ايجاد شده در اثر جراحات وارده به عصب بينايي در نتيجه سواتومورها و يا بيماريهاي معمول چشمي همچون آب سياه کمک خواهد کرد.محققان حتي اميدوارند با بهره‌گيري از اين روشمنحصر به فرد به درمان ديگر بيماريهاي فرسايشي همچون سکته مغزي و جراحات ناحيه ستون فقرات بپردازند.عصب بينايي بخشي از سيستم اعصاب مرکزي و برخلاف اعصاب موجود در سيستم اعصاب پيراموني مانند اعصاب موجود در انگشتان دست وهيچ توانايي در بهبود و ترميم در پي بروز جراحت از خود نشان نمي‌دهد.دانشمندان معتقدند سيستم اعصاب مرکزي به طور کلي به شيوهاي تکامل يافته از ترميم خود بهخودي اعصاب آسيب‌ديده ممانعت به عمل مي‌آوردو اين اقدام نيز در واقع نوعي مکانيسم دفاعي علیه احتمال سيم‌کشي مجدد و همراه با اشتباه اعصاب آسيب ديده محسوب مي‌شود. در واقع در صورت وقوع چنين خود ترميمي و سيم‌کشي مجددي، اين احتمال وجود داشت که سيگنال‌هاي مهم ارسالي ودريافتي از مغز دچار اختلال و آشفتگي شوند.اکنون محققان موفق به کشف نوعي پروتئين تحت عنوان «oncomodulin» شده‌اند که از طريق اتصال به رشته‌هاي عصب بينايي، موجب فعال شدن مجموعه‌اي از ژن‌هاي رشد و در نتيجه رويش مجدد اعصاب آسيب‌ديده مي‌شود. آزمايشات انجام شده نشان داده است که استفاده از کپسول‌هاي کوچک حاوي پروتئين مزبور مي‌تواند به ميزان 5 تا 7 برابر پروسه رشد مجدد اعصاب بينايي را افزایش دهد.

"دکتر مهرداد منصوری"
شایع ترین علت آسیب های اعصاب محیطی ضربه است. ضربات میتوانند با مکانیسم های متفاوتی موجب آسیب عصب شوند که مهمترین آنها عبارتند از :
پاره شدن عصب به علت نوک تیز استخوان شکستهشده یا جسم تیزی که به بدن وارد شده است
له شدن عصب بر اثر گیر کردن بین قطعات شکسته شده استخوان
کشیده شده شدید عصب بر اثر جابجا شدن استخوانها
فشار به عصب بدنبال جابجا شدن استخوان ها (بر اثر دررفتگی مفصل یا جابجا شدن شکستگی) یا خونریزی شدید در کنار عصب
فشار به عصب به علت سندرم کمپارتمان
خفه شدن عصب بر اثر چسبندگی در بافت های اطراف آن (چسبندگی ناشی از شکستگی و یا عمل جراحی)
آسیب های اعصاب محیطی میتوانند همراه با زخم باز بوده و یا بدون زخم و بصورت بسته ایجاد شده باشند. در مواردی که آسیب عصب همراه با زخم است معمولا عصب پاره شده و نیاز به جراحی دارد. در مواردی که علائم فلجی عصب در آسیبی باشد که بدون زخم ایجاد شده باشد معمولا عصب پاره نبوده بلکه فقط کشیده شده و یا تحت فشار قرار گرفته است. بسیاری از این آسیب ها بعد از گذشت مدتی خودبخود خوب میشوند.
در مواردی که آسیب همراه با زخم باز باشد مثلا عصب بدنبال اصابت چاقو یا شیشه آسیب دیده باشد درمان ترمیم جراحی عصب پاره شده است.
در مواردی که آسیب عصب بدون زخم باشد مثلا بدنبال شکستکی یک استخوان عصب نزدیک آن فلج شده و کار نمیکند بیمار تا سه ماه تحت نظر پزشک قرار میگیرد. اگر در این سه ماه علائمی (علائم بالینی در معاینه و یا علائم پاراکلینیکی در نوار عصبی) از بهبودی نسبی عصب پیدا شد بیمار مجددا تحت نظر پزشک باقی میماند تا یا بهبودی کامل ایجاد شود و یا روند بهبودی متوقف شود. اگر بعد از سه ماه آثاری از بهبود آسیب عصب پیدا نشد بیمار تحت عمل جراحی قرار میگیرد.

bertrand-russell;208996 نوشت:
در بیماری اختلال تجزیه هویت وحدت شخصیت فرد از بین می رود و چند شخصیت متفاوت از یکدیگر به تناوب کنترل فرد را در دست می گیرند بدون آنکه خود فرد متوجه تغییر شود.به همین خاطر فراموشی شدید از علایم این بیماری است.
شما دارید یک چیز اضافی را در حیات و هوشیاری انسان موثر می دانید.روح چگونه با ماده در تعامل است؟
همانطور که گفتم سلول های بدن در خارج بدن نیز فعال هستند.مانند سلول های بنیادی
در ضمن اگر روح باعث فعالیت مغز می شود پس این یعنی دیگر موجودات هم که مغز دارند روح هم دارند حتی یک مگس

سلام بر شما.

یاداوری و هر امر ادراکی که کار و فعل نیاز داشته باشد ،نیاز به ابزار مادی دارد،چشم هم اگر مشکل داشته باشد اشیا را چند تایی یا تار و یا اعوجاج مانند وغیره درک می کند ،اینها همه از اختلالات ابزاری است نه روحی،روح کارش را با ابزار بدن انجام می دهد...

رابطه روح بابدن از نوع رابطه تداخل دو جسم وترکیب انها نیست،بلکه رابطه ای به صورت احاطه و معیت دارد که از ان تعبیر به اتحاد می کنند،مانند رابطه فرشتگان با امور و علل جاری در طبیعت و غیره ،به طور دقیقتر بدن مرتبه ای از نفس است،مثلا صدا و کلمات اشخاص برای ارتباط با دیگران مرتبه ای از حقایق نفسانی انها هستند که در ماده اینطوری ظاهر می گردند...

عوالم وجود برحسب مراتب است و هر مرتبه احکامی دارد که خاص همان است و قابل سرایت به مراتب دیگر نیست...مثلا مرتبه حس در مرتبه عقل وجود ندارد یعنی اینها دو مرتبه هستند که قابل سرایت به هم نیستند..عالم ماده در برابر مجردات می شه گفت چنین است..

یاعلی

bertrand-russell;207859 نوشت:
بیماری آلزایمر یک نوع اختلال عملکرد مغزی است که بتدریج توانایی های ذهنی بیمار تحلیل می رود. بارزترین تظاهر زوال عقل اختلال حافظه است.این بیماری با از دست رفتن سیناپس‌های نورون‌هادر برخی مناطق مغز،نکروزه شدن سلول‌های مغز در مناطق مختلف سیستم عصبی، ایجاد ساختارهای پروتئینی کروی شکلی به نام پلاک‌های پیری (sp) در خارج نورون‌های برخی مناطق مغز و ساختارهای پروتئینی رشته‌های به نام nft در جسم سلولی نورون‌ها، مشخص می‌شود.بیماری آلزایمر حاصل تخریب مغز است.این یعنی ذهن به مغز وابسته است و با از بین رفتن مغز ذهن نیز از بین می رود.در ضمن نورون ها و سلول های ماهیچه ای بعد از تولد تقسیم نمی شوند این هم در جواب افرادی که می گویند هفت سال یه بار کل بدن عوض می شود پس روح وجود دارد.
در مورد رد رویاهای صادقانه باید بگویم که افرادی که بعد از تولدشان نابینا میشوند، قادرند تصاویر را در رویاهایشان ببینند.اما کسانی که نابینا متولد می شوند، یا در سن کم نابینا می شوند،در رویا های خود نیز نابینا هستند و هیچ تصویری در رویاهایشان نمی بینند چون مغز آن ها با دیدن آشنا نیست و تجربه ی آن را ندارد، اما دارای رویاهایی واضح از حواس دیگر مانند صدا، بو، لامسه و احساسات هستند.
افراد بزرگسالی هم که به دلیل حادثه نابینا میشوند به تدریج رویاهای تصویری خود را از دست میدهند.

سلام
همه دانشمندان علم النفس می گویند نفس یا همان روح انسان ذاتا مجرد است نه فعلا . این به آن معناست که مادام روح به جسم تعلق دارد افعال خود را ( دیدن ، شنیدن و غیره ) را به کمک زمینه سازیهای جسم انجام می دهد لذا اگر جسم ناقص بوده یا آسیبی ببیند بطور مستقیم در ادراکات نفس یا همان افعال نفس موثر خواهد بود .
با توجه به این معنا هیچیک از مطالب گفته شده در این تحقیق علمی نمی تواند وجود روح را نفی کرده و حتی زیر سوال ببرد
موفق باشید

حامد;209119 نوشت:
سلام
همه دانشمندان علم النفس می گویند نفس یا همان روح انسان ذاتا مجرد است نه فعلا . این به آن معناست که مادام روح به جسم تعلق دارد افعال خود را ( دیدن ، شنیدن و غیره ) را به کمک زمینه سازیهای جسم انجام می دهد لذا اگر جسم ناقص بوده یا آسیبی ببیند بطور مستقیم در ادراکات نفس یا همان افعال نفس موثر خواهد بود .
با توجه به این معنا هیچیک از مطالب گفته شده در این تحقیق علمی نمی تواند وجود روح را نفی کرده و حتی زیر سوال ببرد
موفق باشید

حامد;209119 نوشت:

اطلاعات حسی توسط گیرنده های حسی دریافت می شود و به پیام های الکتریکی تبدیل می شود در مغز این پیام ها پردازش می شود و احساس حاصل این پردازش است.حالا روح در این فرایند چه نقشی دارد.
اگر روح افعال خود را متناسب با ویژگی های جسم انجام می دهد این یعنی همه ی موجودات زنده دارای روح یکسانی هستند و فقط بخاطر تفاوت های جسمی با هم فرق دارند.

با تشکر از پاسخ شما
بنده این مطلب را آوردم که یا دآور شوم سلولهای عصبی و ماهیچه ای با آسیب از دست میروند

نقل قول:

bertrand-russell;208871 نوشت:
سلول های عصبی بعد از فرسوده شدن دیگر ترمیم نمی شوند

مشکاة;208935 نوشت:
سلام خیر ، این گونه هم نیست. ( اگرچه یک فرایند طولانی است و حدود سه ماه طول میکشد.) اصلا ما مبحثی داریم به نام ترمیم عصب!

متحیر;208954 نوشت:
سلام لطفاً منبعی را که مشخص کند سلولهای عصبی نو زایش دارند یعنی به ازاء از دست رفتن سلولهای عصبی و یا ماهیچه ای بدن با این مکانیسم اقدام به تجدید سلولهای از دست رفته ماهیچه ای یا عصبی می کند را معرفی کنید تا این بابی باشد برای درمان ضایعات قطع نخاع و یا سکته های مغزی و یا بیماران دچار ضایعات تخریب کننده عصبی موفق باشید

bertrand-russell;208997 نوشت:
تا آن جا که من می دانم سلول های بنیادی قادر به تبدیل شدن به هر نوع سلولی اعم از عصبی و ماهیچه ای هستند و به این وسیله میشه ایجاد بافت عصبی یا هر بافت دیگر کرد.
یا من در فیلم علمی تخیلی ظهور سیاره ایپ ها دیدم که فردی یک داروی ژنتیکی برای آلزایمر ساخته بود که آن را با ایجاد بافت عصبی درمان می کرد


دوست عزیز
مطلبی را که پاسخ دادید پیشنهاد یک روش درمانی است و در حال تجربه و آزمایش
منظور من این بود که آیا در بدن انسان در حالت طبیعی چنین حالتی امکان دارد که با از دست رفت بافتهای عصبی یا ماهیچه ای بدن اقدام به بافت جایگزین با عملکرد سابق خود بکند
البته زایشهای بی محابا و ناخواسته ای با مکانیسم های خاص خود وجود دارد که ما از آن به عنوان سرطان یاد میکنیم

erfan_alavi;209028 نوشت:

سلام بر شما.

یاداوری و هر امر ادراکی که کار و فعل نیاز داشته باشد ،نیاز به ابزار مادی دارد،چشم هم اگر مشکل داشته باشد اشیا را چند تایی یا تار و یا اعوجاج مانند وغیره درک می کند ،اینها همه از اختلالات ابزاری است نه روحی،روح کارش را با ابزار بدن انجام می دهد...

رابطه روح بابدن از نوع رابطه تداخل دو جسم وترکیب انها نیست،بلکه رابطه ای به صورت احاطه و معیت دارد که از ان تعبیر به اتحاد می کنند،مانند رابطه فرشتگان با امور و علل جاری در طبیعت و غیره ،به طور دقیقتر بدن مرتبه ای از نفس است،مثلا صدا و کلمات اشخاص برای ارتباط با دیگران مرتبه ای از حقایق نفسانی انها هستند که در ماده اینطوری ظاهر می گردند...

عوالم وجود برحسب مراتب است و هر مرتبه احکامی دارد که خاص همان است و قابل سرایت به مراتب دیگر نیست...مثلا مرتبه حس در مرتبه عقل وجود ندارد یعنی اینها دو مرتبه هستند که قابل سرایت به هم نیستند..عالم ماده در برابر مجردات می شه گفت چنین است..

یاعلی


erfan_alavi;209028 نوشت:

شما اول میگید شخصیت تقسیم ناپذیر است و از آن برای اثبات روح استفاده می کنید و حالا که با اختلال تجزیه هویت آشنا شدید می گویید مشکل از جسم است

bertrand-russell;209469 نوشت:
شما اول میگید شخصیت تقسیم ناپذیر است و از آن برای اثبات روح استفاده می کنید و حالا که با اختلال تجزیه هویت آشنا شدید می گویید مشکل از جسم است

سلام بر شما.

دوست عزیز شخصیت رفتاری با وحدت شخصی و یا نوعی که در امور عقلی بحث می گردد مغایر است...

نفس وحدت شخصی و حقیقی دارد یعنی از اجتماع بی شمار واحد مختلف وحدت شخصی و حقیقی به دست نمی اید،نفس را نمی توان تقسیم و تجزیه کرد یعنی ترکیب نیست به عبارتی ساده وبسیط است،ولی ماده و امور مادی قابل تقسیم به دو تا و غیره می باشد و همچنین قابل تجزیه وامتداد و زیاد و کم شدن هستند یعنی مقدار دارند...

نفس یک واحد بسیط است که مراتب دارد یعنی قوا و ادراکات حسی و تخیل و عقل از مراتب این وجود واحد است،ولی ذات نفس را نمی توان تقسیم نمود و تجزیه کرد به چند تا ....به عبارتی نفس صفات ماده را ندارد....

دوشخصیتی بودن ارتباطی به تجزیه و تقسیم ذات نفس ندارد،به عبارتی کسی که دو شخصیتی است اینطور نیست که نفسش دو تا شده یک قسمتش شخصیتی مغایر با قسمت دیگر دارد،بلکه درک انسان به واسطه اشکال در مغز چنین گشته است،در حالی که افراد معمولی و سالم از این امر منتفی هستند...

نفس در اصل مرتبه ای از علم است،که با افزایش معلومات نفسش گسترش پیدا می کند یعنی تکامل می یابد،در هر اگاهی که انسان پیدا می کند ،نفسش می شود مرتبه ای از ان اگاهی ،نتیجتا نفس مراتب مختلف معلومات شما هستند و اینطور نیست که بشود نفس را از معلوماتش جدا کرد،یعنی نفس یک چیزی نیست و معلومات یک چیز دیگر،به عبارتی نفس علم قائم به ذات است....برای درک درست این موارد نیاز به مطالعات مقدماتی می باشد...

یا علی

erfan_alavi;209563 نوشت:

سلام بر شما.

دوست عزیز شخصیت رفتاری با وحدت شخصی و یا نوعی که در امور عقلی بحث می گردد مغایر است...

نفس وحدت شخصی و حقیقی دارد یعنی از اجتماع بی شمار واحد مختلف وحدت شخصی و حقیقی به دست نمی اید،نفس را نمی توان تقسیم و تجزیه کرد یعنی ترکیب نیست به عبارتی ساده وبسیط است،ولی ماده و امور مادی قابل تقسیم به دو تا و غیره می باشد و همچنین قابل تجزیه وامتداد و زیاد و کم شدن هستند یعنی مقدار دارند...

نفس یک واحد بسیط است که مراتب دارد یعنی قوا و ادراکات حسی و تخیل و عقل از مراتب این وجود واحد است،ولی ذات نفس را نمی توان تقسیم نمود و تجزیه کرد به چند تا ....به عبارتی نفس صفات ماده را ندارد....

دوشخصیتی بودن ارتباطی به تجزیه و تقسیم ذات نفس ندارد،به عبارتی کسی که دو شخصیتی است اینطور نیست که نفسش دو تا شده یک قسمتش شخصیتی مغایر با قسمت دیگر دارد،بلکه درک انسان به واسطه اشکال در مغز چنین گشته است،در حالی که افراد معمولی و سالم از این امر منتفی هستند...

نفس در اصل مرتبه ای از علم است،که با افزایش معلومات نفسش گسترش پیدا می کند یعنی تکامل می یابد،در هر اگاهی که انسان پیدا می کند ،نفسش می شود مرتبه ای از ان اگاهی ،نتیجتا نفس مراتب مختلف معلومات شما هستند و اینطور نیست که بشود نفس را از معلوماتش جدا کرد،یعنی نفس یک چیزی نیست و معلومات یک چیز دیگر،به عبارتی نفس علم قائم به ذات است....برای درک درست این موارد نیاز به مطالعات مقدماتی می باشد...

یا علی


erfan_alavi;209563 نوشت:

درواقع شخصیت ترکیبی است از باور ها تصوارت و خاطرات یک فرد که به هیچ وجه بسیط نیست

متحیر;209183 نوشت:
با تشکر از پاسخ شما
بنده این مطلب را آوردم که یا دآور شوم سلولهای عصبی و ماهیچه ای با آسیب از دست میروند

دوست عزیز
مطلبی را که پاسخ دادید پیشنهاد یک روش درمانی است و در حال تجربه و آزمایش
منظور من این بود که آیا در بدن انسان در حالت طبیعی چنین حالتی امکان دارد که با از دست رفت بافتهای عصبی یا ماهیچه ای بدن اقدام به بافت جایگزین با عملکرد سابق خود بکند
البته زایشهای بی محابا و ناخواسته ای با مکانیسم های خاص خود وجود دارد که ما از آن به عنوان سرطان یاد میکنیم


متحیر;209183 نوشت:

همانطور که گفتم سلول های ماهیچه ای و نورون ها بعد ازتولد تقسیم نمی شوند پس بعد از نابودی جایگزین نمی شوند.البته در صورت قطع شدن مثلا پا می توان پیوند داد.در مهرداران بجز مارمولک ها و دوزیستان دم دار که فقط می توانند دم خود را از نو بسازند هیچ مهره دار دیگری نمی تواتد اعضای خود را بعد از قطع شدن بسازد.ولی بی مهرگان توانای ترمیم بافت های خود را دارند.
نوعی عروس دریایی به نام hydrozoan jellyfish وجود دارد که عمر جاودان دارد.
من فکر می کنم بیماری سرطان نیز ردی بر روح است.اگر حیات و فعالیت سلول ها از روح است چرا اجازه می دهد که آن ها از کنترل خارج شوند.

متحیر;208954 نوشت:
لطفاً منبعی را که مشخص کند سلولهای عصبی نو زایش دارند یعنی به ازاء از دست رفتن سلولهای عصبی و یا ماهیچه ای بدن با این مکانیسم اقدام به تجدید سلولهای از دست رفته ماهیچه ای یا عصبی می کند را معرفی کنید

سلام
در مورد اعصاب محیطی این گونه است که بنا به شرایطی ، اعصاب ترمیم میشوند. اما در مغز و نخاع (اعصاب مرکزی) خیر.
سلول های ماهیچه ای مخطط هم تقسیم نمی شوند ، اما در صورت مرگ و آسیب دیدن توسط سلول هایی دیگر جایگزین میشوند. یعنی آن سلول ها تبدیل به سلول ماهیچه ای میشوند...

اما مسئله ی شما بر سر متابولیسم و عدم متابولیسم سلول ها باید باشد. یعنی اینکه اگر سلولی فعالیت نداشته باشد ، درنتیجه مولکول های زیستی اش تغییر نمی کنند.
اما عموما این گونه است که اگر سلولی از دست برود ، تجزیه شده و از بدن دفع میشود. چه توسط سلول های دیگر جایگزین بشود و چه نشود.
اما گاهی مواقع ما در بدن سلول های مرده ای داریم که تا مدت ها بدون جایگزین شدن یا دفع شدن باقی می مانند. مثلا در استخوان.

سوال دیگری بود انشاءالله در خدمتم.
در ضمن ، اگر این نظریه اثبات روح برای شما پذیرفتی نیست ، نظریات دیگری هم هست.
موفق باشید.

مشکاة;210026 نوشت:
سلام
در مورد اعصاب محیطی این گونه است که بنا به شرایطی ، اعصاب ترمیم میشوند. اما در مغز و نخاع (اعصاب مرکزی) خیر.
سلول های ماهیچه ای مخطط هم تقسیم نمی شوند ، اما در صورت مرگ و آسیب دیدن توسط سلول هایی دیگر جایگزین میشوند. یعنی آن سلول ها تبدیل به سلول ماهیچه ای میشوند...

اما مسئله ی شما بر سر متابولیسم و عدم متابولیسم سلول ها باید باشد. یعنی اینکه اگر سلولی فعالیت نداشته باشد ، درنتیجه مولکول های زیستی اش تغییر نمی کنند.
اما عموما این گونه است که اگر سلولی از دست برود ، تجزیه شده و از بدن دفع میشود. چه توسط سلول های دیگر جایگزین بشود و چه نشود.
اما گاهی مواقع ما در بدن سلول های مرده ای داریم که تا مدت ها بدون جایگزین شدن یا دفع شدن باقی می مانند. مثلا در استخوان.

سوال دیگری بود انشاءالله در خدمتم.
در ضمن ، اگر این نظریه اثبات روح برای شما پذیرفتی نیست ، نظریات دیگری هم هست.
موفق باشید.


مشکاة;210026 نوشت:

چه نظریاتی برای اثبات روح دارید؟

bertrand-russell;210069 نوشت:
چه نظریاتی برای اثبات روح دارید؟

سلام
بنده کارشناس نیستم. اما ابن سینا یک نظریه دارند که توضیحش رو کارشناسان باید بدهند.
باز هم نظریات دیگری هست.
منتها بنده در این زمینه تخصصی ندارم.

سلام

ولی یه چیز بگم

شما می گویید که نرون ها باعث زنده بودن و حرکت و... هستند(حالا عین جمله نه مفهومشو می گم)

اینجا یک سوال است

پس نورون ها را چه چیزی جا به جا می کند و هدایت می کند؟!

موضوع قفل شده است