بازار در زمان حكومت امام عليه السلام!!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بازار در زمان حكومت امام عليه السلام!!

با سلام
در عصر حاضر، تجارت محور سياست دولت هاى بزرگ است ، زيرا امروزه نفت ، طلا،محصولات كشاورزى ، توليدات صنعتى و... به كشورهاى مختلف صادر مى شود و معمولا تُجّار بزرگ با دولت هاى استعماگر در ارتباط بوده و تجارت را در انحصار خود در مى آورند و انسان ها و دولت ها را به بردگى و ذلّت مى كشانند.

از اين رو على عليه السلام در نامه اش به مالك به اين نكته توجّه داشته است كه مى فرمايد:

(تجارت سالم ، باعث آرامش و رضايت جامعه است .)
و دستور مى دهد كه به امور بازرگانان توجه كند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگيرد،
تا مسلمانان خود منبع اصيل تجارت باشند و بيگانگان از اين راه تسلطى بر جامعه اسلامى پيدا نكنند.
كه به مالك اشتر نوشت :
وتَفَقَّد اُموُرَهُم بِحَضرتِك و فى حواشِى بِلادك1
(مالك ! امور تجّار و صنعت گران را شخصا برّرسى كن ، چه آنان كه در شهر مشغول تجارتند، و چه آنان كه در اطراف زندگى مى كنند.)
نكوهش از سودجويى
ابى جعفر فرازى مى گويد :
عائله امام صادق عليه السلام و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود،
امام عليه السلام به فكر افتاد از طريق تجارت عايداتى به دست آورد.

هزار دينار سرمايه فراهم كرد و به غلام خويش به نام (مصادف ) داد و فرمود:
(اين هزار دينار را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش .)
مصادف رفت و با آن پول متاعى كه قابل فروش در مصر باشد خريد و با كاروانى از تجار كه همان متاع را حمل كرده بودند به سوى مصر روانه شد.
همين كه به شهر مصر نزديك شدند، قافله اى از تجار كه از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد كردند.
كاروان تجارى مدينه ضمن گفتگو با مستقبلين وضع و قيمت و كالاى حمل شده را جويا شدند.
معلوم شد متاعى كه مصادف و دوستانش حمل كرده اند بازار خوبى دارد و آن متاع در مصر كمياب است .
صاحبان متاع از بخت نيك خود مسرور گشتند و هَم قَسَم شدند كه به سودى كمتر از صد در صد رضايت ندهند.
اتفاقا اين متاع مورد نياز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قيمت كه هست آن را بخرند.
كاروان مدينه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساندند.
(مصادف ) با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت و با خوشحالى به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شد و دو كيسه را كه در هر كدام هزار دينار بود جلوى امام عليه السلام گذاشت و گفت :
يكى از دو كيسه سرمايه اى است كه شما به من داديد و ديگرى كه مساوى اصل سرمايه است سود خالصى است كه به دست آمده است .

[=century gothic]امام عليه السلام فرمود :
اين سود خيلى زياد است ! توچه كردى كه اين همه سود را چگونه به دست آوردى ؟
[=century gothic]

[=century gothic]
[=century gothic](مصادف ) قضيّه را براى امام عليه السلام نقل كرد كه :
چون مردم مصر از اين متاع نداشتند قسم خورديم كه به كمتر از صد در صد سود خالص نفروشيم و اين كار را كرديم .
امام عليه السلام فرمود :
(سبحان اللّه ! شما سوگند خورديد كه در ميان مردم مسلمان بازار سياه درست كنيد؟:Sham:
قسم خورديد به كمتر از سود خالص مساوى اصل سرمايه نفروشيد؟
نه ، چنين تجارت و سودى را هرگز نمى خواهم .)
سپس امام عليه السلام يكى از دو كيسه را برداشت و فرمود:
(اين سرمايه من )
و به آن يكى دست نزد و فرمود:
(من به آن كارى ندارم .)
آنگاه فرمود :
(اى مصادف ! شمشير زدن از كسبِ حلال ، آسانتر است .2):Sham:
از اين گونه روايات استفاده مى شود كه وقتى مردم ، نيازمندِ متاعى هستند، جايز نيست آن متاع در انحصار فردى يا گروهى قرار گرفته و سود كلانى از آن برده شود.
[=century gothic]

[=century gothic]ادامه دارد...!

نظارت امام على عليه السلام بر بازار
امام على عليه السلام مردم را به تجارت ، تشويق مى كرد تا از اين طريق ، اقتصاد جامعه رونق بگيرد.
جمله :

اِتَّجروُا بارَكَ اللّهُ لَكُم
تجارت كنيد خداوند به شما بركت دهد 3
از آن حضرت ، مشهور است .

امّا غير از تشويق ، بر كار آنان نظارت مستقيم هم داشت تا آداب و اخلاق تجارت را بياموزند و فعّاليت هاى تجارى شان را در چهار جوب اسلام ، قرار دهند.
1
- مرحوم كلينى از جابر از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه حضرت مى فرمود:
اميرالمؤ منين عليه السلام در كوفه در پيش روى مردم هر روز صبح زود از خانه خود بيرون مى آمد، در حالى كه تازيانه اى در دست داشت كه به آن
(سبيبه 4) مى گفتند.
در بازارهاى كوفه از اين بازار به آن بازار مى گشت و در مقابل هر بازارى مى ايستاد و خطاب به آنان مى فرمود:
(اى كاسب ها! از خدا بترسيد.)
تُجّار و كسبه وقتى صداى حضرت را مى شنيدند هرچه در دستشان بود به زمين مى گذاشتند و از صميم قلب متوجّه فرمايشات اميرالمؤ منين عليه السلام مى شدند و با گوش خود مى شنيدند كه مى فرمايد:
(طلب خير را بر همه چيز، مقدم بداريد، با آسان گرفتن معامله به اموالتان بركت دهيد،
به خريداران گران ندهيد تا به شما نزديك شوند و با بردبارى اخلاق خود را زينت دهيد، و از قسم خوردن دورى كنيد، و ز دورغ گويى بپرهيزيد و از ظلم و ستم كناره بگيريد.
با مظلومين و ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد كنيد، دور ربا نگرديد و در اندازه گيرى و ميزان كم نگذاريد و اجناس مردم را بى ارزش و حقير نسازيد و خود را از مفسدين روى زمين قرار ندهيد.)

به اين نحو به تمام بازارها يكى پس از ديگرى سركشى كرده و سپس برمى گشت و براى رسيدگى به مراجعات مردم آماده شده و در جايگاه خود مى نشست 5.
در كتاب (غارات ) از ابن سعيد نقل كرده است كه امير مؤ منان عليه السلام به بازار مى آمد و خطاب به بازاريان مى فرمود:
(اى اهل بازار! از خدا بترسيد، قسم نخوريد، چرا كه قسم خوردن سرمايه را نابود كرده و بركت را از بين مى برد.
تاجر فاجر است مگر آن كسى كه حق بدهد و حق بگيرد. سلام بر شما باد.
)
و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار مى آمد و عين همان فرمايشات را به آنها گوشزد مى كرد.6

ادامه دارد...!

در دعائم الاسلام از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده است كه :
آن حضرت در حالى كه تازيانه اى به دست مى گرفت در بازارها به راه مى افتاد و كسانى را كه در خريد و فروش ‍ مسلمين كم فروشى و يا تقلب مى كردند با آن تنبيه مى كرد.
اصبغ بن نباته مى گويد :
روزى به حضرت عرض كردم ، شما در منزل بمانيد، من عوض شما اين كار را انجام مى دهم .

امام على عليه السلام فرمود:
(اى اصبغ ! اين چه نصيحت و خيرخواهى است ؟)
اصبغ مى گويد :
حضرت بر مركب رسول خدا صلى الله عليه و آله يعنى
(شهبا) سوار مى شدند و تمام بازارها را يكى پس از ديگرى زير پا مى گذاشتند.
روزى به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود:
(اى قصابان ! در كار گوسفندان شتاب مكنيد و پس از ذبح بگذاريد روح از بدنشان بيرون رود مبادا بر گوشت بدميد.)
سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود:
(خوب و بد خرما را در مَعرض ديدِ مُشترى قرار دهيد.)
بعد بين ماهى فروش ها رفت و فرمود:
(غير از ماهى حلال گوشت ، ماهى ديگرى نفروشيد، از فروش ماهى هايى كه در دريا مرده و موجِ آب ، آنها را بيرون انداخته خوددارى كنيد.)
سپس به محله كناسه (محلى است در كوفه ) آمد كه در آن جا تجارتهاى مختلفى وجود داشت ، خطاب به خريداران و فروشندگان فرمود:
(اى بازرگانان ! قسم خوردن در اين بازارها رايج شده قسمهايتان را با دادن صدقه در آميزيد، و از قسم خوردن خوددارى كنيد كه خداوند متعال كسى را كه به دورغ قسم خورده باشد، منزّه و پاك نخواهد كرد.7

ادامه دارد...!

مرحوم كلينى نقل مى كند كه :
حضرت امير عليه السلام به كنيزى برخورد كرد كه از قصابى گوشت مى خريد و مى گفت :
گوشت زيادتر بده .
اميرالمؤ منين عليه السلام به قصاب فرمود :
(گوشت را زيادتر بده ، زيرا بركت را بيشتر مى كند.8)

نظير اين حديث در (كنزالعمال ) آمده كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمود:
(زيادش كن ، زيرا نيكوتر است براى فروش تو.9)

در حديث ديگرى آمده است كه :
اميرالمؤ منين على عليه السلام داخل بازار شد، و فرمود:
(اى جماعت گوشت فروش ها! هر كس از شما در گوشت گوسفند بدمد از ما نيست )
مردى كه به آن حضرت ، پشت كرده بود، گفت :
قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز.
امام عليه السلام بر پشت او زد و فرمود:
(اى گوشت فروش ! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است ؟!)
گفت :
پروردگار عالم .
امام فرمود :
(خطا رفتى ، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابى نيست .)
آن مرد درباره كفاره سوگندى كه ياد كرد، سؤ ال نمود.
امام عليه السلام فرمود :
(تو به پروردگار خود، قسم نخورده اى .10)

كتابى از مسند عبد بن حميد از مطرف نقل مى كند كه گفت : از مسجد كه بيرون آمدم مردى از پشت سرم با صداى بلند گفت :
(دامن لباست را جمع كن تا لباست پاكيزه بماند و از بين نرود.)
پشت سر او به راه افتادم .
او دامنى بر تن و ردايى بر دوش و شلاّقى در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشين مى آمد.
پرسيدم : اين مرد كيست ؟
گفتند :
على بن ابى طالب اميرالمؤ منين عليه السلام است .

حضرت آمد تا اين كه به بازار شتر فروش ها رسيد، به آنها چنين خطاب كرد:
(بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابود مى كند)
سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا برده اى را ديد كه گريه مى كند، پرسيد: چرا گريه مى كنى ؟
گفت :
اين مرد خرمايى را به يك درهم به من فروخت ولى آقايم آن را قبول نكرده و پس داد.
اميرالمؤ منين عليه السلام به خرما فروش فرمود :
(خرما را بگير و درهمش را پس بده كه اين برده از خود اختيارى ندارد)
مرد خرما فروش اطاعت كرد و درهمش را پس داد.11

ادامه دارد...!

مرحوم اربلى در (كشف الغمّه ) نظير حديث فوق را نقل كرده و در آخر حديث مى گويد :
اميرمؤ منان عليه السلام پس از آن به بازار كرباس فروشان آمد، به پيرمردى فرمود :
اى پيرمرد! يك پيراهن به سه درهم مى خواهم .
چون پيرمرد امام را شناخت ، حضرت از او خريد نكرد و به سراغ فروشنده ديگرى رفت . باز او هم على عليه السلام را شناخت .
حضرت از او هم پيراهن را نخريد.
امام وارد مغازه اى شد كه نوجوانى در آن جنس مى فروخت ، از او پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد و آن را پوشيد.
در آن حال مى گفت :
(حمد و سپاس خداى را كه پوشاند مرا از پشم به طورى كه هم در نزد مردم جمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم .)
شخصى آنجا حاضر بود سؤ ال كرد :
يا اميرالمؤ منين ! اين كه خواندى از خودت روايت است يا از رسول خدا شنيدى ؟.
فرمود :
(از رسول خدا شنيدم كه موقع پوشيدن لباسش چنين حمدى را مى كرد.)
در اين هنگام پدر جوانك ، صاحب مغازه آمد.
شخصى به صاحب مغاه گفت :
خبر دارى اميرالمؤ منين عليه السلام از پسرت پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد؟
پدرِ پسرك گفت :
چرا دو درهم نگرفتى ؟
بلافاصله يك درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالى كه امام با جمعى از مسلمانان جلوى باب رحبه نشسته بودند.
عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين ! اين درهم را بگيريد؟
حضرت امير فرمود :
(شاءن اين درهم چيست ؟)
مرد گفت :
پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يك درهم زياد داده ايد.
امام عليه السلام فرمود :
باعَنى رِضَاىَ وَ اءخَذَ رِضَاهُ
( من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت )
امام يك درهم را از او نگرفت .
12

ادامه دارد...!


در منابع متعدد حديثى و تاريخى آورده اند كه :

على عليه السلام به تنهايى در بازارها راه مى رفت و گمشدگان را راهنمايى مى كرد، به دنبال گمشدگان مى رفت و ناتوانان را دستگيرى مى كرد.
- در خبر ديگرى آمده است كه :
آن حضرت عليه السلام باربر را در حمل بار، كمك مى كرد و بر فروشندگان مى گذشت و اين آيه قرآن را براى آنان مى خواند:
تِلكَ الدَّارُ الا خِرَةِ نَجعَلُهَا لِلَّذي نَ لاَيُري دُونَ عُلُوّا فِى الارْضِ وَ لاَفَسَادا13
(اين نعمت هاى بهشت براى كسانى است كه در دنيا قصد برترى طلبى و فساد انگيزى ندارند.)
و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرت عليه السلام مى فرمود:
(اين آيه درباره حاكمان و توانمندان از مردم ، نازل گشته است .14
- روايت شده است كه :
آن حضرت عليه السلام بالاى سر خياطى ايستاد و به او فرمود:
(اى خيّاط! مادرانِ فرزند مُرده به عزايت بنشينند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير و نزديك به هم سوزن بزن كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه :
خداوند، خيّاط خائن را در روز قيامت (در حالى كه جامه اى را كه در دنيا دوخته و در آن خيانت كرده برتن اوست ) محشور مى كند.
از اضافات پارچه بپرهيز كه صاحب جامه ، نسبت به آنها مقدّم است .
آنها را براى خود نگه مدار تا بعدا آنها را به افراد صاحب نفوذ (كه پارچه كم آورده اند) بدهى و در مقابل آن ، جبران و پاداش بخواهى .)( 15)
- در حديث ( حبابه ) آمده است كه گفت :
حضرت على عليه السلام را در بين ماءموران انتظامى ديدم شلاّقى در دست داشت و با آن ، كسانى كه ماهى هاى بى فَلس و حرام و مارماهى و ماهى خاردار را مى فروختند تنبيه مى كرد.( 16)
- ابن حزم در (المحلى ) از حبيش روايت كرده كه او گفت :
على بن ابى طالب عليه السلام خرمن هايى را كه در عراق احتكار كرده بودم را فقرا بخشيد كه اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات كوفه سود مى بردم .( 17)

- و نيز در همان كتاب از (ابى الحكم ) نقل مى كند كه گفت :
گندم هاى احتكار شده به ارزش صد هزار (دينار) بود.( 18

ادامه دارد...!

موضوع قفل شده است