خداوند دانای مطلق نیست

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداوند دانای مطلق نیست

اینکه خداوند دانای مطلق است یعنی او همه چیز را می داند حتی قبل از اتفاق افتادن و این یعنی او می داند که فرد چه کاری انجام خواهد داد و فرد نمی تواند غیر از آن کار را انجام دهد چون اگر غیر از آنچه که خدا انتظار داشته انجام دهد این یعنی خدا دانای مطلق نیست.و اینکه او سرنوشت کسی را بداند نمی تواند آن را تغییر دهد چون اگر تغییر دهد یعنی او دانای مطلق نیست.
او حتی عاجز از فکر کردن است چون ما انسان ها فکر می کنیم چون چیزی را نمی دانیم و خدا که همه چیز را می داند نمی تواند فکر کند.
و اینکه او دانای مطلق است یعنی او می داند چه کسی به بهشت می رود و چه کسی به جهنم و این یعنی وجود ما بیهوده بوده است و خدا حکیم نیست.
از آن جا که میان اختیار انسان و وجود دانای مطلق تناقض وجود دارد و وجود اختیار در انسان بدیهی است پس خدا دانای مطلق نیست.

سلام علیکم _ بسیار عالی _ آیا شما معنای مطلق را میدانید که اینگونه نتیجه گیری کردید؟

alcatraz;205643 نوشت:
اینکه خداوند دانای مطلق است یعنی او همه چیز را می داند حتی قبل از اتفاق افتادن و این یعنی او می داند که فرد چه کاری انجام خواهد داد و فرد نمی تواند غیر از آن کار را انجام دهد چون اگر غیر از آنچه که خدا انتظار داشته انجام دهد این یعنی خدا دانای مطلق نیست.و اینکه او سرنوشت کسی را بداند نمی تواند آن را تغییر دهد چون اگر تغییر دهد یعنی او دانای مطلق نیست.
او حتی عاجز از فکر کردن است چون ما انسان ها فکر می کنیم چون چیزی را نمی دانیم و خدا که همه چیز را می داند نمی تواند فکر کند.
و اینکه او دانای مطلق است یعنی او می داند چه کسی به بهشت می رود و چه کسی به جهنم و این یعنی وجود ما بیهوده بوده است و خدا حکیم نیست.
از آن جا که میان اختیار انسان و وجود دانای مطلق تناقض وجود دارد و وجود اختیار در انسان بدیهی است پس خدا دانای مطلق نیست.

بسم الله

این سخن شما به این معناست که احتمالا شما معنای دقیق علم الهی را نمی دانید و نیز از جبر و اختیار آگاهی ندارید

خداوند دانای مطلق است یعنی او نسبت به تمام امور علم کامل و تفصیلی دارد.اما این علم او باعث نمی شود که اختیار از کسی سلب شود

انسان مختار است، یعنی نسبت به انجام کارهایش اختیار دارد و می تواند از بین چند راه یکی را با اختیار خود انتخاب کند، واین با علم الهی منافاتی ندارد. زیرا خداوند با علم کامل خود میداند که انسان مختار ، با اختیار تام خود چه راهی را انتخاب می کند.

و اگر انسان با اختیار خود تغییر مسیر دهد و سرنوشت خود را عوض کند خداوند با علم کامل خود عالم به این تغییر مسیر اوست و علم او هرگز سبب سلب اختیار از انسان نمیشود و اختیار کامل انسان نیز دلیل بر دانای مطلق نبودن خدا نمی شود.

زیرا او به اعمال انسان که با اختیار تام او صورت می گیرد، علم کامل دارد.

او می داند که انسان مختار ،چه عملی انجام می دهد که به سبب عمل خود به بهشت یا جهنم برود.وجود ما برای این است که ما با اختیار خود بهشت یا جهنم را انتخاب کنیم .

خداوند نیازی به فکر کردن ندارد که بخواهیم بگوییم او از فکر کردن عاجز است!!!

اختیار انسان امری بدیهی است و خداوند نسبت به اعمال مختارانه ما علم دارد و اگر ما با اختیار خود تغییر مسیر دهیم باز هم خارج از علم او نیست ،چون او به همان تغییر مسیر مختارانه ما نیز علم دارد.پس هیچ تناقضی بین این دو وجود ندارد.

bina88;205648 نوشت:
سلام علیکم _ بسیار عالی _ آیا شما معنای مطلق را میدانید که اینگونه نتیجه گیری کردید؟

bina88;205648 نوشت:

مطلق یعنی جدا

فاطمه بانو;205734 نوشت:
بسم الله

این سخن شما به این معناست که احتمالا شما معنای دقیق علم الهی را نمی دانید و نیز از جبر و اختیار آگاهی ندارید

خداوند دانای مطلق است یعنی او نسبت به تمام امور علم کامل و تفصیلی دارد.اما این علم او باعث نمی شود که اختیار از کسی سلب شود

انسان مختار است، یعنی نسبت به انجام کارهایش اختیار دارد و می تواند از بین چند راه یکی را با اختیار خود انتخاب کند، واین با علم الهی منافاتی ندارد. زیرا خداوند با علم کامل خود میداند که انسان مختار ، با اختیار تام خود چه راهی را انتخاب می کند.

و اگر انسان با اختیار خود تغییر مسیر دهد و سرنوشت خود را عوض کند خداوند با علم کامل خود عالم به این تغییر مسیر اوست و علم او هرگز سبب سلب اختیار از انسان نمیشود و اختیار کامل انسان نیز دلیل بر دانای مطلق نبودن خدا نمی شود.

زیرا او به اعمال انسان که با اختیار تام او صورت می گیرد، علم کامل دارد.

او می داند که انسان مختار ،چه عملی انجام می دهد که به سبب عمل خود به بهشت یا جهنم برود.وجود ما برای این است که ما با اختیار خود بهشت یا جهنم را انتخاب کنیم .

خداوند نیازی به فکر کردن ندارد که بخواهیم بگوییم او از فکر کردن عاجز است!!!

اختیار انسان امری بدیهی است و خداوند نسبت به اعمال مختارانه ما علم دارد و اگر ما با اختیار خود تغییر مسیر دهیم باز هم خارج از علم او نیست ،چون او به همان تغییر مسیر مختارانه ما نیز علم دارد.پس هیچ تناقضی بین این دو وجود ندارد.


فاطمه بانو;205734 نوشت:

اینکه خدا می داند انسان با اختیار خود چه کار می کند غیر از جبر چه چیزی را اثبات می کند.در خود قرآن هم آمده که خدا بر همه چیز آگاه است.من برای شما یک برهان می آورم.
1-من با ختیار خود میان گزینه الف و ب،الف را انتخاب می کنم.
2-خداوند دانای مطلق است.یک دانای مطلق همه چیز را می داند.و دانش او کاملا صحیح است.
3-خدا می داند من الف را انتخاب می کنم و نمی توانم ب را انتخاب کنم.
درنتیجه میان اختیار انسان و دانای مطلق بودن خدا تناقض وجود دارد.
در ضمن هیچ موجودی دارای اختیار تام نیست.چون جبر وجود دارد.مانند جبر تولد،جبر اجتماعی،جبر ژنتیک،جبر والدین،جبر جنسیت،جبر تاریخی،جبر جغرافیایی

alcatraz;205767 نوشت:
اینکه خدا می داند انسان با اختیار خود چه کار می کند غیر از جبر چه چیزی را اثبات می کند.در خود قرآن هم آمده که خدا بر همه چیز آگاه است.من برای شما یک برهان می آورم. 1-من با ختیار خود میان گزینه الف و ب،الف را انتخاب می کنم. 2-خداوند دانای مطلق است.یک دانای مطلق همه چیز را می داند.و دانش او کاملا صحیح است. 3-خدا می داند من الف را انتخاب می کنم و نمی توانم ب را انتخاب کنم. درنتیجه میان اختیار انسان و دانای مطلق بودن خدا تناقض وجود دارد. در ضمن هیچ موجودی دارای اختیار تام نیست.چون جبر وجود دارد.مانند جبر تولد،جبر اجتماعی،جبر ژنتیک،جبر والدین،جبر جنسیت،جبر تاریخی،جبر جغرافیایی

بسم الله

نتیجه برهان شما غلط است. اینکه خدا میداند شما با اختیار خود الف را انتخاب می کنید و علم او هم صحیح است، دلیل بر این نمی شود که شما نتوانید ب را انتخاب کنید.

اگر شما با اختیار خود در میانه راه، تغییر مسیر دهید خدا به این تغییر مسیر شما هم آگاه است. اما علم او هیچ جبری برای شما نمی آورد.

منظور من از اختیار تام، توانایی تصمیم گیری است. البته جبرهایی که شما می فرمایید قبول دارم. اما هیچکدام از آنها قدرت تصمیم گیری را از شما سلب نمی کنند.

مگر اینکه مثلا شرایط ویژه ای باشد که مثلا اسلحه روی سر فرد گذاشته اند که تو باید فلان کار را انجام دهی. در اینجا هم باز انجام دهنده نهایی، خود فرد است که می تواند نکند.

به همین دلیل در روایات داریم که: نه جبر کامل و نه اختیار کامل، بلکه امری بین این دو است.

بسیاری از افراد بودند که بعضی از همین جبرهایی که شما نام بردید داشتند، مثل جبر والدین یا محیط یا ژنتیک، اما با اختیار خود آنها را کنار زده و اثرات بد آن را از بین برده اند. مثل ادواردو آنیلی

این برهان درست است من به این دلیل نمی توانم ب را انتخاب کنم چون خدا می دانسته من الف را انتخاب می کنم.و اگر ب را انتخاب کنم این یعنی خدا اشتباه می کرده

سلام
من هم دوست داشتم یک نظری داده باشم
اولا معنی مطلق رو که نوشتید جدا .این نیست
مطلق یعنی .کل.یعنی شایع در جنس خود
مثلا علم مطلق .یعنی کل علوم.قدرت مطلق یعنی کل و تمام قدرت ها

و در مورد سوال تون هم مثالی میزنم
اولا معنی جبر رو بگم
جبر یعنی موجود مجبور مورد جیر و قهر موجودی غیر قرار بگیرد
این موجود غیر .میتواند 2 عامل باشد
1 عالم بالا 2 محیط

حالا مثال.فرض کنیم اصلا خدایی نیست
فرض کنید علی با اسلحه ممد را کشت و شما این صحنه را دیدید
ایا علی در کشتن ممد مختار بود؟بله.چون میتوانست نکشه
حالا در زمان سفر کنید و به زمانی برید که علی هنوز ممد را نکشته اما شما از اینده خبر دارید
ایا علی در کشتن ممد مختار است؟
اگه بله که همه چیز حله با اینکه شما از اینده خبر دارید اما باز هم قبول دارید که علی مختار است
اما به نظر بگید نه
پس چطور است که زمانی که شما از اینده باخبر نبودید.علی در کشتن یا نکشتن ممد مختار بود.اما حالا که با خبر شدید او مجبور شده؟
و این جبر از طرفه کی به علی وارد میشه؟
شما جزو کدام دسته جبری هستید ؟عالم بالا؟یا محیط؟هیچکدام
پس علی مجبور نیست
انچه روشن است علی ضرورتا باید یک انتخاب بکند .بسته به میل علی انتخابش به یک طرف سوق پیدا میکند .از غذا شما که از اینده امدید میدانید میل علی به کدام طرف سوق دارد .دانستن شما جبری برای علی درست نکرده.زیرا علی ان کار که میل درونیش گفته انجام میدهد
و اگر علی 100 بار هم در اون موقعیت قرار بگیره همون انتخاب اولی رو میکنه(البته به شرط اینکه از نتیجه کار و انتخابش با خبر نباشه.و پشیمونی یا خوشنودی نسبت به اون انتخاب لمس نکرده باشه)

شاید بگید اگر اینده ای که من دیدم درست باشه پس علی مجبوره اون انتخاب کشتن رو انجام بده .
پس مختار نیست چون اگر نسبت به اختیارش نکشتن رو انتخاب کنه اینده ای که من دیدم غلط از اب درمیاد و این متناقض هست.در نتیجه برای اینکه همه چی درست باشه علی باید کشتن رو انتخاب کنه

تنها جواب این هست که علی کشتن رو انتخاب میکند و اگر 1000 بار دیگر در اون موقعیت قرار بگیرد با اینکه مختار هست باز هم کشتن رو انتخاب میکند زیرا میل علی به اون سمت سوق پیدا کرده .و چون میل علی به کشتن هست این محال است که نکشتن را انتخاب کند با اینکه توانایی انتخاب نکشتن را دارد
و دانستن شما از انتخابش هیچ تاثیری روی ان ندارد
همین مثال مصداق خداوند است

در هر صورت ما همه از روی میل درونی بر سر 2 راهی انتخاب میکنیم .و حتی بعضی از موارد هم از قبل میدونیم مثلا میدونیم اگر سر 2 راهی برسیم که یک طرف اتش و یک طرف اب باشد مسلما اب را انتخاب میکنیم.اما با این حال اگر ان زمان بیاید ما مختاریم و میتوانیم حتی اتش را انتخاب کنید
چون میل بدن ما نسبت به اب طبعی خوش دارد از قبل میدانیم انتخاب چیست اما باز هم مختاریم.پس دونستن نقشی در انتخاب ندارد

در بعضی موارد هم ما از انتخاب اینده خبر نداریم مثلا نمیدانیم در ان زمانی که سر 2 راهی قرار بگیریم چه شرایطی داریم ایا سرد موم هست؟ایا گرم مون هست؟
اما خدا از شرایط ما در اینده خبر داردو میدانید مثلا مادر ان زمان سردمان میشود پس میدانید که ما اتش را انتخاب میکنید زیرا برای گرما به اتش نیاز داریم
(البته روش خدا این نیست که فکر کنه و نسبت به معلومات تصمیم بگیره.بلکه اینده برای خدا معلوم هست)
در نتیجه دانستن اینده و انتخاب شما .از سوی خدا هیچ تاثیری در اختیار یا انتخاب شما ندارد
شما ضرورتا میلتان به یک طرف سوق پیدا میکند و خدا از ان با خبر است

کاربر gsaeedاینکه شما بدانید علی ممد را می کشد و دانش شما صحیح و غیرابطال پذیر باشد.این یعنی علی محکوم به کشتن ممد است و اختیاری ندارد.ولی خدا که دانای مطلق است از تمامی شرایط و اتفاقات با خبر است مثلا از واکنش های شیمیایی مغز که منجر به چه رفتارهایی می شود و اینکه چند گلوله شلیک خواهد کرد و به کجا خواهد زد.
اینکه خدا از اتفاقات آینده با خبر است یعنی همه ی اتفاقات از پیش تعیین شده است.برای فهمیدن این جمله شما را با جبرگرایی و سرنوشت گرایی آشنا می کنم.جبرگرایی یک موضوع فلسفی ست که بر طبق آن هر رویدادی از جمله شناخت، رفتار، تصمیمات و کنش‌های آدمی به صورت علی توسط یک زنجیرهٔ پیوسته‌ای از رخدادهای پیشین تعیین شده‌است. جبرگرایی را به شکل دیگری نیز می‌توان تعریف نمود: فرضیه‌ای که بر طبق آن در هر لحظه یک و تنها یک آیندهٔ فیزیکی ممکن و شدنی وجود دارد.این یعنی خدا که زنجیره ی علت و معلول را آغاز کرده از سرانجام آن اطلاع داشته است.تصور غلط بسیار رایجی که در مورد جبرگرایی وجود دارد اینست که بسیاری گمان می‌کنند جبرگرایی لزوماً گویای اینست که بشر یا افراد هیچ تأثیری بر آینده و رویدادهای آینده ندارند. به این دیدگاه سرنوشت گرایی یا تقدیر گرایی (fatalism) گفته می‌شود. در حالی که جبر گرایان عقیده دارند که آدمی بر آینده و رویدادهای آینده تأثیر دارد اما میزان ِ تأثیر فرد، خود به رویدادهای گذشته و آینده بستگی دارد.

من وارد بحث نمیشم مسلما من هم برای خودم دلایلی دارم که نقد شما به وجود خدا رو وارد نمیدونم اما از بیان فصیر ان برخودار نیستم بهتر هست کسانی که درس این کار را خواند توضیح بدن.چون با بیان بهتر توضیح میدن.من به خودم اجازه نمیدم درصدد جواب دادن به فردی که سوال یا برهان اورده بر ایم و ان کار را از پاسخ گویان سایت انتظار دارم
در مورد جبر گرایی هم نظری بدم
به نظر من کوچکترین رخداد هایی که اتفاق می افتد .عامل ان تمام جنبندات تاریخ زمین و عواملی محیطی در تمام زمانی که زمین شروع به کار کرد هستند
مثلا اینکه شما الان دارید با من بحث میکنید باعث این کار.تمام جنبندات تاریخ زندگی کره زمین هستن.به نوعی همه چیز در این امر که امروز من این بحث رو ادامه میدم نقش دارد
به گفته دانشمندی دلیل طوفان در سواحل ژاپن میتواند بال زدن پروانه ای در جنگل های امازون باشد
که اشاره به ربط وقایع به هم هست.از این نظر به خصوص در جامعه شناسی و روانشناسی استفاده شده
الا ایهال.من نظرم رو دادم
البته با موضوع تاپیک موافق هستم.و دلایلی جدا دارم برای اثبات موضوع تاپیک.که البته جدا جدا درباره عناوین بحث از پاسخگو ها مطلب جمع میکنم تا بعدا در تاپیکی همه را یک جا نمایش بدم.

قبلا هم گفتم دلیل اینکه خدا علیم مطلق نیست این هست که اصلا عالم مطلق محال عقلیست
با این حال که با موضوع موافق هستم اما اشکال وارده از نظر من منتفی هست که اینرو پاسخگو بهتر میتونه توضیح بده

بنظرم این هم بتونه کمک کنه...

از اميرالمؤمنين حضرت علی ع سؤال شد كه پروردگارت را به چه شناختى ؟

فرمود : به آنچه خودش خود را برايم معرفى كرده.

عرض شد : چگونه خودش را به تو معرفى كرده ؟

فرمود : هيچ صورتى شبيه او نيست و به حواس درك نشود و به مردم سنجيده نشود ، در عــيــن دورى نزديك

است و در عين نزديكى دور (با آنـكه از رگ گردن به بندگانش نزديك‏تر است ، بندگان در نهايت پستى و او در

نهايت علو است) برتر از از همه چيز است و گفته نشود چيزى برتر از اوست ، جلو همه چيز است و نتوان

گفت جلو دارد (پس او بودنش به معنى تقدم رتبه و علت بودن اوست نه جلو بودن مكانى) در اشياء داخل

است نــه مـانند داخل بودن چيزى در چيزى (بلكه به معنى احاطه علم و تدبير و فيضش با جزاء ممكنات) از

همه چيز خارجست نه مانند چيزى كـه از چيزى خارج باشد (بلكه بمعنى شباهت نداشتن به هيچ چيز) منزه

است آنكه چنين است و جز او چنين نيست ، و او سر آغاز همه چيز است.

من با جبر موافقم.

چون ما در داخل سیستمی قرار داریم که نمی توانیم خارج از آن عمل کنیم از این نظر جبر کامل است. مثلا آیا ما انتخاب کرده ایم که فرایند تصمیم گیری مغز ما چگونه باشد. افراد بر اساس شخصیت و باورهایشان تصمیم می گیرند و ما در شکل گیری این باورها نقشی نداشته ایم و این شیمی مغز ما هست که در تصمصم گیری ما نقش بازی می کند بنابرای مغز ما نمی تواند خارج از فرایند معمول عمل بکند. به عبارت دیگراین شرایط و شخصیت افراد و سابقه آنها است که در تصمیم گیری هایشان موثر هستند.

به عبارت دیگر اگر امام حسین(ع) دقیقا همان سابقه و پرورش امام حسن(ع) را داشتند و در شرایط اجتماعی و سیاسی زمان امام حسن(ع) قرار می گرفتند همان تصمیم امام حسن را می گرفتند و برعکس. که از نظر تئوری امکان پذیر است ولی از نظر عملی هیچ ۲ نفری نمی توانند دقیقا ژنتیک یکسان و شرایط تربیتی یکسان داشته باشند بنایراین هر انسانی متفاوت از بقیه انسانها است. و طبیعتا در تصمیم گیری ها هم ممکن متفاوت عمل می کند ولی این تصمیم برایند چیزهایی است که خودش نقشی در آنها نداشته است.

امید وارم توانسته باشم منظورم را برسانم.

یک مثال دیگر برای اثبات تناقض میان دانای مطلق بودن خدا و اختیار انسان داستان حضرت خضر و موسی است که در آن داستان حضرت خضر کودکی را می کشد.به این خاطر که در آینده کافر می شود و والدین خود را نیز کافر می کند.این کار به دستور خدا انجام شد.چون خدا می دانسته آن کودک کافر می شود و در نتیجه آن کودک نمی توانسته مومن باقی بماند و محکوم به کافر شدن است.ولی حضرت خضر با کشتن او سرنوشت او را تغییر داد که باز هم این کار ثابت می کند خدا دانای مطلق نیست چون اگر خدا سرنوشت کسی را تغییر دهد این یعنی او به درستی چیزی را نمی دانسته.

alamuti;206448 نوشت:
من با جبر موافقم.

چون ما در داخل سیستمی قرار داریم که نمی توانیم خارج از آن عمل کنیم از این نظر جبر کامل است. مثلا آیا ما انتخاب کرده ایم که فرایند تصمیم گیری مغز ما چگونه باشد. افراد بر اساس شخصیت و باورهایشان تصمیم می گیرند و ما در شکل گیری این باورها نقشی نداشته ایم و این شیمی مغز ما هست که در تصمصم گیری ما نقش بازی می کند بنابرای مغز ما نمی تواند خارج از فرایند معمول عمل بکند. به عبارت دیگراین شرایط و شخصیت افراد و سابقه آنها است که در تصمیم گیری هایشان موثر هستند.

به عبارت دیگر اگر امام حسین(ع) دقیقا همان سابقه و پرورش امام حسن(ع) را داشتند و در شرایط اجتماعی و سیاسی زمان امام حسن(ع) قرار می گرفتند همان تصمیم امام حسن را می گرفتند و برعکس. که از نظر تئوری امکان پذیر است ولی از نظر عملی هیچ ۲ نفری نمی توانند دقیقا ژنتیک یکسان و شرایط تربیتی یکسان داشته باشند بنایراین هر انسانی متفاوت از بقیه انسانها است. و طبیعتا در تصمیم گیری ها هم ممکن متفاوت عمل می کند ولی این تصمیم برایند چیزهایی است که خودش نقشی در آنها نداشته است.

امید وارم توانسته باشم منظورم را برسانم.


alamuti;206448 نوشت:

حتی اختیار نیز جبر است چون انسان انتخاب نکرده دارای اختیار باشد و به قول ژان پل سارتر انسان محکوم است به آزادی.
بیشتر این محیط است که رفتار های ما را تعیین می کند نه خود ما و ما نمی تونیم فراتر از محیط عمل کنیم.
فروید میگه نود درصد شخصیت فرد در دوران کودکی شکل می گیرد و حوادث دوران بزرگسالی تاثیر چندانی بر شخصیت فرد ندارد در واقع شخصیت ما زمانی شکل می گیرد که ما اختیاری نداریم و دیگران و محیط آن را تعیین می کنند.

alcatraz;205643 نوشت:
از آن جا که میان اختیار انسان و وجود دانای مطلق تناقض وجود دارد و وجود اختیار در انسان بدیهی است پس خدا دانای مطلق نیست.

باسمه تعالی، سلام بر شما

جناب alcatraz

، برای روشنتر شدن پاسخ، می توانید، مراجعه ای به تاپیک
http://www.askdin.com/thread2781-4.html پست38، داشته باشید، اگر در خصوص سوالتان مشکلی بود، بفرمایید.

اما شما جناب

alcatraz-return

alcatraz-return;206796 نوشت:
یک مثال دیگر برای اثبات تناقض میان دانای مطلق بودن خدا و اختیار انسان داستان حضرت خضر و موسی است که در آن داستان حضرت خضر کودکی را می کشد.به این خاطر که در آینده کافر می شود و والدین خود را نیز کافر می کند.این کار به دستور خدا انجام شد.چون خدا می دانسته آن کودک کافر می شود و در نتیجه آن کودک نمی توانسته مومن باقی بماند و محکوم به کافر شدن است.ولی حضرت خضر با کشتن او سرنوشت او را تغییر داد که باز هم این کار ثابت می کند خدا دانای مطلق نیست چون اگر خدا سرنوشت کسی را تغییر دهد این یعنی او به درستی چیزی را نمی دانسته.

نکته که در ماجرای حضرت حضرت موسی و خضراست، همان نکته تناقض میان علم الهی و اختیار انسان است که در مطالب گذشته مطرح شده است، در مورد انتخاب و اصطفای پیامبران الهی هم همین مطلب مطرح می شود که خداوند می داند، مقام نبوت و پیامبری را به چه کسی بدهد، این علم خدا و وجود پیامبران مختار الهی هیچ منافاتی با هم ندارند.

البته چه بسا شبهات دیگری در خصوص مسأله جریان حضرت موسی و خضر وجود داشته باشد؛ مثل اینکه از طرفی خدا می داند که در آینده، سرنوشت این کودک چه می شود، ولی در عین حال، سرنوشت واقعی این کودک این بوده است که کشته شده است، این علم به آینده کودک که کافر می شود، با علم به این کودک مقتول چگونه قابل جمع است؟

جواب اجمالی مطلب این است که علم به آینده کودک کافر مربوط به علم به اقتضایات و تمام شرایط حاکم بر وجود این کودک است، و این مربوط به لوح محو و اثبات می شود، اما حقیقت سرنوشت این کودک مقتول، مربوط به لوح محفوظ است.

alcatraz-return;206924 نوشت:
حتی اختیار نیز جبر است چون انسان انتخاب نکرده دارای اختیار باشد و به قول ژان پل سارتر انسان محکوم است به آزادی. بیشتر این محیط است که رفتار های ما را تعیین می کند نه خود ما و ما نمی تونیم فراتر از محیط عمل کنیم. فروید میگه نود درصد شخصیت فرد در دوران کودکی شکل می گیرد و حوادث دوران بزرگسالی تاثیر چندانی بر شخصیت فرد ندارد در واقع شخصیت ما زمانی شکل می گیرد که ما اختیاری نداریم و دیگران و محیط آن را تعیین می کنند.

شما از طرفی به قول سارتر متمسک شده و انسان را محکوم آزادی و اختیار دانسته اید، از طرف دیگر می خواهید به گونه ای عامل رفتارهای انسان را به محیط برگردانید نه به اختیار انسان، بلاخره انسان محکوم است به اینکه آزاد و مختار باشد یا محکوم محیط است که آزاد نباشد؟

برادر عزیز، انسان یک شخصیتی دارد که اراده و اختیار از ذاتش قابل انفکاک نیست، مرتبه خلقت انسان، مساوی با اختیار است، یعنی اختیار انسان به اندازه مرتبه وجودی انسانی اوست، منتها این اختیار حقیقتا با قابلیت رشد تکاملی انسان قابل نقص و کمال است، یعنی رشد انسان، باعث رشد شدت اختیاری او می شود و به هر اندازه ای که انسان متکاملتر بشود، تأثیرات محیط و مقهوریت او کمتر می شود.(دقت کنید)

حتی خدا هم نمی تواند اختیار داشته باشد چون نمی تواند خلاف آنچه که درباره ی آینده خود می داند عمل کند.

bertrand-russell;207821 نوشت:
حتی خدا هم نمی تواند اختیار داشته باشد چون نمی تواند خلاف آنچه که درباره ی آینده خود می داند عمل کند.

باسمه تعالی، سلام بر شما جناب برتراند راسل

ابتدا باید به حضور جناب برتراند راسل عرض کنم که پاسخ سوال شما مقداری نیاز به دقت و توجه دارد.

دوست عزیز، آیا خداوند در زمان قرار می گیرد که آینده ای برای او باشد؟ آیا علم الهی جدای از اختیار اوست؟

اولا، خداوند موجودی نیست که مقهور زمان و مکان باشد، بلکه خالق زمان و مکان است.

ثانیا، علم الهی، علم حصولی نیست، بلکه علم حضوری است.

ثالثا، صفت علم و اختیار الهی، عین ذات الهی و فعل اختیاری الهی، از علم الهی جدا نیستند، بلکه عین همند.(دقت کنید)

[=Arial Black]بنام دانای مطلق
با صلوات بر محمد وال محمد

دوستان خدا رو با انسان مقایسه نکنید .خدا انسان نیست که در زمان محصور باشد(نعوذبالله). اوست که زمان رو افریده. او نیاز به فکر کردن ندارد چون خود او برای این انسان ناقص فکر رو افرید تا در این جهان بیاندیشد و زندگی کند.
.دوست عزیزی نوشتن خدا اختیار ندارد:khaneh:خدا همان است که اصلا به جبر و اختیار معنا و مفهوم داد
در ضمن طبق فرمایش امام صادق :Gol:(نه جبر است و نه تفويض ، بلكه امرى است ميان اين دو امر):Gol:

خدا؟:Gig:اختیار؟:khaneh:
خدا؟:khandeh!:
اختیار؟:Khandidan!:
بهتر نیست به جای اینکه بگیم خدا مثل انسان نیست.و خدا جبر نیست تقویض نیست.استدلال کنیم:Narahat az:
-به نظر من که اختیار صفتی نسبی هست. نه کمالی.
اختیار یعنی توانایی انجام فعل که همان (خیر) هست.و عدم انجام فعل که همان شر هست
مگه خدا میتونه شر کنه؟
پاسخ گو فرقان مثالی میزنه و میگه
اختیار در برابر خدا یعنی توانای خلق عالم احسن و غیر احسن
جالبه مگه خدا میتونه عالم غیر احسن خلق کنه؟

دقیقا مثل اینکه بگیم خدا میتواند موجودی زیبا بی افریند اما زشت می افریند.چرا؟این امر به جز بخل ورزیدن نیست
خدا که نمیتواند بخیل باشد پس .چجور میتواند نظامی غیر احسن خلق کند وقتی میتواند ان نظام را احسن خلق کند؟
اگر میل خدا لزوما به یک طرف گرایش دارد و صرف بخشنده و کامل بودن خلق نظام احسن را انتخاب میکند
پس به همین دلیل کامل و بخشنده بودن نمیتو.اند خلق نظام غیر احسن را انتخاب کند زیرا دیگر بخشنده و کامل نیست
باری.
اگه درباره من حرف میزنی .دوست عزیز.رو هوا یه چیز نپرون

g:اختیار یعنی توانایی انجام فعل که همان (خیر) هست.و عدم انجام فعل که همان شر هست
مگه خدا میتونه شر کنه؟
m:پس با اختیار یکی رو میزنیم میکشیم طبق گفته شما کار خیری کردیم و اگر نکنیم شر کردیم:Kaf:
g:اختیار در برابر خدا
m:اصلا بحث اختیار در برابر خدا مطرح نیست اختیار خود انسان مطرح است لطفا با دقت مطالعه کنید:khab:
g:اگه درباره من حرف میزنی .دوست عزیز.رو هوا یه چیز نپرون
m:در باره شما حرف نمیزدم شماهم انگار تو فضایی
ارادت:Gol:

موضوع قفل شده است