قاعده فلسفي

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قاعده فلسفي

ما يک قاعده فلسفي داريم که : معطي الشي لا يکون فاقد الشي
آيا طبق اين قاعده مي توان گفت که : خدا وقتي يک مخلوق را خلق کرده ک جسم دارد خودش نيز بايد جسم داشته باشد؟ چون در غير اين صورت خلاف اين قاعده خواهد بود؟
و اين قاعده عقلي است لذا تخصيص بردار نيز نيست.

بنده در سايت ها دنبال اين مسئله گشتم ولي جواب قانع کننده و مستند نيافتم لطفا يک جواب مستند مي خواهم .

naveed hussain;204700 نوشت:
ما يک قاعده فلسفي داريم که : معطي الشي لا يکون فاقد الشي
آيا طبق اين قاعده مي توان گفت که : خدا وقتي يک مخلوق را خلق کرده ک جسم دارد خودش نيز بايد جسم داشته باشد؟ چون در غير اين صورت خلاف اين قاعده خواهد بود؟
و اين قاعده عقلي است لذا تخصيص بردار نيز نيست.

بنده در سايت ها دنبال اين مسئله گشتم ولي جواب قانع کننده و مستند نيافتم لطفا يک جواب مستند مي خواهم .

سلام علیکم جمیعا

بله فلاسفه ای که این قانون رایافته اند و و پذیرفته اند در رابطه با عالم مادی چنین گفته و پذیرفته اند و نه در رابطه با خدا.
و قوانین عالم ماده را در عالم ماده باید جستجو کرد و انتظار داشت .

عالم ماده خود موجودی است که از نیستی خلق شده و چون مخلوقی مادی است ضعفهائی بر او وارد است خداوند العیاذ بالله حادث نیست و ضعفهای ماده ( هیچ ضعفی ) هم بر او وارد نیست پس ماده نیست.

مشکل بر سر خلق کردن از نیستی بر هستی است. امری که از دست هیچ مخلوقی نه بر می آید و نه به سادگی برایش قابل تصور است.

یاحق

[=Garamond]با او
[=Garamond]سلام و ادب؛

[=Garamond]از سوال خوب شما ممنونم و همچنین از پاسخ دوست و برادر عزیزم جناب بینا.

[=Garamond]اتّفاقاً یک نفر همین سوال را از علامه طباطبایی(قدّس سرّه) پرسیده اند که مدتی پیش توسط آقای رحمت الله بیگدلی تحت عنوان 10 سوال و جواب مکتوب منتشر نشده از علامه طباطبایی که توسط یکی از دوستان ایشان انجام شده بوده است، منتشر شد که از لینک زیر کلّ ده سوال و جواب را می توانید بخوانید، سوال آخر مربوط به سوال شماست که نقل می کنم؛
[=Garamond]http://www.7setareh.ir/Religion/view13623.asp

[=Garamond]سوال از علامه طباطبایی:

[=Garamond]چنان كه روشن است، «فاقد شيء معطي شيء نخواهد شد» اگر اين قاعده، كليّت داشته باشد و استثنا پذير نباشد، پس چگونه پروردگار، جسميت به اشيا بخشيده و خود منزّه از آن مي باشد؟

[=Garamond]پاسخ علامه طباطبایی:

[=Garamond]قاعده‌ي«فاقد شيء معطي شيء نمي شود»،‌ قاعده اي است فلسفي و استثنا ناپذير و طبق اين قاعده، هر علتي بايد واجد همان معلول باشد كه ايجادش نموده است و چنان كه در مبحث جعل، مقرّر شده، اثري كه علّت در معلول مي گذارد، در وجود است فقط، ماهيّت معلول، ارتباطي با علّت ندارد، بنابراين، علّت، كمالي را كه به معلول مي دهد، كمال وجودي است. و امّا ماهيّت، نه علّت، واجد آن است و نه اثر علّت، مرتبط به آن است.
[=Garamond]خداوند (عَزَ اسمُهُ) آنچه به جسم مي دهد، وجود و كمالات وجودي آن است و امّا مفهوم جسم، ماهيّت است و خداوند نه ماهيّت دارد و نه ماهيّت ساز است.

[=Garamond]*********************************

[=Garamond]امّا برای فهم درست و دقیق پاسخ حضرت علامه، لازم است که ما با تفاوت و تمایز وجود و ماهیت آشنا شویم و همچنان با این مبنای حکمت متعالیه که اصالت با وجود است و نه ماهیت، آشنا بشویم تا این پاسخ را به خوبی درک کنیم که بنده در ذیل سعی می کنم با سادگی، این دو نکته را توضیح دهم:

[=Garamond]1-تمایز وجود و ماهیت؛

[=Garamond]هر گزاره ای در منطق که به یک «قضیه» معروف است، 3 جُزء دارد. مثلا قضیه ی الف، ب است. دارای 3 جزء است: الف: موضوع - ب: محمول - است: رابطه یا نسبت حُکمیّه

[=Garamond]حالا به این مثال ها دقّت کنید:

[=Garamond]ماه هست، ستاره هست، مرغابی هست، صنوبر هست، اقاقیا هست، زنبورعسل هست.

[=Garamond]در همه ی این قضایا، محمول واحد و یکسان است، ولی موضوع ها متفاوت اند. «هستی» محمول واحدی است که بر موضوعات گوناگون مانند ماه و ستاره و... حمل شده است. به این ترتیب ما از ادراک خویش نسبت به واقعیّت های جهان، قضایایی ساخته ایم که مرکّب از موضوعات مختلف و محمولی یگانه است. پس همه ی پدیده های جهان در ذهن ما به دو جزء تحلیل می شوند، یکی همان مفاهیم متعددی است که از اشیاء گوناگون می فهمیم که به آن ماهیت گفته می شود و یکی هم بودن آنها که به هستی معرفی می شود.

[=Garamond]به همین نکته با بیانی دیگر دقّت کنید، به دو گزاره و قضیه ی زیر توجّه کنید:

[=Garamond]1: مرغابی، مرغابی است.
[=Garamond]2: مرغابی، موجود است.

[=Garamond]در این دو قضیه، موضوع هر دو یکسان است(مرغابی) ولی محمول اینها با هم متفاوت است، محمول اوّلی مرغابی ولی محمول دوّمی موجود است،
[=Garamond]آیا ما از این دو گزاره یک معنا را می فهمیم یا دو معنا؟ هر کسی تایید می کند که ما از این دو گزاره دو معنی مختلف می فهمیم، اولی اشاره به ماهیت و چیستی شیء می کند، دوّمی اشاره به وجود و هستی شیء می کند.

[=Garamond]پس میان وجود و ماهیت، تفاوت هست و ما از هر شیء دو چیز در ذهن می فهمیم، یکی چیستی(ماهیت) و یکی هستی(وجود).

[=Garamond](با استفاده از مثال ها و توضیح کتاب فلسفه(آشنایی با فلسفه ی اسلامی) برای دوره ی پیش دانشگاهی- دکتر حمید طالب زاده)

[=Garamond]******************************************

[=Garamond]2: اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیّت؛

[=Garamond]فلاسفه و حکمای اسلامی می گویند که درست است که ما در ذهنمان، از هر شیء دو چیز می فهمیم، یکی وجود و دیگری ماهیت. ولی در عالَم خارج، یک موجود می بینیم، یعنی برداشت ذهنی ما از یک شیء واحد، دو مفهوم متفاوت است. حالا سوال اینجاست که اصالت با کدام یک از این دو مفهوم بوده و آن چیز واحدی که در عالَم خارج می بینیم، دقیقاً کدام یک از این دو است؟ مرغابی که واقعا در عالشم خارج در آسمان پرواز می کند، ماهیت مرغابی است که پرواز می کند یا وجود او؟ و اساساً اصالت با وجود است یا ماهیت؟ حکمای اسلامی و خصوصا صدرائی، قائل اند که اصالت با وجود است و ماهیت یک مفهوم انتزاعی و اعتباری است که توسّط ذهن انسان از محدودیت موجود خارجی ساخته و فهمیده می شه.

[=Garamond]برای فهم بهتر اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت به این توضیحی که در تاپیک دیگر نوشته بودم، دقّت کنید:

[=Garamond]ببینید معنای اصالت وجود و اعتباری ماهیت این است که آنچه از پدیده ها در عالَم خارج هست و شما می بینید، چیزی غیر از وجود نیست. امّا اینها وجود های مقیّد هستند، یعنی قید و حدّ و محدودیت دارند. ماهیت، حدود عدمی وجود است. پی در خارج چیزی بنام ماهیت نیست.

[=Garamond]برای فهم بهتر دقّت کنید: همه چیز و همه جا، وجود است. امّا وجود، تشکیکی و دارای طیف است. یعنی از وجود 100% که همان وجود مطلق است تا وجود مثلا 1% که هیولی أولی یا قوّه ی صِرف هست و ضعیف ترین حدّ وجود محسوب می شه. حالا این وسط وجود رو با همه ی حدود مختلف داریم، مثلا وجود 20% داریم(یعنی با 80% محدودیت و عدم) و مثلا وجود 60% داریم(یعنی با 40% محدودیت و عدم) و مثلا وجود 80% داریم(یعنی با 20% محدودیت و عدم) و...، حالا وجود با هر درصد و شدّتی، به یک شکل خاص ظهور پیدا کرده و اسمش رو یک ماهیت گذاشته ایم.
[=Garamond]مثلا وجود 20% به شکل مایع بی رنگ و بی بویی ظهور پیدا کرده که اسمش رو گذاشتیم ماهیتِ آب. پس آب یک وجودِ 20% هست با 80% محدودیت و عدم.
[=Garamond]و مثلا وجود 60% به شکل موجود جامد رشد کننده و متحرّک ظهور پیدا کرده که اسمش رو گذاشتیم ماهیت حیوانی بنام گاو. پس گاو یک وجودِ 60% است با 40% محدودیت و عدم.
[=Garamond]و مثلا وجود 90% به شکل یک موجود جامد رشد کننده ی متحرّک دارای عقل و اختیار ظهور پیدا کرده اسمش رو گذاشتیم ماهیت انسان و... . پس انسان یک وجودی با شدّت 90% است و 10% محدودیت و عدم.

[=Garamond]پس هرچه در عالَم خارج هست، همان وجود است. شما وقتی آب می خورید، دارید وجودی مثلا 20% بنام ماهیت آب را می خورید.

[=Garamond]پس ماهیت، حدود عدمی وجود یا به تعبیر دیگر، ماهیت، نامِ وجودی دارای شدّت مشخص و محدودیت مشخص است. مثلا شدّت 30% و محدودیت 70% و...

[=Garamond]******************************************

[=Garamond]3: تبیین پاسخ علامه به سوال مذکور طبق این توضیحات:

[=Garamond]حالا علّامه می فرمایند که وقتی ما گفتیم ماهیت و جسمانیّت، محدودیّت ها و حدود و قیود یک موجود بوده و حدود عدمی هستند، هیچ وقت محدودیت را که کسی به کسی نمی دهد. مثلا کسی اگر جاهل بود، جهل یعنی فقدان و نبود علم، یا کسی کمی جاهل بود، یعنی ناقص بودن علم، این فقدان علم یا ناقص بودن علم که امری عدمی است و قابل داشتن و دادن نیست.
[=Garamond]آنچه که وجود داشته باشد را می توان داشت و به دیگری داد، علم امر وجودی است، شما علم را می توانید به کسی بدهید، ولی جهل را خیر.

[=Garamond]در این سوال هم، وجود و کمالات وجودی، اموری واقعی هستند که هم داشتنی و هم دادنی است. ولی محدودیت ها که همان ماهیت و جسمانیّت است، این ها از نقص و نداشتن ناشی می شود که این نقص به عنوان امر عدمی، نه داشتنی است و نه دادنی. لذا جسمانیّت به معنی محدویّت وجودِ یک موجود را نه خدا دارد و نه می دهد. امّا هر چه از سنخ وجود و کمال باشد، هم خدا دارد و هم خدا داده است.

[=Garamond]الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین
[=Garamond]پیوسته متعادل و متعالی
[=Garamond]یاحق

با سلام خدمت شما


همانطور كه دوست عزيزمون جناب طارق توضيح دادند اين قاعده در مورد كمالات وجودي است در حالي كه جسميت جزو نقايص و محدوديت هاست.
يكي از روش هاي اثبات اوصاف براي علت العلل. معمولا در بين فلاسفه و متکلمين بدين صورت است كه علت العلل با واسطه و بي واسطه علت تمام هستي است پس بايد تمام کمالات معلولات را دارا باشد چون فاقد الشي لا يکون معطي الشي. خصوصا طبق مبناي حکمت متعاليه در بحث رابطه عليت که معلول عين ربط به علت و اينکه ذات معلول عين نيازمندي به علت است و معلول رقيقه علت است و حقيقت علت است پس حقيقت تمام کمالات وجودي به نحو اتم و اکمل در علت يافت مي شود.


ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش؟

خشک ابری که بود زآب تهی
ناید از وی صفت آب دهی


از نظر حکمای الهی، که علت را به چهار قسم تقسیم کرده اند و علت فاعلی و غایی را از علل وجود می دانند، مفاد این قاعده در نهایت اعتبار و استحکام است و هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. به این جهت است که گفته اند تمام کمالات معلول، به نحو لف و بساطت در علت موجود است و هیچ گاه نمی توان کمالی را در معلول جستجو نمود که در علت نباشد.


چیست اندر کوچه کاندر شهر نیست
چیست اندر کوزه کاندر بحر نیست


صدرالمتالهین در باب صفات واجب الوجود و اثبات علم حق تعالی به ذات خویش نیز از این قاعده استفاده کرده و به آن استدلال نموده است. استدلال وی در این باب به این ترتیب است: مفیض و مبدع همه اشیاء، در سراسر جهان هستی ذات مقدس باری تعالی است و از جمله موجودات جهان هستی آن گونه موجوداتی هستند که نسبت به ذات خویش عالم می باشند؛ چنان که صور علمیه نیز از صف موجودات عالم هستی خارج نمی باشند. در این هنگام گفته می شود چون که صور علمیه و موجوداتی که نسبت به ذات خویش عالم اند از ذات مقدس حق تعالی صادر گشته و به ذات وی منسوب اند، ذات مقدس باری تعالی نیز نسبت به خویش عالم است. زیرا معطی شیء هرگز فاقد آن نیست.

براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد:قواعت کلی فلسفی در فلسفه اسلامی جلد اول - دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی - صفحه 368 تا 370

موضوع قفل شده است